موضوع : پژوهش | مقاله

ساختمان سازی در اطراف کعبه

مجله  میقات حج  پاییز 1378، شماره 29 

نویسنده : سید علی قاضی عسکر
123
ایوب صبری پاشا فرزند سید شریف الاسلام بن حاج احمد، در شهری به نام «ارمیه» از توابع «روم ایلی»(1) و یا «تسالیا» از توابع بنی شهر ترکیه چشم به دنیا گشود.

وی فعالیت های اجتماعی و شغلی خود را با ورود به زرادخانه نیروی دریایی ترکیه آغاز نمود و خیلی سریع رشد کرد تا به فرماندهی رسید. آنگاه براساس مأموریت شغلی، به حجاز آمده، مدت قابل توجهی از عمر خود را در مکّه و مدینه گذراند و با تاریخ این منطقه آشنا شد. البته تاریخ ورود او به حجاز به طور دقیق روشن نیست لیکن او خود در مرآة الحرمین گفته است:(2)

«حقیر جامع الحروف در اواسط شهر شعبان 1289 به مکه مشرفه واصل شدم...»(3)

وی در این سفر یادداشت ها و مطالب فراوانی را گردآوری کرده و یا خود شخصا به تحقیق پرداخته، و نتیجه کار چندین ساله خود را در کتابی به نام «مرآة الحرمین» در اختیار مردم گذاشت. اگر سال 1289 ه . ق. را اولین سفر وی به حجاز بدانیم، از آنجا که سال 1299 ه . ق. تألیف مرآة به پایان رسیده، نتیجه می گیریم که تألیف این اثر گرانسنگ چیزی در حدود ده سال طول کشیده است.(4)

کتاب در سه جلد به رشته تحریر در آمده است؛ جلد اوّل «مرآة مکه» جلد دوّم «مرآة مدینه» و جلد سوّم «مرآة جزیرة العرب» نامبردار است و به ترتیب در سال های 1301 ه . ق.، 1304 ه . ق. و 1306 ه . ق. در چاپخانه «سنده» قسطنطنیه ـ استانبول ترکیه ـ به زبان ترکی اسلامبولی به چاپ رسیده است.

پیش از این در چند شماره میقات بخش هایی از این تألیف ارزشمند رابه چاپ رسانده ایم واینک توجّه خوانندگان محترم را به بخشی دیگر مربوط به ساختمان سازی در اطراف کعبه جلب می نماییم:

صورت سیّم
در ازمنه سابقه، در داخل شهر مقدّس مکّه معظمه، تأسیس بنایی که از ابنیه مشرّفه «کعبة اللّه » مرتفع تر بشود، بر حسب قاعده متداوله(5) (قاعدةً) ممنوع بود، و از حجاج چنان مسموع می شد که کسانی که با این اصول مخالفت می کردند، عمارات آنها در اندک مدّت منهدم و خراب می گردید (می شد). و چون این عادت در میان اهل «مکّه»، حکم یک اعتقاد عمومی را داشت، لهذا مردم سعی داشتند که ابنیه آنها از بیت معظم بلندتر نشود و کسانی که در ضدّ این اعتقاد بوده و به بنای ابنیه مرتفع را جسارت می کردند، در ظرف زمان قلیل ویران می شد و آنهایی هم که این را می دیدند بنای عقاید خودشان را زیادتر تقویت می نمودند.

این اعتقاد اهل مکّه در صدر اسلام هم مدّتی «معتقد علیه»(6) بود، و حتّی «شیبة بن عثمان» بالای جبل «ابی قبیس» رفته، تخریب ابنیه ای را که از بیت اللّه بلندتر بودند امر نمود (کرد).

و«محمّد بن علی بن عبداللّه بن عبّاس» نیز خانه ای را که در جادّه «مسعای شریف» (معبر شریف) در مقابل حرم محترم ساخته بود، همّت و سعی داشت که از ابنیه مسعوده «بیت اللّه » بلندتر (مرتفع) نشود.

اهالی «مکه» این اعتقاد را که در حق ابنیه مبارکه «بیت اللّه » داشتند، همیشه حفظ و تحکیم می نمودند. بنا به اعتقاد مشروح در «مکّه مکرّمه» در اعصار عدیده(7) بلندتر از بقیه «کعبه مکرّمه» بنایی دیده نشد و آن بقعه مقدّسه به علوّ و ارتفاع، مدّت زیادی از کافّه ابنیه(8) ممتاز بوده است. به این جهت علمای اهل حرم، به اسم بیت اعظم «کعبه» اطلاق نموده و گفتند:

این اسم شریف از «کعب» گرفته شده است. به واسطه چهارگوشه بودن آن و یا به سبب آن که مانند پاشنه پا، از سطح زمین مرتفع است «کعبه» گفته شده است.

