زبان شناسی و گویشهای ایرانی در گفت و گو با دکتر ایران کلباسی
مجله پژوهشگران فروردین - تیر 1387 - شماره 14 و 15
نویسنده : گفتوگو : سعید اسلامزاده
39
اشاره:
هر کسی که با زبان و ادبیات سروکار داشته باشد، لاجرم گذارش به دنیای بیکران زبانشناسی هم میافتد. زبانشناسی امروز دیگر صرفاً بررسیکنندة زبان به معنی خاص آن نیست که دیگران را به آن نیازی نباشد؛ بلکه زبانشناسی، دانشی میانرشتهای است که به مدد بسیاری از دانشها بهخصوص علوم انسانی میآید و در شناخت بنیادین مسائل آنها چارهساز است. در دنیای ادبیات و روزنامهنگاری هم نمیتوان از زبانشناسی بینیاز بود.
گفتوگو با دکتر ایران کلباسی که سالهاست در زمینة زبانشناسی کار میکند و بهویژه گویشهای ایرانی را خوب میشناسد، فرصتی مغتنم بود تا از زیر و بم مسائل امروزی زبان فارسی آگاه شویم.
دیدار و گفتوگو با این بانوی زبانشناس، در یکی از روزهای گرم تیرماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و شش در دفتر کار ایشان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اتفاق افتاد که مبارک هم بود.
قبل از ورود به گفتوگو، به عناوین تألیفات و برخی از مقالات ایشان اشاره میشود:
کتاب ه
زبان فارسی و زبانهای محلی، دانشکدة مکاتبه ای، 1355.
گویش کردی مهاباد، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،1362.
فارسی اصفهانی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی. 1370.
ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1371.
گویش کلیمیان اصفهان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373.
فارسی ایران و تاجیکستان، دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه، 1374.
گویش کلاردشت (رودبارک)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1376.
وندهای اشتقاقی فعلی در لهجه ها و گویشهای ایرانی و کاربرد آنها در واژهسازی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1386.
فرهنگ توصیفی گونه های زبانی ایران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (دردست چاپ).
مقالات
1. «فعل در گویش کردی مهاباد»،سومین کنگرة تحقیقات ایرانی انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، جلد2، 1351. ص 249 265.
2. «فعل در گویش کلیمیان اصفهان»، ششمین کنگرة تحقیقات ایرانی، انتشارات دانشگاه آذرابادگان، 1357، ص 304338.
3. “Abkurzung der eigennamen in der persisechen umgangssprache”, spektrum Iran, Bon I, Hept 2, 1988 / 1367.
4. ارگیتو در زبانها و گویشهای ایرانی، مجلة زبانشناسی، مرکز نشر دانشگاهی، س5، ش2، 1367، ص 70 87 .
5.“A comparison between the Kurdish of Mahabad and that of suleimaniye”, Contacts between Cultures, Toronto, Canada 1995/1369.
6. «مقایسهای بین دو لهجه از گویش کردی»، مجلة فرهنگ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ش13 (ویژة زبانشناسی)،1371، ص 163 175.
7. «تنوع لهجه ها در گویش گیلکی، مجلة دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکدة ادبیات، س1371، ش 25، ص 934 976 .
8.“The word structure in Jewish dialect of Isfahn., Pan-Asiatic linguisties, Bangkok, 1992 / 1371. p.1178-1182.
9. «تنوع زبانها و گویشهای ایرانی»، مجلة مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز، س3، ش6، 1373، ص 109 113.
10. Essai De comparaison Du systeme verbal Des Dialectes kurdes De Mehabad, Sanandaj Et Kermanshah, Acta kurdiea, Cur Zon press, London, volume I, 1994 /1373, p. 125-137.
11. «کرواتها بر ایرانیبودن خود پافشاری میکنند»، مجلة نگاه نو، ش29، 1375، ص 196 201.
12. «فارسی گفتاری و نوشتاری»، مجلة فرهنگ، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س14، ش12، 1380، ص 49 68.
13. «شباهتها و تفاوتهای زبانهای تالشی، گیلاکی و مازندرانی»، مجلة زبانشناسی، مرکز نشر دانشگاهی، س20، ش1، 1384، ص 57 98 .
14. «حالت در زبانها وگویشهای ایرانی»، مجلة زبانشناسی (دردست چاپ).
15. «درباره انار و بادگیر»، جهان کتاب (دردست چاپ).
16. «مقایسة چهارگونة زبانی در استانهای بوشهر و هرمزگان»، بنیاد ایران شناسی (مجموعهمقالات، دردست چاپ).
17. «کوزه را هم شکستم» (دردست تهیه).
طرح در دست تهیه
زبان و ادبیات گویشی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
خانم دکتر کلباسی ! آنچه شما در این سالهای پربار علمی انجام دادهاید، در کلام مختصر ما نمیگنجد؛ اما برای آشنایی بیشتر ما و خوانندگان، شمهای از زندگی و تحصیلات و کارهای علمی انجامشده تاکنون را بیان کنید.
من متولد سال 1318 در شهر اصفهان هستم. دوران دبستان و دبیرستان را در این شهر بودم و دورة کارشناسی را در رشتة زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه شیراز گذراندم؛ کارشناسی ارشد و دکترا را در دانشگاه تهران در رشتة زبانشناسی همگانی خواندم و در سال 1351 مدرک دکترا گرفتم. باید اضافه کنم که من جزو دانشجویان دورة اول دکترای زبان شناسی همگانی در ایران هستم. در سال 1337 به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدم و 16 سال در دبستانها و دبیرستانهای اصفهان، شیراز و تهران تدریس کردم. در سال 1353، از آموزش و پرورش به فرهنگستان سابق زبان ایران یعنی فرهنگستان دوم منتقل شدمو بعد از انقلاب، از فرهنگستان زبان به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی آمدم. از1353 تاکنون، به امر پژوهش و تدریس در دانشگاهها مشغولم. پس از گذراندن مراحل استادیاری و دانشیاری، هماکنون استاد پایة 27 هستم. در این مدت، 8 کتاب و بیش از 600 مقالة علمی در زمینة زبان فارسی و گویشهای ایرانی در مجلات داخل و خارج بهچاپ رسانده ام. گرایش اصلی من در زبانشناسی، گویششناسی است. گویش شناسی، شاخه ای از زبان شناسی است که در آن گویشها بررسی میشود. آخرین کارم در این زمینه، تهیة فرهنگ توصیفی گونههای زبانی ایران است؛ که درآن، 221 گویش و لهجة زندة ایرانی را که در داخل ایران بهکار می روند، ازنظر آوایی، دستوری و واژگانی بررسی کرده ام و تفاوتها و شباهتهای آنها را یافته و آنها را دسته بندی کرده ام. فکر می کنم این کار ازنظر مطالعات گویش شناسی بسیار مفید باشد و در تدریس درس گویش شناسی در دانشگاهها بهکار رود. این فرهنگ، حدود هزار صفحه می شود و مقدمات چاپ را در پژوهشگاه می گذراند.
