حج گزاری در دوره قاجار (4)
مجله میقات حج زمستان 1380، شماره 38
نویسنده : رسول جعفریان
66
ورودیه بقعه ائمه در بقیع
بقعه امامان در بقیع، متولّیان خاصی از میان سادات مدینه داشت که برای هر نفر که قصد ورود به بقعه ائمه را داشته، ورودیه ای می گرفتند. این افراد از یکی از خاندان های علوی مدینه بودند که از طرف دولت عثمانی به تولیت بقیع گماشته می شدند. متولی مربوط نیز به نوبه خود کسانی را درمحل ورودی بقعه می گماشته است تا از واردین مبلغی بگیرد و اجازه ورود بدهد. شگفت آن که شیخ الحرم، که ازطرف دولت در مدینه حکومت می کرد، بر آنان تسلّطی نداشت و می گفت: «تولیت او ـ سید عبدالکریم برزنجی ـ هم مثل مأموریت من به موجب فرمان سلطانی است و به او اقتداری ندارم.»(1)
محمد ولی میرزا در سال 1260 می نویسد: «در بقیع هرکس وارد می شد، هزار دینار می گرفتند و درِ حیاط هم سه قروش که هر قروشی یک عباسی می باشد. در گنبد حرم بقیع هم، به جهت زیارت حضرت فاطمه ـ سلام اللّه علیها ـ پول می گیرند که ببوسند قبر مبارک را.»(2)
بروجردی در سال 1261 می نویسد: «و مداخل بقیع متعلّق به سید محمد نامی است که ملقّب به جمال اللیل و نقیب السادات است و در اوّل ورود از آدمی پنج قروش که عبارت از یک قرانی و در سایر ایّام سه قروش ـ چنانچه دانی ـ می گیرد.»(3)
اعتمادالسلطنه هم در سال 1263 نوشته است: «خدّامِ ائمّه بقیع، هزار دینار از هر نفری می گرفتند و اذن زیارت می دادند».(4)
فراهانی در سال 1302 نوشته است که: «حُجّاج سُنّی کمتر به زیارت بقعه ائمه در بقیع می آیند و اگر هم بیایند چیزی از آنان نمی گیرند، اما حُجّاج شیعه، هیچ یک را بی دادن وجه نمی گذارند داخل بقعه شوند. تنها پس از دادن این وجه است که آنان آزاد هستند بدون تقیه هر زیارتی را که می خواهند بخوانند.»(5)
نایب الصدر (در سال 1305) اسامی برخی از این سادات را آورده و با اشاره به درآمد زیاد آنان، اشاره به شب نشینی های آنان در این ایام دارد که حاصل درآمد آنان از بقیع است.(6) وی به آنان اعتراض کرده است که چرا شب ها در «بقعه جدّتان چراغی روشن نمی نمایید.» آنان گفته اند که اگر سالانه یک هزار و پانصد تومان به آنان داده شود، آنان هم چراغ روشن خواهند کرد و هم از عجم ها پولی بابت ورودیه نخواهند گرفت.(7)
نجم الملک در سال 1306 نوشته است: «در قبرستان بقیع، بقعه ائمّه طاهرین، بوّابی دارد کریه المَنظر، چماق به دست، غضب آلود. هر نفر ایرانی که خواهد به قصد زیارت داخل شود، با کمال تشدّد یک صاحبقران از او می گیرد و اگر بخواهد آن شخص روزی پنج مرتبه مثلاً وارد شود، باید پنج قران بدهد و همین که قلیلی آنجا ماند، زیارت نخوانده گوید: بیرون شو. شخصی خواست روزی بانی یک مجلس روضه شود در تحت قبّه مطهّر ائمّه، بوّاب مانع شده، مبلغ دو روپیه، که شش هزار دینار باشد، داد تا اذن حاصل نمود. و این همه ایرادات برای عجم است با اعراب احدی را کاری نیست.(8)
گزارش دیگری هم از سال 1317 حاکی از آن است که: «درِ حرم محترم، متصل از صبح تا غروب دو ـ سه نفر از اهل سنت نشسته اند، یک درِ حرم باز است و لنگه دیگر بسته، هر کس بخواهد مشرّف شود، معمول است نفری یک صاحبقران می گیرند، اگرچه روزی ده مرتبه باشد. این قران باید در هر دفعه داده شود، گاهی ده شاهی هم راضی بودند و منع نمی نمودند.»(9)
زائر دیگری نوشته است که: «خادمان بقیع در عین طمع، اهل قناعتند: «هرکس از عجم... فی الجمله تعارفی به خدّام بقیع بدهند، آن خادم همان [ شخص [را با رفقایش داخل صحن کرده، خود در [ کنار ] در نشسته محافظت آمد و شد اهل سنت را می نمایند تا آن ها به دل خواه، زیارات مأثوره و... به عمل آورند و هر گاه در این حالات کسی از اهل سنت بیاید، اعتنا به شأنش باشد و نتواند او را منع از دخول کند، پیش آمده، مردم را خبر می دهد: یا حاج ، با خبر، جاء المنافق !(10)
حسام السلطنه در سال 1297 نوشته است که: «چون بوابانِ بقعه مبارکه، درِ بقعه را بر روی حجاج می بستند که به ضرب و شتم پول گرفته در را باز کنند، لهذا به آن ها سفارش کرده، نوید رعایت و نوازش دادم که مانع حجاج نشوند و درِ بقعه را در این چند روز مفتوح بگذارند که حجاج به آسودگی زیارت نمایند، آن ها هم قبول کردند».
وی می گوید: «آنها وظیفه ای از طرف دولت ندارند و مخارج سال خود را از همین راه به دست می آورند.»(11)
در سال 1316 یک ایرانی با نام حاجی صادق، برای امین الدوله شرح داده که: چهل سال است که در بقیع خدمت می کند «و هر روز دو مرتبه بقعه و اطراف را جارو می کنم... و از برکت ائمه اطهار علیهم السلام پشتِ همه از ترس من می لرزد».(12)
پس از آن که امین الدوله به مدینه مشرف شده، یک روز که به زیارت بقعه ائمه رفته، می گوید: «غیر از حاجی صادق یزدی و یک ضعیفه سیاهِ کفشدار و یک سقا کسی نبود. کلیددار و متولّی و زیارت نامه خوان حضور نداشتند و درِ بقعه متبرکه بسته و مقفّل بود.(13)
وی اظهار می دارد که: گویا این کار به عمد بوده است. در واقع، داستان از این قرار بوده است که شریف از شیخ الحرم مدینه خواسته است تا به دلیل حضور امین الدوله و دیگر اعیان ایرانی یا به عبارت خودِ او، چون «ذوات کرام و مردم جلیل و نبیل از ایرانیان به مدینه طیبه می آیند، اهتمام کنید خدام و کلیدداران و متولّیان بدطوری و طمع و توقف بیجا و اخذ و عمل ناروا نکنند. شیخ الحرم نظر به توصیه شریف قدغن کرده اند از زوار چیزی گرفته نشود و چون در بقعه بقیع بر سبیل مقطوع از هر کس چند قروش گرفته می شد، سید عبدالکریم برزنجی، کلیددار بقعه شریفه از حکم شیخ الحرم اعراض کرده، در خانه خود نشسته و به بقیع نیامده است.»(14) امین الدوله که شاهد «ذلّت و بی شأنی ایرانیان» بوده، به دلیل بیرون رفتن شیخ الحرم دستش به او نرسیده، بنای تشر و لاف را گذاشته به سید عبدالکریم پیغام می دهد: «فضایل و کمالات شما را از دور شنیده بودیم و می گفتند نسبت به ایرانی ها چه تحقیر و توهین می کنید و همیشه درِ حرم ائمه هدی علیهم السلام بسته است، حالا به رأی العین دیدم و اگر زنده به اسلامبول رسیدم، تکلیف این قسم کلیدداری را معلوم خواهم کرد».(15)
