سایه روشن های دنیای مهاجران; پژوهشی در باب زندگی مهاجران ایرانی در گوتنبورگ (سوئد)
مجله پژوهشگران فروردین و اردیبهشت 1384، شماره 2
نویسنده : دکتر احمد کتابی
24
اشاره
بررسی زندگی ایرانیان مهاجر به گوتنبورگ، با تکیه بر جنبه های جامعه شناختی، موضوع تحقیق همکار ما دکتر احمد کتابی بود که در مردادماه سال گذشته برای گذراندن دوران فرصت مطالعاتی عازم سوئد شد و با همکاری انستیتوی جامعه شناسی دانشکده علوم انسانی دانشگاه گوتنبورگ ــ به عنوان محقّق مهمان ــ درباره جنبه های اجتماعی زندگی مهاجران ایرانی مقیم در این شهر تحقیق کرد.
عناوین اصلی این تحقیق که قبلاً در شورای پژوهشی پژوهشگاه با آن موافقت شده و به اطلاع انستیتوی جامعه شناسی دانشگاه گوتنبورگ رسیده بود، به شرح زیر است:
1. بررسی ترکیب جامعه ایرانیان مهاجر به گوتنبورگ از دیدگاه جامعه شناسی با عنایت به علل مهاجرت آنها.
2. مطالعه مشکلات ناشی از فرهنگ پذیری و تطابق مهاجران با جامعه جدید و بررسی روش های جذب و ادغام آنها در جامعه میزبان.
3. بررسی و مقایسه آثار مطلوب و نامطلوب مهاجرت در روحیات و زندگی خانوادگی مهاجران در نسل های اول، دوم و سوم و به ویژه تأثیر آن در گسست های خانوادگی و بررسی میزان رضایت خاطر آنها از مهاجرت.
4. بررسی میزان تمایل نسل های مختلف مهاجران به مراجعت به موطن اصلی و مطالعه شیوه ها و امکانات بازگشت مهاجران علاقه مند به بازگشت.
5. بررسی میزان ارتکاب جرایم و بی نظمی ها و خلافکاری های اجتماعی در بین بعضی از مهاجران ایرانی و تلاش برای علت یابی آنها.
6. مطالعه مواضع و واکنش های مردم بومی سوئد درقبال مهاجران ایرانی.
7. بررسی روش های تقویت تفاهم و تعامل بین جامعه ایرانیان مهاجر با سوئدی ها و نیز با سایر اقلیت های قومی مهاجر.
حاصل تحقیقات تفصیلی نامبرده، طی ماه های آینده، به تدریج طی گزارش هایی ارائه خواهد شد.
در این مقاله، با توجه به محدودیت مجال، تنها به ارائه بعضی از خطوط کلی تحقیق و به ویژه یافته های کلی و عمومی آن اکتفا شده است.
آشنایی اجمالی با سوئد
سوئد با مساحت 450000 کیلومترمربع، سومین کشور اروپای غربی از نظر وسعت خاک و یکی از سرسبزترین ممالک جهان محسوب می شود. جمعیت کل این کشور حدود 9 میلیون نفر و تراکم نسبی آن تقریبا 20 نفر در کیلومتر مربع است. 53 درصد کل مساحت این کشور را جنگل، 8 درصد را اراضی تحت کشت، 9 درصد را دریاچه ها و رودخانه ها و 17 درصد را کوهستان ها اشغال کرده است.
سوئد را اصولاً کشوری سردسیر می دانند ولی تفاوت درجه دما بین بخش های جنوبی و شمالی آن بسیار زیاد است؛ تا آنجا که میانگین دما در ژانویه (سردترین ماه سال) در شهر مالمو (واقع در جنوبی ترین نقاط سوئد) 2 درجه سانتیگراد زیر صفر و در ژوئیه (گرم ترین ماه سال) 8/16 درجه بالای صفر است حال آنکه در کیرونا (از شهرهای شمالی سوئد واقع در بالای مدار قطبی)، در ژانویه 16 درجه زیر صفر و در ژوئیه 8/12 درجه بالای صفر است. در این شهر، در بعضی سال ها درجه برودت هوا به 40 درجه زیر صفر و حتی بیشتر می رسد و در آن هتلی ساخته شده است که همه قسمت های آن از یخ تشکیل شده است. این شدت نداشتن زیاد سرما در سوئد ــ به رغم نزدیکی آن به قطب شمال ــ تا حدود زیادی مرهون عبور جریان آب گرم گلف استریم از مغرب شبه جزیره اسکاندیناوی است.
