موضوع : پژوهش | مقاله

تاریخ و جامعه شناسی

مجله  پژوهشگران  مرداد و شهریور - مهر و آبان 1385، شماره 8 و 9 

نویسنده : پروین ترکمنی آذر(1)
1
چکیده
موضوعِ مطالعه تاریخ و جامعه شناسی، شناختِ جوامع انسانی است. این دو، از یک سو مشترکاتِ بسیاری دارند و از سوی دیگر تفاوت ها و مقتضیات ویژه ای:

جامعه شناسی حال جوامع را بررسی می کند ــ همان طور که هست نه آن طور که باید باشد ــ و مورخ به گذشته جوامع توجه دارد و در مورد آن به ارزش داوری می پردازد. تاریخ برای کاوش در گذشته جوامع بشری نیاز به شناختِ شرایط اجتماعی آن دارد. فرد و جامعه در طول زمان در تعامل با یکدیگر هستند. فرد بر جامعه و حتما بر وقایع و رویدادهای تاریخی و علل و اسباب و نتایج حاصل از آنها تأثیر می گذارد و متقابلاً اندیشه، باور و اعتقادات انسان ها نیز با گذشت زمان و تغییر و تحول زندگی اجتماعی آنان متحول می شود.

بدین ترتیب، مورخان برای رسیدن به هدف تاریخ که بهینه سازی زندگی انسان ها است، در تحلیل وقایع تاریخی از نظریات جامعه شناسان استفاده می کنند و زمینه های روند تغییر، تحول، تکامل و پیشرفت های یک جامعه را مطالعه می کنند و مورد تحقیق قرار می دهند و انسان ها را در تسلط بر جامعه و سرنوشتشان تواناتر می سازند.

ضرورت پرداختن به تاریخ اجتماعی:
تاریخ، علم شناخت گذشته و گذشتگان است و افراد بشر و جوامع انسانی برای آشنایی با گذشته و استمرار وجود معنوی و فرهنگی خود به داشتن آن نیازمندند. موضوع تاریخ، شرح رویدادهای گذشته هر جامعه یا جهان است که با کمک مدارک و شواهد باقیمانده از گذشتگان تحریر می شود. حال اگر علل رویدادهای گذشته بررسی شود، تاریخ علمی خواهد بود که به تحقیق و نقد و تفسیر وقایع گذشته می پردازد. ابن خلدون تاریخ را فنی می داند که «در ظاهر اخباری بیش نیست درباره روزگارها و دولت های پیشین و سرگذشت قرون نخستین...؛ اما در باطن، اندیشه و تحقیق درباره حوادث و مبادی آنها و جستجوی دقیق برای یافتن علل آنها است و علمی است در باره کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها».(2)

البته، بیشتر منابع تاریخی که در گذشته نوشته شده اند، از نوع تاریخ نویسی روایی بوده است. امروزه نیز گروهی از مورخان، به روایی بودن جریان تاریخ تأکید دارند.«تاریخ اساسا یک جریان روایی به مفهوم نقل حوادث، وقایع و اعمال مردمان گذشته، به خصوص در عرصه سیاسی است که علی العموم براساس ترتیب تاریخی و زمانی وقوع حوادث و رخدادها، یعنی به صورت کرونولوژیک یا گاهشمارانه تدوین می شود».(3)

تاریخ نگاران روایی، از سوی درباریان وظیفه نگارش وقایع سیاسی و نظامی را بر عهده داشتند. بنابراین شرح وقایع دربارها، دیوان ها و میدان های جنگ وظیفه اصلی آنان بوده است و از پرداختن به عامه مردم و نقش گروه های اجتماعی غفلت کرده اند و به همین جهت بسیاری از مسایل تاریخی در پرده ابهام باقی مانده و مورخ امروزی ناچار از پرداختن به حدس و گمان براساس تفسیر دانسته های جانبی از لابلای فشرده ای از شرح رویدادهای سیاسی و نظامی است. امروزه از یک محقق تاریخ انتظار می رود تا رویدادهای تاریخی را تحلیل نماید و علت ها و معلول ها را جستجو کند. البته در این شکل، تاریخ روایی، ماده خام و زمینه ساز تاریخ نویسی انتقادی به حساب می آید. مورخان برای اینکه به چرایی وقایع تاریخی واقف شوند، ابتدا باید چگونگی آنها را دریابند. پاسخ چراهای وقایع تاریخی در چگونگی آن ها نهفته است. اطلاعات منابع تاریخی روایی این امکان را برای محقق تاریخ فراهم می کند تا آگاهانه تر با مسایل و رخدادهای سیاسی، اجتماعی زمان خود رو به رو شده و مانع از لغزش ها و نابسامانی ها شود.

