موضوع : پژوهش | مقاله

مارکسیستهای‌ اسلامی‌(1)


شکل‌گیری‌
ماکسیسیتهای‌ اسلامی‌ یک‌ جریان‌ فکری‌ فلسفی‌ است‌ که‌ به‌ دنیال‌ شکست‌ حزب‌ توده‌، کودتای‌ 28 مرداد 1332 و زندانی‌ شدن‌ رهبران‌ نهضت‌ آزادی‌، شکل‌ گرفت‌. قائلان‌ به‌ این‌ تفکر در تحلیل‌ شرایط‌ فکری‌ زمان‌ خود به‌ این‌ نتیجه‌ رسیده‌ بودند که‌ فلسفه‌ اسلامی‌، (که‌ محصول‌ تلفیق‌ نارسای‌ تفکرات‌ ارسطویی‌ یا افلاطونی‌ با اسلام‌ است‌)، به‌ خاطر بی‌تحرکی‌ آراء ارسطو یا افلاطون‌. باید به‌ کناری‌ نهاده‌ شود و درست‌ آن‌ است‌ که‌ با فلسفه‌ای‌ پویاتر، اسلام‌ را دوباره‌ بخوانیم‌ و تحلیلهای‌ تازه‌ و وظایف‌ نوین‌ خود را تببین‌ نماییم‌. قائلان‌ به‌ این‌ تفکر، گروهی‌ بودند که‌ مجاهدین‌ خلق‌ نامیده‌ شدند به‌ نوعی‌ التقاط‌ سیستمی‌ با تفکر تحول‌ دیالکتیکی‌ هگلی‌ و ماتریالیسم‌ تاریخی‌ مارکسیستی‌ گرایش‌ یافتند. پایه‌ گذار این‌ گروه‌ شخصی‌ به‌ نام‌ محمدحنیف‌ نژاد بود که‌ به‌ دست‌ رژیم‌ پهلوی‌ کشته‌ شد.

جزوه‌ درون‌ سازمانی‌ «راه‌ انبیاء، راه‌ بشر»
جزوه‌ «راه‌ انبیاء و راه‌ بشر» که‌ از کتابهای‌ آموزشی‌ مهم‌ سازمان‌ مجاهدین‌ خلق‌ پیشتاز جنبش‌ مسلحانه‌ توده‌ای‌ در ایران‌ به‌ شمار می‌رود، می‌تواند نمایشگر ماهیت‌ اسلامی‌ و نشانه‌ اعتقاد راسخ‌ آنها به‌ اصول‌ انقلابی‌ آن‌ باشد. در حقیقت‌ رشد چشمگیر مبارزات‌ مسلحانه‌ در ایران‌ از این‌ جریان‌ ریشه‌ گرفته‌ است‌.
درواقع‌ یک‌ مبارز انقلابی‌ نمی‌تواند بدون‌ یک‌ ایدئولوژی‌ انقلابی‌ و پویا مفهوم‌ پذیرد و یک‌ ایدئولوژی‌ انقلابی‌ را جز در یک‌ مبارزه‌ مداوم‌ و طولانی‌ در تاریخ‌ نمی‌توان‌ شناخت‌ و از این‌ دیدگاه‌ چه‌ مبارزاتی‌ عمیق‌تر و تاریخی‌تر و بنیادی‌تر از مبارزات‌ پیگیر و انقلابی‌ شیعه‌ می‌توان‌ جستجو کرد؟ و چه‌ جای‌ تعجب‌ اگر گفته‌ شود یک‌ تئوری‌ با تداوم‌ مبارزاتی‌ 14 قرنه‌ در طول‌ چند سال‌ (ده‌ سال‌) (1) ماهیت‌ خویش‌ را از دست‌ بدهد. پس‌:
خواهر و برادر مسلمان‌، آنچه‌ را که‌ در دست‌ دارید کتابی‌ است‌ که‌ خون‌ شهیدان‌ راه‌ خدا بهترین‌ پشتوانه‌ و گواهی‌ (شهید) راستین‌ بر اصالت‌ آن‌ است‌ و راهی‌ بس‌ طولانی‌ و پررنج‌ و شورانگیز را در برابر شما قرار می‌دهد « أن‌ امرنا صعب‌ مستصعب‌ لایحمله‌ الا عبد مؤمن‌ امتحن‌ اللّه‌ قلبه‌ للایمان‌، و لایعی‌ حدیثنا الا صدور امینه‌، احلام‌ رزینه‌: به‌ حق‌ که‌ «امر پیکار ما سخت‌ و سختی‌ طلب‌ است‌ و این‌ رسالت‌ را حمل‌ نتواند» کرد (تحمل‌ نمی‌کند) جز بنده‌ای‌ مؤمن‌ که‌ خداوند قلبش‌ را از ایمان‌ (آزموده‌ باشد) در محنت‌ و سختی‌ قرار دهد و حدیث‌ اسرار (ایدئولوژی‌) ما را حفظ‌ خواهد کرد مگر سینه‌های‌ امانتدار و خردهای‌ پابرجا (نهج‌ البلاغه‌)».
ولیکن‌ بنا به‌ منطق‌ انقلابی‌ قرآن‌ چون‌ پای‌ در این‌ راه‌ بگذارید حتماً پیروز خواهید شد «ادخلوا علیهم‌ الباب‌ فاذا دخلتموه‌ فانکم‌ غالبون‌ و علی‌ اللّه‌ فتوکلوا ان‌ کنتم‌ مؤمنین‌». بر علیه‌ ایشان‌ (دشمنان‌ راه‌ خدا) از راهی‌ صحیح‌ (الباب‌) وارد میدان‌ کارزار شوید پس‌ چون‌ وارد شوید به‌ حق‌ که‌ پیروز هستید و بر خدای‌ توکل‌ کنید اگر مؤمن‌ باشید (و از سختی‌ راه‌ باکی‌ به‌ دل‌ راه‌ ندهید و هرگز تلاش‌ کافران‌ در شما نومیدی‌ و یأس‌ نیافریند که‌ اینان‌ دوام‌ نیاورند و سرانجامی‌ جز آتش‌ (در دنیا و آخرت‌) برای‌ ایشان‌ - وجود نخواهد داشت‌. (لایحزنک‌ تقلب‌ الذین‌ کفروا فی‌ البلاد متاع‌ قلیل‌ ثم‌ ماوراءهم‌ جهنم‌ و بئس‌ المعاد) آل‌ عمران‌
اینک‌ در رابطه‌ با انتشار این‌ جزوه‌ شما را به‌ رعایت‌ مسائل‌ زیر دعوت‌ می‌نمائیم‌:
1- بی‌هیچ‌گونه‌ شتابزدگی‌ (که‌ نتیجه‌ بی‌هدفی‌ است‌) به‌ مطالعه‌ عمیق‌ این‌ جزوه‌ پرداخته‌ و به‌ مراجع‌ ذکر شده‌ در متن‌ کتاب‌، به‌ ویژه‌ قرآن‌ و نهج‌ البلاغه‌ رجوع‌ نمایید.
2- در جریان‌ مطالعه‌ هر نوشته‌ باید از دیدگاه‌ بررسی‌ و انتقاد صادقانه‌ (که‌ جریان‌ سازنده‌ و متکاملی‌ است‌) برخورد کرد و کتاب‌ حاضر را نیز باید از چنین‌ دیدگاهی‌ خوانده‌، تا شاید بتوان‌ نقائص‌ احتمالی‌ آن‌ را در زمینه‌ برداشتها رفع‌ کرده‌ و تکامل‌ بخشید.
3- از سهل‌ انگاری‌ در مطالعه‌ و احتکار کتاب‌ به‌ شدت‌ پرهیز شود تا برادران‌ و خواهران‌ بیشتری‌ از آن‌ بهره‌ گیرند.
4- در نقل‌ و انتقال‌ و رد کردن‌ کتاب‌، رعایت‌ مسائل‌ امنیتی‌ به‌ شدت‌ لازم‌ و حفظ‌ خود و هرکس‌ دیگر را به‌ عنوان‌ حفظ‌ یک‌ نیروی‌ انقلابی‌ اسلامی‌ فراموش‌ ننماییم‌ و از هر برخورد حساب‌ نشده‌ بپرهیزیم‌.
5- مطالعه‌ این‌ جزوه‌ و سایر جزوات‌ اسلامی‌ برای‌ برادران‌ و خواهران‌ باید زمینه‌ و آغازی‌ برای‌ تحقیقات‌ وسیع‌تر در جهت‌ درک‌ بیشتر و بهتر اعتقادات‌ اسلامی‌ باشد، تا بتوان‌ با دریافت‌ اصیل‌ اسلام‌ محمدی‌ (ص‌) و علی‌ (ع‌) توده‌های‌ تحت‌ ستم‌ جهان‌ را به‌ سوی‌ انقلابی‌ اسلامی‌ رهنمون‌ کرد.

خواهران‌ و برادران‌ مسلمان‌!
ما شما را به‌ سوی‌ اتحاد و یگانگی‌ و ارتباط‌ با نیروهای‌ اسلامی‌ جامعه‌ مان‌ دعوت‌ می‌نماییم‌، چه‌ در سایه‌ این‌ اتحاد است‌ که‌ می‌توان‌ نیروهای‌ امپریالیستی‌ و کفر و همچنین‌ نظامهای‌ طاغوتی‌ (سرمایه‌داری‌) و عوارض‌ ضد اسلامی‌ آن‌ را در جامعه‌ و سپس‌ در جهان‌ از میان‌ برد و استقامت‌ و صبر انقلابی‌ که‌ محوری‌ترین‌ جریان‌ را در مبارزه‌ انقلابی‌ تشکیل‌ می‌دهد شعار خود قرار دهید.
ما شما را به‌ «جهاد اکبر» که‌ «جهاد با نفس‌» و درگیری‌ با امیال‌ جاهلی‌ (2) خود است‌ می‌خوانیم‌ و معتقدیم‌ که‌ مبارزه‌ با امپریالیسم‌ و سرمایه‌داری‌بر جامعه‌ مان‌ باید مبتنی‌ بر این‌ جریان‌ (جهاد با نفس‌) باشد. «یا ایهاالذین‌ آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا اللّه‌ لعلکم‌ تفلحون‌» «ای‌ روی‌ آوران‌ به‌ سوی‌ ایمان‌ در پیکار با نفس‌ مقاومت‌ کنید و در مبارزه‌ با دشمن‌ استقامت‌ نمایید، با یکدیگر پیوند داشته‌ باشید و از خدای‌ بترسید (نه‌ جز او) باشد که‌ پیروز گردید».
«هر چه‌ متشکل‌تر باد اتحاد نیروهای‌ مسلمان‌ علیه‌ امپریالیسم‌ جهانی‌ و ارتجاع‌ شاه‌ خائن‌!»
«خصمانه‌تر باد جهاد اسلامی‌ کارگران‌، دهقانان‌ پیشه‌ وران‌، روحانیون‌، دانشجویان‌ و سایر نیروهای‌ انقلابی‌ خلق‌»
«جاودانه‌ باد خاطره‌ی‌ همه‌ شهدای‌ تشیع‌ سرخ‌ همراه‌ با تشکل‌ نیروهای‌ خدایی‌ جامعه‌، با تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ مفهوم‌ انقلابی‌ جهاد با نفس‌ بنیاد مبارزات‌ ضد امپریالیستی‌ ـ ضد استثماری‌ خود را استحکام‌ بخشیم‌»
«بر قرار باد حکومت‌ توحید و عدل‌ اسلامی»
«ایدئولوژی‌ به‌ حق‌ و مبارزه‌ی‌ اصیلمان‌ را به‌ درون‌ توده‌ها ببریم‌»
در جزوات‌ اول‌ و دوم‌، مختصراً درباره‌ علیت‌ بحثهایی‌ به‌ عمل‌ آمده‌ که‌ خلاصه‌ آنها را می‌توان‌ چنین‌ بیان‌ کرد:
1- هر حادثه‌ای‌ ضرورتاً از حادثه‌ی‌ مسبوق‌ به‌ خود که‌ آن‌ را علت‌ می‌نامیم‌ ناشی‌ می‌شود. (ضرورت‌ ناشی‌ شدن‌ معلول‌ از علت‌).
2- خصوصیات‌ هر حادثه‌ معین‌ نیز از علت‌ خود ناشی‌ می‌شود، نتیجه‌ آنکه‌ در جهان‌ حساب‌ و کتابی‌ موجود است‌ و هر معلول‌ نمی‌تواند از هر علتی‌ که‌ باشد ناشی‌ گردد. بلکه‌ میان‌ علت‌ و معلول‌ رابطه‌ی‌ ناگسستنی‌ معینی‌ موجود است‌.
حال‌ ببینیم‌ قرآن‌ در این‌ باره‌ (علیت‌ و جبر) چه‌ می‌گوید:

الف‌- قرآن‌ ضرورت‌ و جبر حاکم‌ بر جریان‌ وقایع‌ و حوادث‌ را با کلمه‌ قضا (حکم‌، قطع‌ فیصله‌ دادن‌) بیان‌ می‌کند. اینک‌ برای‌ نشان‌ دادن‌ مطلب‌ فوق‌ آیات‌ زیر را در مجموع‌ تفسیر می‌کنیم‌: آیات‌ (117-115) از سوره‌ی‌ بقره‌ «در مشرق‌ و مغرب‌ از آن‌ خدا است‌ به‌ هر کجا که‌ روی‌ کنید پس‌ خدا همانجا است‌، خدا گسترش‌ دهنده‌ دارای‌ آفرینش‌ است‌. عده‌ای‌ گفتند که‌ خدا فرزندی‌ برگرفت‌ (در حالی‌که‌ خدا پاک‌ و مبرا از اینهاست‌. آری‌ هر چه‌ در آسمانها و زمین‌ است‌ از آن‌ اوست‌ که‌ تمامی‌ از او فرمانبردارند. پدید آورنده‌ آسمانها و زمین‌ است‌ و زمانی‌ که‌ امری‌ را حکم‌ کند (و اذا قضی‌ امراً) این‌ است‌ جز این‌ نیست‌ که‌ می‌گوید بشود، سپس‌ می‌شود».
در آیه‌ فوق‌ وحدت‌ جهان‌ و سپس‌ فرمانبرداری‌ تمامی‌ پدیده‌ها (ضرورت‌) مطرح‌ می‌شود و تمامی‌ اینها را به‌ امر خدا که‌ ناشی‌ از حکم‌ اوست‌ نسبت‌ می‌دهد و به‌ عبارت‌ دیگر می‌خواهد چنین‌ بگوید که‌ حکم‌ خدا جریان‌ آفرینش‌ ضرورتاً چنین‌ و چنان‌ است‌. حال‌ برای‌ درک‌ بیشتر مطلب‌ ببینیم‌ منظور قرآن‌ از امر خدا چیست‌؟ این‌ مطلب‌ را در آیه‌ 54 از سوره‌ی‌ اعراف‌ به‌ طور واضح‌تر و مشروح‌تر آمده‌ است‌. أن‌ ربکم‌ اللّه‌ الذی‌ خلق‌ السموات‌ و الارض‌ فی‌ سته‌ ایام‌ ثم‌ استوی‌....... تبارک‌ اللّه‌ رب‌ العالمین‌»
البته‌ پروردگار شما همانست‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را در شش‌ دوره‌ خلق‌ کرد سپس‌ حاکمیتش‌ را(جمعاً و از هر جا برای‌ راندن‌ نسبت‌ معینی‌) بر آنها جاری‌ ساخت‌ (و از این‌ است‌ که‌ روز شتابان‌ در پی‌ شب‌ فرا رسیده‌ و آنرا می‌پوشاند. و خورشید و ماه‌ و ستارگان‌ «بامر» او مسخر و فرمانبردارند، (مسخرات‌ قانتون‌ - از نظام‌ معین‌ تبعیت‌ می‌کنند). همانا آگاه‌ باشید، آفرینش‌ و فرمایش‌ (فرمانده‌ هر جریان‌) او را است‌ افزون‌ و والا است‌ پروردگار جهانیان‌»، ملاحظه‌ می‌شود که‌ قوانین‌ ضروری‌ حاکم‌ بر جهان‌ آفرینش‌ نشان‌ دهنده‌ امر خدا است‌ امری‌ که‌ از حکم‌ او صادر گردیده‌ است‌. از نظر قرآن‌ سیر تکاملی‌ انسان‌ نیز که‌ ضرورتاً باید طی‌ شود ناشی‌ از حکم‌ خدا است‌. همچنین‌ در سوره‌ی‌ انعام‌ آیات‌ 1و2 آمده‌ است‌: سپاس‌ آن‌ خدا راست‌ که‌ آسمانها و زمین‌ را خلق‌ کرد، ظلمتها و نور (و حق‌ و باطل‌) را قرار نهاد. با وجود این‌ کفار قدرتهایی‌ را در برابر خدا قرار می‌دهند (همسنگهایی‌ برای‌ خدا قائل‌ می‌شوند، عدل‌ همسنگ‌) او چنان‌ خدایی‌ است‌ که‌ شما را از گل‌ آفرید و سپس‌ سر رسیدی‌ را حکم‌ کرد و آن‌ سررسید معین‌ رسید (سر رسید فوق‌) نزد خداست‌. و با وجود این‌ (با وجود مشاهده‌ ضرورتها) باز هم‌ (نسبت‌ به‌ سرنوشت‌ نهایی‌ تردید می‌کنید». برای‌ درک‌ بیشتر فوق‌ بهتر است‌ مثالی‌ ذکر کنیم‌. وقتی‌ که‌ می‌خواهیم‌ با زبان‌ مادی‌ صرف‌ از حاکمیت‌ ضرورتهای‌ طبیعت‌ و جامعه‌ صحبت‌ کنیم‌، مطالب‌ را چگونه‌ بیان‌ می‌کنیم‌. مگر نه‌ این‌ است‌ که‌ مثلاً می‌گوییم‌ منطق‌ تاریخ‌ حکم‌ می‌کند که‌ چنین‌ و چنان‌ شود معنی‌ جملات‌ فوق‌ چیست‌؟ مگر غیر از این‌ است‌ که‌ می‌خواهیم‌ ضرورتها و قوانین‌ ضروری‌ ناشی‌ از حرکت‌ کلی‌ تاریخ‌ را که‌ منجر به‌ حادثه‌ و پدیده‌ معینی‌ می‌شود بیان‌ کنیم‌. در قرآن‌ به‌ جای‌ «حکم‌ اصل‌ دوم‌ ترمودینامیک‌» و «حکم‌ منطق‌ تاریخ‌» و... جانشین‌ می‌شود. چراکه‌ قرآن‌ منحنی‌ هر «خیر» را تا «مبداً» تعقیب‌ می‌کند و در ورای‌ علل‌ مشهود به‌ علتی‌ اولی‌ و غائی‌ توجه‌ دارد و از این‌ جهت‌ غالباً در جریان‌ امور و پدیده‌ها «علت‌ اصلی‌» یعنی‌ «خدا» را یادآور می‌شود. از این‌ طرز بیان‌ نتایج‌ بسیار مهمی‌ ناشی‌ می‌شود که‌ راجع‌ به‌ آن‌ بحث‌ خواهیم‌ کرد. (3)

ب‌ - قرآن‌ از مشخص‌ و معین‌ بودن‌ حوزه‌ی‌ عمل‌ قوانین‌ و ضرورتها (حساب‌ و کتاب‌ داشتن‌ جهان‌ و وجود روابط‌ ناگسستنی‌ و معین‌ بین‌ علت‌ و معلول‌) تحت‌ عنوان‌ «قدر» بحث‌ کرده‌ است‌. (قدر - اندازه‌ و تعیین‌). قبل‌ از ذکر آیات‌ قرآن‌ برای‌ روشن‌تر شدن‌ مطلب‌ می‌دانیم‌ که‌ فلزات‌ در اثر حرارت‌ انبساط‌ خوبی‌ پیدا می‌کنند اما این‌ قانون‌ حوزه‌ی‌ عمل‌ معین‌ و مشخصی‌ دارد بدین‌ معنی‌ که‌ مثلاً انبساطی‌ است‌ که‌ تحت‌ حرارت‌ 30 درجه‌ حاصل‌ می‌شود غیر از انبساطی‌ است‌ که‌ تحت‌ حرارت‌ 40 درجه‌ به‌ وجود می‌آید. اینک‌ آیاتی‌ در این‌ زمینه‌:
* - سوره‌ی‌ قمر آیه‌ 49 «البته‌ ما همه‌ چیز را به‌ اندازه‌ معین‌ خلق‌ کردیم‌». سوره‌ی‌ حجرات‌ آیه‌ 25-22 و در زمین‌ برای‌ شما وسائل‌ ادامه‌ی‌ حیات‌ قرار دادیم‌ و نیست‌ کسی‌ که‌ شما او را روزی‌ بدهید (بلکه‌ خداست‌ که‌ روزی‌ می‌دهد یعنی‌ قوانین‌ مشخص‌ و معین‌ استفاده‌ از این‌ روزیها به‌ دست‌ خداست‌). زیرا چیزی‌ نیست‌ جز آنکه‌ گنجهایش‌ نزد ماست‌ و آن‌ را به‌ اندازه‌ی‌ معین‌ فرود آوردیم‌. و بادها را از برای‌ عمل‌ لقاح‌ گیاهان‌ می‌فرستیم‌ و از ابر باران‌ فرود آورده‌ و بدان‌ وسیله‌ شما را سیراب‌ می‌کنیم‌ و خزینه‌ داران‌ شما نیستید (یعنی‌ اندازه‌ و حوزه‌ی‌ عمل‌ این‌ امور به‌ دست‌ شما نیست‌)». در آیات‌ فوق‌ از قوانین‌ مشخص‌ و معین‌ روزی‌ خواری‌ که‌ حالت‌ خاصی‌ از قانون‌ کلی‌ تعیین‌ و حساب‌ و کتاب‌ داشتن‌ جهان‌ می‌باشد بحث‌ می‌کند و سپس‌ مطالب‌ را به‌ قوانین‌ مشخص‌ و معین‌ بادها که‌ باعث‌ عمل‌ لقاح‌ (4) در نباتات‌ می‌گردد و همچنین‌ از نزول‌ باران‌ از ابر... که‌ حالات‌ خاص‌ دیگری‌ از قانون‌ کلی‌ فوق‌ می‌باشد (تصمیم‌ می‌دهد).
حاصل‌ آنکه‌ می‌خواهد بگوید که‌ قوانین‌ روزی‌ خواری‌ و روزی‌ رسانی‌، عمل‌ لقاح‌، نزول‌ باران‌ و سیراب‌ شدن‌ شما از آب‌ باران‌ تماماً اندازه‌ و حساب‌ معینی‌ دارند، زیرا قوانین‌ تمام‌ اشیاء و حوادث‌ و پدیده‌ها نزد ما است‌. لازم‌ است‌ توضیح‌ داده‌ شود که‌ منظور از کلمه‌ی‌ خزینه‌ (گنج‌) در آیه‌ی‌ فوق‌ از معنی‌ ظاهری‌ آن‌ می‌باشد، در این‌ جا همانند تمامی‌ زبانهای‌ دیگر معنی‌ کلمه‌ را باید از سیاق‌ آیات‌ استخراج‌ کنیم‌ که‌ کاملاً روشن‌ است‌ چه‌ در غیر این‌ صورت‌ لازم‌ صورت‌ لازم‌ است‌ از کلمه‌ علم‌ در عبارت‌ «دریای‌ علم‌» آب‌ دریا استنباط‌ نماییم‌ و از کلمه‌ کوه‌ در عبارت‌ «کوهی‌ از مشکلات‌» قله‌ مرتفع‌ کوهستان‌ را تداعی‌ کنیم‌.
* - سوره‌ی‌ یس‌ آیات‌ 40-38: «و خورشید به‌ سوی‌ مقصدی‌ که‌ برایش‌ تعیین‌ شده‌ در جریان‌ است‌ و این‌ تقدیر (اندازه‌گیری‌) خدای‌ غالب‌ و آگاه‌ (به‌ اندازه‌ها و حوزه‌ی‌ عمل‌ قوانین‌ است‌. و ماه‌ که‌ برای‌ آن‌ منازلی‌ را اندازه‌ نهادیم‌) (برای‌ خودش‌ و حرکتش‌ سررسیدها و حسابهایی‌ گذاشتیم‌) تا بازگشت‌ کند همانند چوب‌ خوشه‌ی‌ خرمای‌ خشک‌، نه‌ خورشید (و نه‌ هیچ‌ کدام‌ از ستارگان‌ و سیارات‌ (5) دیگر) را یارای‌ اینست‌ که‌ (از کانون‌ و مدار مخصوص‌ و معینی‌ که‌ برای‌ هر کدامشان‌ تعیین‌ گردیده‌ است‌ تخلف‌ نموده‌) به‌ ماه‌ بخورد و نه‌ شب‌ (که‌ برخلاف‌ قوانین‌ خود) بر روز پیشی‌ گیرد (کم‌ یا زیاد بشود و یا جلو روز شدن‌ رابگیرد). اینها تمام‌ در مطالب‌ فوق‌ در آیه‌ی‌ زیر به‌ کجا بیان‌ گردیده‌ است‌ گردونه‌ای‌ (خاص‌ و مطابق‌ با حسابهایی‌ که‌ برایشان‌ شده‌ شناور و در جریانند)».
* أن‌ اللّه‌ بالغ‌ امره‌ قدجعل‌ اللّه‌ لکل‌ شی‌ء قدرا. «خدا همواره‌ در حال‌ رساندن‌ امر خویش‌ است‌ (همان‌ امری‌ که‌ از حکم‌ خدا ناشی‌ شده‌ است‌ و منشاء کلیه‌ی‌ ضرورتهای‌ جهان‌ می‌باشد). اما این‌ ضرورتها بی‌حساب‌ انجام‌ نمی‌گیرد، بلکه‌ به‌ تحقیق‌ خدا برای‌ هر چیزی‌ اندازه‌ معین‌ قرار داده‌ است‌ و این‌ امور مطابق‌ اندازه‌ها و تعینات‌ انجام‌ می‌گیرند» (مجاری‌ و مظاهر حکم‌، اراده‌، امر و خواست‌ (مشیت‌) خدا کدام‌ است‌؟
بحث‌ بر سر این‌ مطالب‌ بسیار اساسی‌ است‌. توضیح‌ آن‌ که‌ عده‌ای‌ چنین‌ می‌پندارند (اعم‌ از موافق‌ یا مخالف‌) که‌ حکم‌ اراده‌، امر و معیشت‌ (خواست‌) خدا به‌ کلیه‌ امور و حوادث‌ و به‌ طور جداگانه‌ و بدون‌ هیچ‌ گونه‌ واسطه‌ و اسبابی‌ تعلق‌ می‌گیرد بدین‌ معنی‌ گفته‌ می‌شود خدا روزی‌ رسان‌ است‌، خدا هر که‌ را بخواهد عزیز و هر که‌ را بخواهد ذلیل‌ می‌کند. خدا برای‌ انسان‌ سر رسیدی‌ را حکم‌ کرد و به‌ حکم‌ خدا سر رسید مزدور محقق‌ خواهد شد و امثال‌ و نظایر اینها،.......

