موضوع : پژوهش | مقاله

نقد درونی و بیرونی تاریخ نگاری ابن کثیر در البدایة و النهایة

مجله  تاریخ اسلام  نهم فروردین ماه سال 1388 شماره سی و هفتم 

نویسنده : دکتر حسن حضرتی- منیره شریعت­جو
امکان دستیابی به حقیقت رخداد، یکی از مباحث مهم معرفت شناسی است که تاکنون آرای مختلفی را در پی داشته است. اگرچه امکان دستیابی به کنه امر واقع در پژوهش تاریخی بسیار دشوار می نماید، اما به هر حال، با در نظر گرفتن ملاک هایی که در تاریخ با عنوان «نقد درونی و بیرونی راوی و روایت» از آن یاد می­شود، می­توان میزان خطا را کاهش داده، به واقعیت امر نزدیک تر شد. مورخان نیز به طور عمده در نگارش تاریخ با ملاک هایی خاص به ثبت رخدادهای تاریخی پرداخته اند که تشکیل دهنده تاریخ نگاری آنان است. پرسش محوری این نوشتار این است که از نظر ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة عناصر اصلی تاریخ نگاری چیست؟ بر اساس نظریه ترکیبی تحلیل انتقادی گفتمان لاکلا و موف و فرکلاف فرضیه مقاله این است که کتاب آسمانی (قرآن)، سنت پیامبر(ص) و عقل با تکیه بر مذهب شافعی عناصر اصلی سازنده تاریخ نگاری ابن کثیر می باشد. نگارنده با نگرش انتقادی، ضمن اثبات فرضیه، درصد خطای ابن کثیر از اصول خود را در یک نمونه (روایت ائمه اثنی عشر) تجزیه و تحلیل می نماید.

نظریه گفتمان[1] بر اساس تحلیل گفتمان ترکیبی فرکلاف و لاکلا و موف نقد تاریخ نگاری ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایة حوزه وسیعی است که در این پژوهش با توجه به معیارها و شاخصه های در نظر گرفته شده در نقد درونی و بیرونی راوی و روایت،[2] در قالب چارچوب نظریه ترکیبی تحلیل گفتمان فرکلاف[3] و لاکلا[4] و موف[5] با دیدگاهی انتقادی بررسی می­گردد.

گفتمان، نظریه­ای است که ریشه در زبان شناسی دارد و اهداف زبان شناختی و ماهیت زبان را بررسی می­نماید. تحلیل انتقادی گفتمان، مراحل مختلفی را جهت تکمیل طی نموده که سیر کلی این تحول را می­توان در سه گونه گفتمان؛ مرحله ساخت گرایی و نقش گرایی، تحلیل گفتمان و سپس تحلیل انتقادی گفتمان مشاهده نمود.[6]

"لاکلا" و "موفه" در کل از چند مفهوم در تحلیل خود به شیوه گفتمان بهره برده­اند:

مفصل بندی: یعنی هر عملی که میان عناصر پراکنده ارتباط برقرار می کند به نحوی که هویت و معنای این عناصر در نتیجه این عمل اصلاح و تعدیل می شوند.[7]

عناصر: دال­ها و نشانه­هایی که معنای آن ها تثبیت نشده است و گفتمان­های مختلف سعی در معنا دهی به آن دارند. [8]

دال مرکزی [هسته مرکزی]: نشانه­ای که سایر نشانه ها در اطراف آن نظم می­گیرند.[9]

بنابراین می­توان گفتمان را چنین تعریف کرد: «صورت­بندی مجموعه ای از کدها، اشیاء، افراد و... هستند که پیرامون یک دال کلیدی جایابی شده و هویت خویش را در برابر مجموعه ای از غیریت ها به دست می آورند.» [10]

سؤال اصلی پژوهش حاضر این است که عناصر اصلی تاریخ نگاری ابن کثیر دمشقی در البدایة و النهایة چیست؟ مقاله بر آن است علاوه بر مدّ نظر قرار دادن مفاهیم کلی مذکور، با به کارگیری سوژه، هویت یابی، غیر سازی، بینامتنیت و برجسته سازی و حاشیه رانی تحلیل گفتمان لاکلا و موف و ابزار تحلیل متن فرکلاف، با توجه به عناصر نقد درونی و بیرونی راوی و روایت تاریخ نگاری ابن کثیر را در یک گفتمان تاریخی تحلیل کند.

سوژه که در این پژوهش همان رخدادهای تاریخی است با بیرون راندن غیرهایی که در گفتمان تاریخی ما وجود دارد هویت می­یابد. در هر گفتمان، غیریت سازی اجتماعی یا گفتمان رقیب نقش اصلی را جهت هویت بخشی ایفا می کند. گفتمان ها گاه بیش از یک غیر دارد و امکان این مسأله نیز هست که بین غیر خارجی و غیر داخلی تفاوت قائل شده و آن را به دو صورت برجسته سازی و حاشیه رانی در کردار و رفتار سوژه به نمایش گذارد. برجسته سازی و حاشیه رانی عناصر، دارای دو چهره نرم افزاری و سخت افزاری است که برجسته سازی و حاشیه رانی های نرم افزاری در قالب زبان و سخت افزاری به صورت های مختلفی چون توقیف، حبس، اعدام، ترور، تظاهرات خیابانی و... نمود پیدا می کند که در این پژوهش این برجسته سازی ها به صورت متنی (نرم افزاری) است.

برجسته سازی ها و حاشیه رانی ها دارای ارتباط تنگاتنگ و تقویت کننده برای یکدیگر بوده و از آن جایی که کل حوزه اجتماع و پدیده­های اجتماع عرصه برجسته سازی­ها و حاشیه رانی های میان گفتمان­ها است به تبعیت از لاکلا و موف تمایزی میان امور گفتمانی و غیر گفتمانی گذاشته نشده و همه پدیده های اجتماعی، گفتمانی تلقی می شود.

گفتمان­ها نقاط قوت خود را برجسته ساخته و نقاط ضعف خود را به حاشیه می رانند؛ و بر عکس نقاط قوت غیر یا دشمن را به حاشیه رانده و نقاط ضعف او را برجسته می سازند. گفتمان ها بسته به شرایط و امکاناتی که در اختیار دارند از شیوه های مختلف برای برجسته سازی خود و حاشیه رانی غیر بهره می گیرند.

مبتدا سازی، مجهول سازی، اسناد سازی، شبه اسنادی، متعدی سازی و موارد دیگر، از فرآیندهای برجسته سازی به شمار می روند که در سطح بند یا جمله عمل می نمایند. بخش هایی از جمله را مورد تأکید قرار داده و بخش های دیگر را در حاشیه می گذارند. در سطح فراتر از بند نیز گزینش واژگانی باعث برجسته شدن و به حاشیه رفتن بخش هایی از متن می شود. به این ترتیب فرآیندهای برجسته سازی و حاشیه رانی باعث قطبی شدن بندها و متون شده و متن را بین دو قطب ما و آن ها (غیر) سامان می دهند. قطب مثبت متن همواره به «ما» و قطب منفی متن به «آن ها» بر می گردد.[11] حال با توجه به نکاتی که ذکر گردید در بخش متون انتخابی جهت تحلیل به دو مورد که به طور عمده در متن به کار گرفته می شود باید توجه داشت: عنوان خبر و متن کامل.[12]

از ابزار شیوه های نام گذاری، انتخاب واژگانی و سازوکارهای بینامتنیت، به گفته فرکلاف، برای تحلیل متن کامل خبر استفاده می شود. منظور از بررسی شیوه­های نام گذاری این است که چگونه از امکانات واژگانی که زبان در اختیار آن­ها می­گذارد برای نامیدن گروه های خودی و غیرخودی و اشخاص وابسته به آن ها بهره گرفته می­شود. زبان، انباشته از واژه های مختلفی است که گزینش هر کدام از آن ها پیامدهای متفاوتی به همراه دارد. اگر چه این شیوه های نام گذاری مختلف برای نامیدن پدیده ای واحد در واقعیت به کار می­روند اما بار معنایی و تأثیر آن ها بر روی خوانندگان متفاوت است. انتخاب های واژگان ارتباط تنگاتنگی با شیوه های نام گذاری دارند. منظور از شیوه های نام گذاری، چگونگی نامیدن گروه های مختلف به صورت مستقیم است؛ ولی هدف از بررسی انتخاب های واژگانی مورد استفاده در یک متن خبری، مطالعه شیوه های بازنمایی گروه های خودی و غیرخودی به صورت عام است که از طریق آن گفتمان خاصی را تقویت کرده و گفتمان دیگری را به چالش می کشد.

استفاده از دو نوع بینامتنیت صریح و سازنده، سومین جنبه متون خبری است که مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. بینامتنیت صریح به کارگیری مستقیم یک متن در متن دیگر مثل نقل قول ها و بینامتنیت سازنده، استفاده از عناصری از یک نظم گفتمانی دیگر در یک متن می­باشد. گاه از صحبت های نقل شده، آن قسمت را نقل می­کنند که با چارچوب فکری گفتمان سازگارتر باشد. برجسته سازی ها و حاشیه رانی ها نیز در راستای همان سازوکارهای برجسته سازی است که گفتمان ها برای به چالش کشیدن یکدیگر از آن ها بهره می­گیرند.[13]

بر این اساس،گفتمان تاریخی ابن کثیر بر رخدادهای تاریخی که همان سوژه ما می­باشد مبتنی است. وی در گفتمان خویش با استفاده از برجسته سازی و حاشیه رانی در نقل روایات تاریخی به مفصل بندی عناصر سازنده گفتمان خویش پرداخته و در نتیجه تاریخ نگاری خاص وی که دال مرکزی (هسته مرکزی) آن اسلام می باشد شکل گرفته و از تاریخ نگاری دیگر گفتمان های تاریخی متمایز می­گردد. گفتمان تاریخی (غیر داخلی) مبتنی بر اسرائیلیات، گفتمان مهمی است که نقد آن ها در تاریخ نگاری ابن کثیر نقش مهمی در هویت بخشی به روایات او ایفا می نماید. استفاده از گزاره های دینی که در فرضیه به عنوان اصول تاریخ نگاری ابن کثیر ذکر شده بینامتنیت هایی است که وی به صورت مستقیم و غیرمستقیم از آن ها استفاده نموده است.

