موضوع : پژوهش | مقاله

ریشه یابی تاریخی نهضت عاشورا


جاهلیت اموی با نژادگرایی عربی و امتداد آن در جاهلیت مدرن و نوین
برای کالبد شکافی واقعه عاشورا و بررسی تاریخی آن، به ریشه‌هایی می‌رسیم که یکی از آنها "بازگشت به جاهلیت" به صورت تعصب‌های شدید نسبت به "عربیت"است.
وقتی اسلام آمد همه گرایش‌های تند و افراطی نسبت به نژاد و رنگ و قوم و زبان را فرو ریخت و هیچ کدام را ملاک و معیار برتری ملتی نسبت به ملت دیگر ندانست.
این تنها آیه شریفه "ان اکرمکم عندالله اتقیاکم"(1) نبود که نشان می‌دهد معیار برتری انسان‌ها فقط تقوای الهی است و نه نژاد و قوم و زبان و رنگ، بلکه آیه شریفه "الحمدلله رب‌العالمین"(2) که در نمازهای پنجگانه و در ابتدای سوره حمد آمده و خوانده می‌شود نیز خداوند را پروردگار همه مردم جهان به دور از نژادگرایی و رجحان ملت و زبان و رنگ ویژه‌ای بر دیگران معرفی می‌کند. همچنین همه آیاتی که خطاب آنها "ناس"(3) است ومفهوم آن همه انسان‌ها می‌باشد، تعصب‌های جاهلی در‌باره نژاد و ملیت و رنگ و زبان و معیار و محک بودن آن برای فضیلت ملتی برای ملل دیگر را نفی می‌کند.
پس از آنکه اسلام پایه‌های قومیت و نژادگرایی از جمله "عربیت" را فرو ریخت و آوای "توحید" سرود و همه باورهای خرافی و خلاف حقیقت را طرد کرد و بت‌های خودکامگی و تفاخر را به زیر کشید، بنی‌امیه با مانع بزرگ تعالیم و ارزش‌های والای اسلام مواجه شدند که ظلم و فساد و خرافه را نفی می‌کرد و پنجه در پنجه ظالمان وفاسدان و خرافه‌گرایان می‌افکند.
امویان نمی‌توانستند با تعالیم اسلام سازگار باشند و نمی‌خواستند از افکار خرافی و پوسیده دست بشویند و به تفکر ناب و زلال اسلامی گرایش یابند و از همین رو عناد و دشمنی خود با اسلام را پنهان داشتند و در مرحله اول با ادعای ایمان و مسلمانی وارد شدند و به مرور و با گذشت زمان و در مرحله بعد "عربیت" را به صورت شاخص‌ترین جلوه از جاهلیت، جایگزین اسلامیت کردند.
امویان چاره را در آن دیدند که عربیت را با اسلام به هم آمیزند و از مجموع آنها "اسلام عربی" را بنیان نهند. در واقع نام اسلام پوششی برای فریب مردم بود و هر جا که آنان سخن از دین به میان آوردند، قصد حذف دین را داشتند و جلوگیری از آثار رسالت نبی‌اکرم(ص) و ممانعت امتداد اهداف و برنامه‌های او در اهل‌بیت مطهرش را در سرمی‌پروراندند.
از نزدیکان معاویه بشنویم که چگونه خبث درون و اهداف ضد اسلامی این عنصر را نمایان می‌کنند. یکی از آنان خطاب به معاویه می‌گوید:
"اکنون که علی(ع) از میان رفته و زمام جهان اسلام به دست تو افتاده و خودت را خلیفه مسلمین کرده‌ای، خوب است که دست از دشمنی با او و خاندان پیامبر(ص) برداری."
معاویه در پاسخ می‌گوید:
"ابوبکر و عمر و عثمان با این که خدماتی کردند، به بوته فراموشی سپرده شدند، ولی این مصیبت عظیم را ببینید که نام پیامبر در کنار نام خدا هر روز بر فراز مأذنه‌های جهان اسلام ذکر می‌شود. به خدا سوگند دست از دشمنی با آنها برنمی‌دارم تا آن که پایمال ودفن شوند (لاوالله الا دفنا دفنا"
این سخنان کفرآمیز معاویه حتی برای عنصر ناپاکی چون "مغیره" که حاکم و کارگزار او بود،‌ شگفت‌انگیز می‌شود،‌ به گونه‌ای که پس از شنیدن این عبارات و مراجعت از مجلس معاویه، به فرزندش می‌گوید: من از نزد معاویه‌ای می‌آیم که از همه خبیث‌تر است.
ولی از همین مغیره که با فکر و رفتار شیطانی معاویه انس می‌گیرد و در بیراهه‌های هلاکت‌زای نافرجام می‌افتد، چه انتظاری می‌توان داشت جز آن که در نهایت آنگونه از خبث و پلیدی امویان مایه بگیرد که زمینه‌ساز ولایتعهدی یزید گردد و با افتخار اعلام کند که: "من با این کار، زخم مهلکی به جامعه اسلامی زدم که هرگز التیام نمی‌پذیرد."(4)
مشاهده می‌کنیم که خاندان اموی هرگز اسلام نیاوردند و آنچه از مسلمانی و ادعای ایمان به نبوت نمایان کردند، پوسته‌ای از دین برای پنهان کردن ماهیت خود و فریفتن مردم و سیطره یافتن بر قدرت و حکومت اسلامی بود.
