موضوع : پژوهش | مقاله

گزارش گونه یی از مأموریت علمی، آموزشی به دانشگاه بارثلونا (2)

مجله  پژوهشگران  آذر و دی- بهمن و اسفند 1385، شماره 10 و 11 

نویسنده : دکتر سیّدمحمّد دامادی
46
اشاره
استاد دکتر سیِّدمحمَّد دامادی در 25 آبان 1320 ه . ش در اصفهان به دنیا آمده است، تحصیلات ابتدایی و متوسّطه را در خردادماه 1338 با إحرازِ رتبه اوّل در استان اصفهان به پایان رسانیده و همزمان به هدایت و إشرافِ والدِ خود در طیِّ هفت سال دروسِ حوزوی و فنون ادبی و معارف اسلامی را از کتاب های مقدماتیِ این فنون گرفته تا مُغنی و مُطوّل و اسفار و شرح منظومه، نزد استادان و مشایخِ راه یافته راهبر درس خوانده است و از آن پس با ادامه تحصیل در دانشسرایِ عالیِ تهران ــ از سال 1338 تدریس در دبیرستان های تهران را آغاز کرده و پس از پایان تحصیل دوره لیسانس / 1341 و خدمت دبیری و نیل به درجات فوق لیسانس / 1347 و دکترای زبان و ادبیات فارسی / 1349 در دانشگاه های تهران، اهواز، اصفهان، دورهام انگلستان و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و در سال های اخیر به مدت بیش از دو سال در دانشگاه بارثلونای اسپانیا به تدریس و تحقیق دانشگاهی و آموزش کلیه ابواب و فصول زبان و ادبیات فارسی و عربی و فرهنگ و معارف اسلامی ادامه داده است. حاصلِ زندگیِ او که بر این باور است:

مکتبِ عشق بماناد و سیه حجره علم    که در آن بود اگر کسب کمالی کردیم
براین است که «نه به خود رفته ام این راه چه نیکو و چه زشت» و جز حوالتِ یزدانی چیزی دیگر نبوده است. به موازاتِ چهل و پنج سال تدریسِ مستمرّ به دانشجویان دانشگاه های کشور به تألیف و تصحیح متون و ترجمه و نگارش و انتشار بیست مجلّد کتاب توفیق یافته است، به نام هایِ جرعه یی از زلال / 1350، فارسیِ عمومی، ابوسعیدنامه، شرح بر مقامات اربعین یا مبانی سیر و سلوک عرفانی، شرح بر ترکیب بند جمال الدّین محمّد بن عبدالرزّاق اصفهانی در ستایش رسول اکرم (ص)، مضامین مشترک در ادب فارسی و عربی که پنج مجلّد اخیر را دانشگاه تهران برای نوبت دوم و سوم و چهارم انتشار داده است، و از زبان های عربی کتاب های تهذیب الاخلاق، تحفةُ الإخوان فی خصائص الفِتیان و کتاب المسایل، کتاب الأدب و المَروءة، را همراه با مقدمه و تصحیح و تعلیق به فارسی ترجمه کرده است و از انگلیسی ترجمه برگزیده آثار در قلمرو نقد أدبی اثر تی اس الیوت، انتشار یافته است حکایت اشرف خان و سرگذشت سه درویش، و شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت در تحلیل عشق و علم و عرفان در مثنوی، تهران: نشر دانا / 1379، و گزارش زندگی در اسپانیایِ اسلامی / 1381 ترجمه از زبان اسپانیولی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی و ترجمه زنان و مردان بزرگ به همراهِ بزرگی چیست و بزرگ کیست؟ 1382 و ترجمه کتاب اسطوره سیاسی اثر هِنری تودُر از انگلیسی / 1383 از انتشارات مؤسسه امیرکبیر و کتاب فرهنگ تحقیق / 1383 از انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی، ورامین (پیشوا) و بیش از یکصد و بیست مقاله انتشاریافته در مجله های معتبر و فصلنامه ها به زبان های فارسی، انگلیسی و عربی و اسپانیولی در داخل و خارج از کشور است. وی به توفیقِ الهی به عنوان مُحبِّ ادب و دانش و معرفت هیچ گاه خود را «فارغ التّحصیل!» نپنداشته و لحظه یی از تعلیم و تعلّم و تألیف و نگارشِ آثار باز نایستاده است.

* * *

سه شنبه 29 2001 May = 8 خرداد / 1380

روانِ «فردوسی» در بهشت برین شادباد که سروده است:

...که گیتی یکی نغز بازیگر است    که هردم ورا بازیِ دیگر است
به بازیگری مانَد این چرخِ مست    که بازی برآرد به هفتاد دست
امروز دکتر آنتونی کپرس Dr Antoni CaParroacute;s رئیسِ تا چند روز پیشِ دانشگاه بارثلونا El Rector de la UB که اندکی از یک هفته کمتر و روزهایی چند پیش از این، نوبتِ ریاست به دیگری داده بود، بدون مقدّمه و بغتهً درگذشت و به این مناسبت کلاس های درس و آزمون ها به مدت دو روز یعنی 29 و 30 May تعطیل شد و پرچمِ دانشگاه نیمه افراشته گردید. آیا «نگران بود که مُلکش با دگران بود؟»

لا مُؤَثِّرَ فِی الوجود إِلّا اللّه، لیس کمِثْلِه شی ءٌ جَلَّ جلالُه، سُبْحانَ مَنِ اخْتَفی لِشدَّةِ ظُهُورِه، سُبْحانَ مَن إِحْتَجَبَ بِالأَسبابِ لِعزَّتِه. سبحانَ مَنِ اسْتَتَرَ لِعَدَمِ ضِدِّه، اللّهُمَّ اخْتِم لَنا بالسَّلامةِ و السَّعادَةِ وَ الکَرامَةِ و البُشری آمین آمین آمین.

به راستی چه نیکو سروده و در احوال آدمیان عالَم گفته اند که در واقع و «در حقیقت، حسبِ حالِ ما است آن»:

این کهنه جهان، به کس نمانَد باقی    رفتند و رویم و دیگر آیند و روند
* * *

یکی می رود، دیگر آید به جای    جهان را نمانند بی کدخُدای
* * *

که گیتی سرایی است، پُرآی و رو    کهن شد یکی، دیگر آید به نو
* * *

دَخَلَ النّاسُ أُناسٌ قَبْلَنا    رَحَلُوا عَنْها و خَلّوَها لنا
وَ نَزلْناها کَما قد نَزَلوا    و نُخَلیّها لِقَوْمٍ بَعْدَنا
* * *

نخواهد این چمن از سرو و لاله خالی ماند    یکی همی رود و دیگری، همی آید
* * *

گمان مبر که تو چون بگذری، جهان گذَرَد    هزار شمع بکشتند و انجمن باقی است
* * *

یکی مرغ بر کوه بنشست و خاست    بر آن کُه نیفزود وزان کُه نکاست
من، آن مُرغم و این جهان کوهِ من    چو رفتم، جهان را چه اندوهِ من؟!
* * *

این مردِ تازه درگذشته در 1938 در ساراگُسّا به جهانِ خاک پاگذاشته و پس از تحصیلات مقدماتی و متوسّطه، درجه لیسانس خود را در فلسفه و ادبیّات دریافت کرده و در روانشناسی تخصّص یافته است. از سال 1958 م استاد روانشناسیِ دانشگاه بارثلونا شده و به ریاست مقامات اداری و اجرایی دیگر نیز سرافراز گردیده تا آن که دو دوره متوالی از سال 1994 میلادی به ریاست دانشگاهِ بارثلونا برگزیده شده و این گزینش، براساسِ انتخابی بوده است که از سوی 4152 نفر اعضایِ هیأتِ علمی و استادان دانشگاه انجام پذیرفته است. رئیس جدیدِ انتخابیِ دانشگاهِ بارثلونا، ضمن قدردانی و ستایش از تلاش ها و کوشش های نامبرده، او را یک مدیر خوب و موفّق نامیده بود. شهردارِ بارثلونا، شورای دانشگاه ها، پژوهش ها و اطلاعات شهری او را شخصیَّتی نامیدند که دانشگاه بارثلونا را در دوران ریاست خود، در میان دانشگاه های اسپانیا به صورت دانشگاهی مُدرن درآورد.