شاخصه­های تاریخ نگاری مصر و شامات
با مراجعه به مآخذی که در باب تاریخ نگاری اسلامی مطالبی نگاشته اند تقسیم بندی های مختلفی بر اساس دوره های تاریخی، موضوع و مکان می­توان مشاهده نمود. کتب سیره و مغازی، مقاتل، فتن و حروب، خراج و فتوح، تاریخ­های عمومی، تاریخ های دودمانی و تک نگاری، تاریخ های محلی، انساب، طبقات، وزارت و دیوان سالاری، فرهنگ نامه های تاریخی و فرق و مذاهب[14]، تاریخ نگاری­های حدیثی - خبری، دودمانی، طبقاتی، تسلسل زمانی (سال شماری)، تبارشناختی و فرهنگ نامه­ای از جمله این تقسیمات می باشد. [15] اما به هر حال اولین کتاب­هایی که توسط مسلمانان بر جای مانده است به لحاظ اهمیت زندگانی رسول خدا(ص) مربوط به سیره می­باشد.

با در نظر گرفتن تحولات مختلف در دوره های تاریخی، تاریخ نگاری نیز به تبع آن شامل دگرگونی­هایی گشت که در یک تقسیم بندی دیگر می­توان آن را در پنج حوزه مورد مطالعه قرار داد. مغرب و اندلس، مصر و شام، ایران، شبه قاره هند و قلمرو عثمانی که در این بخش به ویژگی­های ادوار مختلف تاریخ نگاری مصر و شامات با توجه به ارتباط آن با ابن کثیر و تاریخ نگاری­های حوزه اقامت وی پرداخته می­شود.[16]

1 - از زمان ظهور عباسیان تا حدود سده سوم هجری، نوشته تاریخی مهمی در این سرزمین یا درباره آن به رشته تحریر در نیامد. درباره اخشیدیان و طولونیان نیز نوشته ای از آن دوران به دست نرسیده و اطلاعات موجود درباره این سلسله ها و حتی فاطمیان به دوره های بعد خصوصا زمان جنگ های صلیبی و نویسندگان قرون هفتم به بعد باز می گردد. با این حال نوشته­هایی به صورت تاریخ محلی، دودمانی و تک نگاری درباره برخی از فرمانروایان و شهرهای این مناطق موجود می باشد.

2- در خصوص عصر زنگیان و اواخر دوره فاطمیان و ایوبیان به ویژه ممالیک، منابع بسیاری مشتمل بر تاریخ­های محلی، دودمانی و تک نگاری درباره فرمانروایان، تاریخ های عمومی و فرهنگ نامه­های تاریخی در دسترس است که به علت تحولات سیاسی و اجتماعی در اوج جنگ­های صلیبی و کثرت تاریخ های محلی، دودمانی و تک نگاری ها درباره برخی فرمانروایان، تاریخ نگاری آن نسبت به دوره های تاریخی دیگر از امتیاز ویژه ای برخوردار می­باشند. [17]

3 - مقارن سقوط خلافت عباسیان در بغداد در سال 656 ق، قدرت سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ممالک شرق اسلامی به منطقه شامات و مصر منتقل شد که تحولات تاریخ نگاری را می­توان در زمره این تغییرات به شمار آورد. [18] همچنین حمایت ایوبی ها نسبت به تاریخ نگاری که توسط ممالیک ادامه یافت باعث گردید دمشق و تا حدی حلب به عنوان پایگاه های سنت تاریخ نگاری باقی بمانند، هر چند ارتباط خود را با قاهره حفظ نمودند. نکته حائز اهمیت دیگر، تمرکز مطالب کتاب ها در خصوص تاریخ مصر می باشد. به گونه ای که حتی اگر مورخی کتابی درباره تاریخ عمومی نیز به رشته تحریر در می آورد، مطالب وی حول محور مصر بود.[19]

4 - کتب تکمله، خلاصه نویسی و ذیل نویسی نیز از شیوه های دیگر نگارش کتاب در این عصر است. گونه دیگری از تاریخ نویسی که در اواخر عصر عباسی و آغاز دوره سلجوقیان تا انتهای عصر ممالیک رواج یافت جمع بین وقایع نگاری و شرح حال نویسی است.[20]

5 – از قرن هشتم به بعد اکثر کسانی که به نوشتن تاریخ می پرداختند فقهای علوم اسلامی و یا وابستگان به دولت یا دستگاه نظامی بودند. لذا اکثر نوشته های آن ها به تاریخ معاصر آن ها و فعالیت های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و... اختصاص دارد.[21] به تبع آن در عصر ممالیک در مصر و شام تلاش در جهت تاریخ­نویسی با حمایت سلاطین و بزرگان دولت از مورخان مشاهده می­گردد. البته نکته قابل ذکر این است که در اواخر عصر ممالیک مورخان کمی در مصر و شام موجود می باشند. از جمله آن ها ابن حمصی است که در حوادث الزمان اخباری را بیان می کند که در سایر کتب از آن ها ذکری به میان نیامده است. [22]

در این ایام با تصرف مصر و شام در سال 923 ق. توسط عثمانیان، سلسله ممالیک منقرض گشته و تاریخ نامه­هایی که از این پس در این نواحی نگاشته شد، در زمره تاریخ عثمانیان محسوب می­گردد. [23]

- نقد بیرونی راوی
الف ) زیست نامه ابن کثیر
اسماعیل فرزند شهاب الدین ابوحفص عمر بن کثیر بن ضوء بن کثیر بن ضوء بن درع قرشی در حدود سال 701 هجری قمری در مجیدل یکی از روستاهای دمشق زاده شد. وی به خاندان بنی حصله - که از نظر مزی، استاد و پدر زن ابن کثیر، علت قرشی نامیده شدن آن ها نیز به سبب بزرگی نسب این خاندان است - منتسب بود. پدر وی اهل روستای شرکوین در ناحیه غرب بصری، در حدود سال 640 ق. به دنیا آمد. وی که در ابتدا مذهب حنفی داشت نزد دایی های خود بنی عقبه در بصری به تحصیل علم پرداخت. سپس جهت تبلیغ به روستای شرقی بصری رفت. در آنجا به مذهب شافعی گرویده و به مدت دوازده سال در آن جا اقامت گزید. سپس به روستای مجیدل جهت تبلیغ رفت و در اقامت طولانی خود در این مکان با همسر دوم خود، مادر ابن کثیر، ازدواج نمود. وی از این زن و همسر دیگرش فرزندانی داشت که بزرگ ترین آن ها اسماعیل از همسر دیگر او بود. بعدها ابن کثیر کوچک ترین فرزند خانواده به نام برادر بزرگترش که فوت کرده بود اسماعیل نامیده شد. پدر ابن کثیر در جمادی الاولی سال 703 ق. در روستای مجیدل وفات می یابد. ابن کثیر سن خود را در آن زمان سه ساله یا در همان حدود دانسته است.[24]

وی در سال 707 ق. در حدود هفت سالگی همراه برادرش کمال الدین عبدالوهاب (م 750) به دمشق رفت و به علم آموزی مشغول گشت.[25] او در دوران زندگی خویش علاوه بر تحصیل، تألیف، تصنیف و تدریس، در صحنه اجتماعی به امور دیگری نیز اشتغال داشت که به برخی از آن ها در کتاب خود اشاره کرده است. اشاره به ایراد نخستین خطبه­اش در مسجد جامع جدید شهر مزه دمشق، در محرم 746 ق. در زمان حکومت امیر سیف الدین یلبغا بر این منطقه،[26] تدریس حدیث در مدرسه ام صالح پس از درگذشت استادش محمد ذهبی و نیز خبر آغاز درس تفسیر در مسجد جامع دمشق در شوال سال 767 از جمله این موارد است. [27]

شکوه و عظمت سیاسی، علمی، اجتماعی شرق جهان اسلام که پس از فروپاشی خلافت عباسی به غرب جهان اسلام انتقال یافته بود، باعث تشنجات سیاسی در مصر و سوریه در زمان حیات ابن کثیر شده بود. ابن کثیر در این برهه، از نمایندگان احیای عقیده دینی در سده هشتم قمری به شمار می رود. وی همگام با استادش ابن تیمیه که در بخش های مختلف کتاب خویش عملکردهای وی را نقل نموده و بر آن ها صحه می گذارد تنها راه چاره را در بازگشت به اصل عقیده دینی همراه با عمل می داند. [28]

ابن کثیر در دولت شافعی مذهب ممالیک که در آن طی فرمان حکومتی، علمای چهارگانه مذاهب شافعی، حنبلی، حنفی و مالکی مجاز به قضاوت در بین همکیشان خویش بودند، به سبب شهرت در علوم دینی در برخی از محاکمات و رفع اختلافات دینی، مذهبی و سیاسی شرکت داشت. [29] همچنین ابن کثیر کتاب «الاجتهاد فی طلب الجهاد» را به درخواست امیر منجک، یکی از امرای ممالیک به منظور برانگیختن مسلمانان به حفظ مرزهای دریایی شام در برابر هجوم دشمنان به نگارش درآورد. [30]

به لحاظ خانوادگی همسر وی، زینب، دختر یکی از استادان او به نام جمال الدین ابوالحجاج مزی است که از حافظان قرآن به شمار می رفت. [31] چهار فرزند وی به نام های عمر، احمد، بدرالدین محمد و التاج عبدالوهاب نیز هر کدام در علوم خاصی تبحر داشتند. [32] در آثار مختلف عموما ابن کثیر را با صفاتی چون فقیه، محدث، مفسر، باذکاوت، زبردست، شاعر و خوش کلام ستایش نموده اند.[33]

ب) آثار علمی ابن کثیر
ابن کثیر علاوه بر مفتی گری و تدریس، تألیفات زیادی در زمینه های مختلف علوم قرآنی، رجال، فقه، حدیث و تاریخ نیز از خود به جای گذاشته است. برخی از این کتاب ها به چاپ رسیده و برخی به صورت خطی و تعدادی هم تنها اسمی از آن ها باقی مانده است. آداب الحمامات؛ أحادیث التوحید و الشرک؛ الاجتهاد فی طلب الجهاد؛ اختصار علوم الحدیث؛ إرشاد الفقیه إلی معرفة أدلة التنبیه؛ تحفة الطالب بمعرفة أحادیث مختصر ابن الحاجب؛ تفسیر القرآن العظیم؛ جامع المسانید و السنن الهادی لأقوم سنن؛ سیرة عمر بن عبدالعزیز؛ فضائل القرآن؛ المسائل الفقهیة التی إنفرد بها الامام الشافعی من دون إخوانه من الائمة؛ مسند الفاروق أمیر المؤمنین أبی حفص عمر بن الخطاب از جمله آثار چاپی اوست.

