اقتصاد اطلاعات نامتقارن(1)
مجله پژوهشگران فروردین - تیر 1387 - شماره 14 و 15
نویسنده : دکتر سیدحسین میرجلیلی-دانشیارپژوهشکده اقتصاد پژوهشگاه علوم انسانی
10
اشاره
این مقاله برگرفته از بخش اول تحقیق فرصت مطالعاتی نگارنده با عنوان «اطلاعات نامتقارن و ترتیبات نهادی در بازار وام» است که در سال تحصیلی 13851386 در دانشگاه بیرمنگهام انگلستان، زیر نظر پرفسور پیتر سینکلر انجام شده است.
1. مقدمه
بحث دربارة نقش اطلاعات در اقتصاد، از بازاندیشی و زیر سؤالبردن یکی از فرضهای نظریة رقابت کامل در بازار شروع شد. این فرض بر این مبنا است که تمام شرکتکنندگان در بازار، از تمام قیمتها و تمام اطلاعات فناورانة مربوط اطلاعات کامل دارند. بدین معنا که از یک سو، بنگاهها، قیمتهای تمام کالاهایی را که احتمالاً میتوانند تولید کنند و فناوری تولید این کالاها و نیز قیمتی که در آن میتوانند نهادههای لازم را خریداری کنند، میدانند. از سوی دیگر، تمام افراد هم از قیمتهایی که در آن میتوانند تمام کالاها را خریداری کنند و منابعشان را بهطورکلی و بهخصوص نیروی کارشان را بفروشند، آگاه هستند.(2)
بهعبارت دیگر فرض میشود که مصرفکنندگان، صاحبان منابع و بنگاههایی که در بازار هستند، دربارة وضعیت حال وایندة قیمتها و هزینهها و فرصتهای اقتصادی بازار، اطلاعات کامل دارند؛ بنابراین مصرفکنندگان قیمتی بیش از آنچه لازم است، برای کالا نمیپردازند. تفاوت قیمتها به سرعت از بین میرود و در سراسر بازار برای هر کالا تنها یک قیمت مطرح میشود. منابع به پیشنهاد دهندة بالاترین قیمت، فروخته میشود و با داشتن اطلاعات کامل از جریان قیمتها و هزینهها در حال و اینده، تولیدکنندگان بهطور دقیق میدانند که چه میزان باید تولید کنند.
2. مقالة پیشگام هایک (استفاده از اطلاعات در جامعه)(3)
هایک در مقالة پیشگام خود در سال 1945 معتقد است: «ما باید به نظام قیمت به عنوان مکانیزم انتقال اطلاعات بنگریم» (هایک، 1945: ص526). هایک در ادامه ذکر میکند که: چه مسألهای را میخواهیم حل کنیم وقتی تلاش میکنیم که نظم اقتصادی منطقی بسازیم؟ یک پاسخ این است که اگر ما همة اطلاعات مربوط را داشتیم و میتوانستیم از نظام معین ترجیحات شروع کنیم و نیز اگر از ابزارهای موجود آگاهی کامل داشتیم، تنها یک مسئله باقی میماند و آن پاسخ به این پرسش است که بهترین راه استفاده از ابزارهای موجود، چیست.
اما «آگاهی» از شرایط مورد استفاده هیچگاه به شکل متمرکز یا ادغام شده، وجود ندارد ؛ بلکه این آگاهی صرفاً به صورت اجزای (ذرههای) پخش شده، ناقص است و تمام افراد جدا از هم، آنرا در اختیار دارند. بنابراین مسئلة اقتصادی جامعه این است که چگونه منابع «معین» را با استفاده از اطلاعات تخصیص دهیم، درحالیکه به هیچکس کل آن اطلاعات داده نشده است. برنامهریزی برای تخصیص منابع موجود، مبتنی بر «اطلاعاتی» است که باید به برنامهریز داده شود و از قبل در اختیار او نیست.
چهکسی باید برنامهریزی کند؟ اختلافنظردربارة این نیستکه آیا برنامهریزی باید انجام شود یا نه؛ بلکه در این مورد است که آیا برنامهریزی برای کل نظام اقتصادی باید مرکزی باشد یا باید میان تعداد زیادی از افراد تقسیم شود. اصطلاح «برنامهریزی» که در ادبیات اقتصادی متداول است، به معنای برنامهریزی مرکزی است؛ یعنی هدایت کل نظام اقتصادی طبق یک برنامة یکپارچه انجام شود. رقابت به معنای برنامهریزی غیر متمرکز است و تعداد زیادی از افراد، جداگانه، آن را انجام میدهند. اینکه کدامیک از ایندو نظام، کارایی بیشتری دارد، عمدتاً به پاسخ این پرسش بستگی دارد که کدامیک از «اطلاعات» موجود در جامعه کاملتر استفاده میکنند. در یک نظام اقتصادی متمرکز باید تمام اطلاعات به مقامات برنامهریز مرکزی منتقل شود؛ اطلاعاتی که ابتدا میان تعداد زیادی از افراد مختلف پخش شده بود. راه دیگر، انتقال «اطلاعات اضافی» به افراد برحسب نیازشان است تا بتوانند برنامههایشان را با برنامة دیگران هماهنگ کنند.
اگر توافق کنیم که مسئلة اقتصادی جامعه عمدتاً انطباق با تغییرات در شرایط زمان و مکان است، در اینصورت تصمیمات نهایی باید به افرادی واگذار شود که با این شرایط آشنا باشند و تغییرات و منابع موجود انجام آنرا میشناسند. نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که با انتقال این آگاهی به یک هیئت مرکزی و ادغام تمام اطلاعات، فرامین هیئت صادر شود؛ بلکه باید این مسئله را با عدم تمرکز حل کنیم. با عدم تمرکز این اطمینان حاصل میشود که اطلاعات مربوط به مقتضیات خاص زمان و مکان، بلافاصله مورد استفاده قرار میگیرد.
نظام قیمت، مکانیزمی برای انتقال اطلاعات است. مهمترین واقعیت نظام قیمت، اطلاعاتی است که براساس آن عمل میشود. هر شرکتکننده در نظام قیمت، بهطور انفرادی اطلاعات اندکی لازم دارد تا بتواند اقدام درست را انجام دهد. حل مسائل نظام قیمت با تعامل افرادی است که هر یک تنها «اطلاعات جزئی»(4) دارند. اطلاعات انسان کامل نیست و به کسب مستمر و انتقال اطلاعات نیاز دارد.
هایک در سخنرانی دریافت جایزة نوبل (1974)، بازار را یک «نظام اطلاعاتی» دانست که برای استفاده از اطلاعات پخش شده، در مقایسه با هر مکانیزم دیگری که بشر آگاهانه طراحی کرده است، مکانیزم کاراتری دارد. هر چند نظریة نئوکلاسیک به محدودیتهای اطلاعاتی توجه نکرده است و در واقع اطلاعات نقشی در این نظریه ندارد؛ امّا هایک، مکرر، از اطلاعات صحبت کرده است.
