فلسفه فوتبال یا فلسفه ورزش؟
فلسفه ورزش همان فلسفه خلقت آدمی است و فلسفه خلقت آدمی همان سرچشمهای است که فلسفه هنر و ورزش و مانند آنها را در آن میتوان جستجو کرد. همه آن شگفتیها در ذات انسان است و بیهوده نیست هنگامی که ورزش و یا هنر را تجزیه و تحلیل میکنیم در هر مورد و هر جزء به تعارضاتی میرسیم که اگر دقیق نباشیم آنها را نشانههای منفی به حساب میآوریم و حال آنکه باید از همین مسیر عبور کرد، مسیر دیگری در کار نیست. فلسفه ورزش یعنی نگاه این گونه به ورزش برای شناخت بهتر ماهیت انسان.
آنچه که باید در موردش بحث شود فلسفه فوتبال است. عنوان غریبی است که امروزه به علت کثرت استعمال مشابه آن دیگر به آشنائی نزدیک تبدیل شده است چون نام فلسفه هم به میان آمد، پس چالشهایی را که این اصطلاح به وجود میآورد باید پذیرا شد. در سنت فلسفی ما پذیرفته شده که چیزی میتواند متعلق بحث فلسفی باشد که بهرهای از وجود برده باشد. اگرچه برای وجود معنای موسعی در نظر گرفتهاند که انحاء مختلف هستی منجمله اعتباریات را نیز دربرمیگیرد؛ ولی بهرحال در همین ظرف هم باید نوعی هستی برای این ورزش قائل شد تا بتوان آنرا موضوع تحقیق و بررسی قرار داد وگرنه کاربرد اصطلاح فلسفه این ورزش باید جای خود را به کلمات دیگری بدهد مثل «آثار و فواید فوتبال» و یا «خاستگاه اجتماعی» و از این قبیل. به هر تقدیر با علم به اینکه فلسفه فوتبال به معنای دقیق و علمی هرگز قابل طرح نیست ولی با تسامح میتوان به این موضوع پرداخت. در این تحقیق و تفسیر است که ناخواسته سنت و مدرنیسم مطرح میشود چرا که این ورزش اینک به شکلی درآمده که هم میتوان آنرا تکامل و تعالی فوتبال اولیه دانست و هم میتوان چهره انحطاط یافته آن، و این معنی قابل قبول نیست مگر آنکه از یک سو به ماهیت فوتبال و از سوی دیگر به ماهیت مظروف یعنی سنت و مدرنیسم التفات نمود. به نظر میرسد تفکیک بررسی فوتبال از این نگرش میسر نباشد و شاید حل همین ماجرا را بتوان همان فلسفه فوتبال دانست. بنابراین باید با این سوال آغاز کرد که فوتبال چیست؟
فوتبال چیست که اینقدر جهان را به خود مشغول ساخته است. در جهان کنونی شاید هیچ چیز را نتوان یافت که به اندازه این بازی عجیب مردم را به هم نزدیک و از هم دور کرده باشد. آیا این بازی را میتوان موجودی همچون سایر موجودات دانست. شاید در بدو امر به نظر برسد که فوتبال تنها یک بازی است و دیگر هیچ و به شروع و خاتمه خود و خاطراتی که از آن باقی میماند محدود میشود ولی اگر این ورزش در آغاز پیدایش خود چنین بود، دیگر اینگونه نیست. نمیخواهم بگویم که فوتبال ذات و ماهیتی دارد و در مسیر تطوری خود مراحلی را طی میکند. شاید ذات گرایان افراطی چنین رویکردی داشته باشند ولی اصلاً اینطور نیست و نیز نباید گفت که فوتبال آنگونه موجود اعتباری است که هیچ هویتی هم برای آن نمیتوان فرض کرد. فوتبال را باید مانند خودش که آمیختهای از همه اضداد است در نظر گرفت. شاید راحتتر این باشد که مجموعه عوارض و لوازم آنرا مدّ نظر قرار داد و تحقیق نمود که این دیگر چیست که خود را با همه اعتباریات و قراردادهای دیگر متفاوت ساخته است. به راستی امروز کدام ساختار اجتماعی را میتوان سراغ گرفت که به نوعی با فوتبال سروکار نداشته باشد. این درست است که فوتبال موجود مستقلی نیست و به اعتباریات شبیهتر است ولی اشتباهی فاحش است اگر آنرا در همان جهان اعتبارها خلاصه نمود. چه بسیار اموری از این دست که منشاء آثار خارجی بسیارند و فوتبال از برجستهترین آنهاست. سیاست و اقتصاد که به بداهت درآن سر میکشند و با آن زندگی خاصی را ادامه میدهند، حتی علم و تکنولوژی و اخلاق هم آمیختگی خاصی با فوتبال پیدا کردهاند. آیا این ارتباطها به ماهیت فوتبال برمیگردد و یا جدیداً عارض آن شده یعنی همه اینها خاصیت دوران جدید و به اصطلاح دوران مدرنیته است؟ پاسخ این سوال سهل و ممتنع است. تردیدی نیست که آن زمان که ملوانان انگلیسی این ورزش را پایه گذاشته هرگز چنین تصوراتی در ذهن نداشتند. پای انگلستان به میان آمد، کشوری که زمانی فوتبال را بنابر مشهور به وجود آورد، آنقدر در سیاست و کشورداری عظمت داشت که خورشید در قلمروش غروب نمیکرد. وقتی پای این کشور وسط باشد باید در همه چیز با تامل بیشتر تحقیق نمود. آنها آنقدر در همه امور مهارت و سیطره داشتند که بتوان فرض کرد هر کاری، حتی فوتبال را برای انگیزههائی متکثر و متعدد عرضه کرده باشند. نمیدانیم، ولی پیداست که این ورزش از آغاز با اهدافی که امروز پیدا کرده به وجود نیامده باشد. سیر تکاملی این ورزش این دیدگاه را تا حدی تائید میکند. همینجا اینرا نیز باید گفت که برخی هم میگویند فوتبال اولین بار در برزیل مطرح شد و ملوانان انگلیسی بعد از آشنایی اولیه با آن کم کم سروسامانی به آن داده و برایش قوانین خاصی ابداع کردند و مثل خیلی موارد دیگر به دلیل سلطه بر عالم آنرا به نام خود ثبت نمودند. حقیقت هرچه باشد فوتبال مسیر خاص و طولانی را طی کرد تا به شکل امروز درآمد. این ورزش چه در ساختار و قانونمندیها و چه در اهداف و چه در تاثیر و تاثرات خود بکلی دگرگون شد. در ابتدا عدهای صرفاً برای تفریح و وقتگذرانی، که شاید تعریف سادهای از بازی باشد، توپی را به میدان که نه، به هر محل مسطحی میانداختند و بدون این پیچیدگیها در دو گروه، که تعداد هم درآن مهم نبود، سعی میکردند توپ را به دروازه طرف مقابل بکشانند. صحنهای بود از جنگ و دوستی، قدرتنمایی و صمیمیت. به مرور این ورزش هم تکویناً مراحل تکاملی خود را طی کرد. شاید از همین مرحله به بعد بود که انگلیسی ها ابتکار عمل را در دست گرفتند و به این موجود خاص، اعتباری جدید بخشیدند. در ابتدا تعداد نفرات هر تیم یازده نفر نبود بلکه در ابتدای قانونمند شدن هر تیم فوتبال از دو دروازهبان تشکیل میشد و ده نفر دیگر که هیچ تفکیک منظمی هم در حمله و دفاع نداشتند. همه دفاع میکردند و همه حمله میکردند. خلاصه صحنه جنگ بود. بعدها کم کم این شکل فعلی پیدا شد و بیش از صدسال است که هر تیم با یازده نفر با شمایل کنونی به مسابقه وارد میشود. به مرور و به دلایل رازآلودی که تاکنون هم هیچ کس نتوانسته پاسخ روشنی به آن بدهد فوتبال به محبوبترین، درآمدزاترین، تاثیرگذارترین و گستردهترین ورزش جهان تبدیل شد. آنچه که در این مسیر رخ داد خود به اندازه شکلگیری و تکامل فوتبال عجیب بود و هنوز هم عجیب است. ذات دنیای جدید و ماهیت مدرنیسم بیکار ننشست و این ورزش را هم مانند هر پدیده دیگری به جزئی از خود تبدیل نمود. اصولاً غرب و یا ماهیت غرب به گونهای است که همچون روحی واحد هرآنچه را که منطبق با خود بیابد به درون خود میکشد و به شکل خود درمیآورد و به جزئی از خود تبدیل میکند. این نظر هم افراط و تفریط در باور به ذات نیست بیان اعتبارات یک ذات اعتباری است که مصادیق مختلف آنرا در همه عرصههای صنعت و کشاورزی و هنر و سیاست و اقتصاد و علم میتوان نشان داد. فوتبال به مرور به واقعیتی تبدیل شد که گویی شخصیت غرب را در آن میتوان مشاهده کرد همه آن ضد و نقیضهایی که در فرهنگ مغرب زمین مشاهده میشود. کجای جهان همچون غرب میتوان هرج و مرج و نظم را این چنین به سامان در کنار هم دید که در فوتبال نیز میتوان سراغ گرفت.
چگونه میتوان تفاهم و کینه توزی را، سرعت و کندی را، شوق و نا امیدی را آنگونه که در فوتبال است در جای دیگر دید. اشتباه نشود، هیچ چیز در فوتبال نیست که در ورزشهای دیگر نباشد. هر مولفهای از این ورزش چه درونی و چه بیرونی را میتوان در دیگر ورزش ها هم پیدا کرد. حتی در محبوبیت هم اینگونه نیست که فوتبال در هر کشوری حرف اول را بزند، در درآمدزایی و اقتصاد هم همینطور. ورزشهایی چون بسکتبال، گلف و تنیس و کریکت و راگبی (فوتبال آمریکایی) امروزه در آمریکا بیشتر از فوتبال طرفدار دارد؛ در کشورهایی مثل استرالیا و تایلند و نیوزلند کریکت بیشتر از فوتبال وقت و فکر مردم را به خود اختصاص میدهد. در پاکستان و هندوستان هم ورزشهای رقیب فوتبال فراوانند. حتی در انگلستان هم فوتبال رقیب دارد. ولی آنچه که جالب است اینکه من حیثالمجموع در جهان هیچ ورزشی قدرت حتی رقابت با فوتبال را ندارد. این ورزش رازآلود معلوم نیست که چیست که این آثار شگفت را همراه دارد؟به یک مورد از این شگفتیها توجه کنید. همانقدر که سیاست بر فوتبال اثر گذارده، فوتبال نیز تصمیمهای سیاسی را متأثر نموده است. تا دهه 60 و قبل از آن، در انگلستان (به عنوان نمونه کشور دارای فوتبال مدرن، وگرنه آلمان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا نیز در همین رده قرار میگیرند) بنابر سیاستهای حاکم، به شکل غیرقابل باوری میان نژاد سفید و سیاه تفاوت بلکه تبعض وجود داشت. سیاه پوستان و سرخ پوستان تنها برای آن زنده بودند و محلی از اعراب داشتند، که نیازهای سفید پوستان را برآورده سازند. گویی که نوع آدمی چند گونه بود. حتی کلیسای سیاهان هم جدا بود. مدارس و اتوبوس و امکانات دیگر اجتماعی که جای خود را داشت. در دهه هفتاد در فوتبال زمزمههایی آغاز شد که روح و جان این ورزش سیاهان را هم به سمت خود کشید. در ابتدا باز هم فرهنگ کلی متأثر از سیاستهای سیاستمداران مقاومت میکرد و تنها سیاهپوستانی توفیق ورود به تیمهای بزرگ را پیدا میکردند که دورگه باشند، به تیمهایی مثل لیدزیونایتد، لیورپول، آرسنال دربی کانتی، منچستریونایتد، تاتنهام به عنوان بزرگان آن دوران انگلستان نگاه کنید یا هیچ سیاه پوستی در آن نمییابید یا اندک اندک با دورگههایی روبرو میشوید که باز هم با حقوق و مزایای کمتر وارد عرصه شده بودند. به مرور این ماجرا سرعت گرفت تا جایی که امروز مشاهده میکنید که اگر تعداد سیاه پوستان بیشتر نباشد کمتر نیست. سایرنژادها هم همینطور و به همین شکل این مسیر را طی کردند. اگر چه حتی امروز هم حقوق و مزایای یک سیاه در مقایسه با سفید مانند خودش کمتر است. ولی فوتبال (و نیز سایر ورزشها اگر چه در حد کمتر) این فاصله را پرکرد. اما آنچه که در خفا رخ داد تنها این نبود. ذات مدرنیسم در مواجهه با این پدیده نه تنها عقبنشینی نکرد و کنار ننشست، بلکه بنابر ماهیت خود این پدیده را نیز جزئی از خود تبدیل نمود و با مجهز شدن به آن مسیر خود را ادامه داد. مدرنیسم هرگز فوتبال را در کنار خود به موازات خود نپذیرفت، بلکه بعد از مبارزه و مقاومت اولیه آنرا تحلیل کرد و امروز میتوان به جرأت گفت که فوتبال جزئی از ساختار و ماهیت آن است. نقطه بزنگاه همین است که برای دیگر کشورها که از محدوده مدرنیسم واقعی و حقیقی خارجند و تنها تلاش میکنند ادای آنرا درآورند فوتبال مثل بسیاری از دیگر واقعیتها، مثل تولید انبوه اتومبیل، به صورت مصنوعی و عارضی مطرح است. اگر قرار باشد روزی فوتبال نقش حقیقی خود را بازی کند باید تکلیفش با ساختار هر نظام روشن شود. در غرب فوتبال خود غرب است و در برخی کشورها چنین نیست و تلاش برای تغییر مصنوعی این ساختار هم در این کشورها به جایی نرسیده و نخواهد رسید. و به همین دلیل نقشهای متفاوتی از آن به چشم میخورد. در غرب که فوتبال جزئی از وجودش شده (و یا آنان فوتبال را به جزئی از خود تبدیل کردهاند) همانند یک ارگانیسم و یک موجود زنده همه چیز در همه چیز اثر میگذارد و اثر میپذیرد. مگر میشود فوتبال را تنها در محدوده مستطیل سبز تجزیه و تحلیل کرد؟ مگر قابل فرض است که فوتبال را صرفاً واقعیتی نود دقیقهای دانست که تعدادی تماشاچی با لذت آنرا میبینند و بعدهم همه چیز تمام میشود؟ مگر میتوان اقتصاد فوتبال را همین فروش بلیط و حق پخش تلویزیونی و انواع تبلیغات بشمار آورد؟ امروز فوتبال یکی از شاخصههای سیاست داخلی و خارجی غرب است. صنعتی است که در تجارت و بانک و بورس تأثیر غیرقابل انکار دارد، و چه کسی است که نداند جوهره نظام غرب با اقتصاد آمیخته است. فوتبال را که اگر چه ماهیت نوعی ندارد و نمیتوان از این منظر برایش فلسفهای قائل شد باید از وجهه نظر وجود خاصش مورد ملاحظه قرار داد. این فوتبال همین است با همه خوبیها و بدیهای پنهانش.
