موضوع : پژوهش | مقاله

سنتهای الهی و رویدادهای تاریخ

مجله  تاریخ اسلام  هفتم مهر ماه سال 1388 شماره سی و هشتم 

نویسنده : زهرا روح¬الهی امیری*
بررسی موردی دیدگاه مقریزی در اغاثة الامة بکشف الغمه
توجه به تاریخ و حوادث عالم از گذشته های دور برای انسان ها اهمیت وافری داشته است. این امر برای مورخان مسلمان به جهت اهداف خاص شان از پیگیری تاریخ، اعتبار بیشتری داشت. مقریزی، مورخ مصری قرن نهم، مانند بسیاری از مورخان مسلمان توجه ویژه ای به تاریخ داشته است، گرچه او در زمینه­های دیگر هم قلم زده است. او مانند مورخ معاصرش، ابن خلدون، از اولین کسانی است که به چرایی و چگونگی وقایع و حوادث عالم توجه کرده است. در میان آثار مقریزی، کتاب اغاثة الامة بکشف الغمه به دلیل نگاه فلسفی و توجه خاص او به تأثیر مسائل اجتماعی و اقتصادی به رویدادهای تاریخی، متمایز از دیگر آثار اوست.

مقدمه
کتاب اغاثة الامه بکشف الغمه (نجات امت با برطرف کردن غم و اندوه) تألیف تقی الدین احمد بن علی المقریزی در حوزه تاریخ با اهتمام دکتر جمال الدین الشیال در 1358 ق منتشر شده است. مستشرقان زیادی در تألیفات خویش به این کتاب استناد کرده اند؛ این کتاب از اهمیت بسیاری برخوردار است، به گونه ای که شیال معتقد است که تاریخ نگاران مصری از آن بی نیاز نیستند. کتاب شامل یک مقدمه و هفت فصل می باشد. مؤلف در مقدمه علت تألیف کتاب را ریشه یابی مشکلات و معضلات عصر خود بیان می کند.

فصل اول به بیان اهمیت تاریخ می پردازد و به این قاعده کلی اشاره می کند که همیشه انسان ها گذشته را بهتر از حال می دانند، زیرا مصائب اندکی را که خود می چشند بیش از مصائب دیگران تلقی می کنند. مولف می گوید بیان تاریخ گذشته به تحمل مصائب کنونی می تواند کمک کند.

مقریزی برای شناساندن تاریخ در فصل دوم به سیر حوادث و وقایع تلخ تاریخی مصر از زمان های دور تا سال 776 ق اشاره می کند. فصل سوم به علل و عوامل وقایع و مصائب تا زمان مؤلف اختصاص یافته است. فصل چهارم در بیان اقسام مردم و احوالات آنهاست که با دیدگاهی اجتماعی در پنج قسم مردم را دسته بندی کرده و میزان خسارتی که در این وقایع دیده اند را بررسی نموده است.

فصل پنجم در بیان افزایش قیمت اجناس و اخبار شدائد زمان به سبب زیاد شدن این قیمت ها است. در فصل ششم عوامل درمان آلام مردم بیان شده و در فصل آخر هم به بیان محاسن این تدبیر پرداخته است.

زیست نامه مقریزی
احمد بن علی مقریزی متولد سنه 1364 م / 766 ق در منطقه «برجوان»، جایی که امروزه در محدوده شهر قاهره قرار دارد، در خانواده ای معروف و اهل علم زاده شد. نیای او عبدالقادر بن محمد بن تمیم محیی الدین مقریزی بعلبکی از محدثان و فقهای بزرگ حنبلی مذهب بود که در بعلبک از زینب بنت کندی و در دمشق از ابن عساکر و ابن قواص و در قاهره از بهاءبن قیم حدیث شنید. او به دلیل تسلط بر مذهب حنبلی، شیخ دارالحدیث ابن عساگر گشت. وفات عبدالقادر در سال 730 ق بود.[1] اما پدرش مدرس جامع طولون و یک فقیه حنفی شد. این تغییر مذهب شاید به این جهت بوده که مذهب علامه شمس الدین ابن صائغ پدر همسر ایشان حنفی بوده است.[2] احمد نیز ابتدا مذهب حنفی داشت؛ ابن تغری بردی حتی از تمایلاتش به مذهب ظاهری هم خبر می دهد؛[3] لیکن به مسلک شافعی گرایید.[4] او از اساتید به نام بهره برد و از آنها سماع حدیث کرد؛ از جمله شیخ برهان الدین ابراهیم بن احمد بن عبدالواحد شامی، ناصرالدین محمد بن علی حراوی، برهان الدین هیثمی و در مکه هم از ابن سکر و نشاوری.

مقریزی از اساتیدی چون اذرعی، بهاءالدین ابی البقا و اسنوی اجازه حدیث دریافت کرد. او در علوم مختلف تصانیف مفیدی را عرضه کرد و به عنوان محدث، مورخ و صاحب فنون، معروف گشت.[5] به جهت موقعیت مناسب اجتماعی خانواده اش نسبت به تحولات زمان خود و مناسبات سیاسی دولت مملوک آگاهی کامل داشت. احمد در دوران جوانی با عنوان معلم فرزندان سلاطین و امرای دولت مملوکی وارد دارالحکومه شد و در آنجا به تدریس علوم دینی (قرآن، فقه، نحو، تفسیر و حدیث) و برخی علوم مثل تاریخ، تقویم، ادب و حساب مشغول شد.[6]

مقریزی به سبب موقعیت خانوادگی اش به مناصب حکومتی وارد شد. اول بار در دیوان انشا در قلعه گمارده شد.[7] و سپس در منصب کتابت در 790 ه / 1388م و بعد از آن به نیابت حکومت نزد قاضی القضات شافعی منصوب شد. علت این امر تحول او از حنفی به شافعی و اشتهار مقریزی در این مذهب بود. امامت در مسجد جامع الحاکم و شهر قاهره، مدرسی حدیث مدرسه مویدیه و گرفتن لقب استادی از موفقیت های بعدی مقریزی بود. تعیین مقریزی در این منصب علمی به سفارش استاد بلند پایه او ابن خلدون به سلطان برقوق (784 ـ 801) صورت پذیرفت. این آشنایی سبب شد تا برقوق، مقریزی را به شغل محتسب بگمارد. برقوق در سال 801 (ق) در حکمی او را به جای شمس الدین محمد بجانسی، مسئول امور حسبه قاهره در بخش بحری قرار داد.[8] این مشغله جدید زمینه های اختلاط و پیوند بیشتر او با طبقات مختلف مردم را فراهم آورد و به دنبال آن تسلط بر مسائل اقتصادی چون نقدینگی و ثبت دقیق کیل ها و مقیاس های مختلف اوزان و در حوزه بهداشت رسیدگی به بهداشت شهر و در حوزه مشاغل سر و سامان دادن به اوضاع، مدارس و پزشکان، معلمین، مهندسین، معمارها و امور طلاب را برای او فراهم آورد.[9]

