عینى بودن اصول عدالت
اصطلاح (objectivity) یا عینى بودن، معمولاً در مقابل (subjectivity) یا ذهنى بودن در شاخههاى مختلف مباحث معرفتى کاربرد دارد، عینىگرایى (objectivism) در علوم انسانى و تجربى بهمعناى بىطرفى قضایاى علمى و عدم تأثیرپذیرى آنها از جهتگیرىها و پیشداورىهاى عالِم و نظریهپرداز است. در حوزه فلسفه و مباحث هستىشناسى عینى بودن به معناى مطابقت با واقع و امکان وصول به معرفت حقیقى است. در مقوله تفسیر متن، فهم عینى (objective) به معناى درک معناى متنى آنگونه که مراد و مقصود مؤلف و پدید آورنده متن بوده است، تعریف مىشود. در فلسفه اخلاق، اصطلاح عینى بودنِ قضایاى اخلاقى به معناى عدم وابستگى آنها به احساسات فردى و ترجیحات شخصى است. زمانى که مىگوییم «عدالت خوب است» و «باید راست گفت» یک حقیقت اخلاقى را عنوان کردهایم که مستقل از نگرش و دیدگاه و احساس فردى ما و به عنوان یک ارزش و وظیفه توسط عقل و وجدان انسانى قابل درک است.
شاید عنصر مشترک در همه أشکال عینى گرایى مقابله با نسبىگرایى (relativism) باشد. نسبىگرایى با تکثّر و عدم پاىبندى به اصل ثابت یا فهم معتبر و فرا تاریخى عجین شده است.
اگر بپذیریم که یک اصل یا قاعده براى افراد خاص و یا تحت شرایط خاص لازم و ضرورى است و بر حسب تغییر شرایط اجتماعى اصول دیگرى لازم است، در واقع،
منکر عینى بودن آن اصل شدهایم، زیرا اعتبار آن را به وجود شرایط یا موقعیت و یا افراد خاص گره زدهایم، در نتیجه با تغییر آن شرایط یا موقعیت ارزش و اعتبار آن اصل منتفى مىشود.
با ذکر این مقدمه به سراغ اصول عدالت رالز مىرویم. وى بر آن است که اصول عدالت وى امورى "عینى" هستند. او مىنویسد:
این اصول عینى هستند. آنها اصولى هستند که ما مىخواهیم هر کس ( که شامل خود ما نیز مىشود) از آنها تبعیت کند... . وجود پرده غفلت [در وضع اصیل] مانع از این مىشود که ما دیدگاه اخلاقى خویش [اصول عدالت] را بر حسب منافع و علائق فردى و خاص خویش شکل دهیم. در آن وضع، ما از منظر و موقعیت خویش به مقوله نظم اجتماعى نمىنگریم بلکه هرکس داراى منظرى است که اتخاذ آن منظر براى هر کس دیگر به طور برابر فراهم است. در این معنا ، ما به جامعه خویش و جایگاهى که در آن داریم به طور عینى مىنگریم. همگى داراى دیدگاهى مشترک هستیم و داورى خویش را بر اساس جهت گیرى خاص فردى انجام نمىدهیم. به این دلیل اصول اخلاقى [اصول عدالت] و اعتقادات ما عینى هستند.
همانطور که ملاحظه مىشود رالز بر آن است که شرایط ویژه اى که وضع نخستین و اصیل براى افراد فراهم مىآورد زمینه هرگونه ذهنىگرایى و دخالت دادن افق ذهنى، جهتگیرىهاى فردى و إعمال اغراض و امیال شخصى را از افراد مىستاند، در نتیجه شرایط برابرى را فراهم مىآورد که افراد کاملاً آزاد و مستقل از تأثیر عوامل بیرونى نظیر مذهب، ایدئولوژى، منافع فردى، تصور خاص از خیر و سعادت درباره اصول عدالت و پایه اخلاقى جامعه به تصمیمگیرى عقلانى مبتنى بر اصول انتخاب عقلانى اقدام نماید. در این تحلیل، استقلال فردىِ (autonomy) افرادِ تصمیمگیر به درجه بالایى تأمین و ضمانت شده است، زیرا "وضع نخستین" شرایطى
را به تصویر مىکشد که شائبه دخالت هر عامل درونى و بیرونى که رنگ خود خواهى فردى و در بند کردن و وابسته کردن انتخاب فرد به امور شخصى را داشته باشد منتفى شده است و فرد در آزادى و استقلال کامل اقدام به گزینش عقلانى مىکند. چنین تصمیمى همگانى و مشترک خواهد بود، زیرا همه از شرایط برابر برخوردارند و به سبب غفلت از ویژگىها و شرایط فردى خویش همگان از منظرى مشترک به مقوله نظم اجتماعى مىنگرند. به همین دلیل رالز مدعى است که محصول این گزینش عقلانى هم عینى و هم برخاسته از استقلال فردى است و نظریه عدالت وى و قرارداد اجتماعى ترسیم شده در "وضع اصیل" میان عینى بودن (objectivity) و مستقل بودن (autonomy) سازگارى برقرار مىکند.
از نگاه رالز محصول این انتخاب در آن شرایط خاص که توسط افراد کاملاً آزاد و مستقل صورت مىپذیرد هر چه باشد حتى اگر "اصل نفع" مورد پذیرش نفعانگارى باشد، بهترین گزینه عقلانى و اصلى عینى (objective) خواهد بود، به این معنا که مقتضاى آن لزوم تبعیت همه اشخاص آزاد و عاقل از آن اصل است. اینکه در حقیقت افراد در آن وضعیت کدام اصول اخلاقى را بر مىگزیند و چرا به جاى اصل نفع یا هر اصل دیگر به انتخاب اصول عدالت پیشنهادى رالز روى مىآورند مطلبى است که ادله رالز بر اصول عدالت عهدهدار اثبات آن باید باشد. ولى شرایطى که وضع اصیل به تصویر مىکشد هم استقلال افراد و هم عینى بودن نتیجه را تضمین مىکند ولو محتواى اصول هنوز معلوم نباشد.
بریده ای از کتاب جان رالز، از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی اثر استاد احمد واعظی
نظر شما