3. پیدایش رشتة «اقتصاد اطلاعات»
رشتة «اقتصاد اطلاعات» با انتشار دو مقاله در سال 1961، یکی توسط ویکری و دیگری توسط استیگلر، متولد شد. اولین مقاله، «اقتصاد اطلاعات» تألیف جورج استیگلر و دومین مقاله، «سفتهبازی متقابل، حراجها و مناقصههای رقابتی مهرومومشده» به قلم ویلیام ویکری است. ویلیام ویکری حالتی را در نظر میگیرد که مقولة غیرقابل تقسیم و منحصر به فردی قرار است به یکی از خریداران بالقوه فروخته شود. ویکری نشان میدهد که با ارزشهای خصوصی مستقل و مزایدهگزاران همگن، قیمت مورد انتظار معامله در روش حراج از نوع انگلیسی و هلندی یکی است. او سپس مفهوم حراج مزایدة مهر و موم شدة قیمت دوم را وارد میکند و نشان میدهد که معادل روش حراج انگلیسی است. ویکری برتری روش حراج انگلیسی برحراج هلندی را در شرایط ریسکپذیری، وجود مزایدهگزاران بیتجربه و سایر مواردی که باعث دورشدن از فرضهای استاندارد میشود، نشان میدهد که در آن روش حراج انگلیسی، بهینة پارتو است(5).
جورج استیگلر در مقالة خود مدل سادهای برای جستوجو ارائه کرد؛ این مدل شامل اطلاعات بود. او نظریة استاندارد اقتصادی را به کار گرفت تا به طور درونزا مشخص کند که کارگزاران اقتصادی چه میزان اطلاعات باید کسب کنند. نقش استیگلر، مدلسازی صریح به منظور فعالیت برای کسب اطلاعات در چهارچوب مارشالی موجود بود. استیگلر از این واقعیت شروع میکند که هیچ خریداری از قیمتهایی که فروشندگان مختلف در هر زمان معین اعلام میکنند، آگاهی ندارند. (استیگلر، 1961: ص213). در نتیجه خریداران برای پی بردن به مطلوب ترین قیمت، باید از فروشندگان مختلف نظرخواهی کنند. استیگلر این «نظرخواهی» را مدلسازی میکند. خریداری که به دنبال یک واحد از کالای همگن است، n پیشنهاد مستقل جمعآوری میکند که از توزیع مشترک f به دست آمده است. هزینة هر پیشنهاد، c است و از آنجا که مسئلة جستوجوی خریدار خنثی نسبت به ریسک، صرفاً انتخاب اندازة نمونة n بهگونهای است که مجموع قیمت مورد انتظار پرداخت شده برای کالا به اضافة هزینة جستوجو را حداقل سازد، اندازة بهینة جستوجو از شرط مرتبة اول محاسبه شده است. از این مطالب دو نتیجة مهم به دست میآید: اول اینکه پیشبینی میشود پخش قیمت اتفاق بیفتد که به معنای نقض قانون یک قیمت است؛ در این صورت تفاوت در قیمتهای معاملات برای کالای همگن تحقق پیدا میکند. دوم اینکه منابع بیکار پیشبینی شده است. فعالیت جستوجو نشاندهندة سرمایهگذاری در حصول قیمت فروش یا اجارة بالاتر است. علاوه بر آن مدل جستوجوی استیگلر راه دیگری فراهم میکند که منجر به شناخت فرآیند شکلگیری قیمت میشود(6).
4. اعطای جایزة نوبل به پژوهشهای «اقتصاد اطلاعات»
اگرچه در حال حاضر اهمیت مقالة جورج استیگلر (1961) آشکار است ؛ یک دهه طول کشید تا «اطلاعات» وارد نظریة اقتصادی شود. حتی جورج آکرلف گزارش میکند که مقالة تأثیرگذار و معروف وی با عنوان «بازار لمونز: کیفیت، نااطمینانی و مکانیزم بازار» توسط سه مجلة علمی معتبر رد شده است، قبل از آنکه در مجلة فصلی اقتصاد پذیرفته شود(7).
در دهة 1980 مقالات زیادی در زمینة اقتصاد اطلاعات منتشر شد و اکنون نیز به یکی از شاخههای علم اقتصاد تبدیل شده است. اکنون پذیرفته شده که بدون ورود عدم تقارن اطلاعات در مدلها، تحلیل اقتصادی، ناقص است. سرانجام در سال 2001، جایزة نوبل اقتصاد به سه اقتصاددان (جورج آکرلوف، مایکل اسپنس و جوزف استیگلیتز ) برای اثر پیشگام آنان دربارة اقتصاد اطلاعات اعطا شد.
آکرلوف نشان داد که اطلاعات نامتقارن میتواند امکان «انتخاب نامطلوب»(8) را در بازار افزایش دهد. اطلاعات ناقص وامدهندگان از استقراضکنندگانی که احتمال ضعیفی دارد وام را بازپرداخت کنند و یا مواجهة خریداران اتومبیل با فروشندگان اتومبیلهای با کیفیت پایین، منجر میشود به اینکه فرد برخوردار از کالای خوب، بیرون از بازار بماند. آکرلوف در سال 1970 مقالهای با عنوان «بازار اتومبیلهای بد (لیمو)(9): نااطمینانی از کیفیت و سازوکار بازار» ارائه کرد که مهمترین مطالعة انجام شده در ادبیات اقتصاد اطلاعات به شمار میرود. در این مقاله، آکرلوف اولین تحلیل نرمال از بازارهای دچار مسئلة اطلاعات نامتقارن را با عنوان «انتخاب نامطلوب» مطرح میکند. او بازار محصولی را تحلیل میکند که در آن فروشنده نسبت به خریدار اطلاعات بیشتری دربارة کیفیت محصول دارد و برای نمونه، بازار اتومبیلهای بد را مطرح میکند.
اسپنس نشان داد که کارگزاران برخوردار از اطلاعات کافی میتوانند با اشاعة اطلاعات خصوصی خود به کارگزاران فاقد اطلاعات لازم، بازده بازار خود را بهبود بخشند. مثلاً مدیریت یک بنگاه میتواند با پذیرفتن مالیات سود سهام، به طور ضمنی، بالا بودن سودآوری شرکت خود را علامت دهد. اسپنس این پرسش را مطرح کرد که چگونه افراد مطلع حاضر در بازار میتوانند با «علامت» اطلاعات خود را برای افراد غیرمطلع ارسال کنند تا بدینترتیب از برخی مسائل مربوط به «انتخاب نامطلوب» اجتناب شود. «ارسال علامت» مستلزم آن است که کارگزاران اقتصادی معیارهایی قابل مشاهده (که هزینه بر هستند) مطرح کنند تا بتوانند سایر کارگزاران را دربارة تواناییها یا کیفیت کالای خود متقاعد سازند. اسپنس در مهمترین کار خود نشان میدهد که چگونه کارگزاران یک بازار میتوانند برای خنثیکردن آثار انتخاب نامطلوب، از «دادن علامت» استفاده کنند. علامتدادن تنها درصورتی موفقیتآمیز است که هزینة آن در بین «ارسالکنندگان علامت» کاملاً متفاوت باشد. در مقالة بنیادین اسپنس (1973) با عنوان «علامتدهی بازار کار» و نیز کتاب علامتدهی بازار، سطح آموزش نیروی کار بهعنوان علامتی برای بازار نیروی کار در نظر گرفته شده است. اگر هنگام استخدام نیروی کار، کارفرما قادر به تشخیص کار با بهرهوری پایین یا بالا نباشد، ممکن است که بازار نیروی کار او رو به اضمحلال رود و به بازاری تبدیل شود که در آن تنها افراد با بهروری پایین، با دستمزد کم، استخدام شوند.