اشتغال به این امور مهم و سنگین باعث دوری مقریزی از امور علمی شد. مقریزی در همین سال ها ازدواج کرد. دخترش به سال 806 ه / 1403م در سن شش سالگی به علت شیوع طاعون در مصر در گذشت و این عاملی برای نوشتن کتاب اغاثة الأمّه بکشف الغمه شد و به دنبال آن موجب کناره گیری وی از مناصب دولتی گردید. البته این احتمال هم وجود دارد که وی به علت بحرانی شدن اوضاع اقتصادی مصر در سال های قحطی یا به دلایل دیگر از مشاغل دولتی کناره گرفته و به عالم تدریس و مدرسه باز گشته باشد پس از آن او به دمشق رفت و در مدرسه اقبالیه و اشرافیه به تدریس حدیث پرداخت. این بار ناصر فرج بن برقوق (808 ـ 801 ه) جانشین ظاهر برقوق به او پیشنهاد نیابت و قضاوت دمشق را داد؛ اما تجارب گذشته اش و ملامت هایی که از جانب حکومت به او رسیده بود او را از پذیرش این مناصب باز داشت.[10] چرا که با ثروت به ارث رسیده از پدر دیگر لازم ندید تا وقت خود را در مجالس قضا صرف کند.[11]

اولین و بزرگ ترین تألیف مقریزی کتاب السیرة النبویه بود که با عنوان امتاع الاسماع بما للرسول من الانباء و الحفده و الاحوال و الاتباع معروف گشت. در سال های حضور در دمشق کتاب النزاع و التخاصم فی ما بین بنی امیه و بنی هاشم را با تأکید بر عصبیت های قبیله ای و با استفاده از نظریات ابن خلدون نگاشت. پس از ده سال اقامت در دمشق، بار دیگر به قاهره بازگشت و دوره جدیدی از نشاط علمی و تدریس را شروع کرد. دو بار به حج رفت و در نوبت دوم مدت پنج سال در مکه اقامت گزید و در این مدت به درس و بحث و تألیفات کوچک پرداخت؛ از آن جمله است الکلام ببناء الکعبه بیت الله الحرام، ضوء الساری فی معرفة تمیم الداری، الذهب المسبوک فی ذکر من الحج من الخلفاء و الملوک، وصف حضر موت العجیبه والاعلام بمن فی ارض الحبشه من ملوک الاسلام. او دوباره به قاهره بازگشت و مهم ترین اثر خود با نام المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار درباره آثار تمدنی مصر و اخبار شهرهای بزرگ آن و شرح حال دول را نگاشت که شاید بتوان آن را انقلابی در موسوعه نویسی این عصر دانست.[12]

اهمیت و ارزش علمی مقریزی به تألیفات بسیار نیست، بلکه به روش او در تألیف این کتاب هاست. توجه مقریزی به مردم و گروه های مختلف آنها و مشکلات اجتماعی و مسائل اقتصادی، او را نه فقط مورخ راوی بلکه مورخی مبدع و تحلیل گری توانا و حساب گری برجسته نشان داد. او موضوعات مختلف را با ادله خاص خود آراست و علاوه بر طرح مشکلات و تشخیص درست آنها و بیان اسباب، علاج آن مشکلات را نیز توضیح داد.

علاوه بر آثار ذکر شده، از میان انبوه آثار با ارزش مقریزی، کتاب ها و رساله های کوچک او دارای ارزش فراوانی هستند. در این میان کتاب اغاثة الامة بکشف الغمه از مهم ترین آنهاست حاوی اطلاعات ارزشمندی از تاریخ مصر که در کتب تاریخی دیگر به ندرت مثل آن پیدا می شود کتاب فوق جزء محدود کتابهای عربی تألیف شده در حوزه مسائل اقتصادی و اجتماعی است که امروزه نیز مورد توجه مورخان عصر حاضر قرار گرفته است.

وی در سراسر این کتاب به بحث محوری قحطی و خشکسالی در مصر اشاره می کند. سؤال اساسی او که در مقدمه به آن اشاره کرده این است که چرا مصر در طول تاریخ با وجود رود پر آبی مثل نیل، به دفعات دچار قحطی و گرسنگی های گسترده شده است. او برای پاسخ گویی به این سؤال به اسناد و مدارک گذشته مصر و همچنین کتب کهن مراجعه نموده و این فرضیه را در مقدمه کتاب خویش مطرح و اثبات کرده که قحطی های پی درپی محصول سوء تدبیر علما، زعما و حکام و غفلت آنها از توجه به مصالح بندگان و زیردستان و مردم عادی بوده است.

حال در این جا این سؤال مطرح می شود که آیا ارتباطی طبیعی میان فرضیه و سؤال مقریزی وجود دارد. پاسخ این سؤال منفی است، اما در ذیل بحث فلسفه تاریخ و اجرای سنن الهی می توان به خوبی ارتباط آن را دریافت.

سنت های الهی و اجتماعی
جامعه شناسان معتقدند که جوامع بشری از قوانین اجتماعی پیروی می کنند. قوانینی که عمومیت و کلیت دارند. اسلام هم به قوانین اجتماعی معتقد است. واژه خاصی که در متون اسلامی برای قانونمندی جامعه و تاریخ به کار می رود «سنت» است. در آغاز به تبیین مفهوم سنت می پردازیم. مرحوم علامه طباطبایی در کتاب شریف المیزان سنت را به معنای طریقه ای می داند که جامعه در آن سیر می کند.[13] با این تعریف می توان گفت سنت های الهی آن بخش از تدابیر و سازماندهی های خداوند را در بر می گیرد که استمرار داشته و رویه غیر قابل تبدیل و تحویل را دارا بوده است. این سنت در هر شرایط و زمانی حاکم است.[14]

آنچه به بحث ما مربوط می شود یک نوع از سنن الهی است و آن سنت های اجتماعی و تاریخی است. ملاک عمده این سنت ها زمینه اجتماعی آنهاست. از دیدگاه ابن خلدون اجتماع و عمران مانند مسائل طبیعی دیگر در حرکات خود از یک سنت پیروی می کنند. این سنت را طبیعت آن تعیین می کند و چون طبیعت را خداوند می آفریند ما می توانیم آن را سنت خدا بنامیم.[15] از دیدگاه شهید صدر نیز موضوع سنت های تاریخی عمل هدفداری است که زمینه اجتماعی داشته و جامعه و امت را بر طبق وسعت و محدودیتش در بر گیرد.[16]

از میان سنت های مهم اجتماعی دو سنت زیر مورد توجه این پژوهش است، چون در بررسی نظر مقریزی عمده مطالب حول محور این دو سنت بیان شده است: یکی سنت همبستگی دگرگونی اجتماعی با تغییر درونی افراد است و دوم سنت ظهور و سقوط امت ها و هلاکت جوامع می باشد. دانشمندان و نظریه پردازان علم تاریخ نظریه های فراوانی در علل زوال تمدن ها ارائه کرده اند. این امر در قرآن نیز با عنوان سنت ها مطرح شده و در آیات زیادی از آن زندگی اقوام گذشته را مایه تنبه و تذکر برای اقوام دیگر می داند.[17] سنت های تاریخی مطرح شده در قرآن می تواند نمونه هایی از اجرای سنت های الهی باشد؛ که حاکم بر سرنوشت انسان هاست و در حقیقت یک سری عکس العمل در برابر عمل ها و کنش ها محسوب می شود. از این نکته می توان نتیجه گرفت که تاریخ آمیخته با یک سری از قوانین قطعی و تخلف ناپذیر است. که سرپیچی از آن ممکن نمی باشد.