همه را با هم به دوستی میکشاند. در کجای جهان میتوان اینهمه نزدیکی نژادهای کشورهای مختلف را دید که امروز بزرگترین تیمهای فوتبال جهان از بازیکنانی تشکیل شدهاند که از چندین کشور مختلف کنار هم جمع شدهاند. گاه آنقدر افراط میشود که در انگلستان تیمهای مطرحی چون آرسنال و چلسی، حتی یک بازیکن انگلیسی هم در میدان ندارند، آنهم در انگلستان که زمانی بازیکن غیرانگلیسی یا مربی غیرانگلیسی در آنجا حکم مرگ میگرفت. همه اینها نه بازی سیاست که نقش سیاست است،سیاست همین است. هرگاه اقتضاء کند که وسیله ای به عنوان وسیله باید مورداستفاده قرار گیرد، قرار خواهد گرفت و اگر هم نباید وسیلهای جزء لاینفک ماهیت مدرنیته شود باز هم همانطور خواهد شد. اینها هم مزایا و معایب خود را دارد و این چنین است که فوتبال معجونی است از همه خوبیها و بدیها. فوتبال همانقدر که به عنوان نمونه سیاه پوستان را جذب کرده و ظاهراً به آنان شخصیتی همطراز سفید پوستان داده و این را می توان روح برادری و تفاهم و نوع دوستی دانست ولی موجب تفرقههای بسیاری در آن کشورهایی شده که برخی جوانانشان را به غرب میفرستند. گروه های کشف استعداد که تیمهای بزرگ در کنار خود دارند گاه ظالمانهترین رفتارها را در کشورهای فقیر برای جلب و جذب آنان بکار میبرند. آنچه به همه این رفتارهای متضاد معنای واحد میدهد منافع ملّی است که حرف اول و آخر همه آنهاست.
اینک از این منظر به فوتبال بنگریم، که چگونه میتوان از آن برای دستیابی به اهداف مختلف بهره برد. تدبیر آن است که همه جوانب مثبت و منفی در کنار هم ملاحظه شود. شاید باشند کشورهایی که ترجیح میدهند از فوتبال به عنوان یک داروی مسکن استفاده کنند بهرحال جمع شدن صدها هزار نفر (در مجموع) برای دیدن مسابقات و صرف وقت رفتن و برگشتن و زمان تعریف ماجراهای مسابقات، کم نیست. این مقدار زمان هنگامی که از نسل جوان گرفته شود، خود بخود آنان را از سایر افکار دور خواهد کرد. امّا این جماعت از این حقیقت غفلت کردهاند که همین نحوه سیاستگذاری زمینه را برای آیندهای نامعلوم که کسی نمیداند چه موقع است آماده خواهد کرد تا همین افراد به نحو دیگری در مقابل سیاست دیگری بایستند. هنگامی که جوان رها شده در سکوهای تماشای فوتبال عقدههایش را با فریاد و توهین و ناسزا خالی کند همیشه این داور یا یک تیم فوتبال دیگر نیست که مخاطب باشد. هنگامی که برای پیروزی یک تیم بر تیم دیگری آنهمه جنجال برپا شود و با پایکوبی و ابراز شادی بیحد و حدود تماشاچیان صرفاً به عنوان یک وسیله مورد استفاده قرار گیرند، چه تضمینی است که در دفعات بعد به شکلی که مورد قبول و پسند نباشد همین ماجرا تکرار نشود؟ هنگامی که الگوسازی برای جوانان به واسطه فوتبالیستها در مقطعی از زمان تجویز گردد، چه ضمانتی است که افراط و تفریطی در این امر گریبان همان کسانی را نگیرد که میپنداشتند این ابزار همیشه برای آنان کارساز خواهد بود؟
امّا فوتبال به دور از همه این غوغاها به راه خود ادامه میدهد. همانند سیل است و آتشفشان، که هم نابود میکند و هم آبادانی بوجود میآورد. برخی جنبههای تخریبی آنرا بیشتر مدّنظر قرار میدهند و برخی جنبههای سازندگی آنرا. امّا حقیقت این است که این دو جنبه از هم قابل تفکیک نیستند. یک حقیقت تلخ و شیرین هم در این میان رخ میدهد و آن نقش خود فوتبالیستهاست. همه آنان که با این ورزش آشنا هستند میدانند که خوشبختانه آنچه که مایه افتخار است این است که در دل همه این تضادها، میتوان نقطه روشنی یافت که همان نوع دوستی و انسانیتی است که در غالب فوتبالیستها وجود دارد (حتی اگر نادانسته و ناخواسته مجری سیاستهای برنامهریزی شده دیگران باشند). نه اینکه آنان انسانهای والایی باشند، ابداً، آنان هم جوانانی هستند اکثراً آموزش ندیده و تحصیل نکرده که در شروع زندگی به پول و امکانات بسیار رسیدهاند و در دنیای شهوات مختلف خود سیر می کنند. عاشق شهرت و محبوبیتاند و به انحاء مختلف در صدد دستیابی به آنها زندگی میکنند ولی روح غالب و قالبی که در فوتبال پیدا میکنند احترام به مردم و دوست داشتن آنهاست. اینکه بیشتر با احترام با مردم سخن میگویند و به آنان عشق میورزند و برای آنان خیلی قدمها برمیدارند، مصادیق این حقیقت است. بسیاری از آنان در موسسههای خیریه عضوند. بسیاری از آنان سفیران افتخاری یونیسف و یونسکو هستند تا جایی که تیمی مثل بارسلونا با همه افتخاراتی که دارد رسماً این مسئولیت را هم برعهده گرفته است. شاید این روحیه برخاسته از روحیه بدهکاری و دینی باشد که آنان نسبت به تماشاگران دارند و بدون آنان خود را ناچیز میپندارند ولی این همه ماجرا نیست. فوتبال در ذات خود اینگونه ارزشهای برتر را هم ایجاد میکند. وقتی در تیمی مثل چلسی بازیکنان از انگلستان، آلمان، چک، پرتغال، ساحل عاج، فرانسه، برزیل کنار هم بازی کنند خود بخود روح دوستی و تفاهم هم پدید میآید. خودبخود این انگاره که برخی نژادها برتر از دیگرانند از بین میرود.
این حقیقت هم مثل حقایق دیگر مربوط به عالم انسانها بطور نسبی تحقق پیدا میکند و چنین است که بازیکنی مثل جان تری در کشوری دیگر با تعدادی جوان ترک درگیر میشود آنهم با این نگاه که برتر از آنان است و یا کار زشتی که جاناتان وودگیت به بار آورد. همه اینها هست. هم خوبیها و هم بدیها،ولی باید انصاف داد که نقش فوتبال امروزه در ایجاد وحدت و همدلی بسیار فراتر از کینهتوزیها و دشمنیهاست، آنچه که باید دانست و پذیرفت و تلاش کرد که به وضع بهتری درآید اینکه امروزه فوتبال به کالایی برای تجارت تبدیل شده و با لطائف الحیل قیمت کالای خود را در بازار بالا میبرند تا به سود سرشار دست پیدا کنند.
این داستان رخ نمیدهد مگر آنکه انسانهای مخاطب خود را هم بتوانند به نوعی همراه کنند. در این صنعت پولساز امروز روانشناسان و جامعهشناسان بزرگی در خدمت تیمهای بزرگ هستند تا بهتر از رقبا بتوانند تولیدات خود را به فروش برسانند. زمانی که آلن کلارک با قیمت یکصد هزار پوند به لیدز نقل و انتقال پیدا کرد رکورد قیمت بازیکن در انگلستان شکست و امروز منچستریونایتد با نود و سه میلیون یورو کریس رونالدو را به رئالمادرید می فروشد. توجه کنید که این تفاوت چشمگیر فقط در فاصله سی سال رخ داده است. پس باید پذیرفت که صنعت فوتبال با چه سرعت و شتابی به پیش میرود. در جهانی که تسلیحات، موادمخدر، فروش انسانها حرف اول را در تجارت میزند باید به این معجون ورزشی احترام گذاشت که اگرچه در درون خود نیات سیاستمداران را نیز برآورده میکند که بهرحال نمیتوان آنرا تائید کرد، امّا صدها نکته مثبت هم دارد که جای امید به آینده را بازمیگذارد.
خلاصه اینکه اگرچه فوتبال واقعیت مستقلی ندارد تا بتوان به معنای دقیق و علمی برای آن فلسفهای در نظر گرفت ولی در جهانی که فلسفههای مضاف روزبروز بیشتر مطرح میشوند و از فلسفه هنر و فلسفه علم و... سخن به میان میآید تا فلسفه حمایت از حیوانات و مثل آن، فلسفه فوتبال هم قابل طرح خواهد بود. شاید اختلافنظری نباشد که اگر حقیقتاً بخواهیم فلسفه فوتبال داشته باشیم باید برای هر ورزش دیگری هم فلسفهای خاص طراحی گردد. قطعاً این چنین نیست و اگر بتوان برای فلسفه ورزش هویتی قائل شد فوتبال به عنوان نوعی ورزش از احکام آن تبعیت خواهد کرد شاید مناسب باشد ببینیم که فلسفه ورزش چگونه قابل بررسی است. ورزش حرکات و قانونمندیهای خاص و آگاهانهای است که انسانها برای تقویت و تعالی جسم و روح خود بکار میبرند. اگر از این زاویه نگاه کنیم احتمالاً میتوان پذیرفت که این دسته فلسفههای مضاف هرکدام به نوعی انسان را مورد شناسایی قرار داده و رابطه او را با آن موضوع خاص کشف میکنند. ورزش با انسان آمیخته است و همچون هنر، سیاست، حقوق، زبان، علم ابعاد مختلف وجود او را به چالش میکشد.
فلسفه ورزش با این مقدمه یعنی رابطه انسان با خودش، امّا رابطه او با تمام هویتش با خودش به معنای بعدی از ابعاد وجودیاش. همه اینها روح انسانی را سیراب میکند که بینهایت طلبی و زیبایی دوستی و عدالتخواهی و حقیقتجویی را در بالاترین مراتبش هدف گرفته است. این انسان با این ساختار عجیب است که این شگفتیها را به هنر ورزش و سیاست هم تسرّی داده است. اگر در انسان جنگ، غریزه و فطرت قوای دائمی خلقت اوست و تعالی او هم حل مسالمتآمیز این دو واقعیت است که باید با بقای هر دو ولی حاکمیت فطرت به پایان برسد، ورزش و هنر و... هم صحنههای تجّلی همین واقعیتاند. همه آن اضداد که در همه این عرصهها میبینیم بازتاب همان تضادی است که آگاهانه در سرشت ما قرار دادهاند تا با آن به تکامل برسیم.
فلسفه ورزش همان فلسفه خلقت آدمی است و فلسفه خلقت آدمی همان سرچشمهای است که فلسفه هنر و ورزش و مانند آنها را در آن میتوان جستجو کرد. همه آن شگفتیها در ذات انسان است و بیهوده نیست هنگامی که ورزش و یا هنر را تجزیه و تحلیل میکنیم در هر مورد و هر جزء به تعارضاتی میرسیم که اگر دقیق نباشیم آنها را نشانههای منفی به حساب میآوریم و حال آنکه باید از همین مسیر عبور کرد، مسیر دیگری در کار نیست. فلسفه ورزش یعنی نگاه این گونه به ورزش برای شناخت بهتر ماهیت انسان. این دیگر جزء اعتباریات نیست. از مهمترین واقعیتهای عالم خلقت است. پس شاید بتوان برای فلسفه ورزش اصالتی از نوع دیگر قائل شد و آن را به عنوان جزئی از فلسفه و یا انسانشناسی و یا فلسفه زندگی انسان به حساب آورد.
ولی از آنجا که در بسیاری موارد، مهمترین مصداق یا نوع را به دلیل ممتاز بودنش ملاک میگیرند، میتوان فوتبال را نیز نایب مناسب ورزش دانست و شاید هم به نحو اعتباری بتوان آنرا مستقلا مورد تحقیق قرار داد. این ماجرا همچنان مفتوح میماند تا در بستر زمان فواید و مضار آشکار و پنهان این معجون رمزآلود کشف گردد.
فوتبال به مثابه آیین
نویسنده: مرضیه سلیمانی
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، 1388، شماره 41، مرداد
کلمات:
فوتبال
ورزش
اشاره:
رابطه فوتبال و معتقدات وآیین های دینی چیست؟ در بدو امر این دو کاملا متفاوت وفاقد هرگونه ارتباط به نظر می رسد اما حقیقت آن است که تاثیر گسترده اموری همچون فوتبال برکلیه شئون و سنن زندگی انسانها وجوامع غیر قابل انکار است. فوتبال آیین ها وسنن خاصی را دامن زده وآدابها ونمادهای تازه ای ایجاد کرده که به صورت یک روح جمعی در حال گسترش است. برخی از متفکران و دینمداران منکر تاثیر مثبت در این عرصه اند. ولی صرفه نظر از هر گونه ارزشداوری ماباید به دقت در تحلیل این موضوع وارد شویم در این مقاله بدین مبحث پرداخته ایم.
فوتبال، مسئلة مرگ و زندگی نیست. بسیار مهمتر از آن است (بیل شانکلی، مدیر سابق باشگاه فوتبال لیورپول)
میلیونها نفر در سراسر جهان تماشای مسابقات فوتبال را از طریق تلویزیون پیگیری میکنند و صدها هزار نفر برای مشاهدة حضوری، به زیارت آنها میروند. چه عاملی باعث شده که روحانیون بریتانیا نگران تبدیل شدن فوتبال به یک دین ملی باشند؟ آنها به شباهتهای دردسرسازی اشاره میکنند که بر طبق آنها به راحتی میتوان فوتبال را در زمرة ایمان دینی طبقهبندی کرد. هر دو قوانینی دارند و مناسکی. هر دو مردم را در کنار یکدیگر جمع میکنند. هر دو نیازی را ارضا میکنند که بسیار فراتر از مقتضیات روزمرة مردم است. هر دو دارای قدیس و زیارتگاهاند. و هر دو میتوانند به ایمان کور منجر شوند.
