طرفهای بحران اروپا
دو دهه پیش، زمانی که رنگین کمان اتحادیه اروپا در آسمان قدیمیترین قاره مغرب زمین نقش بست و ستارههای اقبال این ابرقدرت جدید اقتصادی و سیاسی بلند شد، منفینگرترین تحلیل گران جهانی و بدبینترین نظریه پردازان سیاسی نیز به خود جرأت نمیدادند واقعیت تلخ و دردناکی را که امروز بر سرنوشت این اتحادیه نوپا سایه افکنده، پیشبینی کنند. آن روزها که کشورهای اروپایی برای عضویت در این اتحادیه از همدیگر سبقت میگرفتند تا یکی پس از دیگری خود را به این پیمان گره بزنند، هیچکس تصور نمیکرد چنین روزهایی در انتظار این قطب بزرگ اروپایی باشد، آنچنان که پس از مدت کوتاهی همان کشورهایی که برای سوار شدن به این قطار عجله داشتند، اکنون برای پیاده شدن از آن بر دیگری سبقت بگیرند.
دقیقاً 18 سال پیش، اتحادیه اروپا با هدف افزایش همکاریها و اتحاد میان کشورهای اروپایی در سطح جهانی و شکلگیری بلوک جدید سیاسی و اقتصادی پس از فروپاشی شوروی شکل گرفت ولی اکنون پس از مدت زمان کوتاهی، بحران مالی و وضعیت وخیم برخی کشورهای عضو، اهداف تشکیل این اتحادیه را مورد تهدید قرار داده و به سمت و سویی میرود که به اعتراف رئیسجمهور فرانسه "این اتحادیه در آستانه سقوط قرار دارد و اگر توافقی اساسی در راستای حل بحران یورو صورت نپذیرد، شانس دیگری وجود ندارد." شاید بیسبب نباشد که سران 27 کشور اروپایی طی شش ماه گذشته سه بار گردهم آمدهاند تا راهی را برای خروج از بنبست بیابند که آخرین نشست آنها نیز روز جمعه با کارشکنی انگلیس بیثمر ماند.
اما اکنون سئوال اینست که بحران اقتصادی اروپا از کجا آغاز شده، درحال حاضر چه دامنهای دارد و چه کشورهایی از این بحران سود میبرند؟
شروع بحران به طور عام به بحران اقتصادی و پولی آمریکا باز میگردد که در سال 87 به دنبال بحران مسکن ایجاد شد و بعد دایره آن به بانکها کشیده شد و کم کم تمام دوایر تجاری و اقتصادی آمریکا را در بر گرفت. آمریکائیها که با هوشمندی تمام سیاستهای اقتصادی خود را به گونهای تنظیم کردهاند که در هر گوشهای از جهان و در هر یک از کشورها بوئی از رونق اقتصادی به مشام برسد، برای آنکه سهمی را عاید خود کنند، راهکارهائی را پیشبینی کردهاند ولی هرگاه در همان کشورها بحران مالی بروز کند، سر خود را به زیر آب میکنند تا امواج را از سر گذرانده و در نهایت ضربات سهمگین را به دیگر شرکا و رقبای اقتصادی خود منتقل کنند. برهمین اساس بحران مالی آمریکا در سال 88 به اروپا منتقل شد و در ابتدا اقتصاد کشورهای ضعیف و بیمار را که دارای بدهیهای مالی بسیار و کسری بودجه فراوان بودند از قبیل یونان، پرتغال، اسپانیا و ایرلند به چالش شدید کشید و بعدها ایتالیا را که از کشورهای بنیان گذار یورو و جزء چهار کشور اروپایی عضو گروه هفت کشور بزرگ صنعتی دنیا موسوم به گروه هفت بود را تکان داد و این کشور را با بیش از 1900 میلیارد یورو بدهی خارجی زمین گیر کرد. اگرچه رسانههای اروپایی سعی در مخفی کردن ابعاد بحرانهای مالی، اقتصادی و سیاسی دارند اما اوضاع آنقدر آشفته است که قابل کتمان و مخفی کاری نیست، چرا که عواقب بحران از دولتها و موسسات اقتصادی به سطح عمومی مردم رسیده و بحران اقتصادی را به یک بحران سیاسی تبدیل کرده است.
بحران یورو در اروپا ظرف یکسال گذشته آنچنان وسعت یافته که دیگر کشورهای قدرتمند اروپایی از جمله آلمان، فرانسه، سوئیس، سوئد و لوکزامبورگ نیز با ورود به این باتلاق و تحت فشار قرار گرفتن برای تأمین کسری بودجه کشورهای دیگر اروپایی و اعطای وام از صندوق پول اتحادیه اروپا، خود نیز در صف دومینوی بحران قرار گرفتهاند.
