موضوع : پژوهش | مقاله

سنت های زبانی در گفت وگو با استاد دکتر کتایون مزداپور

مجله  پژوهشگران  مرداد و شهریور - مهر و آبان 1385، شماره 8 و 9 

نویسنده : گفت وگو از: فرزانه وزوایی
1
اشاره:
استاد دکتر کتایون مزداپور عضو هیئت علمی پژوهشکده زبان شناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و صاحب نظر در حوزه های فرهنگ و زبان های باستانی، ویرایش و رسم الخط زبان فارسی است. ایشان تألیفات و مقاله های فراوانی دارند که فهرست برخی از آنها را به تفکیک به شرح زیر به اطلاع خوانندگان ارجمند می رسانیم:

تألیفات و پژوهش ها:
ــ شایست ناشایست. 1369. (گزارش متنی به زبان فارسی میانه). تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.

ــ روایتی دیگر از دلیله محتاله و مکر زنان. 1371. تهران: روشنگران (تجدید چاپ، 1380).

ــ واژه نامه گویش بهدینان شهر یزد. 1374. جلد اول. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

ــ بررسی دستنویس م. او 29 (داستان گرشاسب و...). 1378. تهران: آگه.

ــ زرتشتیان. 1382. تهران: دفتر پژوهش های فرهنگی (تجدید چاپ، 1384).

ــ گناه ویس. 1382. تهران: اساطیر.

ــ داغ گل سرخ (مجموعه مقالات). 1383. تهران: اساطیر.

ــ واژه نامه گویش بهدینان شهر یزد. 1385. جلد دوم. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

ــ واژه و معنای آن از فارسی میانه تا فارسی. طرح پایان یافته در پژوهشگاه.

ترجمه:
ــ دریو ا. هایلند. 1384. بنیادهای فلسفه در اساطیر و حکمت پیش از سقراط. ترجمه کتایون مزداپور با همکاری رضوان صدقی نژاد. تهران: نشر علم (همراه مقاله «راه آفتاب» از همین نویسنده که به پیوست کتاب به چاپ رسیده است).

ویرایش ها:
ــ احمد علی رجائی. برگزیده شاهنامه. 1369. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (چاپ سوم: 1381)

ــ مهرداد بهار. پژوهشی در اساطیر ایران. 1375. تهران: آگاه (چاپ پنجم 1384).

ــ هایده معیری. مغان در تاریخ. 1381. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

ــ سروش پیر مغان (یادنامه جمشید سروشیان). 1381. تهران: ثریا.

برخی از مقاله ها:
ــ «آرای دین بهی مزدیسنان». فروهر، ش 9 و 10، 1366. (ترجمه از متن پهلوی).

ــ «اندرز کودکان». چیستا، ش 7 و 8، 1368. (ترجمه از متن پازند).

ــ «شالوده اساطیری شاهنامه». فرهنگ (ویژه نامه فردوسی: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی)، 1369.

ــ «نقش ایران شناسی در شناخت پیوند ادب کهن ایران و ادب فارسی دری». مجموعه مقالات ایران شناسی (به کوشش علی موسوی گرمارودی)، 1369.

ــ «جهیکا کیست». زنان، سال اول، ش 3، 1371.

ــ «چاشته ها یا سه نحله فقهی در روزگار ساسانیان». یاد بهار (یادنامه مهرداد بهار)، تهران: آگاه، 1376.

ــ «فرخ لقای خالدار و عزیز بی جهتان نامدار». زنان، اسفندماه، ش 61، 1378.

ــ «هدیش و خواجه خضر». زنده رود، بهار، ش 22، 1381.

ــ «تداوم آداب کهن در رسم های معاصر زرتشتیان در ایران». فرهنگ، ش 50 ـ 49، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.

ــ «قدرت بانو گشسب و تیغ عشق» (معرفی کتاب بانوگشسب نامه، چاپ پژوهشگاه، به تصحیح روح انگیز کراچی)، کتاب فرزان، اردیبهشت ماه، ش 7، 1383.

ــ «دندان گرگ و می کنیز». جشن نامه دکتر محسن ابوالقاسمی، تهران: هرمس، 1384.

* * *

خانم دکتر مزداپور لطفا ابتدا راجع به خودتان و تحصیلاتتان صحبت بفرمایید.
بنده در شهر یزد، در تاریخ یکم فروردین سال 1322 به دنیا آمدم. اولین فرزند خانواده بودم، و پس از شش ماه از تولد من، خانواده ام به اصفهان نقل مکان کردند و بعد از چهار سال و نیم هم به تهران آمدیم. از کودکستان تا دکتری در تهران به مدرسه رفتم.

تحصیلات دانشگاهی خود را در چه رشته ای دنبال کردید؟
لیسانس من در رشته علوم اجتماعی است ولی دوره کارشناسی ارشد و دکتری را در رشته زبان شناسی و فرهنگ و زبان های باستانی گذراندم.

تحصیلات دانشگاهی من در تمام مقاطع در دانشگاه تهران انجام شد. حدودا از سال 40 ـ 1339 وارد دانشگاه تهران شدم و در سال 1359 در مقطع دکتری از آنجا بیرون آمدم. البته بین مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری من مدتی فاصله افتاد؛ در کارشناسی ارشد رشته روان شناسی هم قبول شدم، اما ادامه ندادم.

خانم دکتر مزداپور، کار خودتان را از کجا شروع کردید؟
من ابتدا در وزارت کار در 29 اسفندماه 1344 به کار مشغول شدم؛ سپس در 1351 به فرهنگستان زبان رفتم، در عید نوروز سال 1351، و در اسفند 1353 به فرهنگستان ادب و هنر. بعدا فرهنگستان شکلش عوض شد و شد مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی و حالا هم نام پژوهشگاه دارد.

آیا به رشته زبان شناسی علاقه داشتید و با شناخت وارد این رشته شدید؟
بله، هم علاقه داشتم و هم با فرهنگ و زبان های باستانی ایران آشنا بودم. وقتی در دوره لیسانس درس می خواندم، به کلاس زبان اوستایی هم می رفتم که در انجمن فرهنگ ایران باستان تشکیل می شد. آن وقتها هنوز این رشته در دانشگاه تأسیس نشده بود. زبان اوستایی را هم از سال 49 ـ 1348 دیگر کنار گذاشتم.

استادان شما در آن دوره ها چه کسانی بودند؟
در دوره لیسانس افتخار شاگردی شادروان دکتر ابوالحسن صدیقی و جناب دکتر علی محمد کاردان و شادروان دکتر محمود صناعی و استادان مبرز دیگری داشتم و درسهایی زنده و جاندار. بعدا بیشتر شاگرد شادروان دکتر بهار بودم و دکتر ابوالقاسمی. با شادروان دکتر جمال رضایی و روانشاد دکتر ماهیار نوابی، شادروان دکتر تفضلی و سرکار خانم دکتر آموزگار هم کار کرده ام.

