امام صادق(ع) و اندیشه های صوفیان
مجله فرهنگ کوثر تیر 1379، شماره 40
نویسنده : محمدجواد طبسی
1- صوفیگری
ازجمله تفکراتی که در زمان امام صادق(ع) پیدا شد و کم کم شکل گرفت، جریان خطرناک و انحرافی صوفیگری بود، که با ظاهری فریبنده دست به عوام فریبی و گمراه کردن مردم زد.
محقق اردبیلی درباره پیدایش صوفیه می نویسد: به نقل از شیعه وسنی، اولین کسی را که صوفی نامیدند «ابوهاشم کوفی » بود، چون او مانند رهبانان جامه های پشمینه درشت می پوشید. آن ملعون مثل نصاری قائل به حلول و اتحاد بود. (1) و در کتاب اصول الدیانات آمده است که او در ظاهر اموی و جبری بود و در باطن ملحد ودهری. هدف او نابودی دین اسلام بود. از ائمه معصومین علیهم السلام چند حدیث در طعن او وارد شده است. پیروان او را چون صوف «لباس پشمی » می پوشیدند، صوفیه گفته اند. (2)
شاید منظور محقق اردبیلی این است که اولین کسی که در اسلام «صوفی » نامیده شد، ابوهاشم کوفی بود و الا به گفته سیدجزایری(ره) این کلمه نخست برگروهی از حکمای کج اندیش و منحرف اطلاق می شد، سپس برگروهی از زنادقه و بی دینان هندو و براهمه استعمال شد و پس از اسلام برگروهی از کژاندیشان مثل حسن بصری،سفیان ثوری و ابوهاشم کوفی و همقطارانشان که از نظر فکر واندیشه در مقابل اهل بیت عصمت و طهارت فرار گرفته بودند، اطلاق شد.
امام صادق(ع) در برابر انحراف فرهنگی صوفیه موضع گرفت و نخست به هدایت و راهنمایی رهبران آنها پرداخت. اما چون آنان برعقایدانحرافی خود اصرار می ورزیدند. حضرت به ناچار وارد مرحله شدیدتری شد و دست به افشاگری چهره های خبیث آنها زد.
سفیان ثوری و گروهی از زاهد نمایان نزد امام صادق(ع) آمدند واز لباس امام اشکال گرفتند. سفیان به آن حضرت گفت:
«ان هذا لیس من لباسک »; راستی که این جامه شما نیست. امام صادق(ع) فرمود: بشنو و به دل سپار آن چه را به تو می گویم که خیردنیا و آخرت همین است; اگر بر سنت و حق بمیری و بر عقیده بدعت وناحق نمیری، من به تو خبر می دهم که رسول خدا(ص) در دوران تنگی وسختی بود، و هرگاه دنیا اقبال کند سزاوارترین افراد برای استفاده از نعمت ها نیکانند نه بدکاران، مومنانند نه منافقان،مسلمانانند نه کفار. ای ثوری! چرا انکار کردی و ناروا شمردی؟من با این وضعی که می بینی از روزی که خردمند شدم، شامی بر من نگذشته است که در مالم حقی باشد که خدا به من فرموده باشد آن را در مصرفی برسانم; جز آن که بدان مصرفش رساندم. (3)
برخی زهد فروشان از پاسخ آن حضرت به سفیان پندگرفته، گفتند: راستی این رفیق ما از سخن شما آزرده شد، زبانش بند آمد و دلیلی به نظرش نیامد.حضرت به آنها فرمود: شما دلیل های خود رابیاورید. آنها گفتند: دلیل ما از قرآن است. امام صادق(ع)فرمود: آن را حاضر کنید که از هر چیزی به پیروی و عمل سزاوارتراست. گفتند: خدای تبارک و تعالی در مقام توصیف یاران پیامبر(ص)فرمود: دیگران را برخود مقدم می دارند، گرچه نیازمند باشند. هرکه از بخل نفس خود محفوظ بماند جزو رستگاران است. (4)
نیز خداوند فرمود: غذای خود را با این که به آن علاقه و نیازدارند، به مسکین و یتیم و اسیر می دهند. (5) ما به همین دو آیه اکتفا می کنیم.
مردی از حاضران مجلس به آنان گفت: ما شما را ندیده ایم که ازخوراک خوب دوری کنید. با این حال به مردم فرمان می دهید که ازمال خود دست بکشند تا شما از آن بهره مند شوید!
