هراس از جنگ جدید در آمریکای لاتین
پیش بینیهای خوشبینانه در باره بازگشت ثبات به روابط امریکای لاتین و ایالات متحده به تدریج رنگ میبازد. حتی کسانی مثل لولا داسیلوا رئیس جمهور برزیل که گفته بود پایان دوره بوش، سرآغاز تعامل واشنگتن با حکومتهای چپگرای امریکای لاتین خواهد شد با حوادث اخیر این منطقه در نظریه خویش دچار تردید شده است. تصمیم پنتاگون برای احداث 7 پایگاه نظامی در این منطقه پیامی ناخوشایند برای رهبران انقلابی این منطقه و متحد آنها، روسیه دارد. تنش میان دولت اوباما با سران امریکای لاتین تا آنجا پیش رفت که هوگو چاوز در نشست اتحادیه کشورهای امریکای جنوبی موسوم به «اوناسور» صراحتاً هشدار داد که با موافقت دولتهای راستگرایی مثل کلمبیا با واگذاری هفت پایگاه نظامی به این کشور، «باد جنگ» در حال وزیدن در سراسر امریکای لاتین است. هر دو بحران مهم امریکای لاتین یعنی جنگ چریکهای فارک با دولت راستگرای کلمبیا و دوم کودتا در هندوراس به احیای تفکر میلیتاریسم ایالات متحده در این منطقه از یک سو و بروز رقابت میان مسکو و واشنگتن در پایتختهای امریکای لاتین از سوی دیگر منجر شده است.
شواهد زیادی دلالت بر این دارند که امریکاییها برای به چنگ آوردن نفوذ از دست رفته خویش، ابزارها و اهرمهای گذشته خویش را دوباره بکار بسته اند. این روزها در پایتختهای امریکای لاتین از نقش تیمی از شرکای کاخ سفید به عنوان بازیگران پشت صحنه بحرانهای اخیر این منطقه یاد می کنند. در صدر این نامها کسانی نظیر رابرت کارمونا بوریاس قرار دارند که در توطئه برای براندازی پرزیدنت هوگو چاوز در سال 2002 دست داشت.
طبق نظر تحلیلگران امریکای لاتین، رابرت کارمونا بوریاس با همکاری کارلو رایش پس از شکست در متوقف کردن موفقیت چپگرا ها در ونزوئلا، توجه خود را به دیگر نقاط امریکای لاتین معطوف کرد. گفته میشود کارمونا بوریاس با تشکیل بنیاد آرکادیا، جنگی حیثیتی علیه رهبران چپگرای امریکا آغاز کرده است. در همین راستا او مبارزهای مطبوعاتی را برای بی اعتبار کردن زلایا، با متهم کردن دولت او به رشوه خواری، آغاز کرد. آن طور که لورا کارلسن کارشناس امریکای لاتین مینویسد ماهیت و کارکرد بنیاد بوریاس از ابتدا آشکار بود. کارمونا به اتفاق اوتو رایش، متحدان چاوز مثل زلایا در هندوراس یا کورها در اکوادور را به شریک جرم بودن در عملیات های قاچاق یا سوءاستفادههای مالی و سیاسی متهم کردند. این سبک مبارزه شباهت بسیار به همان شیوه ای دارد که زمانی گروه های انستیتوی جمهوریخواهان بین المللی، با توسل به آن دولت برنارد آریستید را به طوری بی ثبات کردند که منجر به سرنگونی او در سال 2004 شد.
نکته قابل تأمل این است که این شیوه از سوی لانی دیویس مشاور هیلاری کلینتون که اکنون با همکاری بوریاس لابی پر نفوذی تشکیل دادهاند دنبال میشود، همین گروه اکنون اوباما را تحت فشار گذاشتهاند تا دولت کودتا در هندوراس به رهبری میچلتی را به رسمیت بشناسد.