زبان، پدیده و نهادی اجتماعی است. بنیانهای روابط اجتماعی برپایة زبان برنهاده میشود. زبانشناسی، زبان را اختصاصاً و فارغ از تمامی حواشی آن میکاود. (ازلحاظ آواشناسی و واژهشناسی و ...) برای آغاز بحث تخصصی دربارة زبان و زبانشناسی، تعریفی از زبان و کارکردهای آن ارائه بفرمایید تا ما این موجود بهظاهر آشنا ولی پررمزوراز را تااندازهای بشناسیم. همچنین تعریفی از زبانشناسی و کارکردها و اهداف آن بیان کنید.
برای اینکه تعریف دقیقی از زبان انسانی انجام بگیرد، من زبان را از سه نظر تعریف می کنم: زبان به معنی اعم آن، زبان ازنظر زبان شناسی و زبان ازنظر گویش شناسی.
زبان به معنی اعم آن، هر نوع نشانه یا قراردادی است که پیامی را بین افراد یک جامعه منتقل می کند؛ برای مثال، بوق اتومبیل، آژیر آمبولانس، چراغ راهنمایی، زنگ اخبار، تابلوی ورود ممنوع، تابلوی توقف ممنوع و حرکات چشم و ابرو و سر و دست و غیره نوعی زبان است.
زبان ازنظر علم زبان شناسی، شامل تعداد محدودی قاعدة آوایی، معنایی و دستوری است که با این قواعد، تعداد محدودی واژه می توان بی نهایت جمله ساخت و این جمله ها ازطریق دستگاه گفتار آدمی تولید می شود و واسطه ارتباط بین افراد می شود. برای مثال، در زبان فارسی، قواعدی داریم که براساس آنها معلوم میشود: جای فاعل، مفعول و فعل در جمله کجاست؛ صفت و موصوف و مضاف و مضافالیه نسبت بههم چگونه قرار می گیرند؛ جای حروف اضافه، حروف ربط، قید و غیره کجاست؛ ... به این قواعد دستور زبان گفته می شود. با این قواعد و واژه هایی که در زبان فارسی وجود دارد، می توان بی نهایت جمله ساخت. ملاحظه می کنید که با این تعریف چگونه میتوان کلیة گویشها و لهجه ها را هم زبان نامید. این بحث را از این جهت در اینجا مطرح کردم که بهمحض اینکه موضوع زبان و گویش و لهجه مطرح میشود، همه می پرسند که آیا مثلاً گویش کردی زبان است یا لهجه؟ بلوچی زبان است یا لهجه؟ این است که من اینجا تأکید می کنم که طبق این تعریف، به همة گویشها می توانیم زبان بگوییم.
اما زبان ازنظر گویششناسی، در یک محدودة سیاسی آن چیزی که ما به آن زبان می گوییم، باید دو ویژگی داشته باشد: یکی اینکه زبان رسمی یک مملکت باشد، یعنی قدرت سیاسی داشته باشد، مانند زبان فارسی در ایران؛ دیگر اینکه در مقایسه با زبانها و گویشهای اطراف خود، زبان مادری متفاوت داشته باشد، مانند زبانهای ارمنی، عربی و ترکی در ایران که بهترتیب از زبانهای مادر آرمنین، سامی و اورالاتا گرفته شده، درحالیکه زبان فارسی از خانواده زبانهای ایرانی است.
با توجه به اینکه به دو اصطلاح لهجه و گویش اشاره شد، بد نیست در اینجا تعریف مختصری از این دو اصطلاح و نیز اصطلاح گونة زبانی داده شود:
گویشها شاخه ای از زبان واحد هستند؛ برای مثال، فارسی، تاتی، کردی، بلوچی، مازندرانی، گیلکی و... گویشهای یک زبان ایرانی هستند که من آن را زبان ایران نخستین نامیدم.
به انواع هر گویش، لهجه میگویند ؛ برای مثال، لهجههای فارسی عبارتند از تهرانی، اصفهانی، شیرازی، کرمانی و غیره، گیلکی دارای لهجه های رشتی، لاهیجانی، رودسری، آستانهای و... است، و کردی لهجه های مهابادی، سنندجی، کرمانشاهی ایلامی و غیره دارد.
گویشها ازنظر آوایی و واژگانی و دستوری تفاوتهای زیادی با هم دارند و فهم آنها به آموزش نیاز دارد ولی لهجه های هر گویش معمولاً فقط تفاوتهای آوایی و واژگانی دارد و فهم آنها به آموزش چندانی نیاز ندارد. مثلاً یک اصفهانی با یک تهرانی یا شیرازی بهراحتی می توانند هم صحبت کنند ولی همین اصفهانی وقتی با گویش گیلکی یا مازندرانی و یا بلوچی روبهرو می شود، اگر نخواهد از فارسی که زبان بهاصطلاح میانجی بهحساب میآید، استفاده کند، دچار مشکل میشود.
هر لهجه، گونههای زبانی دارد که وابسته به شغل، تحصیل، سن و جنس گویش است ؛ برای مثال، یک اصفهانی تحصیلکرده با یک بی سواد اصفهانی تفاوت لهجه دارد و یا یک جوان اصفهانی درمقابل افراد همسن لهجة متفاوتی دارد. شغل و جنس نیز در ایجاد گونه های زبانی تأثیر میگذارد.