اکنون مناسبتی پیش آمده است که به معرفی دانشگاه بارثلونا در ایالت کاتالونیایِ کشورِ اسپانیا بپردازیم.

دانشگاه بارثلونا در سال / 1450 میلادی یعنی در میانه سده پانزدهم میلادی بنیاد نهاده شد. ساختمان مرکزیِ کنونی آن که صبغه کلیسایی و آب و هوای روحانی دارد در 1871 میلادی بازگشایی و مورد بهره برداری واقع گردیده است. دانشگاه مذکور، کهن ترین و بزرگترین دانشگاه های شش گانه موجود در بارثلونا و أقدمِ آنها در میان ده دانشگاه موجود در کاتالونیا است.

دانشگاه بارثلونا دارای هفتاد و چهار هزار دانشجو است که بیش از نیمی از کلِّ دانشجویان دانشگاه های کاتالونیا به شمار می رود. و از لحاظ عرضه خدمات و شمار دانشجویان مقام و مرتبه دوم را در سراسر اسپانیا داراست که در چهار منطقه جغرافیاییِ شهرِ بارثلونا قرار دارد و هر کدام به دانشکده های گوناگون اختصاص یافته است.

دانشجویان این دانشگاه، از امکاناتِ بسیار وسیعِ آموزشی و پژوهشی و خدمات رفاهی گسترده یی در مقیاس جهانی و مفهوم اروپاییِ دانشگاه برخورداری دارند که هر سال ده هزار نفر در رشته های علوم و فنون و هنرهای گوناگون فارغ التحصیلِ کارآمد دارد که در عرصه فعالیت های اجتماعی و اقتصادی، توانایی های علمی خود را مورد بهره برداری قرار می دهند و سالیانه تعداد چهارصد نفر نیز به دریافتِ درجه دکتری نایل می گردند. چنان که پیش از این یاد شد، شمار استادان و اعضای هیأت علمی دانشکده های این دانشگاه 4152 نفر و 1828 نفر نیز شامل افراد خدماتی و کارکنان اداری آنست و در قلمرو تحقیق و پژوهش در علوم و فنون بالغ بر 2073 میلیون پستا [هر Euro166 پستا Pesetas است] به فعالیت های علمی اعضای دانشگاه اختصاص یافته است.

دانشگاه بارثلونا در ارتباط با بُعد آموزشی اش به پنج بخش تقسیم گردیده است، که شامل بیست دانشکده و یا مرکز تعلیماتی و آموزشیِ وابسته و 95 دپارتمان و گروه آموزشی و 71 رشته دانشگاهی است که درجه لیسانس (کارشناسی) به دانش آموختگان عرضه می دارد و تحت نظارتِ دولت اداره می شود.

همچنین در دوره هایِ کارشناسی ارشد de Postgrado Programas و دکتری ensentilde;anzas de doctorado شمارِ بسیار از دانشجویان، دوره های تحصیلاتِ عالی ترِ دانشگاهی خود را طیّ می کنند.

کتابخانه دانشگاه بارثلونا از لحاظ شمارِگانِ کتاب، پس از کتابخانه ملّیِ مادرید، مقام دوّم را در میان بزرگترین کتابخانه های کشور اسپانیا داراست که دارای بیش از دومیلیون کتاب و 35443 مجله و نشریه و فصلنامه های متنوّع علمی و فنّی و ادبی و هنری و فرهنگی و دانشگاهی به زبان های گوناگونِ جهانی است که در مجموع در 5852 مرکزِ مطالعه و کتابخانه و قراءت خانه جای گرفته است.

دانشگاه بارثلونا در زمینه روابط بین المللی بسیار فعّال و علاقه مند به ایجادِ روابطِ دانشگاهی با دیگر کشورهای جهان است و از این رو از سال های بسیار پیش از این، از لحاظ تعداد دانشجویانِ اعزامیِ خود و نیز پذیرش داوطلبانِ تحصیل از دیگر کشورها، این دانشگاه همواره پیشتاز و پیشگام بوده است و همچنین در زمینه برنامه مبادله دانشجو در قالب برنامه إراسم (نام دانشمند تعلیم و تربیت است برای شرح احوالش به کتاب با ارزش تاریخ فرهنگ اروپا به قلم دکتر عیسی صدیق أعلم مراجعه شود) نیز سِمَتِ تقدّم و برتری دارد.

از سال 1995 میلادی دانشگاه بارثلونا «طرح بالابردن کیفیَّت آموزشی دانشگاه» را برنامه ریزی کرده و برتری ها و اولویّت ها و ضرورت ها و فوریّت ها را در میان مدّت و دراز مدّت ـ تنظیم نموده و برنامه های آموزشی و پژوهشی و خدماتی خود را براساس آخرین پیشرفت های تعلیماتی و تحقیقاتیِ جهانی به منظور بالابردن قلمرو اطّلاعات و توجّه ویژه به «علوم و فنون کاربُردی» معطوف ساخته و دانشگاه را در ابعادِ گوناگونِ دانش و معرفت از پیشرفت قابل ملاحظه و درخورِ توجّهی برخوردار گردانیده است و برنامه توسعه و افزایشِ کیفیِ آموزش دانشگاهی خود را از آغاز اکتبر 1999 تا پایان سال 2002 به تصویب مقامات دولتِ خودمختار در ایالتِ کاتالونیا رسانیده است.

کاتالان ها در دنیا ده میلیون نفرند که به زبان کاتالان سخن می گویند. در دانشگاه بارثلونا در سال های اقامت من در آنجا سیزده زبان به دانشجویان و علاقه مندان تعلیم داده می شد به شرح ذیل 1 ـ یونانی، 2 ـ لاتین 3 ـ انگلیسی، 4 ـ فرانسوی 5 ـ آلمانی 6 ـ پرتغالی 7 ـ اسلاو، 8 ـ عربی 9 ـ اگاریت که زبان آرامی در سوریه است 10 ـ گالیگا که زبان مردم شمال پرتغال است 11 ـ ژاپنی 12 ـ فارسی 13 ـ عبری و فیلولوژی که به معنی زبان، ادبیات، تاریخ، مبانی مطالعه در هر زبان را نیز به طوری به دانشجویان آموزش می دهند که پس از پایان دوران تحصیل، بتوانند دریابند و بخوانند و بنویسند و ترجمه کنند.

دانشگاه بارثلونا حال و هوایی دلنشین، زنده و آکنده از حضورِ علمی و معنویِ دانشوران و دانش پژوهان، محیطی پاکیزه و جَوّی دوستانه دارد و من در آنجا همواره در جایگاه ثابتِ خود، شاهد کوشش های علمی و تلاش های آیندگان و روندگان بودم. کشوری که در دانشگاهش مأموریّت انجام خدمت آموزشی یافتم و مؤسسه یی که در آن به کار تدریس پرداختم دانشجویانی که داشتم و استادان و دانشگاهیانی که با آن ها به گفت و شنود علمی و دانشگاهی پرداختم و خرده ریزهای دیگری که از زندگانی بشری به خزانه خاطر سپرده ام همه و همه حکایت از آن دارد که هیچ گاه نخواستم وقت را به بیهودگی و بطالت گذارنیده باشم و در انجام وظیفه آموزشی و دنبال کردنِ مقاصد علمی و تحقیقاتی در دانشگاهِ آن سامان، هیچ گاه سرگردان و بی هدف نبوده ام.

