نقش ضحّاک بن قیس فهری در تحولات سیاسی- نظامی قرن اول هجری
مجله تاریخ اسلام نهم فروردین ماه سال 1388 شماره سی و هفتم
نویسنده : محمود صادقی علوی*
هم زمان با شکل گیری حکومت اموی، برخی از سیاست مداران و دولت مردان برجسته بودند که در استحکام و تثبیت پایه های این حکومت تازه تأسیس اقدامات زیادی انجام دادند. ضحّاک بن قیس فهری یکی از این افراد بود که از زمان حکومت یزید بن ابی سفیان در منطقة شام، به این منطقه رفت و در خدمت حاکمان اموی به فعالیت پرداخت. نام ضحاک در رویدادهای زمان سه خلیفة نخست، جز در برخی فتوحات، ثبت نشده است. امّا مقارن خلافت امیرالمومنینu نقش برجسته او در قوام حکومت اموی نمایان می شود. ضحّاک در این دوره از فرماندهان معاویه در جنگ صفّین بود و پس از این جنگ نیز نقش مهمّی در غارت های منطقة عراق داشت. با به حکومت رسیدن یزید بن معاویه نقش ضحاک در حکومت اموی پررنگ تر شد و در زمان حکومت معاویة بن یزید می توان گفت که او بزرگ ترین و قدرتمندترین رجل سیاسی این دوره بود. از همین زمان او به عبدالله بن زبیر که در مکه شورش کرده بود متمایل شد.
پس از آن که امویان در شورای جابیه بر حکومت مروان حکم توافق کردند، عازم جنگ ضحّاک بن قیس شدند. ضحّاک که از حامیان عبدالله بن زبیر کمک گرفته بود، در مرج راهط آمادة جنگ شد؛ اما به شدّت شکست خورد و کشته شد.
نسب ضحّاک بن قیس فهری
ضحّاک بن خالد بن وهب بن ثعلبة بن وائلة بن عمرو بن شیبان بن محارب بن فهر القریشی الفهری[1] منتسب به فهر بن مالک بن نضر بن کنانه که قریش به او نسب می برند.[2] مادر او امیمه دختر ربیعة بن حذیم ابن غانم بود.[3] منابع تاریخی از یکی از خواهران او به نام فاطمه نیز یاد می کنند که بزرگ تر از ضحّاک بود و یکی از همسران اسامة بن زید بود که برای او جبیر، زید و عایشه را به دنیا آورد.[4]
مورّخان کنیه های ابو انیس، ابو عبدالرحمان و ابو سعید را برای او ذکر کرده اند[5] که از میان آنها کنیة ابو انیس از همه مشهورتر است.
دوران تولّد و نوجوانی
دربارة تاریخ تولّد ضحّاک بن قیس نیز همچون بسیاری از رجال صدر اسلام، میان مورّخان اختلاف است؛ ولی همه بر این نکته اتفاق دارند که وی پیش از رحلت پیامبر(ص) به دنیا آمده است. منابع تاریخی تولّد او را از هفت سال تا یک سال پیش از رحلت پیامبر(ص) ذکر کرده اند.[6] امّا از آن جایی که احادیثی نیز به او منتسب است به نظر می آید دست کم هفت سال پیش از رحلت پیامبر(ص) به دنیا آمده باشد، که این امر به عنوان یکی از امتیازات او به شمار می آید؛ چرا که پیامبر(ص) را دیده و نام وی در زمره صحابه ذکر می شود. [7]
از دوران کودکی و نوجوانی ضحّاک بن قیس آگاهی چندانی در دست نیست. تنها در برخی موارد به ندرت به دوران کودکی و نوجوانی او یا فعالیت های پدرش پیش از اسلام اشاراتی شده است. برای نمونه، براساس روایت طبری از ابومخنف، حضرت علیu در اثنای جنگ صفین که به بیان برخی ویژگیهای معاویه و اصحاب او از جمله ضحّاک بن قیس می پردازد؛ می فرماید: آنها اصحاب دین و قرآن نیستند. من بهتر از شما آنها را می شناسم. من در کودکی و بزرگ سالی همراه آنها بوده ام. آنها در کودکی شرورترین اطفال و در میان سالی شرورترین مردان بودند.[8] اگرچه چنین جملاتی آگاهی های چندانی از دورة نوجوانی و کودکی او به دست نمی دهد، امّا همین قدر می توان دریافت که وی از جوانی در زمرة گروه بنی امیه بوده است.