کارل مارکس، بنیانگذار ایدئولوژی مارکسیسم، دین را افیون تودهها میدانست. هدف وی آن بود که انسانها را از خداوند جدا کرده و با خدایی دیگر ـ اقتصاد و خواستههای مادی ـ پیوند زند. مارکسیسم و دیگر عقاید الحادی ریشه در سنت روشنگری دارند که عقل را ورای همة حقایق آشکار قرار میدهد. بر طبق نظر کانت، این کار بدان جهت صورت میگرفت که انسانها را از دوران طفولیتشان رهایی بخشد چرا که در آن دوران انسانها از عقل خویش استفاده نمیکردند. رنسانس و اصلاحات لوتری یا پروتستانی پیشرفت روشنگری را در پی داشت اما آیا پروتستانتیزم هرگز در نظر مجسم میکرد که مسیحیت، روزی در مسیر افول گام نهد؟
آن چه موجب تسهیل غروب مسیحیت شد، «حرص و آز غیراخلاقی» سرمایهدارانی بود که تحت تأثیر اخلاق پروتستانی قرار گرفته بودند. رابرت ساموئلسن، مفسر نیوزویک در مجله فارن افیرز عنوان میدارد که دین پیروزمند قرن بیستم، نه مسیحیت یا اسلام، بلکه اقتصاد رشد یافته بود. پیروان ادیان توحیدی به یک خدا ایمان دارند. درحالی که در دینهای دیگر، پرستش چندین خدا با هم نیز امری ممکن است. بدین ترتیب در این جهان ایزدانپرستانه، فوتبال نیز یکی از چند خدایی است که در دنیای جدید پرستیده میشود. بر طبق نظر دانشمندان علوم اجتماعی، یکی از کارکردهای اصلی ادیان، حفظ و صیانت از نظم اجتماعی است و فوتبال به شیوههای گوناگون این کار را انجام میدهد. فوتبال، به واسطة خلق فضایی که در آن، مردم به شیوهای احساسی و پرشور، به تجربة هویت مشترک خویش میپردازند؛ موجب تشدید اتحاد و همبستگی تماشاچیان میشود. هر کسی که به تماشای یک مسابقة فوتبال (به مثابه نوعی آیین دینی) در یک ورزشگاه (بهعنوان یک معبد) برود، تشخیص خواهد داد که تماشاچیان (به مانند پرستندگان) احساسات خود را تقریباً همانگونه ابراز میدارند که در ادیان مرسوم است و خود تیمهای فوتبال، به یک منبع هویت مشترک تبدیل شدهاند.
کارکرد دیگر دین که در عین حال به ایجاد نظم همیاری میرساند، عبارت است از فراهم آوردن راه گریز از شرایط سخت زندگی، با اعتقاد به زندگی پس از مرگ یا ظهور نجاتبخش فرجامین (مسیحا). مردمی که در شرایط سخت محرومیت زندگی میکنند، با استفادة صحیح از نمادهای دینی قادر خواهند بود که در میان خویش به خلق قدرت بپردازند. دین در چنین شرایطی، مفرّی برای ناکامی، آزردگی و خشم و نیز راه تخلیة انرژیهایی است که احتمال میرود در جهت عکس عمل کنند و بر ضد نظامهای اجتماعی به کار گرفته شوند.
بسیاری از برزیلیها میگویند فوتبالی را میپرستند که به آنها کمک کند تا از شرایط اجتماعی وحشتناک بگریزند. زمانی در برزیل، بهای کالاهای مصرفی در عرض چند ساعت دچار تغییر و تحول میشد، بیشک دلیل این امر، تورم بود: برزیل که 7/244 میلیارد دلار از محل اعتبارات خارجی وام گرفته بود، یکی از مقروضترین کشورهای جهان بود. اما مردم با تماشای فوتبال و سامبا خویشتن را از قید مشکلات روحی و روانی میرهاندند. درست همانگونه که مؤمنین، خویشتن را با سرودهای دینی و آیینگان عبادی آرام میکنند. در آرژانتین، فوتبال از چنان محبوبیتی برخوردار است که پیشتر، هنگام مسابقة دو تیم آرژانتین و انگلیس، کل کشور تعطیل شد. بسیاری از آرژانتینیها به راستی فوتبال را میپرستند چون به زندگیهایشان، که به واسطة طمعکاری نهادهای سودپرست و آزمندیهای مالی ویران شده، جان تازهای میبخشد. آرژانتین یکی از چند کشوری است که دچار کسری بودجههای شدید و ورشکستگیهای عمیق مالی است و حساب ذخیرة ارزیاش نیز به پایان رسیده است. اما شگفتانگیز این که در همان جا کلیسایی به نام «مارادونا» وجود دارد، با پیروان مخلصی که خدایگان زنده ـ دیهگو مارادونا ـ را میپرستند.
اما جنون فوتبال به کشورهای آمریکای لاتین محدود نمیشود. برای بسیاری از مردم انگلیس، فوتبال جای خدا را گرفته است. کلیساروهای انگلیسی در سال 1992 تنها حدود 13 درصد جمعیت را تشکیل میدادند و این آمار همچنان درحال کاهش است. براساس پژوهشهای یک بنیاد مسیحی، کلیساروهای انگلیسی تا سال 2002، هفتصد و پنجاه و شش هزار نفر بودهاند و اگر این رقم را با علاقمندان مسابقات فوتبال مقایسه کنیم، میبینیم محبوبیت فوتبال بسیار بیش از آیینهای دینی است، آنگونه که قادر است حتی کشور را به تعطیلی بکشاند. در خلال بازیهای جامجهانی دو دورة پیش که در کره و ژاپن برگزار شد، کلیسای انگلیس، کل بازیها را از ساختمان کلیسای مرکزی پخش کرد تا شاید بر تعداد مؤمنین بیفزاید! شهرت برخی از تیمهای انگلیسی چنان عالمگیر است که حتی زمینهای بازی خود را نیز اجاره داده و صندلیهای جایگاههای حساس، بیش از دو یا سه بار ـ دست به دست ـ به فروش میرسد و برخی اوقات به دلیل خیل عظیم تماشاچیان از یک سو و محدودیت استادیومها از سوی دیگر، هواداران به ناچار در خانه میمانند و از طریق تلویزیون به تماشای مسابقه مینشینند. دیدار انگلیسی «بازی روز» که هر هفته برگزار میشود، با وجود وقت نامناسبی که برایش درنظر گرفتهاند (غروب)، هر هفته چهار میلیون تماشاچی دارد و البته بازیهای پخش مستقیم، خیلی بیشتر. مثلاً دیدار تیمهای منچستر یونایتد و بایرن مونیخ در جام باشگاههای اروپای سال 1992، بیش از یک میلیون و پانصدوشصت و دو هزار بیننده انگلیسی داشت. این مسابقه، از سال 1966 بدینسو پربینندهترین برنامه ورزشی در انگلیس بود چرا که در آن سال، دیدار نهایی جام جهانی تنها بیستوهفت میلیون تماشاچی در انگلیس داشت. و این درحالی است که تعداد شرکتکنندگان و تماشاچیان برنامة پرطرفدار «نغمههای عبادی» حتی به گرد این فوتبال دوستان هم نمیرسد.
در انگلستان دینهای دیگری هم وجود دارند، اما کلیسای کاتولیک رم بیش از همه در معرض تقلیل پیروان است. میگویند یکی از دلایل این امر، دیدگاههای مناقشهآمیز واتیکان درخصوص کنترل موالید و محدودیت توزیع ابزارهای پیشگیری از بارداری است و حتی در برخی از کشورهای جهان سوم، ایدز را عامل این قضیه میدانند. اما آیا درخصوص فوتبال نباید بیشتر اندیشید؟
حال، کشوری را درنظر بگیرید که توقع دارید کاتولیکهای مؤمن و مخلصی در آنجا وجود داشته باشد. جایی مثل اسپانیا. دوام و بقای کشور اسپانیا نتیجه مجموعهای از جنگهای صلیبی با مسلمانان است که در قرون وسطی به وقوع پیوست. اسپانیاییها در قرن شانزده با پروتستانهای اصلاحاتستیز نیز جنگیدند. در زمان حکومت فرانکو، کلیسا و دولت چنان به هم نزدیک شدند که واتیکان به دولت اسپانیا اجازه داد، اسقفهای کشورش را خودش تعیین نماید. حقوق و مواجب کشیشها را هم خود دولت پرداخت میکرد و امتیازات فراوان دیگری هم به کلیسا داد. اما امروز کلیسا به گونه غیرقابل انکاری اعتبار خویش را از دست داده است. تنها 20 درصد از اسپانیاییها به کلیسا میروند، آن هم تنها یک بار در ماه و اغلب، کهنسالها. از سوی دیگر هر هفته سیصدهزار نفر از مردم اسپانیا برای تماشای بازیهای مقدماتی و دستهبندیهای داخلی به استادیومها میروند. این یعنی یک میلیون و دویست هزار نفر در ماه و عاملی در جهت کاهش کلیساروها. اما اگر بخواهیم نمای کلیتری را درنظر بگیریم، باید تماشاچیان فوتبال باشگاههای کماهمیتتر، باشگاههای محلی و نیز فوتبالدوستانی را در این فهرست بگنجانیم که در خانه مانده و از طریق پخش مستقیم تلویزیونی به مشاهده فوتبال میپردازند. بدین ترتیب، متوجه خواهیم شد که اسپانیا، اگر چه کشوری عمیقاً دینی قلمداد میشود، فوتبال را نیز به همان اندازه و همان گونه دوست دارد. و شاید بتوان گفت در برخی سطوح، اهمیت فوتبال در اسپانیا حتی بیشتر از دین است.
عربستان سعودی نیز کشوری است که گرفتار دین فوتبال شده است. سعودیها، همپیمان با علمای وهابی، کشور را تحت حکومت خویش گرفتهاند. اعضای خاندان سعودی که بر ثروت حاصله از چاههای نفت تکیه زدهاند، منابع مالی فراوانی را به زندگی خود اختصاص دادهاند. درحالی که تودة مردم، تحت کنترل شدید از اشکال گوناگون تفریح و خوشگذرانی منع شدهاند، اما حاکمان آن کشور درخصوص متوقف کردن نفوذ روز افزون فوتبال هیچ موفقیتی کسب نکردهاند. خاندان سعودی به علمای وهابی اجازه ندادهاند که درخصوص فوتبال اظهارنظر کرده و پا را از گلیم خود درازتر کنند. عربستان برای فوتبال پول زیادی خرج میکند؛ ورزشگاههای بسیاری ساخته و میزبان بسیاری از رقابتهای بینالمللی است با وجود این تقریباً اکثر بازیهای تیم ملی عربستان، نتیجه مطلوبی نداشته است.
اوباسانجو ـ رئیس جمهوری پیشین نیجریه ـ یکی از پرادعاترین رئیس جمهوریهای مذهبی در جهان بود. او هر روز در نمازخانه ویلای شخصیاش حضور مییافت و پیوسته علیه فساد و تباهی سخن میراند. او در پروژههای مرتبط با فوتبال، بیش از سایر طرحها سرمایهگذاری کرد. معبد (ورزشگاه) آبوجا بودجهای در حدود سیصدمیلیون دلار را به خود اختصاص داد اما برای تکمیل آن، یک میلیارد دلار درنظر گرفته شد. این رقم، در کشور فقیری مثل نیجریه که اکثر مردمش زیر خط فقر زندگی میکنند، وحشتناک است. اما در دوران باستان هم چیزی شبیه به این وجود داشت. مردمان بسیاری بودند که در حال احداث معابد جان خود را از دست میدادند. دولت نیجریه، بیش از آن که بودجه سالانه را صرف سلامتی، بهداشت، آموزش، امنیت و غذای مردم کند، آن را صرف فوتبال میکند. احداث برخی معابد باستانی حتی دههها و سدهها به طول انجامیده است. فراعنه مصر، اهرام را ساختند تا شاهدی بر قدرتشان باشد. ژوستینین، کلیسای «خردمقدس» را با نام «سوفیای قدیس» بنا کرد که در شمار شگفتیهای جهان بود و قرنها بزرگترینها کلیسای مسیحیت به شمار میرفت. ماترک اوباسانجو هم ورزشگاه آبوجا یا معبد فوتبال است، دقیقاً همان گونه که برادر آفریقاییاش آلفاکوناره ـ رئیس جمهور پیشین مالی ـ چنین کرد.
مالی یکی از فقیرترین کشورهای روی زمین است که درآمد روزانه 8/72 درصد مردمش، حدود یک دلار است. مالی بیشتر منابع مالی کشورش را صرف احداث ورزشگاهی کرد تا بتواند میزبانی جام ملتهای آفریقا را به عهده گیرد. مردم فقیر مالی، که اغلب دچار سوءتغذیهاند، با شکمهای خالی از برگزاری این مراسم در کشورشان احساس غرور میکردند.
در فوتبال نیز به مانند برخی ادیان، تعصب و فرقهگرایی وجود دارد. طرفداران انگلیسی از این حیث بدنامترین افرادند. مشهورترین نمونه این اختلافات، جنگ پنج روزه السالوادور و هندوراس در سال 1969 است که ظاهراً پس از اختلاف در مورد پذیرش مسابقه این دو کشور برای ورود به جام جهانی آغاز شد. و این نژادپرستی، فرقهگرایی و اوباش گری هنوز هم وجود دارد. مثلاً مسابقات سری A کالچیو در ایتالیا، اکنون به ترکیب آشفتهای از نژادپرستی، خشونت و فساد نزول کرده است و تیمهای ناپولی، رژینا و ویچنزا، بسیاری از اوقات بازیهای خانگی خود را خارج از ورزشگاههای خود بازی میکنند تا شاید رفتار خشونتآمیز هواداران متعصبشان اصلاح شود.
فوتبال در جهان امروز اهمیتی ویژه یافته و بر ذهن و زندگی انسانهای بسیاری تاثیر نهاده است. این تاثیر چنان است که حتی برخی این پرسش عجیب را مطرح کردهاند که آیا فوتبال درحال تبدیل شدن به دین تودههاست؟ آنها میگویند کلیسای کاتولیک رم، لیگ باشگاهی دینهای جهان است. 7/18 درصد از جمعیت جهان طرفدار این باشگاه غول پیکرند و تنها اسلام است که توانایی ربودن گوی سبقت از کاتولیسیسم را دارد چرا که تا سال 2001 دارای 764 میلیون پیرو بوده و این یعنی 3/18 درصد کل جمعیت جهان. اما این آمار و ارقام، تنها براساس اظهارنظر مردمانی است که خود مدعیاند به دین خاصی اعتقاد دارند. در این خصوص، مسیحیت مثال خوبی است. بسیاری از مردم ادعا میکنند مسیحیاند چون والدینشان به کلیسا میروند. شاید آنها هم مسیحی باشند اما بیشترشان ترجیح میدهند به جای این که صبحهای یکشنبه به کلیسا بروند، در منزل بمانند و تلویزیون تماشا کنند.
در واقع مناسبترین واژه برای توصیف اعتقادات مذهبی این مسیحیان، «لاادریگری» است. از این نقطهنظر، 3/16 درصد از مسیحیان شرکتکننده در لیگ جهانی، لاادری گرایند.