از کارکردهای زبان پرسیدید. کارکرد زبان یعنی نحوة استفادة روزمره از زبان در امور مختلف. مهمترین کارکردهای زبان عبارت است از ایجاد تفاهم و ارتباط، بیان عقیده، ارائة اطلاعات و کسب اطلاعات، حدیث نفس (یعنی فکرکردن و با خود حرفزدن)؛ و از کارکردهای دیگر زبان، فرهنگسازی است به این معنا که از طریق زبان فرهنگ ساخته و به نسلهای آینده منتقل میشود.
اما در سؤالتان از زبان شناسی و کارکردهای آن پرسیدید. زبان شناسی یعنی مطالعة علمی زبان. هر زبان را که طبق قواعد شناختهشدة علمی بررسی کنیم،مطالعة زبانشناختی کردهایم و کسی که به این نوع مطالعه می پردازد، زبانشناس نام دارد. کارکردهای علم زبانشناسی و اهداف آن عبارت است از توصیف زبان و نوشتن دستور زبان، مقایسة زبانها، طبقه بندی زبانها، بررسی و شناخت وضعیت گذشتة زبانها، بررسی لهجه ها و گویش ها، آموزش زبان، فرهنگنگاری بررسی زبان ازنظر تولید و دریافت ازطریق اندامهای گفتاری و دستگاه شنیداری و مطالعات صوتشناسی فیزیکی یا آکوستیکی. بد نیست اینجا اضافه کنم که گویش شناسی بخشی از زبانشناسی است که در آن، گویش ها مطالعه و بررسی میشود.
بگذارید در اینجا یک پرانتز باز کنیم. گفتید که وظیفة زبان شناسی، بررسی علمی زبان است. در طول تاریخ کسانی آمدند و دربارة زبان بحث کردند و نظریاتی هم دادند که امروز مطرح می شود. رابطه ای هم بین زبان و منطق هست. زبان و منطق بحث پیچیده ای دارد. وقتی منطق ویتگنشتاین را می خوانیم، می بینیم که مبانی زبان شناسی و منطق درهم تنیده شده است. الآن ما در کشورمان بیشتر با کدامیک از این نظریات زبان شناسی سروکار داریم؟
تاریخ زبان شناسی، بحث مفصلی دارد. اصولاً بحث مربوط به زبان، از قرون قبل از میلاد، از زمان ارسطو و افلاطون و سقراط، شروع شد، و ادامه پیدا کرد، تا اینکه به قرن بیستم رسید. زبان شناسی جدید از قرن بیستم شروع شد؛ شاید با پژوهشهای سوسور که او را پدر زبان شناسی نوین می نامند. بعد از سوسور، نظریات و مکاتب مختلفی در زبان شناسی پیدا شده است؛ مکاتبی مثل ساخت گرایی و گشتاری. الآن مطرحترین مکتب، مکتب گشتاری است که زایشی هم به آن می گویند؛ و امروز در دانشگاههای ایران این مکتب خیلی مطرح است.
بحث زبان شناسی، بحثی کلی است؛ یعنی مثلاً نمی توان گفت زبانشناسی فارسی یا انگلیسی یا فرانسوی. آیا از استادان ما کسانی بودند که نظریات جدیدی دربارة زبان بدهند؟
متأسفانه هنوز در ایران راجع به زبان شناسی کسی نظریة جدیدی نداده است؛ و هر چه داریم، همان نظریاتی است که از زبانشناسی خارجی گرفتیم.
پرسش بعدی دربارة تاریخ زبان فارسی است. زبان فارسی در دسته بندی جهانی زبانها در چه شاخه ای قرار می گیرد؟ در این پیشینة تاریخی، زبان را تقسیم بندی می کنیم: زبانهای هند و اروپایی و جلوتر از آن زبانهای ایرانی. این زبان فارسی که الآن دربارة آن صحبت می کنیم و با آن حرف میزنیم، چه پیشینة تاریخی را طی کرده تا به اینجا رسیده است؟
زبان فارسی در شاخة زبانهای هندوایرانی قرار دارد؛ که شاخه ای از زبانهای هندواروپایی است. شاخة هندوایرانی به دو شاخة هندی و ایرانی و شاخه ایرانی خود به چندین زبان تقسیم می شود. که یکی از آنها فارسی است. زبان فارسی، سه دورة باستان، میانه و نو دارد. فارسی امروز ما که همان فارسی نو است، لهجههای زیادی دارد. امروزه زبان فارسی در کنار سایر گویشهای ایرانی به حیات خود ادامه میدهد.
آیا الآن آثار مکتوبی از زبان فارسی باستان و فارسی میانه دردست داریم؟
آثار نوشته شده داریم. یعنی ما علاوه بر رشتة زبانشناسی همگانی، رشتة زبانهای باستانی داریم که رشتة گستردهای است و خیلی هم روی آن کار میشود. استادان باستانی اصولاً جدا از استادان زبانشناسی همگانی هستند؛ و این رشته، رشتة جداگانهای است.
این زبان فارسی که الآن بهعنوان فارسی نو یا همان فارسی دری دربارة آن صحبت می کنیم، ازلحاظ ساختار زبانی و واژگانی تحت تاثیر آن زبانهای میانه و باستان بوده، یا اصلاً زبان مستقلی است؟
مطمئناً تحت تأثیر است. گفتم که این زبان دنبالة زبان فارسی میانه است و فارسی میانه هم دنبالة فارسی باستان. اگر درنظر بگیریم که یک زبان ایرانی نخستین داشتیم که زمانی از زبان هندوایرانی جدا شده است، همة این زبانها باستان یا گویشهای امروز ما چون از یک مادر واحد منشعب شدند، مطمئناً شباهتهایی با هم دارند؛ یکی بود و بعد در طول تاریخ از هم جدا شدند و تفاوتهایی با هم پیدا کردند.