هم چنین در مورد شغل پدر او یعنی قیس در جاهلیت روایت شده که روزی عقیل بن ابی طالب نزد معاویه بود و معاویه از او خواست که دربارة یارانش سخنانی بگوید و آنها را وصف کند، عقیل در سخنان خود دربارة قیس (پدر ضحّاک) گفت که او در زمان پیش از اسلام حیوانات نر را بر حیوانات مادّه می جهانید و از این راه امرار معاش می کرد.[9]
برخی منابع تاریخی ضحّاک بن قیس را صحابی پیامبر(ص) دانسته و احادیثی را به او منسوب می کنند. براساس گزارش این منابع وی از پیامبر اکرم(ص)، حبیب بن مسلمه فهری و عمر بن خطّاب روایت کرده و افرادی چون تمیم بن طرف، حسن بصری، سعید بن جبیر از او روایت کرده اند.[10]
از جمله احادیثی که از ضحّاک بن قیس روایت شده این است که، پیوسته بر مردم، حاکمی از قریش است.[11] حدیثی که ابوبکر در سقیفه آن را دست آویز خود قرار داد و با این حدیث بود که توانست مانع ادّعای انصار در جانشینی پیامبر(ص)، شود. هم چنین نسایی نیز از وی یک حدیث دربارة نماز بر میت روایت کرده است.[12] اگر چه این منابع ضحّاک را صحابی پیامبر(ص) دانسته و احادیثی را نیز به او منسوب می کنند؛ امّا چنان که پیش از این ذکر شد، از آن جا که وی در خوش بینانه ترین حالت هم زمان با رحلت پیامبر(ص) حدّ اکثر هفت ساله بوده است، به نظر می رسد که پیامبر(ص) را درک کرده باشد؛ امّا به دلیل کمی سن نمی توانسته حدیثی را از ایشان به یاد داشته باشد و این احادیث را از دیگر اصحاب پیامبر(ص) شنیده؛ ولی راویان در سلسله سند خود نام راوی اصلی را نیاورده اند.
آغاز فعّالیت های سیاسی و نظامی
آن گونه که منابع گوناگون تاریخی اشاره کرده اند، ضحّاک از آغاز نوجوانی در فعّالیت های مختلف نظامی به ویژه در منطقة شام و مرزهای روم حضوری فعّال داشته و از همین زمان در پی تثبیت جایگاه خود در این منطقه بوده است. بررسی منابع گوناگون ما را در درک بهتر این مسئله یاری می کند.
نخستین گزارشی که از حضور ضحّاک بن قیس فهری در صحنه های سیاسی و نظامی خبر می دهد مربوط به فتح دمشق است که براساس برخی گزارش ها ضحّاک نیز در این فتح حضور داشته است.[13] هم چنین ردّ پای ضحّاک را در زمان خلافت ابوبکر و عمر می توان در جنگ های با سپاه روم یافت. در اواخر دوران خلافت ابوبکر که عمروعاص برای جهاد روم نامزد شده بود، ضحّاک بن قیس از جمله کسانی بود که به همراه سی صد سوار به او ملحق شد.[14]
در زمان خلافت خلیفة دوم نیز وقتی عمر پس از مرگ ابوعبیدة جرّاح، معاذبن جبل و خالد بن ولید، زمام لشکر روم را به یزید بن ابی سفیان داد، در لشکرکشی او به سوی قیساریه، ضحّاک بن قیس فرماندهی میسرة سپاه او را برعهده داشت. در این جنگ مسلمانان بر سپاه روم پیروز شدند.[15] از همین زمان بود که ضحّاک بن قیس فهری در منطقة شام مستقر و همکاری او با خاندان اموی آغاز شد.
منابع تاریخی در بیان رویدادهای دوران خلافت خلیفة سوم اشاره ای به نقش و فعّالیت ضحّاک بن قیس فهری در این دوره نمی کنند و احتمالاً وی در این دوره هم چنان در شام و در خدمت حاکمان اموی بوده است.
ضحّاک بن قیس در دوران حکومت معاویه
هم زمان با آغاز خلافت امیرالمؤمنین علیu و شروع منازعات میان وی و معاویه، نقش برجستة سیاسی و نظامی ضحّاک نیز در تحوّلات این دوره نمایان می شود. وی در این زمان و پیش از آغاز جنگ صفّین از سوی معاویه به حکومت حرّان و مناطق اطراف آن منصوب شد. حضرت علیu نیز هم زمان مالک اشتر را برای سرکوبی مردم منطقة جزیره که با معاویه بیعت کرده بودند عازم این منطقه کرد. ضحّاک چون خبر حرکت اشتر را شنید، از مردم رقه کمک گرفت و با کمک آنها در نزدیکی حرّان با آنها وارد جنگ شد. چون جنگ تا شب به طول انجامید در آغاز شب، ضحّاک و یارانش شکست خوردند و شبانه عازم حرّان شدند و در آن جا در محاصرة مالک قرار گرفتند. معاویه، عبدالرحمان بن خالد بن ولید را با لشکری به کمک ضحّاک فرستاد که این لشکر نیز در نزدیکی رقه به شدّت از اشتر شکست خورد.[16]
براساس گزارش ابن اعثم کوفی، پیش از آغاز نبرد صفین، معاویه گروهی را برای گفت وگو با علیu فرستاد و ضحّاک بن قیس نیز یکی از اعضا بود.[17] انتخاب او به عنوان نماینده در هیئت مذاکره کننده حاکی از این است که وی در این زمان از اشخاص برجسته و مورد اعتماد معاویه بوده است.