خانم دکتر چه سالی به فرهنگستان منتقل شدید؟
سال 1351. در حقیقت 50 ـ 1349 فرهنگستان تشکیل شد و در سال بعد آقای بهار بنده را از وزارت کار به فرهنگستان زبان منتقل کردند.

در فرهنگستان با آقای بهار کار می کردید؟
در آغاز به بخش گویش رفتم که آقای دکتر ثمره رئیس آن گروه بودند. سپس به فرهنگستان ادب منتقل شدم. در آنجا آقای دکتر بهار گروه اساطیر را با موافقت و تحت ریاست عالی شادروان دکتر پرویز خانلری تشکیل داده بود. کتاب روانشاد خانم دکتر صدیقیان با عنوان فرهنگ اساطیری ایران نتیجه کار در آن گروه است. دکتر ارفعی هم در آنجا حضور داشتند، البته نه در گروه ما، و منشور کورش بزرگ را خودشان می خواندند و کتابخانه بی نظیر فرهنگستان ادب را در زمینه کار خودشان تدارک می دیدند.

بعد چه شد؟
سپس مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی از ادغام دوازده مؤسسه ــ که فرهنگستان ها هم در زمره آنها بود ــ تشکیل شد.

شما از کی تدریس را آغاز کردید؟
چون معلم برای کلاس های درس پژوهشگاه لازم بود، از سال 70 ـ 1369 به رغم میل باطنی، وارد عرصه تدریس شدم. البته قبل از این در پژوهشکده فرهنگ ایران هم، با دعوت آقای دکتر ابوالقاسمی، تدریس را آغاز کردم.

بله خانم دکتر، بنده هم، در این پژوهشکده، افتخار داشتم که شاگرد حضرت عالی باشم.

خواهش می کنم، شما از شاگردان خوب بنده بودید.

شما از آن استادهایی هستید که خیلی خوب دانشجو را همراهی می کنید، در واقع، «دست دانشجو را می گیرید و او را پابه پا می برید». به خصوص اگر شما استاد راهنما و مشاور رساله پایان نامه باشید دانشجو را رها نمی کنید. من تز دوره کارشناسی ارشدم با عنوان «داستان گرشاسب» نیز با شما بود که سرکار دراین باره کار کرده بودید و آقای دکتر ابوالقاسمی بنده را دست شما سپردند و شما هم خیلی صمیمانه اطلاعات خودتان را در اختیار من گذاشتید و مرا راهنمایی کردید.

نظر لطف شماست. زحمت و تلاش و پشتکار خودتان بود.

واقعا سرکار استاد خیلی خوبی بودید و هستید، همه شاگردانتان به این امر صحه می گذارند و خیلی شما را دوست دارند؛ حتی پس از اینکه فارغ التحصیل هم می شوند رابطه شان با شما قطع نمی شود و از تجربه های شما برای کارهای تحقیقی کمک می گیرند.

آنها مهربانی می کنند. تدریس را دوست ندارم، اما بچه ها را دوست دارم. من با چند تا از بچه ها که خودشان حالا استاد هستند و یا دارند به استادی می رسند هنوز ارتباط دارم و همیشه به آنها زحمت می دهم مثل خود شما. این بچه ها بخش مهم زندگی ما هستند. البته درس دادن نوعی با هم اندیشیدن و فکر کردن هم هست. کلاس درس برای من همیشه آموزنده بوده است مثل کار با شما.

خواهش می کنم کار با شما از افتخارات بنده است و همیشه از شما می آموزم.

مصداق این همان ضرب المثل یزدی است که می گوید: «اوستای تنبل شاگرد زرنگ می رساند».

عنوان اولین اثری که از شما منتشر شد چه بود؟ آیا کتاب بود یا مقاله؟
خاطرم نیست، داستان بود. امّا اولین مقاله ای که یادم هست مقاله «نشان های زن سروری در چند ازدواج داستانی شاهنامه» است که به دستور آقای دکتر بهار نوشتم و درخصوص ساخت خانواده در شاهنامه است .

خانم دکتر درباره کتاب هایتان بهتر است از جلد دوم گویش بهدینان شهر یزد شروع کنیم که به تازگی منتشر شده است. آیا این کتاب آخرین اثر شما است یا به غیر از این در جای دیگر هم کتابی چاپ کرده اید؟
آخرین کتاب من همین است.

نکته ای که در این کتاب به چشم می خورد نام آن است؛ منظورم واژه «بهدینان» است. البته من دیدم شما در مقدمه جلد اول توضیحی راجع به آن داده اید. اگر امکان دارد مختصری در مورد نام کتاب توضیح بدهید و بگویید به چه دلیل این نام را انتخاب کرده اید؟
این اسم را مرحوم استاد پورداود برای زبان دری زردشتی انتخاب کرده است که قبلاً بر کتاب مرحوم ارباب جمشید سروشیان هم همین اسم آمده است: فرهنگ بهدینان. به دنبال یک نام می گشتم، دیدم اگر نام «دَری» را انتخاب کنم ممکن است با «فارسی دری» اشتباه شود. شادروان استاد ماهیار نوابی پیشنهاد کردند که همین اسم «بهدینان» مناسب است، همین نام انتخاب شد.

پس در واقع این اسم برای زبان زردشتیان را استاد پورداود برگزیده است؟
بله، ایشان قبلاً این نام را انتخاب کرده بودند. استاد نوابی نیز برای کار من همان را توصیه کردند و این نظر برای بنده راهنما بود. البته اسم های دیگری مثل گویش یزدی برای آن می آورند که صحیح نیست. اسم زبان اصلاً «دری زردشتی» است امّا نام گویش بهدینان مناسبتر است و از اشتباه پیشگیری می کند.

من مشاهده کردم که در این کتاب توضیحاتی هم راجع به «گوری» داده اید که در لفظ عامیانه فارسی به «گبری» تبدیل شده و مفهوم منفی پیدا کرده است.

بله، اصل واژه gavr بار معنایی منفی ندارد. به نظر بنده باید اصلاً به معنی «مرد» بوده باشد. همین معنی در زبان دری زردشتی زنده است.

خانم دکتر آیا این کتاب همین دو جلد است یا ادامه دارد؟
خیر، ادامه دارد. این کتاب پنج جلد است با یک جلد مکمّل، که مجموعا شش جلد می شود. از سال 1351 کار روی آن شروع شده است. خانم حمیده گرک یراقی،وقتی به پژوهشگاه منتقل شدند، به من در این زمینه کمک کردند.

در آن زمان، آقای دکتر محمود بروجردی اجازه دادند که به یزد بروم و روی این زبان کار کنم. آقای دکتر ثمره و آقای دکتر حقشناس نیز در این زمینه کمک های زیادی به من کردند. خیلی از کارهای «واج شناسی» این کتاب در واقع در همان سال های 52 ـ 1351 آماده بود. استاد ثمره پیشنهاد کردند که واژه ها را در جمله ضبط کنم و فرمایش ایشان اجرا شد.

پس در حال حاضر مواد این 5 جلد آماده است.

بله، حروف نگاری شده و فقط غلط گیری آن مانده است. در حقیقت هر 5 جلد از سال 1370 آماده بوده است.