قَدَری‌ بودن‌ و نتایج‌ خانمان‌ برانداز آن‌
عده‌ای‌ تصور می‌کنند که‌ تمامی‌ این‌ کارها بدون‌ هیچ‌ گونه‌ علت‌ و اسباب‌ و به‌ طور جداگانه‌ انجام‌ می‌گیرد بحث‌ بر سر این‌ مطلب‌ بحثی‌ است‌ اساسی‌ و لازم‌ چه‌ عدم‌ درک‌ این‌ مطالب‌ یعنی‌ عدم‌ درک‌ و روح‌ قرآن‌ و روح‌ خداشناسی‌ و لغزیدن‌ در دامن‌ افکار جبری‌ و قدری‌ (قدری‌ به‌ معنی‌ اصطلاحی‌ که‌ بین‌ مردم‌ مشهور است‌) و این‌ لغزشی‌ است‌ که‌ در تاریخ‌ اسلام‌ منجر به‌ نتایج‌ خانمان‌ براندازی‌ گردیده‌ است‌.
نظر قرآن‌ به‌ کلی‌ مغایر با طرز تفکر قدری‌ گرایانه‌ می‌باشد. برای‌ درک‌ بهتر فقط‌ نظر قرآن‌ در این‌ زمینه‌ لازم‌ است‌ به‌ دو مثال‌ زیر توجه‌ نماییم‌:
1- وقتی‌ یک‌ دانشمند گیاه‌ شناس‌ می‌گوید: «به‌ حکم‌ قانون‌ جذب‌ انتخابی‌، درخت‌ آلبالو درصدهای‌ معینی‌ از مولد غذایی‌ معین‌ موجود در خاک‌ را جذب‌ می‌کند» چه‌ منظوری‌ دارد؟ آیا منظورش‌ این‌ است‌ که‌ از وجود هزاران‌ فعل‌ و انفعال‌ شیمیایی‌ (از ساده‌ترین‌ آنها گرفته‌ تا پیچیده‌ ترینشان‌) چشم‌پوشی‌ کرده‌ وجود آنها را منکر شده‌ است‌ و یا آنکه‌ منظورش‌ نشان‌ دادن‌ حاکمیت‌ خصوصیت‌ ویژه‌ عام‌ گیاهان‌ است‌ که‌ کلیه‌ فعل‌ و انفعالات‌ شیمیایی‌ به‌ طور انتخابی‌ انجام‌ می‌گیرند؟ مسلماً قسمت‌ دوم‌، منظور نظرش‌ می‌باشد. 2- وقتی‌ یک‌ نفر استراتژیست‌ انقلابی‌ در برابر تهدیدات‌ امپریالیسم‌ جواب‌ می‌دهد که‌ «به‌ حکم‌ منطق‌ تاریخ‌ امپریالیسم‌ محکوم‌ به‌ شکست‌ قطعی‌ است‌» چه‌ منظوری‌ دارد؟ آیا او می‌خواهد تمام‌ قوانین‌ مربوط‌ به‌ پیروزی‌ و در رأس‌ آنها اراده‌ی‌ سخت‌ و آهنین‌ پیکارگران‌ را انکار نماید؟ به‌ طور قطع‌ هرگز چنین‌ منظوری‌ ندارد با توجه‌ به‌ دو مثال‌ فوق‌ منظور قرآن‌ از نسبت‌ دادن‌ کلیه‌ی‌ امور و حوادث‌ به‌ حکم‌، امر، اراده‌، خواست‌ و مشیت‌ و اذن‌..... خدا روشن‌ می‌گردد (اعم‌ از امور و حوادث‌ طبیعی‌ و انسانی‌ و غیره‌) که‌ در قرآن‌ جمیع‌ قوانین‌ و نظامات‌ حاکم‌ در طبیعت‌ مظاهر و مجاری‌ حکم‌ و امر خدا هستند. (6)

قرآن‌، مخالف‌ قَدَری‌ گرایی‌ است‌
امتیاز قرآن‌ نیز از همین‌ است‌ که‌ در توضیح‌ علل‌ و اسباب‌ تا نهایت‌ و تا یافتن‌ علت‌ اصلی‌ پیش‌ می‌رود. البته‌ کسانی‌ که‌ آشنایی‌ با روح‌ قرآن‌ دارند به‌ خوبی‌ می‌دانند که‌ سراسر قرآن‌ پر از آیاتی‌ است‌ که‌ مطالب‌ فوق‌ را اثبات‌ می‌کند. در اینجا چند آیه‌ نمونه‌ می‌آوریم‌:
* - سوره‌ نبأ آیات‌ 16-14: مضمون‌ آیات‌ چنین‌ است‌ که‌ باران‌ از ابر (از معصرات‌ - فشرده‌ها) فرو می‌ریزد، به‌ وسیله‌ آب‌ آن‌، نباتات‌ سبز می‌شوند و رشد می‌یابند و در اثر رشد نباتات‌ زیاد، باغات‌ انبوه‌ درست‌ می‌شود. اما بالاخره‌ تمامی‌ اینها به‌ دست‌ خدا انجام‌ می‌گیرد به‌ طوری‌ که‌ ملاحظه‌ می‌شود قرآن‌ بین‌ ابر و ریزش‌ باران‌، باران‌ و رشد گیاه‌ و تشکیل‌ باغات‌ انبوه‌ رابطه‌ علی‌ مادی‌ قائل‌ شده‌ است‌ نه‌ آنکه‌ مثل‌ تصور بعضی‌ رابطه‌ علی‌ به‌ طور جداگانه‌ بین‌ پدیده‌های‌ یاد شده‌ بالا و اراده‌ خدا برقرار بوده‌ باشد.
* - سوره‌ فاطر آیه‌ 9: ترجمه‌ و تفسیر به‌ عهده‌ خود خواننده‌ است‌.
* - سوره‌ یونس‌ آیه‌ 9: «آنان‌ که‌ ایمان‌ آورده‌ و عمل‌ مناسب‌ با شرایط‌ انجام‌ داده‌اند خدا به‌ وسیله‌ ایمانشان‌ پیوسته‌ (فعل‌ مضارع‌ به‌ کار رفته‌) آنان‌ را هدایت‌ می‌کند». سوره‌ انفال‌ آیه‌ 29 «ای‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ آورده‌اید اگر تقوای‌ خدا داشته‌ باشید، خدا برای‌ شما قدرت‌ آن‌ را می‌دهد که‌ بین‌ حق‌ و باطل‌ مرزبندی‌ کنید (فرقان‌ - جداکننده‌) و بدین‌ وسیله‌ گناهانتان‌ را می‌پوشاند (زیرا صاحب‌ شخصیت‌ جدیدی‌ می‌شوید). و شما را نیز هدایت‌ می‌کند (آدم‌ غیر متقی‌ قدرت‌ مرزبندی‌ حق‌ و باطل‌ را از دست‌ می‌دهد و تمام‌ دلایل‌ او در راه‌ اثبات‌ راه‌ و روش‌ باطل‌ که‌ در پی‌ گرفته‌ است‌ به‌ کار می‌افتد و به‌ عبارت‌ دیگر یکی‌ از موارد عمده‌ توجیه‌ اعمال‌ غلط‌ عدم‌ تقوی‌ است‌)».
* - حدیث‌ نبوی‌ هم‌ در این‌ زمینه‌ چنین‌ می‌گوید یابی‌ اللّه‌ ان‌ یجری‌ الامور الا باسبابها. خدا ابا دارد از اینکه‌ امری‌ را جاری‌ سازد جز از راه‌ علل‌ و اسبابهای‌ آن‌. اگر بخواهیم‌ به‌ زبان‌ مادی‌ صرف‌ و بدون‌ توجه‌ به‌ مبدأ امور سخن‌ بگوییم‌ معنی‌ حدیث‌ فوق‌ چنین‌ می‌شود: «امکان‌ ندارد که‌ امری‌ بدون‌ علت‌ و سبب‌ جاری‌ شود».

حوادث‌ جهان‌ ناشی‌ از اراده‌ خداست‌
با توجه‌ به‌ مطالبی‌ که‌ تا اینجا گفتیم‌ نتایج‌ زیر به‌ دست‌ می‌آید:
الف‌- ضرورت‌ تحقق‌ امور و حوادث‌ جهان‌ ناشی‌ از حکم‌ و اراده‌ی‌ خداست‌.
ب‌- امور و حوادث‌ جهان‌ روی‌ حساب‌ معین‌ جریان‌ می‌یابد و از آنجایی‌ که‌ حکم‌، اراده‌ مشیت‌ و اذن‌ خدا به‌ طور مستقل‌ و جدا جدا به‌ امور و وقایع‌ تعلق‌ نمی‌گیرد و انجام‌ این‌ امور از طریق‌ و اسباب‌ می‌باشد پس‌ بنابراین‌:
کلیه‌ ضرورتهای‌ موجود بین‌ علل‌ و معلولها - مظاهر و مجاری‌ قدرتهای‌ خدا و اندازه‌هایی‌ است‌ که‌ او در طبیعت‌ نهاده‌ است‌.

قرآن‌ و نظام‌ هستی‌
گفتیم‌ که‌ ضرورتهای‌ موجود بین‌ علتها و معلولها و مجاری‌ و مظاهر قضای‌ الهی‌ و اندازه‌ها و روابط‌ معین‌ موجود بین‌ آنها مظاهر و مجاری‌ قدرتهای‌ اوست‌. مجموعه‌ی‌ ضرورتها و قوانین‌ ضروری‌ جهان‌ که‌ همان‌ نظام‌ هستی‌ نامیده‌ می‌شود در قرآن‌ به‌ نام‌ «کتاب‌» آمده‌ است‌. به‌ عبارت‌ دیگر منظور از واژه‌ کتاب‌ در قرآن‌ همان‌ نظام‌ هستی‌ است‌، در قرآن‌ با این‌ دلیل‌ از کتاب‌ یاد می‌شود که‌ نموداری‌ است‌ از نظام‌ کلی‌ هستی‌ و حرکت‌ کلی‌ آفرینش‌ و سرنوشت‌ نهایی‌ انسانها که‌ به‌ این‌ ترتیب‌ بر زبان‌ وحی‌ جاری‌ شده‌ است‌. اینک‌ آیات‌ نمونه‌:
* - سوره‌ هود آیه‌ 6: «هیچ‌ جنبنده‌ای‌ نیست‌ مگر آنکه‌ روزی‌ آن‌ بر خداست‌. و خدا از سکنات‌ و حرکات‌ آن‌ آگاهی‌ دارد و تمامی‌ این‌ نظامات‌ (نظام‌ مربوط‌ به‌ روزی‌ خواری‌ جنبندگان‌ و روزرسانی‌ خدا و...) در کتابی‌ معین‌ موجود است‌. (7)
* - سوره‌ سبأ آیات‌ 5-1: «سپاس‌ خدای‌ را که‌ جمع‌ آنچه‌ را که‌ در آسمان‌ و زمین‌ است‌ از آن‌ اوست‌ و در نهایت‌ جمیع‌ سپاسها برای‌ او است‌. (وله‌ الحمد فی‌ الاخره‌) و او است‌ که‌ حکیم‌ و آگاه‌ است‌.
می‌داند آنچه‌ را که‌ در زمین‌ فرو می‌رود (کلیه‌ رسوبات‌ و... نظامات‌ خاص‌ آنها) و آنچه‌ از آن‌ بیرون‌ می‌آید و آنچه‌ را که‌ از آسمان‌ به‌ زیر می‌آید و آنچه‌ بالا می‌رود. کفار گفتند که‌ روز معین‌ (قیامت‌) نخواهد آمد، بگو آری‌ قسم‌ به‌ پروردگارم‌ (حتماً و حتماً) خواهد آورد آن‌ را (خدای‌) دانای‌ (مسائل‌) پوشیده‌ (چرا) که‌ هیچ‌ ذره‌ای‌ در ازای‌ جرم‌ و هیچ‌ مادون‌ و مافوق‌ ذره‌ای‌ در آسمانها و زمین‌ از او گم‌ نمی‌شود (حساب‌ و نظامش‌ خارج‌ از دست‌ خدا نیست‌) که‌ (اینها همه‌) در کتابی‌ روشن‌ (و بر طبق‌ آن‌) است‌. (مطابق‌ همین‌ نظام‌ است‌ که‌ قیامت‌ خواهد آمد و مطابق‌ همین‌ نظام‌ است‌ که‌ هر کسی‌ نتیجه‌ اعمال‌ خود را خواهد دید).
* - مضمون‌ آیه‌ 4: «و کسانی‌ که‌ می‌خواهند ما را در آیات‌ خود عاجز کنند (با نظامات‌ فوق‌ مبارزه‌ کنند) برای‌ آنان‌ (طبیعتاً) (بر طبق‌ قانون‌ مخصوصی‌) عذابی‌ است‌ از پلیدی‌ دردناک‌.
* - سوره‌ فاطر آیات‌ 13-11: و لله‌ خلقکم‌... من‌ قطمیر.