یکی از مشهورترین کتاب های وی که تاکنون در تصحیح های بسیار زیاد به چاپ رسیده، البدایة و النهایة - مورد پژوهش در این مقاله- است. بخش هایی از این کتاب به صورت مستقل نیز به چاپ رسیده است، همچون: شمائل الرسول و دلائل نبوته و فضائله و خصائصه؛ الفصول فی سیرة الرسول؛ مولد رسول الله(ص)؛ النهایة أو الفتن و الملاحم. نکته قابل ذکر دیگر درباره این کتاب این است که بعد ها ذیل هایی بر آن از جمله توسط فرزندش، و ابن حجر با عنوان «انباه الغمر فی ابناء العصر» و نیز ابن حجی با عنوان «عبر الابصار و خبر الامصار» و «ذیل» تقی بن قاضی شهبه و «ذیل» صلاح الدین محمد بن شاکر الکتبی الدمشقی بر آن نگاشته شده است. [34]

ج) استادان و شاگردان ابن کثیر
ابن کثیر دمشقی علاوه بر شاگردی نزد برادرش کمال الدین، از استادان بزرگ دیگر آن عصر که وی در آثار خود همواره از آنان با عنوان «شیخنا» یاد نموده در علوم مختلف فقه، حدیث، تفسیر، اصول، تاریخ و مانند آن بهره برده است. نکته قابل ذکر این که، اساتید وی بر مذاهب مختلف بودند، و تأثیرپذیری ابن کثیر شافعی در امور مختلف از جمله سلفی گری را به تأثیر از ابن تیمیه حنبلی می­توان مشاهده نمود.

شیخ الاسلام برهان الدین فزاری، علامه کمال الدین ابن قاضی شهبه، علامه کمال الدین بن زملکانی، حافظ الکبیر أبوالحجاج مزی، حافظ شمس الدین ذهبی، حافظ تقی الدین بن تیمیه، علم الدین برزالی، شمس الدین اصفهانی، أبوالعباس حجار مشهور به ابن شحنه، أبواسحاق آمدی، صاحب عزالدین أبوالمعالی، رکن الدین زکریا بن یوسف، علامه ابن العفیف، قاضی القضاة علاء الدین قونوی، علامه نجم الدین أبوالحسن أزدی، شیخ أبوحفص عمر (ابن الفاکهانی)، شیخ عفیف الدین، قاسم بن عساکر، ملک الکامل ناصر الدین، قاضی أبو زکریا، قاضی القضاة علم الدین أخنائی، ابن الدوالیبی بغدادی از جمله استادان وی به شمار می­روند. [35]

بدر الدین أبوعبدالله محمد زرکشی، أبوزرعه عراقی، سلاوی شافعی، أبوجعفر بن عنقه بسکری، سعدالدین سعد بن یوسف بن اسماعیل نووی خلیلی شافعی، زین الدین عراقی، ابن الجزری مقریء و أبوالمحاسن دمشقی نیز از جمله شاگردان مطرح وی بودند.[36]

زندگانی ابن کثیر دمشقی، معاصر با مغولان، پایان جنگ های صلیبی و نیز عصر ممالیک به شمار می رود، بوده است. وی سرانجام در سال 774 هجری قمری، در حدود هفتاد و سه سالگی، در حالی که اواخر عمر خویش را در نابینایی به سر می برد[37] وفات یافت، و در آرامگاه صوفیان دمشق در کنار استادش تقی الدین بن تیمیه به خاک سپرده شد.[38]

- نقد درونی و بیرونی تاریخ نگاری ابن کثیر بر اساس تحلیل گفتمان
الف) رخدادهای تاریخی در البدایة و النهایة، سوژه

این کتاب از دو بخش البدایة که شامل مباحثی درباره خلقت نخستین موجودات و رخدادهای تاریخی است و النهایة که دربرگیرنده اخبار و روایات فتن، پیش بینی ها، نشانه های قیامت، برانگیخته شدن موجودات، وقایع قیامت، وصف بهشت و دوزخ و هرآن چه به آن زمان مربوط می باشد، تشکیل گردیده است. [39]

1- البدایة
بخش البدایه به یک لحاظ در برگیرنده سه موضوع کلی 1) ابتدای آفرینش موجودات، قصص انبیا، امم گذشته و ایام جاهلیت 2) سیره نبوی 3) تاریخ جهان اسلام، است که دوره های مختلف خلفای نخست و دولت اموی، خلافت عباسیان و حکومت های هم عصر آن، و سرانجام دولت ممالیک بحری و دوران معاصر ابن کثیر را شامل می شود.

2- النهایة
این بخش در دو قسمت تنظیم شده است. بخش اول آن، همان گونه که ابن کثیر اشاره نموده است، به دلیل تناسب موضوع در بخش دلائل النبوه سیره نبوی ذکر گردیده است. بخش دوم نیز در پایان تاریخ وی آورده شده است. مطلب قابل ذکر این است که بخش النهایة کتاب عمدتا به صورت جداگانه به چاپ رسیده است و اکثر مصححان البدایة و النهایة آن را در پایان تاریخ وی ذکر نکرده اند. اما به دلیل ذکر عنوان النهایة و همچنین مطالب مرتبط با آن در مقدمه البدایة،[40] پایان بخش دلایل النبوه[41] و نیز ذکر خلاصه ای از مطالب البدایة در ابتدای کتاب النهایة،[42] آن را باید جزیی از کتاب تاریخ وی که عنوان هر دو بخش، یعنی «البدایة» و «النهایة» را در برمی گیرد به شمار آورد.

مطالب دربرگیرنده النهایة در بخش دلائل النبوه عمدتا شامل آن دسته از اخبار غیبی که تا زمان وی به وقوع پیوسته، می باشد. همانند وقایع پس از رحلت پیامبر(ص) در زمان خلفا، بنی امیه، بنی عباس، فتوحات، حوادثی که بر بنی هاشم و صحابه رخ می دهد.

بخش دوم نیز به وقایع آخرالزمان، همچون صفات اهل آخرالزمان، ظهور مهدی(عج) در آخرالزمان، نزول حضرت عیسی(علیه السلام)، خروج دجال و یأجوج و مأجوج و... علائم قیامت از جمله دمیده شدن صور، برانگیخته شدن موجودات، توصیف قیامت، بهشت و دوزخ، شفاعت و اقسام آن می پردازد.[43]

ب) عناصر سازنده تاریخ نگاری ابن کثیر دمشقی نشانه­ها و هسته مرکزی

سوژه های گفتمان تاریخی ابن کثیر که عناوین کلی آن ذکر گردید، هر کدام در برگیرنده جزئیات فراوان، حاوی گزارش هایی گاه متفاوت و یا متناقض است که نیازمند ملاک هایی جهت نقد و گزینش رخداد که در گفتمان انتقادی با عنوان نشانه ها یا عناصر سازنده که مبتنی بر هسته مرکزی است، می­باشد.

ابن کثیر در ذکر حوادث، از آثار مکتوب و منقول استفاده نموده است. اما آن چه در کل کتاب، در نقدهای وی دیده می شود استفاده از عناصر کتاب آسمانی و سنت نبوی است و در راستای این دو از عقل نیز به عنوان معیار استفاده نموده است. [44]

وی هر چند از کتب آسمانی پیشین در نقل روایات استفاده نموده است اما به علت مصونیت قرآن [برخلاف سایر کتب آسمانی که دچار تحریف شده اند] آن را کامل ترین کتاب آسمانی دانسته و به عنوان ملاک استفاده نموده است. استناد به سنت پیامبر(ص) با توجه به اخبار و آثار رسیده از علما با اتکا به کتاب های تفسیر، سیره، تاریخ و دیگر اخبار یکی دیگر از مراجع وی است.[45] همچنین در بخش های مختلف البدایة و النهایة مشاهده می شود که با توجه به عقلانیت، روایت را مورد نقد قرار می دهد. اما نکته حائز اهمیت این است که عقلانیت به کار گرفته شده توسط وی، به عنوان یک شافعی مذهب به معنای قیاس که در منطق همان تمثیل به شمار رفته،[46] می­باشد.

آشنایی ابن کثیر دمشقی با علوم مختلف فقهی، تفسیر، کلام، تاریخ، فقه و غیره به او این توانایی را بخشید که علاوه بر نقل روایت ها با دیدگاه های مختلف از مبانی فکری سایر علوم نیز بهره برده و در تاریخ خود از آن استفاده نماید. این مسأله علاوه بر مطرح نمودن این کتاب به عنوان دایرة المعارفی از اطلاعات موجود تاریخی، دارای سبک تاریخ نگاری متمایزی از مورخان است که آن را در سراسر کتاب می توان ملاحظه نمود. به عبارت دیگر وی از عناصر سازنده گفتمان دینی (بینامتنیت سازنده) در انتخاب نشانه های تاریخ نگاری خویش استفاده نموده است.