فردای آن روز سید عبدالکریم نزد وی آمده، عذرخواهی کرده و اظهار می کند «مایه معاش یک خانواده به همین آستان حوالت است.» امین الدوله به او قول داد که پولی به او بدهد و او نیز در را به روی زوّار بگشاید. زوار نیز که این بار قرار نبود پولی بدهند، چون امین الدوله تقبّل کرده بود، «الحق بی مروّتی کردند و مفت خود دانسته، نقیری به کفشدار ندادند، چه رسد به کلیددار و خدمه !» امام جمعه تبریز حاج میرزا آقا پذیرفت تا «در تبریز مبلغی معیّن کنند، همه ساله هزار تومان برای خدام این حرم محترم عاید شود.» خود امین الدوله نیز قول مساعدت داد. امین الدوله می افزاید: خدا حاجی محسن خان مشیرالدوله را خیر ندهد که در طهران همین شیخ جزاء نخاوله آمده بود و قرار دادیم چند نفر از این طایفه شیعی با وظیفه دولتی در بقعه بقیع مشغول خدمت شوند و کار منحصرا در دست سید برزنجی نباشد که با زوّار شیعه و زمره امامیه شاید عداوت داشته باشد. تحریر فرمان و دستور استخدام را به عهده او گذاشتم، به قدری مسامحه کرد که پس از استعفا و انفصال من از خدمت، شیخ جزاء آیساً به مدینه برگشت».(16)
به هر حال، اقدامات امین الدوله در مدینه نتیجه داده و سید عبدالکریم زمینه را برای حضور گسترده زائران ایرانی در بقعه ائمه فراهم آورد و امین الدوله نیز قول تلافی داد.(17)
کازرونی از سال 1315 خبر داده است که «از هر آدمی یک قرانی می گرفتند و داخل در روضه مطهره می نمودند».(18)
زائری در سال 1331 «سلوک خدمه را با زوّار» خیلی ناگوار شمرده می نویسد: «به هر یک، یک بلیت می دهند و یک مجیدی می گیرند. اگر کسی نداشته باشد راه نمی دهند.»(19)
دشواری های مذهبی شیعیان و تقیّه
در فقه شیعه، مسأله تقیه، مسأله ای اساسی است که هر شیعه باید به آن وفادار باشد و به هیچ روی، از آن روی برنتابد. مصداق این تقیه، در حرمین شریفین و در برابر اهل سنت، این بود تا در صورت حساسیت، در انجام اعمال مذهبی خود تقیه داشته باشند. این تقیه به حدّی بود که بنا به برخی از دیدگاه ها، فتوا و حکم به تمام خواندن نماز برای مسافر، در مسجد الحرام و مسجد النبی در اصل از روی مصلحت تقیه بوده است.(20)
یک نمونه از این موارد، شرکت در نمازهای جماعت اهل سنت در مسجد الحرام و مسجدالنبی بوده است که در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام روی آن تکیه شده است. حجاج ایرانی در این باره، یا می بایست در هنگام نماز در مسجد نباشند یا در صورت حضور، در نماز جماعت شرکت کنند. امین الدوله که در سال 1316 مشرف شده، در نمازهای جماعت مسجد الحرام شرکت می کرده و می نویسد: «نمازها به جماعت و فرادا ادا شد.»(21)
زائری در سال 1317 با اشاره به برگزاری چهار نماز جماعت از سوی چهار امامِ چهار مذهبِ فقهی اهل سنت، در باره وضعیت خود در لحظه برگزاری نماز اظهار می دارد که: «یا باید در آن موقع از مسجد بیرون می رفتم یا در صورت ماندن، این ممکن بود که در گوشه ای بنشینم و طبعا کسی نیز متعرض نبود ولی خیلی بد نما بود و خلاف تقیّه و احتیاط».(22)
طبعا در سال هایی که به دلیل روابط حسنه ایران و عثمانی، دولت استانبول در باره برخورد با ایرانیان، به شریف مکه سفارش می کرد، شیعیان کمتر گرفتار تقیه بودند، اما در صورت سختگیری، تقیه لازم تر به نظر می آمد. زائری پس از شرحی که از احترام به حجاج ایرانی ارائه داده، اشاره می کند که: «این اوقات از بابت امنیت حاج در مکه معظمه و ورود مسجد الحرام و کمیِ تقیّه، دخلی به سنوات سابقه ندارد.»(23) با این حال، همین زائر تأکید می کند که: «شخص عاقل ابدا نباید شرایط احتیاط تقیه را از دست بدهد که یک مرتبه دچار زحمت و محنت می شود».(24)
و همو می افزاید: «یکی از اهل آن صفحات که شیعه بود، به ماها توصیه نمود که در ذهاب و ایاب قبرستان ابوطالب به هیأت جمعیت بروید و رسم تقیه را از دست ندهید که بیم آزار همه جا در کار و گذار خواهد بود.»(25) همین نویسنده در جای دیگری نیز بر حفظ «قانون تقیه» از سوی حاجِّ عجم، تأکید کرده است.(26)
تقیه در منازلِ مسیرِ رفتن و بازگشتن نیز وجود داشت. میرزا داود که در مسیر حج گذارش به استانبول و مسجد ایاصوفیه افتاده بود، می نویسد:
«رفتم گوشه ای که نماز خود را بخوانم، حاجی قاسم عرب که همراه بود، خیلی می ترسید که من به طریق اهل شیعه نماز کنم، اعتنا نکرده، نماز خود را خواندم، کسی هم به سر وقت من نرسید.»(27)
در مسیرهای داخلی حجاز نیز از آنجا که شتربانان نوعا سنی بودند، زائرین ایرانی مجبور بودند تا در حضور آنان تقیه کنند، به طوری که «در خیمه خود، انسان نتواند یک دو رکعت نماز کند.»(28) امین الدوله که به عنوان یک رجل سیاسی سخت مورد احترام بود، در راه، بر خود فرض دید تا در برابر جمازه سواران و رییس آنها که شریف محمد ـ یعنی سید ـ بود، برای وضو در پشت «چند درخت که حایل» بود وضو ساخته، پس از آن، «نمازها را دست بسته و بی قنوت» بجای آورد.(29) ایضا امین الدوله در وقتی که زیارت رسول خدا صلی الله علیه و آله را خوانده و در ادامه برابر قبر شیخین ـ ابوبکر وعمر ـ رسید، به زیارت نامه خوان گفته که «بایستد و زیارت بخواند». پس از آن می افزاید: کسی جز حاج ملا باشی با من موافقت نکرد. سید محمد ـ زیارت نامه خوان ـ هم سرهم بندی کرد و زیارتی از فحش بدتر خواند.(30)
در کشتی نیز همین دشواری بود. زائری از سال 1317 گزارش می دهد که در بازگشت از جدّه به سوی اسلامبول در کشتی آنها چهارصد نفر بوده که «نهایت پنجاه ـشصت نفر» شیعه بوده اند و به نوشته او در چنین وضعی روشن است که «بابت آن عداوت و تنافر مذهبی چه می گذرد».(31)
میرزا داود نیز نوشته است که در راهِ رفتن به قرن المنازل، با یک عالم حنفی مواجه شده است. وی گفته است که «من چندی قبل با یک نفر شیعی آشنا شدم، دعایی عالیة المضامین می خواند، خوشم آمد، از او کتابش را گرفته ام، شما می دانید دعا از کیست؟ گفتم: از فقرات آن در خاطر داری؟ یک فقره خواند، دعای کمیل بود. گفتم: دعا از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام است، راوی کمیل بن زیاد. قدری از دعای ابوحمزه برای او خواندم، تعجب کرد و خیلی پسندید و از حقیر خواهش نسخه آن را کرد، قدری هم از جواز لعن معاویه و از مذهب صحبت کردیم، معاویه را تجویز لعن نمی کرد، اما یزید را خیلی لعن کرد. حقیر هم قدری تقیه، و قدری هم نرم نرم با او صحبت کردم».(32)
زمانی که فرهاد میرزا (در سال 1292) در راه مدینه به مکه، در وقت وضو مسح کرد، مورد اعتراض یکی از اعراب بدوی قرار گرفت. وی برای گریز گفت که بر مذهب مالک بن انس هستم که به مسح قائل است. عرب بدوی با «نعم، مرحبا» بحث را تمام کرد و فرهاد میرزا نوشت «از برکت مالک، هالک نشدیم.»(33) گفتنی است که برای دست نگرفتن در نماز هم، فتوای مالکی ها کمکی برای شیعه بود؛ زیرا آنان نیز دست نمی گرفتند، و این راه گریز برای شیعه را هموار می کرد.
فراهانی نیز که به سال 1302 به حج آمده، لزومی برای تقیه ندیده می نویسد: «در این عصر تقیه کردن حرام است، منتها خلفا را نباید سبّ کرد. دیگر تغییر لباس کردن و طریقه جعفری را پنهان نمودن، جز ذلّت و نفاق حاصلی ندارد. همه اهل تسنن می دانند که عجم ها مذهب جعفری دارند» و طبعا تقیه سبب می شود که آنان را متهم به نفاق کنند.