سنت های الهی خصوصیاتی دارند؛ از جمله اینکه عمومیت دارند و در همه جوامع و ملت ها و در همه زمان ها جاری هستند. به همین دلیل آیات بسیاری از قرآن انسان ها را به عبرت آموزی و تنبه از سرگذشت اقوام دعوت می کند. دیگر خصوصیت مهم سنن الهی تسری داشتن آن در همه افراد جامعه است، به گونه ای که در یک جامعه فاسد همه افراد، چه صالح و چه فاسد، را در بر می گیرد.[18]

نکته مهم و شایان ذکر این که علت اصلی اجرای سنت الهی در هر جامعه ای و به دنبال آن هلاکت و تعذیب امت ها امری عادی و طبیعی نیست، بلکه معلول علت هایی است که انسان ها آن را به وجود آورده اند و این علّت همانا عصیان و نافرمانی جمعی در برابر دستورهای الهی و فساد در نظام یک جامعه می باشد.[19]

در بیان علل افول و انحطاط تمدن ها نظرهای مختلف و دسته بندی های متعددی ارائه شده است. بر اساس یکی از دسته بندی ها، انحطاط در زمینه های فرهنگی، سیاسی و اقتصادی مورد بررسی قرار گرفته است. در مبحث فرهنگی می توان به مترفین و نقش آنان در نابودی امت ها و جوامع اشاره کرد؛ ترف، تکبر، طلب رفاه و عیش و نوش از مهم ترین زمینه های فساد انسان و هلاکت اوست. وفور امکانات مادی و غرق شدن انسان در لذات جسمی از زمینه های ترف است که او را از صعود به مراحل کمال انسانی باز می دارد و چون هدف اصلی خلقت انسان رسیدن به قله کمال است، سنت الهی به قطع این جریان انحرافی حکم می کند. مهم ترین اثر و نتیجه تسلط مترفین فسق و ظلم است. مترفین با به وجود آوردن نابرابری های اجتماعی، اسباب بسیاری از مفاسد اخلاقی در جامعه را فراهم می آورند و با استفاده از توان مالی در ایجاد مراکز فساد اخلاقی و اقتصادی سبب سقوط ارزش های انسانی شده و به همنوعان ظلم می کنند.[20]

اما درباره علت هلاکت چنین جوامعی می توان به دو نکته اشاره کرد: اول اینکه اگر سرمایه های جامعه به جای ایجاد ساختاری قوی و مستقل، صرف خوشگذرانی و تجمل گردد روح تلاش و حرکت به سمت تعالی در آن جامعه از بین می رود؛ دوم اینکه تکاثر اموال در دست مترفین به ایجاد شکاف اقتصادی و نابرابری های اجتماعی در جامعه می انجامد و رغبت به مسائل فرهنگی و توجه به مسائل و ارزش ها را کاهش می دهد و جامعه را به سراشیبی سقوط می کشاند.[21]

غیر از زمینه های فرهنگی، زمینه ها و عوامل اقتصادی نیز در انحطاط جامعه نقش دارند. آیات قرآن به عوامل مختلف اقتصادی اشاره کرده که می توان آنها را از علل مهم زوال امت ها و جوامع بر شمرد؛ مانند اسراف و تبذیر، کفران نعمت، رشوه و ربا.[22]

اما در بحث تغییرات جوامع هم علل متعددی بیان شده است؛ از جمله:[23]

وجود ظلم و تجاوز در هیئت حاکمه هر جامعه.
گسترش راحت طلبی و رفاه زدگی. چنان که ابن خلدون در این باره می گوید:
به هر اندازه بیشتر در ناز و نعمت و تجمل خواهی فرو روند به همان میزان به نابودی نزدیک تر می شوند تا چه رسد به اینکه داعیه پادشاهی در سر داشته باشند، زیرا عادات و رسوم تجمل پرستی و مستغرق شدن در ناز و نعمت و تن پروری شدت عصبیت را که وسیله غلبه یافتن است در هم می شکند و هرگاه عصبیت زایل گردد نیروی حمایت و دفاع قبیله نقصان می پذیرد تا چه رسد به این که به توسعه طلبی برخیزند و آن وقت ملت های دیگر آنان را می بلعند و از میان می برند؛ بنابراین آشکار شد که فراخی معیشت و تجمل خواهی از موانع پادشاهی و کشور داری است و خدا ملک خویش را به هر که بخواهد ارزانی می دارد.[24]

خو گرفتن مردم به عیش و عشرت موجب کاهش قدرت دفاعی آنان و در نتیجه عدم مقاومت آنان در برابر دشمن می شود.
اختلاف طبقاتی فاحش در یک جامعه باعث قوی شدن ثروتمندان و گرسنه شدن محرومان و یک انقلاب داخلی خواهد شد.
زیر پا گذاشتن ارزش های معنوی سبب هلاکت قوم و پیروزی پیروان حق[25] می گردد.
مهم ترین عوامل سقوط جوامع در قرآن

قرآن علل زیادی را برای سقوط جوامع بیان کرده است:
ظلم و فساد در رهبری و سکوت مردم[26]
سکوت مردم در مقابل ظلم و ستم به گونه ای که در تأیید حاکم ظالم قدم بر می دارند.[27]
اختلاف طبقاتی و پیدایش گروه رفاه زده.[28]
سقوط اخلاقیات و از بین رفتن ارزش های معنوی و انسانی.[29]
از بین رفتن اتحاد و تفاهم و پیدایش گروه بندی ها.[30]
در قرآن و تعالیم اسلامی تحول و تغییر از لوازم جوامع زنده و پویا قلمداد شده است، چون تحول و تغییر، حرکت در مسیر صحیح و کلی خلقت را امکان پذیر می نماید و هرگونه تغییر و تحول در جوامع از سنت های الهی است و این سنت ها تغییر پذیر نیستند و در گذشته و حال و آینده حاکمیت دارند.[31] از طرف دیگر همه جوامع و انسان ها می توانند همیشه از خوان نعمات الهی برخوردار باشند، تا زمانی که خود زمینه های تغییر را فراهم نیاورند و اسباب آن را موجب نگردند. زمانی که افراد جامعه مرتکب گناه و آلودگی های درون می شوند. این تغییرات اگر چه ممکن است در افراد آن صورت گیرد، اما موجب تغییرات اجتماعی نیز می شود. لذا اگر در جامعه ای افراد به فساد گرایش پیدا کنند جامعه هم بعد از مدت کوتاهی به فساد خواهد گرایید و آنجاست که آن جامعه مستوجب اجرای سنت الهی در زمین می گردد: لذا سنّت های الهی اساسی ترین عامل حرکت جامعه به سوی صلاح هستند؛[32] به عبارت دیگر سنت های الهی قضایای شرطیه هستند که در صورت وجود شرط یا سبب، وجود جزا و مسبب هم حاصل می شود.[33]

مهم ترین عوامل در تغییرات جوامع از دیدگاه مقریزی
در سطور گذشته به نقش انسان ها و تغییراتشان در تحول جوامع اشاره کردیم اما این تغییرات و تحولات در کتاب اغاثه الامه به چه طریقی مورد بررسی قرار گرفته است. لازم است ابتدا به دیدگاه مقریزی در خصوص نقش عوامل مهم در تحولات جامعه مصر و چگونگی اجرای سنت الهی در آن جا بپردازیم.

