موضوع : پژوهش | مقاله

فرافکنی در فرهنگ و ادب فارسی

مجله  پژوهشگران  فروردین و اردیبهشت 1384، شماره 2 

نویسنده : دکتر احمد کتابی
33
خود کردن و عیبِ دوستان دیدن

رسمی است که سعدیا تو آوردی

(سعدی،کلیات)

فرافکنی یا برون فکنی، یکی از اصطلاحات و مفاهیم نوین روان شناختی است که نخستین بار در آثار زیگموند فروید ــ روان شناس و روان پزشک نامدار اتریشی ــ ضمن بحث سازوکار (مکانیسم)های دفاعی مطرح شد. اما اگر آن را، فارغ از مباحث صرفا تخصصی و نکته سنجی های فنی، به معنای ساده اش: «افکندن گناهِ کمبودها و تقصیرهای خود به عهده دیگران یا عوامل خارجی» و یا به معنایی عام تر: «تسری احوال خود بر دیگران» درنظر بگیریم، مفهومی است بسیار کهن که از دیرباز مورد توجه و اشاره اندیشمندان و صاحبنظران فرهنگ های گوناگون قرار گرفته است و سابقه آن شاید به قدمت خود انسان برسد.

فرافکنی، به خصوص در حالات ساده و غیرپیشرفته آن، بسیار شایع است تا آنجا که روزانه موارد متعددی از آن را می توان در گفتارها و رفتارهای خود و دیگران آشکارا مشاهده کرد: دانش آموز تنبلی که ناکامی خود را در امتحان به دشواری سؤال ها یا نحوه نامطلوب تدریس معلم یا غرض ورزی وی یا به بدشانسی نسبت دهد، بازیکن فوتبال و یا طرفدار تیمی که باخت تیم خودی را در مسابقه ــ که ناشی از بازی ضعیف و ناهماهنگی بازیکنان بوده است ــ بی جهت، به غرض ورزی داور و جانبداری وی از تیم رقیب منسوب کند، مریضی که شدت یافتن بیماری اش را ــ که درواقع، معلول رعایت نکردن دستورهای پزشک و بی احتیاطی و ناپرهیزی خود وی بوده است ــ به عدم حذاقت طبیب نسبت دهد، و سرانجام سیاستمدار و دولتمرد ناموفقی که عملکردهای ناصواب و ناکامی های خود را نتیجه مداخله های بیگانگان و توطئه دشمنان تصور کند، کم وبیش از مبتلایان به عارضه فرافکنی اند.

فرافکنی ــ چنان که اشاره شد ــ از مفاهیم روان شناسی مغرب زمین شمرده می شود؛ ولی این مفهوم، در فرهنگ و ادب فارسی نیز بی سابقه نیست.

در این کتاب، با ارائه شواهد متعدد تلاش شده است سوابق و زمینه های فرافکنی، در عرصه های گوناگون فرهنگ فارسی ــ اعم از ادب منثور، ادب منظوم، فرهنگ مردم (فولکلور) و... ــ ردیابی شود. در این رهگذر، آثار اندیشمندان و سخنوران نام آور ایران زمین از متقدمان گرفته (نظیر فردوسی، اسدی، ناصرخسرو، خیام، عطار، نظامی، سنائی، خاقانی، مولوی، سعدی، حافظ، اوحدی، عبید، صائب و...) تا متأخران (مثل وحید دستگردی، ملک الشعراء بهار، پروین اعتصامی، نیما یوشیج، امیری فیروزکوهی و...) بررسی و تحلیل شده است.