در چنین سطحی از بحران که کشورهای زیادی در اروپا با وخامت روزافزون شرایط اقتصادی و سیاسی دست و پنجه نرم میکنند، برخی کشورها نیز از وضعیت موجود، نهایت استفاده و بهرهبرداری را بعمل میآورند که چه بسا بتوان در یک بررسی تحلیلی آنها را در زمره تشدید کنندگان بحران در اتحادیه اروپا قرار داد.
1 - آمریکا گرچه از ابتدای شکل گیری اتحادیه اروپا به ظاهر مخالفتی با آن نداشت ولی از آنجا که در اصل، آنرا به مثابه قدرت گرفتن مجموعه کشورهای اروپایی و ایجاد قطب جدید سیاسی و اقتصادی در راستای مقابله با منافع آنسوی آتلانتیک میدید، همواره در جهت مانع تراشی و کارشکنی در تقویت این قدرت بزرگ عمل کرده و هیچ زمینهای را برای رشد آن فراهم نکرده است. در این میان اگرچه به ظاهر، همسویی آمریکا و اروپا در برخی مسائل خودنمایی میکند ولی واقعیت آنست که این دو قطب در بسیاری از موارد با یکدیگر رقابت داشته و حاضر به تحمل یکدیگر نیستند. از این رو بیسبب نیست که آمریکا از ابتدای شکل گیری پول واحد اروپا (یورو) انواع کارشکنیها را بر سر راه قدرت گرفتن آن بکار بست آنچنانکه حاضر نشد به یاری آن بشتابد. شاید قسمت عمدهای از عدم موفقیت اتحادیه اروپا در حل بحران مالی، عدم همراهی صندوق بینالمللی پول باشد که در آن آمریکا حرف اول را میزند.
آنچه مسلم است اینست که آمریکا نه تنها در ایجاد بحران اقتصادی در اروپا نقش داشت و با تغییر جهت دادن به بحران مالی آمریکا، آن را به بازارهای پولی اروپا منتقل کرد، بلکه از هرگونه همکاری برای خروج اروپا از این بحران خودداری میکند و وانمود مینماید که در این صحنه، صرفاً یک تماشاچی بیطرف است!
2- انگلیس گرچه به واسطه قرار گرفتن در قاره اروپا ناگزیر باید در آن سهم داشته و مثل بقیه کشورهای اروپایی در خیر و شر آن سهیم باشند، ولی همواره سعی کردهاند سهم خود را از سفره اروپا به گونهای جدا کنند که فقط در منافع آن شریک باشند. به همین دلیل جزء آخرین کشورهایی بودند که به اتحادیه اروپا ملحق شده و در پیوستن به واحد پول اروپا نیز از آن شانه خالی کردند و در اجلاس روز جمعه سران اتحادیه اروپا هم به تنهایی به مخالفت با مصوبه 26 کشور دیگر پرداخته و آن را وتو کردند. طبعاً از دولتمردانی که در سالهای اخیر خود مردم انگلیس آنها را آلت دست سیاستهای آمریکا در جهان نامیده اند، انتظاری غیر از این نیست. به همین دلیل مقامات انگلیسی نیز همچون سران کاخ سفید عمل کرده و مانع اتحاد و همگرایی اروپا در مقابل آمریکا هستند.
3 - آلمان و فرانسه، گرچه به عنوان دو کشور قدرتمند در عرصه اقتصاد اروپا و موتور محرکه اتحادیه، مجبور به برعهده گرفتن عواقب بحران کشورهای دیگر نیز هستند ولی در سالهای اخیر که کشورهای کوچکتر اروپایی با مشکل مواجه شده اند، سعی کردهاند از این اوضاع در جهت تقویت اقتدار و محوریت خود در میان کشورهای اروپایی بهرهبرداری کرده و موقعیت خود را با گرفتن امتیاز از دیگر کشورهای این قاره تثبیت کنند، به گونهای که این موضوع، بحثها و اعتراضات زیادی را برانگیخته و رئیس گروه وزرای دارایی کشورهای اروپایی را نیز به انتقاد از آلمان و فرانسه وارد کرده و گفته است: "این دو کشور نباید در این موقعیت طوری عمل کنند که گوئی آلمانیها و فرانسویها بر دیگر اعضای اروپایی برتری دارند. مرکل و سارکوزی باید به سیاست دیکته کردن مواضع خود در نجات یورو پایان دهند."
بدین ترتیب، اروپا در وضعیت بغرنجی قرار گرفته و از داخل و خارج با کوهی از مشکلات مواجه است. هر چند تلاشهایی برای خروج اروپا از وضعیت بحران در جریان است ولی از شواهد و قرائن به خوبی پیداست که جو حاکم بر این رایزنیها هرگز مثبت نبوده و وجود روحیه "رقیبکشی"، نتیجه بخش بودن گفتگوها را نقش بر آب کرده است.
منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۹۰/۹/۲۰
نظر شما