مقریزی در مهم ترین مبحث کتاب اغاثة الامه در فصل دوم، فرضیه اصلی و بسیار مهم خود را بیان می کند و به اسباب بروز بلایا و اشکال مختلف عذاب های الهی در مصر می پردازد. [34] نکات اصلی این فرضیه عبارت است از:

اسبابی که محنت ها از آن ناشی شده است؛ مثل آفات سماوی و بلایای طبیعی.
همیشگی و طبیعی بودن این امور در عالم وجود.
بروز بلایای گوناگون چون کمی آب نیل در مصر، عدم نزول باران در شام و عراق و حجاز و. .. و آفاتی از قبیل بیماری های حیوانات یا بادهای گرم و سوزان و ملخ هایی که مزارع را می خورد و نابود می کند.
همه این بلایا سنّت ها و عادات خداوند در میان خلق است.
و مهم ترین مسئله این است که این بلایا زمانی ظهور می یابند که مردم با خدا مخالفت کرده و محرَّماتش را مرتکب شوند و جزا و پاداشی جز اینها در انتظارشان نخواهد بود.
نکته بسیار مهمی که در بند آخر دیده می شود این است که مقریزی اجرای این سنت را منوط به مخالفت با خداوند و انجام مُحرّمات او می داند. او در بررسی تاریخ مصر و وضعیت جامعه خویش متوجه یک سری مشابهت ها بین دوره های مختلف تاریخی گردید. این شباهت ها در نوع عمل حاکمان و زعمای جامعه و به دنبال آن در مشابهت وقایع ناگواری بود که اتفاق می افتاد. در بررسی او مشخص شد که از گذشته های دور همواره مردم به دنبال ظلم ظالمان، با وقایع تلخ طبیعی هم مواجه می شدند، به طوری که در پی یک دوره ظلم حکومت ها موجی از بیماری و قحطی های گسترده همراه با مرگ و میر، جامعه مصر را گرفتار می کرد.

او بررسی خود را از دوران فراعنه شروع کرد و رفتار آنان را مورد بررسی قرار داد. سپس در دوره فتوحات مسلمانان در مصر، ظلم والیان مسلمان و مالیات های غیر اسلامی بر تازه مسلمانان را نمونه ای از ظلم حکومت گران دانست که در پی آن هم قحطی در جامعه پدیدار شد. در دوره ایوبی و ممالیک این ظلم در اخذ مواریث عشریه و گرفتن اموال مردم ادامه یافت.

مقریزی با نگاهی به تاریخ گذشته مصر در این کتاب، بر نقش انسان به عنوان مهم ترین بازیگر تاریخ و تأثیر اعمال او در جامعه پرداخت. او در این نگاه نه تنها انسان را در سرنوشت جامعه دخیل دانسته بلکه نقش زعما و حاکمان را در علل تکوین حوادث پر رنگ تر از دیگران معرفی کرده است. مقریزی در مقدمه کتاب اذعان می کند که در هنگام نزول عذاب های الهی، مردم هیچ گاه در اسباب حوادث دقت نمی کنند و به علت آن جاهل هستند؛ در حالی که اگر در حوادث تاریخی از آغاز تا انجام تأمل کنیم می بینیم که در همه آن حوادث انسان ها گرفتار سوء تدبیر زعما و حکام شده اند؛ حکامی که از مصلحت بندگان غافل مانده اند.[35]

این سخن مقریزی از اعتقاد او به نقش مؤثر افراد در سرنوشت جامعه حکایت دارد؛ البته او نقش طبقه حاکم را پررنگ تر از مردمان عادی می داند، اگر چه عمل مردم عادی را بی تأثیر در تحولات نمی بیند؛ برای مثال در دوره کتبوغا[36] از امرای دولت ممالک، به علت نباریدن باران قحطی شد، چشمه ها خشک شدند و زراعت از بین رفت و در نتیجه قیمت ها بالا رفت.[37] تبعات گرانی کمبود اموالی بود که به خزانه واریز می شد؛ از طرف دیگر مردم در این قحطی دست به سوی دولت دراز می کردند؛ در نتیجه مخارج و هزینه های دولت افزایش پیدا کرد. در این اوضاع دولتیان فرصت را برای مصادره اموال مردم مناسب دیدند و کالاهای قاچاق به چند برابر به مردم فروخته می شد.[38] به تعبیر مقریزی، گرانی به مانند باد سیاهی وزیدن گرفت و با خود خاک یأس و ناامیدی را بر مزارع پاشید، به گونه ای که دیگر مردم امیدشان را برای بهبودی اوضاع از دست دادند. و نتیجه آن شروع مرگ و میرها و امراض واگیر داری بود که باعث از بین رفتن نفوس و چارپایان گردید.[39] این مرگ و میرها به اندازه ای ادامه یافت که اسامی ثبت شده در دفاتر نفوس در یک روز به نصف کاهش پیدا کرد و برای دفن اجساد مجبور به حفر کانال و چاه شدند.

مقریزی در شرح این وقایع با صراحت به دست اندازی دولتیان به اموال مردم و کسب اموال نامشروع اشاره کرده؛ اما تغییر در این وضعیت را هم در اقدامات دیگران پی می گیرد. او اقدامی که امیرفخرالدین طنبغا انجام داد را صدقات و نیکی در راه خدا می داند؛ که در نتیجه آن زمین ها رو به حاصل خیزی آمدند و وی با آیه «وَ اللَهُ یضَاعِفُ لِمَنْ یشَاءُ وَ اللَهُ وَاسِعُِ عَلِیمٌ»[40] سخنش را تأیید می کند.[41]

اما به تعاقب آن حرص و آز و طمع انسان ها که منشأ بسیاری از مفاسد بود، عامل در ارسال عذاب شد.

