موضوع : پژوهش | کتاب

عقلانى بودن اصول عدالت


در رالزِ متقدم و نظریه عدالت به تصویر کشیده شده در کتاب نظریه عدالت واژه عقلانى (rational) نقش مهمى ایفا مى‏کند. همان طور که به زودى خواهد آمد، در رالزِ متأخر و تلقّىِ سیاسى از نظریه «عدالت به مثابه انصاف» واژه "معقول" (reasonable) جانشین واژه عقلانى مى‏شود و نقشى محورى در توجیه تلقى و کارکرد جدیدى که رالز براى اصول عدالت تعریف مى‏کند بر عهده مى‏گیرد.
در کتاب نظریه عدالت، وصف عقلانى هم براى افراد و هم اهداف و منافع آنها و  
هم طرح و نقشه اى که براى زندگى ترسیم مى‏کنند و هم شیوه و روش انتخاب طرح و نقشه زندگى فردى یا اجتماعى به کار مى‏رود. وى بر آن است که افراد موجود در وضع اصیل اوّلاً افرادى عقلانى هستند که براى تأمین منافع و اهداف عقلانىِ بلندمدت خویش، اقدام به انتخاب و گزینش اصول و مبانى ساختار اساسى زندگى اجتماعى مى‏نماید. این اصول اخلاقى (اصول عدالت) بر اساس "انتخاب عقلانى" (rational choice) گزینش مى‏شوند و مورد توافق این افراد عاقل قرار مى‏گیرد.
در این‏جا لازم است که مراد رالز از وصف عقلانى در موارد مختلف استعمال این واژه در نظریه عدالت آشکار شود. از نظر وى کسانى که مى‏خواهند در شرایطى کاملاً منصفانه درباره اصول عدالت  و پایه‏هاى اساسى و اخلاقى جامعه تصمیم گیرى کنند (افراد در وضع اصیل) افرادى عقلانى (rational) هستند که در عین حال که نسبت به اهداف شخصى، تمایلات و تصورات خاص خویش از خیر سعادت غافل و ناآگاهند، ولى درصدد تدارک طرحى عقلانى (rational plan) براى زندگى‏اند؛ گرچه نسبت به نکات تفصیلى این طرح، امکان کسب هرگونه آگاهى را فاقدند و هم‏چنین به تفصیل نمى‏دانند که اتخاذ چه تصمیمات خاص و جزئى و پروراندن چه قسم تمایلات و اهدافى به تحقق عینى و موفقیت این طرح مدد مى‏رساند. البته به طور طبیعى این پرسش پیش مى‏آید که با توجه به این غفلت اساسى از وضعیت فردى خویش چگونه خواهند توانست درباره تصورى از عدالت و محتواى اصول آن که بیشترین مزیت و نفع را براى آنان به همراه خواهد داشت و پایه و اساس طرح عقلانى آنها از زندگى مى‏شود به تصمیم و انتخاب برسند؟
رالز بر آن است که آنها على‏رغم نداشتن آگاهى‏هاى فراوانى درباره موقعیت فردى خویش و به سر بردن در پرده غفلت (veil of ignorance) به حد کافى از دیگر اقسام آگاهى برخوردارند تا قادر به قضاوت عقلانى میان اقسام تصورات از عدالت و اصول مختلف پیشنهادى و رقیب باشند. آنها مى‏توانند نه بر اساس حدس و  
گمان بلکه بر پایه یک تصمیم گیرى و انتخاب عقلانى به این داورى و انتخاب بپردازد. 
رالز مى‏نویسد:
چنین تصور مى‏شود که یک فرد عقلانى در برابر گزینه‏هاى مختلفى که پیش روى وى گشوده است داراى مجموعه اى از مرجّحات است. او بر اساس این‏که چگونه این گزینه‏ها اهداف وى را به جلو مى‏برند. آنها را درجه‏بندى مى‏کند. او طرحى را تبعیت خواهد کرد که مقدار بیشترى از مجموعه مرجحات و تمایلات او را ارضا مى‏کند و هم‏چنین طرحى که براى به اجرا در آمدن شانس بیشترى را دارد. 
از نظر رالز این مطلب به طور کلى صادق است که عقلانى بودن اهداف و تمایلات ما تابع عقلانى بودن طرح کلى ما براى زندگى است؛ یعنى عقلانى بودن طرح فرد براى زندگى، شاهدى بر عقلانى بودن اهداف و تمایلاتى است که آن طرح به منظور تحقق و اجراى آن اهداف و تمایلات طراحى شده است. به اعتقاد وى طرح فرد براى زندگى فقط و فقط به دو شرط عقلانى خواهد بود:
الف) اگر گزینش این طرح بر اساس اصول انتخاب عقلانى  صورت گرفته باشد؛یعنى اصول حاکم بر گزینش عقلانى بر موقعیتى که آن فرد در آن مى‏خواهد دست به انتخاب بزند کاملا تطبیق کند. باید توجه کرد که موقعیت افراد متفاوت است؛ مثلاً وضعیت افراد در وضع نخستین (original position) با موقعیت اقدام به انتخاب عقلانى در شرایط عادى متفاوت است. امّا اصول انتخاب عقلانى مشخص و ثابت است و فقط نحوه انطباق آن به شرایط متفاوت مختلف خواهد بود. این اختلاف به سبب محتواى تأملى است که آن فرد در آن شرایط خاص صورت مى‏دهد. به تعبیر دیگر اصول انتخاب عقلانى به یک سرى قواعد شکلى و صورى (formal) اشاره دارد  