در اینجا به عنوان نمونه، شواهدی چند از آثار سخنوران ایرانی را که مستقیما با فرافکنی مرتبط است، به تفکیک نوع سخن، از کتاب مذکور نقل می کنیم:

فرافکنی در نثر فارسی
گویاترین و شیواترین تمثیل درباره فرافکنی، در کلام منثور مولانا در فیه مافیه آمده است:

... فیلی را آوردند بر سرچشمه ای که آب خورد. خود را در آب می دید و می رمید. او می پنداشت که از دیگری می رمد. نمی دانست که از خود می رمد... (فیه مافیه، به تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، امیرکبیر، ص 23)

و نیز:

اگر در برادر خود عیب می بینی، آن عیب در توست که در او می بینی. عالَم همچنین (= همانند) آینه است؛ نقش خود را در او می بینی که المؤمن مرآة المؤمن. آن عیب را از خود جدا کن زیرآنچ از او می رنجی، از خود می رنجی. (همان، ص 23)

اکنون به سخنان مراد و مقتدای مولانا ــ شمس الدین محمد تبریزی ــ گوش جان بسپارید که در عین ایجاز در نهایت گویایی است:

مرد نیک را از کسی شکایت نیست. نظر بر عیب نیست. هر که شکایت کرد، بد اوست. گلوش را بیفشار (= مانع سخن گفتن او شو)! البته پیدا آید که عیب از اوست...

در هر کسی از دیده بد می نگریست    از چنبره وجود خود می نگریست
(مقالات شمس، به تصحیح محمدعلی موحّد، خوارزمی، ص 93)

و نیز:

قهر در لطف می نگرد به دیده خود؛ همه قهر می بیند... همه گفته انبیا این است که آینه ای حاصل کن. (همان، ص 93)

و خواجه نصیرالدین طوسی که پرداختن به بدی های دیگران را نشانه قبول آن بدی ها ازجانب شخص عیبجو تلقی می کند:

... و بدان که کسی که در شَرِّ غیر خود اندیشه کند، نفس او قبول شر کرده باشد و مذهب او بر شر مشتمل شده. (اخلاق ناصری، به تصحیح مجتبی مینوی و...، خوارزمی، ص 342)

فرافکنی در نظم فارسی
در بین سخن سرایان فارسی، شاید هیچ کس به اندازه مولانا، مفهوم فرافکنی را، به گونه ای که در روان شناسی جدید بدان توجه می شود، تحلیل نکرده است. از دیدگاه مولانا، فرافکنی، تا حدود زیادی جنبه ناخودآگاه دارد؛ یعنی آدمیان غالبا به نحوی غیرارادی و بی آنکه خود متوجه و یا مایل باشند، بدان مبادرت می ورزند. از این رو، مولوی هوشمندانه درصدد آن است که حجاب غفلت یا خودفریبی را از برابر دیدگان عیبجویان کنار زند و انگیزه واقعی آنان را از بدگویی از دیگران که اکثرا بر خود آنها هم پوشیده است، برملا سازد.

به ابیات زیر ــ که از حکایات مختلف مثنوی و نیز از غزلیات دیوان شمس استخراج شده است ــ بنگرید که یکسره حکمت است و عبرت؛ و از فرط وضوح و گویایی، نیازمند کمترین توضیح و تفسیری نیست:

ای بسی (= بسا) ظلمی که بینی در کسان    خوی تو باشد در ایشان ای فلان
اندر ایشان تافته هستی تو    از نفاق و ظلم و بدمستی تو
آن توی و آن زخم بر خود می زنی    بر خود آن ساعت تو لعنت می کنی
در خود آن بد را نمی بینی عیان    ورنه دشمن بودیی خود را به جان
...چون به قعر خوی خود اندررسی    پس بدانی کز تو بود آن ناکسی
(مثنوی، به تصحیح نیکلسون، یک جلدی، 1356، امیرکبیر، دفتراول، ابیات 1325ـ1319)

بر قضا کم نِه بهانه ای جوان    جرم خود را چون نهی بر دیگران؟
خون کند زید و قصاص او به عمر؟    می خورد عمرو و بر احمد حدِّ خمر؟
(همان، دفتر ششم، ابیات، 414 ـ 413)

دلا خود را در آیینه چو کج بینی هر آیینه    تو کج باشی نه آیینه تو خود را راست کن اول
(دیوان شمس، یک جلدی، امیرکبیر، 1363، غزل 1337، بیت 4)

آینه ای خریده ای می نگری به روی خود    در پس پرده رفته ای پرده من دریده ای
(همان، غزل 1967، بیت2)