از نظر طول مدت روز و شب در زمستان و تابستان نیز اختلاف سطح فاحشی بین شمال و جنوب سوئد مشاهده می شود: در مالمو، طول مدت روز در اول ژانویه 7 ساعت و در اول ژوئیه 17 ساعت است حال آنکه در کیرونا، طول مدت روز در اول ژانویه حدود صفر و در اول ژوئیه 24 ساعت است (اشتهار سوئد و نیز نروژ به سرزمین آفتاب نیمه شب، مربوط به شمالی ترین نقاط این کشورها است).
اقتصاد
پیشرفت اقتصادی سوئد دیرتر از اکثر کشورهای غربی ــ درواقع، از اواخر قرن نوزدهم ــ آغاز شد. دورماندن این کشور از آسیب های دو جنگ جهانی، و نیاز مبرمی که کشورهای صنعتی اروپا به سنگ آهن، الوار و کاغذ و نیز محصولات صنعتی سوئد، چه در طول جنگ های مزبور و چه پس از آن، احساس می کردند، مناسب ترین و مساعدترین زمینه را برای توسعه اقتصادی این کشور فراهم آورد. در سه دهه فاصل بین 1360 تا 1390، سوئد شاهد پیشرفت و رشد اقتصادی فوق العاده ای بود که در پرتو آن، سطح زندگی مردم ارتقای چشمگیری حاصل کرد. در کنار این افزایش درآمد سرانه، سیستم بسیار مترقی تأمین اجتماعی سوئد، که خطوط کلی آن در زمان نخست وزیری اولاف پالمه ــ صدراعظم انسان دوست و سوسیال دموکرات سوئد ــ طراحی شده بود، رفاه اقتصادی و اجتماعی بی نظیری را برای مردم سوئد فراهم آورد.
گرچه در سال های اخیر براثر رکود اقتصادی و بروز بیکاری قابل ملاحظه، دیگر از آن رشد اقتصادی خیره کننده خبری نیست و آثاری از کم رنگ شدن سیستم تأمین اجتماعی سوئد و دورشدن از دولت رفاه و نزدیک شدن به سرمایه داری به چشم می خورد، هنوز سطح درآمد و رفاه قاطبه مردم سوئد بسیار بالا است تا آنجا که تولید ناخالص داخلی سرانه این کشور در سال 2003، 32800 دلار و متوسط درآمد قابلِ تصرّف (پس از کسر مالیات) یک خانواده چهار نفری (متشکل از یک فرد کاملاً شاغل و یک فرد نیمه شاغل با دو کودک 4 و 10 سال) 25250 کرون (هر کرون اکنون حدود 1250 ریال) در ماه است.
سوئد: بهشت مهاجران یا سراب آرزوها
تا پیش از جنگ جهانی دوم، سوئد کشوری مهاجرفرست بود تا آنجا که در فاصله 1850 تا 1930، حدود 51 کل جمعیت سوئد به خارج ــ بیشتر به امریکای شمالی ــ مهاجرت کردند ولی از جنگ جهانی دوم به بعد، وضع دگرگون شد: برخورداری از یک رشد اقتصادی فوق العاده و منابع مالی فراوان ناشی از آن از یک طرف و صنعتی شدن سریع کشور که مستلزم استفاده از نیروی انسانی کافی بود، همراه با بعضی ملاحظات و گرایش های انسان دوستانه سوسیال دموکرات ها در دوران حکومت اولاف پالمه، دولت سوئد را واداشت که با آغوش باز پذیرای مهاجران خارجی شود و انواع و اقسام تسهیلات را چه هنگام پذیرش مهاجران و چه پس از آن دراختیار آنان قرار دهد تا آنجا که در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه 90، سوئد ــ لااقل از دیدگاه رفاه اقتصادی و تأمین اجتماعی ــ به بهشت و قبله آمال مهاجران تبدیل شده بود.