اکنون مردم به کجا میروند؟ آیا به کافران بیایمانی تبدیل شدهاند یا خدایان دیگری یافتهاند؟ بسیار منصفانه خواهد بود اگر بگوییم که فوتبال در بسیاری از کشورها، محبوبتراز برخی دینهاست. اما آیا میتوان گفت که دین، فینفسه چیزی شبیه فوتبال است؟ هواداران تیمهای مختلف، به مانند پرستندگانی هستند که هر هفته در جایگاههای خاص حضور مییابند تا دست به یک عمل اجتماعی بزنند. قهرمانان محبوب، مورد ستایش واقع میشوند. طرفداران تیم رقیب، چنان متعصباند که تحمل تیم مقابل را ندارند ـ دقیقاً مثل پیروان بنیادگرای ادیان ـ و در هر دو مورد، این عدم رواداری غالباً به جنگ و جدال منجر میگردد. هم دین و هم فوتبال، به قوانین و مقررات ویژهای نیاز دارند. نوعی قوانین رفتاری که باید بدان عمل کرد و نقض آنها آشفتگی و تزلزل را در پی خواهد داشت: چه ده فرمان معروف تورات باشد، چه فرمانهای مقرر فیفا. فوتبال بر زندگی بسیاری از مردم جهان سیطره افکنده است. میلیونها نفر از جمعیت جهان،زمانی طولانی را صرف تشویق و یاحتی حمایت مالی تیم محبوب خویش میکنند، هیچ دیداری را از دست نمیدهند و حتی هر روز، اخبار مسابقات را هم تعقیب میکنند. آنها بازیکنان و مدیران باشگاه را به سان قدیسین میپرستند وهنگام پیروزی تیم مورد علاقهشان، بهترین لحظه زندگی خویش را تجربه میکنند، برای این پیروزی دست به دعا برمیدارند و از خداطلب معجره میکنند.
مانوئل واسکوئز مونتالبان، نویسنده مشهور کاتالان، فوتبال را تنها مذهب خلق شده هزاره سوم میداند. او معتقد است که با پایان یافتن دوران جنگ سرد، از رونق افتادن مکاتب ایدئولوژیک بزرگ و بحران مذهب در غرب خلأیی به وجود آمد که حالا با فوتبال پر شده است. کمتر پدیده اجتماعی و کمتر ورزشی این حالت عدم قطعیت و ابهامآمیز را داراست (مثلاً هفتهای را به یاد آورید که آثمیلان، رئال مادرید و آرسنال، ناگهان و به صورتی غیرمنتظره از جام قهرمانان حذف شدند). بازیکنان فوتبال از همان سنین کودکی میآموزند که نتیجه را نمیتوان به طور قطع پیشبینی کرد. بدین ترتیب، ایمان یا اعتقاد صرف به ماوراءالطبیعه در میان فوتبالیستها بسیار رایج است. کاکا ـ بازیکن میانی تهاجمی میلان ـ را به خاطر آورید که بر روی لباسش نوشته است: من به عیسی مسیح تعلق دارم یا دعا خواندن مائوروسیلوا (آرسنال) و لوسیو (بایرلورکوزن) و یا سرمربی سابق دپورتیو را که پس از جبران نتیجه بازی رفت در مقابل میلان، نذر کرد با پای پیاده ـ هفتاد کیلومتر ـ راه را به زیارت کلیسای سانتیاگو دکامپوستلا برود. همچنین تاریبووست ـ مدافع اسبق اینترمیلان ـ وقتی بازیکن کایزرس لاترن بود، پس از بازی هر شنبه در آلمان، به میلان پرواز میکرد تا یکشنبهها در مراسم مذهبی آن جا حاضر شود.
صرف داشتن هواداران مشتاق، موجب نمیشود که دین و فوتبال را در یک طبقه جای دهیم و یا فوتبال را نوعی دین قلمداد نماییم. در فوتبال، در مورد کنترلهای فراانسانی هیچ ایدهای به دست داده نمیشود. فوتبال دوستان ممکن است مسابقات را تماشا کنند و یازده مردی را که هیجانزده و شتابان به دنبال توپ میدوند، حمایت و یا تقدیس نمایند، اما این شباهتی به حالتهای روحی و معنوی دین ندارد. مؤمنان حتی بدون دیدن معجزه خشمگین نمیشوند اما طرفداران فوتبال، اگر تیم محبوبشان به سطح مورد انتظار نرسند، بسیار عصبانی میشوند، آنها از تیمشان انتظار معجزه دارند.
فوتبال مردمی شده و به محبوبیت دست یافته است، اما نه به بهای تضعیف سنتهای دینی. میتوان گفت مردمی هستند که نه پایبند این هستند و نه آن و اگر لازم شد میتوانند هر دو را با هم داشته باشند. در آمریکا هنوز هم 44 درصد مردم هر هفته به کلیسا میروند و هنوز هم در مقابل بازیهای جذابی مثل فوتبال مقاومت میکنند و در آرژانتین هنوز هم «دست خدا» را برای یاری مارادونا و رد شدن توپ از بالای دستان پیتر شیلتون، تقدیس میکنند. در کتابی که جیان پائولو ماتهئی، روزنامهنگار ایتالیایی، منتشر کرده؛ یک صد بازیکن فوتبال از رونالدو تا باتیستوتا، به توصیف رابطه خود با خداوند و مذهب پرداختهاند.
فیلیپ تروسیه، جادوگر سفید، بازیکن سالهای 1976 تا 1973 فرانسه و سرمربی تیمهای ملی ساحل عاج، نیجریه، آفریقای جنوبی، ژاپن، قطر و مغرب، به همراه همسرش مسلمان میشود و مطبوعات فرانسه مینویسند برای بازیکنانی مثل زینالدین زیدان، تیری آنری، فرانک ریبری و نیکولا آنیلکا، نگاهداشت قلبی اسلام مهمتر از به دست گرفتن جام جهانی است. و برهمین اساس روزنامه الشروق – چاپ الجزایر – به گسترش گرایشات دینی در میان ملیپوشان فرانسه پرداخته است. از سوی دیگر پدر «ملوین خیمنس» کشیش روحانی سن خوزه – پایتخت کاستاریکا – و رهبر کلیسای پروتستان این کشور میگوید: فوتبال نه تنها کیش و آیین، بلکه مهمترین مذهب آمریکای لاتین شده است.
بدین ترتیب، شاید بتوان گفت فوتبال افیون تودههاست. پاسخ به سؤالات دینی یا پرداختن به اصول انکارناپذیر ادیان، کار متکلمین، علما و کشیشان است. بازیکنان فوتبال نیز به مانند همة ما – و شاید بیشتر از ما – نیازمند ایماناند. ایمانی که اگرچه در آمار و ارقام نمیگنجد و برای هر رویداد توضیحی دارد، در اینخصوص به ویژه با خرافات و وهم درآمیخته است. اما مگر انسانِ تک ساحتی امروز برای تخلیة هیجانها و ارضای کششها اندکی نیازمند وهم نیست؟ آیا صرفاً با رویکرد عقلانی – علمی – تکنیکی میتوان در جهانِ نامتوازنِ مدرن زندگی کرد؟ یا باید به خاصیت دیگر این جهان متوسل شد که همانا وهمزدایی است؟
ژان پل سارتر – فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی – در مورد فوتبال میگوید: «فوتبال بازی سادهای است و البته با حضور تیم حریف، همه چیز پیچیده و دشوار میشود.» امروز نسبت طرفداران فوتبال به دوستداران فلسفه قابل قیاس نیست. شاید حتی برخی از فیلسوفان نیز فوتبال را بیشتر از تفلسف دوست داشته باشند و در روزهای پرهیجان بازیهای حساس، آنها هم برای ساعتی، خود را به وهمِ شیرین دنیای مدرن بسپارند. با درغلطیدن توپ به درون دروازه، شادمانی کنند؛ بگریند؛ فریاد بکشند و با مشاهدة محبوبیت ستارههای فوتبال و طرفدارانِ پرشمار آنها به یاد سقراط و شاگردان پرشورش بیفتند.
اگر فوتبال، این چنین، یکی از ذینفوذترین حوزههای فرهنگ معاصر به شمار میرود، اگر جهان مدرن – تا حدودی – برمدار فوتبال میچرخد، چه چیز طبیعیتر از این خواهد بود که بخشی از فلسفه صرفِ پرداختن بدان شود؟ هیچ فیلسوف مدرنی نمیتواند از تفلسف در مورد فوتبال روی گرداند. فوتبال روشنیبخش فلسفه است و فلسفه روشنگر فوتبال. صورتِ کمالِ افلاطونی را میتوان در «پله» یافت و غایتشناسیِ ارسطویی در تصرف توپ و گُل زدن نمود پیدا میکند. از منظر فلسفة زیباییشناسی میتوان به تماشا و تحلیل یک بازی زیبا (چنان که در این سالها فوتبال را با این نام خواندهاند) پرداخت یا یک خطای حرفهای را نادیده گرفت. قرار گرفتن در موقعیت آفساید را میتوان در چارچوب قصد و نیت و دخالت، مسئولیتپذیری و تفویض مسئولیت تفسیر کرد. سرنوشت الاهی، قضا و قدر و جبر و اختیار (مثل دست خدای مارادونا)، دموکراسی و عملگرایی، هویتشخصی و عقلانیت (مثل مورد زینالدین زیدان در آخرین بازی او در جام جهانی پیشین)، اخلاق، عدالت، شکاکیت هیومی، ملیگرایی و... همه و همه با فوتبال پیوند دارند.
اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که فلسفه امری انتزاعی و صرفاً عقلانی است، اما با اشتیاق تمام به فوتبال پرداخته است. توجه به سرشت و کارکرد طبیعی بدن انسان با افلاطون شروع شد و در قرن نوزده با فویر باخ، شوپنهاور و نیچه ادامه یافت. در قرن بیستم «چرخش فرهنگی» در فلسفه، توجه به زندگی روزمرة انسانی را درپی داشت و یکی از این میلیونها سوژة فلسفی، فوتبال است. تلاش برای کسب بصیرت درخصوص طبیعت و ساختار مفهومی و هنجاری فوتبال آغاز شد و کتابهای زیادی ـ در غرب ـ به تحریر درآمد. (مهمترین آنها شاید کتابی باشد که سوکراتس ـ دکتر، فعال اجتماعی، سیاستمدار جناح چپ، نویسنده و کاپیتان معروف تیم برزیل) با نام فلسفة فوتبال در سال 2007 و از سوی انتشارات جرسی به چاپ رسانده است.توجه به مسائلی همچون فلسفة بُرد که ریموند بلیوتی بدان پرداخته، فوتبال و فلسفة دوستیِ ارسطو که مورد توجه دانیل بی.گالاگر بوده، زیبایی فوتبال که موضوع پژوهشهای اسکات اف. پارکر قرار گرفته، موضوع مهمی مثل «آیا یک بازیکن خوب فوتبال، میتواند یک انسان خوب باشد؟» (اسکات دیویدسن)، و دهها مقاله و کتاب و موضوع دیگر نشاندهندة آن است که فوتبال تنها به دنیای صنعت، تجارت، هنر، ورزش و رسانه تعلق ندارد (اگرچه همینجا باید گفت تنها به مدد رسانه بود که فوتبال جهانی شد و به دنیای مدرن راه یافت). فوتبال یک نیاز است. یک دغدغه است. یک درمان است. یک فلسفه برای جهان آشفتة نوین. یک پناهگاه برای دَمی فراموشی، مثل قطعه شعری زیبا در هنگامة دلتنگی. و علیرغم همة سوداندوزیها، خشمها و خشونتها، قدرتطلبیها و مصرفگراییها فوتبال زیباست. باید از ابعاد مختلفِ دینی، فلسفی، روانشناختی، جامعهشناختی و... به تحلیل آن پرداخت. فوتبال نیازی به دعوت ندارد، خودش آرام آرام به درون زندگیهای ما خزیده است. تنها کافی است لختی سرشت سوگناک زندگی را کنار بگذاریم و به تماشایش بنشینیم.
فهرست منابع:
الف) کتابها
1. Football cultures, carles Feix A, Jeffry S. Joris, oxford, 1997.
2. The Football coaching Bible, American Football Coaches Association, Human kinetics Publishers, 2002.
3. Football Genius, Tim Green, Harper collins, 2008.
4. If Football is a Religion, why Don’t we have a Prayes Jere Longman, harper paperbacks, 2006.
5. A social study of Religion, Politics and Football in a North wales community, Ronald Frankenberg, waveland press, 1989.
6. Like Football, Religion requires training, discipline, Gale reference team, Thomson Gale, 2006.
7. The Holy Trinity of America: Civil religion in Football, Baseball, and Basketball, Craig. A. Forney, Mercer university Press, 2007.
8. Faith of our fathers: Football as a religion, Alan Edge. Mainstream publishing, 1999.
9. Football Philosophy, Socrates, yellow Jersey press, 2007.
ب) مقالات
1. Is Football becoming the religion of the masses Jim Johnson.
2. Football the new Religion Eday Canfor Dumas in: "The Buddha. Geoff and me".
3. A Player Ritual Shared in Religion and Football, Corey Kilgannon in: "New York times, Jenuary, 10, 2009".
4. غوغای فوتبال، غربت فلسفه، خسرو ناقد، روزنامه کارگزاران، 23 خردادماه 1385.
5. دکتر رضا داوری اردکانی، یادداشت منتشره در وبگاه اینترنتی آفتاب، جمعه، 28 فروردین 1388.
6. فوتبال و ایمان، گابریل مارکوتی، ترجمة امیر صدری، روزنامه وقایع اتفاقیه، 27 اردیبهشت 1383.
ج) سایتهای اینترنتی:
1. www.inter.islam.org.
2. www.mytimes.com.
3. www.Run of play.com.
4. www.Philosophy Football.com.
5. سایت رسمی فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا).
6. سایت رسمی فدراسیون فوتبال انگلیس.
7. سایت رسمی فدراسیون فوتبال اسپانیا.
8. سایت رسمی فدراسیون فوتبال عربستان.