ان شاءالله که به زودی شاهد چاپ آن خواهیم بود. خانم دکتر، می دانم که بخشی از مطالعات شما در مورد «اساطیر» است، با آقای دکتر بهار هم در کتاب پژوهشی در اساطیر ایران همکاری کردید. مقاله هایی نیز دراین باره داشته اید. اگر امکان دارد کمی هم راجع به این بخش از تحقیقاتتان صحبت بفرمایید.

بله، ما در فرهنگستان ادب طرح جامعی در بررسی اساطیر داشتیم. این طرح قرار بود در گروهی که آقای بهار رئیس آن بودند، همراه با مرحوم خانم دکتر صدیقیان، آقای دکتر حمید طبیبیان و آقای دکتر بهنام خان خلیلی انجام شود، اما متوقف شد. بعد از مدتی خانم دکتر صدیقیان نازنین را وادار کردم که بخش خودش را ادامه دهد. کتاب اول را خود به پایان رساند. بدین ترتیب جلد اول کتاب با نام فرهنگ اساطیری ایران منتشر شد. برای جلد دوم تمام مواد کتاب آماده بود و آقای دکتر میرعابدینی همت به تکمیل و چاپ آن گماشتند. اکنون کتاب زیر چاپ است در پژوهشگاه. ولی کار بزرگ فرهنگ اساطیر ایران ناتمام ماند.

آیا مواد این فرهنگ آماده است؟
خیر!

همکاری شما در کتاب آقای دکتر بهار با عنوان پژوهشی در اساطیر ایران چگونه بوده است؟
من مستقیما همکاری نداشتم. البته استاد همواره درباره مطالب آن به بحث می پرداخت. بنده هم از فرمایش ایشان استفاده می کردم. شیوه کار او خلاق و پر الهام بود. آنچه را خود می گفت و می اندیشید، به نام آن کس که با او گفتگو می کرد، می خواند. راستش اصلاً معلوم نمی شد که نتیجه بحث با او بار اول از زبان چه کسی گفته شده است. کارکردن با او زندگی کردن بود. من پس از او فقط ویرایش پژوهشی در اساطیر ایران را انجام داده ام، چون ایشان علاقه داشتند بعد از فوتشان حتما این کتاب ویرایش بشود. آن را به کمک برخی از بچه ها به خصوص آقای مهندس پارسا دانشمند و آقای دکتر فضل الله پاکزاد ویرایش کردیم. به طور کلی آقای مهندس پارسا همه متن را با پهلوی مقابله کرد.

دوستان دیگر آقای نصرالله کسرائیان، خانم زیبا عرشی و آقای حسینخانی اصرار داشتند که کار ویرایش شود و خوب شد که این کار انجام شد، چون اگر به بعد موکول می شد، ممکن بود بنده مطالب لازم را تماما فراموش کنم! همه این دوستان در چاپ کتاب به شکل جدید خود زحمت کشیدند و مهربانی کردند.

آیا شما هم چیزی به کتاب اضافه کرده اید؟
یادداشت های مختصری در پایین صفحات اضافه کردم و یک بخش کوتاه ترجمه.

آیا در حال حاضر کتاب کامل است یا فکر می کنید نیاز به کار بیشتری دارد؟
خیلی غلط های چاپی دارد یا غلط هایی که ممکن است بنده آنها را وارد کرده باشم که باید از آقای حسینخانی بخواهم، برای چاپ بعدی، این غلط ها حتما اصلاح شود.

آیا احتمال دارد چیزی به آن اضافه کنید؟
خیر. در همان وقت هم با نظر همه دوستان، از جمله شادروان استاد حمید محامدی و نیز جناب دکتر حقشناس، کوشش شد که چیزی بر کتاب اضافه نشود. فقط یادداشت های خود استاد وارد شد. هرچه را من آورده ام، مجزا و مشخص است. فقط قسمتی از مقدمه دینکرد هفتم را، که خود آقای بهار قصد داشتند آن را ترجمه کنند و نشد، بنده ترجمه کردم. پارسا دانشمند از قول بهار در این باره اصرار داشت و من به وصیت استاد عمل کردم.

کتاب داغ گل سرخ و چهارده مقاله دیگر نیز مقاله های شما درباره اسطوره است. درباره آن صحبت کنید.

بله، در حقیقت این کار را آقای عبدالکریم جربزه دار بر گردن من گذاشته اند و اصرار دارند که جلدهای بعدی آن نیز چاپ شود. ممکن است جلد دوم آن را آماده کنم و به ایشان بدهم.

در مقدمه این کتاب شما در مورد این مطلب که چرا واژه «اسطوره» به جای «افسانه» انتخاب شده است توضیح داده و گفته اید در دانشگاه تهران درسی داشتید به نام «افسانه های ایرانی» که برای دانشجویان ابهام ایجاد می کرد. شما خودتان آیا واژه «اسطوره» را به جای «افسانه» می پسندید؟
بله، من این واژه را از افسانه بهتر می دانم. نمی دانم چه کسی آن را نخستین بار در ترجمه کلمه فرنگی myth به کار برده است. آقای بهار آن را از حدود سال 1343 یا 1344 به کار می برد. بعدا استعمال کلمه «اسطوره» رایج شد و امروزه در فارسی کاملاً جا افتاده است.

به جای کلمه «myth»؟
بله، آقای نجف دریابندری معتقد است که به جای آن «افسانه» را باید به کار ببریم، اما کلمه «افسانه» آن بار معناییِ قداست «اسطوره» را ندارد.

واژه «اساطیر» معرب است و در قرآن مجید به کار رفته است. در حال حاضر، یکی از دانشجویان در بنیاد ایران شناسی قصد دارد همه موارد استعمال «اساطیر» را از قرآن مجید استخراج و آنها را منظم کند و بنویسد تا برای نامتخصصان هم مشخص شود که این کلمه «اساطیر» چه کاربردهایی در اصل خود داشته است. شکل کلمه همانند جمع مکسر عربی است. صورت مفرد آن، یعنی «اسطوره» است که چندان پروپایی ندارد و درباره طرز پدید آمدن آن بحث است.

آیا در فکر هستید که درباره اساطیر ایران کار دیگری هم انجام بدهید؟
ممکن است کارهایی دوباره در این زمینه انجام بدهم. انتشارات کاروان خیلی دنبال این مسئله است که یک فرهنگنامه برای اساطیر ایران منتشر کند. ممکن است با همکاری و کمک دانشجویان این کار را انجام دهم.

اکنون چنین فرهنگنامه ای در ایران وجود ندارد؟
البته مرحوم دکتر عفیفی، شادروان دکتر مشکور، آقای دوستخواه در این زمینه کار کرده اند ولی شاید به این گستردگی کاری در ایران انجام نشده باشد و جای کار داشته باشد.

این کار به صورت فرهنگ یا دانش نامه منتشر می شود؟
بله. البته ممکن است در ابتدا کوچک باشد و بعد بزرگ تر و به ترتیب الفبا مرتب شود. البته با همکاری و یاوری سرکار خانم دکتر آموزگار خواهد بود.