دوره های تحولی زبان در تاریخ معمولاً خیلی طولانی است و شاید مثلاً به یک هزاره برسد تا یک زبان تحولی بنیادین پیدا کند. زبانهای ایران باستان، زبان فارسی میانه و فارسی نو، یک دورة طولانی تاریخی را دربر می گیرند، چه تفاوتهایی باعث می شود که بیاییم این فاصله گذاری را انجام بدهیم؟ تقریبا شاید نزدیک هزار و پانصد سال باشد که داریم با این زبان صحبت می کنیم. این زبان تفاوت خیلی زیادی با آن زبان میانه پیدا کرده است که اسم دیگری روی آن گذاشتیم؟ همین طور است یا عامل این اسمگذاری، مسائل تاریخی و فرهنگی است؟
فکر میکنم مسائل تاریخی، بیشتر در آن مؤثر بوده است. برای مثال، فرض کنید فارسی میانه به فارسی نو تبدیل شد. با آمدن اعراب به ایران، و ازبینرفتن ساسانیان، بود که زبان فارسی برای مدتی کنار گذاشته شد و زبان عربی جای آنرا گرفت. ولی فارسی بهطور کلی ازبین نرفت؛ یعنی زبان عربی، زبان رسمی شد اما، زبان فارسی همچنان در میان خانواده ها بهکار رفت. آنگاه مخلوطشدن زبان عربی و زبان فارسی، تا حدی زبان فارسی را تحت تأثیر قرار داد و تغییراتی در آن بهوجود آورد.
یعنی میتوان گفت آن دوره ای هم که اشکانیان منقرض می شوند و درواقع زبان فارسی باستان جای خود را به زبان میانه می دهد، تحت تاثیر وقایع تاریخی است.
اتفاقاً نامگذاری این زبانها در طول تاریخ، بیشتر به همین دوره های تاریخی بستگی دارد که مثلاً حکومتی می رود و حکومت دیگری جای آن را میگیرد. نامگذاری به پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی، دقیقا با مسائل تاریخی ارتباط دارد.
زبان فارسی امروز همانطورکه گفتید گویشها و لهجه های متفاوتی دارد. لطفاً در اینباره توضیح بیشتری بدهید و آن تعبیری را هم که خودتان فرمودید که بعضی می پرسند کردی یا ترکی یا بلوچی زبان هستند یا گویش یا لهجه، بیشتر روشن کنید تا معلوم شود که اینها ازلحاظ ساختاری، زبانی یا واژگانی چه ارتباطی با زبان فارسی معیار دارند. آیا مستقل هستند یا از زبان فارسی معیار تبعیت میکنند ؟
اشتباهی که غالب افراد انجام می دهند، این است که گویشهای موجود ایرانی را گویشهای زبان فارسی میدانند. درصورتیکه گویشهای ایرانی، شاخه هایی از زبان فارسی نیستند. گویشها و زبان فارسی از یک زبان واحد که همان زبان ایرانی نخستین است، منشعب شده است، بنابراین، اشتباه است بگوییم گویشهای زبان فارسی. یعنی اگر یک زبان ایرانی نخستین درنظر بگیریم، زبان فارسی کنار گویشها قرار می گیرد نه اینکه گویشها از زبان فارسی منشعب شوند، تصور کنید که چندین هزار سال پیش، وقتی آریائیها از روسیه بهطرف جنوب سرازیر شدند، بخشی به هند و بخشی به ایران آمدند. آنهایی که به ایران آمدند، در ابتدا زبان واحدی داشتند که همان زبان ایرانی نخستین است. این زبان بعدها به شاخه های متفاوتی تقسیم شد که یکی از این شاخه ها، زبان فارسی نام گرفت. سایر گویشهای ایرانی، شاخه های دیگر این زبان واحد هستند. بنابراین نباید گویشها را شاخه ای از زبان فارسی دانست. تعریف زبان و گویش و لهجه را قبلا بیان کردیم. کردی یک گویش ایرانی است و ترکی یکی از زبانهایی است که در ایران بهکار می رود، چون از زبان مادری متفاوت است. گویشها ازنظر آوایی، واژگانی و ساختاری استقلال دارند؛ ولی چون با زبان فارسی از زبان مادری واحدی منشعب شدهاند، مسلماً شباهتهایی با هم دارند.
من به نکتهای درمورد زبان فارسی فکر می کردم و آن اینکه آیا می توانیم بحث زبان مدرن و زبان سنتی را در زمینة زبان فارسی مطرح کنیم؛ و این هم بهدلیل واژهها و کاربردهای متفاوتی است که زبان نسبت به گذشته دارد. آمدن اینترنت و رسانه های مدرن، یکی از دلایلی است که برای این بحث مطرح می کنیم. با توجه به این تکنولوژیهای نوین که وارد شده است، آیا می توانیم به این قائل بشویم که زبانی که پنجاه سال پیش به آن صحبت میکردند، یک زبان سنتی بهشمار می رود و زبانی که الآن به آن صحبت می کنیم، با این اصطلاحات وسیعی که در زمینة کامپیوتر، اینترنت، و علوم مختلف دارد، یک زبان مدرن است؟
هر زبانی که درمقابل ورود واژه های بیگانه مقاومت کند و بتواند از قوانین واژهسازی که خود دارد استفاده کند و برای واژه های بیگانة وارداتی واژه بسازد، مسلماً توان بهروزشدن را دارد. اگر منظورتان از مدرنشدن، جلوگیری از واژه های بیگانه است و واژه سازی درمقابل آنها است، با تلاشی که فرهنگستان زبان ایران در این زمینه انجام می دهد و کوشش بسیاری دیگر از افراد علاقهمند به واژه سازی، می توان این زبان را درمقابل زبان سنتی، زبان مدرن نامید.
یعنی شما ازمنظر واژه سازی و ساختن واژه های برابر با واژ گان خارجی این مسئله را مطرح می کنید؟
بله. یعنی تغییرات زبان، بیشتر روی واژه ها است. در زبان هم پذیرفته نیست که مثلاً بگوییم یک زیان به دلیلِ ورودِ واژه های بیگانه در آن مدرن شده است . ورود واژه های بیگانه در یک زبان، آن را خراب میکند نه مدرن. ولی وقتی این زبان را درمقابل واژه های بیگانه بهروز بکنیم، شاید آن موقع بتوانیم اصطلاح مدرن را برای آن بهکار ببریم.
ارتباط یک زبان با زبان دیگر برای بسیاری زبانها اتفاق افتاده است. زبان فارسی در طول تاریخ ارتباطهای زیادی با اقوام مختلف داشته است، که ازقضا اکثر این اقوام هم مهاجم بودند. یک زبان بدون ارتباط با زبانهای دیگر تا چه حد می تواند زنده بماند؛ و سؤال این است که یا اگر زبانی آن بازیابی واژگانی و ساختاری را نداشته باشد، حیات اجتماعی آن طولانی می شود یا در دورة کوتاهی ازبین می رود.