زیاد شدن اموال از قبل تجارت پر سود قاچاق و گرانی برخی از کالاها آفتی بود که گریبان گیر امرا و تجار در این حوادث می شد، علاوه بر آن، اجناس توسط دولت احتکار و ظلم امرا و اتباع سلطان بر رعایا زیاد گردید و در اخذ رشوه (براطیل) و حمایات طمع ورزیدند. به اعتقاد مقریزی، این نوع رشوه اول بار در زمان صالح بن زریک معمول گشت و از صاحبان ده ها و ولات و قضات مناطق اخذ می شد. رشوه گیری در ایام ممالیک و دوران ظاهر برقوق هم با شدت تمام دنبال شد[42] و برای رشوه دیوان و مباشر در نظر گرفتند و مقریزی این روش را یکی از علل خرابی مصر قلمداد می کند.[43] در همین زمان، رشوه آن قدر فراگیر شد که هیچ امری بدون رشوه انجام نمی گرفت این وضعیت به کسادی بازار منجر شد. با اوج گیری زیاده خواهی های نفسانی، عطا و بخشش در میان مردم نیز به حداقل رسید.[44]

مقریزی علاوه بر احتکار، قاچاق کالا توسط دولت، اخذ رشوه و حمایات، ظلم امرا و غصب اموال و ربای پول را در تغییر احوال دولت مصر مؤثر می داند. با بالا رفتن هزینه ها، دولتیان به خود اجازه دادند تا اموال مردگان را هم تصاحب نمایند. این امر در دولت فاطمی به دلیل ارث بردن نزدیکان از فرد متوفا ممنوع شده بود؛ امّا در دوران ایوبی و ممالیک دوباره آغاز شد و دولت، خود را صاحب اموال مردگانی می دانست که وارث نداشتند. کم کم در اخذ اموال، ظلم و بی عدالتی صورت گرفت؛[45] حتی اموال مردگان با وارث هم توسط دولت ضبط می شد و مردم را مجبور به اثبات نسب یا استحقاق او در مال می کردند و آن قدر این عمل به طول می انجامید که عمر افراد گاه کفاف بر گرداندن اموال را نمی داد و ورثه هم باز در همین پیچ و خم ها از طلب مال ناامید و مال در اختیار سلطان قرار می گرفت. این تعرضات در مورد مالکانی که زمین شان گران قیمت بود نیز سرایت کرد و به این ترتیب اموال و زمین های زیادی از مردم مصادره شد.

پیامد این سیاست ها، بازگشت وضعیت سابق و گرانی و قحطی در سرزمین مصر و به عبارت واضح تر نزول عذاب الهی بود که در ایام ناصر محمد قلاوون و اشرف شعبان هم به وجود آمد.[46]

مقریزی سه مسئله مهم زمانش را، اختلاف در پول و سکه های رایج، کمی مایحتاج عمومی و سوءتدبیر و فساد رأی می داند و معتقد است به واسطه این مسائل بلایای عظیمی بر جامعه مصر نازل شد.[47] او علت این امور را در سه عامل می داند:

فساد در ولایت سلطانی و مناصب دینی و رسوخ رشوه در این مناصب: شغل هایی مثل وزارت، قضاوت، نیابت اقالیم و حسبه به حدی با رشوه آمیخته شد که هیچ کاری بدون پرداخت رشوه امکان نداشت. این امر به گونه ای شیوع یافت که امرا از هیچ ظلمی به زیردستان ابا نداشتند. به تدریج تمامی ضیاع و آبادی ها از مردم خالی می شد، چون مردم برای پرداخت رشوه مجبور به دادن زمین ها و خانه های خود گردیدند و از قریه ها و آبادی ها مهاجرت کردند، به طوری که در آبادی ها به ندرت کشاورزی برای کشت پیدا می شد.
با مرگ ظاهر برقوق و شروع اختلاف در دولت مملوکی امرا از پرداختن به امور مردم بازماندند و اوضاع از قبل هم وخیم تر گردید، در نتیجه بدخویی ها و راهزنی ها شیوع پیدا کرد، و امرا در مصالح بندگان خدا کاستی نموده و در لذات هلاک شدند. این وضع طبق آیه «وَ إذَا أرَدْنَا أنْ نُهْلِک قَرْیهَ أمَرْنَا مُتْرَفِیهَا فَفَسَقُوا فِیهَا فَحَقَّ عَلَیهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمیراً»[48] از نظر مقریزی خود عامل نزول عذاب الهی است.

بالا رفتن اجرت زمین های زراعی: دومین عاملی که مقریزی بیان می کند رسوخ جماعتی از خادمین جبون امرا به دستگاههای دولتی و مناصب حکومتی است این عده که با پرداخت رشوه و مال صاحب مناصب گشتند برای کسب تقرب بیشتر مجبور به تعدی و ظلم به صاحبان زمین و اقطاعات شدند و در نتیجه قیمت اجاره زمین های زراعی به چند برابر افزایش یافت. آنها اجرت زمین های زراعی را به نحوی بالا بردند که بر کشاورزان سنگین بود و خوشی از آنها گرفته شد و از طرفی دیون آنها هم افزایش یافت. مقریزی در مقایسه اجرت آن سال با قبل از این واقعه قیمت اجرت هر جریب زمین را ده برابر قبل ذکر می کند. این افزایش قیمت خود را در گران شدن گندم، افزایش دستمزد کارگران زمین در هنگام برداشت محصول و همچنین بذر برای کشت سال بعد نشان داد. همه این موارد موجب تسلط امرا و عمال ولات بر مردم و سختی کشاورزان و پایمال شدن حقوق آنها گردید، به طوری که دیگر کشت و کار و زراعت برای کشاورزان سودی نداشت و آنها مجبور به ترک زمین ها و رها کردن زراعت شدند. نتیجه طبیعی این عمل کم شدن محصولات کشاورزی، بالا رفتن قیمت ها و در ادامه قحطی و گرسنگی عده زیادی از مردم بود.[49]
رواج سکه های کم ارزش به نام فلوس: در مصر به مانند دیگر سرزمین ها طلا و نقره دو نوع فلزی بودند که با وزن و عیار مشخص در مبادلات تجاری به کار گرفته می شد. در دوران ممالیک به جهت رکود اقتصادی در ضرب سکه ها اشکال به وجود آمد. سلاطین مصر برای برخی مبادلات روزمره مجبور به ضرب فلوس شدند. در ابتدا این نوع سکه با مخالفت مردم و عدم استقبال مواجه شد. فلوس در یک درهم کامل بالغ بر 43 فلس می شد. مردم برای احتیاجات روزمره کم کم مجبور به استفاده از این نوع پول شدند. تا سال 650 (ق) این امر ادامه داشت. تا اینکه امرای دولت در آن فایده ای برای خود دیدند و فلوس را تحت انحصار خود گرفتند و برای هر فلس نزدیک به دو مثقال قرار دادند؛ در نتیجه هر درهم نزدیک به 24 فلس رسید و این برای مردم سنگین بود. لذا در آن طمع کردند از این رو آنچه را که تا کنون با یک درهم می خریدند به نصف آن خرید و فروش کردند. در سال 659 (ق) امری در حکومت ممالیک رایج شد که همه را حیران کرد و آن اینکه هر 435 گرم از فلوس دو درهم ارزش داشت؛ یعنی فلوس را با وزن ارزش گذاری می کردند. در ایام ظاهر برقوق و ولایت محمود بن علی تعداد زیادی فلوس ضرب شد و آنها امر کردند تا مقادیر زیادی مس از بلاد فرنگ جهت ضرب وارد مصر شود تعداد فلوس ها در دست مردم زیاد شد و کم کم به پول غالب و رایج در میان مردم مصر بدل شد. از آن طرف درهم نیز در میان مردم نایاب شد. علت این کمبود عدم ضرب درهم و نیز اتلاف آن توسط امرا و سلاطین در سرگرمی ها و اسراف کاری در بذل و بخشش ها بود. زمانی که ظاهر درگذشت فلوس به پول رایج و غالب بدل گشته و طلا در درجه دوم و نقره به طور کل از رونق افتاد. چون هر مثقال از طلا به 150 فلوس رسید و هر درهم خود 24 فلوس بود، لذا هر مثقال از طلا به 303 درهم از فلوس رسید؛ پس مردم در آن مکر و حیله کردند. در نتیجه روزی مردم کم شد و کسب حلال با دشواری مواجه شد و این امر به سبب اختلاف در نقد و سکه به وجود آمد. «وَ إِذَا أَرَادَ اللهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَ مَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ».[50]
در اینجا مقریزی به تحلیل فلسفی از اوضاع می پردازد و می گوید ظلم مضاعف انسان در زمین است که خاک از دادن برکاتش ممانعت نموده و از دادن خوردنی ها استنکاف می نماید. در این میان امرا و بزرگان در لذات ظاهری و رفاه خود غرق بودند و هیچ توجهی به این وقایع نداشتند. این بلا و افزایش قیمت ها ادامه داشت و به سبب بی توجهی به آن اکثر قریه ها و آبادی ها نابود شدند، کشاورزان زیادی تلف شدند و عده زیادی از مزارع آواره گشتند. شدت سختی این سال ها به اندازه ای بود که بسیاری از احشام از بین رفتند و این به سبب عجز صاحبان زمین از کشت آن بود، چون قیمت بذر بالا رفت. و بسیاری از کشاورزان کشت نداشتند. بدین ترتیب بهترین سرزمین ـ مصر ـ به علت این اقدامات در ویرانی و خرابی افتاد. مقریزی این سلسله اتفاقات را در قالب سنت الهی تبیین می کند: «سنة الله فی الذین خلوا من قبل و لن تجد لسنت الله تبدیلاً».[51] مال و سلطنت دو موضوعی است که قرآن بر آن تأکید کرده و آن را از عوامل طغیان انسان دانسته است. در مال از حد گذشتن انسان او را در جایگاه مترفین قرار می داده و در سلطه سبب ظلم او به دیگران می شود.[52]