سیر تکاملی‌ در آیات‌ قرآن‌
در آیات‌ فوق‌ قوانین‌ و نظامات‌ مربوط‌ به‌ خلقت‌ انسان‌، سیر تکاملی‌ از به‌ وجود آمدن‌ جفتها، بارور شدن‌ جنس‌ ماده‌، تولید مثل‌، طولانی‌ شدن‌ عمر، کم‌ شدن‌ آن‌... قوانین‌ مربوط‌ به‌ اینکه‌ از هر دو نوع‌ آب‌ (آب‌ شیرین‌ و آب‌ شور) جانوران‌ دریایی‌ که‌ دارای‌ گوشت‌ تر و تازه‌ هستند به‌ وجود می‌آید. و همچنین‌ قوانین‌ مربوط‌ به‌ استخراج‌ وسایل‌ و زیورهای‌ پوشاکی‌، قوانین‌ مربوط‌ به‌ جریان‌ کشتی‌... آمدن‌ شب‌ و روز، تسخیر (به‌ خدمت‌ گرفتن‌ و رام‌ نمودن‌ خورشید و ماه‌) حرکت‌ آنها به‌ سوی‌ سر رسید معین‌ تماماً در حیطه‌ی‌ علم‌ خداست‌ و تماماً در کتابی‌ نوشته‌ و برقرار شده‌ است‌. (آیه‌ 11 به‌ آیات‌ ماقبل‌ و مابعد خود مربوط‌ است‌).
* - سوره‌ حدید آیه‌ 22: مااصاب‌ من‌ مصیبة‌...
«اتفاق‌ نمی‌افتد هیچ‌ چیز چه‌ در زمین‌ (طبیعت‌ و چه‌ در شما (مصیبتهای‌ مربوط‌ به‌ انسان‌) مگر اینکه‌ قبل‌ از حدوث‌ آنها (من‌ قبل‌ ان‌ نبراها - قبل‌ از اینکه‌ ایجاد کنیم‌) در نظام‌ کلی‌ آفرینش‌ قوانین‌ و نظامات‌ آنها وجود دارد. و این‌ برای‌ خدا آسان‌ است‌».
* - سوره‌ حجرات‌ 5-1: «این‌ است‌ آیات‌ کتاب‌ (8) و قرآنی‌ آشکار، چه‌ بسا از کفار هستند که‌ آرزو می‌کردند ای‌ کاش‌ مسلمان‌ بودند بگذارشان‌ بخورند و متمتع‌ شوند و آرزوهای‌ پست‌ آنها را سرگرم‌ خود سازد (به‌ سبب‌ انجام‌ چنین‌ کارهایی‌) به‌ زودی‌ خواهند فهمید و هیچ‌ سرزمینی‌ را برنیافکندیم‌ مگر بر اساس‌ نظام‌ روشن‌ (کتاب‌ معلوم‌). و سر رسید (سقوط‌) هیچ‌ امتی‌ (مطابق‌ همان‌ نظام‌) نه‌ عقب‌ می‌افتد و نه‌ جلو. در این‌ باره‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌ که‌ قرآن‌ برای‌ سقوط‌ امتها و اقوام‌ و طبقات‌، نظامی‌ قائل‌ است‌. یعنی‌ اولاً سقوط‌ هر امتی‌ بر اساس‌ قوانین‌ معین‌ انجام‌ می‌گیرد و ثانیاً وقتی‌ فعل‌ و انفعالات‌ لازم‌ انجام‌ گرفت‌ (و ماتسبق‌) دیگر به‌ حکم‌ ضرورت‌ نظام‌ آفرینش‌ سقوط‌ آنها حتمی‌ است‌. (لایتأخرون‌)
* - سوره‌ی‌ آل‌ عمران‌ آیه‌ 145: «هیچ‌ کس‌ نمی‌میرد مگر به‌ اذن‌ خدا (قانون‌ مرگ‌ در نظام‌ آفرینش‌ حتمی‌ است‌ - کتابی‌ است‌ مدنی‌) حال‌ اگر کسی‌ پاداش‌ دنیوی‌ اراده‌ کند (دنیا را می‌خواهد داشته‌ باشد)، (مطابق‌ قوانین‌ معین‌) از دنیا به‌ او بهره‌ می‌دهیم‌ و اگر کسی‌ بهره‌ آخرت‌ را اراده‌ کند همان‌ را به‌ او می‌دهیم‌ - (مطابق‌ قانون‌ خاص‌ خودش‌ چنین‌ نتیجه‌ای‌ عاید می‌شود) ما به‌ زودی‌ پاداش‌ شکرگزاران‌ را می‌دهیم‌. (حالا که‌ مرگ‌ آمدنی‌ است‌ و در نظام‌ آفرینش‌ کسی‌ را از مرگ‌ گریزی‌ نیست‌ پس‌ چرا از جهاد در راه‌ خدا فرار می‌کنید و زیر بار ذلت‌ و خواری‌ می‌روید).
چه‌ بسیار پیامبران‌ بودند که‌ (دوشادوش‌ آنان‌ پروردگاریان‌ (اصحاب‌ اصیل‌ تکامل‌) زیادی‌ جنگیدند و به‌ علت‌ مصائبی‌ که‌ در راه‌ خدا به‌ آنها رسید نه‌ سست‌ شدند و نه‌ ناتوان‌ گردیدند و نه‌ ذلت‌ و خواری‌ به‌ خود گرفتند (بلکه‌ در برابر تمامی‌ اینها صبر و پایداری‌ نشان‌ دادند) خدا صابرین‌ (مقاومت‌ کنندگان‌) را دوست‌ دارد (یعنی‌ این‌ قانون‌ خداست‌ که‌ صابرین‌ می‌توانند راه‌ خدا را بپیمایند و پیروز شوند).

قوانین‌ کشف‌ نشده‌
از نظر قرآن‌ حتی‌ قوانینی‌ که‌ هنوز کشف‌ نشده‌اند فعلاً برای‌ بشر مجهول‌ می‌باشد تماماً جزو نظام‌ کلی‌ هستی‌ بوده‌ و در کتاب‌ و علم‌ خدا موجودند.
* - سوره‌ نمل‌ آیه‌ 75: و ما من‌ غائبة‌ فی‌ السماء و الارض‌ الا فی‌ کتاب‌ مبین‌. «هیچ‌ مجهولی‌ در آسمان‌ و زمین‌ نیست‌ مگر آنکه‌ در کتابی‌ آشکار و صریح‌ وجود دارد (در نظام‌ کلی‌ هستی‌ موجود است‌)».
* - سوره‌ی‌ بقره‌ آیه‌ 183: در این‌ آیه‌ ارتباط‌ میان‌ تقوی‌ و روزه‌، بیان‌ می‌شود بدین‌ معنی‌ که‌ روزه‌ در شرایط‌ معین‌ خود (9) (من‌ جمله‌ از شرایط‌ فوق‌ آگاهی‌ به‌ فلسفه‌ روزه‌) ضرورتاً انسان‌ را متقی‌ می‌کند.

جنگ‌، خیر شماست‌
در قرآن‌ در سوره‌ی‌ بقره‌ آیه‌ 216 آمده‌ است‌: «جنگ‌ بر شما نوشته‌ شده‌ در حالی‌ که‌ پسندیده‌ شما نیست‌ اما چه‌ بسیار چیزهایی‌ که‌ مورد پسند شما نباشد در حالی‌ که‌ خیر شما در همان‌ است‌....»
منظور اینست‌ که‌ سدهای‌ راه‌ تکامل‌ که‌ آگاهانه‌ عده‌ای‌ آن‌ را ایجاد کرده‌اند جز از راه‌ جنگ‌ از بین‌ نمی‌رود و اگر می‌خواهید که‌ جامعه‌ رو به‌ بالا حرکت‌ نماید باید سدها را بشکنید و جنگ‌ تکاملی‌ را بپذیرید (برای‌ آن‌ که‌ معنی‌ آیه‌ بهتر درک‌ شود آیه‌ 16 از سوره‌ توبه‌ و آیات‌ 6-1 از سوره‌ی‌ عنکبوت‌ را هم‌ در نظر داشته‌ باشید).
اگر شرایط‌ طوری‌ باشد که‌ نتوان‌ دست‌ به‌ عملیات‌ آشکار زد، آن‌ وقت‌ مطابق‌ نظام‌ آفرینش‌ کارهای‌ مطابق‌ شرایط‌ خاص‌ آن‌ دوره‌ به‌ خاطر آماده‌ شدن‌ برای‌ جنگ‌ ضرورت‌ پیدا می‌کند و دست‌ به‌ عملیات‌ آشکار زدن‌ برابر است‌ با خودکشی‌ که‌ این‌ خود یکی‌ از نظامات‌ است‌. چنان‌ که‌ در آیات‌ 20 و 21 سوره‌ محمد در پاسخ‌ بعضیها که‌ سوره‌ محکمی‌ می‌طلبند البته‌ جنگ‌ را آمدنی‌ و ضروری‌ می‌داند اگر چه‌ خود به‌ ناخالصی‌ ایشان‌ آگاه‌ است‌. لیکن‌ استواری‌ کار عزم‌الامر جنگ‌، شرایط‌ خاصی‌ لازم‌ دارد که‌ صرفاً با فرمانبری‌ (از رسول‌ و فرماندهی‌ که‌ می‌داند چگونه‌ باید این‌ شرایط‌ را ایجاد کرد) گفتار پسندیده‌ (که‌ همان‌ تبیین‌ کردار مطابق‌ با شرایط‌ و در مسیر جهان‌ است‌) محقق‌ می‌شود. از اینجاست‌ که‌ در آیه‌ 27 سوره‌ نساء معنی‌ بسیار دقیق‌ (کتب‌) را در می‌یابیم‌:
مطابق‌ این‌ آیه‌ جنگ‌ طی‌ شرایط‌ خاصی‌ ضرورت‌ پیدا می‌کند و در اینجا یک‌ بار دیگر لزوم‌ درک‌ شرایط‌ جامعه‌ و کسب‌ تفکرات‌ علمی‌ جهت‌ تحلیل‌ شرایط‌ روشن‌ می‌گردد (تا در شرایط‌ معین‌ روشهای‌ لازمه‌ اتخاذ گردد).
بدیهی‌ است‌ که‌ نماز و زکات‌ در این‌ آیه‌ (که‌ در شرایط‌ آن‌ زمان‌ موضع‌گیری‌ کاملاً مثبت‌ و متحرک‌ به‌ سوی‌ هدف‌ است‌) را نباید با بعضی‌ نماز و زکاتهای‌ امروزی‌ (که‌ موضع‌گیری‌ کاملاً منفی‌ و ساکن‌ است‌) یکی‌ بدانیم‌. حاصل‌ مطالب‌ فوق‌ این‌ است‌ که‌ قرآن‌ از علت‌ و معلول‌ و روابط‌ ضروری‌ بین‌ آنها، از اصول‌ و قوانین‌ تکاملی‌ و... با لغات‌ و اصطلاحات‌ خاصی‌ و همچنین‌ با شیوه‌ مخصوص‌ که‌ ویژه‌ خود قرآن‌ است‌ صحبت‌ می‌کند منتها با زبان‌ و شیوه‌ مخصوص‌ خودش‌.

ضرورت‌ نظام‌ هستی‌ و نقش‌ اراده‌ی‌ انسان‌
بحث‌ گذشته‌ ما به‌ اینجا رسید که‌ از نظر قرآن‌ علیت‌ و تمام‌ نتایج‌ حاصله‌ از این‌ قانون‌ در سراسر جهان‌ موجود است‌. به‌ عنوان‌ قانون‌ حاکم‌ پذیرفته‌ شده‌ است‌. حال‌ می‌خواهیم‌ بدانیم‌ که‌ قرآن‌ تضاد ظاهری‌ موجود بین‌ علیت‌ و اراده‌ انسانی‌ را چگونه‌ حل‌ می‌کند. نخست‌ بهتر است‌ مختصری‌ به‌ شیوه‌ طرح‌ مسئله‌ در گذشته‌ و تضاد ناشی‌ از نحوه‌ی‌ طرح‌ فوق‌ اشاره‌ کنیم‌ تا مطالب‌ مورد بحث‌ مفهوم‌ شود.

