موضوع : پژوهش | مقاله

کهک روستایی با موقعیت ممتاز

مجله  فرهنگ کوثر  مرداد 1376، شماره 5 

نویسنده : سیدعلی ملکوتی
82
روستای کهک مرکز بخش قهستان قم، در شمار معدود روستاهایی است که از دو موقعیت ممتاز برخوردار بوده است:

- نخست وجود پزشکانی که از آنجا برخاسته اند و منشا خدمت در امر طبابت و درمان برای اهالی قم بوده اند که در جای خود به شرح از آن سخن به میان خواهد آمد.

- موهبت دیگر که سبب شناخت و شهرت آن نزد اهل فضل شده است. فیلسوف و عالم ربانی دوره صفویه - قرن یازدهم - صدرالدین - محمد بن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا (صدرالمتالهین) است که به این قریه آمد، مدتی گوشه گرفت و به اندیشه با خود نشست. در از خلق به روی خود بست و زمانی از قیل و قال مدرسه آسود. در این تنهایی، روح و نقس او در تصفیه و تزکیه به نهایت رسید و کمال یافت.

ابزار این پالودگی، یکی بینش و تعقل استدلالی خاص اوست و دیگر زهد عارفانه و آگاهانه که آمیزه آن دو، پایه مکتب فلسفی او را پی افکند.

صدرالدین محمد در ایامی که سایه پدر بر سرش بود در محضر او آموخت و پس از درگذشت پدر به «دارالعلم » اصفهان روی آورد زیرا که آن زمان، حوزه درسی آن شهر رونق و شهرت داشت. صدرای جوان و مستعد را به سوی خود کشاند. «علوم عقلی را نزد فیلسوف شهیر وقت سید محمد باقر معروف به میرداماد و علوم نقل را پیش شیخ بهاءالدین محمد عاملی فرا گرفت.» پس از برخورداری از چنین استادانی فرزانه و ممتاز و احاطه به علوم عقلی و نقلی به شهر قم روی آورد و در قریه کهک اقامت کرد. چون انگیزه انتخاب این محل مجاهده و مکاشفه و سیر معنوی بود، گوشه نشینی برگزید و به تفکر پرداخت. پس از سالها ریاضت و «خون دل خوردن » دریچه ای به عالم قدس به رویش باز شد; «حقایق علمی را که از راه تفکر و استدلال به دست آورده بود توانست از راه مکاشفات نوری مشاهده نماید.» بنا بر آنچه بیان شد پیش از سفر به قم و ماندن نزدیک به ده سال در کهک و «سر به جیب تفکر فرو بردن »، ظاهرا هیچ تالیف ندارد، دیباچه اسفار گویای همین مطلب است: «پس از مدتی که تا حدی از نتایج ریاضات و مجاهدات خود برخوردار گردید، بنای تالیف و تصنیف را گذاشت و به تاسیس مکتب فلسفی مخصوص پرداخت و تا آخر عمر مشغول تالیف و تربیت بود.»

«در اندیشه فلسفی او سیر حکمت و عرفان اسلامی ایران به مرحله کمال پیوست و استدلال و ذوق و وحی و شهود و اشراق با دیدی بسیار وسیع در باره عالم امکان و مبانی وجود با هم درآمیخت و به صورت واحدی در آمد چنان که جدا شمردن آنها از یکدیگر نه جایز است و نه ممکن.»

عموم آثار ملاصدرا در زمینه علم تفسیر، شرح حدیث و فلسفه به زبان عربی است. مرحوم محمدتقی دانش پژوه رحمة الله علیه فهرستی از نگارشهای این فیلسوف نامبردار تهیه کرد و به معرفی آثارش پرداخت. تنها نوشته فارسی او رساله «سه اصل » است که در حقیقت بث الشکوای آن حکیم متاله از گروهی علمای قشری است که فلسفه را بر نمی تابند و چون و چرای فلسفی را چون گذشته تاب شنیدن ندارند.

بنابراین «رساله در رد منکرین حکمت است » و در انتقاد از علمایی است که به اصل فلسفه اعتقاد ندارند.

هدایت، درباره این اثر در حاشیه کتاب روضة الصفا می نویسد: «رساله پارسیه موسوم به سه اصل در تحقیق مبدا و معاد به طریقه ریاضت و تذکر و تصوف نگاشته و به آیات و احادیث مبرهن داشته بس مفید و سودمند و کمیاب و عزیز الوجود است.»