تاریخ انتشار در سایت: ۲۴ شهریور ۱۳۸۸منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / 1388 / شماره 41، مرداد ۱۳۸۸/۰۵/۰۰نقش هانویسنده : روح الله عالمیعناوین/ سلامت و محیط زیست / ورزش/ سلامت و محیط زیست / ورزش / فوتبالرسته: 2
نام
رایانامه
در صورت پاسخ به نظر من، مرا با خبر کن
Submitدر صورت ناخوانا بودن تصویر اینجا کلیک کنیدنظراتی که حاوی نکات غیراخلاقی و غیرقانونی باشند، توسط مدیریت اصلاح یا حذف می شوند
باشگاه ها
باشگاه های تخصصی
باشگاه اخبار اندیشه
باشگاه من
مطالب
مقاله
گزارش
گفت و گو
گفتمان
خبر
کتاب
تصویر
کاریکاتور
صدا
سیما
شعر
عناوین
منابع
افراد و مشاهیر
موضوعات
مناطق
پرونده
سایر
دانشنامه
نیازمندی ها
درباره ما
تماس با ما
آمار
rssfacebooktwitterYoutubeGoogle Buzz
تمام حقوق مادی و معنوی متعلق به سایت باشگاه اندیشه می باشد و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
Wayback Machine
http://bashgah.net/fa/content/show/36986
6 captures
4 May 2011 - 28 Oct 2017
JUL OCT NOV
Previous capture 28 Next capture
2014 2017 2018
About this capture
باشگاه اندیشهشنبه ۶ آبان ۱۳۹۶بر خط: 1286
Bashgah.net باشگاه اندیشه
Submit
بــاشگاه مـــن
2135 بازدیدنسخه چاپارسال به دوستان«نظراتبزرگنماییکوچکنماییگزارش به مدیرفلسفه فوتبال یا فلسفه ورزش؟
فلسفه ورزش همان فلسفه خلقت آدمی است و فلسفه خلقت آدمی همان سرچشمهای است که فلسفه هنر و ورزش و مانند آنها را در آن میتوان جستجو کرد. همه آن شگفتیها در ذات انسان است و بیهوده نیست هنگامی که ورزش و یا هنر را تجزیه و تحلیل میکنیم در هر مورد و هر جزء به تعارضاتی میرسیم که اگر دقیق نباشیم آنها را نشانههای منفی به حساب میآوریم و حال آنکه باید از همین مسیر عبور کرد، مسیر دیگری در کار نیست. فلسفه ورزش یعنی نگاه این گونه به ورزش برای شناخت بهتر ماهیت انسان.
آنچه که باید در موردش بحث شود فلسفه فوتبال است. عنوان غریبی است که امروزه به علت کثرت استعمال مشابه آن دیگر به آشنائی نزدیک تبدیل شده است چون نام فلسفه هم به میان آمد، پس چالشهایی را که این اصطلاح به وجود میآورد باید پذیرا شد. در سنت فلسفی ما پذیرفته شده که چیزی میتواند متعلق بحث فلسفی باشد که بهرهای از وجود برده باشد. اگرچه برای وجود معنای موسعی در نظر گرفتهاند که انحاء مختلف هستی منجمله اعتباریات را نیز دربرمیگیرد؛ ولی بهرحال در همین ظرف هم باید نوعی هستی برای این ورزش قائل شد تا بتوان آنرا موضوع تحقیق و بررسی قرار داد وگرنه کاربرد اصطلاح فلسفه این ورزش باید جای خود را به کلمات دیگری بدهد مثل «آثار و فواید فوتبال» و یا «خاستگاه اجتماعی» و از این قبیل. به هر تقدیر با علم به اینکه فلسفه فوتبال به معنای دقیق و علمی هرگز قابل طرح نیست ولی با تسامح میتوان به این موضوع پرداخت. در این تحقیق و تفسیر است که ناخواسته سنت و مدرنیسم مطرح میشود چرا که این ورزش اینک به شکلی درآمده که هم میتوان آنرا تکامل و تعالی فوتبال اولیه دانست و هم میتوان چهره انحطاط یافته آن، و این معنی قابل قبول نیست مگر آنکه از یک سو به ماهیت فوتبال و از سوی دیگر به ماهیت مظروف یعنی سنت و مدرنیسم التفات نمود. به نظر میرسد تفکیک بررسی فوتبال از این نگرش میسر نباشد و شاید حل همین ماجرا را بتوان همان فلسفه فوتبال دانست. بنابراین باید با این سوال آغاز کرد که فوتبال چیست؟
فوتبال چیست که اینقدر جهان را به خود مشغول ساخته است. در جهان کنونی شاید هیچ چیز را نتوان یافت که به اندازه این بازی عجیب مردم را به هم نزدیک و از هم دور کرده باشد. آیا این بازی را میتوان موجودی همچون سایر موجودات دانست. شاید در بدو امر به نظر برسد که فوتبال تنها یک بازی است و دیگر هیچ و به شروع و خاتمه خود و خاطراتی که از آن باقی میماند محدود میشود ولی اگر این ورزش در آغاز پیدایش خود چنین بود، دیگر اینگونه نیست. نمیخواهم بگویم که فوتبال ذات و ماهیتی دارد و در مسیر تطوری خود مراحلی را طی میکند. شاید ذات گرایان افراطی چنین رویکردی داشته باشند ولی اصلاً اینطور نیست و نیز نباید گفت که فوتبال آنگونه موجود اعتباری است که هیچ هویتی هم برای آن نمیتوان فرض کرد. فوتبال را باید مانند خودش که آمیختهای از همه اضداد است در نظر گرفت. شاید راحتتر این باشد که مجموعه عوارض و لوازم آنرا مدّ نظر قرار داد و تحقیق نمود که این دیگر چیست که خود را با همه اعتباریات و قراردادهای دیگر متفاوت ساخته است. به راستی امروز کدام ساختار اجتماعی را میتوان سراغ گرفت که به نوعی با فوتبال سروکار نداشته باشد. این درست است که فوتبال موجود مستقلی نیست و به اعتباریات شبیهتر است ولی اشتباهی فاحش است اگر آنرا در همان جهان اعتبارها خلاصه نمود. چه بسیار اموری از این دست که منشاء آثار خارجی بسیارند و فوتبال از برجستهترین آنهاست. سیاست و اقتصاد که به بداهت درآن سر میکشند و با آن زندگی خاصی را ادامه میدهند، حتی علم و تکنولوژی و اخلاق هم آمیختگی خاصی با فوتبال پیدا کردهاند. آیا این ارتباطها به ماهیت فوتبال برمیگردد و یا جدیداً عارض آن شده یعنی همه اینها خاصیت دوران جدید و به اصطلاح دوران مدرنیته است؟ پاسخ این سوال سهل و ممتنع است. تردیدی نیست که آن زمان که ملوانان انگلیسی این ورزش را پایه گذاشته هرگز چنین تصوراتی در ذهن نداشتند. پای انگلستان به میان آمد، کشوری که زمانی فوتبال را بنابر مشهور به وجود آورد، آنقدر در سیاست و کشورداری عظمت داشت که خورشید در قلمروش غروب نمیکرد. وقتی پای این کشور وسط باشد باید در همه چیز با تامل بیشتر تحقیق نمود. آنها آنقدر در همه امور مهارت و سیطره داشتند که بتوان فرض کرد هر کاری، حتی فوتبال را برای انگیزههائی متکثر و متعدد عرضه کرده باشند. نمیدانیم، ولی پیداست که این ورزش از آغاز با اهدافی که امروز پیدا کرده به وجود نیامده باشد. سیر تکاملی این ورزش این دیدگاه را تا حدی تائید میکند. همینجا اینرا نیز باید گفت که برخی هم میگویند فوتبال اولین بار در برزیل مطرح شد و ملوانان انگلیسی بعد از آشنایی اولیه با آن کم کم سروسامانی به آن داده و برایش قوانین خاصی ابداع کردند و مثل خیلی موارد دیگر به دلیل سلطه بر عالم آنرا به نام خود ثبت نمودند. حقیقت هرچه باشد فوتبال مسیر خاص و طولانی را طی کرد تا به شکل امروز درآمد. این ورزش چه در ساختار و قانونمندیها و چه در اهداف و چه در تاثیر و تاثرات خود بکلی دگرگون شد. در ابتدا عدهای صرفاً برای تفریح و وقتگذرانی، که شاید تعریف سادهای از بازی باشد، توپی را به میدان که نه، به هر محل مسطحی میانداختند و بدون این پیچیدگیها در دو گروه، که تعداد هم درآن مهم نبود، سعی میکردند توپ را به دروازه طرف مقابل بکشانند. صحنهای بود از جنگ و دوستی، قدرتنمایی و صمیمیت. به مرور این ورزش هم تکویناً مراحل تکاملی خود را طی کرد. شاید از همین مرحله به بعد بود که انگلیسی ها ابتکار عمل را در دست گرفتند و به این موجود خاص، اعتباری جدید بخشیدند. در ابتدا تعداد نفرات هر تیم یازده نفر نبود بلکه در ابتدای قانونمند شدن هر تیم فوتبال از دو دروازهبان تشکیل میشد و ده نفر دیگر که هیچ تفکیک منظمی هم در حمله و دفاع نداشتند. همه دفاع میکردند و همه حمله میکردند. خلاصه صحنه جنگ بود. بعدها کم کم این شکل فعلی پیدا شد و بیش از صدسال است که هر تیم با یازده نفر با شمایل کنونی به مسابقه وارد میشود. به مرور و به دلایل رازآلودی که تاکنون هم هیچ کس نتوانسته پاسخ روشنی به آن بدهد فوتبال به محبوبترین، درآمدزاترین، تاثیرگذارترین و گستردهترین ورزش جهان تبدیل شد. آنچه که در این مسیر رخ داد خود به اندازه شکلگیری و تکامل فوتبال عجیب بود و هنوز هم عجیب است. ذات دنیای جدید و ماهیت مدرنیسم بیکار ننشست و این ورزش را هم مانند هر پدیده دیگری به جزئی از خود تبدیل نمود. اصولاً غرب و یا ماهیت غرب به گونهای است که همچون روحی واحد هرآنچه را که منطبق با خود بیابد به درون خود میکشد و به شکل خود درمیآورد و به جزئی از خود تبدیل میکند. این نظر هم افراط و تفریط در باور به ذات نیست بیان اعتبارات یک ذات اعتباری است که مصادیق مختلف آنرا در همه عرصههای صنعت و کشاورزی و هنر و سیاست و اقتصاد و علم میتوان نشان داد. فوتبال به مرور به واقعیتی تبدیل شد که گویی شخصیت غرب را در آن میتوان مشاهده کرد همه آن ضد و نقیضهایی که در فرهنگ مغرب زمین مشاهده میشود. کجای جهان همچون غرب میتوان هرج و مرج و نظم را این چنین به سامان در کنار هم دید که در فوتبال نیز میتوان سراغ گرفت.
چگونه میتوان تفاهم و کینه توزی را، سرعت و کندی را، شوق و نا امیدی را آنگونه که در فوتبال است در جای دیگر دید. اشتباه نشود، هیچ چیز در فوتبال نیست که در ورزشهای دیگر نباشد. هر مولفهای از این ورزش چه درونی و چه بیرونی را میتوان در دیگر ورزش ها هم پیدا کرد. حتی در محبوبیت هم اینگونه نیست که فوتبال در هر کشوری حرف اول را بزند، در درآمدزایی و اقتصاد هم همینطور. ورزشهایی چون بسکتبال، گلف و تنیس و کریکت و راگبی (فوتبال آمریکایی) امروزه در آمریکا بیشتر از فوتبال طرفدار دارد؛ در کشورهایی مثل استرالیا و تایلند و نیوزلند کریکت بیشتر از فوتبال وقت و فکر مردم را به خود اختصاص میدهد. در پاکستان و هندوستان هم ورزشهای رقیب فوتبال فراوانند. حتی در انگلستان هم فوتبال رقیب دارد. ولی آنچه که جالب است اینکه من حیثالمجموع در جهان هیچ ورزشی قدرت حتی رقابت با فوتبال را ندارد. این ورزش رازآلود معلوم نیست که چیست که این آثار شگفت را همراه دارد؟به یک مورد از این شگفتیها توجه کنید. همانقدر که سیاست بر فوتبال اثر گذارده، فوتبال نیز تصمیمهای سیاسی را متأثر نموده است. تا دهه 60 و قبل از آن، در انگلستان (به عنوان نمونه کشور دارای فوتبال مدرن، وگرنه آلمان، ایتالیا، فرانسه، اسپانیا نیز در همین رده قرار میگیرند) بنابر سیاستهای حاکم، به شکل غیرقابل باوری میان نژاد سفید و سیاه تفاوت بلکه تبعض وجود داشت. سیاه پوستان و سرخ پوستان تنها برای آن زنده بودند و محلی از اعراب داشتند، که نیازهای سفید پوستان را برآورده سازند. گویی که نوع آدمی چند گونه بود. حتی کلیسای سیاهان هم جدا بود. مدارس و اتوبوس و امکانات دیگر اجتماعی که جای خود را داشت. در دهه هفتاد در فوتبال زمزمههایی آغاز شد که روح و جان این ورزش سیاهان را هم به سمت خود کشید. در ابتدا باز هم فرهنگ کلی متأثر از سیاستهای سیاستمداران مقاومت میکرد و تنها سیاهپوستانی توفیق ورود به تیمهای بزرگ را پیدا میکردند که دورگه باشند، به تیمهایی مثل لیدزیونایتد، لیورپول، آرسنال دربی کانتی، منچستریونایتد، تاتنهام به عنوان بزرگان آن دوران انگلستان نگاه کنید یا هیچ سیاه پوستی در آن نمییابید یا اندک اندک با دورگههایی روبرو میشوید که باز هم با حقوق و مزایای کمتر وارد عرصه شده بودند. به مرور این ماجرا سرعت گرفت تا جایی که امروز مشاهده میکنید که اگر تعداد سیاه پوستان بیشتر نباشد کمتر نیست. سایرنژادها هم همینطور و به همین شکل این مسیر را طی کردند. اگر چه حتی امروز هم حقوق و مزایای یک سیاه در مقایسه با سفید مانند خودش کمتر است. ولی فوتبال (و نیز سایر ورزشها اگر چه در حد کمتر) این فاصله را پرکرد. اما آنچه که در خفا رخ داد تنها این نبود. ذات مدرنیسم در مواجهه با این پدیده نه تنها عقبنشینی نکرد و کنار ننشست، بلکه بنابر ماهیت خود این پدیده را نیز جزئی از خود تبدیل نمود و با مجهز شدن به آن مسیر خود را ادامه داد. مدرنیسم هرگز فوتبال را در کنار خود به موازات خود نپذیرفت، بلکه بعد از مبارزه و مقاومت اولیه آنرا تحلیل کرد و امروز میتوان به جرأت گفت که فوتبال جزئی از ساختار و ماهیت آن است. نقطه بزنگاه همین است که برای دیگر کشورها که از محدوده مدرنیسم واقعی و حقیقی خارجند و تنها تلاش میکنند ادای آنرا درآورند فوتبال مثل بسیاری از دیگر واقعیتها، مثل تولید انبوه اتومبیل، به صورت مصنوعی و عارضی مطرح است. اگر قرار باشد روزی فوتبال نقش حقیقی خود را بازی کند باید تکلیفش با ساختار هر نظام روشن شود. در غرب فوتبال خود غرب است و در برخی کشورها چنین نیست و تلاش برای تغییر مصنوعی این ساختار هم در این کشورها به جایی نرسیده و نخواهد رسید. و به همین دلیل نقشهای متفاوتی از آن به چشم میخورد. در غرب که فوتبال جزئی از وجودش شده (و یا آنان فوتبال را به جزئی از خود تبدیل کردهاند) همانند یک ارگانیسم و یک موجود زنده همه چیز در همه چیز اثر میگذارد و اثر میپذیرد. مگر میشود فوتبال را تنها در محدوده مستطیل سبز تجزیه و تحلیل کرد؟ مگر قابل فرض است که فوتبال را صرفاً واقعیتی نود دقیقهای دانست که تعدادی تماشاچی با لذت آنرا میبینند و بعدهم همه چیز تمام میشود؟ مگر میتوان اقتصاد فوتبال را همین فروش بلیط و حق پخش تلویزیونی و انواع تبلیغات بشمار آورد؟ امروز فوتبال یکی از شاخصههای سیاست داخلی و خارجی غرب است. صنعتی است که در تجارت و بانک و بورس تأثیر غیرقابل انکار دارد، و چه کسی است که نداند جوهره نظام غرب با اقتصاد آمیخته است. فوتبال را که اگر چه ماهیت نوعی ندارد و نمیتوان از این منظر برایش فلسفهای قائل شد باید از وجهه نظر وجود خاصش مورد ملاحظه قرار داد. این فوتبال همین است با همه خوبیها و بدیهای پنهانش.
