موضوع : پژوهش | مقاله

بایسته ‎های پژوهش در علوم حدیث

مجله  پیام صادق  فروردین و اردیبهشت 1381، شماره 40 

نویسنده : حجت الاسلام مهدی مهریزی
13
حجت الاسلام مهدی مهریزی تحصیلکرده حوزه علمیه مشهد و قم، تاکنون در شاخه‎های علوم و معارف اسلامی بیش از 70 مقاله در مجله‎های تخصّصی فقه، نقد و نظر، آینة پژوهش، بینات، علوم حدیث، حکومت اسلامی و... به چاپ رسانده است. همچنین کتابشناسی اصول فقه، بلوغ دختران، فقه پژوهشی، (جلد اول)، آشنایی با متون حدیث و نهج‎البلاغه، القواعد الفقهیة، (7 جلد)، خردگرایی در قرآن و حدیث، (ترجمه)، سیاستنامه علوی،( ترجمه) زن، آسیب‎شناسی حجاب، تقویم عبادی و المدخل الی فلسفة الفقه از جمله کتاب‎های وی است.

حجت الاسلام مهریزی، در تاریخ 6/12/80 به دعوت معاونت پژوهشی دانشکده الهیات، معارف اسلامی و ارشاد در تبیین بایسته‎های پژوهش در علوم حدیث سخنرانی کرده است که با هم چکیده‎ای از این سخنان را می‎خوانیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد الله رب العالمین، رب اشرح لی صدری و یسّرلی امری...

مسلمانان برای شناخت دین دو منبع اصلی در اختیار دارند: قرآن و سنّت. قرآن سند اول و اصلی و سنّت سند دوّم است ولی از نظر حجیت یکسانند. منتها تلقی قرآن به عنوان سند اوّل و اصلی به خاطر این است که معیار حجیّت و سنجش حدیث هم قرآن است. در طول تاریخ اسلامی، دانش‎هایی برای فهم و برداشت از قرآن شکل گرفت که علوم قرآن نامیده می‎شود و به همان موازات دانش‎هایی برای بررسی و فهم از حدیث به وجود آمد که به علوم حدیثی مشهورند. بنابر این علوم قرآن و علوم حدیث دو گروه از دانش‎های معین هستند که برای فهم قرآن و سنّت و استفاده از آنها شکل گرفت.

در مقدمة بحثم به تاریخچه شکل‎گیری علوم حدیث اشاره می‎کنم و بعد به حوزه‎های پژوهشی مورد نیاز علوم حدیثی خواهم پرداخت.

اگر بخواهیم تاریخچة علوم قرآن را از آغاز تا به امروز تقسیم‎بندی کنیم، می‎توانیم به چهار مقطع تاریخی اشاره کنیم. مرحلة اوّل شکل گیری علوم حدیث، از قرن سوم در میان شیعه و اهل سنت شروع شد. این مرحله دوره‎ای است که دانش‎های مختلف حدیثی به وجود می‎آید که بیشتر به فهم متن و برخی از آنها به بررسی سند می‎پردازد. آنچه امروزه ما به عنوان شاخه‎های علوم حدیث از آن نام می‎بریم از قرن سوم در میان شیعه و اهل سنّت وجود داشته است. دربارة پنج شاخه از آن‎ها از زمان قرن سوم کتاب نوشته‎اند. یکی دانش جرح و تعدیل است که تحت همین عنوان کتاب‎های مختلفی نزد اهل شیعه و سنّت به وجود آمده است. کتاب‎های شیعی مانند کتاب المعرفة الرواة الاخبار حسن بن المحبوب(متوفی 224) و یا کتاب الممدوحین و المذمومین احمد بن عمار کوفی و کتاب‎های اهل سنّت مانندکتاب‎های یحیی بن معین، احمد بن حنبل، ابن سعد و... از این جمله‎اند. شاخه دیگر که در کنار شاخه اول به وجود آمد، علم رجال است. علم رجال معنای وسیع‎تر از جرح و تعدیل داشته است، زیرا در علم رجال طبقات، ذکر و جمع‎آوری روات بوده است؛ ولی در علم جرح و تعدیل عمدتاً به ذکر وضعیت راوی از نظر وثاقت و ضعف می‎پرداختند. کتاب الرجال عبداللّه بن جبلّه، کتاب الرّجال حسن بن فضّال و کتاب رجال برقی در میان علمای شیعه و کتاب‎های بخاری، یعقوب بن سفیان و... در میان علمای اهل سنّت در این خصوص می‎باشد. شاخه سومی که در این دوره شکل گرفت، دانش مختلف الحدیث است. هم شیعه و هم اهل سنت به این پدیده برخورد کردند که روایات ما گاهی به حسب مضمون متفاوت است و چگونه می‎شود اینها را جمع کرد؟ چه طور این اختلاف مضمون در روایات شکل گرفته است؟ آنچه ما به آن تعارض روایات یا اخبار متعارض می‎گوییم، در آن دوره‎های اولیّه تحت عنوان علم مختلف الحدیث مطرح بود. باز هم در میان شیعه و اهل سنت در این باره کتاب نوشته‎اند؛ مانند کتاب الاختلاف الحدیث ابن ابی‎عمیر، کتاب احمد بن خالد برقی و... در میان شیعیان و کتاب اختلاف الحدیث ابن ادریس شافعی، تذهیب الآثار محمد بن جریر طبری و... در میان اهل سنت‎. شاخة چهارم، علم علل الحدیث است، این علم نارسایی‎ها، نقصان‎ها و آسیب‎هایی را که در بین احادیث از ناحیة سند یا از ناحیة دلالت بوده است شناسایی می‎کند. کتاب‎های شیعی مانند علل الحدیث یونس عبدالرحمن، احمد بن خالد برقی و... یاکتاب‎های اهل سنّت مانند کتاب‎های احمد بن حنبل و یحیی بن معین در این زمینه است .