زبانه برای زندهماندن نیازی به برخورد زبانهای دیگر ندارند. هر زبانی تا زمانیکه گویشور دارد، زنده است؛ و وقتی گویشوران خود را ازدست می دهد، مرگش فر می رسد. اتفاقاً برخورد زبانها بهصورت بی رویه و حسابنشده ممکن است زبانی را ازبین ببرد.
در برخورد زبانها با هم سه اتفاق ممکن است رخ دهد:
یکی اینکه زبان غالب زبان مغلوب را ازبین ببرد؛ مانند جایگزینی زبان ترکی با زبان قدیمی ایرانی در آذربایجان یا جایگزینی زبان عربی با زبان قبطی در مصر، یا زبان عربی با زبانهای بابلی، آشوری و اکدی در بینالنهرین، و یا زبان ترکی با زبان یونانی و بیزانس یعنی ترکی فعلی، که ترکها به بیزانس حمله کردند و زبان یونانی را ازبین بردند و زبان ترکی فعلی در آنجا باقی ماند.
دوم اینکه زبان مغلوب زبان غالب را ازبین ببرد؛ مانند برخورد زبان عربی با زبان فارسی پس از اسلام که زبان فارسی باقی ماند و زبان عربی را کنار زد.
سوم اینکه دو زبان در کنار هم باقی بمانند و همزمان به کار روند؛ مثل زبان انگلیسی و فرانسه در کبک کانادا و یا کاربرد همزمان دو زبان انگلیسی و ایرلندی در ایرلند.
یکی از مسائلی که مدتهاست در زبان فارسی مطرح می شود، شباهتها یا تفاوتهایی است که میان زبان نوشتاری و زبان گفتاری وجود دارد. بهنظر شما، آیا دو زبان فارسی نوشتاری و گفتاری، بنیانهای واژگانی و ساختاری متفاوت دارند یا فقط گونههایی از یکدیگر هستند؟ کدام یک از این دو زبان سالم تری است: زبانی که با آن صحبت میکنیم یا زبانی که روی کاغذ نوشته میشود؟
زبان فارسی، علاوه بر لهجه هایی مثل تهرانی، اصفهانی، شیرازی و جز آن، گونه ای از فارسی دارد که به آن فارسی معیار می گویند. فارسی معیار، دو گونة نوشتاری و گفتاری دارد که ازنظر واژ گان و ساختار تفاوتی با هم ندارند و درواقع یکی هستند. تفاوت آنها در این است که فارسی معیار نوشتاری را می نویسیم و فارسی معیار گفتاری را از روی نوشته می خوانیم. آنچه متفاوت از فارسی معیار است، فارسی محاوره ای است یعنی فارسیکه با آن حرف میزنیم.این نوع فارسی ازنظر آوایی، واژگانی و ساخت دستوری، تفاوتهایی با فارسی معیار دارد؛ برای مثال، «می گویم» و «می روم» در فارسی معیار تبدیل میشود به فارسی محاوره ای «می گم» و «می رم»، ملاحظه می شود که در فارسی محاوره ای واژهها را تا چه اندازه کوتاه می کنیم یا مثلاً در محاوره، واژه های خاصی به کار می بریم، برای مثال «خانه» می شود «خونه»، «نان» می شود «نون»، «دندان» می شود «دندون»، و غیره، بنابراین اینجا باید به این نکته تأکید کنیم که این دو اصطلاح فارسی محاوره ای و فارسی گفتاری را با هم اشتباه نگیریم.
می توانیم بگوییم فارسی رسمی و فارسی محاوره ای؟
فارسی رسمی، تعریف دیگری دارد. فارسی محاوره ای اصولاً در طبقهبندی فارسی معیار قرار نمیگیرد. فارسی معیار دو گونه دارد: گونة نوشتاری و گفتاری که تنها تفاوت این دو در این است که یکی را می نویسیم و یکی را از رو می خوانیم. به فارسی محاوره ای حرف می زنیم. بنابراین، فارسی محاورهای بسیار متفاوت از فارسی معیار است. درواقع، درمقایسة لهجه ها و گویش ها آنها را با فارسی معیار مقایسه میکنیم نه فارسی محاوره ای.
ولی تأکید تعدادی از زبان شناسان روی فارسی محاوره ای است؛ برای مثال، دکتر باطنی روی زبان فارسی گفتاری بسیار تأکید دارند و می گویند سالم تر از زبان روزنامه ها و رسانه ها است.
خوب شاید منظور دکتر باطنی هم همین فارسی معیار گفتاری و نوشتاری است.
تأکید بیشتر مثالها در کتابهای دکتر باطنی یا حتی آقای نجفی روی این است که مردم خیلی بهتر و سالمتر از آن کسانی که اصحاب رسانه هستند، می نویسند و صحبت میکنند. آنها تحت تأثیر مسائلی مثل گرته برداری از ترجمه ها، اصطلاحاتی را بهکار می برند که هیچ پیشینهای در زبان فارسی ندارد. ولی مردم چون زبانشان را از پدرانشان شنیدهاند و سینه به سینه وگوش به گوش نقل میشود، سالم تر و سلیس تر صحبت می کنند. نظر شما در این زمینه چیست؟
بله، قبول دارم. ولی آنچه جای بحث دارد، همین است که ما به هر حال این دو حیطه را از هم جدا کنیم؛ یعنی بحث مردم می شود همان فارسی محاورهای. توجه می کنید! درواقع وقتی میگوییم فارسی معیار، منظور فارسی آموزش است، یعنی همان که ما می نویسیم. ولی به فارسی محاورهای نمی نویسیم. البته، بعضی، مثل صادق هدایت، ممکن است به فارسی محاورهای بنویسند. به هرحال، فارسی محاورهای نوعی فارسی نیست که همه متوجه می شوند و فارسی معیار هم نیست.
سؤال من این است که تحصیلکردههای ما وقتی صحبت می کنند، خیلی راحت حرف می زنند ولی وقتی قلم بهدست می گیرند و می خواهند بنویسند، به فارسی عجیب و غریبی می نویسند که اصلاً قابل خواندن نیست...