استیگلیتز نشان دادکه گاه یک کارگزار غیرمطلع میتواند ازطریق «غربالکردن اطلاعات»، بهتر از یک کارگزار مطلع، کسب اطلاع کند. لذا شرکتهای بیمه با ارائة بیمهنامههای مختلف میتوانند مشتریان خود را ازلحاظ درجة ریسکپذیری طبقهبندی کنند. استیگلیتز نشان داد که چگونه شرکتهای بیمه(طرف غیرمطلع) از طریق غربالکردن، انگیزههای مؤثری برای مشتریان خود ایجاد میکنند تا آنان اطلاعاتشان را در مورد وضعیت ریسک خود آشکار سازند.(10)
استیگلیتز و ویس نشان میدهند که برای کاهش زیانهای ناشی از وامهای بد، بهتر(بهینه) است بانکها به جای افزایش نرخ وام دهی، وامها را سهمیهبندی کنند.
5. نقش اطلاعات در تحلیلهای اقتصادی
در دو دهة گذشته، اقتصاد اطلاعات به بررسی نقش بازارها و سایر نهادهای اقتصادی در فرآوری و انتقال اطلاعات پرداخته است. بخشی از نارساییهای بازار و سایر نهادها از اطلاعات پرهزینه ناشی میشود و بسیاری از ویژگیهای آنها، واکنش به اطلاعات پرهزینه است. شماری از نظریههای علم اقتصاد مبتنی بر فرض اطلاعات کامل است. در اینجا نقش اطلاعات را در سه موضوع کارایی، اشتغال کامل منابع و قیمتهای یکسان بررسی میکنیم.
کارایی: از دورة آدام اسمیت به بعد، اغلب اقتصاددانان معتقدند که بازارهای رقابتی، «کارا» هستند و بنگاهها در پیگیری منافعشان، خیر عمومی را با دست نامریی ارتقا میبخشند. یک دستاورد مهم علم اقتصاد در نیمة اول قرن بیستم که به قضیة بنیادی اقتصاد رفاه معروف شده است این است که بازارهای رقابتی، منابع را به نحوی کارا تخصیص میدهند. در دهة 1980 محققان اقتصاد اطلاعات نشان دادند که فرض اطلاعات پنهانی زیربنای این قضیة اقتصاد رفاه است. آنها نشان دادند که در موقعیتهای مختلف که اطلاعات پرهزینه است (تقریباً همیشه)، مداخلههای دولت میتواند وضعیت همه را بهتر کند. این نتایج بهتدریج این گزارة قدیمی را تضعیف کرده است که بازارها ضرورتاً کارا هستند.
اشتغال کامل منابع: یکی از فرضهای اساسی تحلیلهای اقتصادی این است که منابعبهطور کامل بهکارگرفته شده است؛ زیرا اقتصاد برخوردار از مکانیزمهایی است (به عنوان مثال اینکه پسانداز و موجودی انبار، ضربه گیر(11) هستند و تعدیل قیمت، شوکها را جذب میکند) که اثرات شوکهای وارد شده به اقتصاد را کاهش میدهد. اما در عمل در دویست سال گذشته، اقتصاد نوسانات بزرگی را تجربه کرده و در شرایط رکود، بیکاری گستردهای وجود داشته است. علاوه بر رکود بزرگ دهة1930 ، اقتصاد آمریکا از سال 1979 تا 1982 دچار رکودهای بزرگی شده است. در دهة 1980نیز اروپاییها نرخهای بیکاری طولانی و بالایی را در اقتصاد خود تجربه کردند. اقتصاد اطلاعات در اینباره که چرا بیکاری تداوم مییابد و چرا نوسانات این چنین بزرگ است، توضیحاتی ارائه کرده است.
در نظریة دستمزد کارایی مطرح میشود که چرا دستمزدها کاهش نمییابد تا بیکاران، شغلی بیابند. براساس این نظریه، با دستمزد بالاتر، بهرهوری کارگران افزایش مییابد (هم به دلیل سختتر کار کردن و هم بهدلیل اینکه کارفرمایان میتوانند نیروی کار با کیفیت بالاتر را استخدام کنند). اگر کسب اطلاعات دربارة محصول تولیدی کارگران بدون هزینه باشد، کارفرمایان، دستمزدهای بالایی پرداخت نخواهند کرد؛ زیرا بدون صرف هزینه میتوانند، محصول و پرداخت انجام شده براساس آن را زیر نظر بگیرند. اما به سبب آنکه زیر نظر گرفتن کارگر، پر هزینه است کارفرمایان، دستمزدهای بالاتری میپردازند تا به کارگران انگیزه دهند از زیر کار شانه خالی نکنند. بنابراین نظریة دستمزد کارایی توضیح میدهد که چرا بیکاری (عرضة اضافی نیروی کار) ادامه پیدا میکند و اشتغال ناقص پابرجا میماند.
از سوی دیگر، ویژگیهای بازارهای پول و سهام که میتوان آن را با اطلاعات پرهزینه، ناقص و اطلاعات نامتقارن توضیح داد به ما در فهم بیثباتی اقتصاد کمک میکند. مکانیزمهای توزیع ریسک بازار پول و سرمایه، که برای تعدیل اقتصاد در برابر شوکهای اقتصادی، ضروریاند، بهدلیل پرهزینهبودن اطلاعات، ناقصاند. برای نمونه، میتوان به ناتوانی بازارهای سهام اشاره کرد. در سالهای اخیر، کمتر از 10درصد سرمایة جدید از طریق بازار سهام تأمین شده است. اقتصاد اطلاعات دلیل این امر را توضیح میدهد:
اول: ناشران سهام عموماً بیشتر از خریداران از ارزش سهام مطلعند و تمایل بیشتری برای فروش سهام خود دارند وقتی میدانند که خریداران، سهام شان را بیشتر ارزیابی میکنند. اغلب خریداران بالقوه از وجود این انگیزه آگاهی دارند؛ بنابراین در خرید سهام محتاط عمل میکنند.
دوم: کنترل سهامداران بر مدیران محدودیت دارد. کسب اطلاعات دربارة فعالیتهای در حال انجام مدیریت یا آنچه مدیریت باید جهت حداکثرسازی ارزش سهامداران، انجام دهد، پرهزینه است؛ بنابراین سهامداران غالباً میزان «نقدینة آزاد»(12) را که مدیران باید با آن بازی کنند محدود میکنند. سهامداران با تحمیل بار بدهی بر مدیران باعث تلاش آنان برای بازپرداخت بدهی میشوند و همچنین سبب میشوند وامدهندگان رفتار بنگاهها را به دقت بررسی کنند.
این واقعیت که بنگاهها سرمایة خود را از طریق بازار سهام افزایش نمیدهند، بدینمعنا است که اگر بنگاهها بخواهند بیش از جریان نقدی خود، سرمایهگذاری کنند یا بیش از سرمایه در گردش(13) خود تأمین مالی کنند، باید به بازار اعتبارات و بهخصوص بانکها روی آورند. از دیدگاه بنگاه، استقراض تعهد ثابتی بر بنگاه تحمیل میکند و اگر بنگاه نتواند به تعهد خود عمل کند، امکان ورشکستگی وجود دارد، اما یک شرکت سهامی ورشکست نمیشود. بنگاهها برای کاهش احتمال ورشکستگی، به طریقة ریسک گریز عمل میکنند. در نتیجه وقتی وضعیت مالی بنگاه نامناسب میشود، سطح فعالیت خود را کاهش میهد؛ زیرا در این صورت تقریباً تمام فعالیتها با ریسک همراه است و فعالیتهای ریسکی مانند سرمایهگذاریهای دراز مدت بیشتر کاهش پیدا می کند. علاوه بر آن، اگر بنگاه به افزایش ریسک در تولید یا سرمایهگذاری در شرایط رکود پی ببرد، فعالیتهای خود را کاهش میدهد و بیثباتی اقتصاد را دامن میزند.