شمار فارِسی آموزان در دانشگاه بارثلونا هم از مبتدیان ــ متوسِّطان و پیشرفتگان در مجموع از پانزده نفر تجاوز نمی کند امّا به مصداقِ شعرِ «شیخ رضا طالبانیِ کُرد» که به راستی نیکو سروده است:

گرچه جمعیَّتِ کرکوک، کم از بغداد است    قابلیَّت نه به تعداد، به استعداد است
هر یک از آن ها از ویژگی های مطلوب و آراستگی های علمی واخلاقی و تعادل روحی و روانی و امتیازاتِ حاصل از مطالعات گسترده دانشگاهی و جهان بینیِ در خورِ ستایش برخورداری ها دارند.

یکی از گزارش های ارسالی

به نام خدا

آن یکی عاشق به پیشِ یارِ خود    می بگفت از خدمت و از کارِ خود
نز برای منّتی، بل می نمود    بر دُرستیِ محبَّت صد شهود
مشاور محترم وزیر و مدیر کل دفتر همکاری هایِ علمی بین المللی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری

با سلام و امیدواری به پذیرش عبادات و طاعات در ماه مبارک رمضان، گزارش مأموریّت علمی و آموزشی و خدماتی سه ماهه اول سال تحصیلی جاری را به منظور تحقّق بند «و» شرح وظایف استادان (ارائه گزارش هر 3 ماه یک بار به منظور ایجاد تسهیلات لازم در جهت اجرای وظایف) ارسال می دارد:

ــ تدریس زبان و ادبیات فارسی و مطالعات اسلامی در سال تحصیلی جاری 2001 ـ 2000 میلادی = 80 ـ 1379 شمسی در دانشگاه بارثلونا در سه مقطعِ «مبتدیان ـ متوسطان ـ پیشرفتگان» و در طی هفته، 10 ساعت انجام می پذیرد:

1. مبتدیان 4 تا 6 روزهای سه شنبه و پنجشنبه 4 ساعت در هفته

2. متوسطان 5 تا 21 6 روزهای دوشنبه و چهارشنبه 3 ساعت در هفته

3. پیشرفتگان 21 6 تا 8 روزهای سه شنبه و پنجشنبه 3 ساعت در هفته

افزون بر آن یکی دیگر از داوطلبانِ مبتدی که علاقه و اشتیاقِ راستین به یادگیریِ فارسی دارد چون در طیِّ هفته به نگاه داریِ پیرزنی سالخورده آن هم به فاصله یک ساعت راه با قطار به بارثلونا ــ اشتغال دارد و تنها روزهای شنبه از کار آسوده و بر کنار است و با پیام و تلفن و خواهش، درخواستِ فراگیری زبان فارسی در روزهای شنبه را داشت من نیز با آن که روزهای شنبه دانشگاه بارثلونا تعطیل است امّا چون از آغاز مأموریت خدمت، به دفتر کارِ خویش در روزهای مذکور یعنی به (I.P.O.A) Institut del Proxim Orient Anticبرای یادگیری زبان اسپانیولی و در نهایت تهیه مطالب آموزشی برای تدریس رفته ام، موافقت کردم و با آن که اصرار به یادگیریِ خصوصی داشت نپذیرفتم و نام او را در شمار دانشجویان مبتدی به ثبت رسانیدم و مبلغ شهریه پرداختی را که به مبلغ 15000 پستا بود، در اختیار امور مالی مؤسسه گذاشتم و خود به تدریس و آموزش او آغاز کردم و بر این محور و مدار تدریس این جانب در این دیار هر هفته 14 ساعت است که به تدریس اشتغال دارم. روانِ نظامیِ گنجوی شاد که گفت:

لاف از سخنِ چو دُر توان زد    آن خشت بُوَد، که پُر توان زد
(نسخه یی از رو گرفتِ برنامه آموزشی اینجانب در طی ماه های جاری به پیوست ارسال می گردد)

واقعیَّت اینست که به فضل و عنایت الهی من به عنوان استاد زبان و ادبیات فارسی روح و جان و روان ایرانِ و ایرانیان را در قالب میراثِ فرهنگیِ برآمده از باور داشت هایِ اسلامی همواره با خویش داشته ام و از این رهگذر به تعبیر خواجه رندانِ جهان، حافظ که می گوید... بُعد منزل نَبُوَد در سفرِ روحانی، هیچ گاه از انجام وظیفه خود آن هم به به ترین وجهِ ممکن و مقدور، کوتاهی روا نداشته ام با توجّه به اهتمام بی وقفه یی که اینجانب در یادگیری زبان اسپانیولی به منظور توفیق و کامیابیِ به ترِ آموزش زبان و ادب و فرهنگ ایران داشته ام در آغاز سال تحصیلی و در جلسه تنظیم برنامه با حضور رئیس مؤسسه و داوطلبان شرکت در دروس زبان فارسی برای اولین بار به زبان اسپانیولی سخن گفتم که چون کوتاه بود ترجمه اش را می نویسم:

«به نام خدواند بخشنده مهربان ـ به دوره آموزشی زبان فارسی دانشگاهِ بارثلونا خوش آمدید ـ امیدوارم شرکت شما در این دوره به یادگیری، هر چه زودتر زبان فارسی انجامد و در آینده یی نزدیک بتوانید از ایران دیدار کنید.

وقتی من به دانشگاه بارثلونا آمدم نمی توانستم به زبان اسپانیولی سخن بگویم امّا با کوشش های پیوسته با این زبان آشنایی یافتم و اکنون به شما می گویم که نکته بسیار مهمّ در یادگیری یک زبان ــ استمرارِ بی وقفه یادگیری است. زبان فارسی ساده و شیرین است و با زبانِ شما همانندی هایی نیز دارد و من امیدوارم که هرچه زودتر بتوانید در ایران با ایرانیان به فارسی حرف بزنید.»

در این دوره آموزشی نیز این توفیق حاصل است که دانشجویان به حضور در کلاسِ دروس فارسی رغبت و علاقه و اهتمام خاصّی از خود ابراز می دارند. تدریس در این دانشگاه ها این خاصیت را نیز دارد که گاهی دانشجویان پرسش هایی می کنند که مثلِ آهنی که بر سنگ خورَد و شراره برافروزد، استاد متوجّه دانسته هایی می شود که هیچ گاه از خزانه حافظه اش به بیرون راه نیافته است برای مثال در روز پنج شنبه 30 آبان = 20 نوامبر یکی از دانشجویان با ادب و احترام ویژه یی پرسید: رباعی شماره 109 خیام را می دانید چیست؟ می خواهم ترجمه اسپانیایی آن را بدانم. به او گفتم: رباعیات خیّام تدوین های گوناگون و چاپ های مختلف دارد و نه من و نه هیچ کس دیگر هم نمی تواند به این پرسش، پاسخ دهد. گفت کلمه اوّلش را می دانم. گفتم چیست؟ گفت: شادی. بلافاصله پاسخ دادم اینست:

شادی بطلب که حاصلِ عُمرِ دمی است    هر ذرّه ز خاک، کیقبادی وجمی است
احوالِ جهان و عُمرِ فانی و وجود    خوابی و خیالی و فریبی و دمی است
و پس از ترجمه کامل آن (که نسخه یی از آن ارسال می گردد) گفتم: ترجمه بیت دوم همان است که شما می گویید: La vida es Suentilde;o = زندگی، رؤیا است.