تفاوت همین است. نوشتن را باید آموزش دید. و اینها در این زمینه آموزش کافی ندیدهاند. حرفزدن را در خانواده یاد گرفتهاند؛ ولی نوشتن، موضوع دیگری است. من می گویم فارسی معیار همان که می نویسیم؛ همان است که تا آموزش نبینیم، نمی توانیم خوب بنویسیم.
امروز به اشتباه یا به درست، زبان معیار را همان لهجة تهرانی از زبان فارسی میدانند. ازلحاظ علمی، دستوری، واژگانی و ساختاری و مسائلی که در زبان شناسی هست، آیا این معیار بودن توجیه علمی و اجتماعی دارد یا فقط بهخاطر پایتختبودن تهران است که این اتفاق افتاده است؟ و اگر به فرض، پایتخت ایران اصفهان یا شیراز میشد آیا زبان فارسی معیار ما زبانی بود که با آن لهجه صحبت میشد؟
گفتم که زبان معیار یا فارسی معیار، زبان آموزش است؛ بنابراین، فارسی تهرانی اصلاً زبان معیار نیست، بلکه خود لهجه ای از فارسی است مثل سایر لهجه ها مثلاً اصفهانی، شیرازی، کرمانی، و هیچ فرقی با لهجه های دیگر ندارد. هر یک از لهجه ها مشخصات آوایی و واژ گانی خاص خود را دارد که به موقعیت جغرافیایی آن لهجه مربوط است؛ و معیار بودن، ارتباطی به پایتخت بودن یا نبودن ندارد. این هم اشتباهی است که مردم می کنند و فکر می کنند که فارسی معیار، فارسی تهرانی است. زبان معیار از نظر من فقط زبان آموزش است؛ یعنی درواقع آن چیزی که می نویسیم و می خوانیم.
اگر به رسانهها نگاه کنیم، می بینیم که در مطالب روزنامه ها، رادیو و تلویزیون و حالا هم که اینترنت به آن اضافه شده است، غلط های فاحشی در زمینة جمله بندیها، استفاده از واژه ها، یا استفادة درست از مبانی زبان وجود دارد. از آنجا که رسانه وسیله ای است که مردم مدام با آن در ارتباطاند (آنان رادیو گوش می کنند، تلویزیون می بینند، روزنامه می خوانند)، آیا زبان از منظر رسانه تهدید نمی شود؟
بله ؛ البته میشود. رسانه ها در تغییر زبان مردم، سهم بسیاری دارند. بهطور کلی، باید مراقب بود که وسایل ارتباط جمعی چون به زندگی مردم وارد می شوند، واژه ها و ساختهای وارداتی و یا غیردستوری بهکار نبرند، زیرا مردم از آنها تبعیت می کنند.
زبان، کارکرد هایی مختلفی دارد؛ و از این نظر، زبان علمی، زبان ادبی، زبان عامیانه، زبان ژورنالیستی، ... داریم. یکی از مهمترین کارکرد هایی که زبان دارد، در ادبیات است؛ تا حدّی که می گویند شاعران و داستان نویسان، زبان تازه ای می سازند. برخی هم معتقدند که شاعران با بههمریختن نظم طبیعی زبان، نظم نوینی در زبان رقم می زنند. زبان، ابزار ارتباط انسانی در جوامع است؛ و این، کارکرد اصلی زبان است. من بهعنوان یک روزنامه نگار می گویم که کارکرد اصلی زبان، ارتباط بین مردم است. می خواهم ببینم که آیا شاعران و نویسندگان از این لحاظ که زبان جدیدی را ایجاد می کنند، به زبان لطمه می زنند یا زبان مردم را تغییر می دهند؟ و یا اینکه بنیانهای فکری و فلسفی و اندیشه ای زبان را تقویت می کنند؟
ما زبان علمی داریم، زبان ادبی داریم، زبان هنری داریم، زبان عوام داریم و غیره هر یک از اینه حوزة جداگانه و خاصّ خود را دارند و هیچکدام دیگری را خراب نمی کند. با زبان ادبی شعر می گوییم و داستان می نویسیم؛ با زبان علم، علم میآموزیم؛ با زبان هنری، هنر آموزش می دهیم؛ عوام نیز زبان خودشان را دارند. هیچ کدام هم در حوزه دیگری وارد نمی شود؛ البته گاهی بعضی از مردم از افراد معروف حوزه های دیگر تقلید می کنند، مانند تقلید از هنرپیشگان، یا ورزشکاران یا هنرمندان معروف؛ ولی این تقلید زبان حوزه های دیگر را خراب نمی کند. آسیب به زبان وقتی وارد می شود که ساختهای وارداتی از زبانهای بیگانه وارد می شود.
هنرپیشه ای که مثالش را می زنید، از زبانی که در جامعه هست، استفاده میکند و آنرا بهصورت غلوشدة نمایشی ارائه میدهد؟ یعنی زبان آن هنرپیشه هم بالأخره از جایی گرفته شده است و نمونة مشابهی در جامعه دارد.
به هر حال، این زبان از هر جا گرفته شده باشد، زبان خاص خودش است و حوزة خاص خود را دارد. هر یک از زبانها شاخه هایی دارد که گفتیم و هر کدام بهنحو خاصی فرهنگی دارند، زبان عوام به هر حال فرهنگ خودش را نشان می دهد، شغل و حرفة خودش را نشان می دهد، و به هر حال هر کدام از اینها ویژگیهای خاصی دارند.
در گفتههایتان صادق هدایت را مثال زدید. آثار صادق هدایت را که می خوانید، میبینید که استفادة خیلی قوی از زبان عامیانه کرده است. برای مثال، در علویهخانم از زبانی استفاده میکند که وقتی می شنویم، احساس میکنیم وسط یک سری آدم عامی گیر افتادهایم و از هر طرف داریم نوع گویش آنها را می شنویم. هدایت از آن گویش استفادة درستی کرده است تا شخصیتپردازی خود را انجام دهد. درمقابل، نویسندگانی مانند محمود دولتآبادی، یا هوشنگ گلشیری، از نوعی زبان دیگر استفاده می کنند. آیا از همة اینها میتوانیم تحت عنوان زبان ادبی یاد کنیم؟ یا اینکه هر کدام از اینها بخشی از جامعة زبانی را گرفتهاند و در داستانهایشان بهکار بردهاند؟
اگر بپذیریم هر جامعه ای زبانهای مختلف دارد، بخشهای مختلف، شاخه های مختلف آن زبان را بهوجود میآورند. بنابراین، نوشتههای نویسندگان هم نمایندة آن بخش از جامعه است. یک نویسنده، زبان بخش عوام را منعکس می کند، نویسندة دیگر زبان قشرهای دیگر را. نویسنده دقیقا زبان شخصیتهایی را که در داستان می آید، منعکس می کند و به نظرم اینها اصلاً ضرری به زبان نمی رسانند. اتفاقاً معروف است که بعضی از این داستاننویسان ویژگیای دارند که نام آن را هنجارگریزی می گذارند. هنجارگریزی یعنی دور یکردن از آن قوانین معمول زبان؛ و به نظرم، ادبیات همین است. یکی از ویژگیهای ادبیات، هنجارگریزی از قوانین معمول زبان است.