با توجه به مطالب مذکور می توان به این نتیجه دست یافت که هسته مرکزی عناصر یا نشانه های سازنده تاریخ نگاری ابن کثیر مبتنی بر اسلام (مبتنی بر فقه اهل سنت) است که بر اساس آن با توجه به اصول برجسته سازی و حاشیه رانی به نقل و نقد روایات تاریخی و نیز غیرسازی جهت هویت بخشی به رخدادهای نقل شده در تاریخ خویش از آن­ها استفاده نموده است.

ج) اسرائیلیات، تاریخ نگاری غیر (داخلی) در البدایة و النهایة

یکی دیگر از ابزارهای مورخ در انتخاب گزارش صحیح علاوه بر نشانه­ها، غیرسازی است که با برجسته سازی و حاشیه رانی عناصر سازنده آن و به تبع، نقد روایات به تثبیت دیدگاه خود درباره گزارش صحیح می پردازد. با توجه به تأکید ابن کثیر در کتاب البدایة و النهایة اسرائیلیات را می توان به عنوان یک تاریخ نگاری غیر (داخلی) در نظر گرفت.

اسرائیلیات به گونه های مختلفی تعریف شده است که هر چند از ناحیه مصداق با هم تفاوت هایی در آن دیده می شود اما به لحاظ ورود حقایقی غیر واقع به دین، مشترک می­باشند. از آن جایی که یهود نهایت تلاش خود را برای مشوه جلوه دادن اسلام با جعل حدیث و روایات به کار می بردند اسرائیلیات که منسوب به یهود است به عنوان نماد به کار برده شد، هر چند افکار الحادی دیگر همانند مسیحیت، مانویه، زنادقه، مزدکیه و مجوس نیز در پیدایش اسرائیلیات تأثیرگذار بوده است. در کل، مصادر اسرائیلیات را می توان کتاب های آسمانی تحریف شده و خیال پردازی و افسانه سرائی های مسلمان نماها یا قصه گویان دانست.[47]

کعب الاحبار، تمیم داری، عبدالله بن سلام، وهب بن منبه، ابوهریره، عبدالله بن عمروبن عاص از چهره های شاخص مروج اسرائیلیات در جامعه اسلامی به شمار می روند.[48]

ابن کثیر به اسرائیلیات در حد یک تاریخ نگاری غیر داخلی که با ظاهر اسلامی و در واقع مخالف با اصولی که وی به عنوان عناصر اصلی تاریخ نگاری خویش برگزیده، توجه داشته است. وی مطالب کتب آسمانی پیشین و روایات نقل شده به وسیله اهل کتاب را جزو اسرائیلیات دانسته و نشانه های سازنده آن را مخالفت با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص)، که هسته مرکزی آن نیز در پوششی اسلامی پنهان شده است بیان می دارد. صاحب البدایه و النهایه کتاب های آسمانی پیشین را به دلیل ایجاد تحریف، دگرگونی و راهیابی سخنان کذب در آن ها قابل اعتماد ندانسته و وجود قرآن کریم را که بر پیامبر(ص) نازل گردیده، با توجه به روایت امام علی(علیه السلام)، کتابی جامع که باعث بی نیازی از سایر کتب آسمانی شده، می داند. [49] ابن کثیر به نقد تاریخ نگاری مبتنی بر اسرائیلیات یعنی روایت هایی که از علمای اهل کتاب و یا کتب آسمانی پیشین نقل شده است، با الفاظی چون «کتابهم فیه تحریف»،[50] «الاخبار الکذبه»، «وضع جهال بنی اسرائیل»،[51] «فیهما منکرات و غرائب»[52] و غیره می پردازد و در برابر اخبار اسرائیلی چنین موضع گیری می نماید:

دسته ای از اسرائیلیات که به علت مخالفت با کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) رد می­شود و تنها در صورت انکار یا ابطال، ذکر آن جایز است.

دسته دیگر، روایاتی است که در کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) سخنی در تصدیق و یا تکذیب آن نیامده باشد، و لذا می توان آن را روایت نمود. البته با توجه به این نکته که نقل آن به سبب احتیاج و یا اعتماد بر آن نمی باشد، بلکه اعتماد اصلی بر کتاب خدا و سنت است که صحت یا ضعف روایت با تطبیق بر آن ها آشکار می­گردد.

و دسته سوم از اسرائیلیات روایاتی است که کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) آنها را تصدیق نموده و ذکر آن اشکالی ندارد، هر چند به دلیل غنای آیات و روایات در سنت نبوی نیازی به آن ها نیست. [53]

ابن کثیر از مفسران و راویان بسیاری که اسرائیلیات در اقوال آنان راه یافته، از جمله ابن عباس، ابن جریر، بیهقی و ابن أبی حاتم[54] در کتاب خود یاد کرده است. به عنوان نمونه وی از کعب الاحبار به عنوان یکی از مهم ترین سازندگان اخبار جعلی یاد می­نماید که در زمان عمر مسلمان شد و سخنان او در مورد علوم مختلف به شرع راه یافت و مردم نیز از طرف عمر اجازه نقل روایات وی را داشتند در حالی که بسیاری از آن ها بر خطا بود. [55] بخش مبتدا و سیره نبوی، بیشترین روایت های مربوط به اسرائیلیات را در کتاب وی در بر گرفته است.

د) نقد درونی و بیرونی تاریخ نگاری البدایة و النهایة با توجه به عناصرتاریخ نگاری ابن کثیر

مطالبی که به عنوان سوژه این کتاب به طور مختصر ذکر گردید دارای ویژگی هایی است که برخی از آن ها خاص این کتاب بوده و برجستگی آن را نسبت به سایر کتاب­های تاریخی و منابع نشان می دهد؛

1) سبک تاریخ نویسی
نگارش این کتاب بر اساس حولیات (سال نگاری) تنظیم شده است. شروع آن از آغاز خلقت و اتمام آن به سرانجام تاریخ و منتهی شدن به قیامت، چهره ای خاص به تاریخ وی بخشیده است. نویسنده در بخش رخدادهای مرتبط به خلقت، انبیاء و گذشتگان سعی نموده ضمن رعایت ترتیب سیر حوادث تاریخی با ذکر آیات قرآن و احادیثی که توسط راویان مختلف بیان گردیده است به شرح حوادث بپردازد. در این بخش به دلیل آن که سال­ رویدادها نامشخص است، روال نگارش مبتنی بر سال شماری نیست. اما از عصر نبوی به بعد به صورت سال شمار و گاه همراه با ذکر ماه و روز حوادث را نقل می نماید. آنچه از عصر خلفا تا پایان کتاب به چشم می خورد توجه به سه موضوع کلی در هر سال است که با عنوان «ثم دخلت سنه...» آغاز می شود؛

- معرفی خلیفه، سلطان و حاکمان سرزمین های مختلف اسلامی

- رخدادهای پیش آمده در هر سال با عبارت هایی چون «و فیها» یا «و فی هذه السنه...»

- اخبار متوفیات و درگذشتگان آن سال با عبارت «ممن توفی فیها من الاعیان» و یا «فیها توفی...». لازم به ذکر است که ابن کثیر ذکر وفیات را در بخش اخبار عرب نیز آورده است.

علاوه بر رعایت ترتیب تاریخی رخدادها، در برخی موارد نیز مطالب را به صورت موضوعی بیان کرده است. نمونه بارز آن بخش پایانی سیره پیامبر(ص)، که چند فصل به موضوعاتی چون غزوات، وفود، شمائل و دلائل اختصاص یافته است. این روال در دوره­های بعد نیز گاه ادامه می یابد. به عنوان نمونه در مدخل مربوط به سال 746 ق. با نام بردن از سلطان و حاکمانی که البته ذکر آن ها در سال های پیشین رفته است، از تکمیل ساختمان جامع شهر مزه، سخنرانی خود (ابن کثیر) در آن مجلس و پیش آمدن بحثی پیرامون حلال بودن شرط بندی در مسابقه و آرای مختلف، اخباری را ذکر نموده، سپس به وفیات آن سال می پردازد.[56]

استفاده از صنعت ایجاز در عین استفاده از منابع، روشی است که ابن کثیر در کتاب خود در پیش گرفته و با زبانی ساده، رسا و جذاب مطالب را ذکر می نماید. همین شیوه باعث شده که وی بتواند در کوتاه ترین جملات بیشترین مطلب راجع به حوادث را بیان دارد. وی هر چند به موارد جزئی اشاره می نماید اما هیچ گاه با شرح و توصیف کلمات متن را به درازا نمی کشاند. همچنین نگارش یکدست متن در سرتا سر کتاب نشان از توانایی بالای نویسنده در استفاده از روش نقل به معنا، تلخیص و یا شرح و تفصیل و نقادی روایات می باشد.

ذکر اشعار نیز از ویژگی های بارز دیگر این کتاب است. استفاده از آن که در حدود 6942 بیت بوده، نشان دهنده اهمیتی است که وی به نقل اشعار در راستای استفاده از منابع سایر علوم و روایات مرتبط با رخدادهای تاریخی قائل است. لازم به ذکر است که در بخش آغاز خلقت و امم گذشته، همچنین در ذیل خود به ندرت از شعر استفاده نموده و عمده شعرهای مندرج در کتاب، سرودة سایر شعرا است.

2) جنبه­های مختلف اجتماعی تاریخ ابن کثیر
کتاب تاریخی البدایه، علاوه بر خصوصیت دایرة المعارفی و بهره مندی از علوم گوناگون، دارای نگاهی ویژه به تاریخ از ابعاد مختلف است که جنبه های سیاسی، مذهبی، اقتصادی و فرهنگی را در برگرفته و امتیاز خاصی به اثر او از جهت جامعیت ارائه مطالب بخشیده است.