که در هر انتخاب عقلانى باید لحاظ شود، امّا صرف رعایت این اصول عقلانى شدن محتواى انتخاب را تضمین نمى‏کند؛ زیرا عنصر مهم دیگر در گزینش‏هاى عقلانى فرد عاقل ایفاى نقش مى‏کند. چیزى که رالز از آن به "عقلانیّت تأملى"  یاد مى‏کند.
وجود این عنصر شرط دیگر عقلانى بودن یک طرح زندگى است بنابراین مفاد ب (شرط دوم) عبارت از لزوم انتخاب طرح براساس تأمل عقلانى کامل مى‏باشد؛ به این معنا که شخص بایستى با آگاهى کامل به همه واقعیت‏هایى که در آن به سر مى‏برد و ملاحظه دقیق نتایج احتمالى دست به انتخاب بزند. 
از سوى دیگر معیار عقلانى بودن منافع و اهداف یک فرد عقلانى نیز بر حسب عقلانى بودن طرح او براى زندگى تعریف مى‏شود. یک طرح عقلانى عبارت از ایده‏اى است که در مقایسه با ایده‏هاى رقیب تناسب بیشترى با اصول انتخاب عقلانى دارد. بنابراین یکى از راه‏هاى انتقاد به یک طرح زندگى به بهانه غیرعقلانى بودن عدم تطابق آن انتخاب با اصول حاکم بر گزینش عقلانى است.
مجراى دیگر نقد، توجه دادن شخص به این نکته است که اگر به اطراف و جوانب موقعیتى که در آن قرار دارد به دقت مى‏نگریست هرگز آن ایده و طرح را به عنوان بهترین راه و گزینه انتخاب نمى‏کرد. رالز به سه ضابطه به عنوان اصول اصلى انتخاب عقلانى اشاره مى‏کند. 
وى بر آن است که فرد عقلانى کسى است که عمل خود را بر طبق یک انتخاب و گزینش عقلانى و با رعایت کامل اصول حاکم بر انتخاب عقلانى و با توجه و دقت و تأمل عقلانى در اطراف موقعیت خویش طراحى و اجرا مى‏کند. سرّ این‏که علاوه بر رعایت اصول انتخاب عقلانى به تأمل عقلانى نیز نیازمند است مرهون این نکته است که این اصول صرفا جنبه صورى و شکلى عقلانى بودن یک انتخاب را تضمین  
مى‏کنند، امّا ضمانت عقلانى بودن محتواى یک انتخاب مرهون دقت و تأمل کافى در واقعیات موجود در آن موقعیت است. ویژگى و نشانه عقلانى بودن یک انتخاب آن است که آن فرد هرگز خود را به سبب آن انتخاب سرزنش نمى‏کند. تفاوتى نمى‏کند که آثار و تبعات آن انتخاب در آینده چه باشد، زیرا فرد عقلانى با نظر داشت به همه ابعاد مسئله و با همه دقت و تأمل و توانایى خویش دست به انتخاب بهترین در آن موقعیت زده است. رالز بر این نکته اصرار دارد که تمامى آن‏چه درباره فرد عقلانى و انتخاب عقلانى و اصول آن گفته شد بر وضع اصیل و انتخابى که افراد آن درباره اصول عدالت به انجام مى‏رسانند تطبیق مى‏کند.
پس اصول عدالت رالز بهترین طرح زندگى اجتماعى است که در مقایسه با دیگر پایه‏هاى ارزشى و اخلاقى متصور براى سامان زندگى اجتماعى تناسب بیشترى با اصول انتخاب عقلانى دارد. بنابراین زمانى که پرده غفلت کنار رود و افراد در زندگى واقعى اجتماعى با هر ویژگى، نتایج و آثارى که روبه‏رو شوند براى آن انتخاب، تأسفى نخواهند خورد و هرگز خود را سرزنش نخواهند کرد، زیرا توافق بر سر اصول عدالت از سر حدس و تخمین نبوده بلکه در شرایطى کاملاً منصفانه ـ به اعتقاد رالز ـ و بر اساس انتخاب عقلانى تعیین شده است. 
خلاصه آن‏که در اندیشه رالز متقدم، افراد در وضع نخستین موجوداتى عقلانى هستند که مى‏خواهند قدرت اخلاقى خویش را بشناسند و به ظهور بگذارند و درباره آن‏چه خیر آنها مى‏باشد به یک تصمیم‏گیرى و انتخاب عقلانى برسند. مطلوب آنها زندگى خوب عادلانه است و این زندگى خوب را بدون هیچ گونه آگاهى از خیر فردى و موقعیت فردى خویش و صرفا بر اساس تأمل عقلانى و اصول حاکم بر انتخاب عقلانى صورت مى‏دهند. خواهیم دید که در رالزِ متأخر، هدف این افراد به گونه اى تغییر جهت مى‏دهد که آنها از موجوداتى عقلانى (rational) به افرادى معقول  
(reasonable) بدل مى‏شوند  که هدف از تصمیم گیرى و گزینش آنها امر دیگرى غیر از تعیین اصول اخلاقى و ارزشى زندگى خوب و عادلانه اجتماعى است.

 

بریده ای از کتاب جان رالز، از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی اثر استاد احمد واعظی

نظر شما