از سوی دیگر، اطلاعات پرهزینه توضیح میدهد که چرا بانکها، بهجای مطالبة بهره بالاتر از وامگیرندگانِ ریسکپذیرتر، اعتبارات را سهمیهبندی میکنند. پاسخ اقتصاد اطلاعات این است که وامگیرندگانی که حاضرند بهرة بالاتر برای وام بپردازند، غالباً کسانی هستند که فعالیت پر ریسکی دارند؛ بنابراین احتمال زیادی دارد که اصل وام دریافتی را از دست بدهند. علاوه بر آن، مطالبة بهرة بالاتر، ممکن است که حتی وامگیرندگان را به سمت فعالیتهای پرریسک سوق دهد، به همین جهت بانکها تقاضاهای وام را غربال میکنند و وامهای اعطایی را نیز زیر نظر میگیرند تا در صورت افزایش ریسک اعطای وام، همچون هر بنگاه ریسکگریز دیگر، فعالیتشان را کاهش و کمتر وام دهند. این امر به نوبة خود اثرات مضری بر بنگاههای تولیدی دارد، بهخصوص وقتی که اقتصاد در شرایط رکودی قرار دارد. بنگاهها در صورت مواجه با کاهش نقدینگی، بهمنظور حفظ سطح سرمایهگذاری و تولیدشان با توجه به بیمیلی برای انتشار سهام برای دریافت اعتبار به بانکها روی میآورند ولی بانکها از اعطای اعتبار خودداری میکنند و در نتیجه شرایط رکودی، نامناسبتر میشود و اشتغال کامل منابع به اشتغال ناقص منابع تبدیل میشود.
قیمتهای یکسان: علاوه بر کارایی بازار و اینکه منابع از جمله نیروی کار، بهطور کامل به کار گرفته شده، «قانون قیمت واحد»(14) نیز بهطور گسترده در علم اقتصاد پذیرفته شده است. در این قانون، قیمت یکسان در بازار وجود دارد و تفاوت قیمتها با آربیتراژ به سرعت حذف میشود؛ اما در عمل مشاهده میشود که در بسیاری از بازارها، قیمتها بهطور مشهودی با یکدیگر تفاوت دارد. تفاوت قیمتها و دستمزدها، بسیار بیشتر از آن است که با تفاوت مکان، کیفیت و ویژگیهای غیرپولی مشاغل توضیح داده شود. تفاوت قیمتها و دستمزدها به دلیل پرهزینه بودن آربیتراژ است؛ برای مصرفکنندگان جستوجوی پایینترین قیمت و برای جویندگان جستوجوی مشاغلی با بالاترین دستمزد پرهزینه است. اما پیامدهای اطلاعات ناقص بنیادیتر است، زیرا وقتی بنگاهها آگاهند که مصرفکنندگان و کارگران با تحقیق پرهزینه مواجه هستند، کمتر دغدغة از دست دادن مصرفکنندگان و کارگران را دارند و لذا قیمت را افزایش میدهند یا میزان پایین دستمزد خود را تغییر نمیدهند.
در شرایط اطلاعات ناقص حتی اگر بنگاههای بسیاری وجود داشته باشد، امکان افزایش قیمتها تا سطح انحصار وجود دارد، حتی وقتی که هزینههای جستوجو بسیار اندک باشد. مثلاً در حالتی که تمام بنگاهها، قیمت یکسانی مطالبه میکنند، اگر بنگاهی بخواهد قیمتش را اندکی به میزانی که کمتر از هزینة انتقال مصرفکنندگان به بنگاه دیگرباشد افزایش دهد در آن صورت بنگاه مربوط، هیچ مصرفکنندهای را از دست نخواهد داد. بنابراین، مادامی که قیمت زیر سطح انحصاری است، بنگاه میتواند قیمت را اندکی افزایش دهد. در این صورت همه، قیمتهایشان را افزایش میدهند و این فرایند ادامه مییابد تا زمانی که قیمت انحصار به دست آید. به همین دلیل اطلاعات ناقص میتواند به شرایط انحصاری منجر شود. رواج استفاده از اعتبار به جای سهام بهعنوان منبع تأمین مالی سرمایهگذاری جدید، وقوع گستردة سهمیهبندی اعتباری، و پرداخت دستمزدهای بالاتر از حداقل ضروری (دستمزد کارایی) برای یافتن کارگران مناسب، در واقع مثالهایی از واکنش بازار به اطلاعات پرهزینه است.
واکنش دیگر به اطلاعات ناقص، تبلیغات تجاری(15) بنگاهها است. از آنجا که اطلاعات، پرهزینه است عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان باید برای کسب و اشاعة اطلاعات، منابع خود راخرج کنند. همانطورکه مشتریان در جستوجوی پایینترین قیمت و کارگران در جستوجوی بالاترین دستمزد هستند، بنگاهها به منظور اطلاع مشتریان بالقوه، دربارة مکان، قیمت، موجودی و مقادیر محصولاتشان، تبلیغات میکنند.
واکنش دیگر بازار به اطلاعات پرهزینه، واسطهها(16) هستند. دیدگاه عامه دربارة نقش واسطهها، منفی است. مطبوعات تفاوت میان قیمتهای کشاورزان و قیمتهای موجود در بازار را مطرح میکنند و واسطهها را عامل اجحاف به کشاورزان و مصرفکنندگان میدانند، درحالیکه واسطهها کارکردی ضروری دارند و کالاها را به جایی تحویل میدهند که تقاضا وجود دارد و بدین ترتیب تخصیص منابع کمیاب اقتصاد را تضمین میکنند. مبلغ بالای پرداخت شده برای خدمات واسطهها، ارزش آنها را در تخصیص کارای منابع منعکس میکند؛ اما فرض وجود بازارهای کارا معتبر نیست، مادامی که اطلاعات، پرهزینه و ناقص است. بنابراین، در شرایط وجود اطلاعات ناقص، به جای قیمت واحد، توزیع قیمتها و دستمزدها وجود دارد؛ وضعیتی که در عمل با آن مواجهیم.(17)
هر چند«اقتصاد اطلاعات» گستردهتر از «اقتصاد عدم تقارن اطلاعات» است؛ امّا از آنجا که در تحلیل بازار وام عمدتاً با «اطلاعات نامتقارن» سروکار داریم، به بررسی عدم تقارن اطلاعات میپردازیم.
6. اطلاعات نامتقارن
«من چیزی می دانم که تو نمیدانی». این عبارت میان کودکان متدوال است، اما در مورد بزرگترها نیز صادق است. تفاوت در دسترسی به اطلاعات مربوط، «عدم تقارن اطلاعات» نامیده می شود. به عنوان مثال، یک کارگر بیش از کارفرمای خود آگاهی دارد به اینکه چه میزانی در کارش تلاش میکند. فروشندة اتومبیل دست دوم بیش از خریدار دربارة شرایط اتومبیل میداند. در مثال کارگر و کارفرما عمل پنهان شده، وجود دارد درحالیکه در مثال خرید و فروش اتومبیل، خصوصیات پنهان شده، وجود دارد. در هر مورد، طرفی که در تاریکی قرار دارد(کارفرما و خریدار اتومبیل) علاقه به آگاهی از اطلاعات مربوط دارد اما طرف مطلع( کارگر و فروشندة اتومبیل) انگیزة پنهانکردن اطلاعات را دارد.