ذکر عنوان خلیفه، سلطان و حاکمان سرزمین های اسلامی به ویژه منطقه تحت قلمرو ممالیک، رخدادها و تنش های سیاسی و اجتماعی مهم داخلی و خارجی در بین طبقات و اقشار مختلف اجتماع که در وقایع مذکور سال و وفیات ذکر می گردد، توجه به وضعیت مذاهب مختلف و فعالیت های آنان در گستره جامعه، ارائه اطلاعات بسیار در زمینه اوضاع فرهنگی همچون مدارس، مدرسان آن، مشاهیر، محققان، آثار تحقیقی نگاشته شده در علوم مختلف و اشاره به آثار تاریخی بجای مانده از جمله در بغداد، عجایب و غرایب و مواردی از این قبیل، بایگانی عظیمی از اطلاعات در زمینه های مختلف به خصوص عصر ممالیک به شمار می رود که با گردآوری مطالب این کتاب، در هر کدام از این موارد، معجمی سرشار از اطلاعات و در برخی موارد منحصر به فرد گردآوری خواهدشد. به عنوان مثال وی از کنیزی نام می برد که دارای تصنیفاتی نیز بوده است. [57] نمونه دیگر، اطلاعات بسیار زیادی است که ابن کثیر از حیات علمی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی استاد خود ابن تیمیه در کتاب خویش به خصوص جلد چهاردهم ارائه می دهد. ابن کثیر در شرح حال ابن تیمیه تلاش­های وی با زبان، قلم و شمشیر را در مقابل دشمنان داخلی از صوفیه گرفته تا تاتار، مقابله با مفاسد اجتماعی، مخالفت برخی از علمای مذاهب نسبت به آراء و عقاید و سرانجام زندانی شدن وی را به تفصیل آورده است. تأثیرگذاری عقاید ابن تیمیه بر ابن کثیر را می توان در حمایت از اقدامات وی در این کتاب به وضوح مشاهده نمود. به هر حال در صورت جمع آوری این مطالب، مجموعه ای عظیم و برجسته که در برگیرنده مطالبی دقیق و جزئی از زندگانی این شخصیت ابن تیمیه تأثیرگذار در تاریخ گردآوری خواهد شد.

3) ذیل ابن کثیر در البدایة و النهایة
یکی از سؤالات مطرح درباره کتاب البدایة و النهایة، ذیلی است که ابن کثیر بر تاریخ خویش نگاشته است. وی ذیل خود را از سال 752 ق. بر ذیل تاریخ برزالی که بر تاریخ ابوشامه نگاشته است آغاز نموده[58] و تا سال 767 ق. ادامه داده است. اما عده ای انتساب بخش هایی از این ذیل، به خصوص اواخر آن را به ابن کثیر رد کرده، یا با دیده تردید نگریسته و آن­را متعلق به شاگردان وی می دانند. دلیل آنان این است که سبک کتاب به هم خورده، در فرازهایی از ذیل، از ابن کثیر با عنوان سوم شخص نام برده شده است. [59] مهم ترین دلایل آنان گزارش درس تفسیر ابن کثیر در جامع اموی است که در ذیل حوادث سال 767 نقل، نقل شده است. [60] لیکن در مقابل، به مواردی نیز می توان اشاره نمود که ابن کثیر به طور مستقیم با عباراتی همچون به من چنین خبر رسیده و چنین می گویم (قلت)، به ذکر حوادث پرداخته و یا نظر خویش را ابراز می دارد. -گذشته از این همان گونه که در نقل قولی که در پاورقی پیشین ذکر گردید- در حوادث سال 741 ق. خبری از ابن کثیر نقل گردیده، در حالی که وی ذیل خود را از تاریخ 752 آغاز نموده است.

با وجود این شرایط می توان احتمال داد که اصل تاریخ البدایه متعلق به وی بوده، اما شاگردان او در زمان حیات یا پس از وفات وی، تاریخش را گردآوری نموده و در حاشیه مطالب ابن کثیر به وقایع مربوط به وی که در نسخه های او نیامده، اشاره نموده اند. احتمال دیگر این است که ابن کثیر وقایع را در جلسات درس یا اماکن دیگر بیان نموده و دیگران با نام وی آن ها را به همراه تاریخ وی ثبت نموده اند[61] که البته نابینایی ابن کثیر در اواخر عمر و مشکلات ناشی از آن همان گونه که در زیست نامه به آن اشاره شد، تقریر بخش هایی از آن توسط دیگران را قوی تر می­نماید.

4) مراجع ابن کثیر در البدایة و النهایة
همان گونه که قبلا نیز اشاره گردید، ابن کثیر به عنوان یک مفسر، محدث، فقیه و مورخ توانسته است از گستره وسیعی از مراجع در تاریخ خود استفاده نماید. قرآن و سایر کتب آسمانی از جمله تورات و انجیل، تفاسیر، کتب حدیثی همچون صحاح، مسند، سنن و کتب سیره، مغازی، دلایل، شمایل و نیز کتاب هایی با موضوعات متفرقه مراجعی است که وی از آن بهره برده است. البته استفاده از این مراجع در بخش های مختلف کتاب به تناسب موضوع تفاوت می کند.

در بخش البدایه بیشترین منابعی که مورد استفاده وی قرار گرفته، قرآن و سایر کتب آسمانی، تفاسیر و کتاب های محدثین است. در ذکر اخبار عرب، سیره ابن اسحاق از مهم ترین مراجعی است که مد نظر وی بود.

در بخش سیره نبوی نیز کتاب های سیره، مغازی، دلایل و شمایل و در بخش تاریخ جهان اسلام از زمان خلافت به بعد کتاب های تاریخی منابع عمده مورد استفاده وی بوده است. سیره ابن هشام، تاریخ ابن جریر طبری، المنتظم ابن جوزی و تاریخ الاسلام ذهبی از مهم ترین منابع وی در این دو بخش می باشد. همچنین همان گونه که قبلا ذکر گردید، وی بیان می نماید که ذیل خود را بر کتاب استادش علم الدین برزالی از سال 751 ق. نگاشته است.

رسائل و نامه ها، اسناد، معاهدات، شنیده ها و دیده ها علاوه بر استفاده از سایر منابع مکتوب، مراجع دیگر ابن کثیر در ذیل متعلق به وی است که در کتاب تاریخ عمومی البدایة و النهایة استفاده نموده است. همچنین در موارد بسیار به خصوص در بخش البدایة از تفسیر خود بر قرآن کریم یاد نموده و ذکر می نماید که به جهت عدم تکرار، از ذکر مجدد مطالبی که در تفسیر خویش آورده است خودداری می نماید. [62]

5) سبک ابن کثیر در نقل روایات
در بخش البدایه از نظر وی مهم ترین منبعی که در این موارد اطلاعات ارائه می دهد قرآن کریم و سپس روایت هایی است که از رسول اکرم(ص) در این موارد آمده است. لذا در این بخش سبک وی بدین صورت است که ابتدا آیات قرآن را در موارد مذکور آورده، سپس روایت ها را با استفاده از تفاسیر که بیشترین منابع مورد استفاده وی در این بخش است، بیان می نماید.

نقل رویدادها به شیوه حدیثی بارزترین ویژگی کتاب وی است که در آن به ذکر منبع و سلسله راویان پرداخته می شود. وی معمولا از عبارات رواه، حدثنا، قال، حکاه، روی، ذکر، أنبأنا، ثبت فی...، در مواردی که از شخص یا کتابی به صورت مستقیم نقل قول می­نماید؛ استفاده کرده و عنوان کتاب را نیز پس از کلمه «فی» ذکر می­نماید. پس از آن سلسله راویان با کلمات و عباراتی چون: من طریق، عن، حدثنا، أخبرنا، أنبأنا، من حدیث معرفی می گردند. گاهی نیز به بیان نظر گروهی علما با عباراتی چون «و قد ذکر کثیر من المفسرین»[63]، «یقول أهل الانجیل»[64]، «قد جاء فی بعض الاثار»[65]، «ذکر اهل التواریخ»[66] می پردازد.

همچنین ابن کثیر در نقل روایت­ها، سه روش را به مرحله اجرا گذارده است:

1- نقل مطالب به صورت کامل[67]

2- نقل مطالب به صورت خلاصه[68]

3- ارائه گزارش از یک منبع و ذکر راویان و منابع موافق و یا مخالف[69]

6) بررسی راوی و روایت
وی با توجه به عناصر سازنده تاریخنگاری اش به نقد روایت می پردازد. گاه آن را رد کرده، و گاه دیگری را به عنوان بهترین معرفی می نماید. در مواردی نیز نه آن را رد کرده و نه قبول می نماید، بلکه به عنوان حدیثی ضعیف معرفی می نماید. در اکثر موارد در پایان روایت از عبارت والله أعلم که نشان دهنده تردید و یا این که ممکن است حقیقتی دیگر وجود داشته باشد استفاده می نماید.[70]

بیشترین موردی که ابن کثیر روایتی را رد می نماید زمانی است که آن را جزو اسرائیلیات معرفی می کند. [71] «حدیث منکر جدا»[72]، «لایصح اسناده»[73]، «فی اسناده رجل مبهم»[74] و یا این که روایت بدون سند، دلیل یا مخالف با ظاهر آیه می باشد[75] عباراتی است که در مواقع رد حدیث از آن ها استفاده نموده است.

در موارد تأیید نیز عباراتی چون «هذا اسناد صحیح»[76]، «هذا أصح اسنادا و أثبت رجالا»[77]، «حسن صحیح»[78]، «الصحیح...»[79] و «یؤید هذا ما رواه...»[80] را به کار می برد.

«و هو ضعیف»[81]، «و هو ضعیف الحدیث»[82]، «و فی صحته عندی نظر والاشبه أنه...»[83]، «و فی اسناده نظر»[84]، «و هذا غریب جدا»[85]، «هذا حدیث غریب من هذا الوجه»[86] نیز عباراتی است که ابن کثیر با توجه به آن ها تردید و یا ضعف حدیث را بیان داشته و در بسیاری موارد نظر خویش را با گفتن کلمه «قلت» در ابتدای جمله ابراز می دارد.