راست گفته اند که «احتیاج، مادرِ اختراع است» la nececidad es "La

inventos" los de madre ، همچنین موفقیتِ آموزشی نیز زمانی میسَّر است که زنان و مردانِ دانش و فرهنگ بتوانند مقاصد علمی و فرهنگی خود را با توانایی به دیگران انتقال دهند و در این دیار انجام این منظور جز در سایه آگاهی به زبان میسَّر نیست، استادِ مأمورِ خدمت آموزشی در دانشگاه بارثلونا (که پس از برگزاری هفته دانش = «La semana de la ciencia» در نیمه اول ماه نوامبر، اکنون به مناسبت بزرگداشت پانصد و پنجاهمین سال تأسیس آن از 30 نوامبر تا 19 دسامبر = 10 تا 29 آذر ماه جاری نمایشگاهی عظیم در محوطه دانشگاه برپا داشته اند) افزون بر زبان اسپانیولی ــ نیازمند آشنایی با زبان کاتالان نیز هست زیرا در کاتالونیا که بارثلونا مرکزِ آنست، زبانی رسمی است و گفتار و نوشتار به این زبان در این جا امری رایج و طبیعی است. کاتالان ها خود را برترین [chosen , selected = escogidos=]افرادِ اسپانیا می دانند، خود را کاتالان می نامند و بدین امر بالشی نمایان دارند و شش میلیون نفراند که در این بخش اسپانیا، تاریخ و فرهنگ و زبان و آدابِ قدیم و قویم یک هزار ساله موجود دارند و البته مردمی دانا و در کارِ خود سرآمد و توانا هستند به هرحال با آن که یادگیری زبان اسپانیولی در شمار ضرورت های آموزشی است امّا نباید از یاد برد که هر که در این ایالت زیست می کند ناگزیر است با زبان کاتالان نیز آشنایی یابد تا برای مثال در نگارش مطالب به تعبیرهای من درآوردی و خود ساخته و بی پایه گرفتار نشود خلاصه آن که دشواریِ یادگیری زبان، مضاعف است و من نیز که به قول یکی از استادان روانشادِ زنده یادم (مرحوم ذبیح اللّه صفا) که در حقِّ بنده روزی گفت: «شما از معدود کسانی هستید که هیچ گاه نخواسته اید با دانش و فرهنگ شوخی کنید.» در طیِّ ماه های گذشته خدمت، با تلاش های شبانه روزیِ مستمر، تمام همّت و وقتِ خود را صرفِ یادگیری زبانِ اسپانیولی کرده و در ادامه آن لحظه یی از پای ننشسته و بیکار نمانده ام زیرا همواره بر این باور بوده ام که:

بهرِ شکرانه یک جلوه ساقی باید    سال ها خدمتِ میخانه و مستان کردن
دستاورد این تلاش بی وقفه این بوده است که مطالب علمی و آموزشی را از قبل به اسپانیولی تهیّه کرده و به آموزش زبان و ادب فارسی به زبان رسمیِ آنها در کلاس های درس پرداخته ام و کمّ و کیفِ آموزشی افزایش یافته است و اکنون بیشتر به اسپانیولی و کمتر به انگلیسی تدریس می کنم و ناگفته پیداست که تدریس با این کیفیّت، مستلزم صَرفِ وقت بسیار و جست وجو و دستیابی به عبارات رایج روزانه در فرهنگ های اسپانیولی به انگلیسی و ترجمه آن عبارات به فارسی بوده که از نخستین ساعاتِ بامداد تا پاسی از شب گذشته ادامه داشته است و در صورت ادامه و استمرار ــ خمیرمایه کتابی مفید و آموزشی را فراهم می سازد که آموزش زبان فارسی به اسپانیولی زبانان را جایگاهی خاصّ می بخشد و از بسیاری از دشواری ها می کاهد خاصّه آن که ملاحظه می شود به خاطر آشنایی محسوسِ من به زبان اسپانیولی، پیشرفت دانشجویان چشم گیرتر و علاقه آنها به فراگرفتنِ زبان فارسی بیشتر شده است و نظر به این که بنابر یک تعبیرِ شاعرانه باید بگویم «...از برِ ما تا به مقصد همچنان فرسنگ هاست» و به گفته منوچهری دامغانی:

...شعر ناگفتن به از شعری که باشد نادُرُست    بچّه نازادن به از شش ماهه افکندن جنین
1 ـ شما به خوبی می دانید که ادامه و استمرار یک خط مشیِ علمی ــ چنان که اتخاذِّ سیاستِ فرهنگی هم ــ به مراتب مهمّ تر از آغاز کردن آنست و به ثمر رسیدن این تلاش ها و کوشش های علمی ــ چنان که در ابلاغ صادره بدوی نیز اشاره فرموده اید ــ در گروِ استمرار و تداوم و تمدید مأموریّتِ انجام وظایف علمی، آموزشی و پژوهشی است افزون بر آن که دوراندیشیِ سیاسی و فرهنگی ایجاب می کند که به منظور به ثمر رسیدنِ فعالیّت های علمی و آراستگی به کارایی دانشگاهی در کشورهای غربی که زبان رسمی آن ها جهانی امّا جز زبان انگلیسی است، مأموریّت افراد اعزامی، طولانی تر و پایه های آن استوارتر باشد زیرا زدودن دشواری ها و فراهم ساختن موجبات انجام وظیفه که از همه مهمّ تر فراگرفتن زبان است ــ مستلزم صرف وقتِ بسیار است و در واقع سال اوّلِ مأمورّیت، تمام وقتِ فعّال مصروف یادگیری به منظور توفیق آموزشی به تر می گردد.

2 ـ افزون بر انجام وظایف آموزشی در اجرای مُفادِ رهنمود جنابعالی در دیدار پیش از عزیمت به محلّ مأموریت مبنی بر لزوم شرکت در محافل علمی و ایراد سخنرانی به منظور معرّفی ادب و فرهنگ ایران اسلامی ــ بنا به دعوت و فراخوانِ قبلی مرکز فرهنگی دینیِ امام الهادی (ع) که از سوی جماعتی متمایل به تشیّع اداره می شود (یادآوری می شود که رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در مادرید، بنده را به مسؤولان مرکز معرّفی کرده اند) در تاریخ 20 نوامبر = 30 آبان جهت ایراد سخنرانی در سلسله سخنرانی های گفت و گوی فرهنگ ها Dialogo intercultural به فاصله شش روز، در تاریخ یکشنبه 26 نوامبر = 6 آذر ماه که برابر با شب اول ماه مبارک رمضان براساس تقویم اینجا بود، ساعت 7 بعدازظهر تحت عنوان «جوانمردی درتفکّر اسلامی» "La Caballeriaacute;en el Pensamiento islamico"به مدّت یک ساعت به زبان اسپانیولی سخنرانی کردم و با وجود آن که فاصله زمانیِ اعلام و ایراد سخنرانی چندان نبود، جماعتی مشتاق و علاقه مند از بانوان و مردان حضور یافته و پس از پایان سخنرانی به طرح پرسش ها و شنیدن پاسخ یکایکِ آن ها پرداخته شد و در جوّی صمیمانه قبول خاطرِ حاضران در مجلس را فراهم ساخت و این در واقع توفیقی بود الهی و حوالتی یزدانی که در سالی که جمهوری اسلامی ایران به نام مبارک حضرت مولا علی (ع) سال امیرالمؤمنین اعلام داشته است در این دیار از زبان پیامبر (ص) خطاب به علی بن ابی طالب (ع) بر زبان برانم که:

oh Ali Tuacute; eres caballero de esta comunidad = یا علی، تو جوانمردِ این اُمَّتی = یا علی أَنتَ فَتی هذِهِ الأُمَّة

و به مناسبت مطالب مندرج در سخنرانی (که نسخه یی از آن به همراه ارسال می گردد در 10 صفحه) در بیان جوانمردی از دیدگاه اسلامی به مظهر مردانگی و جوانمردی مسلمانان اشاره کرده و بر زبان برانم لافَتی إِلّا علی:

No hay caballero como Ali (No tiene semejante).