اعمال پنهان شده؛ کارفرما، کارگزار و مخاطرة اخلاقی: مقصود از مخاطرة اخلاقی این است که شخصی که بهطور ناقص، نظارت و کنترل می شود، تمایل به رفتار فریبکارانه (یا توأم با نادرستی) یا رفتار نامطلوب (ناپسند و بد) دارد. مثال کلاسیک مخاطرة اخلاقی، مربوط به کارگزار (یا کارگر) و کارفرما است. اگر کارفرما نتواند بهطور کامل بر رفتار کارگزار، نظارت و کنترل داشته باشد، کارگزار تمایل دارد کمتر از آنچه مطلوب « کارفرما» است، تلاش کند. عبارت مخاطرة اخلاقی اشاره به ریسک یا خطر رفتار نامناسب یا غیراخلاقی کارگزار دارد. در چنین وضعیتی، کارفرما تلاش میکند از راههای متعدد کارگزار ر به عمل مسئولانهتر تشویق کند.
خصوصیات پنهان شده؛ انتخاب بد و مسئلة لمونز (اتومبیل بد): مسئلة انتخاب بد در بازارهایی اتفاق میافتد که آگاهی فروشنده دربارة ویژگیهای کالای در حال فروش بیش از خریدار است. درنتیجه خریدار با خرید کالای باکیفیت پایین متحمل ریسک میشود، به عبارت دیگر «انتخاب» کالاهای درحال فروش از دیدگاه خریدار غیر مطلع، میتواند «بد» (نامناسب) باشد.
مثال کلاسیک انتخاب بد، بازار اتومبیلهای مستعمل است. فروشندگان اتومبیلهای مستعمل از عیبهای وسیلة نقلیه خود اطلاع دارند، درحالیکه خریداران اغلب از آن عیوب مطلع نیستند؛ زیرا صاحبان اتومبیلهای بد، احتمال بیشتری دارد اتومبیل خود را بفروشند تا صاحبان اتومبیلهای خوب. لذا خریداران نگران خرید اتومبیل نامرغوب و بد هستند. کسی که بدشانس باشد و اتومبیل بد و نامرغوب بخرد، در آن صورت یک لمون خریده است (این اصطلاحی است که جورج آکرلف، برندة جایزة نوبل اقتصاد، در مقالة مشهورش با عنوان «بازار لمونز» به کار برد. این اصطلاح برگرفته از میوة کهنه یا ماشینهای بازی است که سه چرخ آن میچرخد و وقتی ازحرکت میایستد تصویری از میوه را نشان میدهد که تعیینکنندة نوع پرداخت است. اگر میوة لیمو بیاید، نشانة بدشانسی و پرداخت آن پوچ یا هیچ است). در نتیجة این عدم تقارن اطلاعات، بسیاری از مردم از خرید وسایل نقلیه در بازار اتومبیلهای مستعمل خودداری می کنند. مسئلة لمون توضیح میدهد که چرا اتومبیل مستعملی که تنها چند هفته استفاده شده است، با مبلغ بسیار کمتر از یک اتومبیل نو، از همان نوع فروخته میشود. خریدار اتومبیل مستعمل ممکن است گمان کند که فروشنده میخواهد از شر اتومبیل بد خود به سرعت خلاص شود؛ زیرا فروشنده دربارة اتومبیل چیزی میداند که خریدار نمیداند.
دومین مثال انتخاب بد، در بازار کار اتفاق میافتد. طبق نظریة دیگری از دستمزد کارایی، کارگران تواناییهای متفاوتی دارند و ممکن است تواناییهای خود را بهتر از بنگاههایی که آنها را استخدام کردهاند، بدانند. وقتی بنگاهی دستمزد پرداختی خود را کاهش دهد، خروج کارگران با استعدادتر از آن بنگاه احتمال بیشتری دارد؛ زیرا این کارگران آگاهند که میتوانند شغل دیگری پیدا کنند. برعکس، یک بنگاه ممکن است دستمزدی بالاتر از دستمزد تعادلی بپردازد تا کارگران بهتری جذب کند، یا بر فرض بنگاهی که عملکرد خوبی ندارد و مجبور به کاهش دستمزدها است، میتواند این کار را یا با کاهش دستمزدها و یا با ثبات دستمزدها و اخراج کارگران برای چند هفته بهطور تصادفی انجام دهد. اگر این بنگاه، دستمزدها را کاهش دهد، بهترین کارگران آن بنگاه را ترک میکنند، زیرا آنها می دانند که قادرند شغل بهتری در بنگاه دیگری پیدا کنند. البته اگر کارگران بهتر، بهطور تصادفی برای اخراج انتخاب شوند، ممکن است آن بنگاه را ترک و شغل دیگری در جای دیگر پیدا کنند. در این حالت تنها «برخی» از بهترین کارگران خارج میشوند (همة آنها اخراج نمیشوند، چون کارگران بهطور تصادفی انتخاب میشوند)، درحالیکه اگر بنگاه ها دستمزدها را کاهش دهند، «همة کارگران بهتر»، خارج خواهند شد.
دستمزدهای بالاتر منجر به بهرهوری بالاتر میشود. اصولاً وقتی اطلاعات ناقص است و قرارداد کامل نیست، میزان بهرهوری ممکن است بستگی به دستمزدها داشته باشد. دستمزد بالاتر از حداقل ضروری، «دستمزد کارایی» نامیده میشود. با وجود دستمزدهای کارایی، بیکاری میتواند در یک سطح تعادلی قرار گیرد. جوزف استیگلتیز چهار دلیل در پاسخ به اینکه چرا بهرهوری میتواند بستگی به دستمزدها داشته باشد، ارائه کرد:
اول اینکه دستمزدهای پایین منجر به جایگزینی بیشتر کارکنان و در نتیجه هزینههای جایگزینی بالاتر آنان میشود که بنگاه آن را متحمل میشود.
دوم اینکه بنگاههایی که بالاتر از دستمزد تسویهکنندة بازار میپردازند، کارگران تواناتری جذب میکنند. با وجود دستمزد کارایی، بیکاری نیز در «تعادل» قرار میگیرد؛ بنابراین اگر اطلاعات، ناقص باشد، روشن است که شالودة تحلیل تعادل رقابتی سنتی بر این اساس که بازارها «باید» تسویه شوند درست نیست.