بر اثر کندشدن آهنگ رشد اقتصادی سوئد در سال های اخیر و بروز بیکاری کم سابقه در این کشور از یک طرف و کم شدن نیاز به نیروی انسانی خارجی و بروز بعضی مشکلات اجتماعی ناشی از تقابل فرهنگی و برخوردهای بین مهاجران و سوئدی های بومی از طرف دیگر و نیز پیوستن سوئد به جامعه اروپا و پذیرش الزامات ناشی از آن، سیستم تأمین اجتماعی سوئد ــ که در دنیا نمونه بود ــ کمرنگ شد و مهاجران به تدریج از بسیاری از مزایا محروم شدند.
در نخستین سال های هزاره سوم میلادی، به جرئت می توان گفت که سوئد دیگر بهشت مهاجران نیست: مقررات پذیرش مهاجران فوق العاده سخت شده است؛ از تسهیلات و رفاه اجتماعی دهه های 1980 و 1990 اثر چندانی باقی نمانده و دولت سوئد ــ در زمینه مهاجرت ــ نظیر غالب کشورهای مهاجرپذیر، به سیاست نخبه پذیری و جذب مغزها روآورده است.
در حال حاضر، حدود 550000 تبعه خارجی در سوئد زندگی می کنند و حدود 700000 نفر از مهاجران نسل اول یا نسل دوم هم به تابعیت سوئد درآمده اند. بدین ترتیب می توان گفت که هم اکنون حدود 15 درصد جمعیت کل سوئد، منشأی غیربومی دارند.
نوستالژی (= حسرت بازگشت) در شعر مهاجرت
... من اینجا را که همواره ز چشم آسمانش اشک می ریزد، نمی خواهم.
من آن خورشید تابان دیار شرق را خواهم.
من این گلزار سبز و خرم و زیبا، من این انبوهِ گل ها را نمی خواهم.
مرا سوی دیار آرزوهایم رها سازید!
تو ای بیگانه! با من قصه مهر و وفا کم گو.
برای من نه از ماندن، ز رفتن گو
که من اینجا نمی مانم.
من از این شهر خواهم رفت.
برای من نگاه مهربان تو پشیزی هم نمی ارزد!
من آنجا بس نگاه مهربار و منتظر اکنون به در دارم.
من آنجا در سرم شور دگر، در سینه سودایی دگر دارم.
من اینجا را که نورس غنچه گانش در تب «شیک» و «چرک» تا صبح می سوزند،
من اینجا شوکت و زیبایی و برق و جلالش را نمی خواهم.
من آن پاکیزگی و عفت و پرهیز را خواهم.
... من اینجا سخت غمگینم.
من اینجا از غمی جانکاه لبریزم.
من اینجا جسم بی روحم.
خودم اینجا،
دلم آنجاست.
مرا سوی دیار آرزوهایم رها سازید.
مهوش نوابی
شاعران مهاجر و مهاجران شاعر، ص 419 ـ 418
در اشتیاق بازگشت
از نامه یک پسر 13ساله ایرانی مهاجر ناراضی
روزی که به سوئد آمدیم، همه چی خوب بود. یک سال ما با هم خوب بودیم. بعد برادرم درس و مدرسه را ول کرد و رفت دنبال کارهای بد. می دونید چرا؟ چون پدرم مادرم را اذیت می کرد. برادرم گفت بابارو با یک زن سوئدی دیده. مامانم گریه کرد. شب دعوا شد. مامان قرص خورد، رفت بیمارستان. حالا من و مامان تنها هستیم. پدرم یه اتاق گرفته. برادرم هم رفته اتاق گرفته. مامانم خیلی سیگار می کشه. خانم! چرا بعد از بیست سال زندگی بابام باید بره؟ حالا مامانم چه کار کنه؟ من می خوام درس بخونم و ازدواج کنم و پدر خوبی برای بچه هام باشم. اگر مامانم بدونه اینارو نوشتم، ناراحت می شه.