برشمردن ویژگی های کتاب یا مؤلف آن، معیار دیگری است که ابن کثیر در معرفی منابع خویش از آن ها استفاده می نماید. به عنوان مثال وی عبارات «لایوجد له نظیر» را برای تفسیر ابن جریر طبری،[87] «و له التفسیر الحافل الذی اشتمل علی النقل الکامل الذی یربو فیه علی تفسیر ابن جریر الطبری و غیره من المفسرین الی زماننا»[88] را در تمجید از تفسیر ابن ابی حاتم، و «صاحب التفسیر الحافل»[89] را درباره عبد بن حمید به کار برده است.

هـ) نقد روایت ائمه اثنی عشر در تاریخ نگاری ابن کثیر

حال با توجه به مطالبی که تاکنون راجع به تاریخ نگاری ابن کثیر ذکر گردید، برای نمونه روایت ائمه اثنی عشر به عنوان یکی از سوژه های مطرح در کتاب وی -با توجه به اصول برجسته سازی و حاشیه رانی بر اساس عناصر سازنده تاریخ نگاری وی- مورد نقد و بررسی قرار می گیرد.

ابن کثیر اصولا از سه زاویه اعتقادات، جوامع و رجال از شیعیان در اثر خود یاد می کند. وی از گروه های مختلف شیعه به لحاظ اعتقادی با عناوین رافضی، اهل غلو[90] و کسانی که دچار انحراف هستند یاد می کند و اغلب به صورت حاشیه رانی و یا حذف دلایل شیعیان در مورد اعتقادات خود و در مقابل با ارائه و اثبات دلایل مورد قبول خویش و اهل سنت به برجسته سازی نظریه خود می پردازد. حتی گاه مشاهده می شود روایات شیعیان را بدون بررسی سندی نقل نموده و یا جزو اسرائیلیات معرفی کرده و در نتیجه رد می نماید. [91] ابن کثیر هر گاه در مورد شخص خاصی از شیعه صحبت می­کند به شدت با بدی یاد نموده و حتی آنان را لعنت می نماید. وی معمولا عباراتی چون «لعنهم الله»، «قبهم الله» و تعبیراتی از این قبیل را به کار می­برد.[92] هر چند در برخی موارد از بزرگان شیعه مانند ائمه اثنی عشر که در ادامه بحث بدان اشاره می­گردد به بزرگی و نیکی یاد می کند. گاه از افرادی نام می­برد که هر چند شیعه نیستند اما از نزدیکی عقاید آنان با شیعیان سخن به میان می­آورد که نمونه­ای از آن را در مورد ابن ابی الحدید می­توان مشاهده کرد.[93]

عده­ای از رجال شیعه که ابن کثیر از آن ها یاد نموده و بحث اصلی ما در خصوص این افراد است، امامان شیعیان اثنی عشری است. وی از امام علی و امام حسن8 به عنوان خلفا و امام حسین (علیه السلام) و سایر امامان به عنوان شخصیت هایی عابد، پرهیزکار، برجسته و نیکو در بخش وفیات با کمال احترام یاد نموده است. البته او بر این عقیده است که ایشان به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند. [94]

ابن کثیر روایتی از پیامبر(ص) در مورد ائمه اثنی عشر را در چند جای این کتاب، به اضافه بخشی خاص با عنوان «الاخبار عن الائمه الاثنی عشر الذین کلهم من قریش»[95] با این مضمون آورده است:

«ثبت فی صحیح البخاری من حدیث شعبة، ومسلم من حدیث سفیان بن عیینة، کلاهما عن عبد الملک بن عمیر عن جابر بن سمرة قال: سمعت رسول الله صلی الله علیه وسلم یقول: یکون إثنا عشر خلیفة، ثم قال کلمة لم أسمعها، فقلت لأبی: ما قال؟ قال: قال کلهم من قریش و قال أبو داود أیضا: حدثنا ابن نفیل، حدثنا زهیر بن معاویة، حدثنا زیاد بن خیثمة، حدثنا الأسود بن سعید الهمدانی عن جابر بن سمرة قال: قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: لا تزال هذه الأمة مستقیما أمرها، ظاهرة علی عدوها، حتی یمضی إثنا عشرة خلیفة کلهم من قریش »[96]

وی در مورد مصداق این ائمه اثنی عشر بیان می کند که رافضیان علی بن أبی طالب، فرزندش حسن و مهدی که آخرین آن ها می باشد را جزو این دوازده ائمه می دانند، اما وی صحت این اعتقاد را تکذیب می نماید. ابن کثیر در مورد اعتقاد شیعیان به همین حد اکتفا کرده و هیچ دلیلی از آنان بر این مسأله ذکر نمی کند. پس از آن، به نقل های مختلف اهل سنت در این باره که این دوازده نفر چه کسانی هستند، می پردازد. وی اعضای ثابت آن را ابوبکر، عمر، عثمان و علی(علیه السلام) که آن ها را با عنوان ائمه اربعه نام می برد و نیز عمر بن عبدالعزیز می داند. او به نقل گروهی از اهل سنت ائمه اثنی عشر مذکور در این حدیث را شامل خلفای بعد از پیامبر(ص) تا زمان ولید بن یزید بن عبدالملک دانسته که به علت زیاد شدن تعداد، چهار خلیفه نخست از این گروه دوازده نفری حذف می گردند. اما ابن کثیر مصادیق دوازده گانه مذکور را با استدلالاتی چون فاسق بودن ولید بن یزید و نیز نقل این روایت پیامبر(ص) که خلافت پس از من سی سال است و نیز خارج ساختن چهار خلیفه اول و امام حسن(علیه السلام) را که منصوب از طرف خلیفه چهارم است و عمر بن عبدالعزیز رد نموده و بیان می کند چنانچه اجتماع امت را ملاک قرار دهیم، علی بن أبی طالب(علیه السلام) به علت عدم بیعت اهل شام دیگر جزو این دوازده تن محسوب نمی گردد که باز چنین امری صحیح نیست.

ابن کثیر در عین حال در بیان احوالات ائمه دوازده گانه مورد قبول شیعه معتقد است که برخلاف ادعای شیعیان آن ها ادعای امامت نداشته و حتی خلافت خلفای نخستین را نیز پذیرفته اند. [97] چنانچه به وضوح امام علی(علیه السلام) را از کسانی می داند که در همان روزهای نخستین پس از وفات پیامبر(ص) با طیب خاطر با ابوبکر بیعت نموده و در نتیجه اجماع بر خلافت ابوبکر را ثابت می نماید. در صورتی که اگر ابن کثیر به عنوان یک منبع مورد وثوق به خطبه های موجود امام علی(علیه السلام) که در دوران خلافت در زمینه غصب خلافت، به عنوان یک صحابی توجه می نمود، نظریه وی در زمینه خلافت و ائمه اثنی عشر دگرگون می گردید.[98]

از آن جا که در مورد بحث جانشینی، برجسته سازی و حاشیه رانی های موجود در مباحث اهل سنت و شیعه در این کتاب در پژوهش ها و کتاب های مختلف بررسی گردیده است،[99] به منظور خودداری از تکرار مطالب از ذکر آن ها صرف نظر نموده و به همین حد اکتفا می گردد.

با این وجود در زمینه اسامی ائمه اثنی عشر از ابن کثیر پاسخی بدین سؤال به جز همان پنج خلیفه مذکور، امام حسن(علیه السلام)، که به طور ضمنی به ایشان اشاره می کند و مهدی(علیه السلام) که در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و فردی غیر از آن شخص است که شیعیان به آن اعتقاد دارند،[100] به پاسخی دست نمی یابیم.

استفاده و نقل روایت از منابع مختلف و سپس نقد آن ها جایگاهی مهم در نزد ابن کثیر دارد. اما در این روایت وی ضمن اشاره به دیدگاه های مختلف اهل سنت و ارائه نظر کلی درباره روایت های آنان، تنها به نقل اعتقاد شیعیان بدون ذکر هیچ منبع، راوی و یا حتی دلیلی از آن ها اکتفا نموده و گاه اطلاعات ناقصی از شیعیان ارائه می دهد. [101]

با توجه به این بحث می توان ملاحظه کرد که ابن کثیر در زمینه روایت های موجود در خصوص ائمه اثنی عشر، با در پیش گرفتن روش­های زیر توانسته به برجسته سازی و هویت بخشی گزارش مورد اعتقاد خویش و حاشیه راندن اعتقاد شیعه دست زند و آن را بر خلاف نص موجود معرفی نماید؛

- نقل نظر کلی شیعه بدون ذکر دلایل شیعیان در مورد مسأله.

- عدم ذکر روایت ها، مدارک و اسناد صادر شده در منابع شیعه.

- ذکر برخی ادعاها و نسبت دادن آن به امامان شیعه، با روش عدم ذکر روایت و سند به منظور حاشیه رانی و حذف اعتقادات شیعه.

- نقل روایت های مخالف از اهل سنت با بیان سند و نقد آن ها.

- نقل روایت های مورد اعتقاد با ذکر سند و نقد مشروح آن به صورت برجسته سازی.

نتیجه­گیری
بنابر مطالب مذکور در مقاله پی می بریم پایبندی به اصول و ملاک های متناسب با هر رخداد می تواند ما را در رسیدن به کنه حقیقت نزدیک تر نماید. پژوهش حاضر با عنوان نقد درونی و برونی تاریخ نگاری ابن کثیر در البدایة و النهایة به طرح این سؤال که عناصر اصلی سازنده تاریخ نگاری ابن کثیر چه می باشد، پرداخت. در همین راستا بر اساس نظریه ترکیبی تحلیل انتقادی گفتمان لاکلا و موف و فرکلاف و نقد درونی و بیرونی راوی و روایت در البدایة و النهایة این فرضیه مطرح شد که بینامتنیت های دینی شامل: کتاب آسمانی (قرآن)، سنت نبوی و عقل بر اساس مذهب شافعی عناصر سازنده تاریخ نگاری ابن کثیر است. نگارنده ضمن اثبات این فرضیه، پس از تجزیه و تحلیل داده ها در یک نمونه از روایات (روایت ائمه اثنی عشر) در کتاب البدایة و النهایة به این نتیجه دست ­یافت که ابن کثیر با در نظر گرفتن عناصر سازنده مذکور به عنوان ملاک های سنجش در اثبات گفتمان تاریخی خویش سعی در نقد رویدادهای تاریخی داشته است. لیکن در برخی موارد به خصوص امور اعتقادی با عدم پایبندی نسبت به برخی از این ملاک ها، برجسته سازی ها، حاشیه رانی ها و حذفیاتی که صورت گرفت نتوانسته آنچنان که شایسته است درصد خطای خویش را کاهش داده به نتیجه ای صحیح دست یابد؛ هرچند وی با رعایت همان اصول مورد نظر خویش - همان گونه که در مورد روایت ائمه اثنی عشر ذکر گردید - می توانست به نتایج واقع بینانه­تری دست یابد.