و در پاسخ به پرسش های حاضران از آیات قرآنی و احادیث نبوی نیز سود جُسته و توضیح دادم لفظ علی، یکی از اسماءِ الهی است و به معنیِ selected و escogido است و زمانی که از مرکز فرهنگی دینی امام الهادی بارثلونا با بدرقه احترام آمیزِ مسؤولانِ مرکز بیرون آمدم، بی اختیار بر خاطرم گذشت: «جلوه ها کردم و نشناخت مرا أهلِ دلی...» و لحظه یی بعد به یادم آمد که نام شماهم «عبدالعلی» و این امتیاز و افتخارِ خاندان برای جنابعالی و بنده و شیعیان بس که بگوییم «ای دل غمین مباش که مولایِ ما علی است.»

به هرحال آن را به فال نیک گرفتم زیرا به تعبیر حافظ:

... رُخِ تو، در نظر آمد، مراد خواهم یافت    چرا که حالِ نکو، در قفایِ فالِ نکوست
و ملاحظه می شود که:

تا نگویی یا علی، آسان نگردد هیچ کار    لافتی إِلّا علی، لاسیف إِلّا ذوالفقار
3 ـ آغاز به کار ترجمه کتاب تُحْفَةُ الاخوان فی خصائص الفتیان که ده سال پیش در تهران با مقدّمه و تصحیح و تعلیق اینجانب به دو زبان عربی و فارسی انتشار یافته است و در صورتی که ترجمه آن به زبان انگلیسی نیز انجام پذیرد و با دو زبان از پیش نشر یافته عربی و فارسی به چهار زبان منتشر گردد، اقدام بجا و فرهنگی، علمی بجا و ثمربخش و فرخنده یی در سال جاری که به نام علی (ع) سال امیرالمؤمنین نام گرفته است ــ خواهد بود و البته مستلزم حمایتِ مادّی و فراهم ساختن موجبات انتشار آنست. (نخستین صحیفه ترجمه به زبان اسپانیولی به پیوست همراه متن عربی آن ارسال می گردد.)

4 ـ آغاز به کار تألیف و تدوین فرهنگ اسپانیولی به فارسی (صحایفی از آن آماده شد امّا به خاطر کثرت ساعات آموزشی و اشتغال به دیگر کارهای پژوهشی ــ متوقّف مانده است تاریخ آغاز 25 آبان 1379 به یاری خداوند سبحان)

5 ـ تهیه خمیرمایه مطالب «آموزش زبان فارسی» ویژه علاقه مندانِ اسپانیولی زبان. نظر به این که ارتباط مستقیم به کار آموزشی اینجانب داشته است و نیز آشنایی تدریجی با کتاب های آموزش زبان اسپانیولی میسّر بوده است، این کارِ تحقیقی کاربردی، می تواند منشأ فواید گسترده قرار گیرد و در تدوین مطالب و تهیه مندرجات آن کوشش خواهد شد تا از کلیه امکانات و تدابیر حاصل از آموخته ها و دانسته ها و تجربه ها در تنظیم و تألیف استفاده شود و آشکار است که تجربه همواره گران و دشوار به دست آمده است و هرگاه از تجربه های گران ارز به گونه یی دوراندیشانه استفاده شود، بر ارزش آن ها افزوده می شود (تألیف و انتشار چنین کتابی مستلزم حمایت مادّی و معنوی است) محض مثال فرزند کوچک خانواده و یا به اصطلاح «ته تغاری» در زبان اسپانیولی Benjamin گفته می شود که بنیامین نام برادر کوچک ترِ حضرت یوسف بوده است. پیراهن را Camisa می نامند که همان قمیص عربی است و گروگان را Rehen رِئن گویند که همان رهن عربی است آب حیات را elixirمی نامند که اکسیر معمول در فارسی است و در شعر حافظ محض مثال به کار رفته است.

پیشنهادِ من اینست که آینده نگریِ واقع بینانه حُکم می کند که با اتخاذِّ تدابیرِ خردمندانه ــ از سوی آژانس فرهنگیِ اسپانیا در تهران کلاس های آموزش زبان اسپانیولی دایر گردد و از وجود فارسی آموزان دانشگاه بارثلونا که علاقه مند به تدریس زبان اسپانیولی هستند استفاده شود، همچنین امکان تدریس زبان اسپانیولی در مدارس و دانشگاه ها فراهم گردد تا علاقه مندان به یادگیری زبان اسپانیولی بتوانند با این زبان جهانی آشنایی حاصل کنند.

امیدوارم این صحایفِ صامت بتواند بیانگرِ اندکی از بسیار و مُشتی از خروار انجام وظیفه من در این دیار باشد. بجاست عبارتی را که به دانشجویان دانشگاه درس داده و آموخته ام به فارسی و اسپانیولی بنگارم:

«مجنون می خواست به لیلی نامه نویسد، کاغذ برگرفت و خطاب به وی نگاشت: خیالِ تو بر دیده من و نامِ تو بر زبان من و یادِ تو در قلب من است دیگر چه بنویسم!»

Maynun queriacute;a escribir una carta a Leili, y toma un PaPel y le escribioacute;:

Tu Imagen esta en mi ojo , tu nombre en mi boca, y tu rewerdo en mi corazon,iA quien escribo!

با تجدید احترام

دکتر سیِّد محمَّد دامادی استاد زبان و ادبیّات فارسی

مأمور خدمتِ آموزشی در دانشگاه بارثلونایِ اسپانیا

* * *

حقوقِ معلّمی و استادی برای چنین افراد، کم و حقوق دوره بازنشستگی نیز از آن کمتر است اینان هیچ گاه از تجمّل در زندگی بهره مند و برخوردار نبوده و به قناعت زیسته و آبرومندانه روزگار را به سر آورده اند امّا، هرگز هم از گردشِ ایّام روی تُرُش ننشسته و شکایت و شکوه یی نداشته اند و صرفِ عمر در تحقیق و تتّبع و تعلیم و تربیت را تنها به خاطر عشق به دانش و خدمت به علم کرده اند و از آن فرشته خویان در عرصه خاک اند که أجر مادّی در قِبالِ کارهای عالیِ علمیِ خود را در حکم این می دانند که بهایِ گوهری را به سفالی بدهند و مصداق کار ایشان تمثیل باب بُرزویه طبیب در کتاب کلیله و دمنه است آنجا که می گوید: «مقصودِ کشاورز از پراکندنِ تخم، دانه باشد امّا کاه که علف ستور است از آن حاصل آید.»