حکیم عارف به قم، پایگاه دیرین شیعه اثنی عشری می آید و از روی میل و اراده در ده آرام و خلوت کهک با هوایی ملایم اقامت می کند، در کنار مردمانی متدین با اعتقاد راسخ و کامل به خاندان رسالت و امامت مدتی به سر می برد. با این رویداد مبارک صفحه ای افتخارآمیز در تاریخ فرهنگی این روستا باز می شود. بنابر آنچه گذشت; آنچه بعضی در باره اش نوشته اند که: «در کهک متواری و گوشه گیر بود» یا در آنجا «در تبعید به سر می برد» بی توجه به آزادگی و رهایی آن مرد بزرگ، نه از سر ذوق است و نه آگاهی. همان طور که در ابتدای این نوشته بیان شد، آنچه به ارزش و اهمیت روستای کهک افزود; وجود طبیبان کارآمدی بود که از اینجا برخاستند که نشان رشد و آگاهی مردم این ناحیه است.

تنها نوشته فارسی او رساله «سه اصل » است که در حقیقت بث الشکوای آن حکیم متاله از گروهی علمای قشری است که فلسفه را بر نمی تابند.

پزشکان کهک
در گذشته نه چندان دور بین مردم قم این عبارت حکم ضرب المثل را یافته بود که «هر کس آب کهک را بخورد طبیب می شود.»این مثل رایج را به علت تعدادی قابل توجه پزشکان بودند که از این سرزمین در کسوت شریف حکیم (طبیب) در پی درمان و مداوای مردم عمر صرف کردند ظاهرا شماری از این طبیبان نه تنها در شهر قم بلکه در «دارالخلافه » تهران نیز سرشناس بودند.

افضل الملک شیرازی در سفرنامه قم می نویسد: «میرزا طبیب معروف به قمی و پسرش میرزا حسن معروف به میرزا حسن قمی از طبیبان دوره ناصری از ده کهک بوده اند.» تاکید به «قمی » گویای آنست که این پدر و پسر طبیب در خارج از شهر قم در پایتخت شناخته بودند و طبابت می کردند.

برای پی گیری مطلب، مقاله گزارش گونه می شود، جنبه مشاهده و مصاحبه می یابد، آمیختن مقاله و گزارش طرفه معجونی است!!

پیش از هر مطلب دیگر بیان دو نکته لازم است: این طبیبان علاقه خاصی به زادگاه آبا و اجدادی خود «کهک » داشتند، در قم یا هر جای دیگر که سکنی کرده بودند سفارش می کردند هنگام فوت، به خاک جای خود ببرند نوعی دلبستگی ریشه دار با آب و خاک سرزمین پدران داشتند دیگر این که آنان بیشتر از طایفه عربشاهی هستند، مردمی اهل دانش و فرهنگ که یا به علم دین روی می آوردند و یا به دانش پزشکی و از این رهگذر پزشکانی مجرب و متعهد گشتند. در سمت شمالی بخش کهک مدخل دو جاده قدیم و جدید قبرستانی قدیمی و متروک به نام قبرستان غیاث آباد وجود دارد. پایین دست آن، بین این گورستان و باغی که دیگر طراوت و سرسبزی که باید، ندارد در قطعه زمینی دو بقعه وجود دارد که مورد بی مهری واقع شده، ویرانه و در حال فرو ریختن است. آنچه مورد بررسی است بنای جنوبی معروف به بقعه بالا از صدرالحکماست. «او در زمان حیات بنایی به نام استاد زین العابدین را از قم می آورد و این آرامگاه را برای خود و بستگان می سازد.» مساحت زیربنا حدود پنجاه متر با سکوی حدود یک متر و نیم از سطح، با سقف ضربی و ایوان از سه جانب و در و پنجره از سوی شرق و غرب و شمال که به بیرون باز می شود. «این بقعه روزگاری فضایی درختکاری و گلکاری داشته و گلخانه ای و مظهر قنات، در حیاط مشجر بقعه پدیدار می شده است. علاوه بر قنات قدیمی غیاث آباد مرحوم صدرالحکما رشته قنات حسین آباد را احداث کرد که هنوز مظهر آن در قسمت شرق بقعه آفتابی می شود و کم و بیش آب دارد.» این مکان سرسبزی و جلوه ای چشم نواز داشت که امروز جز سنگلاخ و تلی خاک از آن جلوه و طراوت خبری نیست.