سوم اینکه دستمزدهای بالاتر، انگیزة بیشتری برای سختتر کارکردن ایجاد میکند. اگر اطلاعات کامل بود، کارگران تنها به نسبت تلاش خود، دستمزد میگرفتند. کارل شاپیرو(18) و استیگلیتز روایت تعادل عمومی را سازماندهی کردند با این مضمون که اگر تمام کارگران همانند باشند و تمام بنگاهها به کارگران دستمزد یکسانی بپردازند و در چنین شرایطی بنگاهی پیدا شود که دستمزد بالاتری بپردازد، دستمزد تمام کارگران افزایش خواهد یافت. اما در این حالت اگر کارگری به اتهام شانه خالیکردن از زیرکار، اخراج میشد به دلیل وجود اشتغال کامل، وی میتوانست بلافاصله شغل دیگری با همان دستمزد پیدا کند بنابراین، دستمزد بالا هیچ انگیزهای فراهم نمیکرد؛ اما در صورت وجود بیکاری، شانه خالی کردن از زیرکار، هزینه داشت. کارگر اخراجی قبل از آنکه شغل دیگری بهدست آورد. باید برای مدتی در گروه بیکاران باقی میماند. هر قدر نرخ بیکاری بالاتر باشد، کارگر مدت طولانیتری منتظر میماند. استیگلیتز و شاپیرو نشان دادند که «در تعادل»، «باید» بیکاری وجود داشته باشد؛ بیکاری وسیلة انضباط است تا کارگران را وادار به کارکردن کند.
چهارم اینکه بنگاهها دستمزدهای بالا میپردازند تا هزینههای جایگزینی کارکنان را کاهش دهند؛ زیرا سطح دستمزدها بستگی به دستمزد سایر بنگاهها دارد.(19)
سومین مثال انتخاب بد، در بازار بیمه اتفاق میافتد.خریداران بیمة درمانی دربارة سلامت خود بیش از شرکتهای بیمه اطلاع دارند. زیرا افراد بیمار، احتمال بیشتری دارد بیمة درمانی بخرند. حق بیمة درمانی منعکسکنندة هزینههای شخصی است که مریضی آن وخیمتر از حد متوسط است. افراد با سلامت متوسط ممکن است بیمة درمانی با قیمت بالا، خریداری نکنند.
وقتی بازارها با انتخاب بد مواجه باشند، دست نامرئی، جادو نمیکند. در بازار اتومبیلهای مستعمل، صاحبان اتومبیلهای خوب ممکن است اتومبیل خود را حفظ کنند، به جای آنکه آن را با قیمت پایینی بفروشند زیرا با خریداران مردد روبهرو هستند. در بازار کار، دستمزدها ممکن است فرای سطح توازن عرضه و تقاضای کار قرار بگیرند، که نتیجة آن بیکاری است. در بازار بیمه، افراد با ریسک پایین، ممکن است بیمهنامه نخرند. زیرا بیمه نامه های(20) ارائه شده به آنها، ویژگیهای صحیح این افراد را منعکس نمیکند.
علامت دهی(21) برای ابراز اطلاعات خصوصی: بازارها نسبت به مسائل اطلاعات نامتقارن از راههای زیادی واکنش نشان میدهند. یکی از این راهها «علامت دهی» است که اشاره به اقدامات طرف مطلع بهمنظور آشکارسازی اطلاعات خصوصیاش دارد. برخی مثالهای علامتدهی به قرار زیر است:
بنگاهها خرج تبلیغات میکنند تا برخورداری از محصولات با کیفیت بالا را به مشتریان بالقوه علامت دهند.
دانشجویان ممکن است با کسب مدرک دانشگاهی به دنبال علامت دادن به کارفرمایان بالقوه دربارة توانایی بالای خود باشند. براساس نظریة سرمایة انسانی، آموزش، بهرهوری شخص را افزایش میدهد، در حالی که براساس نظریة علامتدهی تحصیلات، تحصیلات دانشگاهی، اطلاعاتی دربارة استعداد ذاتی شخص میدهد.
در هر دو مثال علامت دهی (تبلیغات و تحصیلات)، طرف مطلع (بنگاه و دانشجو) از علامت استفاده میکند تا طرف غیرمطلع (مشتری و کارفرما) را متقاعد سازد که میتواند محصولی با کیفیت بالا ارائه کند.
برای اینکه یک اقدام، علامتی مؤثر باشد، باید برای آن هزینه صرف کرد. اگر علامتی مجانی باشد، همه از آن استفاده خواهند کرد و هیچ اطلاعاتی ابراز نخواهد شد، به همین دلیل الزام دیگری وجود دارد؛ علامت باید برای شخص دارندة محصول با کیفیت بالا، هزینه بهدنبال داشته باشد، در غیر اینصورت همه این انگیزه را دارند تا از همان علامت استفاده کنند و بدین شکل دیگر آن علامت، مفهومی را آشکار نخواهد کرد. در مثال تبلیغات تجاری، بنگاه ارائهکنندة محصول خوب، منفعت زیادی از تبلیغات به دست میآورد، زیرا مشتریانی که آن محصول را یک بار امتحان میکنند، به احتمال فراوان مشتری مکرر آن محصول میشوند. بنابراین برای این بنگاه، منطقی است که هزینة علامت (تبلیغات تجاری) را بپردازد و برای مشتری منطقی است که از علامت بهعنوان بخشی از اطلاعات مربوط به کیفیت محصول استفاده کند.
در مورد تحصیلات، شخص با استعداد میتواند دوران تحصیل را آسانتر از فرد کم استعداد طی کند. بنابراین برای شخص با استعداد منطقی است که هزینة علامت (تحصیلات) را بپردازد و برای کارفرما منطقی است که از این علامت به عنوان بخشی از اطلاعات دربارة استعداد شخص، استفاده کند. به همین دلیل دانشآموختگان دانشگاههای معروف همواره در رزومة خود نام دانشگاه معتبر محل تحصیل خود را ذکر میکنند.
هدیه یا سوغات، مثال دیگری برای علامتدهی است. انتخاب یک هدیه یا سوغات خوب ، علامتی از علاقه است. تهیة هدیه، هزینه در بردارد و علاوه بر آن باید وقت صرف خرید آن کرد. بنابراین دادن هدیهای مناسب، یک راه ابزار اطلاعات خصوصی هدیهدهنده (علاقه داشتن)، به گیرندة هدیه است.