و چنین است که دانشجویان از همان ملاقات اوّل در می یابند که با یک استاد وظیفه شناس و آگاه به أبعاد مسؤولیّت و حوزه کارِ خطیرِ خویش و وظیفه شناس و مسلّط به حرفه اش سروکار دارند که به زبان های زنده عالم استیلا دارد و می تواند آن زبان ها را بخواند و بداند و بدان ها بگوید و بنویسد، دقیق است و در جست و جو بسیار اصرار می ورزد و از پای نمی نشیند و می خواند و می نویسد و هرگاه از او پرسشی در مسایل علمی می شود به قدر وسع و اطّلاعِ خود به آن پاسخ می دهد و برای آن که هیچ سایلِ علمی را محروم نگذارد از هرکس و هرجا و هر چیز که دستش به آن ها برسد ــ استمداد می کند هر چند که این قبیل کارها مستلزمِ مدَّتی کار و تحقیق و تکاپو و تتّبع باشد. چنین کسان می توانند راه و رسمِ کار کردن را به دانشجویان بیاموزند و جوانان را از روزمرّگی و بیهودگی ــ که متأسّفانه گریبانگیر بیشترِ نوجوانانِ بلاتکلیف است ــ نجات بخشند و همچنان که در میان جمعیّتِ چندین میلیاردی نوع بشر که بر رویِ زمین زندگی می کنند با دانستن پنج کلمه: اسمِ مملکت و شهر و خیابان و کوچه و نمره خانه ــ نام و نشان شخص منظور را می توان پیدا کرد، می تواند به علاقه مندانِ معرفت نیز بیاموزد که در میان میلیون ها کتاب نیز با پنج کلمه دانستن می شود هر کتابی را یافت و آن پنج کلمه نیز در فهرست کتابخانه و یا بر صفحه کامپیوتر ثبت است و تنها باید دانست که آدمی چگونه باید آن پنج کلمه را پیدا کند زیرا بنابر یک تعبیر ــ علم چیزی جز شناختنِ کتبِ مرجع، نیست و همین قدر که آدم بداند که هر مطلبی را در کدام کتاب می توان یافت همه علوم را نیز بالقوّه خواهد دانست افزون بر آن این توانایی را نیز دارا باشد که بتواند از مطلبی که یافته است به طور صحیح استفاده کند و تا آخرین لحظه های زندگانی اش نیز از خواندن و یادگرفتن و نوشتن و اصلاح پیوسته کاستی ها دست بر ندارد و سخنانش در عین سودمندی، شنونده و خواننده کنجکاو را وادارد که حتّی الامکان در آن غور و تعمّق کند و حتّی از جزیی ترین پاورقی ها و حواشی و متن و اضافات آن حدّاکثرِ استفاده را بکند.

تنها چنین استادان آزموده و خیرخواه که نمایندگان ادب و فرهنگِ اصیل اند و با ویژگی هایی که برشمردیم در واقع، بنیانی از بنیان های علمی و ادبی و فرهنگی به شمارمی روند، می توانند راهنمای مبتدیانِ جوان و سرمشق و «أسوة» پژوهشگرانِ جهان باشند که گذشته از دارا بودن مقام علمی و اتّصاف به فضایل و آراستگی به کمالات اخلاقی، قادرند با آهستگی و لطف بیان و آزرم در نمودنِ ناسختگی ها ــ نواقص و نقایص را به نوعهدانِ نو تعلّم ــ بدون آن که رنجشی پیدا کنند ــ یادآور گردند و در کسوت راهنمایی و ارشاد و تشویقِ نوخاستگان و انتقاد و تهذیب کار و سخن ایشان همچون استادی خردمند و مهربان و پدری فرزانه و کرامند، مستعدّانِ تازه کار را با رغبتی افزون تر به کار وادارند و ایشان را قوی دل و پشت گرم گردانند.

* * *

دوشنبه 21 آذر ماه / 1379 ــ 11 دسامبر / 2000 = 14 رمضان 1421
به هر کیفیّت بود امروز گزارش انجام وظایف خویش در طیِّ سه ماه جاری را در دیار غربت ــ راهیِ سرزمینِ مهر و روشنایی، ایران عزیز کردم. از شما چه پنهان این روزها سخت تحت تأثیر سخن حکیمانه عارف بزرگ ایران ــ پیر میهنه، ابوسعید ابوالخیر هستم که درباره احوال و افکار او کتابی نوشتم که به نام ابوسعید نامه دانشگاه تهران انتشار داده است و نشردوم آن ضمایم و فوایدی بیش از نشر نخستین دارد. گفتار او اینست «حکایت نویس مباش چنان باش که از تو حکایت کنند.»

با آن که در طیِّ زندگی همواره می خواسته ام که چنان باشم که از من حکایت کنند امّا حرفه آموزشی و پژوهشی مرا واداشته است که تا آنجا که می توانم نکته ها را از یاد نبرده و بر صفحه روزگار به ثبت رسانم هر چند بر خاطرم این اشعار نقش بسته بر حافظه خلجان دارد:

آسمان گو ندهد کام، چه خواهد بودن؟    یا حریفی نشود رام، چه خواهد بودن؟
حاصل از کشمکش زندگی ای دل نامی است    گو نماند زمن این نام، چه خواهد بودن؟
آفتابی بُوَد این عمر، ولی بر لب بام    آفتابی به لب بام، چه خواهد بودن؟...
امیدوارم پایان کار چنان نباشد که برای شوریده غزنه سنایی بود که در لحظه وداع با زندگی گفت:

بازگشتم از سخن، زیرا که نیست    در سخن معنی و در معنی سخن
از یاد نمی برم که در گذشته یی نه چندان دور، درس زبان فارسی در کشور عزیز ما در ردیف درس هایی هر چند در جایِ خود با اهمیّت امّا از قبیل ورزش و نقاشی بود با کمال تأسّف تعلیمات دینی نیز همین حال و وضع را داشت نتیجه حاصل از آن این بود که نخست وزیر کشور «مجلس بحث درباره زبان فارسی» را با خطابه یی که برایش نوشته بودند می گشود و در طیِّ گفتار کوتاه خود، ده ها مورد را غلط می خواند و کلمات را تحریف می کرد و یا نمی دانست چه می کندو می گوید و یا می دانست چه می کند و می گوید امّا بدان چندان اهمیّت نمی داد و صورت دوم ظاهرا به واقعیّت نزدیک تر بود. به هرحال طبیعت انسانی، آدمی را به چنین یادها و خاطره ها وامی دارد آری:

آدمیزاده، زنده از یاد است    یادها، جانِ آدمیزاد است
امّا چرا از نوشتنِ گزارش بیزارم؟

واقعیَّت اینست که مبتدی باید برای منتهی گزارش بدهد. امّا اکنون گردشِ روزگار بر عکس است، چنان که در پایین تصویری خواندم

ما نماندیم و عکس ما باقی است    گردش روزگار، برعکس است
از سوی دیگر ابعاد مختلف و زمینه های گوناگون وظیفه یی را که در طول مدّت تجربه تعلیماتی و تحقیقاتی در دانشگاه های داخل و خارج از کشور داشته ام به حدّی گسترده و دوراندیشانه و واقع بینانه بوده است که با خوی و خصال درویشانه ام سازگاری ندارد که بنویسم که هر یک از یادها و یادبودهای بیشتر تلخ و کمتر شیرینِ تجربه های دانشگاهی گذشته در این قبیل مأموریّت ها تا چه حد راهگشا و تاریکی زُداست افزون بر آن آن ها را نمی توان در سطوری چند و در طیِّ صحایفی معدود، محدود کرد و خلاصه نگاشت. مگر نه اینست که حوادث روزگار و بازیگری های ایام زندگی که اختیارِ هیچ یک هم در دست بشر نیست گاه موجب می شود که مصداق تامّ مَثَلِ عربی «جاوِرْغَنِیّا أَوْ بَحْرا» (همسایه دارا یا دریا شو) واقع گردد و در میان دو دریا به سر بَرَد (اقیانوس اطلس و دریای مدیترانه) زندگی در چنین سرزمینی، دریادلی می طلبد که حافظ در جست وجوی او نغمه سر داده و سروده و گفته است:

... یارانِ ره نرفته چه دانند قدرِ عشق؟    دریا دلی بجوی، دلیری، دلاوری
آن وقت مگر می توان «بحر را در کوزه» کرد! البته نمی توان چه به قول جلال الدین محمد:

گر بریزی بحر را در کوزه یی    چند گنجد؟ قسمتِ یک روزه یی
از جانب دیگر، دیرگاهی است گفته اند:

گفتنِ ناگفتنی ها مشکل است    نیست این کار زبان، کارِ دل است
یقین دارم که هیچ کس در جهان یافت نشده است که بتواند ادّعا کند آنچه را که خواسته است بگوید ــ توانسته است ادا کند بی جهت نیست که شاعر این مطلب را در مضمونی لطیف بیان کرده و به این دردِ آدمی و بدبختی بشری اشارت کرده است:

دی بلبلکی بر سرِ شاخی با ُجفت    می گفت غمی که در دلش بود نهفت
رشگ آمدم از بلبل و با خود گفتم    شاد آن که غمی دارد و بتواند گفت
از جانب دیگر باید بگویم

ای دریغا رهزنان بنشسته اند    صد گِره، زیرِ زبانم بسته اند
من در طیِّ ایّام زندگی در ایرانِ عزیز شاهد «سرزنش مدّعیان» و «طعنه حسودانِ» بسیار بوده ام و از این رو احتیاط را و رعایت مصلحت را نمی توانم نادیده انگاشت. حقیقت اینست که در طیِّ ایام مأموریّت آموزشی و خدماتی در دانشگاه بارثلونا من تقریبا تمام کارهای تحقیقاتی پیشین و جاریِ خود را متوقف کرده و به یادگیریِ زبان و ادبیات اسپانیولی آن هم نه به صورت بازاری بل که به گونه یی دانشگاهی پرداخته ام بدان منظور و مقصود که بتوانم به صورتی آبرومندانه تر و چنان که در خورِ شأن استادی است که سال های عمر را با تأییداتِ خداوند متعال در راه تحصیل و تدریس و تعلیم و تحقیقِ محض سپری کرده است ــ در این جا به تدریس زبان و ادبیات فارسی به دانشجویان جویا و پویای دانشگاه بارثلونا بپردازم و بی جهت نیست که افزون بر آن که آموزش زبان و ادبیات فارسی را رفعت بخشیده و در مقاطع ابتدایی و متوسط و عالی به تعلیم آن ها اشتغال دارم دانشجویان رغبت و علاقه و اهتمامی خاص به شرکت در کلاس های درس از خود ابراز می دارند ــ حضور دایمی به عنوانِ chair owner Professor در پشت میز کار در دانشگاه و فراگیریِ دایمی و بی وقفه و آماده سازی مطالب آموزشی و توانایی القاء و آموزش در سطحی مطلوب موجب گردیده است که کرسی زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه بارثلونا تحکیم پذیرد و آموزش زبان و ادبیّات فارسی احترام و اعتبار پیدا کند زیرا حضور پیوسته ام در محل کار، خود موجد علاقه بیشتر دانشجویان گردیده است زیرا به عنوان استاد زبان و ادبیات فارسی، روح و روان و جان ایرانیان را در قالب میراث فرهنگی موجود در زبان و ادب فارسی همواره با خویش داشته ام و از این رهگذر بنابر تعبیر حافظ ــ سرحلقه رندان جهان که می گوید: «بُعدِ منزل، نبود در سفر روحانی» هیچ گاه از انجام وظیفه ــ آن هم به به ترین وجه مقدور و ممکن کوتاهی روا نداشته و کوشیده ام به نوبه خود حافظ شؤون فرهنگی و حیثیَّت و آبروی ایران عزیز باشم و با سرفرازی و سربلندیِ روزافزون ایرانیان ــ احساس شادمانیِ خاطر داشته باشم.

راست است که از زادبومِ خود دورم و از لذَّت دیدار بسیاری از دوستان محروم امّا به همین دلایل بسیار بیش از داخل ایران کار کرده ام و از احترام به آیین مقدّس و کیش ایرانیانِ عزیز هیچ گاه غفلت روا نداشته ام. می گویند به سوری گفتند: اشتها داری؟ گفت: «منِ بینوا در جهان همین متاع را دارم! استاد زبان و ادب فارسی هم باید آراستگی به فضایلی داشته باشد که از یک استاد ادیب فرزانه آبروافزایِ کشور ایرانِ کهن سال انتظار آن را می توان داشت.

البته «علاج واقعه، پیش از وقوع باید کرد» / و«بلاندیده، دعا را شروع باید کرد.» آخر تفاوت بسیار هست میان یک شخصِ مزاحم و از خود راضی و طلبکار و بی خاصیت و مدّعی و دشواری افزا با کسی که به فضل و عنایتِ حضرت باری و تلاش بی امان در طیِّ سال های خدمات سرشار از صمیمیتی که نامحرمان را بدان راه نیست (الصدق مع الحق و الرفق مع الخلق) و در اغلب موارد بی مزد و پاداش ــ به برتریِ بارز و آشکارِ حرفه یی خویش در تمام سطوح و أبعاد و شقوق گوناگونِ آن دست یافته و معرفتی تمام عیار حاصل کرده است و آگاه است که در نهایت، خواندنِ گزارش و دانستن حقایق به فرض، مگر جز اینست که:

عطای بزرگانِ ایران زمین    دو تا بارِکَ اللّه، سه تا آفرین!
امّا واقعیّت اینست که در اینجا همگان نسبت به من احترامی را که شایسته یک استاد تمام عیار است ــ نثار می کنند و چون به گونه یی از تدریس من استقبال می کنند که یکی از آن ها به من می گفت: آن قدر شیرین صحبت می کنید که گذشتِ زمان را حس نمی کنم و از این رو به راستی احساس می کنم که وجودم، نافع است و به درد می خورم و باید بگویم که آدم حظ می کند از این همه علاقه و شوق دانشجویان که مایه دلگرمی من در این دیارِ غربت بوده است و در واقع موجبات سرفرازی و سربلندی اعزام کنندگان را به مصداق «إخْتیارُ المَرْء عنوانُ عَقْلِه» دربرداشته است.

حضور استاد زبان و ادبیّات فارسی در هر کجای جهان که باشد، در واقع حضورِ ایران است. به عبارت دیگر تنها استاد زبان و ادبیّات فارسی است که می تواند به نوعی ایران را با خود به همراه ببرد و زبان فارسی را که معرِّف سیمای معنوی و عامل تفاهم و تعاون و مظهرِ دستاوردهایِ متراکم اندیشه پیشینیان و واسطة العقد بقا و سند هویّت و مایه سرفرازی و مهمترین پشتوانه فرهنگی ایران اسلامی و دربردارنده زبده لیاقت و شایستگی ایرانیان در طیِّ تاریخِ دراز دامن آن ها بوده است و به راستی مَظهرِ حیات ایران و ایرانیان است، در گوشه و کنار جهان زنده نگه دارد. چنین فردی که نیروی کارِ خردمندانه همراه با ساده دلی و پاک نهادی را داراست و دلش می خواهد برای کشور و زادبومش به راستی خدمتی انجام دهد می تواند دولتمردان را از هر حیث خاطر جمع کند که هر چند صورت و حالتی حق به جانب ندارد امّا شعوری دارد که بتواند خدمتگزار باشد و خدای ناخواسته از او ترکِ أولایی سر نزند.