اکنون که بیش از یکماه و نیم از کودتا در هندوراس علیه مانوئل زلایا رهبر مردمی و چپگرای امریکای لاتین میگذرد این کشور محل جنگ بزرگ تری شده است که می تواند سیاست این نیمکره از جمله سیاست باراک اوباما را بر ای سال های آینده شکل دهد. رهبران امریکای لاتین برای دفع شر امریکا به پیمان های تسلیحاتی با روسیه روی آوردهاند. حوادث این روزها یادآور دوران عملیات ریگان در امریکای لاتین است. در دهه 1980 هندوراس که درهمسایگی نیکاراگوئه، السالوادور و گواتمالا قرار دارد، صحنه اجرای عملیات رونالد ریگان علیه مبارزات مردمی در این کشورها بود این منطقه آن روز همچنین میدان زورآزمایی برای مسیحیان راستگرا جهت عقب راندن جنبش کشیشهای آزادیخواه و عدالتطلب امریکای لاتین بود. دولت ایالات متحده به ظاهر در این عملیاتهای براندازانه شرکت نداشت اما کارگزاران این عملیاتها شبکهای بود مرکب از نسل اول نو محافظه کاران، ژنرالهای راستگرای امریکای لاتین، کوباییهای ضد کاسترو و روحانیان سرسخت اوانجلیست.
گویی سیاست تغییر رژیم در کشورهای مهم امریکای لاتین باردیگر این دوستان قدیمی ریگان و کاخ سفید را گرد هم آورده و متحد کرده است. آنها پروژه خویش را از کشورهای کوچک و شکنندهای مثل هندوراس شروع کردهاند تلاش برای برکنار کردن زلایا و ممانعت از بازگشت او حاصل این همکاری چند جانبه دوستان دیروز امریکا است. از جمله این افراد اوتو رایش است و فرناندو «بیلی جویا»، که در دهه 1980 عضو گردان 36 یک واحد شبه نظامی در هندوراس بود و مسئول ناپدید شدن صد ها نفر از مبارزان. او کسی است که اکنون به عنوان مشاور امنیتی میچلتی رهبر کودتاچیان کار می کند. ژنرال های هندوراسی که زلایا را معزول کردند کسانیاند که در اوج این نبردهای موسوم به «جنگ های کثیف» آموزش دیده بودند. این شبکه حتی کلیسا را نیز به سوی دودستگی کشانده است به گونهای که در یک سوی آن مقامات کاتولیک و پروتستان های اوانجلیست قرار دارند، که از کودتا پشتیبانی می کنند و در سوی دیگر آن مسیحی های مترقی که کنار زده شده اند.
ریشه این دعوا کاملاً روشن است در هندوراس زلایا همان سیاستی را پیش گرفته بود که چاوز در ونزوئلا. او با حذف باند های «ثروت و قدرت» که در دهه 1990 به وسیله نیروهای امنیتی ایجاد شده بود، تغییراتی را در سیاست کشور به وجود آورد. ازحضور نظامی ایالات متحده کاست و از خصوصی سازی چندین کمپانی و شرکت – معاملههایی که میچلتی به عنوان رئیس کنگره برای انجام آن فشار می آورد- امتناع کرد. او همچنین کمک خارجی ونزوئلا را به صورت خرید نفت ارزان، پذیرفت. به این ترتیب عجیب نبود که طبقه اریستوکرات امریکای مرکزی پس از پیروزی رهبر چپگرای هندوراس یا گواتمالا و... از ونزوئلا ابراز انزجار کنند.
ارتباطاتی که وزارت خارجه امریکا پس از کودتای هندوراس با شبکه قدرت اریستوکراتها برقرار کرده است بسیار شگفت انگیز است. اوباما پس از محکوم کردن کودتا، این بحران را به وزیر خارجه اش هیلاری کلینتون واگذار کرد و کلینتون به جای مشورت با سازمان دولتهای امریکایی، به طور یکجانبه از اسکار آریاس رئیس جمهور راستگرای کاستاریکا خواست با دولت کودتا مذاکره کند، بدون این که نگرانی دولتهای امریکای لاتین را در نظر بگیرد که معتقد بودند مذاکره، به این کودتا مشروعیت خواهد بخشید. پس از این بود که کلینتون تمایلی نشان نداد که یک رشته تحریم های ممکن از جمله مسدود کردن حساب بانکی کسانی را که در این کودتا دست داشته اند به کار گیرد تا میچلتی را وادار کند طرح جامعه جهانی را بپذیرد. این طرح شامل بازگرداندن زلایا برای گذراندن چند ماه باقی مانده از ریاست جمهوری او تا انتخابات آینده است.