وی می افزاید: «چطور در عرفه و میقات ها، علانیةً شیعه ها مخالفت می کنند و هیچ کس از آن ها مؤاخذه نمی کند و هیچ طوری نمی شود، اما در مقام نماز و وضو که آمدند، خود را مجبور می کنند که دست بسته نماز و قنوت بخوانند و حال آن که مالکی ها هم دست باز نماز کرده سر و پا را مسح می کنند.»(34) وی در موارد دیگر نیز بر عدم لزوم تقیه تأکید کرده و به خصوص در باره مراسم روضه خوانی اشاره دارد که در سالی که وی حاضر بوده، حجاج عجم در نهایت آزادی این مراسم را ـ البته در محله نخاوله ـ برگزار می کرده اند.(35)
جدای از مسائل مذهبی، اصولاً رفتار عجم ها در مکه و مدینه، مشکل خاصی نداشته و تحریک کننده گزارش نشده است. با این حال، برخی از سفرنامه نویسان در این باب مطالب شایسته ای یادآوری آورده اند.
نایب الصدر شیرازی پس از شرحی از دزدی هایی که از حجاج در گمرک جده شده، و تلاشی که برخی زائران در گذراندن اموال خود، پنهان از چشم گمرکیان داشته اند، به حجاجی که به «عزم زیارت بیت اللّه » می آیند گوشزد می کند که «سزاوار نیست مال التجاره» همراه آورند و «حواس را صرف معاملات کنند». اما «برفرض که آوردند» تلاش کنند تا کاری «به قاعده» انجام داده موجب «بدنامی حجاج ایرانی» نشوند.(36)
در جریان تقیّه، ایرانی ها نوعا خود را بر مذهب شافعی معرفی می کردند، گرچه در مواقع خاصی که احکام شیعه مطابق برخی از مذاهب مانند مالکی ها بود، مانند دست رها کردن در نماز و یا مسح پا، تمسک به مذهب مالکی می نمودند. میرزا داود در سال 1322 در کشتی، به دو نفر از ملاهای حنفی بخارا، خود را بر مذهب شافعی معرفی می کند.(37)
باید توجه داشت که سنی ها به ویژه خواجه های حرم، از مذهب ایرانیان آگاه بوده و تقیه چندان سودی برای آنان نداشت. برای نمونه در وقت نماز جمعه، ایرانی ها را از حرم مدینه بیرون می کردند. میرزا داود در این باره می نویسد: «روز جمعه را هم رفتم تماشای نماز جمعه را کردم، در مدینه. گویا حقیر را سنی گمان می کردند، که در وقت صلواتشان ابدا متعرض حقیر نمی شدند و احترام می کردند، ولی باقی مردم عجم را وقت نماز از مسجد بیرون می کردند، حقیر هم در نماز اقتدا می کردم».(38)
پیش از این، به بحث تغییر لباس توسط ایرانی ها برای حفظ حرمت خود اشاره کردیم. طبعا پوشیدن لباس عربی یا ترکی، قدری از حساسیت ها کم می کرد.
بحث های مذهبی با سنیان
به رغم تقیه شیعیان، بسیاری از سنیان، از مقیم و مسافر، از مذهب ایرانیان آگاه بودند و در این میان، به ندرت بحث های مذهبی نیز مطرح می شد. سابقه این مسأله به دوره صفوی می رسد که مسافری مغربی در سال 1072 از بحث مفصل خود با یک طلبه اصفهانی سخن گفته و از تسلط او بر مباحث عقلی یاد کرده است.(39) در این زمینه نمونه هایی از دوره قاجاری هم گزارش شده است. از جمله در سال 1331 گزارش شده است که در راه حج، برخی از روحانیون شیعه با عالم حنفی که مقیم در منطقه دیر بوده، بر سر مباحث مذهبی، با یکدیگر گفتگو کرده اند. مهم ترین این مسائل بحث از متعه، مسح پا، مهر، حدیث منزلت، حدیث غدیر و برخی از مباحث فقهی و اصولی و کلامی بوده است.(40) فرهاد میرزا نیز که در جماعت اهل سنت حاضر شده و کنار قاضی مدینه عیسی افندی بوده، در باره برخی از مسائل مذهبی با وی گفتگو کرده است. از جمله در باره این که آیا «بسم اللّه ...» جزو قرآن است یا نه و این که چرا امام جماعت بسم اللّه را یا نمی گوید یا بلند نمی خواند.(41) فرهاد میرزا به شخصی که قرآن می خواند و جایی را که غلط کتابت کرده بودند، غلط تلفظ می کرد، تذکر داد، اما آن شخص«چنان عربده می کرد و وا می نمود که العیاذ باللّه عجم ها می گویند قرآن غلط است نه این که قرآن غلط دارد».(42)
اختلاف شیعه و سنی در رؤیت هلال
اعمال حج تمتع از روز نهم ذی حجه آغاز می شود، به طوری که حاجی می بایست از ظهر روز نهم تا مغرب شرعی در عرفات بماند و اگر نماند، حج او صحیح نیست.
مهم ترین دشواری میان شیعه و سنی از این بابت در آن بود که شیعیان نظر قاضی مکه را برای حکم به اول ماه نمی پذیرفتند بلکه لازم می دانستند تا برای خود آنان اثبات شود. طبعا اگر در اثبات شب اول ماه، اختلاف نظری پیش نمی آمد، مسأله حل شده بود و همه حجاج اعم از شیعه و سنی روز عرفه یعنی روز نهم ذی حجه را درعرفات بسر می بردند. جزائری می نویسد که در شب اول ماه برای استهلال روی کوه ابوقبیس رفتیم وماه دیده شد و پس از آن، شیعه و سنی دسته دسته نزد حاکم مکه می آمدند و شهادت می دادند. نتیجه آن که «بحمداللّه ثابت شد و اختلاف بین شیعه و سنی در این خصوص پیدا نشد. و اغلب سال ها این اختلاف مایه زحمت حجاج می شود.»(43)
موارد اختلاف البته فراوان بود. در گزارشی که از سال 1260 در دست است، اختلاف در رؤیت ماه پدید آمد، «به جهت این که پیش پاشای شام به شهادت دو عرب بدوی ثابت شد که ماه از چهارشنبه است و حکم کرد که پنج شنبه نهم است به خلاف قاضی و شریف که عرفه را جمعه می دانند.» محمدولی میرزا از ترس مجبور شده است تا از سنیان پیروی کند. وی خود تصریح می کند که «ماهم از ترس آمدیم به منا و شب را در آنجا نماز کردیم». دامنه این اختلاف بالا گرفت و شیعیان که الزاما می بایست بر مبنای خود عمل می کردند، مجبور شدند تا پولی به شریف مکه بدهند: «بعد از سعی و دوندگی بسیار پانصد غازی به شریف وعده کردیم که مرخص کرد که شب جمعه و روز جمعه را در عرفات بمانیم. جمعیت گذاشته ماندیم. پانصد غازی به هزار زحمت مردم دادند.»(44)
در سال 1263 که حجاج ایرانی از ماه شعبان از بغداد حرکت کرده و آخر رمضان را در حلب بودند، از همانجا اختلاف در رؤیت ماه آغاز شد. اعتمادالسلطنه می نویسد که روز بیست و هشتم رمضان بود که گفتند برای مفتی شام اول ماه ثابت شده و فردا عید است، در حالی که حتی روز شنبه هم ماه رؤیت نشد.(45)
از سال 1317 نیز گزارش شده است که «چون امسال اختلاف در غره ذی حجّه میان شیعه و سنی پیدا نشده بود، لهذا کثرت خلق و ازدحام حاج در اینجا نمایشی زایدالوصف داشت».(46)
ظهیرالملک در سال 1306 می نویسد: «دیشب در عرض راه رؤیت هلال شد، خیلی هم ارتفاع داشت، الحمد للّه رفع این اختلاف شد.»(47) اما غافل از آن که، سنی ها یک شب قبل را شب اول ماه اعلام کرده بودند. در چنین شرایطی بود که اختلاف بالا گرفت. شیعیان خود را موظف می دیدند تا فردای روزی که سنی ها آن را روز عرفه می دانستند، در عرفات حاضر شوند و به این ترتیب یک روز عقب تر از اهل سنت بودند. این تعویق، تا پایان اعمال حج در منا ادامه داشت. ظهیرالملک می نویسد: «امروز که سه شنبه هشتم است، اهل جماعت، نهم کردند، لهذا خیال دارند امروز عصر بروند [ عرفات ] و ان شاءاللّه ما خالی از اغیار آسوده باشیم.»(48)
کازرونی هم در سال 1315 نوشته است: «شب جمعه غرّه ذی حجة الحرام، هلال را به مبارکی و میمنت رؤیت نمودیم، خیلی مرتفع بود و همین ارتفاع سبب اختلاف میان فریقین شد.»(49) به همین دلیل بود که «دو روز در عرفات توقف کردیم و نیت وقوف را از ظهر یکشنبه نهم که روز دهم اهل خلاف بود، تا غروب آفتاب قصد کردیم».(50)
فرهاد میرزا که در سال 1292 به حج مشرف شد، خود اهل علم و دانش و مدعی نجوم شناسی بوده و موقعیت شاهزادگی نیز داشت. زمانی که در راه آمدن به مکه احساس کرد که ممکن است اختلاف شود، به سعید پاشا امیر حج گفت: «من از اهل علم هستم و روز پنجشنبه را غرّه می دانم، اگر شما اختلاف داشته باشید، باید عسکر بدهید، من روز جمعه را در عرفات خواهم ماند. من علم خود و دین خود را به تقویم سالنامه اسلامبول تابع نمی کنم.»(51) به دنبال آن، اختلاف وسعت گرفته و محمل شامی و مصر یک روز زودتر ـ روز چهارشنبه ـ به منا رفتند؛ اما فرهاد میرزا که روز جمعه را عرفه می دانست، نرفت. به طور معمول، زائران شب عرفه را به منا رفته و صبح روز بعد به عرفات می روند تا از ظهر تا مغرب را در آنجا باشند.