در طول جنگ صفین نیز ضحّاک نقش مهمّی برعهده داشت. او در سپاه معاویه فرماندهی پیاده نظام قلب لشکر را برعهده داشت.[18] در اثنای جنگ صفین علیu گروهی را فرستاد تا از رسیدن نیروی کمکی به معاویه جلوگیری کنند و معاویه نیز ضحّاک بن قیس فهری را با گروهی به مقابله با آنها فرستاد که شکست خوردند.[19]
پیش از آغاز جنگ نهروان دور جدیدی از فعالیت های نظامی ضحّاک آغاز شد. در این دوره معاویه که آگاه شد حضرت علیu بار دیگر قصد حمله به شام را دارد و در صدد جمع آوری لشکر است، به مسجد رفته و برای مردم سخنرانی کرد که ما با علیu عهد و پیمان بستیم و دو حکم قرار دادیم ولی او اکنون پیمان شکسته، پس برای جنگ آماده شوید. مردم نیز از نقاط مختلف در اطراف او گرد آمدند. معاویه برای غارت و ایجاد ناامنی در مناطق تحت حکومت علیu و جلوگیری از لشکرکشی مجدّد او به شام، گروه های مختلفی را به این مناطق اعزام کرد تا این اهداف او را به مرحلة عمل در آورند.
نخستین دسته از این گروه ها به فرماندهی ضحّاک بن قیس به عراق حمله کرد. ضحاک از معاویه دستور داشت تا به ناحیة کوفه حمله کرده و آن نواحی را غارت کند و هر عربی را که در اطاعت علیu بود بکشد. طبق گزارش منابع تاریخی ضحاک با سه یا چهار هزار نفر عازم این منطقه شد. وی در طول راه اموال مردم را غارت کرده، هر عرب بدوی را که می دید می کشت تا به ثلبیه رسید. در آن جا افرادش قافلة حاجیان را غارت کردند، و عمرو بن عمیس بن مسعود، برادر زاده عبدالله بن مسعود ـ صحابی رسول خدا(ص) با جمعی از همراهانش که عازم حج بودند به قتل رساند.[20]
اوضاع عراق در این زمان بسیار نابسامان بود. علیu که نتیجة رأی حَکمین را درست نمی دانست و باور داشت اعلام نظر در رابطه با خلافت در صلاحیت دو حکم نبوده است، در صدد بود تا دوباره لشکری جمع کرده و به جنگ معاویه برود. از سویی دیگر، مردم عراق به بهانه های مختلف از این کار سرباز می زدند. گروهی از جنگ های پی درپی خسته شده بودند و گروهی دیگر خوارج را بهانه می کردند که پس از جنگ صفین از لشکر علیu جدا شده و با عقاید خاصّ خود در منطقة عراق به قتل و غارت مسلمانان می پرداختند. این استنکاف مردم عراق از حضور در جنگ به اندازه ای بود که حتّی برای مقابله با فرستادگان معاویه نیز به راحتی حاضر به جنگ نمی شدند.
علی u حجر بن عدی را با سپاهی به مقابله با ضحّاک فرستاد. حجر به تعقیب او پرداخت و در ناحیة تدمر به وی رسید، پس از ساعتی جنگ و پس از آن که از یاران ضحاک نوزده تن و از یاران حجر دو تن کشته شدند، شب شد و با توقّف جنگ، ضحّاک شبانه به شام گریخت.[21]
پس از این جنگ نیز از آن جا که رقه، قرقیسیا و حرّان از قلمرو معاویه تحت حکومت ضحّاک بن قیس بود و منطقة نصیبین و اطراف آن از قلمرو علیu تحت حکومت مالک اشتر، پیوسته میان این دو جنگ بود.[22]
پس از شهادت حضرت علیu و در ماجرای جنگ معاویه با امام حسنu نیز شاهد حضور ضحّاک در عرصة سیاست هستیم؛ وی در این زمان از رجال برجسته، قدرت مند و مورد اعتماد بنی امیه بود. معاویه به هنگام حرکت از شام به سوی عراق او را به جانشینی خود در شام برگزید.[23]
در دوران حکومت معاویه، ضحّاک بن قیس حدود دو تا سه سال حکومت شهر کوفه را نیز برعهده داشت. از این دوره حکومت ضحّاک نیز آگاهی چندانی در دست نیست و منابع تاریخی حتی در تاریخ انتصاب و عزل او از حکمرانی این شهر نیز اختلاف دارند؛ امّا آنچه مورد اتفّاق منابع تاریخی است این که از زمان عزل عبدالله بن خالد بن اسید از حکمرانی کوفه تا زمان انتصاب عبدالرحمان بن عبدالله پسر ام حکم، خواهر معاویه به حکمرانی این شهر، ضحّاک حکمران این شهر بود و این مدت میان سال های 53 تا 58 ه ق بوده است.[24]
ولایت عهدی یزید
ماجرای بیعت گرفتن معاویه برای یزید نیز از دیگر صحنه های تاریخی بود که در آن ضحّاک بن قیس فهری نقش بسیار مؤثّری ایفا کرد. در سال 56 ه. ق. بود که نخستین بار مغیرة بن شعبه ماجرای ولایت عهدی یزید را مطرح کرد و از معاویه خواست که او را به جانشینی خود برگزیند. معاویه که تا این زمان جانشینی یزید را آشکارا اعلام نکرده بود با نظر مغیره موافقت کرد.