همه را با هم به دوستی میکشاند. در کجای جهان میتوان اینهمه نزدیکی نژادهای کشورهای مختلف را دید که امروز بزرگترین تیمهای فوتبال جهان از بازیکنانی تشکیل شدهاند که از چندین کشور مختلف کنار هم جمع شدهاند. گاه آنقدر افراط میشود که در انگلستان تیمهای مطرحی چون آرسنال و چلسی، حتی یک بازیکن انگلیسی هم در میدان ندارند، آنهم در انگلستان که زمانی بازیکن غیرانگلیسی یا مربی غیرانگلیسی در آنجا حکم مرگ میگرفت. همه اینها نه بازی سیاست که نقش سیاست است،سیاست همین است. هرگاه اقتضاء کند که وسیله ای به عنوان وسیله باید مورداستفاده قرار گیرد، قرار خواهد گرفت و اگر هم نباید وسیلهای جزء لاینفک ماهیت مدرنیته شود باز هم همانطور خواهد شد. اینها هم مزایا و معایب خود را دارد و این چنین است که فوتبال معجونی است از همه خوبیها و بدیها. فوتبال همانقدر که به عنوان نمونه سیاه پوستان را جذب کرده و ظاهراً به آنان شخصیتی همطراز سفید پوستان داده و این را می توان روح برادری و تفاهم و نوع دوستی دانست ولی موجب تفرقههای بسیاری در آن کشورهایی شده که برخی جوانانشان را به غرب میفرستند. گروه های کشف استعداد که تیمهای بزرگ در کنار خود دارند گاه ظالمانهترین رفتارها را در کشورهای فقیر برای جلب و جذب آنان بکار میبرند. آنچه به همه این رفتارهای متضاد معنای واحد میدهد منافع ملّی است که حرف اول و آخر همه آنهاست.
اینک از این منظر به فوتبال بنگریم، که چگونه میتوان از آن برای دستیابی به اهداف مختلف بهره برد. تدبیر آن است که همه جوانب مثبت و منفی در کنار هم ملاحظه شود. شاید باشند کشورهایی که ترجیح میدهند از فوتبال به عنوان یک داروی مسکن استفاده کنند بهرحال جمع شدن صدها هزار نفر (در مجموع) برای دیدن مسابقات و صرف وقت رفتن و برگشتن و زمان تعریف ماجراهای مسابقات، کم نیست. این مقدار زمان هنگامی که از نسل جوان گرفته شود، خود بخود آنان را از سایر افکار دور خواهد کرد. امّا این جماعت از این حقیقت غفلت کردهاند که همین نحوه سیاستگذاری زمینه را برای آیندهای نامعلوم که کسی نمیداند چه موقع است آماده خواهد کرد تا همین افراد به نحو دیگری در مقابل سیاست دیگری بایستند. هنگامی که جوان رها شده در سکوهای تماشای فوتبال عقدههایش را با فریاد و توهین و ناسزا خالی کند همیشه این داور یا یک تیم فوتبال دیگر نیست که مخاطب باشد. هنگامی که برای پیروزی یک تیم بر تیم دیگری آنهمه جنجال برپا شود و با پایکوبی و ابراز شادی بیحد و حدود تماشاچیان صرفاً به عنوان یک وسیله مورد استفاده قرار گیرند، چه تضمینی است که در دفعات بعد به شکلی که مورد قبول و پسند نباشد همین ماجرا تکرار نشود؟ هنگامی که الگوسازی برای جوانان به واسطه فوتبالیستها در مقطعی از زمان تجویز گردد، چه ضمانتی است که افراط و تفریطی در این امر گریبان همان کسانی را نگیرد که میپنداشتند این ابزار همیشه برای آنان کارساز خواهد بود؟
امّا فوتبال به دور از همه این غوغاها به راه خود ادامه میدهد. همانند سیل است و آتشفشان، که هم نابود میکند و هم آبادانی بوجود میآورد. برخی جنبههای تخریبی آنرا بیشتر مدّنظر قرار میدهند و برخی جنبههای سازندگی آنرا. امّا حقیقت این است که این دو جنبه از هم قابل تفکیک نیستند. یک حقیقت تلخ و شیرین هم در این میان رخ میدهد و آن نقش خود فوتبالیستهاست. همه آنان که با این ورزش آشنا هستند میدانند که خوشبختانه آنچه که مایه افتخار است این است که در دل همه این تضادها، میتوان نقطه روشنی یافت که همان نوع دوستی و انسانیتی است که در غالب فوتبالیستها وجود دارد (حتی اگر نادانسته و ناخواسته مجری سیاستهای برنامهریزی شده دیگران باشند). نه اینکه آنان انسانهای والایی باشند، ابداً، آنان هم جوانانی هستند اکثراً آموزش ندیده و تحصیل نکرده که در شروع زندگی به پول و امکانات بسیار رسیدهاند و در دنیای شهوات مختلف خود سیر می کنند. عاشق شهرت و محبوبیتاند و به انحاء مختلف در صدد دستیابی به آنها زندگی میکنند ولی روح غالب و قالبی که در فوتبال پیدا میکنند احترام به مردم و دوست داشتن آنهاست. اینکه بیشتر با احترام با مردم سخن میگویند و به آنان عشق میورزند و برای آنان خیلی قدمها برمیدارند، مصادیق این حقیقت است. بسیاری از آنان در موسسههای خیریه عضوند. بسیاری از آنان سفیران افتخاری یونیسف و یونسکو هستند تا جایی که تیمی مثل بارسلونا با همه افتخاراتی که دارد رسماً این مسئولیت را هم برعهده گرفته است. شاید این روحیه برخاسته از روحیه بدهکاری و دینی باشد که آنان نسبت به تماشاگران دارند و بدون آنان خود را ناچیز میپندارند ولی این همه ماجرا نیست. فوتبال در ذات خود اینگونه ارزشهای برتر را هم ایجاد میکند. وقتی در تیمی مثل چلسی بازیکنان از انگلستان، آلمان، چک، پرتغال، ساحل عاج، فرانسه، برزیل کنار هم بازی کنند خود بخود روح دوستی و تفاهم هم پدید میآید. خودبخود این انگاره که برخی نژادها برتر از دیگرانند از بین میرود.
این حقیقت هم مثل حقایق دیگر مربوط به عالم انسانها بطور نسبی تحقق پیدا میکند و چنین است که بازیکنی مثل جان تری در کشوری دیگر با تعدادی جوان ترک درگیر میشود آنهم با این نگاه که برتر از آنان است و یا کار زشتی که جاناتان وودگیت به بار آورد. همه اینها هست. هم خوبیها و هم بدیها،ولی باید انصاف داد که نقش فوتبال امروزه در ایجاد وحدت و همدلی بسیار فراتر از کینهتوزیها و دشمنیهاست، آنچه که باید دانست و پذیرفت و تلاش کرد که به وضع بهتری درآید اینکه امروزه فوتبال به کالایی برای تجارت تبدیل شده و با لطائف الحیل قیمت کالای خود را در بازار بالا میبرند تا به سود سرشار دست پیدا کنند.
این داستان رخ نمیدهد مگر آنکه انسانهای مخاطب خود را هم بتوانند به نوعی همراه کنند. در این صنعت پولساز امروز روانشناسان و جامعهشناسان بزرگی در خدمت تیمهای بزرگ هستند تا بهتر از رقبا بتوانند تولیدات خود را به فروش برسانند. زمانی که آلن کلارک با قیمت یکصد هزار پوند به لیدز نقل و انتقال پیدا کرد رکورد قیمت بازیکن در انگلستان شکست و امروز منچستریونایتد با نود و سه میلیون یورو کریس رونالدو را به رئالمادرید می فروشد. توجه کنید که این تفاوت چشمگیر فقط در فاصله سی سال رخ داده است. پس باید پذیرفت که صنعت فوتبال با چه سرعت و شتابی به پیش میرود. در جهانی که تسلیحات، موادمخدر، فروش انسانها حرف اول را در تجارت میزند باید به این معجون ورزشی احترام گذاشت که اگرچه در درون خود نیات سیاستمداران را نیز برآورده میکند که بهرحال نمیتوان آنرا تائید کرد، امّا صدها نکته مثبت هم دارد که جای امید به آینده را بازمیگذارد.
خلاصه اینکه اگرچه فوتبال واقعیت مستقلی ندارد تا بتوان به معنای دقیق و علمی برای آن فلسفهای در نظر گرفت ولی در جهانی که فلسفههای مضاف روزبروز بیشتر مطرح میشوند و از فلسفه هنر و فلسفه علم و... سخن به میان میآید تا فلسفه حمایت از حیوانات و مثل آن، فلسفه فوتبال هم قابل طرح خواهد بود. شاید اختلافنظری نباشد که اگر حقیقتاً بخواهیم فلسفه فوتبال داشته باشیم باید برای هر ورزش دیگری هم فلسفهای خاص طراحی گردد. قطعاً این چنین نیست و اگر بتوان برای فلسفه ورزش هویتی قائل شد فوتبال به عنوان نوعی ورزش از احکام آن تبعیت خواهد کرد شاید مناسب باشد ببینیم که فلسفه ورزش چگونه قابل بررسی است. ورزش حرکات و قانونمندیهای خاص و آگاهانهای است که انسانها برای تقویت و تعالی جسم و روح خود بکار میبرند. اگر از این زاویه نگاه کنیم احتمالاً میتوان پذیرفت که این دسته فلسفههای مضاف هرکدام به نوعی انسان را مورد شناسایی قرار داده و رابطه او را با آن موضوع خاص کشف میکنند. ورزش با انسان آمیخته است و همچون هنر، سیاست، حقوق، زبان، علم ابعاد مختلف وجود او را به چالش میکشد.
فلسفه ورزش با این مقدمه یعنی رابطه انسان با خودش، امّا رابطه او با تمام هویتش با خودش به معنای بعدی از ابعاد وجودیاش. همه اینها روح انسانی را سیراب میکند که بینهایت طلبی و زیبایی دوستی و عدالتخواهی و حقیقتجویی را در بالاترین مراتبش هدف گرفته است. این انسان با این ساختار عجیب است که این شگفتیها را به هنر ورزش و سیاست هم تسرّی داده است. اگر در انسان جنگ، غریزه و فطرت قوای دائمی خلقت اوست و تعالی او هم حل مسالمتآمیز این دو واقعیت است که باید با بقای هر دو ولی حاکمیت فطرت به پایان برسد، ورزش و هنر و... هم صحنههای تجّلی همین واقعیتاند. همه آن اضداد که در همه این عرصهها میبینیم بازتاب همان تضادی است که آگاهانه در سرشت ما قرار دادهاند تا با آن به تکامل برسیم.
فلسفه ورزش همان فلسفه خلقت آدمی است و فلسفه خلقت آدمی همان سرچشمهای است که فلسفه هنر و ورزش و مانند آنها را در آن میتوان جستجو کرد. همه آن شگفتیها در ذات انسان است و بیهوده نیست هنگامی که ورزش و یا هنر را تجزیه و تحلیل میکنیم در هر مورد و هر جزء به تعارضاتی میرسیم که اگر دقیق نباشیم آنها را نشانههای منفی به حساب میآوریم و حال آنکه باید از همین مسیر عبور کرد، مسیر دیگری در کار نیست. فلسفه ورزش یعنی نگاه این گونه به ورزش برای شناخت بهتر ماهیت انسان. این دیگر جزء اعتباریات نیست. از مهمترین واقعیتهای عالم خلقت است. پس شاید بتوان برای فلسفه ورزش اصالتی از نوع دیگر قائل شد و آن را به عنوان جزئی از فلسفه و یا انسانشناسی و یا فلسفه زندگی انسان به حساب آورد.
ولی از آنجا که در بسیاری موارد، مهمترین مصداق یا نوع را به دلیل ممتاز بودنش ملاک میگیرند، میتوان فوتبال را نیز نایب مناسب ورزش دانست و شاید هم به نحو اعتباری بتوان آنرا مستقلا مورد تحقیق قرار داد. این ماجرا همچنان مفتوح میماند تا در بستر زمان فواید و مضار آشکار و پنهان این معجون رمزآلود کشف گردد.
فوتبال به مثابه آیین
نویسنده: مرضیه سلیمانی
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت، 1388، شماره 41، مرداد
کلمات:
فوتبال
ورزش
اشاره:
رابطه فوتبال و معتقدات وآیین های دینی چیست؟ در بدو امر این دو کاملا متفاوت وفاقد هرگونه ارتباط به نظر می رسد اما حقیقت آن است که تاثیر گسترده اموری همچون فوتبال برکلیه شئون و سنن زندگی انسانها وجوامع غیر قابل انکار است. فوتبال آیین ها وسنن خاصی را دامن زده وآدابها ونمادهای تازه ای ایجاد کرده که به صورت یک روح جمعی در حال گسترش است. برخی از متفکران و دینمداران منکر تاثیر مثبت در این عرصه اند. ولی صرفه نظر از هر گونه ارزشداوری ماباید به دقت در تحلیل این موضوع وارد شویم در این مقاله بدین مبحث پرداخته ایم.
فوتبال، مسئلة مرگ و زندگی نیست. بسیار مهمتر از آن است (بیل شانکلی، مدیر سابق باشگاه فوتبال لیورپول)
میلیونها نفر در سراسر جهان تماشای مسابقات فوتبال را از طریق تلویزیون پیگیری میکنند و صدها هزار نفر برای مشاهدة حضوری، به زیارت آنها میروند. چه عاملی باعث شده که روحانیون بریتانیا نگران تبدیل شدن فوتبال به یک دین ملی باشند؟ آنها به شباهتهای دردسرسازی اشاره میکنند که بر طبق آنها به راحتی میتوان فوتبال را در زمرة ایمان دینی طبقهبندی کرد. هر دو قوانینی دارند و مناسکی. هر دو مردم را در کنار یکدیگر جمع میکنند. هر دو نیازی را ارضا میکنند که بسیار فراتر از مقتضیات روزمرة مردم است. هر دو دارای قدیس و زیارتگاهاند. و هر دو میتوانند به ایمان کور منجر شوند.