پی­نوشت­ها
* استادیار گروه تاریخ دانشگاه تهران

** کارشناس ارشد تاریخ از دانشگاه باقرالعلوم(علیه السلام)

تاریخ نگاری به عنوان معرفت درجه دوم که زیرمجموعه فلسفه علم تاریخ محسوب می گردد، تلاشی است در جهت فهم اندیشه های تاریخی مورخ (= تاریخ نگری) که در لایه های زیرین اثر وی مستور است. هر چند برخی افراد در کمترین حد، تاریخ نگاری را نوعی وقایع نگاری «ثبت وقایع برجسته با قید زمان وقوع آن ها» تعریف نموده اند. نقد درونی و بیرونی راوی و روایت با توجه به شاخصه هایی که در هر کدام وجود دارد از ابزارهای سنجش تاریخ نگاری است که جهت کاهش میزان خطا استفاده می گردد.
نقد برونی، رویکرد تبیینی به متن به معنای آشکار ساختن زوایای مختلف مذکور در آن است؛ و نقد درونی با رویکرد تأویلی، با نگاه از بیرون، ابعاد و زوایای مختلف موجود و غیر مذکور در متن را کشف و تفسیر می نماید. نقد درونی و بیرونی از دو زاویه راوی و روایت قابل بررسی است. حیات فردی، اجتماعی، سیاسی، مذهبی، علمی، فاصله زمانی و مکانی راوی و روایت، جایگاه علمی راوی، مخاطبان و سبک نگارش راوی شاخصه هایی است که در نقد بیرونی راوی بایستی مورد توجه قرار گیرد. بررسی منابع و مآخذ روایت، اصالت روایت، تناسب معنوی روایت با روایت های موازی، تاریخ روایت، فهم معانی روایت با توجه به تحول و تطور زبان در طول تاریخ، انتساب روایت به راوی، استفاده از منابع غیر مکتوب دیگر در فهم بهتر روایت از شاخصه های نقد بیرونی روایت است. فهم علایق و انتظارات راوی، پیش فهم ها، فهم تحولات معنوی زبان راوی از شاخصه های نقد درونی راوی می باشد. استفاده از معیار عقل در فهم روایت، استنتاج رخداد یا حقیقت تاریخی غیر مذکور در روایت و کشف حلقه های مفقوده به کمک عقل تاریخی، در نظر گرفتن آرای دیگر مورخان که با رخداد روبرو بوده اند و سرانجام کشف فهم و دیدگاه اصلی موجود و مستور در روایت که مطالب بر محور آن تنظیم گردیده از شاخصه های نقد درونی روایت است که به آن پرداخته می شود. (حسن حضرتی، نقد تاریخی گزارش ابن خلدون از سانحه عاشورا، پژوهشنامه متین، س 13، سال 80 – 81، ص 92 و 93).

علی اصغر سلطانی، قدرت، گفتمان و زبان (سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران) (تهران: نشر نی، 1384) صص 28 و 36.
محمد علی حسین زاده، "نظریه گفتمان و تحلیل سیاسی"، فصلنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1383، ص 179.
همان.
همان، ص 180.
همان، ص 179.
علی اصغر سلطانی، پیشین، صص 114-110.
همان، صص 116 - 110.
همان، صص 116 - 110.
رسول جعفریان، منابع تاریخ اسلام (قم: انصاریان، چ اول، 1376) صص 149-109.
سید صادق سجادی و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام (تهران: سمت، چ اول، 1375) صص 81-71.
همان، ص 82.
همان، ص 87.
فارق عمر فوزی، التدوین التاریخی عند المسلمین، مقدمة فی دراسة نشأة علم التاریخ و تطوره حتی بدایة القرن العاشر الهجری/ السادس عشر المیلادی، (الیمن الامارات العربیة المتحدة: مرکز زاید التراث و التاریخ، 1425 ق/ 2004) ص 263.
هـ. آر. گیب، " تطور تاریخ نگاری در اسلام"، تاریخ نگاری در اسلام (مجموعه مقالات)، یعقوب آژند (تهران: گستره، 1361) صص 34 و 35.
فارق عمر فوزی، پیشین، صص 271 و 286.
همان، ص 263.
همان، ص 286.
همان، صص 88 -93.
الحافظ ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج 14، تحقیق علی شیری (بیروت: دار احیاء التراث العربی، الطبعة الاولی) 1408 هـ. ق/ 1988 م، صص 36 و 37.
همان، ص 37.
همان، ص 216.
همان، ص 321.
همان، ص 34 و 36.
همان، صص 319-316، 281، 259، 245، 190-189.
عدنان بن محمد بن عبدالله آل شلش، الإمام ابن کثیر و أثره فی علم الحدیث روایة و درایة مع دراسة منهجیة تطبیقیة علی تفسیر القرآن العظیم (اردن: دارالنفائس، 1425 ق) 2005 م، ص 100.
الحافظ ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، پیشین، صص 82 و 83.
عدنان بن محمد بن عبدالله آل شلش، پیشین، ص 114.
محمد الزحیلی، أعلام المسلمین (57)- ابن کثیر المدشقی، الحافظ، المفسر، المورخ، الفقیه، دمشق (بیروت: دارالقلم، 1415 ق / 1999 م) صص 198 – 192.
همان، صص 298 و 299.
عدنان بن محمد بن عبدالله آل شلش، پیشین، صص 62- 56.
همان، صص 113- 108.
ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ج 1، سالم الکرنکوی الالمانی (بی جا، بی­نا، بی تا) ص 374.
عدنان بن محمد بن عبدالله آل شلش، پیشین، ص 119.
الحافظ ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، پیشین، ج 1، ص 6.
همان.
همان، ج 6، ص 332.
الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، البدایة و النهایة، تحقیق عبدالله بن عبدالحسن الترکی (بی جا: بالتعاون مع مرکز البحوث و الدراسات العربیة و الاسلامیة، الطبعة الاولی، 1420- 1417 هـ. ق / 1999- 1997 م) صص 3 و 4.
همان، ج 19 و 20.
الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، پیشین، ج 1، ص 6؛ همان، صص 129، 137 و 322: «وقد ذکر کثیر من المفسرین ههنا آثارا فیها مجازفات کثیرة باطلة، یدل العقل والنقل علی خلافها...».
همان، ج 13، صص 6 و 7.
مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (اصول فقه، فقه) (قم: صدرا، بی تا) صص16و17.
حمید محمد قاسمی، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان های انبیاء در تفاسیر قرآن (تهران: سروش، چ اول، 1380) ص 18.
همان، صص 143 - 85.
الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، پیشین، ص 7: « فالمحتاج إلیه قد بینه لنا رسولنا، و شرحه وأوضحه. عرفه من عرفه، وجهله من جهله. کما قال علی بن أبی طالب " کتاب الله فیه خیر ما قبلکم ونبأ ما بعدکم، وحکم ما بینکم وهو الفضل لیس بالهزل. من ترکه من جبار قصمه الله، ومن ابتغی الهدی فی غیره أضله الله " وقال أبو ذر، رضی الله عنه: " لقد توفی رسول الله صلی الله علیه وسلم وما طائر یطیر بجناحیه إلا أذکرنا منه علما "».
همان، ص 183.
همان، ص 323.
همان، ج 2، ص 365.
الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، ج 1، پیشین، صص 7 و 8.
همان، ص 22 و ج 2، ص 31.
همان، ص 19: « فإن کعب الأحبار لما أسلم فی زمن عمر کان یتحدث بین یدی عمر بن الخطاب رضی الله عنه بأشیاء من علوم أهل الکتاب فیستمع له عمر تألیفا له، وتعجبا مما عنده مما یوافق کثیر منه الحق الذی ورد به الشرع المطهر فاستجاز کثیر من الناس نقل ما یورده کعب الأحبار لهذا، ولما جاء من الاذن فی التحدیث عن بنی إسرائیل لکن کثیرا ما یقع مما یرویه غلط کبیر وخطأ کثیر وقد روی البخاری فی صحیحه عن معاویة أنه کان یقول فی کعب الأحبار ( وإن کنا مع ذلک لنبلو علیه الکذب ) أی فیما ینقله لا أنه یتعمد ذلک والله أعلم».
همان، ج 14، ص 249.
همان، ج 13، صص 198 و 199.
همان، ج 14، ص 214.
همان، ص 219 و 220: « ثم دخلت سنة إحدی وأربعین وسبعمائة. .. وقد أخبر القاضی أمین الدین بن القلانسی رحمه الله شیخنا الحافظ العلامة عماد الدین بن کثیر رحمه الله. ..»؛ همان، ص 348: « ثم دخلت سنة خمس و ستین و سبعمأئة. .. وفی یوم الأحد حادی عشر صفر درس بالمدرسة الفتحیة صاحبنا الشیخ عماد الدین إسماعیل بن خلیفة الشافعی، وحضر عنده جماعة من الأعیان والفضلاء. ..».
همان، صص 365 و 366.
همان، ص 361: « ولما کان یوم الجمعة التاسع عشر من الشهر - أعنی ربیع الآخر - طلب القضاة الثلاثة وجماعة من المفتیین. .. والمصنف الشیخ عماد الدین بن کثیر».
همان، ج 2، ص 342: «... کما بسطناه سندا و متنا فی تفسیرنا».
همان، ج 1، ص 322.
همان، ص 16.
همان، ص 12.
همان، ص 105.
همان، ج 7، ص 39: «... ذکر المتوفین فی هذه السنه مرتبین علی الحروف کما ذکرهم الحافظ الذهبی».
همان، ج 3، ص 136: « و لنذکر ملخص کلام ابن اسحاق. ..».
همان، ج 8، ص 359: « و قد استقصینا أخباره فی کتاب الکامل فی التاریخ. .. و هکذا حکی شیخنا عن الدولابی و کذا رأیت فی التاریخ لشیخنا الذهبی و. ..».
همان، ج 1، ص 201؛ ج 2، ص 138؛ ج 3، ص 159.
همان، ج 1، ص 39.
همان، ص 40.
همان، ص 22.
همان، ص 25.
همان، ص 22.
همان، ص 40.
همان، ص 51.
همان، ص 56.
همان، ص 67.
همان، ص 10.
همان، ص 38.
همان، ص 40.
همان، ص 51.
همان، ص 25.
همان، ص 45.
همان، ص 48.
همان، ج 11، ص 165.
همان، ص 216.
[89. همان، ص 7.

