برجسته ترین دوره تاریخ امامت(2)
مجله فرهنگ کوثر اردیبهشت 1376، شماره 2
7
اکنون به تشریح سیاستها و تدابیر امام علی بن موسی الرضا(ع) در این حادثه می پردازیم:
1- هنگامی که امام را از مدینه به خراسان دعوت کردند، آن حضرت فضای مدینه را از کراهت و نارضایی خود پرکرد، به طوری که همه کس در پیرامون امام یقین کردند که مامون با نیت سوء حضرت را از وطن خود دور می کند. امام بدبینی خود به مامون را با هر زبان ممکن به همه گوشها رساند; در وداع با حرم پیغمبر، در وداع با خانواده اش، در هنگام خروج از مدینه، در طواف کعبه که برای وداع انجام می داد، با گفتار و رفتار با زبان دعا و زبان اشک، بر همه ثابت کرد که این سفر، سفر مرگ اوست. همه کسانی که باید، طبق انتظار مامون، نسبت به او خوش بین و نسبت به امام بخاطر پذیرش پیشنهاد او بدبین می شدند در اولین لحظات این سفر دلشان از کینه مامون، که امام عزیزشان را این طور ظالمانه از آنان جدا می کرد و به قتلگاه می برد، لبریزشد.
2- هنگامی که در مرو پیشنهاد ولایتعهدی آن حضرت مطرح شد، حضرت بشدت استنکاف کردند و تا وقتی مامون صریحا آن حضرت را تهدید به قتل نکرد آن را نپذیرفتند. این مطلب همه جا پیچید که علی بن موسی الرضا(ع) ولیعهدی و پیش از آن خلافت را، که مامون به او با اصرار پیشنهاد کرده بود، نپذیرفته است. دست اندرکاران امور، که به ظرافت تدبیر مامون واقف نبودند، ناشیانه عدم قبول امام را همه جا منتشرکردند، حتی فضل بن سهل در جمعی از کارگزاران و ماموران حکومت گفت: من هرگز خلافت را چنین خوار ندیده ام، امیرالمؤمنین آن را به علی بن موسی الرضا(ع) تقدیم می کند و علی بن موسی دست رد به سینه او می زند.
خود امام در هر فرصتی اجباری بودن این منصب را به گوش این و آن می رساند; همواره می گفت من تهدید به قتل شدم تا ولیعهدی را قبول کرد.، طبیعی بود که این سخن همچون عجیب ترین پدیده سیاسی، دهان به دهان و شهر به شهر، پراکنده شد و همه آفاق اسلام در آن روز یا بعدها بفهمند که در همان زمان که کسی مثل مامون فقط به دلیل آنکه از ولیعهدی برادرش امین عزل شده است به جنگی چندساله دست می زند و هزاران نفر از جمله برادرش امین را به خاطر آن به قتل می رساند و سر برادرش را از روی خشم شهر به شهر می گرداند، کسی مثل علی بن موسی الرضا(ع) پیدا می شود که به ولیعهدی با بی اعتنایی نگاه می کند و آن را جز با کراهت و در صورت تهدید به قتل نمی پذیرد.
مقایسه ای که از این رهگذر میان امام علی بن موسی الرضا(ع) و مامون عباسی در ذهن ها نقش می بست درست عکس آن چیزی را نتیجه می داد که مامون به خاطر آن این سرمایه گذاری را کرده بود.
3- با اینهمه علی بن موسی الرضا(ع) فقط بدین شرط ولیعهدی را پذیرفت که درهیچیک از شئون حکومت دخالت نکند و به جنگ و صلح و عزل و نصب و تدبیر امور نپردازد و مامون که فکرمی کرد فعلا در شروع کار این شرط قابل تحمل است و بعدا بتدریج می توان امام را به صحنه فعالیتهای خلافتی کشانید، این شرط را از آن حضرت قبول کرد. روشن است که با تحقق این شرط، نقشه مامون نقش برآب می شد و بیشترین هدفهای او برآورده نمی گشت.
امام، در همان حال که نام ولیعهد داشت و قهرا از امکانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود، چهره ای به خود می گرفت که گویی با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است; نه امری، نه نهی، نه تصدی مسؤولیتی، نه قبول شغلی، نه دفاعی از حکومت و طبعا نه هیچگونه توجیهی برای کارهای آن دستگاه.
روشن است که عضوی در دستگاه حکومت که چنین با اختیار و اراده خود، از همه مسؤلیتها کناره می گیرد نمی تواند نسبت به آن دستگاه صمیمی و طرفدار باشد. مامون بخوبی این نقیصه را حس می کرد و لذا پس از آنکه کار ولیعهدی انجام گرفت بارها در صدد برآمد امام را برخلاف تعهد قبلی با لطائف الحیل به مشاغل خلافتی بکشاند و سیاست مبارزه منفی امام را نقض کند، اما هر دفعه امام هشیارانه نقشه او را خنثی می کرد.