ولی جمهور مورّخین قول اوّل را تصدیق می نمایند؛ چون «بیت معظّم» از جمله قصور و بیوت روی زمین اشرف بوده و من جهة القِدم(9) افضل واقدم است و وجه تسمیه اش این است. لهذا این اسم شریف بیت محترم، به شرف و ارتفاع آن، دلیل کافی (مطلق) تواند بود؛ زیرا که یک اسم بیت مکرّم نیز «بیت عتیق» است، وجه تسمیه [آن] به اعتقاد «حسن بصری»: اوّل بنایی است که برای زیارت بنی نوع بشر (بنی بشر) ساخته شده و در نزد «امام مجاهد»: محفوظ بودن اوست از تخریب جبابره،(10) و در نزد «قتاده» محروس(11) بودن اوست از «طوفان نوح».

«فخر رازی» گفته است در اشتقاق این اسم وجوه عدیده(12) است:

1 ـ به واسطه قدم اوست از کافّه بیوت ارض.

2 ـ قبل از زمین و آسمان خلق شده است. (از زمین و آسمان پیش تر خلق شده است)

3 ـ حضرت حق از طوفان حفظ نموده است.

4 ـ کسانی که به آنجا قصد و نیّت بد داشته اند، هلاک شده اند.

5 ـ ملک احدی نبوده است.

6 ـ حضرت ایزد پاک، زوّار آن بقعه مبارکه را از آتش جهنّم عتق و آزاد فرموده است.

اینها و وجوهاتی که شبیه به این ها هستند، اطلاق «بیت عتیق» را به بیت محترم مقتضی شمرده اند.

تا زمانی که حکومت مکّه مشرفه، به «قصی بن کلاب» که از اجداد معالی نژاد(13) حضرت رسول[ صلی الله علیه و آله ] بود منتقل گردید، در آن بیت محترم ابدا منازل و بیوت موجود نبود، هنگامی که «ابن کلاب» حاکم مکّه مکرّمه بود، تأسیس بیوت را در اطراف «کعبة اللّه » تصویب نمود. اگر چه این صواب دید(14) (تصویب) ابن کلاب را، خلق به نظر ناگواری دیدند و اهالی مکّه تا یک درجه به قاعده قبل (مذکوره) رعایت نموده و جسارت نکردند، که در جوار کعبة اللّه خانه ساخته و سکنی نمایند، ولیکن «عمرو بن سهل» به قاعده مذکوره، رعایت نکرده،(15) به موجب رأی و تصویب قصّی بن کلاب، منزلی مخصوص به نفس خود(16) در آن جا ساخت و کسانی که او را دیدند جسارت نموده، یکان یکان، ابنیه ای بنا نمودند، به این جهت در اندک زمانی بیوت و منازل و دکاکین در آن جا ساخته، و آن شهر شهیر مقدّس، آباد و معمور گردید.

معموریّت شهر مقدس مکّه مشرفه، به طور دوام نبوده، در بعضی از اعصار به طور فوق العاده معمور و در بعضی هم تنها مانده و مسکن مار و مور می گشت.

در وقت تنهایی آنقدر غیر مسکون می شد، که در دکاکین جادّه مسعای شریف (معبر شریف) فرد متنّفسی(17) پیدا نمی شد که داد و ستد کند و به این جهت آهوان از کوه ها پایین آمده، به حریم حرم شریف داخل می شدند و بعد از طواف می رفتند، حتی قوافل «بجیله» ذخائری را که برای فروش می آوردند و کسی را پیدا نمی کردند که آن ذخائر را بفروشند و یا بدهند، اجناس را در محلّی گذاشته و می رفتند و علّت این همه تنهایی آن بوده است که مردم به شدّت حرارت، تحمّل ننموده و به شهرهای اطراف هجرت می کردند.

قحط و رخا(18) و برکت و غلای آن بلده محترمه نیز در یک نسق و منوال(19) نبوده، گاهی هیچ چیز از خوردنی ها پیدا نمی شد و گاهی ارزاق و حبوبات وارده را، بازارها تحمّل و کفایت نمی کرد.

«قطب مکّی» که از مورّخین مکّه است در تاریخ خود، این حالات «مکّه مکرّمه» را تعریف کرده و می گوید:

من در حال صباوتِ(20) خود، کرارا مطاف سعادت را خالی از اهالی دیده و تنها زیارت کردم. مورّخ مشار الیه به این قول خود به اوقات خالیه مکّه مکرّمه اشارت کرده و زحمات خود را در قحط و غالای آنجا بیان و ایما(21) می نماید.