پنجمین شاخه، علم غریب الحدیث است. دربارة لغات مشکل و واژه‎های نامأنوسی که در روایات واحادیث به کار رفته نیز کتاب نوشته شده است؛ مثلاً شیخ صدوق غریب الحدیث النبی صلی الله علیه و آله و سلم را دارد. در میان اهل سنّت هم غریب الحدیث ابوعبید و اصلاح غلط ابی‎عبید که ابن قتیبه نوشته است از این قبیل است.

دراین دوره چیزی به نام علم حدیث نداریم، مختلف الحدیث یا علم رجال داریم یعنی آنچه که به حمل‎های علم حدیث مربوط می‎شود موجود بود. امّا عنوان انتزاعی برای این مجموعه و تعریف حد و مرزی برای آن نبود.

دورة دوّم دوره‎ای است که عمدتاً اهل سنت فعال بودند و در این دوره شیعه کار خاصی انجام نداده است. اهل سنت در این دروه کتاب‎هایی به عنوان درایة الحدیث یا علم الحدیث یا مصطلح الحدیث نوشته‎اند. به تعبیر دیگر دانش‎های عام و فراگیر دراین دوره به وجود می‎آید. این دوره از اوایل قرن پنجم آغاز می‎شود. کتاب‎های اهل سنت در این دوره بسیار زیاد است. مانند الغایة خطیب بغدادی، معرفة العلوم الحدیث حاکم نیشابوری، العلم إلی معرفة اصول الروایة و... در این دوره بحث‎های انتزاعی مثل آداب راوی، آداب سامع، شرایط نقل خبر، تحمل حدیث و بحث‎هایی از این قبیل شکل می‎گیرد که بحث‎های تئوریکنظری است. اما نکتة حائز اهمیت این است که در این دوره ما هنوز تعریفی از علم حدیث نمی‎بینیم. نکتة قابل توجه دیگر این است که در این گونه آثار، ما از شیعه چیزی در تاریخ حدیث و علم حدیث شیعه نداریم، این دوره تا حدود قرن 10 ادامه پیدا می‎کند.

در مرحلة سوم که از قرن 10 شروع می‎شود، هم شیعه و هم اهل سنّت فعالیت می‎کنند. ما در این دوره با تعریف‎های معین از علوم حدیث مواجه هستیم. این تعاریف در میان شیعه با کتاب درایة شهید ثانی آغاز می‎شود؛ یا عزالدین ابن الجماعة علم الحدیث را تعریف می‎کند. ما الآن در مرزی هستیم که می‎خواهیم به دورة جدیدی منتقل شویم ولی هنوز منتقل نشده‎ایم، این دوره را که از آن به دورة چهارم نام می‎بریم دوره‎ای است که با نگاهی نقادانه به گذشته شکل می‎گیرد و در کنار این نگاه نقادانه، مهمترین مسأله‎ای که در این دوره به وجود می‎آید، پرداختن به یک سری مباحث جدید است؛ مثلاً پرداختن به تاریخ حدیث ، تاریخ علوم حدیث و فنون حدیث، بحث مصطلح الحدیث، مسأله اجازات وگردآوری اجازات و نقد متن از جمله مباحث این دوره است. وقتی به متن حدیث و سند نگاه می‎کنیم، ممکن است از دو زاویه به آن نگاه کنیم. گاهی برای فهم متن وگاهی برای ارزیابی صدور و انتساب به آن می‎پردازیم. یعنی از طریق متن حدیث می‎خواهیم درستی سند را بفهمیم. نوع دوم را علم النقد المتن می‎گویند وکتاب‎های متعددی در میان اهل سنّت نوشته شده است.