حکیم عارف به قم، پایگاه دیرین شیعه اثنی عشری می آیدو از روی میل و اراده در ده آرام و خلوت کهک با هوایی ملایم اقامت می کند.

پله های ورودی بقعه خراب شده به سختی باید بالا رفت که رفتیم، بیشتر سنگ قبرها را از جا کنده اند، لابد به امید یافتن گنج و نیز قسمتهایی از بالای درگاهها و سردرها را به همین امید واهی خراب کرده اند.

طاق بقعه به علت اندود نکردن و خرابی قسمتهایی از آن، در حال فرو ریختن است.

دو قطعه سنگ قبر از جا کنده را به ترتیب خواندیم.

اولی - میرزا حاجی آقاخان صدرالحکما طبیب کهکی، فوت دوشنبه هفتم شهر رمضان 1364 قمری برابر با سیزدهم تیرماه 1328

دومی - دکتر عبدالحسین عربشاهی فرزند حجة الاسلام حاج شیخ حسن فوت 23 مهرماه 1325 شمسی چند سنگ قبر دیگر که طبیب نبودند اما همه از طایفه عربشاهی، بعضی سنگ قبرها را سالها قبل درآورده بودند و شکسته که بقایای آنها در فضای جلو آرامگاه به چشم می خورد.

بقعه مبارکه امامزاده معصومه(س) در شمال غربی کهک به فاصله یکی دو کیلومتر، در آنجا نیز آرامگاه و سنگ قبری با این مشخصات:

دکتر علیمحمد عربشاهی فرزند میرزا ابوالقاسم تولد 1288 - وفات 17/8/69

ولی آنچه مرا بیش از پیش در شناسایی اطبای کهک راهنمایی کرد، گفت و شنودی با آقای حاج علی عربشاهی، یکی از معمرین این طایفه بود، با لطف و سعه صدر، اطلاعات مفید بیشتری در اختیار نگارنده گذاشت، ایشان گفتند: چهار پشت من از جانب مادری طبیب بوده اند. آنچه به نظر می رسد گفته های ایشان است:

حاج ملامحمد طبیب پشت چهارم مادری من، از جمله طبیبان حاذق بود در ایام حج امیر مکه را که طبیبان آنجا در درمانش ناتوان بودند معالجه کرد، آن مرحوم سه پسر داشت پسر دوم حاج میرزا رضا طبیب بود که دارالشفای قم به پشت گرمی او ساخته شد، و امر طبابت را در آنجا به عهده داشت.

حاج میرزا رضا طبیب دو فرزند لایق و کارآمد داشت که هر دو طبیب بودند.

یکی میرزا محمدحسن خان طبیب معروف به حافظ الصحه

آنان بیشتر از طایفه عربشاهی هستند، مردمی اهل دانش و فرهنگ که یا به علم دین روی می آوردند و یا به دانش پزشکی.

دیگری میرزا ابراهیم خان حکیم باشی که لقب «حکیم باشی » را به علت مهارت و کارکشتگی در حرفه خود و درمان ناصرالدین شاه در سفر قم از او گرفت.

مرحوم دکتر عبدالله خان عربشاهی پسر میرزا ابراهیم خان حکیم باشی (دایی های حاج علی عربشاهی)

مرحوم دکتر جعفرخان عربشاهی فرزند میرزا محمدحسن حافظ الصحه

مرحوم عبدالحسین خان عربشاهی (ذکر آن در ضمن بررسی بقعه صدرالحکما آمد)

مرحوم غلامعلی خان عربشاهی فرزند شیخ باقر

مرحوم دکتر جواد عربشاهی (دندانپزشک) و آخرین آنان

مرحوم دکتر علی محمدخان عربشاهی (مدفون در صحن امامزاده معصومه کهک که ذکر آن

گذشت، رحمة الله علیهم رحمة واسعه،

خدمتگزاران جامعه که خاستگاه آنان روستاست و کوچک، نه چندان جای شگفتی که عموم مشاهیر و بزرگان این مرز و بوم از روستا و شهرهای کوچک بوده اند.

نظر شما