مغیرة بن شعبه و مروان حکم مأمور شدند تا مقدمات انتخاب یزید به ولایت عهدی را در دو شهر کوفه و مدینه فراهم کنند. این دو نفر در شهرهای تحت حکومت خود با سخنرانی و تبلیغات، مردم را به بیعت با یزید فراخواندند و جز گروه اندکی به رهبری حسین بن علیu، عبدالرحمان بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر، مخالفت آشکاری با ولایت عهدی یزید نشد.
در سال 59 ه. ق. گروه های مختلفی از مردم عراق و دیگر بلاد اسلامی به نمایندگی از مردم شهرهای خود نزد معاویه آمدند، معاویه که پیوسته در صدد بود برای فرزندش یزید بیعت بگیرد، این فرصت را مغتنم شمرد و بر آن شد تا این کار را در حضور این افراد که از نقاط مختلف آمدند، انجام دهد. از این رو از ضحّاک بن قیس درخواست کرد تا در جلسه که بدین منظور تشکیل می شود حضور یابد و پس از پایان سخنان معاویه، برخیزد و درباره یزید و بیعت با او سخن بگوید. ضحّاک نیز به درخواست معاویه عمل کرد و در جلسه مزبور حضور یافت و پس از اتمام سخنان معاویه برخاست و دربارة اهمیت اسلام، حرمت خلافت، فضیلت یزید، آشنایی او با سیاست و ثمرات بیعت با یزید سخنانی گفت و مردم را به بیعت با او برای جانشینی معاویه برانگیخت. آن گاه عبدالرحمان بن عثمان ثقفی، عبدالله بن عضاة الاشعری و ثور بن معن سلمی طبق دستور و هم آهنگی قبلی معاویه برخاستند و سخنان ضحّاک را تصدیق کردند و بدین سان حاضران در آن جلسه طوعاً و کرهاً با یزید بیعت کردند.[25]
نقش ضحّاک در تحوّلات پس از مرگ معاویه
ضحّاک بن قیس فهری که از رجال قدرت مند بنی امیه به شمار می آمد، از هنگامی که معاویه در بستر مرگ قرار گرفت تا زمان جلوس پسرش یزید بر تخت حکومت اموی، زمام حکومت و رتق و فتق امور رادر اختیار داشت.
هنگامی که معاویه در سال 60 ه. ق. در بستر مرگ قرار گرفت، ضحّاک بن قیس فهری را ـ که در این زمان رئیس شرطة او بود ـ به همراه مسلم بن عقبهمری فراخواند و به این دو وصیت کرد تا وصیت او را به پسرش یزید برسانند. او در قسمتی از وصیت خود به یزید در خصوص مردم حجاز گفته بود که آنها اصل تو هستند و هر کس از آنها نزد تو آمد، او را گرامی بدار و هر کس غایب بود، از او عهد بگیر. هم چنین دربارة مردم عراق به یزید چنین سفارش کرد که اگر از تو خواستند که هر روز حاکم آنها را عوض کنی، این کار را انجام بده؛ چرا که عزل یک حاکم بهتر از آن است که هزار شمشیر علیه تو افراشته شود.[26]
پس از مرگ معاویه، ضحّاک بن قیس در حالی که کفن معاویه را در دست داشت به مسجد آمده، بر منبر رفت و پس از حمد و ثنای خداوند، دربارة معاویه گفت: او ستون و حدّ عرب بود. خدا به وسیلة او فتنه را از بین برد و او را بر بندگان خود حکومت داد و توسّط او کشورها را فتح کرد، و لیکن اکنون او مرده است و این کفن اوست ما او را کفن کرده، دفن می کنیم و او را با عملش تنها می گذاریم و او در برزخ است تا روز قیامت.[27]
ضحّاک هم چنین نماینده ای را نیز نزد یزید ـ که در این زمان در دمشق نبود ـ فرستاد و در نامه ای که برای او فرستاده بود، خلافت او را تهنیت و مرگ معاویه را تسلیت گفت و از او خواست به سرعت برای بیعت گرفتن از مردم بیاید.[28] ضحّاک پس از آن بر معاویه نماز گزارد و او را به خاک سپرد.[29]
در دوران حکومت یزید نقش و فعّالیت های ضحّاک چندان روشن نیست ومنابع تاریخی آگاهی های چندانی از این دوره به دست نمی دهند. شاید این امر به سبب حوادث تاریخی وحشتناکی است که در زمان حکومت یزید رخ داده و دیگر وقایع را تحت الشّعاع خود قرار داده است؛ امّا در زمان حکومت کوتاه مدّت معاویة بن یزید، بار دیگر نقش برجستة ضحّاک در حکومت اموی نمایان می شود. معاویه در طول دوران حکومتش پیوسته بیمار بود و دستور داد که در این مدّت ضحّاک با مردم نماز بگزارد. طبق گزارش ابن سعد او هم چنین وصیت کرد که پس از مرگ او نیز ضحّاک با مردم نماز بگزارد تا آنها از میان خود حاکمی برگزینند.[30] چنین جایگاهی در نزد خاندان اموی نشان دهندة اوج قدرت ضحّاک در این دوره و در دستگاه حکومت اموی است.