اگر پروانه بودم می پریدم!
به یک ساعت به ایران می رسیدم!
م ـ ع
سوئد از دیدگاه یک مهاجر راضی
از نامه یک پسر ده ساله
... من خیلی خوشحالم که به سوئد آمدم. همه موهاشان بوره. من می خوام وقتی بزرگ شدم، زن سوئدی بگیرم. مامانم میگه به به مثل عروسکن!
به من خوش می گذره. ما کار نمی کنیم. سوسیال (= اداره تأمین اجتماعی سوئد) به ما پول می ده. بابام تو ایران می رفت اداره. ما تو ایران پول نداشتیم دوچرخه بخریم. اینجا خوبه. من دوچرخه دارم [مارک] BM×؛ [رنگش] آبیه. توپ هم دارم. همسایه ما لباس های خوبش را به ما داده. به مامانم می خنده و مامانم هم به اون می خنده. ما می خواهیم سوئدی بشیم. این بود قصه من.
بدون اسم
طنز سیاسی یک دختر 15ساله ایرانی مهاجر
روزی بود روزگاری بود. یه کشوری بود که پولدار بود. دزدها این کشور رو می شناختن. با هم دست به یکی می شدن و کشور رو می چاپیدند. حالا هم این دزدهای جدید با جنگ دارن کارشون رو ادامه می دن و ما هم آواره دشت و بیابونیم. به امید تمام شدن ذخیره های نفتی ایران و فقیرشدن ایران که نتیجه اش خوشبختی مردم ایران است.
ش ـ س
مهاجران ایرانی در سوئد و ترکیب آنها
تا قبل از وقوع انقلاب اسلامی، شمار مهاجران و اتباع ایرانی در سوئد بسیار اندک بود تا آنجا که در سال 1976 ــ یک سال قبل از شروع انقلاب ــ تعداد اتباع ایرانی مقیم سوئد فقط 1097 نفر بود که عمدتا متشکل از دو گروه بودند:
الف ــ دانشجویانی که برای شروع یا ادامه تحصیلات دانشگاهی به سوئد آمده بودند.
ب ــ بازرگانانی که سوئد را محل مناسبی برای تجارت و فعالیت اقتصادی تشخیص داده بودند.
به رقم مزبور باید 222 نفری را که در ایران متولد شده ولی بعدا تابعیت سوئد را کسب کرده بودند، افزود.
با وقوع انقلاب اسلامی، جریان مهاجرت ایرانیان به سوئد تسریع شد؛ اما تا سال 1984، تعداد سالیانه مهاجران از 500 نفر فراتر نرفت. تنها موردِ استثنا، سال 1980 ــ سال شروع جنگ تحمیلی ــ بود که طی آن 865 نفر به سوئد مهاجرت کردند. سال 1984، نقطه عطفی در تاریخ مهاجرت ایرانیان به سوئد بود: از این زمان به بعد، جریان مهاجرت ایرانیان، سرعت غیرمنتظره ای یافت و در سال 1988 به بالاترین حد ــ 8142 نفر ــ رسید و درنتیجه طی فقط 5 سال (1990 ـ 1985)، شمارِ اتباع ایرانی در سوئد از 8342 نفر به 38982 نفر افزایش یافت.