غربال کردن(22) به منظور ترغیب برای آشکارسازی اطلاعات: هنگامیکه طرف مطلع اقداماتی برای آشکارکردن اطلاعات خصوصیاش انجام دهد، این امر «علامت دهی» نامیده می شود، اما هنگامی که طرف غیرمطلع اقداماتی انجام دهد که طرف مطلع را برای آشکارسازی اطلاعات خصوصیاش، ترغیب کند؛ این امر، «غربال کردن» نامیده میشود. مانند شخصی که اتومبیل مستعملی میخرد و ممکن است قبل از خرید از یک مکانیک اتومبیل برای کنترل آن کمک بگیرد. فروشندهای که از این کار امتناع کند، اطلاعات خصوصیاش را آشکار میکند دربارة اینکه اتومبیل، یک لمون است. در این صورت، خریدار ممکن است قیمت پایینتری پیشنهاد کند یا بهدنبال اتومبیل دیگری بگردد. مثال دیگر غربال کردن دربارة شرکت بیمة اتومبیل است. شرکت بیمه تصمیم دارد از رانندگانی که ریسک نمیکنند، حق بیمة پایینی بگیرد و از رانندگانی که ریسک میکنند، حق بیمة بالایی بگیرد. اما چگونه میتواند آنان را از هم جدا کند؟ رانندگان خودشان میدانند که ریسکپذیر هستند یا خیر، اما رانندة ریسکپذیر آن را نمیپذیرد. سابقة راننده بخشی از اطلاعاتی است که شرکتهای بیمه از آن استفاده میکنند؛ اما به علت تصادفیبودن ذاتی حوادث اتومبیل، سابقة راننده، شاخص ناقصی از ریسکهای آینده است. شرکت بیمه میتواند با ارائة بیمهنامههای متفاوت، رانندگان را به تفکیک از یکدیگر ترغیب کند. یک نوع از بیمهنامه، حق بیمة بالایی دارد و هزینة کامل هر تصادفی را پوشش می دهد. نوع دیگر بیمهنامه، حق بیمة پایینی دارد اما از معافیت زیادی برخوردار است (یعنی راننده مسئول اولین خسارت است و شرکت بیمه ریسک باقی مانده را پوشش میدهد). معافیت، بار بیشتری برای رانندگان ریسکپذیردارد زیرا احتمال تصادف آنها بیشتر است. بنابراین بیمهنامه با حق بیمة پایین و برخوردار از معافیت، رانندگان با ریسک پایین را جذب میکند؛ درحالیکه بیمهنامه با حق بیمة بالا و بدون معافیت، رانندگان ریسکپذیر را جذب خواهد کرد. در مواجهه با این دو بیمهنامه، دو نوع راننده، اطلاعات خصوصیشان را با انتخاب بیمهنامههای مختلف، آشکار خواهند کرد.(23)
مثال دیگرِ غربال کردن، قضاوت منقول از حضرت علی(ع) درمورد دو زن است که هر دو ادعای فرزند واحدی داشتند. در این مورد به وضوح، عدم تقارن اطلاعات وجود دارد. زن می داند که بچه متعلق به کیست، اما حضرت علی(ع) ظاهراً نمی دانند. ایشان در نظر دارند برای قضاوت بهتر، اطلاعاتی داشته باشند که آن زن در اختیار دارد. مادر واقعی علاقه به انتقال اطلاعات دارد؛ امّا بهدلیل اقدامات زن دیگر مدعی بچه، به آسانی قادر به اینکار نیست. حضرت علی(ع) به آن دو زن پیشنهاد دو نیم کردن بچه را میدهد. این کار سبب می شود که آن دو زن اطلاعاتشان را برای ایشان آشکار کنند. این همان روش غربال کردن برای مقابله با عدم تقارن اطلاعات است.
شرکت بیمه با وضعیت مشابه وضعیتی مواجه است که حضرت علی (ع) در این روایت با آن روبهرو بودند. شرکت بیمهای که ارائه کنندة بیمة حوادث برای رانندگان اتومبیل است، نمی داند کدام راننده، محتاط و کدام راننده، ریسکپذیر است؛ اما علاقمند است به این موضوع پی ببرد تا از رانندة ریسکپذیر حق بیمة بالاتری دریافت کند. راننده ها مانند آن زنان هستند؛ هر دو رانندة ریسکپذیر و محتاط، ادعا می کنند که ایمنی را رعایت میکنند چون می خواهند بیمة ارزان تر را به دست آورند. از این رو شرکت بیمه باید برای طراحی قراردادی تلاش کند و آنرا به رانندگان پیشنهاد دهد که از طریق آن رانندگان روحیات خود را به درستی آشکار سازند. حضور رانندگان ریسکپذیر مانع از این می شود که رانندگان محتاط بتوانند قرارداد خوبی با شرکت بیمه منعقد سازند.(24)
7. راههای غلبه بر عدم تقارن اطلاعات
راههای غلبه بر عدم تقارن اطلاعات در انتخاب نامناسب و مخاطرة اخلاقی عبارتند از:
17. راههای غلبه بر عدم تقارن اطلاعات در انتخاب نامناسب
الف گردآوری و افشای اطلاعات: یکی از راههای غلبه بر عدم تقارن اطلاعات، گردآوری اطلاعات است. برخی افراد انگیزة گردآوری اطلاعات را دارند. کارفرما با گردآوری اطلاعات دربارة متقاضیان کار میتواند کارگر خوبی بیابد. حال اگر آنچه کارفرما دربارة متقاضی میداند دیگران هم بدانند دستمزد به صورت مزایده خواهد شد و لذا کارفرما اطلاعات گردآوری شدة مربوط به متقاضیان شغل را در اختیار دیگران نمیگذارد. اگر اطلاعات، بلافاصله و کامل در سراسر اقتصاد منتشر شود، آنگاه هیچکس انگیزهای برای گردآوری اطلاعات نخواهد داشت. مادامی که برای گردآوری اطلاعات هزینه شود، بازارها نمیتوانند بهطور کامل از نظر اطلاعاتی کارا باشند. با توجه به اینکه بازار انگیزة مناسب را برای افشای اطلاعات فراهم نمیکند و مخارج کسب اطلاعات ممکن است بالا باشد؛ وظیفة دولت، تهیه و افشای اطلاعات است.
ب معرفی خود: با توجه به اینکه افراد دربارة توانایی خود اطلاعات کافی دارند، یک راه غلبه بر عدم تقارن اطلاعات در انتخاب نامناسب این است که به هر شخص اجازه داده شود ویژگیهای درست خود را ابراز کند؛ اما مسئلة اساسی این است که افراد ضرورتاً انگیزة ابراز حقیقت را ندارند. فرض کنید کارکنان از تواناییهای خود آگاه باشند و یک کارفرما از آنان بپرسد که توانایی شما چه میزان است؟ فرد تواناتر معمولاً صادقانه پاسخ میدهد ولی فرد با توانایی کمتر، انگیزة گفتن دروغ را دارد و توانایی خود را بیشتر از آنچه واقعاً هست، ابراز میکند.
ج غربالکردن از طریق بررسی: هیچ قانونی مبنی بر الزام بنگاه بیمه برای فروش بیمه به متقاضی پرداخت حق بیمه(25) و یا الزام وامدهنده برای اعطای وام به متقاضی در نرخ بهرهای که اعلام کرده است، وجودندارد. همچنین قانونی که کارفرما را ملزم به استخدام تمام کسانی کند که متقاضی شغل در دستمزد اعلام شده بودهاند نیز وجود ندارد. با بررسی میتوان افراد تواناتر را از افراد با توانایی کمتر جدا و به اصطلاح غربال کرد. این موضوع در مورد انتخاب پروژه برای اعطای وام بانکی نیز صادق است.
د مشاهدة رفتار در بازار: از طریق مشاهدة رفتار در مکان بازار، میتوان اطلاعات زیادی را جمعآوری کرد. به عنوان مثال، تمایل به خرید بیمه در یک قیمت خاص، اطلاعاتی را دربارة متقاضی بیمه، به شرکت بیمه منتقل میکند. یا تمایل به فروش اتومبیل مستعمل، اطلاعاتی را دربارة کیفیت اتومبیل منتقل میکند.
انتقال اطلاعات از طریق اقدامات: برای اجتناب از انتخاب نامطلوب به دلیل عدم تقارن اطلاعات میتوان اقداماتی انجام داد. اقدامات زیادی برای انتقال اطلاعات وجود دارد. به عنوان مثال، برای بیرون کشیدن اطلاعات و شناخت سلامت و بیماری متقاضیان بیمه، شرکت بیمه با استقرار محل کار خود در پنجمین طبقة یک ساختمان بدون آسانسور(26)، مطمئن میشود که تنها افراد با قلب سالم، متقاضی بیمة درمانی از آن خواهند بود.