آغاز گرایش ضحّاک به عبدالله بن زبیر
از زمان بیعت گرفتن معاویه برای فرزندش یزید، مخالفت جدّی عبدالله بن زبیر با حکومت اموی آغاز شد. قیام حسین بن علیu و ماجرای کربلا باعث شد تا ابن زبیر در مکه طرف داران بیشتری پیدا کند و بیش از پیش عَلَم مخالفت با حکومت یزید را بر پا دارد. جنبش ابن زبیر در واقع ادامة قیام اهل مدینه به شمار می آید. ابن زبیر از حادثة کربلا، قیام اهل مدینه و خلاء سیاسی و رهبری ای که پس از مرگ معاویه رخ داد و نیز انتقادهای شدید به یزید در جهان اسلام بهره گرفت و حرکت مسلّحانه ای را بر ضدّ بنی امیه از مکه آغاز کرد و کوشید حجاز را مرکز خلافت قرار دهد.
ابن زبیر بزرگان اهل تهامه و حجاز را به بیعت فراخواند و تقریباً همه به استثنای عبدالله بن عبّاس و محمد بن حنفیه با او بیعت کردند. او پس از آن که از مردم این منطقه بیعت گرفت، کارگزاران یزید را از مکه و مدینه اخراج کرد و بر منطقة حجاز تسلّط یافت.[31]
در سال 64 ه ق. پس از واقعه حرّه و سرکوب مردم مدینه، مسلم بن عقبه و حصین بن نمیر از سوی یزید مأمور بودند تا شورش ابن زبیر را در مکه سرکوب کنند. با مرگ مسلم بن عقبه، حصین بن نمیر به محاصرة مکه پرداخت و تا حدودی اوضاع بر ابن زبیر سخت شد؛ ولی در این زمان خبر مرگ یزد باعث شد تا محاصرة مکه رها شود و ابن زبیر به فعالیت خود ادامه دهد.
هم زمان با مرگ معاویة بن یزید قدرت ابن زبیر به اندازه ای زیاد شده بود که به گزارش طبری حتّی مروان حکم نیز در آغاز می خواست با او بیعت کند و از او برای بنی امیه امان بگیرد، امّا ابن زیاد به شام آمد و مانع این کار شد و او را تحریک کرد تا برای خودش از مردم بیعت بگیرد. سپس با پیشنهاد عمروبن سعید بن عاص با مادر خالد بن یزید (فاخته) ازدواج کرد و بنی امیه و اهل تدمر با او بیعت کردند.[32]
از زمان مرگ یزید به بعد مردم شام به چند دسته تقسیم شدند؛ گروهی حامی عبدالله بن زبیر، گروهی حامی خالد بن یزید، گروهی متمایل به ضحّاک بن قیس و گروهی دیگر طرف دار مروان حکم بودند.[33]
به گزارش برخی منابع ضحّاک بن قیس پس از مرگ معاویه بن یزید در آغاز به صورت پنهانی برای بیعت با زبیر دعوت می کرد. حسان بن مالک بن بجدل ـ از طرف داران بنی امیه ـ وقتی از این امر آگاه شد، نامه ای به ضحّاک نوشت و در آن، حقّ بنی امیه را یاد آور شد و او را به اطاعت از آنها فراخواند و ابن زبیر را شماتت و بدگویی کرد. او هم چنین به ضحّاک سفارش کرد که این نامه را در مسجدی برای مردم بخواند. از سویی دیگر، یک نسخه از این نامه را برای طرف داران بنی امیه در شام فرستاد و شخصی را نیز مأمور کرد که اگر ضحّاک نامه را برای مردم نخواند، او نامه را برای مردم بخواند. ضحّاک که در آغاز نمی خواست نامه را برای مردم بخواند با اصرار این شخص ناچار شد تا نامه حسان را برای مردم بخواند. پس از قرائت نامه، گروهی از طرف داران بنی امیه در تأیید آن سخنانی گفتند که ضحّاک آنها را زندانی کرد و به دنبال آن آشوبی در مسجد به وجود آمد. فردای آن روز بار دیگر در مسجد آشوبی به وجود آمد و طرف داران بنی امیه و عبدالله بن زبیر با یک دیگر درگیر شدند. ضحّاک که اوضاع را چنین دید از بنی امیه عذرخواهی کرد و قرار شد به جابیه بروند تا با شخصی از بنی امیه بیعت کنند. [34]
شورای جابیه
بنی امیه در سایة انشعاب های جهان اسلام، برای نجات خلافتشان که به سقوط تهدید می شد گرد هم آمدند. جامعة اسلامی در ادامة تعصّبات قبیله ای در این زمان به چند گروه و حزب تقسیم شده بود. حزب یمنی و قبیلة کلبی در دربار اموی نفوذ داشت و ریشه و نیروی حکومت بود و به رهبری حسان بن مالک در حفظ و نگه داری امتیازاتش بسیار کوشا و به امویان دل بسته بود؛ طرف داران او از انتقال حکومت به حجازی ها ـ پس از این که معاویه آن را به شام منتقل کرد ـ وحشت داشتند.