موج جدید مهاجرت ایرانیان به سوئد، از یک سو معلول بعضی عوامل دافعه در ایران و از سویِ دیگر ناشی از عوامل جاذبه فوق العاده ای بود که در آن سال ها، در انتظار مهاجران بود. براثر عملکرد متوازی عوامل مزبور، جامعه مهاجران ایرانی در سوئد گسترش چشمگیری یافت تا آنجا که هم اکنون حدود 72000 نفر مهاجر ایرانی در کل سوئد به سر می برند که با توجه به جمعیت حداکثر 9 میلیونی سوئد، رقم قابل توجهی است. تنها در شهر گوتنبورگ ــ که موضوع بررسی نگارنده بوده است ــ شمار مهاجران ایرانی به حدود 12000 نفر بالغ می شود که تعداد قابل ملاحظه ای مهاجر مخفی را باید به آنها افزود.
تحلیلی از شرایط زندگی جامعه مهاجران ایرانی در سوئد
ارائه یک تصویر واقع گرایانه از شرایط زیست و سایه روشن های زندگی ایرانیان مقیم سوئد، مستلزم تهیه گزارش های تفصیلی در زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی ــ به ویژه درباره علل موجبه مهاجرت و پیامدهای آن در زندگی مهاجران ایرانی ــ است که با توجه به فراهم آمدن اطلاعات لازم در طول اقامت نگارنده در سوئد، طی ماه های آینده به صورت گزارشی جامع ارائه خواهد شد؛ امّا فعلاً، با توجه به محدودیت مجال، به ذکر بعضی ملاحظات کلی درباره حیات اجتماعی ایرانیان مقیم سوئد ــ به ویژه در گوتنبورگ ــ اکتفا می شود:
1. در بین نسل های سه گانه مهاجران، نسل اول (که معمولاً به پدر و مادر و احیانا پدربزرگ و مادربزرگ اطلاق می شود) با بیشترین مشکل ازنظر تطابق با محیط جدید و آداب و رسوم و به طور کلی فرهنگ کشور مقصد مهاجرت مواجه است تا آنجا که غالبا در همان ماه های اول مهاجرت خلاء هویت را با همه وجود احساس می کند؛ نسل دوم (یعنی فرزندان مهاجران که در ایران زاده شده و شخصیت آنها کم و بیش، قبل از مهاجرت شکل گرفته است) مشکل کمتری دارند؛ و بالأخره، نسل سوم (فرزندانی که در سوئد زاده شده و یا در سنین خیلی پایین به این کشور آمده و در آن به مدرسه رفته و بزرگ شده اند و نیز نوه های مهاجران) تقریبا با مشکلی مواجه نیستند زیرا کم و بیش جذب جامعه سوئد و ارزش های آن شده اند.
2. مهاجران ایرانی مقیم سوئد ازنظر اقتصادی و معیشت مادی عموما با مشکل قابل ملاحظه ای مواجه نیستند، سهل است که از گونه ای رفاه نسبی برخوردارند. این سخن هرگز به معنای آن نیست که مهاجران ایرانی ازنظر امکانات اشتغال و دسترسی به مشاغل مطلوب و سطح دستمزد و شرایط کار درمعرض محدودیت و تبعیض قرار ندارند؛ بلکه منظور این است که اکثریت غالب آنها توانسته اند ازنظر اقتصادی، کم و بیش گلیم خود را از آب بیرون کشند.
تنها گروهی که ازنظر اقتصادی در شرایط بسیار نامساعد و حتی وخیم به سر می برند، مهاجران مخفی اند که به دلیل ضرورت اختفا برای اخراج نشدن، غالبا بیکار و طبعا از کمک های مربوط به مسکن و تأمین اجتماعی محروم اند و اگر احیانا بتوانند شغلی پیدا کنند، در بدترین شرایط و با حداقل دستمزد میسر است.