همین اوقات را که قطب مکّی گفته است سکنه مکّه بسیار کم و معدود بوده، نه در جیب و کیسه اهالی پولی پیدا می شد و نه در اسواق و بازارها چیزی از اجناس و اشیا مشهود می گشت.

این حالت تا سال 950 هجرت امتداد نموده، پس از آن که ادارات (اداره) مقدّسه حرمین محترمین به «سلاطین عثمانیه» منتقل شد، افراد اهالی و مجاورین، همه روزه تکاثر،(22) و انواع اشیا و ذخایر، آنا فآنا(23) تزاید و توافر(24) حاصل کرده، بلده مسعوده (مشرفه) «کعبة اللّه » آنقدر وسعت پیدا کرد که در موسم حج، قوافل(25) حجاج را جای داده، و حجاج وارده را، بدون زحمت و اشکال (اسکان) و کفایت می کرد.

استطراد
این که «قطب مکّی» گفته است: «من تنها طواف کردم»، مقصود او فهمانیدن کثرت اجر و مثوبات طواف کردن تنها است، واقعا طواف یک عبادت مخصوصه ای است که اگر شخص بیت اکرم را تنها طواف کند؛ مانند این است که طواف عموم موحّدین را ایفا (الغا) کرده است، و کثرت ثواب آن انکار نمی شود. تنهایی حرم شریف مخصوص بنی بشر بوده والاحرم (مسجدالحرام) از ازدحام ملائکه کرام و اولیای ذوی الاحترام ـ که مراتب جلیله طیّ زمان و مکان را حائز هستند ـ واز توارد(26) اجسام لطیفه، هیچ دقیقه ای خالی نیست.

این حالت در ظاهر، برخلاف عادات و اعتقادات اهل استدلال بوده، و برای اینکه به عبادت جلیله طوافِ منفرد مُظهر(27) شوند، اشخاص زیاد، برای این که مکّه شریف را تنها زیارت کنند، عمرهای خود را وقف نموده اند.

چون در انواع عبادات و اقسام طاعات الهیّه، غیر از طواف کردن بیت اللّه ، عبادت بی اشتراک نیست، لهذا هر کس کعبه معظمه را تنها طواف کند، در حسب ظاهر مانند آن است که حضرت حق را بی شریک عبادت نموده است...

بقعه مشرفه کعبه معظمه را نه تنها انسان ها، بلکه حیوان ها نیز طواف کرده، علاوه بر این ها موافق آداب مشروحه رفتار و حرکت می نمایند.

«امام ازرقی» در تاریخ سلیس خود، که دائر به احوال مکّه [است] می نویسد: برای اثبات این فقره، از کسانی که دیده اند روایت کرده طواف نمودن یک مرغ را، در یک صورت بسیار غریب، [وآن را] به طور آتی نقل و حکایت می کند:

طواف یک مرغ بیت معظّم را
مشارٌ الیه گوید: روز یک شنبه بیست و هفتم ذی قعده، سال دویست و بیست و ششم هجرت، علی السّحر [و] هنگامی که حجّاج بیت شریف را زیارت می کردند، یک مرغی به هیئت عجیب، به طریق «اجیاد صغیر»(28) با طلوع شمس به حرم شریف مسجدالحرام آمده، در یکی از قنادیل(29) زمزم شریف، که در میان «مقام ابراهیم» و «حجر اسماعیل» واقع است، نشسته و مدّت طویلی اقامت کرد. گمان دارم که از مرغ های دریا بوده است، بعد از آن پریده در روی کعبه معظّمه، در محلّی که میان «رکن یمانی» و «حجر الاسود» بود نشست، و لیکن به «حجر الاسود» نزدیک تر بود. بال های این مرغ، رنگ قرمز مخلوط به سیاه بود. گردن و پاها و منقار او طولانی و نازک بود، چون از محلّ مزبور طیران(30) کرد، بر روی دوش یک حاجی که در مقابل حجر الاسود بود نشسته، و از آنجا برخاسته بر دوش راست یک نفر «حاجی خراسانی» قرار (جای) گرفت، چون خراسانی در احرم بود، به صورت بلند تلبیه می نمود، و گاه گاه می دوید و در میان حجّاج دور می زد طیر مزبور در حالتی که در دوش خراسانی بود و از حجّاج توحش نمی نمود، با خراسانی طواف کرده و خلق این کیفیّت را به نظر تعجّب دیده و به حرکات او حصر نظر دقّت می نمودند، طیر مزبور از حجّاج به قدر ذرّه ای متوحش نبود و هر قدر که تعجّب ووله(31) و حیرت خلق متزاید می گشت، طیر مزبور آرام و سکوت خویش را می افزود،گویا حالت آن بی زبان، خراسانی را مؤثر افتاده بوده است که بی چاره هم طواف می کرد و هم گریه می نمود و اشک های او از ریشش سرازیر می گشت.