امّا حزب قیسی از جنگ یزید با مردم مدینه (جنگ حرّه) به خشم آمده بود. این حزب با رهبری قدرت مند ضحّاک بن قیس در دربار حکومت اموی صاحب نفوذ فراوان شد و با حزب یمنی رقابت می کرد. پس از مرگ معاویة دوم، ضحّاک امیر سرزمین شام شد و فعالیت های او در این زمان بر اهمیت و اعتبار حزب او افزود.
هم زمان قیسی ها در سایة سست شدن حکومت اموی و دعوت عبدالله بن زبیر برای حکومت، فرصت دیگری به دست آوردند تا بر کلبی ها چیره شوند و مواضع قدرتی را که آنها با هم پیمانی با معاویه به دست آورده بودند، از چنگشان بیرون آورند. بدین ترتیب، همان گونه که پیش از این ذکر شد وحدت کلمه امویان متلاشی شد و بر سر تصاحب منصب خلافت به جدال برخاستند. سرانجام پس از مدّتی جدال و کشمکش طبق قرار بزرگان بنی امیه، کنگره ای در جابیه برگزار شد و دربارة انتخاب خلیفه بعدی تبادل نظر کردند. ریاست این شورا با حسان بن مالک بود و مروان حکم به علّت پیری و تجربه شانس و اقبال بیشتری برای تصاحب حکومت داشت. سرانجام در این مجلس به سود مروان رأی گیری شد وکلبی ها نیز از اجتماع راضی بیرون آمدند؛ چرا که نامزد اجتماع آنها یعنی خالد بن یزید به عنوان ولی عهد تعیین شد مشروط به آن که خلافت پس از او به عمروبن سعید برسد. به این ترتیب حکومت از شاخة سفیانی به شاخة مروانی بنی امیه منتقل شد و میان یمنی ها وحدت کلمه حاصل شد و هم پیمانان یمنی ـ اموی مشکل وحدت موضع سیاسی را در حکومت حل کردند.
ضحّاک بن قیس نیز که از بزرگان حکومت اموی در این زمان بود و به سبب قدرتی که داشت یکی از نامزدهای خلافت بود. ضحّاک تا این زمان آنچه را در دل داشت آشکار نکرده بود؛ امّا در راه حرکت به سوی جابیه، ثور بن معن بن یزید که خود از طرف داران ابن زبیر بود، نزد او آمد و با سخنانش او را متقاعد کرد تا آنچه را تا آن زمان پنهان نگاه داشته بود آشکار کند. ضحّاک نیز پذیرفت و از این زمان به صورت آشکار برای ابن زبیر دعوت کرد و راه خود را از جابیه به سوی مرج راهط کج کرد.[35]
به گزارش ابن سعد وقتی ابن زبیر آگاه شد که ضحّاک بن قیس برای او از مردم بیعت می گیرد، برای ضحّاک نامه ای نوشت و او را به عنوان والی خود در شام منصوب کرد.[36]
جنگ مرج راهط
پس از آن که ضحّاک بن قیس از نیروهای اموی که به سوی جابیه در حرکت بودند جدا شد، با افراد خودش عازم منطقة مرج راهط شد. ضحّاک که نیروی خود را در رویارویی بنیامیه ناچیز می دید به نعمان بن بشیر حاکم حمص، زفر بن حارث حاکم قنّسیرین و نائل بن قیس حاکم فلسطین که در اطاعت ابن زبیر بودند نامه نوشت و از آنها درخواست کمک کرد، آنها نیز پذیرفته، گروه هایی را برای حمایت از او فرستادند.[37]
عبیدالله بن زیاد که از حامیان مروان حکم بود و او را برای جنگ با ضحّاک تحریک کرده بود،[38] بر آن بود تا با دسیسه ای در حامیان ضحّاک تفرقه ایجاد کند. عبیدالله روزی به نزد ضحّاک آمد و با سخنانی او را برانگیخت تا به جای ابن زبیر برای خودش که به گفتة عبیدالله در این زمان بزرگ بنی امیه بود از مردم بیعت بگیرد، ضحّاک نیز که فریفتة سخنان عبیدالله شده بود حدود سه روز برای خودش از مردم بیعت گرفت که با اعتراض طرف داران ابن زبیر روبه رو شد و سرانجام بار دیگر به ناچار برای ابن زبیر بیعت گرفت و این امر باعث ایجاد تزلزل در طرف داران او شد و عبیدالله به هدف خود رسید.[39]
در ذی الحجّه سال 64 ه ق. در محلّی به نام مرج راهط در کنار زارعه،[40] لشکریان ضحّاک بن قیس فهری و مروان حکم درگیر جنگ شدند و جنگ سختی میان آنها در گرفت که در این جنگ ضحّاک بن قیس و شمار زیادی از همراهانش کشته شدند و باقی ماندة لشکر او گریختند.[41]
بدین سان کار ضحّاک بن قیس فهری که در سال های آغازین حکومت بنی امیه از رجال بزرگ این حکومت بود و در تحولات سیاسی و نظامی این دوران نقش برجسته ای داشت به سرانجام رسید.