کارل مارکس، بنیانگذار ایدئولوژی مارکسیسم، دین را افیون تودهها میدانست. هدف وی آن بود که انسانها را از خداوند جدا کرده و با خدایی دیگر ـ اقتصاد و خواستههای مادی ـ پیوند زند. مارکسیسم و دیگر عقاید الحادی ریشه در سنت روشنگری دارند که عقل را ورای همة حقایق آشکار قرار میدهد. بر طبق نظر کانت، این کار بدان جهت صورت میگرفت که انسانها را از دوران طفولیتشان رهایی بخشد چرا که در آن دوران انسانها از عقل خویش استفاده نمیکردند. رنسانس و اصلاحات لوتری یا پروتستانی پیشرفت روشنگری را در پی داشت اما آیا پروتستانتیزم هرگز در نظر مجسم میکرد که مسیحیت، روزی در مسیر افول گام نهد؟
آن چه موجب تسهیل غروب مسیحیت شد، «حرص و آز غیراخلاقی» سرمایهدارانی بود که تحت تأثیر اخلاق پروتستانی قرار گرفته بودند. رابرت ساموئلسن، مفسر نیوزویک در مجله فارن افیرز عنوان میدارد که دین پیروزمند قرن بیستم، نه مسیحیت یا اسلام، بلکه اقتصاد رشد یافته بود. پیروان ادیان توحیدی به یک خدا ایمان دارند. درحالی که در دینهای دیگر، پرستش چندین خدا با هم نیز امری ممکن است. بدین ترتیب در این جهان ایزدانپرستانه، فوتبال نیز یکی از چند خدایی است که در دنیای جدید پرستیده میشود. بر طبق نظر دانشمندان علوم اجتماعی، یکی از کارکردهای اصلی ادیان، حفظ و صیانت از نظم اجتماعی است و فوتبال به شیوههای گوناگون این کار را انجام میدهد. فوتبال، به واسطة خلق فضایی که در آن، مردم به شیوهای احساسی و پرشور، به تجربة هویت مشترک خویش میپردازند؛ موجب تشدید اتحاد و همبستگی تماشاچیان میشود. هر کسی که به تماشای یک مسابقة فوتبال (به مثابه نوعی آیین دینی) در یک ورزشگاه (بهعنوان یک معبد) برود، تشخیص خواهد داد که تماشاچیان (به مانند پرستندگان) احساسات خود را تقریباً همانگونه ابراز میدارند که در ادیان مرسوم است و خود تیمهای فوتبال، به یک منبع هویت مشترک تبدیل شدهاند.
کارکرد دیگر دین که در عین حال به ایجاد نظم همیاری میرساند، عبارت است از فراهم آوردن راه گریز از شرایط سخت زندگی، با اعتقاد به زندگی پس از مرگ یا ظهور نجاتبخش فرجامین (مسیحا). مردمی که در شرایط سخت محرومیت زندگی میکنند، با استفادة صحیح از نمادهای دینی قادر خواهند بود که در میان خویش به خلق قدرت بپردازند. دین در چنین شرایطی، مفرّی برای ناکامی، آزردگی و خشم و نیز راه تخلیة انرژیهایی است که احتمال میرود در جهت عکس عمل کنند و بر ضد نظامهای اجتماعی به کار گرفته شوند.
بسیاری از برزیلیها میگویند فوتبالی را میپرستند که به آنها کمک کند تا از شرایط اجتماعی وحشتناک بگریزند. زمانی در برزیل، بهای کالاهای مصرفی در عرض چند ساعت دچار تغییر و تحول میشد، بیشک دلیل این امر، تورم بود: برزیل که 7/244 میلیارد دلار از محل اعتبارات خارجی وام گرفته بود، یکی از مقروضترین کشورهای جهان بود. اما مردم با تماشای فوتبال و سامبا خویشتن را از قید مشکلات روحی و روانی میرهاندند. درست همانگونه که مؤمنین، خویشتن را با سرودهای دینی و آیینگان عبادی آرام میکنند. در آرژانتین، فوتبال از چنان محبوبیتی برخوردار است که پیشتر، هنگام مسابقة دو تیم آرژانتین و انگلیس، کل کشور تعطیل شد. بسیاری از آرژانتینیها به راستی فوتبال را میپرستند چون به زندگیهایشان، که به واسطة طمعکاری نهادهای سودپرست و آزمندیهای مالی ویران شده، جان تازهای میبخشد. آرژانتین یکی از چند کشوری است که دچار کسری بودجههای شدید و ورشکستگیهای عمیق مالی است و حساب ذخیرة ارزیاش نیز به پایان رسیده است. اما شگفتانگیز این که در همان جا کلیسایی به نام «مارادونا» وجود دارد، با پیروان مخلصی که خدایگان زنده ـ دیهگو مارادونا ـ را میپرستند.
اما جنون فوتبال به کشورهای آمریکای لاتین محدود نمیشود. برای بسیاری از مردم انگلیس، فوتبال جای خدا را گرفته است. کلیساروهای انگلیسی در سال 1992 تنها حدود 13 درصد جمعیت را تشکیل میدادند و این آمار همچنان درحال کاهش است. براساس پژوهشهای یک بنیاد مسیحی، کلیساروهای انگلیسی تا سال 2002، هفتصد و پنجاه و شش هزار نفر بودهاند و اگر این رقم را با علاقمندان مسابقات فوتبال مقایسه کنیم، میبینیم محبوبیت فوتبال بسیار بیش از آیینهای دینی است، آنگونه که قادر است حتی کشور را به تعطیلی بکشاند. در خلال بازیهای جامجهانی دو دورة پیش که در کره و ژاپن برگزار شد، کلیسای انگلیس، کل بازیها را از ساختمان کلیسای مرکزی پخش کرد تا شاید بر تعداد مؤمنین بیفزاید! شهرت برخی از تیمهای انگلیسی چنان عالمگیر است که حتی زمینهای بازی خود را نیز اجاره داده و صندلیهای جایگاههای حساس، بیش از دو یا سه بار ـ دست به دست ـ به فروش میرسد و برخی اوقات به دلیل خیل عظیم تماشاچیان از یک سو و محدودیت استادیومها از سوی دیگر، هواداران به ناچار در خانه میمانند و از طریق تلویزیون به تماشای مسابقه مینشینند. دیدار انگلیسی «بازی روز» که هر هفته برگزار میشود، با وجود وقت نامناسبی که برایش درنظر گرفتهاند (غروب)، هر هفته چهار میلیون تماشاچی دارد و البته بازیهای پخش مستقیم، خیلی بیشتر. مثلاً دیدار تیمهای منچستر یونایتد و بایرن مونیخ در جام باشگاههای اروپای سال 1992، بیش از یک میلیون و پانصدوشصت و دو هزار بیننده انگلیسی داشت. این مسابقه، از سال 1966 بدینسو پربینندهترین برنامه ورزشی در انگلیس بود چرا که در آن سال، دیدار نهایی جام جهانی تنها بیستوهفت میلیون تماشاچی در انگلیس داشت. و این درحالی است که تعداد شرکتکنندگان و تماشاچیان برنامة پرطرفدار «نغمههای عبادی» حتی به گرد این فوتبال دوستان هم نمیرسد.
در انگلستان دینهای دیگری هم وجود دارند، اما کلیسای کاتولیک رم بیش از همه در معرض تقلیل پیروان است. میگویند یکی از دلایل این امر، دیدگاههای مناقشهآمیز واتیکان درخصوص کنترل موالید و محدودیت توزیع ابزارهای پیشگیری از بارداری است و حتی در برخی از کشورهای جهان سوم، ایدز را عامل این قضیه میدانند. اما آیا درخصوص فوتبال نباید بیشتر اندیشید؟
حال، کشوری را درنظر بگیرید که توقع دارید کاتولیکهای مؤمن و مخلصی در آنجا وجود داشته باشد. جایی مثل اسپانیا. دوام و بقای کشور اسپانیا نتیجه مجموعهای از جنگهای صلیبی با مسلمانان است که در قرون وسطی به وقوع پیوست. اسپانیاییها در قرن شانزده با پروتستانهای اصلاحاتستیز نیز جنگیدند. در زمان حکومت فرانکو، کلیسا و دولت چنان به هم نزدیک شدند که واتیکان به دولت اسپانیا اجازه داد، اسقفهای کشورش را خودش تعیین نماید. حقوق و مواجب کشیشها را هم خود دولت پرداخت میکرد و امتیازات فراوان دیگری هم به کلیسا داد. اما امروز کلیسا به گونه غیرقابل انکاری اعتبار خویش را از دست داده است. تنها 20 درصد از اسپانیاییها به کلیسا میروند، آن هم تنها یک بار در ماه و اغلب، کهنسالها. از سوی دیگر هر هفته سیصدهزار نفر از مردم اسپانیا برای تماشای بازیهای مقدماتی و دستهبندیهای داخلی به استادیومها میروند. این یعنی یک میلیون و دویست هزار نفر در ماه و عاملی در جهت کاهش کلیساروها. اما اگر بخواهیم نمای کلیتری را درنظر بگیریم، باید تماشاچیان فوتبال باشگاههای کماهمیتتر، باشگاههای محلی و نیز فوتبالدوستانی را در این فهرست بگنجانیم که در خانه مانده و از طریق پخش مستقیم تلویزیونی به مشاهده فوتبال میپردازند. بدین ترتیب، متوجه خواهیم شد که اسپانیا، اگر چه کشوری عمیقاً دینی قلمداد میشود، فوتبال را نیز به همان اندازه و همان گونه دوست دارد. و شاید بتوان گفت در برخی سطوح، اهمیت فوتبال در اسپانیا حتی بیشتر از دین است.
عربستان سعودی نیز کشوری است که گرفتار دین فوتبال شده است. سعودیها، همپیمان با علمای وهابی، کشور را تحت حکومت خویش گرفتهاند. اعضای خاندان سعودی که بر ثروت حاصله از چاههای نفت تکیه زدهاند، منابع مالی فراوانی را به زندگی خود اختصاص دادهاند. درحالی که تودة مردم، تحت کنترل شدید از اشکال گوناگون تفریح و خوشگذرانی منع شدهاند، اما حاکمان آن کشور درخصوص متوقف کردن نفوذ روز افزون فوتبال هیچ موفقیتی کسب نکردهاند. خاندان سعودی به علمای وهابی اجازه ندادهاند که درخصوص فوتبال اظهارنظر کرده و پا را از گلیم خود درازتر کنند. عربستان برای فوتبال پول زیادی خرج میکند؛ ورزشگاههای بسیاری ساخته و میزبان بسیاری از رقابتهای بینالمللی است با وجود این تقریباً اکثر بازیهای تیم ملی عربستان، نتیجه مطلوبی نداشته است.
اوباسانجو ـ رئیس جمهوری پیشین نیجریه ـ یکی از پرادعاترین رئیس جمهوریهای مذهبی در جهان بود. او هر روز در نمازخانه ویلای شخصیاش حضور مییافت و پیوسته علیه فساد و تباهی سخن میراند. او در پروژههای مرتبط با فوتبال، بیش از سایر طرحها سرمایهگذاری کرد. معبد (ورزشگاه) آبوجا بودجهای در حدود سیصدمیلیون دلار را به خود اختصاص داد اما برای تکمیل آن، یک میلیارد دلار درنظر گرفته شد. این رقم، در کشور فقیری مثل نیجریه که اکثر مردمش زیر خط فقر زندگی میکنند، وحشتناک است. اما در دوران باستان هم چیزی شبیه به این وجود داشت. مردمان بسیاری بودند که در حال احداث معابد جان خود را از دست میدادند. دولت نیجریه، بیش از آن که بودجه سالانه را صرف سلامتی، بهداشت، آموزش، امنیت و غذای مردم کند، آن را صرف فوتبال میکند. احداث برخی معابد باستانی حتی دههها و سدهها به طول انجامیده است. فراعنه مصر، اهرام را ساختند تا شاهدی بر قدرتشان باشد. ژوستینین، کلیسای «خردمقدس» را با نام «سوفیای قدیس» بنا کرد که در شمار شگفتیهای جهان بود و قرنها بزرگترینها کلیسای مسیحیت به شمار میرفت. ماترک اوباسانجو هم ورزشگاه آبوجا یا معبد فوتبال است، دقیقاً همان گونه که برادر آفریقاییاش آلفاکوناره ـ رئیس جمهور پیشین مالی ـ چنین کرد.
مالی یکی از فقیرترین کشورهای روی زمین است که درآمد روزانه 8/72 درصد مردمش، حدود یک دلار است. مالی بیشتر منابع مالی کشورش را صرف احداث ورزشگاهی کرد تا بتواند میزبانی جام ملتهای آفریقا را به عهده گیرد. مردم فقیر مالی، که اغلب دچار سوءتغذیهاند، با شکمهای خالی از برگزاری این مراسم در کشورشان احساس غرور میکردند.
در فوتبال نیز به مانند برخی ادیان، تعصب و فرقهگرایی وجود دارد. طرفداران انگلیسی از این حیث بدنامترین افرادند. مشهورترین نمونه این اختلافات، جنگ پنج روزه السالوادور و هندوراس در سال 1969 است که ظاهراً پس از اختلاف در مورد پذیرش مسابقه این دو کشور برای ورود به جام جهانی آغاز شد. و این نژادپرستی، فرقهگرایی و اوباش گری هنوز هم وجود دارد. مثلاً مسابقات سری A کالچیو در ایتالیا، اکنون به ترکیب آشفتهای از نژادپرستی، خشونت و فساد نزول کرده است و تیمهای ناپولی، رژینا و ویچنزا، بسیاری از اوقات بازیهای خانگی خود را خارج از ورزشگاههای خود بازی میکنند تا شاید رفتار خشونتآمیز هواداران متعصبشان اصلاح شود.
فوتبال در جهان امروز اهمیتی ویژه یافته و بر ذهن و زندگی انسانهای بسیاری تاثیر نهاده است. این تاثیر چنان است که حتی برخی این پرسش عجیب را مطرح کردهاند که آیا فوتبال درحال تبدیل شدن به دین تودههاست؟ آنها میگویند کلیسای کاتولیک رم، لیگ باشگاهی دینهای جهان است. 7/18 درصد از جمعیت جهان طرفدار این باشگاه غول پیکرند و تنها اسلام است که توانایی ربودن گوی سبقت از کاتولیسیسم را دارد چرا که تا سال 2001 دارای 764 میلیون پیرو بوده و این یعنی 3/18 درصد کل جمعیت جهان. اما این آمار و ارقام، تنها براساس اظهارنظر مردمانی است که خود مدعیاند به دین خاصی اعتقاد دارند. در این خصوص، مسیحیت مثال خوبی است. بسیاری از مردم ادعا میکنند مسیحیاند چون والدینشان به کلیسا میروند. شاید آنها هم مسیحی باشند اما بیشترشان ترجیح میدهند به جای این که صبحهای یکشنبه به کلیسا بروند، در منزل بمانند و تلویزیون تماشا کنند.