منازعهای که درگرفته در واقع ریشه در حوادث سه چهار سال اخیر دارد. سال 2006 در نیکاراگوئه، ساندنیست ها به حکومت باز گشتند و اخیراً هم در السالوادور و گواتمالا، حزب سوسیالیست انقلابی (FLM)، به رهبری، آلوارو کولوم که دارای تمایلات سیاسی چپ میانه است، موفق شد ریاست جمهوری را به دست آورد و اکنون دراین دو کشور شاهد رواج جنبشهایی هستیم که بیشتر آن علیه شرکت های نفتی و شرکت های چند ملیتی استخراج معادن صورت می گیرد.
اورتگا از جمله رهبرانی است که به استناد تجربه اواخر دهه 1970، انقلاب ساندنیست ها در نیکاراگوئه میگوید تیم کلینتون همان سناریو دوره ریگان را دنبال می کند آن روز نیز عدم حساسیت جیمی کارتر نسبت به ناسیونالیسم جهان سوم راه را برای نومحافظهکاران ریگان هموار کرد که امریکای مرکزی را میدان نمایش سیاست سازش ناپذیری خود قرار دادند. اگر آن روز فیدل کاسترو در کانون حملات امریکا قرار داشت اکنون هوگو چاوز این موقعیت را یافته است.
اکنون سیاست رسانهای امریکا و غرب شیطانی نشان دادن چهره نه فقط چاوز، بلکه چپگرا هایی نظیر ایوو مورالس در بولیوی و رافایل کوریا در اکوادور است. طی روزهای گذشته کاسترو در مقالههایش شواهدی ارائه کرد که حاکی از این بود که باراک اوباما تصمیم گیری در باره امریکای لاتین را به تیم دیپلماتهای نومحافظه کار سپرده است از جمله این شواهد نامهای است که در اوایل آگوست وزارت خارجه با عقب نشینی در مقابل جمهوری خواهان، به ریچارد لوگار جمهوریخواه، اعلام می دارد «عملیات تحریک آمیز زلایا رویداد هایی را برانگیخت که به برکناریاش منجر شد.” این اظهارات همراه با کوشش هایی گسترده علیه چاوز، تعامل پنهان دولت اوباما با جناح راست امریکا را نشان می دهد. از همین روست که خود اوباما فرستادن سیگنال های ضد و نقیضی را ادامه می دهد. او در کنفرانسی با رئیسان جمهور مکزیک و کانادا در گوادالاجارا ی مکزیک، شکایت داشت از این که “منتقدانی که شاکی اند ایالات متحده به اندازه کافی در امر هندوراس دخالت نمی کند، همان هایی هستند که می گفتند لازم است یانکی ها از کشور های امریکای لاتین بیرون بروند. نمی شود این دو شیوه را با هم عملی کرد.”
هیچکس در امریکای لاتین خواهان دخالت یکطرفه ایالات متحده نیست بلکه خواهان همکاری همه جانبه آن با سازمان دولتهای امریکایی (OAS) هستند. با جانشین کردن اسکار آریاس برای مذاکره، ایالات متحده به شکل آشکاری OAS را نادیده گرفته است، درست در همان روزی که اوباما این اظهارات را ابراز داشت رئیسان جمهوری امریکای جنوبی در کوئیتو (پایتخت اکوادور) بر محکومیت کودتا در هندوراس تأکیدی دوباره کردند و اظهار داشتند رئیس جمهور کودتایی هندوراس را به رسمیت نخواهند شناخت، گامی که وزارت خارجه امریکا از برداشتن آن امتناع کرده است.
برکناری زلایا از قدرت، پیام روشنی است برای محافظه کاران امریکای لاتین مبنی بر این که واشنگتن به صورت پنهان اقدام نیروهای قدیم پنتاگون را تأیید می کند. به این صورت آینده سیاستمداران امریکای لاتین ممکن است تا رسیدن به توازن، با نوسانات شدیدی همراه باشد.
منبع: / روزنامه / ایران ۱۳۸۸/۰۶/۰۲به نقل از: The Nation
نظر شما