فرهاد میرزا می نویسد: «اهل شیعه از هر ولایت و عجم ها که تقریبا پنج هزار نفر می شدند، از من استعلام کردند. گفتم من امروز نخواهم رفت و اهل عجم هم مأذون نیستند بروند. همگی متابعت مرا کردند و کسی از شهر مکه معظمه حرکت نکرد.»(52) ظاهرا میان خود متولّیان حج اهل سنت نیز اختلاف پیش آمده و «خطیب خطبه عرفه را» نخواند. این امر سبب خشنودی عجم ها شده و از این که «به جهت متابعت و خدمت شاهزاده» حج آنان باطل نشده، مسرور گشتند.(53) نتیجه آن که سنی و شیعه هم روز جمعه را عرفه کردند.
این اختلاف در سال 1297 نیز صورت گرفت و گزارش شده است که «شب جمعه هشتم ـ ذی حجه ـ در میان حضرات اهل تسنن شهرت یافته که امشب عرفه است. همه بحمد اللّه کوچیده، رفتند به منا.» این امر سبب خوش حالی زائران ایرانی شده، آن شب را به خلوتی در مسجد الحرام گذرانده «به کام دل حَجَر را» بوسیدند.(54) البته برخی از درباریان ایرانی که در حج حضور داشتند، لازم بود تا حرمت اکثریت را حفظ کرده و از جمله ـ به گزارش دختر فرهاد میرزا، عمویش ـ حسام السلطنه در همین سال (1297) «به ملاحظه این که زیاد مخالفت حضرات نکرده باشد، شب را در منا توقف نکرده، یک سر به عرفات رفتند».(55)
در میان سنیان این شایع بوده است که اگر روز عرفه که نهم ذی حجه است، به روز جمعه بیفتد، حج آن سال، حج اکبر می شود. به همین دلیل، زمانی که عرفه به اختلاف رؤیت ماه، به پنجشنبه یا جمعه می خورد، بیم آن می رفت که قاضی مکه روز جمعه را انتخاب کند که حج آن سال حج اکبر باشد. حسام السلطنه نوشته است که «گویند هر سالی که قاضی آنها اثبات این مطلب کرده، حج را به اصطلاح آنها حج اکبر ساخت، از جانب دولت علیّه عثمانی وظیفه کلّی به او عطا شود که در نسل او باقی و برقرار بماند».(56) همین مسأله بود که در باب اثبات اول ماه در این موارد، سبب تردید دیگران می شد. حسام السلطنه که در سال 1297 به حج مشرف شده، از اختلاف شیعه و سنی در این باب یاد کرده است. وی می نویسد: «قدغن کردم به حمله داران ایرانی ... امروز حرکت نکرده فردا را مستعد حرکت باشند».(57) وی می افزاید که اکثر اهل تشیع نیز متابعت ما را نموده خارج نشدند. در عرفات نیز «اردوی شامی و مصری با جناب شریف مکه در سمت یمین بود و اردوی ما با تمام شیعه ها در سمت یسار». شیعه ها آن شب را در منا ماندند و به امامت میرزا حبیب اللّه رشتی که از مراجع دینی نجف بود و به حج آمده بود، نماز گزاردند.(58) شمار شیعیان در میان یکصد و پنجاه هزار نفر زائر، از دید حسام السلطنه، در سال 1297 حدود بیست هزار نفر بوده است.(59) البته رقم حجاج در سی سال پیش از آن، در حدود هفتاد هزار نفر بوده است.(60) چنان که گفته شده است که شمار حجاج در سال 1306 بالغ بر یکصد هزار نفر بوده است.(61)
در سال 1302 نیز اختلاف نظر پیش آمد و عامل آن همین مسأله حج اکبر؛ یعنی افتادن روز عرفه به روز جمعه بود.
فراهانی نوشته است که «سنی ها اصرار دارند که عرفات به جمعه بیفتد. یکی به واسطه آن است که دریافت حج اکبر کنند و یکی به جهت آن که اگر عرفات به جمعه بیفتد، قضات، هم از دولت علاوه وظیفه دارند و هم از بابت حج اکبر نذرها و نیازها بیشتر می شود.» نتیجه آن شد که سنی ها عصر جمعه از عرفه رفتند و «شیعه ها که قریب شش هزار می شدند و بیشتر رعیت دولت ایران بودند، چون هیچ کس ماه را ندیده بود، روز شنبه را عرفه کردند».(62) نیروهای نظامی عثمانی نیز برای محافظت از شیعیان ماندند، اما قریب چهارصد ریال فرانسوی که معادل دویست و سی تومان ایرانی بود، پول گرفتند.
نایب الصدر در سال 1305 با اشاره به این که هیچ کس ادعای رؤیت ماه را نکرده بود، یک مرتبه خبر دادند که «قاضی بما هو راضی، حکم داده اند که امروز روز هشتم است». تمام شواهد حکایت از آن داشت که کسی ماه را رؤیت نکرده است؛ اما این که چرا قاضی چنین حکمی کرده، باز هم حکمت آن در حج اکبر اهل سنت و افتادن عرفه به روز جمعه بوده که شرح آن را نایب الصدر آورده است.(63) وی ادامه می دهد که: «چاره ای جز تبعیت نبود»، و بنابراین، یک روز قبل از ترویه؛ یعنی روز هفتم به سمت منا حرکت کرده اند. فردا صبح به عرفات رفتند و شب هنگام زمانی که یک صد و پنجاه هزار سنی از عرفات به سمت مشعر حرکت کرده اند، «به قرب سی هزار شیعیان حیدر کرّار آن شب را احیا داشتند... چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی.» البته این ماندن اضافی خرج داشت: «هر یک نفر شیعه ایرانی مبلغ یک ریال فرنگسا به اسم مخارج عساکر سلطانی که برای حفظ زوار مقرر است» باید می دادند.(64) نایب الصدر توضیح می دهد که در مواردی که اختلاف نظر پیش می آمد و شیعیان روز بعد را می ماندند، شریف مکه دو نفر از بنی اعمام خود را نزد شیعیان می گذاشت تا اگر مسأله ای پیش آمد حل کنند.