یکی از ویژگیهای زبان فارسی امروز ما این است که با زبان و ادبیات هزاروچندصد سال پیش بهراحتی ارتباط برقرار میکنیم. ما همیشه در طول تاریخ درمعرض حملة اقوامی بودیم که هر کدام از اینها قرنها بر ایران حکومت کردند؛ اقوام یونانی، عرب، مغول، ترک، ... چه چیزی باعث شده است زبان فارسی به آنها غلبه کند نه آنها به زبان فارسی؟ آیا فرهنگ ایرانی سبب شده است که زبان قوت پیدا بکند یا تعصبی که مردم به زبانشان داشتند باعث شده این زبان در این سالها با همة این حملات حفظ شود؟
شکی نیست که ایران و ایرانی، فرهنگ والایی دارد. این فرهنگ والا باعث می شود که ایرانی بهراحتی فرهنگهای وارداتی را نپذیرد، و مخصوصاً در حفظ زبان و سنتهای خود پافشاری کند. حملة اعراب به ایران نتوانست زبان فارسی را ازبین ببرد. ولی اینکه گفته شود زبان فارسی از هزاران پیش تاکنون تغییر نکرده است، صحیح بهنظر نمی رسد. مسلماً فارسی امروز با فارسی شاهنامه یکی نیست و تغییراتی در آن ایجاد شده است. فارسی امروز در مقایسه با گذشته، ازنظر ساخت ساده تر شده، و ازطرفی واژه های بسیاری در آن وارد شده است؛ درست مثل انگلیسی امروز در مقایسه با انگلیسی زمان شکسپیر. ولی علّت اینکه ایرانیان امروز شاهنامه را بهراحتی می فهمند و می توانند بهخوبی آن را بخوانند و تفسیر کنند، علاقة آنان به شاهنامه است. شعر امروز مثل اشعار شاملو و اخوان ثالث با اشعار حافظ و فردوسی ازلحاظ زبانی تفاوت زیادی دارد. بنابراین، اینطور نیست که بگوییم زبان فارسی در طول زمان هیچ تغییری نکرده است.
بحث تغییر مدنظرم نبود. بحث، این ارتباط فرهنگی حفظشده بین ما و زبان حافظ، زبان مولانا، زبان نظامی بود (حالا نظامی که در مقطع زمانی و در جایی زندگی می کرده است که الآن اصلاً به آن زبان صحبت نمیشود)؛ ارتباط فرهنگی بین آن زبانی که با آن ساختار متفاوت در آن دوره تکلم می شده است و این زبانی که الآن داریم با آن صحبت می کنیم. این ارتباط حفظ شده است. حالا علت آن علاقه به شاهنامه است عرق فرهنگی ایرانی است؛ همة اینها دخیل می شود. مسلماً زبانی که الآن داریم، با زبان حتی پنجاه سال پیش تا حد زیادی متفاوت است، نکتة دیگر اینکه امروز مسائل تکنولوژیکی و علمی زیادی داریم که باعث شده است واژه های بیگانة زیادی وارد زبان فارسی شود. به نظر شما، آیا این تعداد زیاد واژة غیرفارسی در زبان، به زبان فارسی آسیب می رساند یا برعکس باعث تقویت توان واژه سازی و بهروزشدن زبان می شود؟ بفرمایید جایگاه فرهنگستان زبان و ادب در این زمینه چیست و چه وظیفه ای در حفظ زبان دارد؟
همانطور که قبلاً هم گفتم، مطمئناً ورود واژه های بیگانه به زبان آسیب می رساند و باید جلوی آن گرفته شود. وظیفة فرهنگستان که فعلاً مشغول واژه سازی است فقط واژه سازی نیست؛ بلکه مواردی چون برنامه ریزی زبان، فرهنگ نگاری، دستور نویسی و بررسی و حفظ و حمایت از گویشهای ایرانی را نیز دربر میگیرد.
یک تکنولوژی وارد کشور ما می شود به اسم کامپیوتر؛ بعد میآییم و اسم آن را عوض می کنیم و به آن رایانه می گوییم. اما این وسیله، یک تکنولوژی و فرهنگی را با خودش وارد می کند و به یک فرهنگ استفاده ای هم نیاز دارد. کاربر این وسیله هیچوقت نمیگوید که من این پرونده را در سختافزار خودم نگهداری کردم، بلکه می گوید این فایل را در هارد سیستم save کردم، و او از این زبان و واژهها بهراحتی استفاده می کند و همة کسانی که از این ابزار استفاده می کنند، آنها را متوجه می شوند. منظورم این است که تکنولوژی، زبان جدیدی را با یک واژ گان خاص خود وارد زبان فارسی میکند. وقتی وارد دنیای جوانان می شویم، می بینیم با واژه هایی صحبت می کنند که برای ما غریب است. منظورم بیشتر روی این نوع نگاه به زبان است که این تا چه حد به زبان آسیب می زند؟ آیا اصلاً آسیب می زند؟ و آیا اصلاً باید جلوی آن را بگیریم؟ یا باید بگذاریم سیر طبیعی خود را طی کند؟
آسیب که مطمئناً می زند؛ و فکر می کنم در هر جامعه ای که فرهنگستان دارند، یا جوامع پیشرفته، به هر حال تلاش میکنند که جلوی ورود واژه های بیگانه به زبان را بگیرند. ولی اینکه حالا ازپس آن برمیآیند یا نه، مطلب دیگری است. تلاش را باید کرد. امّا من ورود واژههای فنی و تخصصی را قبول دارم؛ برای مثال در رشتة پزشکی. چند روز پیش رفته بودم دندانپزشکی، دیدم آقای دندانپزشک چنان این واژه های خارجی را بهکار می بردکه انگار زبان مادریاش است. اصطلاحات عجیب و غریب که من تعجب کردم. در هر حال، نقش واژه سازی و برنامهریزی برای حفظ زبان یک چیز دیگر است و کاربردش توسط مردم، یک چیز دیگر. امّا به نظر من، در این راه واقعاً باید تلاش کرد؛ و اگر رها شود، زبان فارسی، بعد از مدتی، دیگر زبان فارسی نیست، فقط ممکن است چند تا فعل مثلاً فارسی را بهکار ببریم و همة واژه هایش خارجی بشود.