امام صادق(ع) فرمود: آن چه سودی ندارد، وانهید. آیا ناسخ ومنسوخ و محکم و متشابه قرآن را می دانید؟ هرکه گمراه شده، ازاینجا گمراه شده و هرکه از این امت هلاک شده، از این راه هلاک شده است. در پاسخ گفتند: بعضی را نمی دانیم و همه آن رامی دانیم. آن حضرت فرمود: به خاطر این نادانی است که گرفتارشدید. احادیث رسول خدا(ص) نیز چنین هستند. (ناسخ و منسوخ ومحکم و متشابه دارند.) اما انفاقی که در آیه فوق آمده است،برای مسلمانان آن عصر مباح بود، آنان به خاطر آن پاداش می بردند. ولی آن چه که آنها عمل می کردند، به امر خدا نسخ شده است، تا مایه زیان مسلمانانی که افراد ناتوان، کودک و پیران ازکار افتاده و سالخورده در خانواده خود دارند که گرسنگی رانمی توانند تحمل کنند، نشود. بدین خاطر رسول خدا(ص) فرمود: اگرکسی می خواهد مقداری خرما یا پنج قرص نان یا چند دینار یا چنددرهم را به مصرف خیر برساند بهتر این است که آن ها را به مصرف پدر و مادر خود برساند و در درجه دوم برای خود و عیالش صرف کندو در درجه سوم به خویشاوندان وبرادران مومنش و در درجه چهارم به هسمایه های مستمندش و در درجه پنجم درراه خدا و جهاد که اجرش از همه کمتر است، به مصرف برساند.
پیامبر(ص) درباره مردی از انصار که هنگام مرگش پنج یا شش بنده خود را آزاد کرد و چیزی برای فرزندان خردسالش باقی نگذاشت،فرمود: اگر این کار او را به من اعلام کرده بودید، نمی گذاشتم درگورستان مسلمانان به خاک سپارید. چند کودک خردسال باقی گذاشته است تا از مردم گدایی کنند!
قرآن در رد گفته شما می فرماید: آن کسانی که چون انفاق می کنند،اسراف نمی کنند و بخل نمی ورزند. عدالت میان این دو باید رعایت شود. (6)
آیا نمی بینید که خداوند کاری را که شما بدان دعوت می کنید،نکوهش کرده است: خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد. (7)
خداوند مردم را از اسراف نهی کرده و به حد وسط فرمان داده است.مسلمان نباید هرچه دارد به دیگران بدهد و پس از آن از خدا روزی خواهد، چون دعایش به اجابت نمی رسد. پیامبر(ص) فرمود: دعای چنددسته از امتم به اجابت نمی رسد: مردی که به پدر و مادرش نفرین می کند... و مردی که خداوند به او مال بسیاری می دهد و او همه راانفاق می کند; سپس به درگاه خداوند دعا می کند که پروردگارا، به من روزی بده. خدا می فرماید: آیا روزی فراوان به تو ندادم؟! چرامیانه روی نکردی؟ چرا اسراف کردی...؟ سپس خدا به پیامبرش آموخت که چگونه انفاق کند. پیامبر(ص) یک «اوقیه طلا» داشت ونمی خواست که آن را یک شب در نزد خود نگه دارد. بدین خاطر همه آن را صدقه داد. بامدادان سائلی نزد او آمد و آن حضرت چیزی نداشت که به او بدهد. سائل او را سرزنش کرد و آن حضرت غمناک شد. خدا به پیامبرش فرمود: دست خود را مبند و بیش از حد نیزدست خود را مگشای که مورد سرزنش قرار می گیری و از کارفرومانی. (8)
بسا که مردمی از تو چیزی بخواهند و تو را معذور ندارند و اگرهرچه داری به دیگران بدهی به زیان مالی دچار شوی. اینها احادیث رسول خدا(ص) است که قرآن را تصدیق دارند و قرآن را هم همه اهل آن که مومنند، درست دانند... ای جماعت! نمی دانم امروز آن چه رابرای شما شرح دادم در شما اثر کرد یا...