علیت‌ یا اراده‌
از دیرباز عامل‌ اختیار و اراده‌ی‌ انسانی‌ همواره‌ در مقابل‌ علیت‌ مطرح‌ می‌شده‌ است‌، بدین‌ معنی‌ که‌ می‌خواستند بگویند که‌ اگر علیت‌ صحیح‌ باشد پس‌ اختیاری‌ وجود ندارد زیرا به‌ حکم‌ اصل‌ علیت‌ هر حادثه‌ای‌ دارای‌ علتی‌ است‌ پس‌ جمیع‌ اعمال‌ و افعال‌ بشر نیز دارای‌ علت‌ می‌باشد. لذا نمی‌توان‌ پدیده‌ای‌ به‌ نام‌ اختیار را قبول‌ کرد قبول‌ اختیار یعنی‌ رد علیت‌، در حالی‌ که‌ می‌داند علیت‌ جهان‌ بر سراسر جهان‌ هستی‌ حکفرماست‌. پس‌ از جنبش‌ علمی‌ قرن‌ 17 در اروپا، و از هنگامی‌ که‌ علم‌ جدید کم‌ کم‌ برای‌ خود جای‌ پا درست‌ می‌کرده‌ این‌ مطالب‌ در لباس‌ علمی‌ مطرح‌ گردید و جبریا موجبیت‌ علمی‌ در برابر اراده‌ و اختیار را در اعداد کسانی‌ به‌ حساب‌ آورند که‌ عاری‌ از طرز تفکر علمی‌ هستند. آن‌گاه‌ در سده‌های‌ بعد جریاناتی‌ پیش‌ آمد که‌ به‌ رواج‌ این‌ طرز تفکر دامن‌ زد. از یک‌ فرهنگ‌ سرمایه‌داری‌ رو به‌ رونق‌ انسان‌ و عمل‌ او را عمدتاً محصول‌ توارث‌ و شرایط‌ محیط‌ جلوه‌گر می‌ساخت‌ و از طرف‌ دیگر برداشتهای‌ غیرعمیق‌ از مارکسیسم‌ و تئوری‌ قوای‌ مولد (چنان‌ که‌ در صفحات‌ پیش‌ از قول‌ استالین‌ شرح‌ دادیم‌) اتکاء به‌ اختیار انسان‌ را سست‌ نمود. گذشته‌ از آنکه‌ زیربنای‌ مسئولیت‌ در این‌ مکتب‌ مبهم‌ مانده‌، اضافه‌ شدن‌ «جبر» تاریخ‌ نیز کلکسیون‌ «جبر» های‌ فرصت‌طلبان‌ را تکمیل‌ نمود.
این‌گونه‌ طرز تفکر به‌ اینجا منجر می‌شود که‌ هر کاری‌ که‌ از انسان‌ سر می‌زند اجباراً می‌بایست‌ سر بزند. این‌ جا است‌ که‌ حس‌ مسئولیت‌ از خود انسان‌ رخت‌ برمی‌ بندد و یک‌سره‌ به‌ دست‌ حوادث‌ و علل‌ کور سپرده‌ می‌شود. جمیع‌ تقصیرات‌ و گناهان‌ توجیه‌ می‌گردند. دیگر کسی‌ گناهکار تشخیص‌ داده‌ نمی‌شود. مرز میان‌ انسان‌ و حیوان‌ به‌ کلی‌ منتفی‌ است‌. اگر در گذشته‌ قضا و قدر با معنی‌ مصطلح‌ عامیانه‌ عامل‌ اصلی‌ فقر و بدبختی‌ و گرسنگی‌ و بیماری‌ مردم‌ به‌ حساب‌ می‌آمد اکنون‌ با این‌ طرز تفکر شرایط‌ محیط‌ و اصل‌ علیت‌ عامل‌ اصلی‌ این‌ فقر و بدبختی‌ شمرده‌ می‌شود. علیتی‌ که‌ مافوق‌ ارداه‌ انسانی‌ در جهان‌ حاکمیت‌ دارد. (10) به‌ حساب‌ این‌ مکتب‌، یزید و امام‌ حسین‌ (ع‌)، نیکسون‌ و هوشی‌ مینه‌ تفاوتی‌ ندارند و هر دو محصول‌ شرایط‌ خاص‌ محیط‌اند و به‌ بیان‌ روشن‌تر قبول‌ این‌ تئوری‌ به‌ واقعیات‌ عینی‌ منجر می‌شود.
اما طرفداران‌ اختیار صرف‌: اینان‌ هم‌ برای‌ اثبات‌ عامل‌ اختیار به‌ دنبال‌ نشان‌ دادن‌ اعمالی‌ بودند که‌ علتی‌ نداشته‌ باشد یعنی‌ به‌ دنبال‌ امری‌ محال‌ می‌گشتند چه‌ علیت‌ در سراسر بخشهای‌ موجودات‌ هستی‌ حاکمیت‌ دارد.

تناقضی‌ بین‌ علّیت‌ و آزادی‌ انسان‌ نیست‌
برای‌ آنکه‌ آشکار شود تناقضی‌ واقعی‌ بین‌ قبول‌ اصل‌ علیت‌ و اراده‌ انسانی‌ وجود ندارد و آنچه‌ هست‌ ناشی‌ از عدم‌ شناسایی‌ عمیق‌ ما از جهان‌ آفرینش‌ است‌ بحث‌ «زیربنایی‌ جبری‌ تکامل‌ و نقش‌ اراده‌ انسان‌ را» حتماً در این‌باره‌ مطالعه‌ کنید (کتاب‌ دوم‌). آنجا نشان‌ داده‌ایم‌ که‌ اصل‌ علیت‌ در هر پله‌ای‌ از هستی‌ به‌ نحو خاصی‌ عمل‌ می‌کند تا جایی‌که‌ در مورد انسان‌ علل‌ مادی‌ به‌ تصرف‌ او در می‌آیند گو اینکه‌ اراده‌ و اختیار جبراً در انسان‌ ظهور می‌کند. کسانی‌ که‌ اصل‌ علیت‌ را بدون‌ در نظر گرفتن‌ حرکت‌ تکاملی‌ جهان‌ مورد بحث‌ قرار می‌دهند ناگزیر از افتادن‌ در تضادهای‌ پیش‌ گفته‌ می‌باشند. نظیر دو نوع‌ طرز تفکر فوق‌ را در تاریخ‌ اسلام‌ نیز مشاهده‌ می‌کنیم‌ که‌ هر دو با تناقضات‌ لاینحلی‌ رو به‌ رو گشته‌اند.

جنگ‌ اشعری‌ و اعتزالی‌
به‌ سوابق‌ قبل‌ از تاریخ‌ اسلام‌ این‌ افکار فعلاً کاری‌ نداریم‌ اما پس‌ از ظهور اسلام‌ پیامبر اکرم‌ به‌ اتکاء آیات‌ قرآن‌ به‌ خوبی‌ توانست‌ نتاقض‌ فوق‌ را حل‌ نماید.
چنین‌ پیداست‌ که‌ تا اواخر خلافت‌ علی‌ ابن‌ ابیطالب‌ (ع‌) اشکال‌ عمده‌ای‌ در این‌ زمینه‌ پیش‌ نیامده‌ اما بعدها که‌ جان‌ کلام‌ پیامبر اسلام‌ و ائمه‌ دین‌ فراموش‌ گردید و رابطه‌ی‌ قرآن‌ و علم‌ نادیده‌ گرفته‌ شد تفسیرهای‌ ناشایست‌ و غلط‌ از آیات‌ قرآن‌ باعث‌ ظهور دو نوع‌ طرز تفکر جبری‌ صرف‌ و اختیاری‌ صرف‌ شد و عاقبت‌ به‌ صورت‌ مکتب‌ درآمد.
مکتب‌ اشاعره‌ از جبر و کتب‌ معتزله‌ از اختیار طرفداری‌ می‌کردند، طرفداران‌ مکتب‌ اشاعره‌ آیاتی‌ را مثال‌ می‌آورند که‌ همه‌ کارها را به‌ خدا نسبت‌ داده‌ می‌شود و آن‌ را دلیل‌ بر نفی‌ اراده‌ آزاد انسان‌ می‌گرفتند و طرفداران‌ اختیار آیاتی‌ را که‌ انسان‌ صاحب‌ اختیار معرفی‌ می‌شود. بنابراین‌ هر دو مکتب‌ با تناقض‌ مهمی‌ مواجه‌ بودند.
اشاعره‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ اختیار را سمبل‌ می‌کردند و معتزله‌ آیات‌ مربوط‌ به‌ حاکمیت‌ مطلق‌ خدا را (11). اما واقعیت‌ این‌ است‌ که‌ تناقضی‌ بین‌ این‌ دو دسته‌ آیات‌ وجود ندارد و تنها از عدم‌ توجه‌ عمیق‌ به‌ آیات‌ و واقعیت‌ عینی‌ خارجی‌ این‌ تناقض‌ به‌ وجود آمده‌ است‌ برای‌ روشن‌ شدن‌ مطلب‌ در اینجا نمونه‌ای‌ از هر دو دسته‌ آیات‌ را می‌آوریم‌ و سپس‌ با استفاده‌ از خود قرآن‌ به‌ حل‌ تناقض‌ می‌پردازیم‌.
کلیه‌ آیاتی‌ که‌ درباره‌ نظام‌ هستی‌ آوردیم‌ از جمله‌ آیاتی‌ هستند که‌ اشاعره‌ از آنها به‌ عنوان‌ عدم‌ وجود اختیار و اراده‌ در انسان‌ استفاده‌ می‌کردند و در اینجا یکی‌ دیگر از این‌ نوع‌ آیات‌ را می‌آوریم‌:
* انعام‌ آیه‌ 59: و عنده‌ مفاتح‌ الغیب‌...
«کلیدهای‌ (همه‌ درها و امور) نهانی‌ در نزد خداست‌ و جز او کسی‌ نمی‌داند، و او آنچه‌ در خشکی‌ و در دریاست‌ آگاهست‌، و هیچ‌ برگی‌ از درخت‌ نمی‌افتد مگر آنکه‌ او آن‌ را می‌داند و نه‌ دانه‌ای‌ در عمق‌ تاریک‌ زمین‌ و نه‌ هیچ‌ تر و خشکی‌، مگر آنکه‌ در کتابی‌ روشن‌ (ثبت‌ است‌)».
* سوره‌ی‌ آل‌ عمران‌ آیه‌ 26: قل‌ اللهم‌...
«بگو خدایا، ای‌ صاحب‌ قدرت‌ (فرمانروا)، تو به‌ آن‌ کسی‌ که‌ بخواهی‌ قدرت‌ (فرمانروایی‌ و توانایی‌) می‌دهی‌ و از آن‌ کس‌ که‌ بخواهی‌ باز می‌ستانی‌، به‌ هر که‌ خواهی‌ غلبه‌ و عزت‌ می‌دهی‌ و هر که‌ را خواهی‌ ذلیل‌ می‌سازی‌. (منشأ) نیکی‌ در دست‌ توست‌. و تو بر همه‌ کار توانایی‌.
* سوره‌ ابراهیم‌ آیه‌ 4: فیضل‌ اللّه‌ من‌ یشاء...
پس‌ هر کسی‌ را که‌ می‌خواهد گمراه‌ می‌کند و هر کسی‌ را که‌ بخواهد هدایت‌ می‌کند....
از این‌گونه‌ مضامین‌ در قرآن‌ بسیار است‌.
* سوره‌ انفال‌ آیه‌ 17: فلم‌تقتلوهم‌ و لکن‌ اللّه‌ قتلهم‌ و مارمیت‌ اذ رمیت‌ ولکن‌ اللّه‌ رمی‌... «پس‌ شما آنها را نکشید بلکه‌ خداکشت‌ و تو (ای‌ پیامبر) نبودی‌ که‌ به‌ هنگام‌ تیراندازی‌ تیرانداختن‌ بلکه‌ خدا تیر را رها ساخت‌».
* سوره‌ تکویر آیه‌ 29: و ماتشاؤن‌ ان‌ یشاء اللّه‌ رب‌ العالمین‌. «و شما اراده‌ نمی‌کنید جز آنکه‌ خدا پرورنده‌ عالمیان‌ اراده‌ کند».
به‌ طوری‌ که‌ ملاحظه‌ می‌کنیم‌ از آیات‌ فوق‌ ظاهراً چنین‌ بر می‌آید که‌ انسان‌ هیچ‌ گونه‌ دخالتی‌ در سرنوشت‌ خود نمی‌تواند داشته‌ باشد، زیرا خداست‌ که‌ قبلاً همه‌ چیز را معین‌ و در کتابی‌ ثبت‌ کرده‌ است‌. اوست‌ که‌ بی‌سبب‌ یکی‌ را غنی‌ و هزاران‌ نفر را فقیر کرده‌ است‌ و به‌ قول‌ شاعر معروف‌: اگر کسی‌ هم‌ بخواهد در خلاف‌ جهت‌ وضع‌ خود و جامعه‌ قدم‌ بردارد در واقع‌ می‌خواهد علم‌ خدا را به‌ جهل‌ بدل‌ سازد و این‌ هم‌ غیرممکن‌ است‌.
می‌ خوردن‌ من‌ حق‌ ز ازل‌ می‌دانست‌
گر می‌ نخورم‌، علم‌ خدا جهل‌ بود
پس‌ چاره‌ چیست‌؟ جز سوختن‌ و ساختن‌ چاره‌ای‌ نیست‌. حال‌ نمونه‌ای‌ از آیاتی‌ که‌ حاکمیت‌ انسان‌ بر سرنوشت‌ خود از آنها مستفاد می‌شود:
* - أن‌ اللّه‌ لایغیر ما بقوم‌ حتی‌ یغیروا ما بانفسهم‌: «خدا وضع‌ هیچ‌ اجتماعی‌ را عوض‌ نمی‌کند مگر آنکه‌ خودشان‌ اوضاع‌ خود را تغییر دهند».
* سوره‌ نحل‌ آیه‌ 112: «خدا شهری‌ مثل‌ زده‌ که‌ امن‌ و آرام‌ بود و ارزاق‌ از هر سو فراوان‌ به‌ سوی‌ آنها می‌آمد ولی‌ نعمتهای‌ خدا را در راه‌ تکامل‌ به‌ کار نبردند (معنی‌ کفر در این‌ آیه‌) و از آن‌ پس‌ خدا به‌ سبب‌ آنچه‌ بدان‌ می‌پرداختند (اعمال‌ ضد تکاملی‌) لباس‌ گرسنگی‌ (فقر و نکبت‌) و ترس‌ (عدم‌ تأمین‌ اجتماعی‌) (بر پیکر جامعه‌) پوشاند».
* سوره‌ عنکبوت‌ آیه‌ 40: «چنان‌ نبود که‌ خدا به‌ آنها ستم‌ کند ولی‌ آنان‌ چنان‌ بودند که‌ بر خویشتن‌ می‌کردند».
* سوره‌ی‌ دهر آیه‌ 3: انا هدیناه‌ السبیل‌ اما شاکراً و اما کفوراً. «ما انسان‌ را راه‌ نمودیم‌، او یا خود سپاسگزار است‌ یا ناسپاس‌، (یا از نعمات‌ طبیعی‌ در راه‌ تکامل‌ استفاده‌ می‌کند و یا در غیر راه‌ آن‌).
* سوره‌ کهف‌ آیه‌ 29: فمن‌ شاء فلیؤمن‌ و من‌ شاء فلیکفر. «هر که‌ خواهد ایمان‌ آورد و هر که‌ خواهد کفر ورزد».
از این‌ قبیل‌ آیات‌ هم‌ در قرآن‌ زیاد دیده‌ می‌شود و معتزله‌ آنها را به‌ عنوان‌ مختار بودن‌ انسان‌ عنوان‌ کرده‌ آیات‌ دسته‌ اول‌ را به‌ نحوی‌ از انحاء تأویل‌ می‌کردند (سَمْبَل‌ می‌کردند) ] ! [ حال‌ ببینیم‌ معنی‌ واقعی‌ آیات‌ سری‌ 1و2 چیست‌؟ و آیا تناقض‌ بین‌ این‌ دو دسته‌ از آیات‌ وجود دارد یا نه‌؟ چنان‌ که‌ خواهیم‌ دید تناقض‌ بین‌ دو دسته‌ از آیات‌ فوق‌ وجود ندارد و هر دو دسته‌ از آیات‌ نشان‌ دهنده‌ی‌ یک‌ جریان‌ واحد و کل‌ تجزیه‌ناپذیر است‌.