جنگ مرج راهط که در آن تعصّب یمنی بر قیسی پیروز شده بود، دارای آثار خطرناکی در تجدید دشمنی سنّتی میان دو طرف متعصّب و شعله ور شدن آتش آشوب در دیگر نقاط جهان اسلام بود و در نتیجة آن، میان یمنی ها و قیسی ها در مناطق متعددی از حکومت اسلامی جنگ در گرفت. پس از جنگ مرج راهط، مروان، شام و فلسطین را یک پارچه تحت نفوذ خود گرفت و پس از آن عازم فتح مصر و سپس سرکوبی ابن زبیر شد.
پینوشتها
* دانشجوی دکتری تاریخ اسلام دانشگاه تهران
ابن عبدالبر قرطبی، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود (بیروت: دار الکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ه / 1995 م) ج 2، ص 297؛ ابومحمد علی ابن احمد ابن سعید ابن حزم اندلسی، جمهرة انساب العرب (بیروت: دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1403 ه / 1982 م) ص 178؛ ابن عساکر، ابوالقاسم علی ابن الحسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و...، تحقیق علی شیری (بیروت: دارالفکر، 1415 ه / 1995 م) ج 24، ص 280.
ابوسعد عبدالکریم ابن محمد بن منصور سمعانی، الانساب، تحت مراقبت سید شرف الدین احمد (حیدرآباد دکن: مجلس دائرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1399 ه / 1979 م) ج 10، ص 268.
جمال الدین ابی الحجّاج یوسف مزی، تهذب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق سهیل زکار و احمد علی عبید، حسن احمد اغا (بیروت: دارالفکر، 1421 ه / 2000 م) ج 9، ص 166.
محمّد ابن سعید، الطبقات الکبری (بیروت: دار بیروت، 1405 ه / 1985 م) ج 4، ص 71.
شمس الدین محمد ابن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوط (بیروت: مؤسسة الرساله، الطبیعة الثانیه، 1402 ه / 1982 م) ج 3، ص 41؛ ابن عساکر، همان، ج 24، ص 280 و ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج 2، ص 297.
صلاح الدین خلیل ابن ایبک صفدی، الوافی بالوفیات، باعتناء ودادالقاضی (بیجا، دارالنشر فرانز شتایز بقیسبادان، 1402 ه / 1982 م) ج 6، ص 351؛ ابومحمد عبدالرحمن ابن ابی حاتم رازی، الجرح و التعدیل (حیدرآباد دکن: الطبعة الثانیه، بی تا) ج 4، ص 457؛ ابن عساکر، همان، ج 24، ص 284 و ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج 2، ص 297.
ذهبی، همان، ج 3، ص 241؛ یوسف مزی، همان، ج 9، ص 166؛ رازی، همان، ج 4، ص 457 و ابن عساکر، همان، ج 24، ص 281.
محمد ابن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم (بیروت: دارسویدان، 1382 ه) ج 5، ص 49؛ ابو محمد احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، (بیروت: دار الاضواء، الطبعة الاولی، 1411 ه / 1991 م) ج 3، ص 189.
ابواسحاق ابراهیم ابن محمد ثقفی کوفی، الغارات، مقدمه و حواشی میرجلال الدین حسینی ارموی (بیجا: انتشارات انجمن آثار ملّی، بی تا) ج 1، ص 65؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم (بیروت: دارالجیل، الطبعة الاولی، 1407 ه / 1987 م) ج 2، ص 124.
ذهبی، همان، ج 3، ص 241؛ یوسف مزی، همان، ج 9، ص 166؛ رازی، همان، ج 4، ص 457 و ابن عساکر، همان، ج 24، ص 281.
ابن عساکر، همان، ج 24، ص 281.
یوسف مزی، همان، ج 12، ص 780؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، علی معوض (بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415 ه) ج 3، ص 389.
ابن عساکر، همان، ج 24، ص 280 و یوسف مزی، همان، ج 9، ص 167.
ابن اعثم، همان، ج 1، ص 100.
ابن اعثم، همان، ج 1، ص 5 ـ 244.
ابراهیم ابن محمد ثقفی، همان، ج 1، ص 5 ـ 322؛ نصربن مزاحم منقری، وقعة الصفین، تحقیق محمد عبدالسلام هارون (قم: بهمن، الطبعة الثانیه، 1418 ق / 1376 ش) ص 12؛ ابن اعثم، همان، ج 2، ص 493.
ابن اعثم، همان، ج 3، ص 169.
تاریخ طبری، ج 5، ص 11، نصربن مزاحم منقری، همان، ص 206 و ابن اعثم، همان، ج 3، ص 24.
نصربن مزاحم منقری، همان، ص360.
به گزارش ابن حزم اندلسی عمروبن عمیس بن مسعود والی علیu در قطقطانه بود، ابن حزم اندلسی، همان، ص 97.