خوب؛ پس اینجا نقش فرهنگستان زیر سؤال نمی رود؟ ببینید! بخشی از واژههایی را که فرهنگستان در این سالها ساخته و جایگزین واژههای قبلی کرده است، مردم به شکل طنز به کار میبرند. این به نظرم، آسیب بزرگی است برای فرهنگستانی که وظیفة سنگینی بهعهده دارد و میخواهد از زبان حفاظت کند و صیانت از زبان را بهعهده دارد.
خوب؛ فکر می کنم این مسئله تا حدودی به سیاست برمی گردد. به هر حال، اگر پشت واژه هایی که فرهنگستان می سازد، قدرت باشد و این واژهها با قدرت در جامعه به کار روند و مثلاً دولت به شدت حمایت کند و مردم مجبور باشند آن واژهها را بهکار ببرند،اثر دارد ولی وقتی آنها واژه بسازند و مردم هم کار خود را بکنند، فکر می کنم در اینجا دیگر نتوان کاری کرد.
ببینید! وقتی وسیله ای مثل کامپیوتر، موبایل یا تلفن، تلویزیون، .... را که دیگران ساختهاند و طبیعتاً تکنولوژی آن را وارد می کنیم، چه اصراری داریم که اسم آن را تغییر بدهیم. 50 سال است که تلویزیون وارد ایران شده است همه این وسیله را به اسم تلویزیون می شناسند؛ و حالا بعد از 50 سال یکباره می خواهیم این واژه را حذف کنیم. همینطور، اصطلاحات دیگر هست که بیش از ورود وسایل و تکنولوژیهای آنها ساخته میشود، و خیلی خوب هم جواب می دهد، مثل تلفن همراه که همة مردم از آن استفاده میکنند. یعنی به نظر من فرهنگستان واژهها را بدون توجه به نقش و کاربرد و کارکرد وسایلی که در اختیار مردم است، انجام میدهد؛ درحالیکه اگر به پیشینة اجتماعی و تاریخی آنها هم نگاهی شود شاید خیلی راحتتر بتوان این واژهها را تغییر داد.
الآن فکر نمی کنم فرهنگستان دیگر برای تلفن و تلویزیون واژة جدید بسازد؛ بلکه تلاش آن درحال حاضر برای واژه های جدید است. میگویند واژههایی را که جاافتاده است بگذاریم باشد. دیگر کاری در مورد آن نمیتوان کرد. حتی با واژه های عربی که دیگر در زبان فارسی جا افتاده است هم کاری ندارند و میگویند اینها شناسنامة ایرانی گرفتهاند. فقط روی واژه هایی که تازه وارد می شود، کار می کند. واقعا هم همانطور که گفتید، وقتی چیزی در بین مردم جا افتاد، امکان تغییرش نیست.
در منطقة جغرافیایی که ما زندگی می کنیم،کشورهایی هستند که از لحاظ فرهنگی سابقة مشترکی با ما دارند و زمانی بخشی از کشور ما بودند و زبان و فرهنگ مشترکی با ما داشتند مثل افغانستان، تاجیکستان، ...که مردم آنها به زبان فارسی صحبت می کنند. چه شباهتها و تفاوتهای ساختاری بین زبان فارسی ما و زبان فارسی آنها وجود دارد؟
دری افغانی و تاجیکی، لهجه هایی از زبان فارسی هستند، درست مانند تهرانی، اصفهانی، مشهدی. منظورم این است که اینها را نباید زبان جداگانه ای بدانیم. دری افغانی و تاجیکی هم مثل سایر لهجه های فارسی، ویژگیهای آوایی، واژگانی و گاهی ساختاری خاصّ خود را دارند. بنده پس از فروپاشی شوروی و بازشدن درهای جمهوریهای استقلالیافتة شوروی سابق، پس از سفری که به تاجیکستان داشتم، کتابی با عنوان فارسی ایران و تاجیکستان نوشتم در این کتاب که در سال 1384 چاپ شده و از انتشارات وزارت خارجه است تفاوتها و شباهتهای این دو نوع فارسی یعنی فارسی تاجیکستان و فارسی ایران را برشمردم. البته دری افغانی و تاجیکی، در مقایسه با سایر لهجههای فارسی امروز، ویژگیهای بیشتری از فارسی دری را در خود حفظ کردهاند. چنانکه میدانید، فارسی دری را آغاز فارسی امروز می شناسیم. ولی دلیل اینکه این دو لهجه بیشتر از فارسی دری، ویژگیهای فارسی را در خود حفظ کردند، این است که این دو لهجه از فارسی برخلاف فارسی رایج در ایران که زبان علم و ادبیات شده، صیقل یافته و به عبارتی ساده تر شده است، این دو لهجه تنها زبان خانواده بوده، بنابراین طبیعی است که ویژگیهای زبان قدیم را بیشتر در خود حفظ کند؛ درست مانند حفظ این ویژگیها در گویشها و روستاهای ما، یعنی در گویشهای روستاهای ما که بسیار بیش از حفظ آنها در زبان فارسی است. خوب، می دانید! بسیاری از ویژگیهای زبانهای قدیمی ما ر الآن در گویش هایی که در روستاهای ما به کار میرود، می توانیم حفظ کنیم؛ و این دقیقاً همین وضعیتی است که مثلاً در تاجیکستان بوده است. مدتهای زیادی، زبان فارسی در تاجیکستان زبان خانواده و زبان علم آنها زبان روسی بوده این ویژگیها را بیشتر حفظ کردند.
نظر شما