جای چنین اثری خالی است و واقعا تدوین این کار خیلی لازم است.

البته، در خارج ایران، در این زمینه درباره اساطیر ایران با این شکل هم آثاری منتشر شده است.

آیا ترجمه شده است؟
تا آنجایی که من اطلاع دارم، خیر. کتابی با موضوع اساطیر برای همگان، که تألیف خانم وستا سرخوش است، ترجمه شده است ولی شکل آن فرهنگنامه و دانشنامه نیست که یکی یکی سرواژه ها و تعاریف خیلی کوتاه در آن باشد.

امیدواریم که این کار هر چه زودتر شروع شود و پایان بگیرد و ماهم شاهد چاپش باشیم.

شروع می شود ولیکن پایانش مشخص نیست و با خدا است.

من کتابی از شما خواندم با عنوان دلیله محتاله که بسیار جالب بود. در واقع این کتاب درباره مکر زنان است و علت آن را از لحاظ جامعه شناختی و روان شناختی بیان کرده است. آیا همین طور است؟

من سعی داشتم بازگویی و بازنویسی داستان دلیله در هزارویکشب را به دیگران بسپارم امّا کسی نپذیرفت. بنابراین، خودم در یک فرصت، روزی که در بیمارستان در انتظار تولد آرشَک، پسر برادرم، بودم آن را روی کاغذ آوردم. البته ابتدا قرار بود خانم شرکت این قصه را در مجله زنان چاپ کنند اما نوشته خیلی طولانی بود و در مجله نمی گنجید. در نتیجه، خانم لاهیجی زحمت کشیدند و آن را چاپ کردند و به صورت کتاب درآمد. حتی می توانست مفصل تر هم باشد اما مقداری دست به دست شد و به شکل کنونی درآمد. البته نثرش خیلی هم یکدست و هماهنگ نیست ولی آن بخش هایی که از نثر اصلی استفاده شده، خوب است. قسمت های دیگرش خیلی خوب نیست برای اینکه مقداری باید هماهنگ می شد که این کار از دست من برنیامد.

درباره دلیله محتاله مرحوم محجوب یک سخنرانی داشتند که من نتوانستم در آن حضور داشته باشم و همیشه هم از این بابت ناراحتم. ظاهرا کلمه به صورت «دَلّه مختار» درآمده بود و در اصفهان هم نقل می شده است. یک آدم حیله گر است، که مرد هم است و نه حتی زن. ولی اینکه انتساب این اعمال و حیله گری به یک زن باشد که برای گرفتن حق خود و خانواده اش کلک بزند و شیادی و حیله بازی راه بیندازد، داستانی است که اصلش را از قسمت های مختلف هزار و یکشب گرفته ام و آنها را در کنار هم قرار داده ام. ترکیب داستان با شکل کنونی آن در این کتاب مال من است.

انگیزه شما از تحلیل این داستان ها و خلق چنین مجموعه ای چیست؟
انگیزه من این بود که بگویم آقایان برای اینکه حرفشان را به کرسی بنشانند و بر سر زنان حکم زور بگذارند، به زنان صفاتی مثل حیله گر، زیبا، مکار و دلبر نسبت می دهند. درصورتی که یکایک این صفات مسلما شایسته خودشان هم هست. زن هم آدم است با حق حیات و حق اندیشیدن و بودن، با همه حسن ها و عیب ها.

مسئله این است که وقتی زنان در کار اجتماعی شرکت نمی کنند، به صورت آدم هایی درمی آیند با کاری بی ارج و منزلت. بدین صورت که کار زیادی انجام می دهند ولی این کارشان هیچ ارج و قربی و مزدی ندارد. از طرف دیگر، چون کاری که می کنند، نقش و ارزش عمومی در جامعه ندارد، هم دلتنگ و دل شکسته می شوند و هم از تجربه مسئولیت پذیری دور می مانند. در نتیجه، از قابلیت ها و استعدادهای فطری خود استفاده نمی کنند و به صورت مردمی ناتمام درمی آیند. این نقیصه فرهنگ مردسالار و سرکوب کننده زن است و به صورت سنتی پایدار در همه دنیا درآمده است با تأثیر گسترده. حقیقت این است که کار انسان را می سازد اما کار منزل معمولاً بدون اهمیت و مزد و پاداش است. در این حالت، آدم ها متوقع می شوند و عاطل هم می مانند و ناخودآگاه رنج می کشند. همین پُرتوقعی و شکسته دلی باعث می شود که برای جبران آن به روش هایی روی آورند که به وسیله آنها داد خود را بستانند و مطرح شوند. ولی خوب، در عمل، این درد دوا نمی شود. مجموع این چیزها و کارها سبب عاطل و بی حاصل ماندن توانش و استعداد نیمی از مردم، یعنی زنان می شود. البته عصر کنونی عصری است که همه چیز در آن به نفع زن ها است. چون کارهای خانه به دلیل ماشینی شدنِ فعالیت ها راحت تر شده است و نیروی کمتری برای کار مفت و بی پاداش می طلبد. نیاز به بچه آوردن هم کمتر است. ولی خوب از طرف دیگر هنوز، بنا بر سنت، زن ها به لحاظ شرکت نکردن در کارهای اجتماعی به معنای اعم و سودمند آن ممکن است باز هم ضرر کنند.

در حقیقت، جامعه و مفاهیم اجتماعی که تغییر نکرده است، فقط وضع شغلی زنان دستخوش تحول شده است. زنان خانه دار نیز البته زحمتکش و پرکار و خلاق اند. به هرحال زنان واقعا کار می کنند و صادقانه زحمت می کشند و وجودشان سودمندی بی نظیر و بی بدیلی دارد. اما روند کلی بر این منوال است که اعتبار و ارزش کارشان جزئی و اندک است و حوزه تأثیرش کوچک و ناپیدا. این ستمی است که به آنها روا می شود ولی در جامعه ای که صادق تر و زنده و اخلاقی تر باشد، این مشکلات حتما رفع خواهد شد. در حال حاضر یک زن برای اینکه زندگی عادی، در یک روال معمولی داشته باشد، باید خیلی انسان والایی باشد.

در انتهای کتاب گناه ویس سعی کردم این واقعیت را بیان کنم که موجوداتی که در درجه اول قرار دارند و ستون جامعه را می سازند، زن های عادی و بی نامی اند که حقا و واقعا فرشته اند. این زن ها همان خود فرشتگان اند: فهیم، مهربان، فداکار و آن که دیگران را، فرزندان را و شوهر و پدر و برادر بی مروّت را به مراتب برخود رجحان می نهد و در همه حال، ستم می بیند و مهر می ورزد. اما زن هایی هم مثل «جهیکا»، دختر اهریمن، وجود دارند که می دانند و می فهمند و نقشه ریزی می کنند، اما مهربان نیستند و خود را بر دیگران ترجیح می دهند و خودپسندی کور را. اینها هستند که خوب نیستند و البته گاهی بدترین بلاها را بر سر مردها و زن های دیگر می توانند بیاورند. جامعه وقتی به قشری این قدر ستم می کند باید منتظر عکس العمل آن هم باشد.