3. ازنظر سواد و تحصیل، مهاجران ایرانی، از موقعیت مطلوب و ممتازی دربین کل مهاجران برخوردارند. حتی در نسل اول، نسبتِ تحصیل کرده ها ــ در مقام مقایسه با سایر مهاجران ازجمله مهاجرانی که از ترکیه و کردستان عراق آمده اند ــ نسبتا بالا و در نسل های دوم و سوم، در سطح مطلوبی قرار دارد تا آنجا که اشتیاق مهاجران ایرانی برای ادامه تحصیل خود و فرزندانشان، زبانزد سوئدی ها است. شمارِ دانشجویان ایرانی در دانشگاه های سوئد هم نسبتا زیاد است. طبق یک برآورد، حدود 10% کل دانشجویان مقطع تحصیلات تکمیلی دانشگاه صنعتی چالمرز در گوتنبورگ را ایرانیان یا فرزندان مهاجران ایرانی تشکیل می دهد.
4. گسست های خانوادگی دربین ایرانیان مهاجر به سوئد ــ به خصوص دربین مهاجران نسل اول ــ بیداد می کند تا آنجا که کمتر خانواده ای را می توان یافت که از آسیب طلاق و یا تعارض های خانوادگی مصون مانده باشد. نگارنده، ضمن بررسی های خود دربین مهاجران ایرانی مقیم گوتنبورگ، به موارد متعددی از این گسست ها که بعضی از آنها به راستی شگفت انگیز و درعین حال تأسف بار است، برخورد کرده است که به یک مورد آن اشاره می کند: جداشدن مردی 83ساله از زنی 74ساله که چهار داماد و چند عروس و نوه های زیادی داشته اند.
5. دربین مهاجران ایرانی به طور اعم و مهاجران نسل دوم به نحو اخص، میزان بی بندوباری های اخلاقی و جنسی و کجروی های اجتماعی و حتی اعتیاد به میزان چشمگیری زیاد است. مشاهده تعارض ارزش ها بین کشور مبدأ و کشور مقصد مهاجرت، احساس آزادی و رهایی کاذب از قید و بندهایی که در کشور مبدأ رفتارها را ــ به خصوص در زمینه مناسبات بین والدین و فرزندان و نیز درمورد روابط جنسی ــ کنترل می کرد و احساس سرخوردگی و آزردگی روحی فرزندان از مشاهده تعارض های خانوادگی و دعواها و بگومگوهای دائمی که معمولاً از همان نخستین روزهای مهاجرت بین زن و شوهرها آغاز می شود ــ و یکی از نتایج قهری آن عدم امکان کنترل فرزندان است ــ را می توان ازجمله عواملی دانست که در فراهم آوردن زمینه های لازم برای انحراف و کجروی نوجوانان و جوانان مؤثر بوده اند.
فاصله تهران تا استکهلم (یا گوتنبورگ) با هواپیما فقط 5 ساعت پرواز است؛ ولی تفاوت های فرهنگی بین دو جامعه که گاه به صورت تعارضِ آشکار ارزش ها و اعتقادها درمی آید و نیز فاصله موجود ازنظر تکنیک و پیشرفت اقتصادی، بسیار عظیم است.
گسست های خانوادگی دربین ایرانیان مهاجر ــ به خصوص در بین نسل اول مهاجران ــ بیداد می کند تا آنجا که کمتر خانواده ای را می توان یافت که از آسیب طلاق و یا تعارض های شدید و دائمی خانوادگی مصون مانده باشد.
با کمی رأفت و اندکی سعه صدر می توان شمار قابل توجهی از مهاجران را که سرمایه های عظیم انسانی و به حق به منزله چاه های واقعی نفت هستند، به آغوش مام وطن بازگرداند.
سوئد که زمانی بهشت و کعبه آمال متقاضیان مهاجرت محسوب می شد، اکنون به سیاست «نخبه گزینی» گرایش پیدا کرده و درصددِ جذب مغزها و مهاجران باقابلیت و یا حداقل پرثروت است.
دربین ایرانیان مهاجر، طلاق به صورت یک اپیدمی، و حتی برای بعضی، مایه تفاخر(!) درآمده است تا آنجا که نگارنده در گوتنبورگ شاهد جدایی یک پیرمرد 83 ساله از یک زن 74 ساله که چهار داماد، چند عروس و تعداد زیادی نوه داشتند، بوده است.
نظر شما