«محمّد بن ابی عبداللّه بن ربیعه» که این غریبه را خود مشاهده نموده بود، گوید: که من آن مرغ را در کتف راست خراسانی دیدم، حاجیان یکدیگر را این طرف و آن طرف کرده و به تماشای او می رفتند و آن طیر علاوه بر این که از اهل تماشا نفرت نمی کرد (سهل است)، احتراز هم می نمود. من در آن روز در طواف بودم، در هفت مرتبه یک دفعه درخلف(32) مقام ابراهیم، دو رکعت نماز گزارده و برمی گشتم که کعبة اللّه را بیست و یک دفعه طواف نمودم. در هر دوره، آن مرغ را در کتف خراسانی می دیدم.

یکی از اهل طواف دست خود را دراز کرده و بر پشت او کشید، مرغ مزبور باز نپرید، آخر الامر خود به خود در طرف راست ابنیه مقام شریف، در جایی نشست و منقار خود را در زیر بال گرفته و مدّتی در آنجا بود. (نشست)

حجّاج نزدیک او جمع شده و تماشا می کردند، ناگاه یکی از مأمورین بیت اللّه برای این که به رفیق خود نشان بدهد او را گرفت. طیر مزبور از این حالت رم و هراس نموده، با یک صدای وحشت آمیز یک صیحه ای کشید که صدای او به صدای مرغ شبیه نبود.

شخصی که گرفته بود از این صیحه متوحشّ شده و رها کرد، مرغ، دیگر نایستاده و (پرید) پرواز نمود و در ستون قرمزی که در نزد «دار الندوه» است نشست. بعد از میان «باب العجله» و «باب الندوه» به طرف «جبل قعیقعان» متوجّه شده و پرید. انتهی.

پی نوشتها:


1 ـ دائرة المعارف ترکی عثمانی.

2 ـ عاتق بن غیث بلادی، نشر الریاحین، ج1، ص86

3 ـ ترجمه مرآة الحرمین نسخه مخطوط ص60

4 ـ بر اساس آنچه ابراهیم کردی مکی آورده:

ایوب صبری پاشا در پایان آخرین جزء کتاب مرآة الحرمین، در ص1343 نوشته است:

تألیف کتاب «مرآة الحرمین» را به یاری خداوند بخشاینده، در روز مبارک 24 ربیع الاول سال 1299 ه .ق. به پایان بردم. وی سپس می افزاید: ظاهرا مؤلف پس از آن که در سال 1299 تألیف کتاب را به پایان رسانده، در سال 1301 ه . ق. کار چاپ آن را آغاز نموده و یک سال بعد نیز کار چاپ آن را به پایان رسانده است. التاریخ القویم، ج6، ص331

5 ـ رایج و مرسوم.

6 ـ باور عمومی.

7 ـ زمان های گوناگون.

8 ـ تمامی ساختمانها.

9 ـ از نظر سابقه و قدمت.

10 ـ ستمگران و گردنکشان.

11 ـ محفوظ بودن.

12 ـ دلایل گوناگون.

13 ـ دودمان با شرف و فضیلت.

14 ـ صلاح دید، نظر مصلحتی.

15 ـ در نسخه آستان قدس جمله «ولیکن عمرو بن سهل به قاعده مذکوره رعایت نکرده» افتاده است.

16 ـ به وسیله شخص خود.

17 ـ انسان و جانداری.

18 ـ قحطی و خشکسالی.

19 ـ بر یک روش.

20 ـ کودکی.

21 ـ اشاره.

22 ـ افزون و فراوان شدن.

23 ـ لحظه به لحظه.

24 ـ فراوانی.

25 ـ کاروان ها.

26 ـ پیاپی وارد شدن.

27 ـ آشکار کننده.

28 ـ نام محلّه ای در کنار مسجد الحرام است.

29 ـ چراغ های آویزان شده.

30 ـ پرواز.

31 ـ شیفتگی.

32 ـ پشت مقام ابراهیم.

کلمات کلیدی:

نظر شما