امین الدوله در سال 1316 نوشته است که «بحمداللّه در این سال میان فریقین در رؤیت هلال و موقع عید خلاف نیست».(65)
در سال 1331 نزدیک بود که اختلاف پیش آید که علمای شیعه به تحقیق و تفحص پرداختند که مشکل رفع شد.(66)
بر اساس نوشته های برخی از زائران، حجاج ایرانی و به طور کلی شیعه، در عرفات، در محل مستقلی وقوف می کرده اند. بر اساس گزارشی از سال 1317 از یک صد هزار زائر شیعه در این سال، حدود «هفت ـ هشت، نهایت ده هزار نفر» شیعه بودند که «یک طرف دیگر مقابل کوه که شرعا نباید بالای کوه رفت، به خلاف حضرات که بالا بودند» اقامت داشته اند.(67)
حجاج ایرانی و گذران اوقات در ایام حج
کار اصلی زائر در این سفر، انجام فریضه حج و زیارت قبر پیامبر صلی الله علیه و آله بود که به هر روی انجام می گرفت. افزون بر آن، انجام کارهای مستحبی به ویژه دوره کردن قرآن در مکه و مدینه و اقامه نمازهای مستحبی و قضا در مسجد الحرام و مسجد النبی جزو معمول ترین کارهایی بود که با رفت و آمد روزانه به این مساجد انجام می گرفت. زیارت اماکن متبرکه، به ویژه بقیع و سایر مساجد، همان طور که گذشت، جزو کارهای زائران بوده است. با این حال، فرصت های فراوانی برای زائر باقی می ماند که باید آن را به گونه ای سپری می کرد. این فرصت ها اغلب به دید و بازدیدها و رفت و آمد با یکدیگر و نشستن و برخاستن و سخن گفتن از هرچیز بوده است. طبیعی است که در سفر، افراد غریب با یکدیگر آشنا شده و گفتگوها از هر نوع میان آنها صورت می گرفت.
توده زوار شب را به مسجدالحرام رفته و به طواف و نماز و خواندن قرآن می پرداختند. آنان فرصت های دیگر خود را به گردش در بازار، دید و بازدید برگزار کرده و اگر روزهای آغازین محرم را در مکه یا مدینه می ماندند، با مجالس روضه خوانی سپری می کردند.
اعیان و اشراف نیز که به حج می آمدند، طبعا راحت تر از دیگران بودند. این افراد، جدای از ملاقات هایی که با شریف مکه یا والی این شهر داشتند، همانند سایر حجاج دید و بازدید از یکدیگر داشته، به گفتگوهای مختلف می پرداختند. امین الدوله که پس از عزل از ریاست وزاریی به حج آمده و در حقیقت برای فرار از اوضاع غیرعادی پایتخت بر ضد خود از ایران درآمده، حتی در مکه نگران حضور آشنایان امین السلطان صدر اعظم جدید مظفرالدین شاه است. برای همین است که می گوید: «مکه مجمع جماعتی از ایرانیان منافق است»(68) که اشاره اش به خصوص به آشنایان صدراعظم جدید است.
وی می نویسد که «امسال شمار زیادی از حجاج از جمله معاریف ایران هستند»(69) و سپس برخی از آنان را معرفی می کند که به دیدن وی آمده و «چای و قهوه و قلیان صرف کرده برخی ناهار را هم ماندند.(70)
در جمع کاروان ها، افراد عالم و روحانی، نقشی خاص در پاسخگویی به پرسش های مردم از یک سو و گذراندن اوقات آنان داشته اند. در سفر امین الدوله عالمی با نام حاج شیخ جعفر ترشیزی و فردی دیگر با نام ملاّباشی بوده که امین الدوله اوقاتش را با آنان سپری می کرده است. یکجا می نویسد: «شب ها به صحبت حاج شیخ و تحقیقات و قصه های او ساخته وقت می گذرانیم».(71) و در جای دیگر «حاج شیخ ترشیزی هم مشغول تحقیقات و بیان مهملات است».(72) با این وصف، امین الدوله، معمولاً وقت رفتن به حرم شیخ را همراه می برد: «حاج شیخ ترشیزی را آواز دادم و متفقا به حرم رفتیم».(73) زمان فرارسیدن عاشورا هم ترشیزی می خواسته برای امین الدوله روضه بخواند که او اکراه داشته، به شوخی می گفته: مراد از روضه ذکر مصائب و رقت و بُکاء است؛ می ترسم منبر حاج شیخ برای من مضحک واقع شود و ثواب تعزیه داری به گناه مبدّل گردد.(74)
گذشت که جدای از حجاجی که با هزینه خود می آمدند، شماری درویش مسلک و حجه فروش نیز به حج می آمدند که حج گزاری برای آنان شغل به حساب آمده و می کوشیدند تا دیگران را بدوشند و اندوخته ای جمع آوری کنند. برخی هم در آنجا به دوره گردی و مداحی و نوحه خوانی پرداخته پولی جمع می کردند. امین الدوله که شب عرفه را در منا گذرانده از آرامش آنجا خبر داده، می افزاید: «جز این که درویش های ترک وخراسانی و کاشانی و همدانی و غیره به مدح گویی و نوحه خوانی با آواز کریه و الفاظ رکیک پرسه می زنند و آفت راحتند.»(75) و در وقت «باز چاووش ها و درویش ها پرسه می زنند و آهنگشان گوش و دل را می خراشد».(76)
گردش بازار هم برای ایرانی ها جالب توجه بوده است. در واقع، زائران بر اساس حکم استحبابی خریدن هدیه از حرمین، به طور معمول اجناسی را خریداری می کردند. یکی از معروف ترین این بازارها در منا بوده که ایام توقف حجاج در آنجا از روز دهم تا دوازدهم یا سیزدهم ذی حجه، مملوّ از جمعیت فروشنده و خریدار بوده است. در واقع این ایام، افزون بر آن که اعمال مذهبی در آن انجام می گرفته، هم ایام سرور و شادی و آتش بازی بوده و هم ایام خرید و رفتن به بازار.
یکی از دیدنی ترین بازارها برای ایرانیان، بازار برده فروشان بوده است که به خاطر عرضه غلامان و کنیزکان و خواجگان سخت برای ایرانی ها دیدنی بوده است.(77) نجم الملک در سال 1306 بازار برده فروشان را دیده و شرح مفصلی از آن نوشته است. وی اشاره می کند که «مشتری از اهل هر مملکت که در آنجا وارد شود، با کمال مهربانی با او گفتگو می کنند ... مگر آن که مشتری از اهل ایران باشد، ابدا به او اعتنایی ندارند، و بلکه اگر اندک توقفی نمود، دور نیست صدمه ای به او بزنند و معامله با او را حرام می دانند.(78)
امین الدوله نیز در سال 1316 این بازار را دیده و گزارش کرده، می نویسد: «آنچه معلوم شد این بیچاره ها را از عجم ترسانیده اند و گمان می کنند که در دست ایرانی ها جور و ظلم می بینند، سهل است، گوشت آنها خورده می شود».(79) یکی از کنیزکان صبا نام داشته که فارسی هم می دانسته است. وی مدتی در ایران کنیز حاج اسدخان بوده و سال پیش از آن، وقتی اسدخان با همسرش به حج آمده «عیال حاج اسدخان به تصور آن که شوهرش به صبا مایل است، اصرار کرده او را در مکه فروختند و از پارسال هر کس به او مشتری شده، به تعصب تشیع تن نداده» است. این کنیز اصرار داشت تا ایرانی ها او را بخرند و «از ذلّت دستگاه برده فروشان برهانند». بالأخره امین الدوله سر غیرت آمده، با توجه به این که هزینه بردن این کنیز تا ایران قریب پانصد تومان می شود، او را خریداری کرده است.(80)
اصولاً بازار برده فروشان برای ایرانی ها بازاری جذاب و دیدنی و به قول میرزا داود که در سال 1322 از آن دیدن کرده «از جمله چیزهای عجیب و تماشایی» شهر مکه بوده است. به گزارش وی، نوع این افراد [ نوعا ] توسط اعراب دزدیده شده و به قسمتی از بازار که سرپوشیده است آورده می شوند. آنگاه «تاجر این کار هم مثل عمر سعد، بالای کرسی نشسته، به محض اینکه صدا بلند می کند، همه بر خود می لرزند». کنیزکان که نگران برخوردخشن اعراب ناراضی اند، اصرار دارند که کسی آنها را خریده و ببرد. کنیزها را لباس های عربی خوب پوشانیده اند، بعضی را که می دیدم و به عربی می گفتم میل داری که تو را خریده و ببرم، التماس می کرد که ببرید!»(81)
بخش های دیگر بازار هم برای ایرانی ها دلپذیر بود؛ چرا که آنان به عنوان یک شیعه، معتقد بودند که خریدن سوغاتی مستحب است. امین الدوله سفارش می کند که از بازار مکه برای او «عطر و تسبیح و یسر و مرجان و برد یمانی و عقیق یمنی ... و مجلداتی از کتاب اللّه مجید که در استانبول و اسکندریه به طبع رسیده» خریداری کنند.(82)
ایرانی ها طی این سفر که عمومی ترین به عنوان یک سفر خارجی بود، و ملل مختلف را به مناسبت های مختلف در آن می دیدند، می توانستند اخلاق خود را با اخلاق دیگران مقایسه کنند. برای نمونه، وقتی امین الدوله تلاش آرام مأموران عثمانی را در کشتی می بیند و «اهتمام بی صدا و ادب و نجابت بی منتهای» آنان را مشاهد می کند، آن را با اصطلاحات معمول ایرانی ها در این موارد مقایسه می کند، آن گونه که با فحش و تندی با یکدیگر برخورد کرده، به هم می گویند: «های پدر سوخته مگر کوری و...»(83)
زائر ایرانی در سفر حج، لزوما می بایست رعایت مسائل دینی و اخلاقی را می کرد. به همین دلیل، در سفرنامه های موجود کمتر اشاره به رخدادهایی شده که نشانی از توجه زائران به مسائل جنسی داشته باشد؛ به ویژه که در سرزمین عربی، افزون بر تعصب اسلامی، به لحاظ سنتی نیز روی این قبیل مسائل حساسیت وجود داشت.