پس شما به طور کلی در تحقیقاتتان که درباره «اساطیر»، شاهنامه و متون زبان های ایرانی است، همواره به زنان و فرهنگ زنانه نیز نظر داشته اید؟
چند مقاله ای که در مجله زنان و در جاهای دیگر از من به چاپ رسیده است می گویند که تقریبا یک حالت به اصطلاح فمینیستی دارد.

ولی شما فمینیست که نیستید.

اصلاً فمینیسم چه هست؟!
بهتر بگویم، باید گفت شما اومانیست هستید و طرفدار انسان واقعی هستید چه زن باشد چه مرد. آیا شما فمینیستید؟

من نمی دانم فمینیست چیست!
من کار خاصی در این زمینه انجام نداده ام. چند مقاله نوشته ام که درباره زن و برخی خصایص زنان است. البته درباره پیشینه اساطیر بومی ایران هم، که زن سالاری را نشان می دهد، به نتایجی رسیده ام.

چاپ هم کرده اید؟
بله همانطور که اشاره کردم چیزهایی از آنها را در مجله های مربوط به زنان چاپ کرده ام و بابت هر کدام هم بیست وپنج صدم نمره برای ارتقاء گرفته ام.

خانم دکتر درباره تحقیقاتتان روی شاهنامه صحبت کنید. این طور که من می دانم گزیده ای از آن تدوین کرده اید؟

خیر، من فقط برگزیده شاهنامه شادروان استاد احمدعلی رجائی را ویرایش کرده ام. ایشان برگزیده شاهنامه را منتشر کرده بودند اما از آن چاپ راضی نبودند. در سال 1369، که پژوهشگاه تصمیم داشت خلاصه ای از شاهنامه انتشار دهد، آقای دکتر بروجردی پذیرفتند که کتاب استاد رجائی تجدید چاپ شود. من پیشنهاد کرده بودم که این کار انجام گیرد. البته فکر نمی کردم که بر دوش خودم بیفتد. ولی به هرحال آقای مهدی مدائنی خیلی گرفتار بودند و ویرایش آن را نپذیرفتند و بنده این کار را انجام دادم. در واقع، در چاپ این صدوپنجاه صفحه چند نفر سهم دارند. آقای مهدی مدائنی همکاری کردند و آقای حمید تنکابنی سرپرستی داشتند تا کتاب با عجله انتشار یافت و آقای دکتر بروجردی اجازه کار به ما دادند. حاصل اینها در نهایت به صورت برگزیده شاهنامه درآمده است که البته کار اصلی آن متعلق به مرحوم دکتر احمدعلی رجائی است. زحمات حروف نگاری و صفحه آرایی آن هم خیلی زیاد بود و نمی شود فراموش کرد زیرا کار با عجله می بایست انجام گیرد و پس از جنگ بود و ابزار کار نداشتیم و خیلی کار کردن دشواری داشت.

آیا شما مطلبی به آن اضافه کرده اید؟
کتاب شادروان رجائی را، که بر آن نام تدوین کننده هم نبود، با شاهنامه چاپ اول مسکو مقابله کردم و بر آن اشعار گزیده دیگری را افزودم. شادروان رجائی آن چاپ را نمی پسندید و اصل کار مورد نیاز بود. البته خواهر گرامی بنده، سرکار آزرمیدخت خانم، هم به شرطی حاضر شد همان کتاب کوچولوی رجائی را، که از من گرفته بود، پس بدهد که بهترش را دوباره بستاند. من عادت دارم همیشه دستور آذرک را اجرا کنم و همچنین اشارات دکتر بروجردی را! سعی کردم به آن یک شکلی بدهم. به اصطلاح ما، به همت روان خود استاد رجائی و به خواست آن بزرگوار بود که کار خوبی از آب درآمده است. حالا با خواندن آن، ظرف دو ساعت، می شود شاهنامه را تا آخر داستان رستم خواند.

به نظر من این کتاب برای آشنایی با شاهنامه و دانستن داستان های آن بسیار مفید است. آیا درباره شاهنامه کار دیگری هم انجام داده اید؟
بله، کار دیگری هم دارم که در حدود 33 ـ 32 سال است که در دست دارم و امید است یک روز چاپ شود. این کار تحلیل و بررسی شاهنامه و در واقع ساخت داستان های شاهنامه براساس مفاهیم وام گرفته از زبان شناسی است. آقای دکتر حقشناس نیز مقدار زیادی به من کمک کرده اند. خلاصه ای از آن هم در کتاب داغ گل سرخ چاپ شده است.

البته در حال حاضر مطالب این کار نوشته شده است اما دوباره به بررسی احتیاج دارد و از طرفی هم خیلی مفصل است که باید خلاصه شود.اتفاقا رساله ای هم پسر من بهمن در این زمینه نوشت. البته او به دانشکده فنی می رود ولی همین طرح و نظریه ساختار شاهنامه را به کمک آقای دکتر بابک اعرابی و موافقت کلی آقای دکتر کار و لوکس تحلیل کردند و به صورت تصویری و ریاضی درآوردند. عنوان رساله بهمن که همراه با آقای مهندس حسام حاجی میری و به راهنمایی دکتر بابک اعرابی و موافقت کلی آقای دکتر کار ولوکس نوشته است، این است: «بررسی توصیف زایش و رشد قهرمان در شاهنامه براساس روشهای شناخت الگو».

جناب عالی در مورد رسم الخط فارسی نیز صاحب نظرید و نظرهای خاصی در مورد بعضی از صداها و نوشتار آنها دارید که قابل قبول و منطقی است. اگر می شود نظر کلی خود را راجع به رسم الخط بفرمایید.
در حقیقت وقتی آدم می نویسد طبیعتا با مسئله خط روبرو است. بر هم زدن سنت و رسم الخط را دایما تغییر دادن حسنی ندارد، و به سنتهای درست و بنیادین جامعه صدمه خواهد زد. در مدارس، این حالت مشاهده می شود. دستور از وزارتخانه صادر می شود که فلان کلمه را به هم بچسبانید؛ سال یا ترم بعد دستور می رسد که مثلاً همان کلمه به صورت جدا نوشته شود. بنابراین ــ پدر و مادرها می دانند ــ بچه ها در هر درسی مجبور هستند به شکلی دیگر لغت را بنویسند و اگر نه نمره هایشان کم می شود. در واقع تصمیم رسمی را تا به حال کسی نگرفته بود. الحمدالله که فرهنگستان چنین کاری را انجام داد.