همان، ج 13، صص187 – 185: « وهو المشهد الذی یزعمون أنه یخرج منه المنتظر الذی لا حقیقة له، فلا عین ولا أثر، ولو لم یبن لکان أجدر، وهو الحسن بن علی بن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن علی بن محمد بن الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الشهید بکربلاء بن علی بن أبی طالب رضی الله عنهم أجمعین، وقبح من یغلو فیهم ویبغض بسببهم من هو أفضل منهم».
همان، ج 7، ص 250: «... وقد ورد عن علی أنه قال: أنا أول من أسلم ولا یصح إسناده إلیه».
همان، ج 11، صص 19 و 20: « وأما أبو الحسن علی الهادی [ فهو ابن محمد الجواد بن علی الرضا بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین الشهید بن علی بن أبی طالب أحد الأئمة الاثنی عشریة، وهو والد الحسن بن علی العسکری المنتظر عند الفرقة الضالة الجاهلة الکاذبة الخاطئة».
همان، ج 13، ص 233.
همان، ج 5، صص 269 و 210؛ ج 8، صص 37 و 185؛ ج 9، صص 121 و 338؛ ج 10، صص 112، 197 و 273؛ ج 11، ص 19، ج 13، ص 186.
همان، ج 6، صص 281 – 278.
همان، صص 279 و 280.
همان، ج 9، صص 338 و 339: «أبو جعفر الباقر وهو محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب القرشی الهاشمی أبو جعفر الباقر، وأمه أم عبد الله بنت الحسن بن علی، هو تابعی جلیل، کبیر القدر کثیرا، أحد أعلام هذه الأمة علما وعملا وسیادة وشرفا، وهو أحد من تدعی فیه طائفة الشیعة أنه أحد الأئمة الاثنی عشر، ولم یکن الرجل علی طریقهم ولا علی منوالهم، ولا یدین بما وقع فی أذهانهم وأوهامهم وخیالهم، بل کان ممن یقدم أبا بکر وعمر، وذلک عنده صحیح فی الأثر، وقال أیضا: ما أدرکت أحدا من أهل بیتی إلا وهو یتولاهما رضی الله عنهما».
علی بن أبی طالب، نهج البلاغه، جمعه السید الشریف الرضی، تحقیق الشیخ محمد عبده، (قم: دار الزخائر، 1370ش/ 1412 هـ. ق) به عنوان نمونه ج 1، خ 3، ص 40؛ ج 2، خ 162، ص 63 و خ 171، ص 83.
به عنوان نمونه: عبدالحسین احمد الامینی النجفی، نظرة فی کتاب البدایة و النهایة، فارس تبریزیان الحسون (بی جا، بی نا، بی تا).
الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، البدایة و النهایة، تحقیق عبدالله بن عبدالحسن الترکی، پیشین، ج 19، ص 55: «. .. و هو أحد الخلفاء الراشدین و الائمة المهدیین، و لیس هو بالمنتظر الذی تزعم الرافضة، و ترتجی ظهوره من سرداب سامرا، فإن ذلک ما لا حقیقة له و لا عین و لا أثر، و یزعمون أنه محمد بن الحسن العسکری، و أنه دخل السرداب و عمره خمس سنین، و أما ما سنذکره فقد نطقت به الاحادیث المرویة عن رسول الله(ص)، و أنه یکون فی آخر الزمان، و أظن ظهوره یکون قبل نزول عیسی بن مریم؛ فان هذا یملا الارض عدلا کما ملئت جورا و ظلما، و هکذا عیسی بن مریم، کما دلت علی ذلک الاحادیث».
الحافظ ابی الفداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، تصحیح علی شیری، ج 6، ص 278: «الاخبار عن الأئمة الاثنی عشر الذین کلهم من قریش ولیسوا بالاثنی عشر الذین یدعون إمامتهم الرافضة، فإن هؤلاء الذین یزعمون لم یل أمور الناس منهم إلا علی بن أبی طالب وابنه الحسن، وآخرهم فی زعمهم المهدی المنتظر فی زعمهم بسرداب سامرا ولیس له وجود، ولا عین، ولا أثر، بل هؤلاء من الأئمة الاثنی عشر المخبر عنهم فی الحدیث، الأئمة الأربعة أبو بکر وعمر وعثمان وعلی، رضی الله عنهم، ومنهم عمر بن عبد العزیز بلا خلاف بین الأئمة علی کلا القولین لأهل السنة فی تفسیر الاثنی عشر کما سنذکره بعد إیراد الحدیث.»؛ الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، البدایة و النهایة، تحقیق عبدالله بن عبدالحسن الترکی، پیشین، ج 19، ص 62: «. .. حتی اذا کان فی آخر الزمان خرج المهدی من بلاد المشرق و قیل: من مکه لا من سرداب سامرا، کما تزعمه الرافضه من أنه محبوس فیه الان و هم ینتظرون خروجه فی آخر الزمان، و هذا من الهذیان، و قسط کبیر من الخذلان، و هوس شدید من الشیطان؛ اذ لا دلیل علی ذلک و لابرهان، من کتاب الله و سنته و لا معقول صحیح و لا بیان».
منابع
الف) منابع و مآخذ فارسی

- جعفریان، رسول، منابع تاریخ اسلام، قم، انصاریان، 1376.

- سجادی، سید صادق و هادی عالم زاده، تاریخ نگاری در اسلام، تهران، سمت، 1375.

- سلطانی، علی اصغر، قدرت، گفتمان و زبان (سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران)، تهران، نی، 1384.

- محمد قاسمی، حمید، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستان های انبیاء در تفاسیر قرآن، تهران، سروش،1380.

- مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی (اصول فقه، فقه)، قم، صدرا، بی تا.

ب) منابع و مآخذ عربی

- علی بن أبی طالب، نهج البلاغه، جمعه السید الشریف الرضی، تحقیق الشیخ محمد عبده، قم، دارالزخائر، 1370ش / 1412 هـ. ق.

- آل شلش، عدنان بن محمد بن عبدالله، الامام ابن کثیر و اثره فی علم الحدیث روایة و درایة مع دراسة منهجیة تطبیقیة علی تفسیر القرآن العظیم، اردن، دارالنفائس، 1425 هـ. ق/ 2005 م.

- الامینی النجفی، عبدالحسین احمد، نظرة فی کتاب البدایة و النهایة، فارس تبریزیان الحسون، بی جا، بی نا، بی تا.

- ابن حجر العسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی، الدرر الکامنة فی أعیان المائة الثامنة، ج 1، سالم الکرنکوی الالمانی، بی جا، بی­نا، بی تا.

- ابن کثیر الدمشقی، الحافظ ابی الفداء اسماعیل، البدایة و النهایة، تحقیق علی شیری، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، 1408 هـ. ق/ 1988م.

- _________، الحافظ عماد الدین أبی الفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تحقیق عبدالله بن عبدالحسن الترکی، بی جا، بالتعاون مع مرکز البحوث و الدراسات العربیة و الاسلامیة، 1420- 1417 هـ. ق / 1999- 1997 م.

- الزحیلی، محمد، اعلام المسلمین (57) – ابن کثیر الدمشقی، الحافظ، المفسر، المورخ، الفقیه، دمشق، بیروت، دارالقلم، 1415 هـ. ق/ 1999 م.

- فوزی، فارق عمر، التدوین التاریخی عند المسلمین (مقدمة فی دراسة نشأة علم التاریخ و تطوره حتی بدایة القرن العاشر الهجری/ السادس عشر المیلادی، الیمن – الامارات العربیة المتحدة، مرکز زاید التراث و التاریخ، 1425 هـ. ق/ 2004 م.

- الندوی، مسعود الرحمن خان، الامام ابن کثیر- سیرته و مؤلفاته و منهجه فی کتابه التاریخ، دمشق، بیروت، دار ابن کثیر، 1420 هـ. ق/ 1999 م.

ج) مقالات

- حسین زاده، محمد علی، نظریه گفتمان و تحلیل سیاسی، فصلنامه علوم سیاسی، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1383.

- حضرتی، حسن، نقد کتاب تاریخ صدر اسلام، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 18، سال 84 – 1383.

- __________، نقد تاریخی گزارش ابن خلدون از سانحه عاشورا، پژوهشنامه متین، ش 13، سال 81-1380.

- گیب، هـ. آر، تطور تاریخ نگاری در اسلام، تاریخ نگاری در اسلام (مجموعه مقالات)، یعقوب آژند، تهران: گستره، 1361.

- موسوی، جمال، درآمدی بر تاریخ نگاری ایرانی و تأثیر آن در تاریخ نگاری اسلامی، دانشگاه انقلاب، ش 112، سال 1378.

 

نظر شما