تاریخ برای کاوش در گذشته جوامع بشری، نیاز به شناختِ مسایل جانبی، به ویژه رفتارهای جمعی بشر دارد. «امروزه به یاری اقتصاد سیاسی، جامعه شناسی در سطوح مختلف آن، روانشناسی جمعی و فردی، تصویری از انسان در ذهن داریم که به مراتب پیچیده تر از تصویری است که مورخان پیشین از تجربه های عادی خود به دست آورده بودند».(4)

محقق تاریخ برای تحلیل رویدادهای تاریخی می باید در رشته های نزدیک به تاریخ، به خصوص علوم اجتماعی مطالعاتی داشته باشد. بسیاری از مورخان بر همکاری بین رشته ها و مطالعات میان رشته ای، به ویژه در مورد تاریخ تأکید دارند. ابن خلدون، مورخ اسلامی قرن هشتم هجری/ سیزدهم میلادی می نویسد:«مورخ بصیر به تاریخ، به دانستن قواعد سیاست و طبایع موجودات و اختلاف ملت ها و سرزمین ها و اعصار گوناگون از لحاظ سیرت ها و اخلاق و عادات و مذاهب و رسوم و دیگر کیفیات نیازمند است».(5) حال آن که مورخان اروپایی، از قرن نوزدهم به این مطلب توجه نشان داده اند. فرنان برودل (Broudel)، مورخ فرانسوی قرن بیستم اشاره می کند:«تاریخ صرفا شرح حوادث و وقایع گذشته نیست و باید بر ارتباط ها و پیوندهای میان رشته ها و حوزه های مختلف فعالیت بشری نیز تأکید کرد».(6)

امروزه مورخان بسیاری در تحقیقات تاریخی خود به عواملِ مختلفِ دخیل در رویدادهای تاریخی توجه نشان می دهند و علل وقوع وقایع را مشخص می کنند. در نتیجه تاریخ های روایی جای خود را به تاریخ های اجتماعی و بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی داده است و مورخان سعی دارند به علل جمعی تاریخ توجه نشان دهند.

توجه به ابعاد مختلف زندگی بشری و تعمیم آن در یافتن علت و معلول های تاریخی و رویدادهای جوامع بشری، اولین بار توسط ابن خلدون مطرح شده است. در واقع، ابن خلدون بنیانگذار و واضع بحق جامعه شناسی است. هر چند مورخان معدودی چون بیرونی، مسعودی و ابن مسکویه به جوامع انسانی توجه نشان داده اند، ولی ابن خلدون از علم اجتماع به طور مفصل سخن گفته و آن را دانش لازم برای استفاده علم تاریخ دانسته است. ابن خلدون از ابداع روش و شیوه ابتکاری خود در نوشتن تاریخ صبحت می کند:«کیفیات اجتماع و تمدن و عوارض ذاتی آنها در اجتماع انسانی روی می دهد (آنها را) شرح دادم چنانکه خواننده را به علل و موجبات حوادث آشنا می کند... بدان سان که... بر احوال نسل ها و روزگارهای گذشته و آینده آگاه می شود».(7) در صورتی که در اروپا، جامعه شناسی پدیده ای جدید شناخته می شود که محدوده زمانی آن حداکثر دو قرن اخیر تعیین می شود. بدین ترتیب، با شکل گرفتن جامعه شناسی، از توجه مورخان به شخصیت های بزرگ تاریخی کاسته شد و توجه به عامه مردم و گروه های اجتماعی افزایش یافت. مورخان به مطالعه جنبش های جمعی توجه نشان دادند. فوستل دو کولانژ، مورخ فرانسوی، می نویسد: «تاریخ عبارت است از علم واقعیات اجتماعی یا همان جامعه شناسی حقیقی».(8) البته سطح آگاهی مردم نیز در این دوران افزایش یافت و توانستند نقش مؤثری در سرنوشت جمعی جامعه خود داشته باشند.«آغاز تاریخ جدید از زمانی است که مردم بیشتر و بیشتری پا به عرصه آگاهی اجتماعی و سیاسی می گذارند».(9) تاونی (Tawney) از جمله مورخانی است که به نقش مردم در تاریخ توجه کرده است. او معتقد است که باید به حرکت و توانایی مردم عادی در تغییر روند جوامع ایمان پیدا کرد. آثار او «راه را برای دید تازه ای نسبت به تاریخ و توجه به بازیگران جدیدی در عرصه وقایع گذشته گشود».(10) تاونی معتقد است: باید تاریخ سیاسی را به تاریخ اجتماعی تبدیل کرد. مورخان باید از صحنه سیاسی دربارها و دیوان ها خارج شده وارد اجتماع شوند و به زندگی مردم توجه کنند تا «زمینه های پهناوری را برای کاشتن و درویدن در آینده در برابرشان گشود».(11)