اگر همه مردم آن طور که شما می خواهید زاهد باشند و نیازی به متاع دیگران نداشته باشند پس کفاره های قسم و نذر و صدقه های زکات واجب شتر، گوسفند، گاو، طلا، نقره، خرما، کشمش و دیگرچیزها به چه کسی داده شود؟
چه بد است این عقیده که شما بدان گراییده اید و مردم را بدان می کشانید!
سلیمان بن داود(ع) از خدا ملکی خواست که احدی را پس از وی نشاید، و خدا آن را به وی داد. او حق می گفت و به حق کار می کرد.ما نیافتیم که خدا آن را بر وی نکوهش کند و نه یک مومنی را.داود(ع) پیش از وی سلطنت محکمی داشت. یوسف پیامبر(ع) به پادشاه مصر گفت: مرا کارگزار همه خزائن کن; زیرا من نگهدار و داناهستم. کارش بدان جا کشید که اداره کشور مصر را به دست گرفت ووسعت حکومتش تا یمن رسید...او نیز حق می گفت و به حق کار می کردو ندیدیم احدی را که بر او عیب گیرد. ذوالقرنین بنده ای بود که خدا را دوست داشت و خدا هم دوستش داشت و وسایل برایش فراهم کردو شرق و غرب را در زیر نگینش آورد و حق گفت و حق کار کرد وندیدیم کسی این را بر او عیب گیرد. ای جماعت! به همان امر ونهی خدا اکتفا کنید و رها کنید آنچه را برشما اشتباه شده است... علم را به عالم واگذارید تا اجر ببرید و معذور باشید...و در طلب علم ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه قرآن باشید. نادانی را به اهلش وانهید، زیرا اهل نادانی بسیارند و اهل دانش کم. (9)
سفیان ثوری
در انوار نعمانیه آمده است: صوفیان نزد امام صادق(ع) آمدند.سفیان ثوری لباسی پشمینه و زبر به تن کرده و امام لباس نازکی به تن کرده بود. سفیان به امام گفت: به درستی که امیرمومنان همیشه لباسهای درشتی به تن می کرد. چرا در این روش به او اقتدانمی کنی؟! امام صادق(ع) پاسخ داد: امیرمومنان در زمان تنگدستی مسلمانان زندگی می کرد. این گشایش که امروز در بین مسلمانان به وجود آمده، در آن روز نبوده است. ما قومی هستیم که اگر خدا برماگشایش داد، برخود گشایش می دهیم و هرگاه برما تنگی گیرد،برخودمان چنان کنیم. خداوند دنیا را برای مؤمن آفریده است، نه برای کافر; زیرا او ارزشی نزد خداوند ندارد. اگر امیرمومنان علی(ع) در این زمان به سر می برد هرگز آن لباسهایی که در آن روزگار می پوشید را به تن نمی کرد، تا نگویند او ریاکاری می کند ولباس شهرت می پوشد. امیرمومنان امام و والی مسلمانان بود و بروالی مسلمانان سزاوار نیست که از نظر زندگی و معاش بالاتر ازفقرا باشد. حضرت علی(ع) در جواب کسانی که به وی گفتند: تو شب را گرسنه می مانی در حالی که ملک و خلافت از آن تو است; فرمود: بیم آن دارم که سیر شوم در حالی که در «یمامه » یک نفر باشکم گرسنه شب را سپری کرده باشد.
من والی نیستم. خلافت از ما غصب گردیده است. اگر والی بودم، دراین جهت به آن حضرت اقتدا می کردم.
امام صادق(ع) به سفیان ثوری فرمود: نزدیک من بیا! او پیش حضرت آمد. حضرت پیراهن پشمی و زبر سفیان را کنار زد و پیراهن ابریشمی را که سفیان در زیر لباس های خود به تن کرده بود، به اونشان داد و آن گاه فرمود: سفیان! نگاه کن که در زیر این پیراهن های نازک که به تن دارم، چه می بینی؟ سفیان با تعجب دیدکه آن حضرت پیراهن پشمی زبری در زیر لباس های خود به تن کرده است.
امام فرمود: سفیان! این لباس زیرین را برای خدا به تن کرده ام وپیراهن دیگر را جهت اظهار نعمت پروردگار پوشیده ام. (10)
در این گفت وگو به نکات فراوان و قابل توجهی می توان دست یافت.امام صادق(ع) با این که می دانست. وی فردی ریاکار و منحرف است اما در وهله اول، خواست تا با دلیل و برهان او را خلع سلاح نماید و سپس او را رسوا گرداند. امام صادق(ع) با نشان دادن لباس ابریشمی سفیان، به دیگران فهماند که لباس های پشمینه اوبرای فریب عوام است، نه برای خدا.