به نظر من، اول اینکه کلمه های مرکب را نباید از هم جدا کرد مثل «قلمرو» یا «زندگی» که نباید به صورت «زنده» و «گی» یا «قلم» و «رو» نوشته شود. دوم دستورها را مرتب تغییر ندهند برای اینکه یاد گرفتن و آموختن خط و کتابت برای بچه ها بسیار مشکل است. دکتر صناعی، خدا رحمتشان کند، در دوره کارشناسی که من شاگرد ایشان بودم در این مورد صحبتی می کردند که به نظر من کاملاً درست است. ایشان معتقد بودند که خط فارسی یاد گرفتن و خواندنش مشکل است ولی واقعیت مثلاً این است که خواندنش نه از خط ژاپنی و نه از خط چینی مشکل تر نیست. به جز این، وقتی شما یک بار خواندن کلمه «درخت» را یاد گرفتید همراه حروف، شکلش را هم یاد می گیرید. در این صورت، حتی وقتی این کلمه نقطه هم نداشته باشد یا نقطه های زاید داشته باشد یا بد نوشته شده باشد، به هرحال، باز می توانید آن را بخوانید، کلمه های دیگر را نیز به همین صورت. از این نظر، خط فارسی اندکی به خطی تصویری شباهت پیدا می کند و مثل سلف خود، خط پهلوی، با یک بار یاد گرفتن شکل کلمه برای همیشه در ذهن تثبیت می شود. خلاصه این که شکل نوشتاری کلمه در خط فارسی اهمیت متمایز دارد. این هنر خط فارسی است و ارزش اقتصادی از نظر آموختن و خواندن دارد. ولی امروزه این حسن خط را اصلاً در نظر نمی گیرند و شکل کلمه مرتب تغییر می کند و همین مسئله اِشکال به وجود می آورد. واقعیت دیگر این است که پشت سر این خط یک سنت خوشنوسی چندین صدساله را به عنوان یک هنر داریم. نکته های دیگری هم در این خصوص وجود دارد که من دیگر وارد جزئیات نمی شوم. اما مسئله اصلی این است که، اگر این سنت ها حفظ نشود، جامعه ما صدمه بسیار سنگین تری خواهد دید. بنابراین ضمن این که یک استقلال عمومی در حد آزادی برای برخی جزئیات در رسم الخط باید وجود داشته باشد، نباید قواعد قدیمی و اصلی را دایم عوض کرد. به عنوان مثال، کلمه «آنها» را سرهم بنویسم یا جدا چندان مهم نیست و نباید آن را به صورت یک مسئله بغرنج درآورد. همان کاری که فرهنگستان ارائه داده، به نظر بنده، کاملاً عقلایی و معقول است.

یعنی شما با «دستور خط مصوب فرهنگستان» موافق اید؟
به طور کلی بله، البته من وقتی می نویسم، تغییراتی در آن می دهم اما فکر می کنم این دستور خط خوب و منطقی است.

این دستور خط هم در واقع حاصل نظریات یک جمعی است که همگی در این زمینه صاحب نظر بوده اند.
بله، کاملاً درست است. اسم استادانی که این مصوبه را تدوین کرده اند و در انتهای آن ذکر شده، بزرگ است.

سابقه این کار در مقدمه دستور خط عنوان شده است.
بله، تا جایی که من می دانم، این کار با روانشاد دکتر مصطفی مقربی و روانشاد دکتر خانلری شروع شده است و اصلاً مسائل رسم الخط را ایشان مطرح کرده اند. ولی خوب در ادامه به شکل یک هیولا درآمد که به خصوص محصلان دبستانی از آن واهمه دارند.

بله کاملاً درست است این ترس وجود دارد چون بچه ها نمی دانند به عنوان مثال «چطور» را جدا بنویسند یا سرهم، یک معلم غلط می گیرد و معلم دیگر خیر.

امروزه در مدارس ما این مسئله به صورت یک کابوس برای بچه ها درآمده است. طبعا آنها از نوشتن و خواندن و خط بیزار می شوند و گرفتار می مانند.
آیا در این زمینه نباید فکری برای آموزش و پرورش بشود.
خوب دستور رسمی فرهنگستان جدی ترین فکر در این زمینه است.

ولی خوب ظاهرا آموزش پرورش زیاد مقید به این دستور خط نیست!

در هر صورت باید این کار انجام شود. گمان می کنم از امسال قرار شده است این چهارچوب رعایت شود. دستور رسمی دولتی است و باید اجرا شود و سلیقه های شخصی دیگر نباید در این مسئله دخیل باشد. به هرحال به هم زدن سنت ها، یک وضع نامناسب و آشفته را ایجاد می کند.

خانم دکتر، در صحبت هایتان فرمودید که در بعضی از مصوبّات فرهنگستان تغییراتی داده اید و انتقادهایی به آن دارید، ممکن است در این خصوص کمی صحبت بفرمایید.
بله، لطف کردند و از بنده هم نظر خواستند و من در نامه ای یافته هایم را نوشتم. چیزی را که بر آن اصرار دارم، حفظ استقلال واژه ها است. از آن جمله است: «اند» و «اید» و «است». اینها دارای سابقه تاریخی مشخص اند و واژه هایی اند مستقل. در فارسی هم می باید جدا نوشته شوند. خلاف اینها، گمان می کنم بعضی از کلمات که سرهم می آیند مثل کلمات «چطور» یا «بصورت» که در حالت سرهم شکل خوبی دارند و خوشخوان اند، به نظر من این کلمات سرهم نوشته شوند بهتر است.

شما معتقدید که اگر کلمه ای مرکب باشد و از نظر مفهومی بسیط شده باشد، بهتر است ظاهر این کلمه نیز در نوشتار به صورت پیوسته به کار رود؟
فکر می کنم این کار را بکنیم بهتر است مثل همان «چطور» و «بصورت» و «بویژه». از اینها مواردی هم وجود دارد که ایجاد بدفهمی می کند. به عنوان مثال «به» و «خوبی» در جمله «بخوبی و خوشی رسیدم» سرهم نوشتنش ایجاد اشکال نمی کند اما همین کلمه در جمله «این به خوبی آن نیست» بهتر است جدا نوشته شود. بنابراین ملاحظه می کنید اگر کلمه «به خوبی» را در این دو جمله به یک صورت بنویسم، اشکال به وجود می آید. این اشکال گاهی جدی تر می شود، مثل جدا نوشتن «هم» در کلمات مشتق، از قبیل جمله «همکار» در «این همکار ما است» و «این هم کار ماست». تصدیق می فرمایید ضرورتی ندارد که شکل دوم را بنویسیم. در این شیوه نگارش دوم، همه عیوب خط را به نمایش درمی آوریم و امکانات مختلف قرائت را خواهیم داشت: «این هم، کارِ ما است» و «این هم، کارِ ماست، است» و فقط آخری: «این همکار ما است»!

در واقع این مشکل خط فارسی است. خانم دکتر بنده در تدریس همیشه به دانشجوها می گویم که در سرهم نویسی یا جدانویسی زیاد اصرار نداشته باشید ولی خوب اول اینکه سعی کنید از لحاظ معنایی و خواندن اشکال ایجاد نشود و دوم اینکه سعی کنید یکدست بنویسید، یعنی مهم همان یکدستی کار است. نظر شما چیست؟
در بعضی جاها خود یکدستی هم ممکن است اشکال ایجاد کند؛ مورد به مورد فرق می کند. به هرحال این آزادی را ویراستاران عزیز باید داشته باشند و اجازه آن را

بدهند. مثلاً در کلمات یک هجایی / دوهجایی اگر «ها» به کلمات بچسبد بهتر است و جدانویسی آن هیچ کمکی نمی کند. به صورت سرهم، کلمه راحت تر خوانده می شود و مشکلی هم به وجود نمی آید.