از اواخر دوره قاجاری به این سو که در برخی از شهرها مانند بیروت و دمشق و اسکندریه و قاهره، این قبیل مسائل رایج گردید، طبیعی بود که برخی از زائران ثروتمند، همان گونه که با برخی از پدیده های جدید تمدنی روبرو می شدند، با پدیده هایی مانند تئاتر و رقص نیز آشنا گشته و گاه در این قبیل مجالس عمومی شرکت کنند. و در عین حال، با آن که اصل بر آن بود که زائر خانه خدا باید ازاین قبیل امور پرهیز کند، برخورد با نژادهای مختلف و دیدن زنان زیبا از سایر نژادها، کسانی را بر سر ذوق می آورد. امین الدوله در سفر حج، وقتی در استانبول به کشتی نشسته و به سوی ازمیر می رفت، در سفرنامه حجش دست کم سه ـ چهار صفحه وصف یک دختر زیبای آلمانی را آورده(84) و علاوه، از مجالست و گفتگو و خوش و بش خود با او سخن گفته و یک آن از شرح زیبایی او خودداری نکرده است.
زائران با ورود به شهرهای جدید، نژادهای تازه ای را می دیدند و آنان که دستی به قلم داشتند، وصفی از زنان آن ناحیه می کردند و گاه از تمایلات موجود در آنان سخن می گفتند. حاج علی خان اعتمادالسلطنه در سال 1263 در باره زنان حلب می نویسد: «زن هایش جمیعا بی روبنده راه می روند، کلاً صورت باز دارند، ابدا صورت خودشان را نمی پوشند، جمیعا سفیدپوست هستند و همگی چادرسفید سر می کنند، صورتشان با چادر چندان فرق ندارد، آدم مقبول بسیار هم می رسد، و کلاًّ بی عصمت هستند، به ابرام به حضرات حاج اظهار میل می کردند.»(85) اعیان و اشراف و شاهزادگان این تفاوت را با دیگران داشتند که بیشتر به این امور توجه می کردند. اعتماد السلطنه، بار دیگر در وصف زنان شام می نویسد: روزِ استقبال حاج، قرب دو فرسخ اهل شام بیرون آمده بودند، بیشترش زن بود، همه به قدر احوال خود زینت کرده بودند، ولی یک نفر در میان این همه جمعیت، آدم مقبول که به دل چنگ بزند به نظر نیامد، با وجود این که همگی بدون روبند می باشند، برخلافش اهل شهر حلب. از ده نفر البته یک نفر آدم مقبول هم می رسد.(86)
میرزا داود هم که از طریق روسیه به استانبول رفته، با دیدن زنان آن ناحیه می نویسد: «در اینجا زن های خیلی خوشگل، صورت های خیلی سفید مقبولِ بانمک» هست.(87) همانجا نوشته است که همراه برخی دیگر از همفسری ها شب را نیز به تماشاخانه رفته،(88) که در یکی از آنها «سی ـ چهل دختر فرنگی، و به همین عدد مرد از لژها پایین آمدند و دست هم را گرفته، به اشکال مختلف رقص کردند، چندان عیبی نداشت».(89) یکی دیگر از درباریان هم که در سال 1288 به حج رفته، در باره زنان گدای مکه می نویسد: «ظاهراً گداتر و رذل تر و بی حیاتر از اعراب در دنیا نباشد. روزی که آنجا وارد شدیم، پنج زن آمدند به گدایی؛ دوتاش پیر و سه تاش جاهل ـ یعنی جوان ـ بود. بنای گدایی را گذاشتند. پولی در مکّه هست، به آن پاره می گویند، شانزده دانه اش سه پول این جاست. این بنده به این جاهلش گفتم: اگر رقص می کنی، این پاره را [ به تو می دهم [یکی را گرفت، به خدا اینقدر رقص کردند تا یک ساعت تمامشان به رقص آمدند. گفتم اینها باشند، آن بهترشان را به اشاره حالی کردم تو برقص، دندان هایش را روی هم گذاشت، زور می کرد یک صدای قرچی از این دندان هایش بیرون می آمد، به طریق نعیف و رقص می کردند میان پانصد نفر حاج.»(90)
در مکه نیز شب ها زائران، بعد از زیارت و طواف و نماز، به شب نشینی می پرداختند. زائری در سال 1331 می نویسد: «آقا میرزا شمس الدین را صدا می زدیم. بالای بام مجلس گرم می شد و اغلب آقامیرزا شمس الدین با زن های عرب که صاحب خانه بودند و در کمال زشتی و کراهت منظرند، ولی ابدا رو نمی گیرند و از اجنبی پروایی ندارند، مشغول مزاح و شوخی می شد و صداهای غریب و عجیب در می آورد و آنها در می آوردند و ما می خندیدیم. اغلب این زن ها، شوهرهایشان سال به سال در سفرهای دزدی و یغما رفته و آنها هم در مکه به حضرات حمله دار و عکام آشنا می شوند.»(91)
به طور کلی می توان گفت که حجاج ایرانی از قشر متوسط به بالا بوده و تعداد اندکی از افراد فقیر عازم حج می شدند. دلیل آن نیز این بوده است که فریضه حج تنها در صورتی واجب می شد که فرد استطاعت مالی لازم را برای انجام این فریضه می داشت. به همین دلیل در فرهنگ ایرانی، حاجی علاوه بر جنبه دینی خود، نشان از نوعی مرتبت اجتماعی نیز داشته و به نوعی حاجی مرادف با ثروتمند شده بود. در آن روزگار، لقب حاجی، انتظار پاکی و درستکاری را در اطرافیان ایجاد می کرد و زمانی که فرد حاجی، با نادرستکاری از این عنوان، به سوء استفاده از آن می پرداخت، نوعی واکنش منفی در جامعه در برابر فرد حاجی به وجود می آمد.