کیفیت ضمانت ارائه شده از جانب یک بنگاه، اطلاعاتی دربارة کیفیت محصول منتقل میکند. تنها بنگاههایی که محصولشان قابل اعتماد باشد ضمانت خوبی ارائه میکنند. ضمانت(27) مطلوب است نه فقط بهدلیل اینکه ریسک را کاهش میدهد، بلکه، به سبب آنکه اطلاعات مربوط به کیفیت محصول را منتقل میسازد.
شمار سالهای تحصیل، اطلاعاتی دربارة توانایی یک فرد میرساند؛ افراد تواناتر، تحصیلات بالاتری دارند. افزایش دستمزدها متناسب با افزایش تحصیلات، ممکن است بهدلیل افزایش سرمایة انسانی نباشد، بلکه نتیجة توانایی بیشتر باشد که با اطلاعات منتقل شده، تحقق مییابد.
میزان معافیتی که متقاضی بیمه در بیمه نامه(28) انتخاب میکند، میتواند اطلاعاتی دربارة دیدگاه او درمورد احتمال وقوع حادثه یا میزان حوادثی که وی پیشبینی میکند، انتقال دهد. بهطور متوسط، کسانی که احتمال کمتری دارد که حادثهای در مورد آنها رخ دهد، بیشتر تمایل به استفاده از معافیتهای بالاتر دارند.
و خود انتخابی: درحالتیکه مثلاً یک شرکت بیمه یا کارفرما میخواهد از انتخاب نامناسب اجتناب کند، خودانتخابی، روشی برای بررسی است. شرکتهای بیمه از وضعیت ریسکپذیری مشتریان بی اطلاعاند. این شرکتهای غیرمطلع، ترکیبهای متفاوتی را از حق بیمهها و معافیتها به مشتریان مطلع پیشنهاد میکنند و مشتریان با انتخاب خود، وضعیت خود را نشان میدهند. این نوع غربال کردن، خود انتخابی است.
وجود رانت اطلاعاتی حاکی از وجود مخارج بیش از حدّ برای کسب اطلاعات است. بازارهایی که در آن اطلاعات، ناقص است، کارا نیستند.(29)
27. راههای غلبه بر عدم تقارن اطلاعات در مخاطرة اخلاقی
الف نظارت و کنترل بهتر؛ به عنوان مثال، نصب دوربین ویدئویی در کارگاه برای ضبط رفتار کارگران. هدف از این کار مچ گیری در رفتار غیرمسئولانه است. هر چند زیرنظرگرفتن(30) ،عدم تقارن اطلاعات را کاهش می دهد؛ معمولاً پرهزینه است.
ب دستمزد بالاتر: براساس نظریه های دستمزد کارایی، برخی کارفرمایان به کارگران خود دستمزد بالاتری از سطح تعادلی عرضه و تقاضا در بازار کار میپردازند. کارگری که دستمزد بالاتر از تعادل دریافت می کند، با احتمال کمتری از زیر کار، شانه خالی میکند، زیرا اگر مچ او را بگیرند و اخراج شود، ممکن است نتواند شغل دیگری با پرداخت بالا به دست آورد.
ج پرداخت معوق: شرکتها میتوانند پرداخت بخشی از جبران حقوق کارگر را به تأخیر اندازند. بنابراین اگر کارگری از زیر کار شانه خالی کند و اخراج شود، آن گاه جریمة سنگینتری را متحمل خواهد شد. یک مثال از جبران معوق، همان پاداش پایان سال است. بنابراین افزایش سالانة دستمزد، به دلیل افزایش سنوات خدمت و افزایش تجربه نیست، بلکه به سبب واکنش به مخاطرة اخلاقی است.(31)
د بهبود قرارداد: کارفرمایی که در نظر دارد کارگزارش، کار را با کیفیت مطلوب انجام دهد، در قرارداد این امر را مشخص خواهد کرد و یا وامدهندهای که قصد دارد وام در فعالیتهای با ریسک بالا استفاده نشود، آنرا در قرارداد وام مشخص خواهد کرد. اینگونه مخاطرههای اخلاقی دربارة «اقدامات» با بهبود قرارداد (کار و وام)، کاهش مییابد.
پینوشتها
1. Economics of asymmetric informations
2. B.curtis Eaton, Diane F. Eaton and Douglas W.Allen, Microeconomics, fifth edition,prentice Hall,202,p.273.
3. F.A. Hayek, The Use of Knowledge in society, American Economic Review, XXXV, No.4, September 1945,PP.519-30.
4. partial knowledge
5. William Vickrey, Counterspeculation, Auctions and Competitive Sealed Tenders, Journal of Finance, XVI (16), 1961, PP.8 – 37.
6. George Stigler, the Economics of Information, Journal of political Economy, LXIX(3), 1961, June, PP.213 -25.
7. David Levine and Steven Lippman (eds.), the Economics of Information, vol.1, Edward Elgar Publishing, 1995, PP. xi-xii.
8. Adverse Selection
9. plum اصطلاح عامیانه برای اتومبیل خوب و lemon اصطلاح عامیانه برای اتومبیل بد است.
10. http://nobelprize.org/nobel-prizes/economics/laureates/2001/public.html
11- buffer
12. free cash
13. current working capital
14. law of single price
15. advertising
16. middlemen
17. Joseph stiliglitz,Information, The concise encyclopedia of Economics,Pp.1-6.
18. Carl shapiro
19. Joseph Stiglitz, “Information and the change in the paradigm in economics”,p.
20. Insurance policy
21. Signalling
22. Screening
23.N.Gregory Mankiw and Mark p.Taylor, “Economics”, Thomson, Publisher, 2006, pp. 446-450.
24. Brian Hillier,The Economics of Asymmetric information,/macmillan Press,P.xiv
25. premium
26. walk – up
27. guarantee
28. insurance policy
29.Joseph Stiglitz, “The contributions of the Economics of Information to twentieth century Economics”,The Quarterly Journal of Economics,November 2000,pp.1463.
30. .monitoring
31. N. Gregory Mankiw and Mark Taylor, “Economics”, Thomson Publisher, 2006.
منابع
Stiglitz, Joseph, “Information and the change in the paradigm in Economics”,The American Economists”, Part1,Vol. 47, No.2 Fall 2003 and Part 2, Vol. 48, No.1, Spring 2004.
Stiglitz, Joseph, “The contributions of the economics of information to twentieth century economics”, The Quarterly Journal of Economics, November 2000, pp. 1441-1471.
Stiglitz,Joseph, “Information”, in: The concise Encyclopedia of Economics, Edited by David Henderson, 2002, in: www.econlib.org/library/enc/Information.html
Hayek,F.A, “The Use of Knowledge in society”, American Economic Review, xxxv, No.4, September 1945, pp.519-530.
Hillier,Brian, “The economics of Asymmetric Information”, Macmillan Press, 1997.
Mankiw, Gregory and Mark Taylor, “economics”, Thomson Publisher, 2006.
Levine David and Steven Lippman(eds.), “The Economics of Information”, Vol.1, Edward Elgar Publishing, 1995
Stigler,Goerge, “The Economics of Information”, Journal of Political Economy, Lxix (3), 1961, June.
Vickrey,William, “Counterspeculation, Auctions and competitive sealed tenders”, Journal of Finance, xvi(16), 1961.
Eaton,B.Curtis, Diane F. Eaton and Douglas W.Allen, “Microeconomics”, fifth edition, Prentice-Hall, 2002
http://nobelprize.org/nobel-prizes/economics/laureates/2001/public.html
نظر شما