میشله (Michelet)، مورخ فرانسوی، نیز معتقد است: اگر تاریخ با دقت بررسی و تحلیل شود، نقش گروه های اجتماعی در آن مشخص می شود. او با بررسی انقلاب فرانسه می گوید:«مردم، بازیگران عمده و قهرمانان انقلاب به نظر می رسیدند که ثمره اصلی آن توسط رهبران طبقه متوسط به دور انداخته شده بود».(12) ویکو (Vico)نیز درباره انقلاب فرانسه، به نقش جامعه توجه دارد. او می نویسد:انقلاب فرانسه «نمونه انقلاب واقعی و حقیقی است، انقلابی که نام اشخاص در آن ذکر نشده و قهرمان عمده نداشته ... جامعه همه کار را کرد و هیچ کس رهبری نکرد یا هیچ کس نقشه نکشید و هیچ فردی، دیگری را تحت الشعاع قرار نداد».(13)

اگر هدف تاریخ را بهینه سازی زندگی انسان ها بدانیم و این که چگونه می شود بشر به سوی سعادت واقعی رهنمون شود، باید تاریخ را در بعد اجتماعی آن مورد بررسی قرار دهیم. لوسین فور (Febvre)می نویسد:«هرگز نباید تنها به مطالعه فرد پرداخت، بلکه باید جوامع بشری و گروه های انسانی را بررسی کرد».(14) شرایط اجتماعی بر فرد و افراد جامعه و مسلما بر وقایع و رویدادها و علل و اسباب و نتایج حاصل از آن ها تأثیر می گذارد. اندیشه، باور و اعتقادات انسان ها با گذشت زمان و تغییر شرایط زندگی اجتماعی آنان، متحول می شود. امروزه دانشمندان جامعه شناسی و مورخان به این نتیجه رسیده اند که فرد و جامعه در تعامل متقابل با هم قرار دارند و همین برخوردها است که رفتار جمعی را شکل داده و تکامل می بخشد. افراد جامعه متأثر از رفتار جمعی هستند و گروه های اجتماعی نقش مهمی در دوران های مختلف تاریخی داشته اند و در جامعه تأثیر می گذاشته اند. کار (E.H.Carr) معتقد است: مورخ نیز فردی از افراد جامعه است و نوشته او « آینه اجتماعی است که در آن به سر می برد».(15) هر چند وقایع تاریخی، منحصر به فرد است و هر واقعه در زمان و مکان و شرایط خاصی ایجاد می شود و نتایجی به بار می آورد که با واقعه دیگری در شرایط و زمان و مکان خاص دیگر متقاوت است، ولی آن چه برای مورخ اهمیت دارد و دیدگاه او را شکل می دهد، گذشته فرد و جامعه است که به هم پیچیده و در هم تنیده اند.

از آن جا که موضوع مطالعه تاریخ و جامعه شناسی، جوامع انسانی است، پس می توانند مشترکات بسیاری با هم داشته باشند. این نزدیکی، به نفع هر دو آنها است و باید تعامل میان آن دو برقرار باشد. کار به این امر توجه کرده می نویسد:«هر چه تاریخ بیشتر اجتماعی می شود و هر چه جامعه شناسی بیشتر تاریخی می شود، برای هر دو بهتر است».(16) و در جایی دیگر اشاره می کند که «علما، دانشمندان علوم اجتماعی و مورخان همه رشته های مختلف، مطالعه واحدی را دنبال می کنند: مطالعه انسان و محیط او، مطالعه تأثیرات انسان بر محیطش و مطالعه تأثیرات محیط بر انسان. هدف همه این مطالعات، یکی است: ازدیاد درک و تسلط بشر نسبت به محیطش».(17) فرنان برودل نیز به لزوم نزدیکی تاریخ و جامعه شناسی اشاره دارد و می گوید: «کارورزان هر دو رشته سعی دارند تجربه انسان را به صورت یک کل ببینند».(18)