در آثار سایر شاعران فارسی نیز اشعار فراوانی در مورد فرافکنی مشاهده می شود که با توجه به کمبود مجال، فقط به ذکر نمونه هایی از آنها اکتفا می شود و علاقه مندان را به اصل کتاب ارجاع می دهد:

چو از تو بُوَد کَژّی و بی رهی    گناه از چه بر چرخ گردون نِهی
(اسدی طوسی)

چند بنالی که بد شده ست زمانه    عیب تنت بر زمانه برفگنی چون
(ناصرخسرو)

نقش خود توست هر چه در من بینی    با شمع درآ که خانه روشن بینی
(سعدی، رباعیات)

عکس خود را دید در می زاهد کوتاه بین    تهمت آلوده دامانی به جام باده است
(صائب تبریزی)

چون هر چه می کنی به دل خویش می کنی    جرم فلک کدام و گناه ستاره چیست؟
(میرزا ابوالقاسم قائم مقام)

شکایت از که کنم کانچه می رود به سرم    گناه جهل من و جرم اشتباه من است
نه از قضا گله ای دارم و نه از تقدیر    که دشمنم همه اندیشه تباه من است
(غمام همدانی)

فرافکنی در طنزنامه ها
حکایت
قزوینی پای راست بر رکاب نهاد و سوار شد. رویش از کَفَل اسب بود. گفتند: واژگونه بر اسب نشسته ای! گفت من باژگونه ننشسته ام، اسب چپ بوده است. (کلیات عبیدزاکانی، اقبال، 1332، ص 150)

حکایت
مردی احول (= لوچ، دوبین) نزد طبیبی احول رفت و گفت: من یکی را دو می بینم. چشم مرا علاج کن!... طبیب سر بالا کرد و گفت: شما هر چهار(!) که نزد من آمده اید، همه این یک مرض دارید؟ احول گفت: واویلاه! مرا فکر طبیبی دیگر باید کرد که اگر من یکی را دو می بینم، او یکی را چهار می بیند! ( مولانا فخرالدین علی صفی، لطائف الطوایف، اقبال، ص 69)

فرافکنی در فرهنگ مردم (فولکلور)
فرافکنی در فرهنگ مردم ایران ــ اعم از امثال، مَتَل ها، حکایات عامیانه، ترانه ها و... ــ انعکاس بسیار وسیعی یافته است که در اینجا از چند نمونه آنها یاد می شود:

امثال
آبکش به آفتابه می گه دوسوراخه!

عروس مردنی را گردن خارسو نگذارید.

عروس نمی توانست برقصد، می گفت اتاق کج است.

عزرائیل بدنام است (مردم بیشتر براثر افراط ها و بی احتیاطی ها می میرند و گمان می برند که عمر آنان به سر رسیده است)

کی بود کی بود؟ من نبودم. من نبودم، شیطون (= شیطان) بود، دور کُلاش (= کلاهش) قیطون (= قیطان) بود. (ضرب المثل شیرازی)

هر ماهی خطر دارد بدنامی اش را صفر دارد!

حکایت عامیانه: من می گویم اَنِف تو نگو اَنِف بگو اَنِف

مکتب داری مبتلا به فَلَج کام بود و اَلِف را اَنِف تلفظ می کرد. شاگرد او نیز [به متابعتِ از وی] الف را انف ادا می کرد. مکتب دار برمی آشفت و می گفت...

* * *

در پایان نگارنده بر خود فرض می داند که از رهنمودهای ارزنده استادان و همکاران ارجمند: سرکار خانم دکتر سهیلا صارمی و سرکار خانم دکتر ناهید مؤیدحکمت و جنابان آقایان: دکتر تقی پورنامداریان، دکتر ابوالقاسم رادفر، دکتر حمید طبیبیان، دکتر عبدالحسین فرزاد، دکتر حسین نجفدری، دکتر علاءالدین افتخارجوادی و دکتر ارژنگ مدی، در جریان تألیف کتاب فرافکنی در فرهنگ و ادب فارسی صمیمانه تشکر کند.

نظر شما