ریشه‌ تناقض‌ اشعری‌ اعتزالی‌ چه‌ بود؟
منشاء تناقص‌، درک‌ ناقص‌ مفسرین‌ از حرکت‌ تکاملی‌ آفرینش‌ و درک‌ سطحی‌ از آیات‌ قرآن‌ بوده‌ و می‌باشد. تناقص‌ فوق‌ به‌ علت‌ عدم‌ درک‌ معانی‌ واژه‌هایی‌ نظیر اراده‌ و مشیت‌ خدا حکم‌ و اذن‌ خدا، و امثال‌ اینها تشدید شده‌ است‌. حال‌ ببینیم‌ تناقص‌ فوق‌ را قرآن‌ چگونه‌ حل‌ کرده‌ است‌:
از نظر قرآن‌ هستی‌ موجودات‌ دارای‌ مراتبی‌ است‌ و در هر مرتبه‌ و هر پله‌ای‌ از هستی‌ (مراتب‌ مختلف‌ هستی‌ موجودات‌ محصول‌ تکامل‌ همان‌ ماده‌ بی‌شکل‌ اولیه‌ است‌) قوانین‌ خاصی‌ حکمفرمایی‌ می‌کند. (12) چنان‌ که‌ در جمادات‌ حاکمیت‌ اصلی‌ با قوانین‌ فیزیکی‌ و شیمیایی‌ است‌. اما در عالم‌ گیاهان‌ قوانین‌ فیزیکی‌ و شیمیایی‌ محکوم‌ قانون‌ جذب‌ انتخابی‌ می‌گردد. (قانون‌ بیولوژیکی‌) تا آنکه‌ در جانوران‌ غرائز عجیب‌ و غریبی‌ حاکمیت‌ اصلی‌ را به‌ عهده‌ می‌گیرند و بالاخره‌ انسان‌ که‌ در آخرین‌ پله‌ تکامل‌ ماده‌ (در حدود شناسایی‌ ما از جهان‌) قرار گرفته‌ است‌ صاحب‌ اختیار و آگاهی‌ و حس‌ مسئولیت‌.... می‌شود. بنابراین‌ و بنا بر تعبیر خیلی‌ زیبای‌ قرآن‌ هر بخشی‌ و هر پله‌ای‌ از هستی‌ موجودات‌ هدایت‌ مخصوص‌ به‌ خود دارد و دیگر نباید خواست‌ خدا را در مورد جمادات‌، گیاهان‌، جانوارن‌ و انسان‌ یکسان‌ بدانیم‌، خواست‌ خدا در مورد جمادات‌ همان‌ حاکمیت‌ جبری‌ قوانین‌ فیزیکی‌ و شیمیایی‌ است‌ و در مورد انسان‌ ظهور اراده‌ و اختیار قوانین‌ مربوط‌ به‌ آن‌ (13) در آیه‌ 50 سوره‌ طه‌ چنین‌ می‌گوید: قال‌ ربنا الذی‌ اعطی‌ کل‌ شی‌ء خلقه‌ ثم‌ هدی‌. «پروردگار ما همان‌ است‌ که‌ به‌ هر چیزی‌ (خلقت‌) خلقت‌ بخشید و سپس‌ هدایتش‌ کرد.»
در سوره‌ اعلی‌ آیات‌ 2 و 3 نیز چنین‌ می‌گوید: الذی‌ خلق‌ فسوی‌، و الذی‌ قدر فهدی‌ (رجوع‌ شود به‌ تفسیر پرتوی‌ از قرآن‌ جلد دوم‌ از آخر صفحات‌ 10-1). (14)
حال‌ با در نظر گرفتن‌ مطالب‌ فوق‌ یک‌ بار دیگر به‌ دو دسته‌ از آیات‌ ظاهراً متناقص‌ دوباره‌ نظر می‌افکنیم‌ تا به‌ مصداق‌ آیات‌ 3 و 4 سوره‌ ملک‌ به‌ نقص‌ بینش‌ خودمان‌ پی‌ برده‌ تناقض‌ را از جهل‌ خودمان‌ بدانیم‌ نه‌ از آفرینش‌ خدا.
مطالب‌ مهم‌ و اساسی‌ این‌ است‌ که‌ آیات‌ دسته‌ 1 و 2 غالباً به‌ دنبال‌ هم‌ آمده‌ است‌ و این‌ بزرگ‌ترین‌ راهنمای‌ کسانی‌ است‌ که‌ واحد است‌ نه‌ دو جریان‌ متناقض‌، اینک‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌ چندین‌ آیه‌ را مورد توجه‌ قرار می‌دهیم‌.
* آیه‌ 59 از سوره‌ انعام‌: با توجه‌ به‌ مطالبی‌ که‌ تحت‌ عنوان‌ قرآن‌ و نظام‌ هستی‌ بیان‌ گردیده‌ معنی‌ آن‌ کاملاً روشن‌ است‌.
* سوره‌ آل‌ عمران‌ آیه‌ 26: بحث‌ بر سر این‌ آیه‌ علی‌ الخصوص‌ بدین‌ جهت‌ مهم‌ است‌ که‌ از آن‌ در توجیه‌ ظلم‌، ستم‌ پیشگان‌ و سر به‌ زیری‌ ستمدیدگان‌ استفاده‌های‌ ناروای‌ فراوان‌ کرده‌اند. معنی‌ آیه‌ فوق‌ با در نظر گرفتن‌ ارتباطش‌ با آیات‌ ما قبل‌ و ما بعد آن‌ روشن‌ می‌شود. پس‌ آیات‌ 23 الی‌ 27 را یک‌ جا و در مجموع‌ تفسیر می‌کنیم‌: در این‌ آیات‌ بحث‌ درباره‌ انحراف‌ یهود و نصاری‌ است‌.
«آیا متوجه‌ آن‌ عده‌ نیستی‌ که‌ بهره‌ای‌ از کتاب‌ به‌ آنها داده‌ شد (یهود و نصاری‌ و در تفسیر عام‌ هم‌ جماعت‌ و ملتی‌ که‌ مانند آنها که‌ راه‌ آنها را برود) که‌ به‌ سوی‌ کتاب‌ خدا (مظهر نظام‌ آفرینش‌ که‌ همان‌ قرآن‌ است‌) خوانده‌ می‌شود. تا از این‌ طریق‌ بین‌ آنها حکم‌ و قضاوت‌ گردد. (حق‌ از باطل‌ مشخص‌ گردد). آن‌گاه‌ عده‌ای‌ از آنان‌ پشت‌ کرده‌ و روی‌ گردان‌ می‌شوند. و روگردانی‌ آنان‌ به‌ این‌ دلیل‌ است‌ که‌ مدعی‌ گشتند « آتش‌ جهنم‌ اصلاً به‌ ما نمی‌رسد» و یا اگر هم‌ برسد چند روزی‌ بیش‌ دوام‌ نخواهد داشت‌، آنان‌ به‌ دین‌ خود مغرور شدند البته‌ مغرور به‌ دین‌ دروغین‌ و ساختگی‌ خود. (15) (نه‌ دین‌ واقعی‌ که‌ موسی‌(ع‌) و عیسی‌(ع‌) آورده‌ بودند). پس‌ چگونه‌ باشد (حال‌ آنان‌) زمانی‌ که‌ در قیامت‌ گردشان‌ آوردیم‌ همان‌ روزی‌ که‌ شکی‌ در فرا رسیدن‌ آن‌ نیست‌ و به‌ هر کس‌ آنچه‌ کسب‌ نموده‌اند دهد و پرداخت‌ شود و (هیچ‌ گونه‌) ظلمی‌ به‌ ایشان‌ نمی‌شود. (هر کس‌ صاحب‌ مکتسبات‌) خویش‌ است‌ و این‌ یکی‌ از نظامات‌ جهان‌ و مظهر مشیت‌ و خواست‌ خداست‌. بگو ای‌ خدای‌ صاحب‌ قدرت‌ و فرمانروایی‌، تو به‌ آن‌ کس‌ که‌ بخواهی‌ قدرت‌ می‌دهی‌ و از آن‌ کس‌ که‌ بخواهی‌ باز ستانی‌ هر که‌ را خواهی‌ غلبه‌ و عزت‌ می‌دهی‌ و هر که‌ را خواهی‌ ذلیل‌ می‌سازی‌، نیکی‌ در دست‌ تواست‌ (اراده‌ کلی‌ تو بر تکامل‌ است‌) و البته‌ تو بر همه‌ کار توانایی‌، شب‌ را در روز و روز را در شب‌ فرو می‌بری‌ (تبدیل‌ می‌کنی‌)، زنده‌ را از مرده‌ و مرده‌ را از زنده‌ می‌آوری‌ و آن‌ را که‌ بخواهی‌ روزی‌ بسیار می‌دهی‌. (بر حسب‌ سیاق‌ آیات‌ غیر حساب‌ = فراوان‌).
با توجه‌ و دقت‌ در آیات‌ چنین‌ به‌ دست‌ می‌آید که‌ قرآن‌ خطاب‌ به‌ کسانی‌ که‌ علل‌ و اسباب‌ را (نظام‌) و سنن‌ را نادیده‌ گرفته‌ و دین‌ خدا را درک‌ نکرده‌ و نتایج‌ معکوس‌ از دین‌ استخراج‌ کرده‌اند تا آنجا که‌ قانون‌ لایتغیر طبیعت‌ را که‌ مظهر مشیت‌ و خواست‌ خداست‌ (هر کس‌ در گرو مکتسبات‌ خویش‌ است‌) زیر پا نهادند جواب‌ قاطع‌ و دندان‌ شکنی‌ می‌دهد. بدین‌ شرح‌ که‌ خواست‌ خدا را نمی‌توان‌ تغییر داد، تسلط‌ مطلق‌ و فرمانروایی‌ از آن‌ خدا است‌. (و نظامات‌ و قوانین‌ مظاهر و مجاری‌ اراده‌ خواست‌ او هستند) به‌ بهشت‌ وارد شدن‌ و یا در آتش‌ جهنم‌ سوختن‌ راهی‌ و قاعده‌ خاصی‌ دارد که‌ مظهر خواست‌ خداست‌ و هر که‌ آن‌ راه‌ را بپیماید حتماً به‌ بهشت‌ و یا به‌ جهنم‌ می‌رود و این‌ خدشه‌ناپذیر است‌ واحدی‌ را یارای‌ درهم‌ ریختن‌ این‌ قوانین‌ و سنن‌ نیست‌. (16)