لذا سلب نعمت در جامعه بر اثر فساد افراد است و از جهت دیگر ظلم امرا. امیرالمومنین(علیه السلام) در این مورد می فرماید: «هیچ چیزی بیشتر از اقامه بر ظلم سبب تغییر نعمت و تعجیل نقمت نیست... و خدا در کمین ظالمین است».[53] ابن خلدون هم یکی از عوامل از بین رفتن عمران و دولت ها را ظلم دانسته است. وی با عنوان اینکه ستم ویران کننده اجتماع و عمران است، اذعان داشته که این امر طبیعی و اجتناب ناپذیر است و فرجام آن به دولت ها باز می گردد.[54] او علاوه بر ستم، تجمل خواهی را هم عامل از هم پاشیدگی تلقی می کند.[55]

سنت عذاب الهی
در بیان اوضاع مصر در بخش قبل بر این نکته تأکید گردید که سنت های الهی قضایای شرطیه هستند که در صورت وجود شرط یا سبب، وجود جزا و مسبب هم حاصل می شود؛[56] اما این سؤال مطرح است که سنت های الهی چگونه و با چه شیوه ای در جوامع هدف اجرا می شود. در آیات 41 و 42 سوره روم آمده است:

ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَّرِ وَ الْبَحْرِ بِمَا کسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ لِیذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کیفَ کانَ عَقِبَةُ الَّذِینَ مِن قَبْلُ کانَ أَکثَرُهُم مُشرِکینَ.

علامه طباطبایی در تفسیر این آیات، فساد را مصائب و بلایا از جمله زلزله، خشکسالی، امراض ساریه، جنگ و غارت و آنچه نظام صالح جاری را فاسد می کند دانسته و تصریح می کنند که این فساد به سبب اعمال شرک آلود یا معصیت است، چون بین حوادث جهان هستی و اعمال مردم رابطه مستقیمی وجود دارد.[57] در تفسیر علی بن ابراهیم قمی هم آمده است که فساد در خشکی فساد حیوان است در زمان عدم نزول باران و همچنین هلاک حیوانات بری و بحری و امام صادق(علیه السلام) فرمودند زندگی جنبندگان دریا به باران است؛ پس زمانی که باران نیاید و آسمان از باریدن ابا کند فساد در خشکی و دریا ظاهر می شود و این زمانی است که گناهان و معاصی زیاد شود.[58]

نکته قابل توجه این است که مصائب و خشکی ها و زلزله ها و هر چه که موجب اختلال در نظام هستی گردد و موجبات مرگ انسان و حیوان را در جامعه فراهم آورد ارتباط مستقیم با عملکرد افراد آن جامعه دارد و عدم اطاعت از دستورهای الهی سبب مصائب و کمبودها و جنگ هایی خواهد شد که جامعه را گرفتار خود خواهد نمود. طبق آیه 65 سوره انعام، انواع عذاب های آسمانی مثل توفان و بارش سنگ و عذابهای زمینی مانند زلزله، سیل، اختلافات، آشوب ها و جنگ ها جزء عذاب های الهی خوانده شده است.[59]

مقریزی هم در مهم ترین مبحث کتاب به این مسئله می پردازد. وی آفات سماوی و بلایای طبیعی را در عالم وجود و عالم طبیعت امری همیشگی می داند که به اشکال گوناگون خود را نشان می دهد؛ همانند کمی آب نیل در مصر، عدم نزول باران در شام و عراق و حجاز، بیماری حیوانات، بادهای گرم و سوزان و ملخ هایی که مزارع را نابود می کند. این ها همه از سنّت ها و عادت های خداوند در میان خلق است و زمانی که او را مخالفت کردند و مرتکب محرمات شدند چنین جزا و عذابی در انتظارشان خواهد بود.[60]

با این حال علی رغم گرفتار شدن خلق به انواع بلایا، باز روزنه هایی از آسمان نازل می شود و مردم از این عذاب ها تا حدی رهایی پیدا می کنند. از دید مقریزی این امر هم اتفاقی و بدون علت نیست. او علت فرج و گشایش را در اعمال انسان هایی می بیند که زیادت نیکی شان راه بارش رحمت الهی را هموار می کند؛ مانند دوره حکومت فائز از ملوک فاطمی مصر که بعد از یک دوره طولانی خشکسالی و گرانی اجناس به مردم امر شد که همه گندم های موجود را بفروشند و به این طریق جلو احتکار اموال گرفته شد و فقرای زیادی تحت تکفل ثروتمندان قرار گرفتند و امرای دولت مردم را در قصرها پذیرایی می کردند. این وضع مدت زیادی ادامه یافت تا آنکه فرج خداوند و راحتی بر مردم رسید.[61]