یک نمونه همان است که معمربن خلاد از خود امام هشتم نقل می کند که مامون به امام می گوید: اگر ممکن است به کسانی که از او حرف شنوی دارند در باب مناطقی که اوضاع آن پریشان است، چیزی بنویس و امام استنکاف می کند و قرار قبلی که همان عدم دخالت مطلق است را به یادش می آورد و نمونه بسیار مهم و جالب دیگر ماجرای نماز عید است که مامون به این بهانه «که مردم قدر تو را بشناسند و دلهای آنان آرام گیرد» امام را به امامت نماز عید دعوت می کند; امام استنکاف می کند و پس از اینکه مامون اصرار را به نهایت می رساند، امام به این شرط قبول می کند که نماز را به شیوه پیغمبر و علی بن ابی طالب به جاآورد و آنگاه امام از این فرصت چنان بهره ای می گیرد که مامون را از اصرار خود پشیمان می سازد و امام را از نیمه راه نماز برمی گرداند; یعنی بناچار ضربه دیگر بر ظاهر ریاکارانه دستگاه خود وارد می سازد.
4- اما بهره برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از اینها مهمتر است: امام با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی می زند که در تاریخ زندگی ائمه پس از پایان خلافت اهل بیت در سال چهلم هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بی نظیر بوده است و آن برملاکردن داعیه امامت شیعی در سطح عظیم اسلامی و دریدن پرده غلیظ تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمانهاست. تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرارگرفت و امام در آن سخنانی را که در طول یکصدوپنجاه سال جز در خفا و با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود به صدای بلند فریادکرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان، که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمی گرفت، آن را بگوش همه رساند; مناظرات امام در مجمع علما و در محضر مامون، که در آن قویترین استدلالهای امامت را بیان فرموده است; نامه جوامع الشریعة، که در آن همه رئوس مطالب عقیدتی و فقهی شیعی را برای فضل ابن سهل نوشته است، حدیث معروف امامت که در مرو برای عبدالعزیزابن مسلم بیان کرده است، قصائد فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصیده دعبل و ابونواس همیشه در شمار قصائد برجسته عربی به شمار رفته است نمایشگر این موفقیت عظیم امام(ع) است. در آن سال در مدینه و شاید در بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا(ع) رسید، در خطبه فضائل اهل بیت بر زبان رانده شد; اهل بیت پیغمبر، که نودسال علنا بر منبرها دشنام داده شدند و سالهای متمادی دیگر کسی جرات برزبان آوردن فضائل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یادشدند; دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند، بی خبرها و بی تفاوتها با آنان آشناشدند و به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگندخورده احساس ضعف و شکست کردند; محدثین و متذکرین شیعه معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمی شد به زبان آورد، در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.
5- در حالی که مامون امام را جدا از مردم می پسندید و این جدایی را درنهایت وسیله ای برای قطع رابطه معنوی و عاطفی میان امام و مردم می خواست، امام در هر فرصتی خود را در معرض ارتباط مردم قرارمی داد. با اینکه مامون آگاهانه مسیر حرکت امام از مدینه تا مرو را به طرزی انتخاب کرده بود که شهرهای معروف به محبت اهل بیت مانند کوفه و قم در سر راه قرارنگیرند، امام در همان مسیر تعیین شده از هر فرصتی برای ایجاد رابطه جدیدی میان خود و مردم استفاده کرد ، در اهواز آیات امامت را نشان داد، در بصره خود را در معرض محبت دلهایی که با او نامهربان بودند قرارداد، در نیشابور حدیث سلسلة الذهب را برای همیشه به یادگار گذاشت و علاوه بر آن نشانه ها و معجزه های دیگری نیز آشکار ساخت و در جابه جای این سفر طولانی فرصت ارشاد مردم را مغتنم شمرد. در مرو هم، که سرمنزل اصلی و اقامتگاه دستگاه خلافت بود، هرگاه فرصتی دست داد حصارهای دستگاه حکومت را برای حضور در انبوه جمعیت مردم شکافت.
6- نه تنها سرجنبانان تشیع از سوی امام به سکوت و سازش تشویق نشدند، بلکه قرائن حاکی از آن است که وضع جدید امام موجب دلگرمی آنان شد و شورشگرانی که بیشترین دورانهای عمر خود را در کوههای صعب العبور و آبادیهای دوردست و با سختی و دشواری می گذراندند با حمایت امام علی بن موسی الرضا(ع) حتی مورد احترام و تجلیل کارگزاران حکومت در شهرهای مختلف نیز قرارگرفتند. هر ناسازگار و تندزبانی چون دعبل، که هرگز به هیچ خلیفه و وزیر و امیری روی خوش نشان نداده و در دستگاه آنان رحل اقامت نیفکنده بوده و هیچ کس از سرجنبانان خلافت از تیزی زبان او مصون نمانده بود و به همین دلیل همیشه مورد تعقیب و تفتیش دستگاههای دولتی بسر می برد و سالیان دراز دار خود را بر دوش خود حمل می کرد و میان شهرها و آبادیها سرگردان و فراری می گذرانید، توانست به حضور امام و مقتدای محبوب خود برسد و معروفترین و شیواترین قصیده خود را که دعانامه نهضت نبوی بر ضد دستگاههای خلافت اموی و عباسی است، برای آن حضرت بسراید و شعر او در زمانی کوتاه به همه اقطار عالم اسلام برسد، به طوری که در بازگشت از محضر امام آن را از زبان رئیس راهزنان میان راه می شنود.