دومین گامی که امام صادق(ع) جهت افشای چهره این گروهک منحرف برداشت، رسوا کردن پایه گذاران آن بود. از این رو می بینیم وقتی که از آن حضرت درباره ابوهاشم کوفی سؤال می شود، در جواب می فرماید: او فردی بسیار فاسد العقیده است. وی همان کسی است که مذهبی را به نام صوفیه پایه گذاری و تاسیس کرد و آن را راه فراری برای عقیده خبیث و فاسد خودش قرار داد. (11)
سومین گام امام صادق(ع) در مقابله با گروه منحرف صوفیه، هشدارامام به مسلمانان بود که فریب آنها را نخورند و تحت تاثیرافکارشان قرار نگیرند. آن حضرت در جواب فردی که از وی درباره صوفی ها سؤال کرده بود، فرمود: آنها دشمنان ما هستند. هرکس به آنان میل پیدا کند جزو آنهاست و همراهشان محشور خواهد شد. زوداست گروهی که مدعی محبت ما می باشند از آنان پیروی کنند... هان! اگر کسی به سوی این گروه میل پیدا بکند از ما نخواهد بود و مااز او بیزار هستیم و هرکه آنها را انکار کند همانند کسی است که به جنگ با کفار و منافقین پرداخته است. (12)
راهزنان امت اسلامی
عقاید فاسد و برخورد ریاکارانه و منافقانه صوفیه آن چنان خطرناک بود که پس از گذشت یک قرن از پیدایش این گروه انحرافی،امام حسن عسکری(ع) با نقل حدیث از امام صادق(ع) دست به یک روشنگری جدید علیه این گروه زد. امام حسن عسکری(ع) در پایان این روشنگری می فرماید: امام صادق(ع) به ابوهاشم جعفری فرمود:ای ابوهاشم! زود باشد که زمانی فرا رسد که مردم خندان باشندودلهایشان سیاه و تیره، سنت در میان آن ها بدعت به حساب آید وبدعت در میان آنها سنت، مؤمن در میان آن ها خوار و بی مقدار باشدو فاسق عزیز و صاحب اعتبار، امیران آن ها نادان و ستمکار باشند،و عالمانشان راهی دربار ظالمان، توانگران آن ها توشه فقیران ودرویشان را بدزدند، کوچتکترهای آن ها بر بزرگان پیشی گیرند،هرنادانی نزد آنها مرد آگاهی باشد، هر حلیت گری درویش باشد،مردم افراد نیک رای را از افراد فاسد العقیده تمییز ندهند،میش را از گرگان خونخوار تشخیص ندهند، علمای آنها بر روی زمین بدترین خلق خدا هستند. زیرا میل به فلسفه و تصوف می کنند. به خدا قسم! آنها از حق برگشته اند و میل به باطل پیدا کرده اند، دردوستی با مخالفان ما بسیار مبالغه کنند و در گمراه کردن شیعیان و دوستان ما تلاش فراوان کنند. پس اگر بر منصبی دست یابند ازرشوه ها سیر نگردند... آگاه باشید که آنها «راهزنان ایمان »هستند و دعوت کنندگان به کیش ملحدان. پس هرکس آنها را دریابدباید از آن ها حذر کند و دین و ایمان خود را حفظ کند.
ای ابوهاشم! این چیزی است که پدرم از پدرانش، از جعفربن محمدصادق علیهم السلام برای من نقل کرده است... (13)
پی نوشتها:
1- حدیقه الشیعه، ص 560.
2- ذرایع البیان، ج 2، ص 32، به نقل از منهاج البراعه، ج 1، ص 176.
3- تحف العقول، ترجمه سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 363.
4- حشر، آیه 9.
5- انسان، آیه 9.
6- فرقان، آیه 67.
7- انعام، آیه 141.
8- اسرا، آیه 31.
9- تحف العقول، ص 363.
10- ذرایع البیان، ج 2، ص 48.
11- حدیقه الشیعه، ص 564.
12- ذرایع البیان، ج 2، ص 41.
13- حدیقه الشیعه، ص 652.
نظر شما