شناخت‌ تکامل‌ به‌ درک‌ قرآن‌، کمک‌ می‌کند
ملاحظه‌ می‌شود که‌ شناخت‌ اطوار طبیعت‌ و تکامل‌ جهان‌، تا چه‌ اندازه‌ به‌ درک‌ آیات‌ کمک‌ می‌کند و ثانیاً دو مطلب‌ به‌ ظاهر متناقض‌ چگونه‌ یک‌ جریان‌ واحدی‌ را تشکیل‌ می‌دهند (این‌ خود اعجاز بزرگی‌ است‌ که‌ مطالب‌ به‌ ظاهر متناقض‌ در آیات‌ فوق‌ به‌ دنبال‌ هم‌ آمده‌ است‌ و این‌ خود برای‌ مفسرین‌ بهترین‌ راهنما می‌توانست‌ باشد. (17) و واقعاً جای‌ بسی‌ شگفتی‌ و اعجاب‌ است‌ که‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) در عصر خود چگونه‌ به‌ زبان‌ ساده‌ و همه‌ کس‌ فهم‌ آیات‌ فوق‌ و نظایر آنها را برای‌ مسلمین‌ تفسیر می‌کرد. و به‌ آنها می‌فهمانده‌ است‌. به‌ طوری‌ که‌ هیچ‌ کس‌ به‌ بهانه‌ این‌ که‌ خدا خودش‌ ابوجهل‌ را به‌ قدرت‌ رسانیده‌ است‌، دست‌ بر روی‌ دست‌، در خانه‌اش‌ آرام‌ و ساکت‌ نمی‌نشست‌ و بلکه‌ بر عکس‌ به‌ استناد همین‌ آیات‌ و نظایر آن‌ ابوجهلها را محکوم‌ به‌ نابودی‌ می‌دانستند زیرا آنان‌ خواست‌ خدا را با خواست‌ بشر مقایسه‌ نمی‌کردند تا به‌ نتایج‌ معکوس‌ برسند.
* آیه‌ 4 از سوره‌ ابراهیم‌: فیضل‌ اللّه‌ من‌ یشاء و یهدی‌ من‌ یشاء. آیه‌ فوق‌ را هم‌ با توجه‌ به‌ آیات‌ ما قبل‌ و ما بعد آن‌ باید تفسیر کنیم‌ لذا تفسیر آیات‌ 4-1 این‌ سوره‌ را در مجموع‌ می‌آوریم‌:
«کتابی‌ است‌ که‌ بر تو نازل‌ کردیم‌ تا مردم‌ را بر طبق‌ اجازه‌ پروردگارشان‌ از تاریک‌ خانه‌های‌ گمراهی‌ به‌ جانب‌ روشنایی‌ هدایت‌ خارج‌ کرده‌ و (آنها را) به‌ راه‌ برتر (عزیز) و پسندیده‌ (حمیده‌) (18) واردسازی‌. خدایی‌ که‌ برای‌ اوست‌ آنچه‌ در آسمانها و زمین‌ است‌ و (واقعاً) وای‌ به‌ حال‌ سدکنندگان‌ راه‌ تکامل‌ (کفار) از عذاب‌ سخت‌، کسانی‌ که‌ زندگی‌ دنیا را در برابر زندگی‌ آخرت‌ بر می‌گزینند (تضاد بین‌ حیات‌ گذرا و موقتی‌ را حیات‌ دائمی‌ و جاودانی‌ را به‌ نفع‌ زندگی‌ گذرا حل‌ می‌کنند. و لذا از راه‌ خدا (راه‌ تکامل‌) مانع‌ می‌شوند و کژیها را جستجو می‌کنند (انحرافات‌ از راه‌ تکامل‌ را جستجو می‌کنند) آنان‌ در گمراهی‌ بسیاری‌ دوری‌ هستند (به‌ اصطلاح‌ خیلی‌ پرت‌اند) در حالی‌ که‌ هیچ‌ رسولی‌ را جز به‌ زبان‌ قوم‌ خویش‌ نفرستادیم‌ تا حقیقت‌ را برای‌ آنان‌ آشکار سازد. (یعنی‌ قدرت‌ درک‌ پیام‌ پیام‌آورشان‌ را در سطح‌ خود داشتند چنان‌ که‌ عده‌ای‌ درک‌ کردند و هدایت‌ یافتند حال‌ این‌ که‌ کفار آگاهانه‌ عده‌ای‌ به‌ این‌ راه‌ نپیوستند) پس‌ خدا هر کس‌ را بخواهد گمراه‌ سازد و هر کس‌ را بخواهد هدایت‌ می‌کند چه‌ او غالب‌ است‌ و حکیم‌ (حرکت‌ دیالکتیکی‌ که‌ در جهان‌ می‌بینیم‌ مظهر حکمت‌ خداست‌).»
به‌ طوری‌ که‌ ملاحظه‌ می‌شود آیات‌ فوق‌ ظاهراً مطالب‌ متناقض‌ را در برگرفته‌ است‌ که‌ با یک‌ نگاه‌ عمیق‌ جریان‌ واحدی‌ را در خلال‌ آنها می‌بینیم‌. ابتدا صحبت‌ از هدایت‌ برای‌ انسان‌ مختار می‌کند و سپس‌ بلافاصله‌ می‌گوید فیضل‌ من‌ یشاء و این‌ بدان‌ معنی‌ است‌ که‌ هدایت‌ خدا و گمراه‌ کردن‌ او از راه‌ سنن‌ و نوامیس‌ مشخص‌ انجام‌ می‌گیرد که‌ کسی‌ را یارای‌ خروج‌ از آنها نیست‌.
به‌ عبارت‌ دیگر کسانی‌ که‌ هدایت‌ انبیاء را قبول‌ نکرده‌ و در برابر آن‌ آگاهانه‌ سنگ‌ بیندازند دیگر نباید انتظار هدایت‌ را داشته‌ باشند، چه‌ این‌ قانون‌ تخلف‌ ناپذیر خداست‌ (و این‌ قانون‌ مظهر خواست‌ او می‌باشد) که‌ چنین‌ افرادی‌ گمراه‌ شوند و هدایت‌ یافتن‌ در این‌ مرتبه‌ از هستی‌ موجودات‌ (در مورد انسان‌) جز از طریق‌ قبول‌ روش‌ انبیاء (که‌ باتکاء خصوصیات‌ ویژه‌ انسانی‌ او را به‌ راه‌ تکامل‌ هدایت‌ می‌کنند) راه‌ دیگری‌ ندارد (و یهدی‌ من‌ یشاء) و احدی‌ هم‌ قادر نیست‌ که‌ راه‌ دیگری‌ برای‌ هدایت‌ و گمراهی‌ ابداع‌ کند.

تفسیر آقای‌ طالقانی‌، رساتر است‌
* آیه‌ 29 از سوره‌ی‌ تکویر برای‌ تفسیر این‌ آیه‌ عین‌ تفسیر آقای‌ طالقانی‌ را در این‌ مورد از کتاب‌ تفسیر پرتوی‌ از قرآن‌ جلد اول‌ از جزوه‌ آخر صفحه‌ 209 نقل‌ می‌کنیم‌:
أن‌ هو الاذکر للعالمین‌ - أن‌ نافیه‌ و ضمیر هو راجع‌ به‌ قرآن‌ می‌باشد، این‌ قرآن‌ فقط‌ ذکر است‌، که‌ شعور و فطرت‌ خفته‌ و به‌ فراموش‌ رفته‌ را بیدار می‌کند و آنچه‌ از یاد رفته‌ به‌ یاد می‌آورد «کلاً آنها تذکره‌ - سوره‌ عبس‌» و برای‌ جهانیان‌ است‌. چون‌ همه‌ در اصل‌ چنین‌ شعوری‌ مشتر کند، اگر شعور خفته‌ و فطرت‌ بیدار شود و به‌ راه‌ آید، راهش‌ همان‌ راه‌ خدا و بقاء است‌ که‌ انسان‌ گمراه‌ آن‌ را از خارج‌ ذات‌ خود و عوارض‌ آن‌ می‌جوید، از این‌رو راه‌ جو و راه‌ یکی‌ است‌. انسان‌ از جهت‌ عقل‌ اکتسابی‌ راهجو است‌ و از جهت‌ عقل‌ و شعور فطری‌ راه‌ است‌. و اگر عقل‌ مکتسب‌ هماهنگ‌ با عقل‌ فطری‌ گردید مستقیم‌ می‌شود و در راه‌ مستقیم‌ سیر می‌نماید.
لمن‌ شاء منکم‌ أن‌ یستقیم‌ - این‌ ذکر برای‌ کسانی‌ اثر و سود دارد که‌ خواست‌ مستقیم‌ شدن‌ و راه‌ مستقیم‌ در آمدن‌ داشته‌ باشند. اگر چنین‌ خواستی‌ باشد به‌ وسیله‌ی‌ همین‌ ذکر قرآن‌ است‌ که‌ قوا و عواطف‌ و خواهشهای‌ نفسانی‌ هماهنگ‌ و مستقیم‌ می‌گردد و به‌ راه‌ مستقیم‌ می‌گراید، رجوع‌ شود به‌ شرح‌ آیه‌ «اهدنا الصراط‌ المستقیم‌- جلد اول‌ پرتوی‌ از قرآن‌ صفحه‌ 11.»
و ما تشاء أن‌ الا أن‌ یشاء اللّه‌ رب‌ العالمین‌. مشیّت‌ (مصدر شاء) اولین‌ ظهور صورت‌ شی‌ء شدن‌ در ذهن‌ است‌ که‌ پس‌ از اراده‌ و عزم‌ و برانگیختن‌ قوای‌ عمل‌ و نبودن‌ مانع‌، د رخارج‌ صورت‌ می‌گیرد. از این‌ جهت‌ مشیّت‌ خداوند غیر از اراده‌ جام‌ و تخفف‌ناپذیر اوست‌. در قرآن‌ از خواست‌ جزی‌ خداوند به‌ قضا و اراده‌ و امر تعبیر شده‌، فعل‌ مضارع‌ (تشاء أن‌ - یشاء)، دلالت‌ بر خواست‌ مستمر و حدوثی‌ دارد، چنان‌ که‌ فعل‌ ماضی‌ (شاء) خواست‌ حتمی‌ گذشته‌ را می‌ نماید. و صفت‌ پیوسته‌، «رب‌ العالمین‌» دلالت‌ بر این‌ دارد که‌ مشیت‌ مستمر خداوند در مجرای‌ ربوبیت‌ می‌ باشد. با توجه‌ به‌ این‌ تعبیرات‌ آیه‌، و نظر به‌ آیه‌ قبل‌، معنای‌ این‌ آیه‌ چنین‌ است‌: آن‌ کسانی‌ که‌ خواسته‌اند مستقیم‌ شوند خواستشان‌ پیش‌ نمی‌رود (و ما تشاء أن‌) جز آنکه‌ همان‌ خواست‌ مستمر خداوند پروردگار عالمیان‌ باشد. خواست‌ مستمر خداوند همان‌ راه‌هایی‌ است‌ که‌ در عالم‌ مقرر داشته‌ و اسباب‌ و علل‌ است‌ که‌ آفریده‌ و اصولی‌ است‌ که‌ به‌ وسیله‌ علل‌ فطری‌ و پیامبران‌ به‌ آن‌ هدایت‌ نموده‌. یافتن‌ این‌ اسباب‌ و علل‌ و راهها اصول‌ و به‌ راه‌ افتادن‌ به‌ سوی‌ راه‌ مستقیم‌ پس‌ از خواست‌ و تذکر می‌ باشد. بنابراین‌ خواست‌ خداوند سلب‌ قدرت‌ و اختیار از انسان‌ فاعل‌ مختار نمی‌ کند، بلکه‌ با پیشرفت‌ عقل‌ متصرف‌ و اراده‌ فعال‌ برای‌ درک‌ خواست‌ خداوند و انجام‌ آن‌ و دورشدن‌ از عالم‌ حیوانات‌ که‌ دارای‌ قوا و غرائز محدودند تشخیص‌ سود و زیان‌ و خیر و شر، آزادی‌ و اختیار اراده‌ افزایش‌ می‌ یابد. حال‌ می‌پردازیم‌ به‌ تفسیر آیات‌ سری‌ دوم‌. در اینجا هم‌ دو مفهوم‌ ظاهراً متضاد که‌ پس‌ از درک‌ عمیق‌، جریان‌ واحدی‌ را نشان‌ می‌دهد وجود دارد و این‌ اعجاز بزرگی‌ است‌.
* آیه‌ «سوره‌ رعد: «أن‌ اللّه‌ لا یغیر ما بقوم‌...» چنان‌ که‌ ملاحظه‌ می‌شود در عین‌ حالی‌ که‌ با استحکام‌ هر چه‌ بیشتر سرنوشت‌ هر ملتی‌ را به‌ دست‌ خود می‌داند بلافاصله‌ می‌گوید: و اگر خداوند برای‌ ملتی‌ بدی‌ را ارده‌ کند کس‌ را یا رای‌ برگرداندن‌ آن‌ نیست‌ چه‌ برای‌ آنان‌ غیر از خدا سرپرستی‌ وجود ندارد. با اندکی‌ تأمل‌ مطلب‌ کاملاً روشن‌ است‌.
* آیه‌ 112 از سوره‌ی‌ نجل‌ - برای‌ درک‌ مفهوم‌ آیه‌ فوق‌ آیات‌ 112-106 را یک‌ جا باید ترجمه‌ و تفسیر کرد. (تفسیر به‌ عهده‌ خود خوانندگان‌) حاصل‌ آنکه‌ تناقصی‌ که‌ در این‌ گونه‌ آیات‌ به‌ چشم‌ می‌خورد تناقص‌ صوری‌ بوده‌ و درک‌ عمیق‌ هستی‌ و آیات‌ آن‌ (که‌ قرآن‌ ارتباط‌ و حرکت‌ کلی‌ آنها را منعکس‌ می‌سازد) نشان‌ می‌دهد که‌ جز جریان‌ واحد غیر دیگری‌ وجود ندارد و به‌ عبارت‌ دیگر اختیار، ارداه‌، آگاهی‌ و حس‌ مسئولیت‌ انسان‌ نوعی‌ از هدایت‌ خدا است‌ که‌ در این‌ مرتبه‌ از هستی‌ جریان‌ می‌یابد. قبل‌ از پایان‌ دادن‌ به‌ این‌ فصل‌ بی‌ مناسبت‌ نیست‌ که‌ نظری‌ به‌ صدر اسلام‌ بیافکنیم‌ و ببینیم‌ که‌ پیامبر اکرم‌ (ص‌) و پیشوایان‌ بزرگ‌ اسلام‌ درباره‌ قضا و قدر چه‌ مشی‌ داشتند. اعجاب‌آور است‌ که‌ این‌ مطلب‌ طوری‌ برای‌ مسلمین‌ بیان‌ شده‌ است‌ که‌ در عین‌ حالی‌ که‌ کلیه‌ی‌ حوادث‌ را به‌ دست‌ خدا می‌دیدند، ذره‌ای‌ هم‌ از اتکاء به‌ عمل‌ خویش‌ نمی‌کاستند. البته‌ آن‌ عده‌ به‌ روشنی‌ این‌ معنی‌ را درک‌ کرده‌ بودند و تناقصی‌ در این‌ زمینه‌ برای‌ آنان‌ وجود نداشته‌ است‌. اینک‌ نمونه‌های‌ تاریخی‌ چندی‌، ذکر می‌کنیم‌.