به هر روی، روشن است که ثروتمند بودن به معنای باسواد و با فرهنگ بودن نبوده و شماری از حجاج از این زاویه از طبقات پایین و بی سواد بودند. این افراد متناسب با ظرفیت خود، به حج و ابعاد آن نگریسته و به رغم انجام عبادات معموله، ممکن بود برداشت صحیحی از حج و اعمال آن نداشته باشند. نایب الصدر از قول یکی از حمله دارها نقل می کند که ده سال قبل، یک حاجی کاشانی در همین مسجد الحرام از من پرسید که اینجا قبر خداست؟ وقتی به او گفتم: خدا جسم ندارد تا ممات و حیات به این معنا داشته باشد، گفت: پس اینجا قبر کیست؟ به او گفتم: کسی در این خانه دفن نیست. آن حاجی کاشانی گفت: شش ماه راه آمده ایم، از کتل بالا پایین کرده ایم، سرما گرما خورده ایم، عبثی دور این خانه می گردیم ؟!(92)
حکایت دیگری هم که به صورت یک طنز درآمده، مربوط به زائری روستایی است که وقتی، پس از بازگشت از حج، از وی در باره مکه و کعبه پرسیدند، در باره گرمای شهر مکه گفت: «اما چه بُگم، قبر خدا جهنّم درّه واقع شده».(93)
علاقه مندانی از حجاج نیز یافت می شدند که با همان سادگی ذهن دینی خود بر آن بودند تا رمز و راز طواف را دریابند. این افراد اندک در گوشه ای از مسجد الحرام می نشستند و در این باره به بحث می پرداختند. اعتماد السلطنه در سال 1263 گفتگوی دو حاجی ایرانی را در مسجد الحرام این چنین گزارش کرده است که یکی به رفیقش [ که پرسید ] «چرا دور این خانه می گردند و طواف می کنند؟ گفت: آخر خانه خدا است، آن مرد سائل گفت: در ده ما هم مسجد است، هر جا مسجد است خانه خدا است، پس ما چرا دور مسجد ده مان نمی گردیم؟ رفیقش گفت: مگر مسجد ده شما را از سنگ ساخته اند و به این بلندی و به این جلال است؟! سائل گفت: اگر به جلال است، پس تو چرا هر روز، دور تخت آصف الدّوله ـ وزیر مهد علیا که همان سال به حج آمده بود ـ نمی گردی که از همه حاجی ها با جلال تر است؟! جواب گفت که، اگر دور آدم باید گشت شاه ایران از آصف الدوله خیلی متشخص تر است، چرا رسم نیست دور آدم گشتن، چه شاه چه گدا! سائل، مردِ چیز فهمی بود، گفت: خانه خدا هم همان صورت دارد، چنان که دور آدم گشتن متعارف نیست و در همه مساجد هم که خانه خدا هستند، متعارف نیست، و این خانه هم مثل سایر مساجد خانه خدا است، پس باید سوای آن که ملاّها می گویند، و مناسک حج را نوشته اند، یک چیز فهمید که اگر برای خاطر بیت اللّه است، همه مساجد بیت اللّه است، چرا دور سایرمساجد، باآن که در فلان وقت معین است طواف نمی کنند؟ سائل گفت: به خدا قسم من تا به این جا نمی توانستم تحقیق قولی بکنم، بعد از این واجب شد که سرّ این مسأله حالی بشود، تا حالا هفت هزار و پانصد، که به گدایی جمع نمودیم به عرب ها دادیم، ودوازده روز سر وپا برهنه دراین هوای عربستان با آن آب های مُتعفّن که خوردیم، سرّ این مسأله را ندانیم، پس به دنیا خر آمده ایم، علاوه بر زحمات این راه. حقیر در پشت سر این دو نفر نشسته بودم از صحبت این دو جوان حظ کردم!(94)
در این میان حجاجی بودند که به دفعات به حج رفته و آگاهی بیشتری از اوضاع و احوال داشتند. کسانی از اینان حج نیابتی برای دیگران انجام می داند که به آنان حجه فروش می گفتند.(95)
حجاج و بیماری ها
از دشواری هایی که کما بیش در مسیر و در حجاز وجود داشت، بیماری های واگیردار به ویژه وبا بود. اصولاً آب و هوای خشک و سوزان حجاز چندان زمینه مناسبی برای رشد این قبیل بیماری ها نبود، اما به هر روی، به دلیل آن که زائر از هر سوی به این نقطه سرازیر می شد، لازم بود تا چاره ای برای این کار اندیشیده شود. تنها مسیری که به خوبی می توانست کنترل شود، مسیرهای دریایی بود که در چند نقطه، با ایجاد قرنطینه و نگاه داری حجاج برای ده تا دوازده روز، آنان را از نظر سلامتی مراقبت می کردند. گزارش این قرنطینه ها در برخی از سفرنامه ها آمده که پیش از این به آنها اشاره کردیم. به علاوه زمانی که مسافران به جده وارد می شدند، به دلیل حساسیت موضوع، از سوی پزشک معاینه می شدند: «اول دکتر حافظ الصّحه آمد، وارسی از حال کشتی کرده، واذن خروج داد».(96)
در مسیرهای زمینی کمتر از قرنطینه یاد شده، گرچه مواردی وجود داشته است. اعتمادالسلطنه در سال 1263 در مسیر دمشق به حجاز، از شهر مزیرب یاد کرده و با اشاره به هوای آلوده آن می نویسد: «اکثر از حاج عجم، در آن که توقف داشتند ناخوش شدند و اکثری از آن ناخوشی ها تلف می شدند، من جمله از مشاهیر، زن «سلیمان خان قاجار، دختر حاجی رضا قلی خان قاجار، که بسیار وجیهه و مقبول بود، در منزل تبوک [ که [ چهارده منزلی مدینه است فوت شد، و نعش او را صد و بیست تومان دادند به حمله دار، که قرار نیست در مذهب اهل سنت نعش را حرکت بدهند، و در خُفْیه به مدینه بردند و در بقیع دفن کردند، و همچنان کنیز ترکی از مهد علیا ـ والده اقدس همایونی ـ ناصرالدین شاه ـ و رفیع خان نایب فراش باشی، از این گونه بسیار تلف شدند».(97)
کاروان حجاج در بازگشت از مسیر شام به عراق، در حاشیه رود فرات در منطقه ای با نام «اورفه» برای قرنطینه نگاه داری می شدند. اعتمادالسلطنه در سال 1263 گزارش کرده است که «هرکس از سمت حجاز و شام بیاید، دوازده روز در قرانتین نگهدارند، خواه محترم باشد خواه غیر محترم، ناظری هم برای این کار معین است که بعد از مرخصی از قرانتین، نفری بیست و دو قروش و نیم از مردم می گیرد، که به عبارت اخری، چهار هزار و چهارصد دینار ایران باشد».(98)
مرگ و میر در ایام حج امری عادی بوده واگر سالی، تعداد کمی تلف می شدند، اسباب خوشحالی مردم می شد. در کنار آن، حمله داران و عکام و جمّال ها که از این قبیل مرگ و میرها فراوان داشتند، رفتار آنان با مردگان، از چشم دیگر زائران، بسیار نفرت انگیز تلقی می شده است.
میرزا داود می نویسد: در این راه چند چیز خیلی ارزان است، اول پول، بعد شتر که خیلی زود می رود و فوری عسکر و پیاده ها کارد را کشیده او را تشریح می کنند، و همین که شتر خوابید دیگر خواهی نخواهی نحرش می کنند، لیره هم به قدر یک تومان کار نمی کند. دیگری جانِ آدم است که اگر بیچاره ای، چه از حاج و چه از جمّال و غیره تبی کرد، یا چند دست اسهال کرد، همین قدر که فی الجمله سستی کرد و نتوانست خود را روی شتر نگاه دارد، یا پیاده نرود، او را بر شتر می بندند، خود حرکت شتر و عدم توجه و آفتاب، بیچاره را از حال می برد، عکام باشی می رسد و می گوید خلاص خلاص؛ یعنی مرد، معلوم نیست که مرده یا زنده است، نیزه ها را می کشند و حفیره ای به عمق دو وجب، در وسط راه کنده او را با همان لباس، بدون غسل و کفن، مشتی خاک بر رویش می ریزند، واقعا سلامت و زنده برگشتن حاجی خیلی مشکل است، خداوند باید محافظت کند.(99)
* * *
کتابنامه
1 ـ افضل التواریخ، غلامحسین افضل الملک، به کوشش منصوره مافی و سیروس سعدوندیان، تهران، نشر تاریخ ایران، 1361
2 ـ اکسیر التواریخ، اعتضادالسلطنه، به اهتمام جمشید کیان فر، تهران، 1370
3 ـ بزم غریب، (سفرنامه حج از سال 1261) محمدعلی بن محمدرضی بروجردی، به کوشش محمد مهدی معراجی، میراث اسلامی ایران، دفتر ششم، قم، کتابخانه مرعشی. 1375
4 ـ تاریخ عضدی، میرزا احمد خان عضدالدوله، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، نشر علم، 1376
5 ـ التاریخ القویم لمکة و بیت اللّه الکریم، محمد طاهر کردی، ج 5 مکه، مکتبة النهضة الحدیثه، 1412 ق.
6 ـ خلاصة التواریخ، قاضی احمد قمی، تصحیح احسان اشراقی، تهران، 1359
7 ـ رسائل، اعلامیه ها مکتوبات،... و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نوری، گردآوردنده: محمد ترکمان، تهران، خدمات فرهنگی رسا، 1362
8 ـ سفرنامه امین الدوله، (1316) میرزا علی خان امین الدوله، به کوشش اسلام کاظمیه، تهران، توس، 1354
9 ـ سفرنامه جزائری، (1340) سید فخرالدین جزائری، نسخه خطی.