با وجود این همه وجوه اشتراک میان تاریخ و جامعه شناسی، آن دو با مشخصه هایی، محدود می شوند. جامعه شناسی، به حال جوامع توجه دارد و تاریخ به گذشته و تعمیم آن به آینده. جامعه شناس چون به حال می پردازد، فرصت مشاهده و آزمایش و تجربه را دارد و می تواند پدیده های مورد نظر را در اطراف خود مشاهده و بررسی کند. در صورتی که محقق تاریخ در بررسی گذشته امکان آزمودن و مشاهده را ندارد و فقط آثار و اسناد و مدارک و منابع باقیمانده از زمان های گذشته را بازسازی می کند و آنها را بررسی می کند. به گفته والش: «با آنکه گذشته را نمی توان مستقیما مورد وارسی و مشاهده قرار داد، ولی با وجود این، همین گذشته به صورت اسناد، ابنیه، مسکوکات، نهادهای اجتماعی، شیوه ها و نظایر آن به حد کاملاً مکفی در زمان حال، آثار و علایم گذارده است و براساس همین آثار و علایم است که هر مورخ صاحب عزت نفس، باز سازی تاریخ را استوار می کند. هر نوع اظهاری که یک تاریخ نویس می کند، به گفته خویش باید براساس نوعی شواهد مستقیم یا غیرمستقیم باشد».(19)

جامعه شناس می گوید چه و چگونه هست، ولی مورخ می اندیشد چه و چگونه بود و چرا اتفاق افتاد و علت وضع فعلی جوامع را در سوابق و پیشینه آن جستجو می کند. مورخ به فرد و امر عینی توجه نشان می دهد و ارزش ها و معانی در نزد او دارای اهمیت است.

جامعه شناس در بررسی جوامع انسانی، به فرد یا افراد خاصی توجه ندارد و به ارزش داوری نمی پردازد، در صورتی که در تاریخ، افراد جایگاه خاصی دارند و نقش آنان اصلی و بنیادی است و مورخ در مورد اعمال خوب و بد، انسانی یا غیرانسانی آنها و ... داوری می کند. تاریخ به تحلیل وقایعی می پردازد که انسان ها در به وجود آوردن آن نقش اساسی داشته اند. اندیشه، رفتار و تعامل انسان ها با یکدیگر و با حکومتشان، در چگونگی وقایع تاریخی دخالت داشته است.

بدین ترتیب، تاریخ و جامعه شناسی نه منطبق بر هم، بلکه مکمل یکدیگرند. آن دو ارتباط و پیوستگی تنگاتنگی با هم دارند. به نظر می رسد، از یک طرف منابع تاریخی، مواد خام مورد نیاز جامعه شناس را فراهم می سازد و جامعه شناس نمی تواند بدون درک تاریخی یک جامعه به بررسی و تحقیق بپردازد.«سر و کار جامعه شناسی با تاریخ جوامع است که هر کدام منحصر به فرد و بنا بر سوابق و شرایط خاص خود شکل پذیرفته است».(20) جامعه شناسان برای مطالعه تحولات جوامع، مجبور به استفاده از دستاورد و اطلاعات تاریخی هستند و برای تعمیم یک فرضیه اجتماعی و قانون مند کردن پدیده های اجتماعی، مجبور به بازگشت به گذشته جوامع با استفاده از منابع تاریخی هستند. تاریخ، اطلاعات لازم را برای فرضیه پردازی دانشمندان جامعه شناس در اختیار آنان می گذارد.