یکی از بحث‎های دیگری که در این دوره به آن پرداخته شده است مسأله فقه الحدیث یعنی قواعد تفسیر و فهم متن است.

با توجه به مطالب گفته شده، اگر بخواهیم در حوزة مباحث حدیثی به پژوهش و تحقیق بپردازیم، در چه زمینه‎هایی به خصوص در میان شیعه باید فعالیت کنیم؟

ما درحوزه حدیث و دانش‎های مربوط به آن چهار عرصة نیازمند فعالیت و پژوهش می‎یابیم.

اولین عرصه و ساحتی که در حوزة حدیث نیازمند پژوهش و تحقیق است مسأله آماده سازی و عرضة میراث گذشته است؛ یعنی شیعه هنوز نتوانسته است ادبیات گذشته خود را درست عرضه کند.

مرحله دوّم در این حوزه، تصحیح انتقادی آثار چاپ شده است. این کار در آثار شیعی بسیار کم است. تصحیح انتقادی، ردیابی ایده‎های موجود در کتاب‎ها و منابع و برگرداندن آنها به سرچشمه‎هایشان است. این کار در منابع فقهی نیز صورت نگرفته است؛ مثلاً بررسی کنیم که طرز فکر منعکس شده در کتاب جواهر به کدام فقیه قبل از خودش برمی‎گردد. پس تصحیح انتقادی یعنی نشان دادن سرچشمه‎های فکری نویسنده به منظور نشان دادن جریانهای فکری در هر عصر و دوره. سوّمین کار در عرصة ادبیات حدیثی، مسأله بازسازی متون مفقود است؛ یعنی این که بر اساس متون موجود باید بعضی از کتاب‎های مفقود را بازسازی کنیم، مثلاً نجاشی در کتاب رجال خودش از احمد بن نوح زیاد نقل می‎کند. وکتاب احمد بن نوح مفقود است می‎توانیم با استفاده از نقل قول‎ها آن را بازسازی کنیم.

پس اولین عرصه و ساحت از پژوهش‎ها در حوزة حدیث، آماده سازی و عرضة درست میراث گذشته است و خود سه شاخه می‎شود؛ اوّل، تصحیح و تحقیق برای نشر، دوّم تصحیح انتقادی و اجتهادی و سوّم، بازسازی متون مفقود.

ساحت دوّم مسأله تاریخ و علوم حدیث است. سه نوع کار نیز در این عرصه باید انجام شود. اوّل، شناسایی مراکز و پایگاههای جغرافیایی حدیث؛ مثلاً نیشابور در یک دوره، بغداد در دورة دیگر یا ری در یک دورة دیگر .

دوّم، شناسایی مکتب‎های حدیثی است، مثلاً مکتب‎های اخباریگری، زیدیه، اسماعیلیه، اشعری‎گری و... سوّم، شناسایی منهج‎های حدیثی محدّثان؛ مثلاً روش کلینی، روش شیخ صدوق، روش شیخ طوسی چه بوده است و چه تفاوتی با هم داشتند و تحت تأثیر چه علل و عواملی کتاب‎های کلینی و شیخ صدوق با هم فرق دارند؟

در ساحت و عرصة سوم، مسأله ارزیابی انتساب و صدور است که بحث بسیار مهمی می‎باشد. وقتی ما حدیث را به عنوان منبع دین می‎شناسیم، مسأله انتساب وصدور برای ما یک اصل اوّل می‎شود. باید برای ما محرز شود که این سخن، سخن پیامبر وامام است تا از آن دستور العمل فقهی یا اخلاقی و.. استنباط کنیم. علم رجال برای پالایش و پیراستن احادیث جامع و مانع نیست؛ زیرا ما احادیث فراوانی داریم که به حسب ظاهر سند صحیحی دارد ولی نمی‎توان آن را پذیرفت.

لذا بحث نقد متن که در دوره‎های اخیر شکل گرفته است، به خاطر همین مسأله است؛ یعنی باید متن را به انگیزه نقد انتساب و صدور بررسی کنیم.

بنابر این مسأله انتساب و صدور یکی از ساحت‎های مهم پژوهشی است و به سه نوع فعالیت نیازمند است: اول، پژوهشهای نقد متن، دوم، پژوهش برای شناخت موضوعات و احادیث ساختگی و سوم، پژوهش در حوزه سند و رجال.

ساحت و عرصه چهارم، مسأله فقه الحدیث است که قواعد و معیارهای فهم متن است. این مجموعه قواعد و معیارها مدوّن نیست و باید برای تدوین آن فعالیت نمود.

نظر شما