هدف مقریزی از بیان این مقدمات، تحلیل اوضاع عصر خود در سال 808 ق می باشد. او گزارش خود را با بیان وضعیت اقتصادی آغاز نموده.[62] و در تحلیل اوضاع زمان و نتیجه گیری از آن با استفاده از آیات قرآنی، به نتیجه عملکرد صاحبان قدرت و دولتیان می پردازد و به صراحت چنگ اندازی دولتیان بر اموال مردم و قاچاق کالا توسط دولت را مهم ترین عامل ایجاد مرگ و میر و شیوع امراض واگیر دار و از بین رفتن نفوس و چارپایان می داند.[63] به عنوان مثال در پی حملات تیمور به بلاد ممالیک به امنای حکومت و تجار اعلام شد بخشی از اموال خود را به عنوان قرض در اختیار دولت قرار دهند، با این اعلام، مأموران شبانه به هتل ها[64] و مسافرخانه ها هجوم برده و اموال تجار از نقره و طلا و فلوس را ضبط نموده و خود از هر صد درهم که ضبط می کردند از سه تا ده درهم را به خود اختصاص می دادند.[65]

اشاره مقریزی به گناه و معاصی که در جامعه انجام می پذیرفت معطوف کردن ذهن خواننده به نتیجه این اعمال است. مقریزی از انحراف و فساد در حکومت یا در بخشی از مردم پرده بر می دارد که این انحراف موجب عذابی شد که دامن همه جامعه را فرا گرفت؛ همچنان که در زمان محمد قلاوون و اشرف شعبان که جامعه مصر دچار مرض رشوه، ربا، ظلم، تعدی و دست اندازی به زمین های مردم شد و در نتیجه عذاب الهی بر آنها حتمی گردید.[66]

قانون مندی در تاریخ
مقریزی با ارائه کمی و کیفی اسناد و مدارک عینی در اثبات فرضیه اش یعنی تأثیر اعمال انسان ها بر نزول بلایا نشان می دهد که مورخی عین گراست. او با بیانی کاملاً عینی در شرح وقایع و حوادث طبیعی، در پی یافتن علت و معلول واقعی حوادث است. مقریزی عدم بارش باران و کمبود مواد غذایی را علت گرانی می داند و این کمبود را علت گرسنگی و گرسنگی را عامل شروع مرگ و میر ها و در نتیجه فراگیر شدن بیماری ها معرفی می کند. از ابتدا همه این حوادث را از جانب اراده خداوند نمی داند، بلکه معلولی طبیعی می شمارد، امّا در علة العلل پدیده ها به مبدأ اصلی باز می گردد و اراده و مشیت حتمی خداوند را در قبال برخی اعمال انسانی متذکر می شود و سخنان خود را هم به آیات الهی زینت می دهد. «لِلَّهِ الْأمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ».[67]

در استفاده از قرآن هم به آیاتی رجوع می کند که بیان کنندة سنّت ها و قوانین ثابت خداوند در زمین است. «و هنگامی که خدا اراده سوئی به قومی کند هیچ چیز مانع آن نخواهد شد و جز خدا سرپرستی نخواهد داشت».[68] در ابتدای این آیه، خداوند این قانون کلی را بیان می دارد که «خداوند سرنوشت هیچ قوم و ملتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه خودشان تغییر دهند».[69] این آیه وابستگی تغییر اوضاع جوامع به تغییری که مردم آن جامعه در خود ایجاد می کنند مربوط می داند. مقریزی که مؤلفی اخلاق گرا است، انحرافات اخلاقی در کسب نامشروع اموال، را عامل بروز بلایای آسمانی می شمارد.

در بدو امر اگر چه به نظر می رسد مقریزی به اصالت جامعه اعتقاد دارد. اما با مطرح نمودن اعمال افراد جامعه در ایجاد و یا برطرف کردن محنت ها و رنج ها، خود را در سلک دانشمندانی قرار می دهد که به اصالت فرد و نقش تأثیرگذار اعمال انسان در تغییر سرنوشت جامعه معتقد هستند.

نتیجه گیری
مقریزی با بیان سنت های اجتماعی نشان داد که تاریخ دارای ضابطه و قانون است. او در حوادث تاریخی از سنّت های ثابت در جامعه و اراده الهی صحبت کرده؛ از سنّت های ثابتی مثل ظلم که از بین برنده حکومت هاست و در ارسال عذاب الهی مؤثر است. اگر چه ممکن است ظلم امری فردی باشد و امرا یا فرمانروایان مرتکب آن شوند، امّا تأثیر آن تمام جامعه را در بر می گیرد و یکی از عوامل مهم افول تمدنها محسوب می شود. در جامعه ای که مقریزی به تصویر کشید، به سبب عدم رعایت اخلاق و قانون مورد پذیرش اجتماع ربا خواری، فساد جمعی، رشوه و احتکار امری عادی تلقی می شود و وجود چنین مؤلفه هایی در جامعه سبب قرار گرفتن مناصب مهم کشور در دست جهال و فاسدان می گردد؛ نتیجه منطقی چنین وضعیتی سقوط اخلاقی، اقتصادی، و سیاسی جامعه است، چرا که امور در دست انسان های بی کفایتی قرار می گیرد که توانایی اداره آنها را ندارند. از طرف دیگر، با وجود ربا، رشوه، احتکار و فساد اخلاقی، بروز اراده الهی و به وجود آمدن قحطی، و در پی آن گرانی و مرگ و میرهای دهشتناک، امری طبیعی است. و این نشان از سیر منطقی و ضابطه مند حوادث عالم است.

پی­نوشت­ها
* دانشجوی دکتری تاریخ اسلام واحد علوم و تحقیقات.

ابن تغری بردی، المنهل الصافی (بی جا: مکتبه شامله، بی تا) ص 138.
همان، ص 80.
همان.
علی الرضا و احمد طوران، معجم التراث الاسلامی فی مکتبات العالم (ترکیه: دارلاعقبه، بی تا) ج 1، ص 351.
[5. ابن تغری بردی، پیشین.