از طرف دیگر مورخان با مطالعه آداب و رسوم و مذهب و باورها و اعتقادات مردم یک شهر یا منطقه و در سطح وسیع تر یک کشور، بسیاری از علل رخدادهای تاریخی را با دیدی موشکافانه تر بررسی می کنند و حقایق مبهم را از پس پرده های تاریک دربارها و دیوان ها بیرون می کشند و مفهوم و معنای جدیدتری برای تاریخ ایجاد می کنند. مورخان از نظریات جامعه شناسان در تحلیل وقایع تاریخی سود می برند. جامعه شناسی از نظر شناسایی زمینه ها و ساختارهای اجتماعی به مورخان کمک کرده است تا جنبه های علت یابی و تحلیلی تحقیقات تاریخی افزایش یابد و در چهارچوب علمی به مقایسه و نتیجه گیری و ارائه راهکارها برای آیندگان بپردازد. «علوم اجتماعی از چند جهت تأثیرات سودمندی بر تاریخ داشته اند. سبب ایجاد شناخت درباره بسترها و زمینه ها و ساختارهای اجتماعی شده اند که اعمال و واکنش های تاریخی در قالب آنها صورت گرفته اند. شناختی ارائه کرده اند که شکاف ها و کاستی های موجود در مدارک و شواهد مورخان را بر طرف می سازد و موجب پالایش و پیشرفت نحوه تفکر و روش های مورخان درباره جوامع گذشته شده اند».(21) پیتر برک(Burke) ، مورخ انگلیسی و معاصر، از جمله مورخانی است که به تاریخ جمعی توجه دارد و از نظریات جامعه شناسی در تبیین رویدادهای تاریخی سود جسته است و به تعامل تاریخ و جامعه شناسی عنایت نشان می دهد. از نظر او «نگارش تاریخ اصیل، معتبر و موثق بدون پشتوانه تئوریک و نقب زدن به عرصه نظریات اجتماعی، اگر نه غیر ممکن که دشوار خواهد بود و ارائه نظریات جدید اجتماعی بدون داده های معتبر تاریخی و بدون استفاده از اسناد و منابع تاریخی کاری علمی نیست».(22)

بنابراین، تاریخ و جامعه شناسی، هر دو به پدیده های واحدی توجه دارند و این همکاری می تواند نتایج و دستاورهای خوبی در برداشته باشد. تاریخ اجتماعی، به عنوان شاخه ای از علم تاریخ، با استفاده از علم جامعه شناسی می تواند زمینه های روند تغییر، تحول، تکامل و پیشرفت های یک جامعه را مطالعه و تحقیق نماید. وظیفه تاریخ اجتماعی ایجاد توانایی درک و تحلیل وقایع در انسان ها است تا بتوانند بر جامعه و سرنوشت خود مسلط شوند. به گفته کار: وظیفه تاریخ «قادر ساختن بشر به درک جامعه گذشته و افزایش استیلای او بر جامعه کنونی است».(23)

یادداشت ها
1. عضو هیئت علمی و رئیس پژوهشکده تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

2. ابن خلدون، عبدالرحمان. مقدمه ترجمه محمدپروین گنابادی، ج1، تهران، نشر نی، 1382، چ 10، ص 2.

3. فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخ نگاری، ترجمه و تدوین حسینعلی نوذری، تهران، طرح نو، 1379، ص 43.

4. سارامان، شارل و همکاران. روش های پژوهش در تاریخ، ترجمه ابوالقاسم بیگناه، و غلامرضا ذات علیان و اقدس یغمایی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375، چ 2، ج 4، ص 303.

5. ابن خلدون، ج 1، ص 51

6. فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخ نگاری، ص 411.

7. ابن خلدون، ج 1، ص 7.

8. فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخ نگاری، ص 418.

9. کار، ای. اچ. تاریخ چیست، ترجمه حسن کامشاد، تهران، خوارزمی، 1351، چ 2، ص 218.

10. به نقل از ود مهتا، فیلسوفان و مورخان، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمی، 1369، ص 208.

11. همان، ص 206.

12. به نقل از امری نف. فلسفه تاریخ، ترجمه عبدالله فریار، تهران، کتابفروشی دهخدا، 1340، ص 206

13. همان، ص 150.

14. به نقل از سارامان، ج 3، ص 174.

15. کار، ص 64.

16. همان، ص 98.

17. همان، ص 128.

18. فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخ نگاری، ص 431.

19. والش، دبلیو. اچ. مقدمه ای بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علایی طباطبایی، تهران، امیرکبیر، 1363، ص 21.

20. فلسفه تاریخ، روش شناسی و تاریخ نگاری، ص 136.

21. همان، ص 409.

22. کار، ص 82.

نظر شما