ابراهیم بن محمد ثقفی، همان، ج 2، ص 26 ـ 416؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 135، منابع در مورد تعداد کشته شدگان این جنگ اختلاف دارند؛ برخی تعداد کشته شدگان از مردم کوفه را چهار نفر و کشته شدگان مردم شام را نه نفر ذکر کرده اند. نک: ابن اعثم، همان، ج 3، ص 220؛ ابن ابی الحدید، همان، ج 2، ص 113 ـ 118.
ابراهیم بن محمد ثقفی، همان، ج 2، ص 526.
ابن اعثم، همان، ج 4، ص 286.
تاریخ طبری، ج 5، ص 322؛ ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج 2، ص 297؛ ابوعمر و خلیفة، بن خیاط، تاریخ، تحقیق سهیل زکار (بیروت: دارالفکر، 1414 ه / 1993 م) ص 165.
تاریخ طبری، ج 3، ص 217؛ مسعودی، علی ابن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقیق شارل پلا (بیروت: بینا، 1970 م) ج 3، ص 217؛ البته لازم به یادآوری است که بلاذری این ماجرا را در سال 55 ه ق ذکر کرده است، بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد العیاوی، (بیجا، بینا، بی تا) ج 4، ص 332.
تاریخ طبری، ج 5، ص 322.
ابن اعثم، همان، ج 4، ص 353؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 328.
ابن اعثم، همان، ج 7، ص 50.
تاریخ طبری، ج 5، ص 327.
ابن سعد، همان، ج 5، ص 39.
ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال (بیروت: دارالفکر، 1988 م) ص 196؛ تاریخ طبری، ج 5، ص 530.
تاریخ طبری، ج 5، ص 540 ـ 541.
ابن اعثم، همان، ج 5، ص 170.
تاریخ طبری، ج 5، ص 532؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 40.
تاریخ طبری، ج 5، ص 532 ـ 534.
ابن سعد، همان، ج 5، ص 40.
احمد ابن ابی یعقوب الکاتب العبّاسی یعقوبی، تاریخ یعقوبی (بیروت: دارصادر، بی تا) ج 2، ص 256؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 40؛ ابن اعثم، همان، ج 5، ص 171؛ و تاریخ طبری، ج 5، ص 535.
تاریخ طبری، ج 5، ص 535 ـ 540.
ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج 2، ص 298؛ ابن سعد، همان، ج 5، ص 40.
ابن اعثم، همان، ج 5، ص 171.
مسعودی، همان، ج 3، ص 286؛ تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 256؛ ابن عبدالبر قرطبی، همان، ج 2، ص 298 و تاریخ طبری، ج 5، ص 537.
منابع
- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالجیل، الطبعة الاولی، 1407 ه / 1987 م.
- ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، الطبعة الاولی، 1411 ه / 1991 م.
- ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابه، تحقیق عادل احمد عبدالموجود، علی معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ه.
- ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید، جمهرة انساب العرب، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1403 ه / 1982 م.
- ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت، داربیروت، 1405 ه / 1985 م.
- ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن الحسن، تاریخ مدینة دمشق و ذکر فضلها و... تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415 ه / 1995 م.
- بلاذری، انساب الاشراف، تحقیق محمد العیاوی، بیجا، بینا، بی تا.
- ثقفی کوفی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، مقدّمه و حواشی میرجلال الدین حسینی ارموی، بیجا، انتشارات انجمن آثار ملّی، بی تا.
- خلیفة بن خیاط، ابوعمرو، تاریخ، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1414 ه / 1993 م.
- _________، کتاب الطبقات، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1414 ه / 1993 م.
- دینوری، ابوحنیفه، اخبار الطوال، بیروت: دارالفکر، 1988 م.
- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوط، بیروت، مؤسسة الرساله، الطبعة الثانیه، 1402 ه / 1982 م.
- رازی، ابومحمد عبدالرحمان بن ابی حاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآباد دکن، الطبعة الثانیه، بی تا.
- سمعانی، ابوسعد عبدالکریم، ابن محمد بن منصور، الانساب، تحت مراقبت سید شرف الدین احمد، حیدرآباد دکن، مجلس دائرة المعارف العثمانیه، الطبعة الاولی، 1399 ه / 1979 م.
- صفدی، صلاح الدین خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، باعتناء وداد القاضی، دارالنشر فرانز شتایز بقیسباد ان، 1402 ه / 1982 م.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارسویدان، 1382 ه.
- قرطبی، ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، تحقیق علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دارالکتب العلمیه، الطبعة الاولی، 1415 ه / 1995 م.
- مزی، جمال الدین ابی الحجّاج یوسف، تهذب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق سهیل زکار، احمد علی عبید، حسن احمد اغا، بیروت، دارالفکر، 1421 ه / 2000 م.
- مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجواهر، تحقیق شارل پلا، بیروت، بینا، 1970م.
- منقری، نصر ابن مزاحم، وقعة الصفین، تحقیق محمد عبدالسلام هارون، قم، بهمن، الطبعة الثانیه، 1418 ق/ 1376 ش.
- یعقوبی، احمد ابن ابی یعقوب الکاتب العباسی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا.
نظر شما