در واقع مناسبترین واژه برای توصیف اعتقادات مذهبی این مسیحیان، «لاادریگری» است. از این نقطهنظر، 3/16 درصد از مسیحیان شرکتکننده در لیگ جهانی، لاادری گرایند.
اکنون مردم به کجا میروند؟ آیا به کافران بیایمانی تبدیل شدهاند یا خدایان دیگری یافتهاند؟ بسیار منصفانه خواهد بود اگر بگوییم که فوتبال در بسیاری از کشورها، محبوبتراز برخی دینهاست. اما آیا میتوان گفت که دین، فینفسه چیزی شبیه فوتبال است؟ هواداران تیمهای مختلف، به مانند پرستندگانی هستند که هر هفته در جایگاههای خاص حضور مییابند تا دست به یک عمل اجتماعی بزنند. قهرمانان محبوب، مورد ستایش واقع میشوند. طرفداران تیم رقیب، چنان متعصباند که تحمل تیم مقابل را ندارند ـ دقیقاً مثل پیروان بنیادگرای ادیان ـ و در هر دو مورد، این عدم رواداری غالباً به جنگ و جدال منجر میگردد. هم دین و هم فوتبال، به قوانین و مقررات ویژهای نیاز دارند. نوعی قوانین رفتاری که باید بدان عمل کرد و نقض آنها آشفتگی و تزلزل را در پی خواهد داشت: چه ده فرمان معروف تورات باشد، چه فرمانهای مقرر فیفا. فوتبال بر زندگی بسیاری از مردم جهان سیطره افکنده است. میلیونها نفر از جمعیت جهان،زمانی طولانی را صرف تشویق و یاحتی حمایت مالی تیم محبوب خویش میکنند، هیچ دیداری را از دست نمیدهند و حتی هر روز، اخبار مسابقات را هم تعقیب میکنند. آنها بازیکنان و مدیران باشگاه را به سان قدیسین میپرستند وهنگام پیروزی تیم مورد علاقهشان، بهترین لحظه زندگی خویش را تجربه میکنند، برای این پیروزی دست به دعا برمیدارند و از خداطلب معجره میکنند.
مانوئل واسکوئز مونتالبان، نویسنده مشهور کاتالان، فوتبال را تنها مذهب خلق شده هزاره سوم میداند. او معتقد است که با پایان یافتن دوران جنگ سرد، از رونق افتادن مکاتب ایدئولوژیک بزرگ و بحران مذهب در غرب خلأیی به وجود آمد که حالا با فوتبال پر شده است. کمتر پدیده اجتماعی و کمتر ورزشی این حالت عدم قطعیت و ابهامآمیز را داراست (مثلاً هفتهای را به یاد آورید که آثمیلان، رئال مادرید و آرسنال، ناگهان و به صورتی غیرمنتظره از جام قهرمانان حذف شدند). بازیکنان فوتبال از همان سنین کودکی میآموزند که نتیجه را نمیتوان به طور قطع پیشبینی کرد. بدین ترتیب، ایمان یا اعتقاد صرف به ماوراءالطبیعه در میان فوتبالیستها بسیار رایج است. کاکا ـ بازیکن میانی تهاجمی میلان ـ را به خاطر آورید که بر روی لباسش نوشته است: من به عیسی مسیح تعلق دارم یا دعا خواندن مائوروسیلوا (آرسنال) و لوسیو (بایرلورکوزن) و یا سرمربی سابق دپورتیو را که پس از جبران نتیجه بازی رفت در مقابل میلان، نذر کرد با پای پیاده ـ هفتاد کیلومتر ـ راه را به زیارت کلیسای سانتیاگو دکامپوستلا برود. همچنین تاریبووست ـ مدافع اسبق اینترمیلان ـ وقتی بازیکن کایزرس لاترن بود، پس از بازی هر شنبه در آلمان، به میلان پرواز میکرد تا یکشنبهها در مراسم مذهبی آن جا حاضر شود.
صرف داشتن هواداران مشتاق، موجب نمیشود که دین و فوتبال را در یک طبقه جای دهیم و یا فوتبال را نوعی دین قلمداد نماییم. در فوتبال، در مورد کنترلهای فراانسانی هیچ ایدهای به دست داده نمیشود. فوتبال دوستان ممکن است مسابقات را تماشا کنند و یازده مردی را که هیجانزده و شتابان به دنبال توپ میدوند، حمایت و یا تقدیس نمایند، اما این شباهتی به حالتهای روحی و معنوی دین ندارد. مؤمنان حتی بدون دیدن معجزه خشمگین نمیشوند اما طرفداران فوتبال، اگر تیم محبوبشان به سطح مورد انتظار نرسند، بسیار عصبانی میشوند، آنها از تیمشان انتظار معجزه دارند.
فوتبال مردمی شده و به محبوبیت دست یافته است، اما نه به بهای تضعیف سنتهای دینی. میتوان گفت مردمی هستند که نه پایبند این هستند و نه آن و اگر لازم شد میتوانند هر دو را با هم داشته باشند. در آمریکا هنوز هم 44 درصد مردم هر هفته به کلیسا میروند و هنوز هم در مقابل بازیهای جذابی مثل فوتبال مقاومت میکنند و در آرژانتین هنوز هم «دست خدا» را برای یاری مارادونا و رد شدن توپ از بالای دستان پیتر شیلتون، تقدیس میکنند. در کتابی که جیان پائولو ماتهئی، روزنامهنگار ایتالیایی، منتشر کرده؛ یک صد بازیکن فوتبال از رونالدو تا باتیستوتا، به توصیف رابطه خود با خداوند و مذهب پرداختهاند.
فیلیپ تروسیه، جادوگر سفید، بازیکن سالهای 1976 تا 1973 فرانسه و سرمربی تیمهای ملی ساحل عاج، نیجریه، آفریقای جنوبی، ژاپن، قطر و مغرب، به همراه همسرش مسلمان میشود و مطبوعات فرانسه مینویسند برای بازیکنانی مثل زینالدین زیدان، تیری آنری، فرانک ریبری و نیکولا آنیلکا، نگاهداشت قلبی اسلام مهمتر از به دست گرفتن جام جهانی است. و برهمین اساس روزنامه الشروق – چاپ الجزایر – به گسترش گرایشات دینی در میان ملیپوشان فرانسه پرداخته است. از سوی دیگر پدر «ملوین خیمنس» کشیش روحانی سن خوزه – پایتخت کاستاریکا – و رهبر کلیسای پروتستان این کشور میگوید: فوتبال نه تنها کیش و آیین، بلکه مهمترین مذهب آمریکای لاتین شده است.
بدین ترتیب، شاید بتوان گفت فوتبال افیون تودههاست. پاسخ به سؤالات دینی یا پرداختن به اصول انکارناپذیر ادیان، کار متکلمین، علما و کشیشان است. بازیکنان فوتبال نیز به مانند همة ما – و شاید بیشتر از ما – نیازمند ایماناند. ایمانی که اگرچه در آمار و ارقام نمیگنجد و برای هر رویداد توضیحی دارد، در اینخصوص به ویژه با خرافات و وهم درآمیخته است. اما مگر انسانِ تک ساحتی امروز برای تخلیة هیجانها و ارضای کششها اندکی نیازمند وهم نیست؟ آیا صرفاً با رویکرد عقلانی – علمی – تکنیکی میتوان در جهانِ نامتوازنِ مدرن زندگی کرد؟ یا باید به خاصیت دیگر این جهان متوسل شد که همانا وهمزدایی است؟
ژان پل سارتر – فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی – در مورد فوتبال میگوید: «فوتبال بازی سادهای است و البته با حضور تیم حریف، همه چیز پیچیده و دشوار میشود.» امروز نسبت طرفداران فوتبال به دوستداران فلسفه قابل قیاس نیست. شاید حتی برخی از فیلسوفان نیز فوتبال را بیشتر از تفلسف دوست داشته باشند و در روزهای پرهیجان بازیهای حساس، آنها هم برای ساعتی، خود را به وهمِ شیرین دنیای مدرن بسپارند. با درغلطیدن توپ به درون دروازه، شادمانی کنند؛ بگریند؛ فریاد بکشند و با مشاهدة محبوبیت ستارههای فوتبال و طرفدارانِ پرشمار آنها به یاد سقراط و شاگردان پرشورش بیفتند.
اگر فوتبال، این چنین، یکی از ذینفوذترین حوزههای فرهنگ معاصر به شمار میرود، اگر جهان مدرن – تا حدودی – برمدار فوتبال میچرخد، چه چیز طبیعیتر از این خواهد بود که بخشی از فلسفه صرفِ پرداختن بدان شود؟ هیچ فیلسوف مدرنی نمیتواند از تفلسف در مورد فوتبال روی گرداند. فوتبال روشنیبخش فلسفه است و فلسفه روشنگر فوتبال. صورتِ کمالِ افلاطونی را میتوان در «پله» یافت و غایتشناسیِ ارسطویی در تصرف توپ و گُل زدن نمود پیدا میکند. از منظر فلسفة زیباییشناسی میتوان به تماشا و تحلیل یک بازی زیبا (چنان که در این سالها فوتبال را با این نام خواندهاند) پرداخت یا یک خطای حرفهای را نادیده گرفت. قرار گرفتن در موقعیت آفساید را میتوان در چارچوب قصد و نیت و دخالت، مسئولیتپذیری و تفویض مسئولیت تفسیر کرد. سرنوشت الاهی، قضا و قدر و جبر و اختیار (مثل دست خدای مارادونا)، دموکراسی و عملگرایی، هویتشخصی و عقلانیت (مثل مورد زینالدین زیدان در آخرین بازی او در جام جهانی پیشین)، اخلاق، عدالت، شکاکیت هیومی، ملیگرایی و... همه و همه با فوتبال پیوند دارند.
اگرچه در نگاه اول به نظر میرسد که فلسفه امری انتزاعی و صرفاً عقلانی است، اما با اشتیاق تمام به فوتبال پرداخته است. توجه به سرشت و کارکرد طبیعی بدن انسان با افلاطون شروع شد و در قرن نوزده با فویر باخ، شوپنهاور و نیچه ادامه یافت. در قرن بیستم «چرخش فرهنگی» در فلسفه، توجه به زندگی روزمرة انسانی را درپی داشت و یکی از این میلیونها سوژة فلسفی، فوتبال است. تلاش برای کسب بصیرت درخصوص طبیعت و ساختار مفهومی و هنجاری فوتبال آغاز شد و کتابهای زیادی ـ در غرب ـ به تحریر درآمد. (مهمترین آنها شاید کتابی باشد که سوکراتس ـ دکتر، فعال اجتماعی، سیاستمدار جناح چپ، نویسنده و کاپیتان معروف تیم برزیل) با نام فلسفة فوتبال در سال 2007 و از سوی انتشارات جرسی به چاپ رسانده است.توجه به مسائلی همچون فلسفة بُرد که ریموند بلیوتی بدان پرداخته، فوتبال و فلسفة دوستیِ ارسطو که مورد توجه دانیل بی.گالاگر بوده، زیبایی فوتبال که موضوع پژوهشهای اسکات اف. پارکر قرار گرفته، موضوع مهمی مثل «آیا یک بازیکن خوب فوتبال، میتواند یک انسان خوب باشد؟» (اسکات دیویدسن)، و دهها مقاله و کتاب و موضوع دیگر نشاندهندة آن است که فوتبال تنها به دنیای صنعت، تجارت، هنر، ورزش و رسانه تعلق ندارد (اگرچه همینجا باید گفت تنها به مدد رسانه بود که فوتبال جهانی شد و به دنیای مدرن راه یافت). فوتبال یک نیاز است. یک دغدغه است. یک درمان است. یک فلسفه برای جهان آشفتة نوین. یک پناهگاه برای دَمی فراموشی، مثل قطعه شعری زیبا در هنگامة دلتنگی. و علیرغم همة سوداندوزیها، خشمها و خشونتها، قدرتطلبیها و مصرفگراییها فوتبال زیباست. باید از ابعاد مختلفِ دینی، فلسفی، روانشناختی، جامعهشناختی و... به تحلیل آن پرداخت. فوتبال نیازی به دعوت ندارد، خودش آرام آرام به درون زندگیهای ما خزیده است. تنها کافی است لختی سرشت سوگناک زندگی را کنار بگذاریم و به تماشایش بنشینیم.
فهرست منابع:
الف) کتابها
1. Football cultures, carles Feix A, Jeffry S. Joris, oxford, 1997.
2. The Football coaching Bible, American Football Coaches Association, Human kinetics Publishers, 2002.
3. Football Genius, Tim Green, Harper collins, 2008.
4. If Football is a Religion, why Don’t we have a Prayes Jere Longman, harper paperbacks, 2006.
5. A social study of Religion, Politics and Football in a North wales community, Ronald Frankenberg, waveland press, 1989.
6. Like Football, Religion requires training, discipline, Gale reference team, Thomson Gale, 2006.
7. The Holy Trinity of America: Civil religion in Football, Baseball, and Basketball, Craig. A. Forney, Mercer university Press, 2007.
8. Faith of our fathers: Football as a religion, Alan Edge. Mainstream publishing, 1999.
9. Football Philosophy, Socrates, yellow Jersey press, 2007.
ب) مقالات
1. Is Football becoming the religion of the masses Jim Johnson.
2. Football the new Religion Eday Canfor Dumas in: "The Buddha. Geoff and me".
3. A Player Ritual Shared in Religion and Football, Corey Kilgannon in: "New York times, Jenuary, 10, 2009".
4. غوغای فوتبال، غربت فلسفه، خسرو ناقد، روزنامه کارگزاران، 23 خردادماه 1385.
5. دکتر رضا داوری اردکانی، یادداشت منتشره در وبگاه اینترنتی آفتاب، جمعه، 28 فروردین 1388.
6. فوتبال و ایمان، گابریل مارکوتی، ترجمة امیر صدری، روزنامه وقایع اتفاقیه، 27 اردیبهشت 1383.
ج) سایتهای اینترنتی:
1. www.inter.islam.org.
2. www.mytimes.com.
3. www.Run of play.com.
4. www.Philosophy Football.com.
5. سایت رسمی فدراسیون جهانی فوتبال (فیفا).
6. سایت رسمی فدراسیون فوتبال انگلیس.
7. سایت رسمی فدراسیون فوتبال اسپانیا.
8. سایت رسمی فدراسیون فوتبال عربستان.
منبع: / ماهنامه / اطلاعات حکمت و معرفت / 1388 / شماره 41، مرداد ۱۳۸۸/۰۵/۰۰
نویسنده : روح الله عالمی
نظر شما