چنین استادی باید زبان و بیانی آن چنان گرم و نرم و از معرفت سرشار داشته باشد که بتواند بر علاقه و اشتیاق دانش اندوزان و فارسی آموزانِ غیرایرانی بیفزاید و آن ها را به یادگیری و معرفت آموزی هر چه بیشتر برانگیزاند و من برای اعزام استاد زبان و ادب فارسی اعتبارنامه ورود به مراکز دانشگاهی جهان ــ از این بالاتر و والاتر نمی دانم و نمی شناسم و بدون تردید هر که در زبان فارسی به راستی تحصیل واقعی کرده باشد و به اصطلاح علما در زمینه زبان و ادب و فرهنگ و تاریخ ایران به «عدالت شرعی» نایل گردیده باشد می تواند به چنین وظیفه خطیری گماشته شود و ملاحظه می توان کرد که تعارف و سیاست بازی به کنار:

هزار نکته ادب، جان ز عشق آموزد    که آن ادب نتوان یافتن به مکتب ها
* * *

هر ملت هوشیار و دوستدار پیشرفت و ترقّی هم در دنیای کنونی باید بکوشد که در بزرگداشت فرهنگ ملی و نکوداشت جلوه های اصیل آن و آگاهی بر مزایای راستین زبان و ادبیات و فرهنگ خود، اهتمامی در خورِ ستایش و کوششی بی وقفه و مداوم داشته باشد و تنها از این طریق و گام برداشتن در این راه است که می تواند از تهاجم فکر و فرهنگ دیگران مصونیّت یافته، ایمِن بمانَد.

و از این رو، آموزش زبان و ادب و فرهنگ ایران ــ چنان که آموختن زبان و ادب و فرهنگ زبان های جهانی ــ باید از عناصرِ کالبدی و اصول مسلَّم برنامه های آموزشی در کلیه مقاطع تحصیلی به شمار آید و تنها با تنظیم و اجرای برنامه یی دقیق و سنجیده از سوی کارشناسان خبیر و آزموده است که می توان موجبات آشناییِ درستِ آموزندگان ایرانی را با زبان و ادب و فرهنگ و معرفت ایران و جهان فراهم ساخت تا ایرانیان نیز به نوبه خود بتوانند در عین پاسخ به نیاز زمان، راه گشای آینده یی روشن و صراطی مستقیم باشند.

کوتاه سخن آن که ما ایرانی زاده شده ایم و هر جا هم که باشیم، ایرانی هستیم و ایرانی هم از دنیا می رویم امّا در هر کجای جهان که باشیم باید رفتاری داشته باشیم که شایسته یک ایرانیِ نمونه و سربلند باشد و به گونه یی که وقتی دیگران ما را می بینند فکر کنند همه ایرانی ها همین طورند. حالا چه بسا ممکن است عده یی هم علمی نداشته باشند، فضل و کمالی نداشته باشند ولی آن اصالتِ ایرانی، پدر و مادرداریِ ایرانی، آن حسّ جوانمردی خاصِّ ایرانی در میان کسانی که به این قبیل مراکز علمی دنیا اعزام می گردند باید طوری نباشد که اسباب سرشکستگی را فراهم کند بل که در هر جا که هستند و به هر طریقی که انجام وظیفه می کنند، آدمی نمونه باشند و به گونه یی که به آن ها مثل بزنند. آرزویم تندرستی و شادکامی همه کسانی است که به منزلتِ گنجینه های زبان و ادب و فرهنگ ایران در گوشه و کنار جهان آگاه اندومایه مباهات ایران اسلامی و ایرانیان در جهان اند و با آشنایی عمیقی که با خداوندگاران شعر و نثر فارسی و نیز با استیلا و إشرافی که بر زبان های خارجی دارند، می توانند بر فرهنگ دیرپا و زبان و ادبِ گران قدر و ارزنده ایرانیان آثاری ماندگار بیفزایند و با این مایه از دلدادگی و سرسپردگی به مظهر جاویدان ایران ـ زبان فارسی است که می بینم از شما چه پنهان هنوز شور جوانی در شصت سالگی در وجودم زبانه می کشد و آرزو را هم بدین ترتیب بر جوانان عیب نمی بینم و نمی دانم و هر چند روزی چندبار هم شده که در برابر آیینه محض مثال بایستم و دگرگونی ها را نیز به چشم خود ببینم امّا گذشت زمان و گذر عمر را در مورد خود لااقل نمی توانم باور کنم!

از سوی دیگر باید پذیرفت که در میان افراد جامعه یی که هر یک از ما ــ اعضای آن هستیم، بسیار معدود و محدود افرادی را می توان یافت که قوانین جاری و جدول های موجود معمول، شایسته وجود نازنین آن ها نیست مثال می زنم استادی که پس از اقامت طولانی در غربت و بدور از خانه و خاندان و دوستان به منظور انجام مأموریت و ادای وظیفه خدمت به منظور استفاده از مرخَّصی استحقاقی سالیانه در ایام معدود تابستان گرم و طاقت فرسا به زادبوم عزیز خود آمده است تا از خانواده اش دیدار کند و دشواری های آن ها را آن هم به منظور امکان تداوم خدمت ــ تا آنجا که می تواند کاهش بخشد و موجبات خدمتِ به تر را فراهم سازد و در این فاصله زمانی کوتاه، از او سه کتاب انتشار می یابد، یک کتاب به عنوان شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت (برای اولین بار و آن هم در پنج هزار نسخه) و دو کتاب برای چاپ دوم و سوم آن هم از سوی دانشگاه تهران، پیداست که در ادای وظیفه مأموریّت و حفظ آبرویِ زبان و ادب و فرهنگ ایران در محل مأموریّت نه تنها هیچ گونه سستی روا نمی دارد بل که از جانِ خود مایه می گذارد.

اکنون ملاحظه بفرمایید که برای بنده نوشتن و ارسال گزارش نه تنها بی معنی و نابجاست بل که اگر حمل بر ادِّعا نشود، در کار خویش نیمه سیاستمدار شده ام و رسم أرباب سیاست براین بوده است که بگویند امّا ننویسند حتّی گاهی جوابِ نامه را هم ندهند و نمی دهند مبادا حمل بر توقّع و انتظار ولو بجا و مشروع گردد و بدین ترتیب ارسال گزارش در واقع پس از بیان این مقدمات به معنی آنست که باید برخلاف عُرف و رسم جاری ارباب سیاست و نیز مغایر با علم و اطّلاع خود رفتار کنم و از این رو به راستی بارِگرانی است کشیدن به دوش. تجربه های متواتر نیز که به درجه ثبوت رسیده است به من نشان داده است که در کارهای اجرایی کسانی که کاری نکرده اند ــ گزارش داده اند و بهره ها برده اند و آنگاه جابجا شده اند ــ کار ما عملی و شهودی است و بصری و نه سمعی و کتبی. تفاوتِ امثال من نیز با دیگران در این است که من کوشیده ام به خواستِ خداوند به علم خود عمل کرده باشم و توفیق در این بوده است که در این راه کامیابی داشته ام.

* * *

هرآه که بود در دلِ ما    برقی شد و سوخت حاصل ما
رازِ دلِ ما، نمی شود فاش    تا لاله نروید از گِل ما
الباقی هوالمُشتاقی و تتّمه اگر مقدور شد عندالتّلاقی!

نظر شما