فرار علی‌ (ع‌) از قضا به‌ قدر
علی‌ (ع‌) در سایه‌ی‌ دیوار کج‌ نشسته‌ بود از آنجا حرکت‌ کرد و زیر سایه‌ی‌ دیوار دیگری‌ نشست‌ به‌ آن‌ حضرت‌ گفته‌ شد: یا امیرالمؤمنین‌ تفر من‌ قضاء اللّه‌؟ از قضا الهی‌ فرار می‌کنی‌؟ فرمودند: افر من‌ قضاء اللّه‌ الی‌ قدر اللّه‌، از قضاء الهی‌ به‌ قدر الهی‌ پناه‌ می‌ بریم‌. «یعنی‌ از نوعی‌ قضاء و قدر به‌ نوعی‌ دیگر از قضاء و قدر پناه‌ می‌بریم‌، یعنی‌ اگر بنشینم‌ و دیوار بر سرم‌ خراب‌ شود قضاء و قدر الهی‌ است‌... و اگر خود را کنار بکشم‌ و از خطر مصون‌ بمانم‌ باز هم‌ قضاء و قدر الهی‌ است‌.
شرح‌ ابن‌ابی‌الحدید (نهج‌ البلاغه‌ خطبه‌ 132) می‌ گوید: «عمر بن‌ الخطاب‌ در یکی‌ از سفرها که‌ به‌ شام‌ می‌رفت‌ قبل‌ از ورود به‌ شام‌ اطلاع‌ پیدا کرد که‌ در آنجا بیماری‌ طاعون‌ پیدا شده‌ با همراهان‌ خود درباره‌ ورود به‌ شام‌ مشورت‌ کرد همه‌ او را منع‌ کردند، مگر ابوعبیده‌ جراح‌ که‌ فرمانده‌ مسلمین‌ در شام‌ بود. او به‌ عمر گفت‌: یا امیرالمؤمین‌ اتفر من‌ قدر اللّه‌؟ یعنی‌ آیا از قضاء و قدر الهی‌ فرار می‌کنی‌؟ عمر گفت‌ نعم‌، افر من‌ قدر اللّه‌ به‌ قدر اللّه‌ الی‌ قدر اللّه‌ یعنی‌ از قضاء و قدر الهی‌ به‌ حکم‌ قضاء و قدر الهی‌ به‌ سوی‌ قضاء و قدر الهی‌ فرار می‌کنم‌.
همان‌ وقت‌ شخصی‌ مدعی‌ شد از پیامبر شنیده‌ است‌ که‌ اگر در شهری‌ طاعون‌ بود و شما در بیرون‌ آن‌ شهر بودید وارد به‌ آن‌ شهر نشوید، ولی‌ اگر در شهری‌ بودید و طاعون‌ آمد از شهر خارج‌ شوید. عمر که‌ قبل‌ از شنیدن‌ این‌ حدیث‌ کمی‌ مردد بود از ورود به‌ شهر منصرف‌ شد.
یکی‌ از عالی‌ترین‌ تشریحاتی‌ که‌ از قضاء و قدر به‌ عمل‌ آمده‌ متعلق‌ به‌ حضرت‌ حسین‌ (ع‌) و در نامه‌ای‌ خطاب‌ به‌ حسن‌ بصری‌ است‌. این‌ نامه‌ تاریخی‌ از مهم‌ترین‌ اسنادی‌ است‌ که‌ نشان‌ می‌دهد رهبران‌ راستین‌ صدر اسلام‌ چگونه‌ مسئله‌ را با انقلابی‌ترین‌ صورت‌ برای‌ مردم‌ روشن‌ می‌نموده‌اند. اکنون‌، عین‌ و ترجمه‌ی‌ نامه‌ را در اینجا می‌آوریم‌، لیکن‌ تفسیر آن‌ به‌ عهده‌ی‌ خود برادران‌ است‌. «ای‌ حسن‌ بصری‌، آنچه‌ خانواده‌ی‌ پیامبر درباره‌ قضا و قدر می‌ دانند برای‌ تو بازگو می‌کنم‌، گوش‌ و هوش‌ فرا دار، سخنان‌ را بنیوش‌ و از آنچه‌ می‌گویم‌ پیروی‌ کن‌. هر که‌ به‌ قدر ایمان‌ نداشته‌ باشد نصیبی‌ از خداپرستی‌ نیازد و چراغ‌ تابناک‌ ایمان‌ و درونش‌ پرتو نخواهد افکند و آنان‌ که‌ نافرمانیها و سیاهکاریهای‌ خود را به‌ مقام‌ ربوبی‌ نسبت‌ می‌دهند و تباهکاری‌ خویش‌ را از جانب‌ ایزد متعال‌ می‌دانند بی‌ شک‌ افترایی‌ بس‌ بزرگ‌ به‌ خداوند بسته‌اند، پروردگار بی‌نیاز هیچ‌ بنده‌ای‌ را به‌ فرمانبری‌ مجبور نفرموده‌ و اگر عالمیان‌ ار اطاعتش‌ سر باز زنند بر دامان‌ کبریایی‌اش‌ گردی‌ نمی‌نشیند و نیز آنان‌ که‌ سر به‌ عصیان‌ و طغیان‌ بر می‌دارند و عنان‌ گسیخته‌ در عرصه‌ نافرمانی‌ چند روزی‌ جولان‌ می‌دهند نمی‌توانند بر کانون‌ قدرت‌ استیلا یابند. ایزد متعال‌ بندگان‌ خود را در حکمت‌ و دانش‌ یله‌ و رها نگذاشته‌ بلکه‌ او مالک‌ مالکیتها و مسلط‌ بر سرنوشتها است‌.
عبادت‌ بندگان‌ چیزی‌ بر قدرت‌ لایزالی‌ وی‌ نمی‌افزاید و کوه‌ عظمتش‌ در برابر کاخهای‌ عصیان‌ و نافرمانی‌ بر خود نمی‌لرزد، بزرگ‌ منشی‌ از کردگار برگردن‌ بندگان‌ است‌ که‌ میان‌ آنان‌ و زشتیها پرده‌ای‌ آویخته‌ و رخسار پلید زشتیها و بدکاریها را بدانان‌ نشان‌ داده‌ و کسی‌ را به‌ قهر و جبر به‌ تباه‌ کاری‌ وا نداشته‌ است‌. حال‌ گر نادان‌ خیره‌ سری‌ از گلشن‌ نیکوکاری‌ به‌ تخلن‌ تباهی‌ و نادانیها روی‌ آورد این‌ گناه‌ خود اوست‌. مهربان‌ خدای‌ ما پیامبران‌ و راهنمایان‌ را برانگیخت‌ تا چراغ‌ تابناکی‌ در پیش‌ راه‌ مردم‌ قرار دارند و راه‌ چاره‌ را بدانان‌ بنمایانند و همه‌ خلق‌ را توانایی‌ و نیرومندی‌ عطا فرمود تا به‌ نیکی‌ گرایند و از بدی‌ بپرهیزند. من‌ سپاس‌ می‌گویم‌ خداوندی‌ را که‌ به‌ بندگان‌ خود قوه‌ و قدرت‌ بخشید تا به‌ دستیاری‌ نیروی‌ خویش‌ به‌ نیکوکاری‌ و خدمت‌ مردم‌ بپردازند من‌ جبین‌ شکر بر آستان‌ بزرگ‌ پروردگار می‌نهم‌ که‌ توبه‌پذیر است‌ و برای‌ نادانان‌ و گناهکاران‌ راه‌ بازگشت‌ را باز گذاشته‌ تا از تقصیر خویش‌ عذر به‌ درگاهش‌ آورند. من‌ رهرو این‌ را هم‌ و یاران‌ و پیروان‌ من‌ نیز در این‌ راه‌ به‌ من‌ پیوسته‌اند. گفتار من‌ و اصحابم‌ نیز همین‌ است‌.

قرآن‌ و ضرورت‌ جریان‌ تکامل‌
ضروررت‌ پیروزی‌ حق‌ و شکست‌ باطل‌ و نقش‌ اراده‌ انسان‌ در این‌ جریان‌.
بحثی‌ را که‌ آغاز می‌کنیم‌ یکی‌ از مهم‌ترین‌ و اساسی‌ترین‌ بحثها است‌ و برای‌ آنکه‌ در حد توانایی‌ خویش‌ حق‌ مطالب‌ را ادا سازیم‌ لازم‌ است‌ مقدمه‌ ای‌ را ذکر کنیم‌. تجزیه‌ و تحلیل‌ عمیق‌ جنبشهای‌ انقلابی‌ معاصر نشان‌ می‌دهد که‌ جمیع‌ این‌ جنبشها دارای‌ نقاط‌ مشترک‌ محوری‌ هستند که‌ باید به‌ عنوان‌ قوانین‌ پولادین‌ جنبشهای‌ انقلابی‌ از آنها نام‌ برد. به‌ طوری‌ که‌ عمق‌ و عظمت‌ مبارزه‌ و پیروزی‌ انقلاب‌ بستگی‌ به‌ درک‌ اهمیت‌ و اجرای‌ اصول‌ فوق‌ دارد.
مثلاً قدرت‌ شناسایی‌ و تجزبه‌ و تحلیل‌ شرایط‌ عینی‌ جنبش‌ (اعم‌ از نقطه‌ نظر اجتماعی‌، اقتصادی‌ سیاسی‌، تاریخی‌، جغرافیایی‌، جهانی‌ و غیره‌) وجود وحدت‌ در هدف‌ و ایمان‌ و وفاداری‌ نسبت‌ به‌ آن‌ بین‌ قشر اول‌ مبارزه‌ در درجه‌ی‌ اول‌ و بین‌ کلیه‌ اقشار دیگر در درجه‌ی‌ دوم‌. صداقت‌ و صمیمیت‌ برادرانه‌ بین‌ قشر اول‌... و کلیه‌ اقشار دیگر مبارزه‌، اعتقاد به‌ نقش‌ اساسی‌ انسان‌ و پاره‌ای‌ اصول‌ دیگر که‌ تماماً با اوج‌گیری‌ انقلابات‌ در حال‌ تکامل‌ و اوج‌ گرفتن‌ است‌.
اما یکی‌ از اصول‌ مهم‌ که‌ جنبه‌ی‌ محوری‌ به‌ خود می‌گیرد و در اینجا موضوع‌ بحث‌ ما را تشکیل‌ می‌دهد این‌ است‌ که‌ در عین‌ حالی‌ که‌ اکثریت‌ قریب‌ به‌ اتفاق‌ توده‌ی‌ مردم‌ شدیداً تحت‌ سلطه‌ یأس‌ و نومیدی‌ به‌ سر می‌برند و هیچ‌ گونه‌ امیدی‌ نسبت‌ به‌ پیروزی‌ در خود احساس‌ نمی‌کردند، قشر اول‌ انقلاب‌ بدون‌ آنکه‌ ذره‌ای‌ نقش‌ انسان‌ را فراموش‌ کرده‌ باشد شرت‌ راز امید و ایمان‌ به‌ پیروزی‌ حتمی‌ انقلاب‌ بر ارتجاع‌ بوده‌ است‌. به‌ خصوص‌ زمانی‌ که‌ نیروهای‌ ارتجاع‌ با یورشهای‌ مکرر خود پیروزیهای‌ چشم‌گیری‌ را به‌ دست‌ آورده‌ باشند، مسئله‌ فوق‌ اهمیت‌ و پیچیدگی‌ خاصی‌ به‌ خود می‌گیرد. (19)
حقیقت‌ فوق‌ از مطالعه‌ی‌ تاریخ‌ جنبشهای‌ انقلابی‌ به‌ خوبی‌ مشهود است‌. به‌ عنوان‌ مثال‌ انقلاب‌ روسیه‌ را پس‌ از شکست‌ انقلاب‌ 1905 در نظر می‌گیریم‌. یأس‌ بزرگی‌ مردم‌ روسیه‌ را در خود غوطه‌ور می‌سازد لذا زدودن‌ یأس‌ از دل‌ مردم‌ و ایجاد امید در دل‌ آنها یکی‌ از مهم‌ترین‌ وظایف‌ دستگاه‌ رهبری‌ انقلاب‌ روسیه‌ می‌گردد. این‌ مطالب‌ در خلال‌ اکثر نوشته‌های‌ لنین‌ در شرایط‌ آن‌ روز و همچنین‌ در خلال‌ سالهای‌ بعد به‌ خوبی‌ دیده‌ می‌شود.

ادامه دارد ...


منبع:  سایت  کانون ایرانی پژوهشگران حکمت و فلسفه (کانون حکمت و فلسفه) ۱۳۸۵/۱۰/۰۳

نظر شما