محمد مصطفی الزیاده، دراسات عن المقریزی (بی جا: مکتبه العربیه، 1971 م) ص 13.
در زمان حاضر این دیوان وزارت خارجه نام دارد.
ابن تغری بردی، پیشین؛ البته تغری بردی در کتاب النجوم الزاهره این مطلب را ذکر کرده، ولی نام شمس الدین البجاسی در آن ذکر شده است. ر. ک: ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، (بی­جا، مکتبه شامله، بی­تا) ج 3، ص 285.
محمد مصطفی الزیاده، پیشین، ص 14 ـ 15.
ابن تغری بردی، پیشین.
محمد مصطفی الزیاده، پیشین، ص 16.
ابن تغری بردی، پیشین.
سید محمد حسین طباطبایی، ترجمه المیزان، موسوی همدانی (قم: دفتر انتشارات اسلامی، بی تا) ج 32، ص 225.
احمد حامدمقدم، سنت های اجتماعی در قرآن (مشهد: بنیاد پژوهش های اسلامی، 1361) ص 14.
ابن خلدون، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی (تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1375) ص 156.
سید محمد باقر صدر، سنت های تاریخ در قرآن (قم: انتشارات اسلامی، بی تا) ص 154.
تِلْک اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کسَبَتْ وَ لَکمْ مَا کسَبْتُمْ وَ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کانُوا یعْمَلُونَ» (بقره (2) آیه 134) و «تِلْک اُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کسَبَتْ وَ لَکمْ مَا کسَبْتُمْ وَ لَا تُسْألونَ عَمَّا کانُوا یعْمَلُونَ» (همان، آیه 141).
برای آگاهی بیشتر ر. ک: احمد علی قانع عزآبادی، علل انحطاط تمدن ها از دیدگاه قرآن (بی جا: انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، 1371) ص 99 ـ 105.
همان، ص 109.
همان، ص 154.
همان، ص 160.
همان، ص 312 ـ 350.
یعقوب جعفری، بینش تاریخی قرآن (بی جا: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368) ص 90 ـ 96.
ابن خلدون، پیشین، ج 1، ص 268.
أَفَلَمْ یسِیروُا فی الْأرْضِ فَینْظُرُوا کیفَ کانَ عَاقِبَةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ دَمَّرَ اللهَ عَلَیهِمْ وَ لِلْکافِرِینَ أمْثَالُهَا» (محمد (47) آیه 10).
انبیاء (21) آیه 11.
احزاب (33) آیه 67.
نحل (16) آیه 112؛ طه (20) آیه 127؛ اسراء (17) آیه 16، انعام (6) آیه 44.
طلاق (65) آیه 8، و حجر (15) آیه 3 و 4.
انفال (8) آیه 46، آل عمران (3) آیه 103 و 105 و روم (30) آیه 32.
یعقوب جعفری، پیشین، ص 97.
احزاب (33) آیه 62؛ فاطر آیه 24.
یعقوب جعفری، پیشین، ص 98.
همان، ص 59.
مقریزی، اغاثه الامه بکشف الغمه، تصحیح جمال الدین الشیال (پور سعید: المکتبه الثقافه الدینیه، 1420 ق) ص 11.
کتبوقا از ترک های مخالف چرکسی ها بود که اشرف خلیل (689 ـ 692) از سلاطین مملوکی را به جهت توجه به چرکسی ها ترور کرد. و پس از مدتی با نام عادل زین الدین کتبوقا (694 ـ 696) به حکومت رسید. ابن تغریبردی، النجوم الزاهره، ج 8، ص 42.
مقریزی، پیشین، ص 48.
همان، ص 49.
همان، ص 50.
بقره (2) آیه 261.
مقریزی، پیشین، ص 53.
مقریزی، المواعظ و الاعتبار، (بی­جا، موقع وراق، مکتبه شامله، بی­تا) ج 1، ص103ـ111.
همان، ج 1، ص 103 ـ 111؛ ابن تغری بردی در النجوم الزاهره به نقل از مقریزی به شرح ماجرای این سال ها و اقدامات ملک ظاهر اشاره کرده است. ر. ک: ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 3، ص 280 ـ 285.
ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، ج 3، ص 280.
همان، ص 111.
مقریزی، اغاثه الامه، ص 55.
همان، ص 61.
اسراء (17) آیه 16؛ مقریزی، همان، ص 64.
همان، ص 65 ـ 66.
سوره رعد (13) آیه 11، مقریزی، همان، ص 90 ـ 97.
احزاب (33) 62، مقریزی، همان، ص 66.
عبدعلی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، تصحیح رسولی محلاتی، ص190ـ193.
همان، ص 163.
عبدالرحمان بن محمد ابن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحاده (بیروت: دارالفکر، 1408 ق / 1988 م) ج 1، ص 356.
همو، مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص 231.
یعقوب جعفری، پیشین، ص 98.
سید محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، ج 16، ص 205.
محمد جعفر علمی، جامعه و سنن اجتماعی در قرآن (تهران: فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371) ص 217.
قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَی أنْ یبْعَثُ عَلَیکمْ عَذَابَّا مِنْ فَوْقِکمْ أوْ مِنْ تَحْتِ أرْجُلِکمْ أو یلْبِسَکمْ شِیعًا وَ یذیقَ بَعْضَکمْ بَاْسَ بَعْضٍ انْظُرْ کیفَ نُصَرِّفُ الْأیاتِ لَعَلَّهُمْ یفْقَهُونَ». (انعام آیه 65).
مقریزی، اغاثه الامه، ص 59.
همان، ص 43.
همان، ص 61.
همان، ص 50.
لفظ فندق که به امروز معنای هتل متداول است در زمان مقریزی و ابن تغری بردی هم متداول بوده است. ر. ک: تغری بردی، پیشین، ج3، ص 403.
همان.
مقریزی، اغاثه الامه، ص 55.
روم (30) آیه 4؛ مقریزی، پیشین، ص 116.
رعد (13) آیه 11، مقریزی، پیشین، ص 97.
رعد (13) آیه 11.
منابع
- ابن تغری بردی، المنهل الصافی، بی جا، مکتبه شامله، بی تا.

- ابن تغری بردی، النجوم الزاهره، بی جا، مکتبه شامله، بی­تا.

- ابن خلدون عبدالرحمان، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البریر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحاده، چاپ دوم، بیروت، دار الفکر، 1408 ق / 1988 م.

- ابن خلدون عبدالرحمان، مقدمه ابن خلدون، ترجمه مجمد پروین گنابادی، چاپ هشتم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1375.

- جعفری، یعقوب، بینش تاریخی قرآن، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1368.

- حامد مقدم، احمد، سنت های اجتماعی در قرآن، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی، 1361.

- صدر، سید محمد باقر، سنت های تاریخ در قرآن، انتشارات اسلامی، قم.

- طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه المیزان، ج 32، موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، بی تا.

- العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، تصحیح رسولی محلاتی، قم، بی جا، بی تا.

- علمی، محمدجعفر، جامعه و سنن اجتماعی در قرآن، تهران، فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1371.

- قره بلوط، علی الرضا و احمد طوران، معجم التراث الاسلامی فی مکتبات العالم، ترکیه، دارلاعقبه، بی تا، ج 1.

- مصطفی الزیاده، محمد، دراسات عن المقریزی، مکتبه العربیه، 1971 م.

- مقریزی، احمد بن علی، اغاثه الامه بکشف الغمه، تصحیح جمال الدین الشیال، پور سعید، المکتبه الثقافة الدینیه، 1420 ق.

- __________، السلوک لمعرفة الدول الملوک، بی جا، مکتبه شامله،

- __________، المواعظ و الاعتبار، موقع وراق، مکتبه شامله، بی تا.

- قانع عزآبادی، احمد علی، علل انحطاط تمدن ها از دیدگاه قرآن، بی جا، سازمان انتشارات اسلامی، 1371.

نظر شما