10 ـ سفرنامه حاج علی خان اعتماد السلطنه (1263)، به کوشش سید علی قاضی عسکر، تهران، نشر مشعر، 1379
11 ـ سفرنامه حسام السلطنه، (1297) به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشر مشعر، 1374
12 ـ سفرنامه دختر فرهاد میرزا (1297)، به کوشش رسول جعفریان، میراث اسلامی ایران، دفتر پنجم، قم، مرعشی، 1376
13 ـ سفرنامه سیف الدوله، (1279) سیف الدوله سلطان محمد، تصحیح علی اکبر خداپرست، تهران، 1364
14 ـ سفرنامه ظهیرالملک، (1306)، به کوشش رسول جعفریان، میراث اسلامی ایران، دفتر پنجم، قم، مرعشی، 1376
15 ـ سفرنامه عتبات و مکه (1317)، مؤلف؟ به کوشش رسول جعفریان، صادق برزگر، میراث اسلامی ایران، دفتر پنجم، 1376، قم، کتابخانه مرعشی.
16 ـ سفرنامه فرهاد میرزا معتمدالدوله، (1292) به کوشش اسماعیل نواب صفا، تهران، زوار، 1366
17 ـ سفرنامه کازرونی، ملاّابراهیم کازرونی، (1315 ق .)، به کوشش رسول جعفریان، میراث اسلامی ایران، دفتر پنجم، قم، مرعشی، 1376
18 ـ سفرنامه محمد ولی میرزا (1260)، چاپ شده در به سوی امّ القری، به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشرمشعر، 1373
19 ـ سفرنامه مخبرالسلطنه، مهدی قلی خان هدایت (1321) ، به کوشش سید محمد دبیر سیاقی، تهران، تیراژه، 1368
20 ـ سفرنامه منظوم حج، زوجه میرزا خلیل رقم نویس، به کوشش رسول جعفریان، قم، نشرمشعر، 1374
21 ـ سفرنامه میرزا داود وزیر وظایف (1322)، به کوشش سید علی قاضی عسکر، تهران، نشر مشعر، 1379
22 ـ سفرنامه میرزا علی اصفهانی، (1331) چاپ شده در به سوی امّ القری، به کوشش رسول جعفریان، تهران، نشر مشعر، 1373
23 ـ سفرنامه میرزا محمد حسین فراهانی، (1302) به کوشش مسعود گلزاری، تهران، فردوسی، 1362
24 ـ سفرنامه نایب الصدر شیرازی، (تحفة الحرمین)، (1305) میرزا معصوم نایب الصدر شیرازی، تهران، بابک، 1362
25 ـ سفرنامه نجم الملک (1306) چاپ شده با عنوان سفرنامه ای شیرین و پر ماجرا، به کوشش سید علی قاضی عسکر، فصلنامه میقات حج، ش 19، بهار، صص 165 ـ 189 1376
26 ـ سفرنامه یکی از درباریان، (1288)، نسخه خطی کتابخانه ملی، ش 776 / ف
27 ـ مدینه شناسی، ج 2، غزا دفاعی برای صلح، محمد باقر نجفی، کلن، 1375
28 ـ الوجیزه فی تعریف المدینه، (1292) میرزا محمد مهندس، چاپ شده در به سوی امّ القری، به کوشش رسول جعفریان، تهران، مشعر، 1373
پی نوشتها:
1 . امین الدوله، ص253 ؛ سید جعفر برزنجی در کتاب «نزهة الناظرین» ص276 (تحقیق احمد سعید بن سلم، قاهره، مکتبة الرفاعی، 1418) تصریح کرده است که ما مسؤولیت بوابی بقعه امامان را داشته ایم و این با فرامین سلطانی بوده است.
2 . محمد ولی میرزا، ص249
3 . بزم غریب، ص777
4 . اعتمادالسلطنه، ص121
5 . فراهانی، ص230
6 . نایب الصدر، ص257
7 . نایب الصدر، ص257
8 . نجم الملک، ص182
9 . سفرنامه عتبات و مکه، ص179
10 . بزم غریب، ص774
11 . حسام السلطنه، ص152
12 . امین الدوله، صص171 و 172
13 . امین الدوله، ص250
14 . امین الدوله، ص250
15 . امین الدوله، ص251
16 . امین الدوله، ص254
17 . امین الدوله، ص256
18 . کازرونی، ص376
19 . میرزا علی اصفهانی، ص190
20 . گرچه برخی مبنای آن را غیر از تقیه دانسته و آن را ناشی از اجازه خاص شارع برای این دو شهر مقدس و همچنین حرم امام حسین علیه السلام می دانند.
21 . امین الدوله، ص184
22 . سفرنامه عتبات و مکه، ص171
23 . سفرنامه عتبات و مکه، ص175
24 . سفرنامه عتبات و مکه، ص175
25 . سفرنامه عتبات ومکه، ص176 ـ 177
26 . سفرنامه عتبات و مکه، ص178
27 . میرزا داود، ص72
28 . سفرنامه عتبات و مکه، ص182
29 . امین الدوله، ص219
30 . امین الدوله، ص249
31 . سفرنامه عتبات ومکه، ص184
32 . میرزا داود، ص96
33 . فرهاد میرزا، ص203
34 . فراهانی، ص199
35 . فراهانی، ص237
36 . نایب الصدر، ص136
37 . میرزا داود، ص88
38 . میرزا داود، ص158
39 . المدینة المنورة فی رحلة العیاشی، (محمد امحزون، کویت، دارالارقم)، ص192 ـ 193
40 . میرزاعلی اصفهانی، ص169 ـ 170
41 . فرهاد میرزا، ص179
42 . فرهاد میرزا، ص194
43 . جزائری، ص53
44 . محمد ولی میرزا، ص245
45 . اعتماد السلطنه، ص85
46 . سفرنامه عتبات ومکه، ص172
47 . ظهیر الملک، ص257
48 . ظهیرالملک، ص258
49 . کازرونی، ص361
50 . کازرونی، ص363
51 . فرهاد میرزا، ص200
52 . فرهاد میرزا، ص210
53 . فرهاد میرزا، ص212
54 . دختر فرهاد میرزا، ص282
55 . دختر فرهاد میرزا، ص282
56 . حسام السلطنه، ص105
57 . حسام السلطنه، ص119
58 . حسام السلطنه، ص 120 ـ 121
59 . حسام السلطنه، ص125
60 . اعتمادالسلطنه، ص112
61 . نجم الملک، ص175
62 . فراهانی، ص207
63 . نایب الصدر، ص174
64 . نایب الصدر، ص179
65 . امین الدوله، ص189
66 . میرزا علی اصفهانی، ص215 ـ 216
67 . سفرنامه عتبات و مکه، ص172
68 . امین الدوله، ص173
69 . امین الدوله، ص181 ـ 182
70 . امین الدوله، ص184
71 . عین الدوله، ص184
72 . امین الدوله، ص195
73 . امین الدوله، ص205، 252
74 . امین الدوله، ص228
75 . امین الدوله، ص187
76 . امین الدوله، ص194
77 . فراهانی، ص197
78 . نجم الملک، ص176
79 . امین الدوله، ص197
80 . امین الدوله، ص199
81 . میرزا داود، ص140 ـ 141
82 . امین الدوله، ص206
83 . امین الدوله، ص305
84 . امین الدوله، ص95 ـ 97
85 . اعتماد السلطنه، ص78
86 . اعتماد السلطنه، ص87
87 . میرزا داود، ص 64
88 . میرزا داود، ص 77
89 . میرزا داود، ص78
90 . سفرنامه یکی از درباریان، نسخه خطی کتابخانه ملی.
91 . جزائری، ص52
92 . نایب الصدر، ص164
93 . نایب الصدر، ص246
94 . اعتمادالسلطنه، ص110
95 . در سال 1292 برای یک حج نیابتی یکصد و ده تومان گرفته شده است. بنگرید: فرهاد میرزا، ص160. به این افراد حجه فروش و حجّه خر گفته می شد و برخی اساسا به داشتن لقب حجه فروش شهرت داشتند. بنگرید: میرزا داود، ص94
96 . میرزا داود، ص89
97 . اعتمادالسلطنه، ص93 ـ 94
98 . اعتمادالسلطنه، ص141
99 . میرزا داود، ص173
نظر شما