در هرحال، این موضوعی پایان ناپذیر است اما فعلاً این مصوبّه فرهنگستان توانسته است تا حدودی کمک کند و یک هماهنگی و نظمی ایجاد شده است.

بله، همین طور است و فکر می کنم این موضوع تا اندازه ای حل شده است چون این مصوبه یک دستور رسمی با امضای مقامات رسمی است و همه ملزم به اجرا هستند.

سؤال دیگر من درباره شرکت سرکار در همایش های خارج از کشور است. آیا تا به حال در این همایش ها شرکت کرده یا مقاله ای ارائه داده اید؟
بله، دوبار، یک بار در هایدلبرگ از من دعوت کردند و بار دیگر هم به دعوت خانم دکتر نوشین یاوری به شهر دوشنبه تاجیکستان و شهرهای دیگر آن رفتم و درباره مسائل زنان چند سخنرانی کردم که به سازمان ملل («یونیفم»، صندوق زنان)، مربوط می شد. برای آنان و به تشویق خانم دکتر یاوری چیزی هم نوشتم که به خط فارسی خودمان بصورت کتاب گناه ویس درآمد.

در شهر هایدلبرگ درباره چه موضوعی سخنرانی کردید؟
این سمینار درباره «آداب و رسوم زرتشتی»، بود و من درباره تحول آداب و رسوم زرتشتی از متون پهلوی تا جامعه امروزی سخنرانی کردم. متن آن به زبان آلمانی ترجمه و چاپ شد و در مجله فرهنگ اداره خودمان هم به صورت گزارش علمی به فارسی منتشر شد. سخنرانی من به زبان فارسی بود و از این لحاظ خوب بود که در یک مجمع بین المللی به زبان فارسی سخنرانی شد.

ــ آیا درباره «زردشتیان» کارهای دیگری هم کرده اید؟
در حال حاضر هم راجع به نسخه های خطی زردشتی، و در حقیقت متون پهلوی و اوستا، کارهایی در دست انجام داریم.

این متون را تصحیح می کنید؟
خیر، تصحیح نمی کنیم بلکه قصد داریم آنها را در جایی به نام «بنیاد دستنوشته های کهن»، که به ثبت رسیده است، چاپ کنیم. در حقیقت با این کار سعی داریم شناختی به مردم بدهیم تا متن های قدیمی را که در خانه های خود دارند و در حال پوسیدن و از بین رفتن است به مراکز دولتی تحویل دهند تا به چاپ رسد و از نابود شدنشان جلوگیری شود. از این بابت دو کار را در دست داریم که امیدوارم امسال چاپ شود؛ یکی یک نسخه قدیمی وندیداد است که دانشگاه تهران با کمک آقای ایرج افشار آن را خریده است، دیگری هم یک کتاب خرده اوستا متعلق به خانواده مرحوم جمشید سروشیان است. قصد داریم هر دو را به شکل افست چاپ کنیم.

درحقیقت این بنیاد درنظر دارد متون قدیمی را شناسایی و جمع آوری کند؟
بله، این کار سبب می شود این نسخه ها شناخته و به یک جای مطمئن سپرده شوند. دراین راستا نیز بنیاد سعی دارد کتاب هایی را که در این زمینه در هندوستان وجود دارد و در حال از بین رفتن است، راهی پیدا کند و تکثیر کند. در واقع این مرکز می تواند، به صورت یک سازمان بین المللی، متون قدیمی را جمع آوری و از نابودشدنشان جلوگیری کند. نزدیک به 800 کتاب در کتابخانه موسوم به کاما در شهر بمبئی هندوستان موجود است، به زبانهای اوستا، پهلوی، فارسی زرتشتی، و همچنین عربی. کتابهای عربی این کتابخانه برخی مربوط به تاریخ علم و نجوم در ایران است و اهمیت بسیار دارد. به هرحال اگر در این زمینه همکاری لازم میان دولت ها، به خصوص دولت های ایران و هند، به وجود آید بسیار خوب است و از نابودشدن این آثار جلوگیری خواهد کرد. البته دولت ایران در این زمینه بارها اظهار تمایل کرده است و مقامات رسمی حسن نیت و دلبستگی خود را ابراز داشته اند.

باید گفت متن هایی که در اروپا هستند به خوبی حفاظت می شوند اما در هندوستان و پاکستان و ممالکی دیگر ای کاش هر چه زودتر این همکاری ها شکل بگیرد چون اولاً آب و هوا نامناسب است و ثانیا مواظبت و محافظت خوبی از آنها صورت نمی گیرد و امکان از بین رفتن این آثار قدیمی و بی بدیل خیلی زیاد است که واقعا حیف است و ضایعه بسیار بزرگی است.

شما درباره زردشتیان هم کتابی چاپ کرده اید. من کتاب کوچکی با عنوان زرتشتیان از مجموعه از ایران چه می دانم از شما دیده ام.

در حقیقت آقای دکتر تکمیل همایون به بنده تکلیف کردند که این کتاب را بنویسم و من هم این کار را پذیرفتم.

البته این سؤال را باید در ابتدای گفت وگو از سرکار می پرسیدم ولی خوب در این قسمت مطرح می کنم؛ چه دلیل و انگیزه ای باعث می شود که علاقه مندان و به طور کلی انسان ها بخواهند در مورد زبان های باستانی کشور و سرزمین شان آگاهی کسب کنند؟
خوب طبیعی است که مردم علاقه دارند یاد بگیرند و بدانند و حق هم دارند که بدانند. آگاهی از گذشته در واقع راهی برای آینده است.

منظورم این است که آگاهی در مورد زبان های باستانی چه راهی می تواند پیش روی علاقه مندان باز کند و چه کمکی می تواند به آنها بکند؟

اگر منظورتان در زمینه زبان است، باید بگویم کاری که هم اکنون با عنوان «تحول معنایی فارسی میانه به فارسی» در دست تهیه دارم نمونه ای در این خصوص است؛ اگر زبان فارسی بخواهد روی پای خودش بایستد و اگر نخواهد دستخوش این همه بلاها و تغییرات ناجور که اکنون به شکل های مختلف و رنگارنگ با آن مواجه است باشد، مجبور است که سابقه خودش را منظور کند و از آن بهره برداری کند. سابقه بلافصلش هم در مرحله اول خود متون فارسی است و، پس از آن، فارسی میانه و دیگر زبانهای قدیمی و حتی گویشهای ایرانی. خیلی از بچه های ایرانی به احتمال زیاد گلستان سعدی را نخوانده اند ولی به جای آن فیلم های رنگارنگ تلویزیون را نگاه کرده اند، همچنین نوشته های روزنامه ها و این زبان من درآوردی را که در رادیو و تلویزیون فراوان است می خوانند و می شنوند. این امر به زبان فارسی بسیار صدمه می زند.