اکنون بار دیگر نگاهی بر وضع کلی صحنه این نبرد پنهانی، که مامون آنرا به ابتکار خود آراسته و امام علی بن موسی الرضا(ع) را با انگیزه هائی که اشاره شد به آن میدان کشانده بود، می افکنیم:
یک سال پس از اعلام ولیعهدی وضعیت چنین است:
مامون، چه در متن فرمان ولایتعهدی و چه در گفته ها و اظهارات دیگر، او را به فضل و تقوی و نسب رفیع و مقام علمی منیع ستوده است و او اکنون در چشم آن مردمی که برخی از او فقط نامی شنیده و حتی به همین اندازه هم او را نشناخته و شاید گروهی بغض او را همواره در دل پرورانده بودند به عنوان یک چهره در خور تعظیم و تجلیل و یک انسان شایسته خلافت، که از خلیفه به سال و علم و تقوی و خویشی با پیغمبر بزرگتر و شایسته تر است، شناخته اند. مامون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود و خلافت خود منصرف سازد، بلکه حتی علی بن موسی(ع) مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است. در مدینه و مکه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام علی ابن موسی(ع) به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده، بلکه حشمت ظاهری بر عزت معنوی او افزوده شده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
کوتاه سخن آنکه مامون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده، که بسیاری چیزها را ازدست داده و در انتظار است که بقیه را نیز از دست بدهد.
اینجا بود که مامون احساس شکست و خسران کرد و در صدد برآمد که خطای فاحش خود را جبران کند و خود را محتاج آن دید که پس از اینهمه سرمایه گذاری سرانجام برای مقابله با دشمنان آشتی ناپذیر دستگاههای خلافت یعنی ائمه اهل بیت - علیهم السلام - به همان شیوه ای متوسل شد که همیشه گذشتگان ظالم و فاجر او متوسل شده بودند یعنی قتل.
بدیهی است قتل امام هشتم پس از چنان موقعیت ممتاز به آسانی میسور نبود، قرائن نشان می دهد که مامون پیش از اقدام قطعی خود برای به شهادت رساندن امام به کارهای دیگری دست زده است که شاید بتواند این آخرین علاج را آسانتر به کاربرد. شایعه پراکنی و نقل سخنان دروغ از قول امام از جمله این تدابیر است; به گمان زیاد اینکه ناگهان در مرو شایع شد که علی بن موسی(ع) همه مردم را بردگان خود می دانند، جز با دست اندرکاری عمال مامون ممکن نبود.
هنگامی که ابی الصلت این خبر را برای امام آورد، حضرت فرمود: «بارالها ای پدیدآورنده آسمانها و زمین تو شاهدی که نه من و نه هیچیک از پدرانم هرگز چنین سخنی نگفته ایم و این یکی از همان ستمهایی است که از سوی اینان به ما می شود. »
تشکیل مجالس مناظره با هر آن کسی که کمتر امیدی به غلبه او بر امام می رفت نیز از جمله همین تدابیر است. هنگامی که امام مناظره کنندگان ادیان و مذاهب مختلف را در بحث عمومی خود منکوب کرد و آوازه دانش و حجت قاطعش در همه جا پیچید مامون در صدد برآمد که هر متکلم و اهل مجادله ای را به مجلس مناظره با امام بکشاند، شاید یک نفر در این بین بتواند امام را مجاب کند.
البته چنانکه می دانیم هرچه تشکیل مناظرات ادامه می یافت قدرت علمی امام آشکارتر می شد و مامون از تاثیر این وسیله نومیدتر.
بنابر روایات یک یا دوبار توطئه قتل امام را بوسیله نوکران و ایادی خود ریخت و یک بار هم حضرت را در سرخس به زندان افکند اما این شیوه ها هم نتیجه ای جز جلب اعتقاد همان دست اندرکاران را به رتبه معنوی امام به بار نیاورد و مامون درمانده تر و خشمگین تر شد. در آخر چاره ای جز آن نیافت که به دست خود و بدون هیچگونه واسطه ای امام را مسموم کند و همین کار را کرد و در ماه صفر دویست وسه هجری، یعنی قریب دوسال پس از آوردن آن حضرت از مدینه به خراسان و یک سال و اندی پس از صدور فرمان ولیعهدی به نام آن حضرت، دست خود را به جنایت بزرگ و فراموش نشدنی قتل امام آلود.
نظر شما