اگر ما بخواهیم از نظر زبانی روی پای خودمان بایستیم، اول باید متون فارسی، از گلستان سعدی و شعر ملک الشعرای بهار گرفته تا متون قدیمی تر مثل شاهنامه و سمک عیار، را بخوانیم و بشناسیم و از زبان آنها بهره بگیریم تا بعد به فارسی میانه برسیم. آگاهی از طرزهای لغت سازی و شیوه های گذشتگان در استفاده از کلمات و طرزهای واژه سازی و بیان مطلب به ما یک گنجینه واقعا گرانبها می دهد. از نظر فرهنگی هم همین طور هست. به عنوان مثال، کتابی که با خانم رضوان صدقی نژاد ترجمه کردم (البته کار اصلی را ایشان کردند) به مسائل مربوط به مرگ و نظر اساطیری و فلسفی درباره مرگ می پردازد. عنوان این کتاب بنیادهای فلسفه در اساطیر و حکمت پیش از سقراط است که آقای دکتر ادیب سلطانی هم لطف فرمودند و کمک بزرگی در این زمینه به ما کردند. در آنجا راجع به یونان و حماسه گیلگمش مطالب زیادی آمده است اما در مورد ایران هیچ مطلبی نبود، گویی ایران اصلاً حرفی برای گفتن نداشته یا اصلاً چیزی در ایران وجود نداشته است که برای گفتن و اندیشیدن قابل باشد. آن قدر این موضوع برای من سخت بود و مایه وحشت از ایجاد اشتباه در ذهن خواننده نامتخصص، که تصمیم گرفتم مطلبی در آخر کتاب اضافه کنم که مربوط به ایران باشد. آدم می ترسد که وقتی مردم عادی این کتاب را بدون پیوست آن یا اصل فرنگی این کتاب را یا به طور کلی این قبیل کتاب ها را می خوانند فکر کنند که ما در گذشته هیچ چیز نبودیم. اطلاع از تاریخ و فرهنگ قدیم در حقیقت یک نوع پشتوانه برای فرهنگ حال و آینده است. بچه ها هم خیلی علاقه دارند که در این مورد بخوانند و ببینند و باید بدین منظور امکانات لازم برایشان فراهم باشد.

در واقع شناخت و آگاهی از این فرهنگ و زبان برای ما و بچه های ما یک سلاح است در مقابل تهاجم فرهنگی و یا توهین و تحقیرهایی که ممکن است نسبت به فرهنگ ما شود.

کاملاً درست است.

خانم دکتر اشکال این کم کاری ها و نپرداختن یا کم پرداختن به فرهنگ و آداب و رسوم گذشتگان کشورمان را در کجا می بینید؟
فکر می کنم این برمی گردد به همه مردم. چون مردم اولاً آگاهی ندارند و ثانیا حوصله ندارند و احساس مسئولیت نمی کنند که این مسئله به این صورت به وجود آمده است.

روند تحول و تطور گرایش به سمت فرهنگ غربی چیزی نیست که بتوان جلوی آن را گرفت، خودبه خود اتفاق می افتد. ولی کاملاً همه چیز را رها کردن و به گنجینه هایی مثل شعر فارسی و آثار پریشان باستان شناسی و ملی بی اعتنا ماندن هم اصلاً درست نیست و می شود و باید از ابزارهای موجود و امکانات شگرف خود استفاده بکنیم. اخلاق ناخوشایندی که ما در برابرِ یکدیگر داریم، این است که با هم ناسازگاریم، یعنی به جای اینکه نیروهای خود را برای یک کار درست گروهی جمع کنیم، به قدری از مسائل و از یکدیگر و از کارهای دیگران انتقاد می کنیم که هیچ چیز صحیح و سالم از آن برجای نمی ماند و در نتیجه هیچ به سرانجام نمی رسد. من فکر می کنم وقت آن است که دست ها را با هم یکی بکنیم و از بنیادهای اصلی خود در همه سطوح مواظبت و محافظت کنیم و جلوی از بین رفتن گنجینه ها و میراث هایی را که در حال حاضر خطر نابودی آنها را سخت تهدید می کند، بگیریم، از زبان و آداب و رسوم گرفته تا نسخه های خطی و چیزهای بسیار دیگر، مثل آوازها و رقص های محلی.

این مملکت واقعا همه چیز دارد، هم از نظر تاریخی و هم از نظر جغرافیایی و به خوبی می شود از همه امکاناتش استفاده کرد. کشوری است که از زمانی که می دانم یعنی از سه هزار سال قبل به این طرف تنوع فرهنگی در آن خیلی زیاد بوده است و این تنوع خودبه خود یک نوع شکوفایی ایجاد می کند که از گذشته تا به امروز به شکلی بسیار درخشان ادامه پیدا کرده است. بنابراین در عصر کنونی کاملاً آگاهانه باید به این موضوعات پرداخت؛ چون زمان، زمان دادوستدهای بسیار سریع است و اگر غافل شویم آشفتگی ایجاد می شود و همه چیز را از دست خواهیم داد.

هنوز در خانه ها و کتابخانه ها نوشته های قدیمی ناشناخته و خوانده نشده فراوان هست. انبوه این نوشته ها را می توان جمع آوری و تدوین کرد. می شود آثار قدیمی را به شکل مناسبی عرضه داشت. در این زمینه ها کار برای همه هست و کارهای بسیاری هست. پژوهشگران و هنرمندان و یا حتی اهل پیشه های مختلفی، مثل دوستداران صنعت گردشگری و جز اینها، همه می توانند در زمینه های مختلف، که ملی و میهنی هم هست و به ایران و فرهنگ ایران بازمی گردد، فعالیت کنند و نتایج خوبی هم بگیرند تا هم به درد ما و هم به درد فرهنگ های دیگر بخورد.

آخرین سؤال ما از شما درباره طرحی است که در دست اجرا دارید، لطفا قدری درباره آن صحبت کنید؟
طرحی که در حال حاضر روی آن کار می کنم، ترجمه کتاب نیرنگستان به زبان فارسی است همراه با تکیه بر روی ترجمه فارسی قدیمی که این کتاب داشته است.

نیرنگستان یکی از قدیمی ترین کتاب های پهلوی است که به جای مانده است و مقداری هم نوشته اوستایی دارد. ترجمه آن در سه جلد ارائه شده است که این اثر دو سه سال پیش در ایران کتاب خارجی سال هم شد. من این کتاب را انتخاب کردم تا هم آن را به فارسی ترجمه کنم و هم اینکه بتوانم در خصوص ترجمه فارسی نیرنگستان در دستنویس ت 58، که اولین جلد از مجموعه پنجاه وهفت جلدی دستنویسهای چاپ عکسی دکتر نوابی در دانشگاه شیراز است و یک متن فارسیِ زردشتی است، بیشتر کار کنم.

سرکار خانم دکتر مزداپور از وقتی که به مجله پژوهشگران دادید متشکرم.

نظر شما