این کلام عمیق و تکان دهنده حضرت امیرالمومنین(ع) درباره آنان، ماهیت و اهداف این فاسدان را که در لباس مصلحان درآمده بودند، آشکار و نمایان می‌کند:
- "انهم ما اسلموا"
"آنان خودشان را تسلیم اسلام نکردند"
- "ولکن استسلموا"
"بلکه اسلام را تسلیم خود کردند (و آن را ابزار و وسیله برای رسیدن به هوای نفس و قدرت و حکومت فاسد کردند)(5)
این درون مایه "اسلام عربی" بود که محور آن نه تعالیم وحی، که نژاد و قبیله و منافع سیاسی و اقتصادی بود. زیرا اصولا اسلام عربی،‌ اسلام نیست، بلکه تمایلات نژادگرایانه و اهداف و مطامع گروهی و قبیله‌ای و مادی و سیاسی است. به تعبیری دیگر، اسلام عربی مساوی است با مبانی و آموزه‌های ملی‌گرایانه و نژادپرستانه همراه با پوششی از دین برای پنهان ماندن ماهیت آن از سویی، و دست یابی به قدرت و حکومت از سویی دیگر.
این اسلام، در گستره تاریخ و در سایر دوره‌ها، الگویی شد برای کسانی که همچون امویان قصد استخدام دین به نفع خود و برای بسط قدرت را در سر می‌پروراندند. اسلام عباسیان،‌ نمونه و مصداق بارز همین اسلام عربی یا اسلام اموی می‌باشد که همان افکار و مشی و رفتار را تداوم داد و همان خیانت‌ها و جنایت‌ها را به نام دین بر سر دین آورد.
با روی کار آمدن "یزید" ماهیت اسلام عربی چهره نمایان ساخت و مشخص شد که این اسلام، صوری و ظاهری است و آنچه امویان "اصل" و "مبنا" می‌دانند، عربیت و نژادگرایی مطلق است که به طور طبیعی در تقابل و تعارض شدید با وحی و نبوت و اسلام ناب محمدی(ص) قرار دارد.
یزید به طور علنی و آشکار نشان داد که نمی‌تواند مثل پدرش معاویه سیاستمدار کهنه کار باشد و سیاست به معنای مکر و نیرنگ را برای پیشبرد اهداف خود به کار گیرد و در ظاهر، حامی اسلام باقی بماند.
او به شدت آلوده به شراب، سگ‌بازی، بوزینه‌بازی و لهو و لعب و عیاشی بود.
به آلودگی‌ها و فسق و فجور یزید حتی در منابع اهل سنت نیز تصریح شده است(6)
همین منابع نقل می‌کنند که پس از شهادت حضرت امام حسین(ع)، یزید بساط عیش و نوش گسترد و به شرابخواری پرداخت، او در حالی که "ابن زیاد" در طرف راست او نشسته بود،‌ساقی را مخاطب قرار داد و اشعاری سرود که ترجمه آن چنین است:
-‌ای ساقی! به من شرابی بنوشان که قلب مرا سیراب گرداند. سپس جام پرکن و مانند همان شراب را به ابن زیاد بده.
- همان کس که راز‌دار و امین من است، آن کس که کار خلافت و غنیمت من با دست او محکم گردید.
- ابن زیاد،‌کشنده حسین، آن مرد خارجی است، و کسی است که وحشت در دل دشمنان و حسدورزان من انداخت.
همچنین همین منابع اهل سنت، یکی دیگر از صحنه‌های فسق و فساد یذید را با شرابخواری در جمع رفقا و هم پیاله‌هایش با سرودن شعری دیگر از او، این گونه ترسیم می‌کنند:
-‌ای دوستان برخیزید و صدای موسیقی را بشنوید.
- و هم جام‌های شراب را تهی کنید، و مسائل معنوی را رها کنید.
- نغمه‌های تازه، مرا از شنیدن اذان باز داشته است.
- من، مستی شراب را با سرخوشی همنشینی با حوریان بهشتی تعویض کردم.
همین عملکردهای فاسد و تباه یزید باعث شد که گروه‌هایی از مردم به طور رسمی به شرابخواری بپردازند و بی‌بندوباری و لهو و لعب در مکه و مدینه شیوع و رواج پیدا کند.
در امتداد این "نژادگرایی و عربیت"، شاهد رشد روزافزون ملیت‌گرایی و نژادپرستی تحت عناوین گوناگون در سرزمین‌های مسلمان‌نشین بودیم و این افکار منجمد و خرافی و پوسیده توسط استعمارگران و به صورت افکار نو و تازه تبلیغ و ترویج گردید و هدف اساسی آن خام کردن مسلمین و بازداشتن آنان از اتحاد و همبستگی و مشغول ساختن آنان به تفرقه و تشتت بود. چنان که حکومت امویان نیز به همین منظور عربیت را در برابر اسلامیت مطرح و ترویج کرد و در نهایت امت واحد اسلامی را که دستاورد بزرگ مجاهدت‌های پی‌گیر و مشقت‌زای پیامبراکرم(ص) بود هدف قرار داد و شیرازه اتحاد و همبستگی مسلمین را از هم گسیخت و در تفرقه و عداوتی که بین آنها ایجاد کرد، مقاصد شیطانی خود را جامه عمل پوشاند. از آن پس بود که سیاست قومیت‌گرایی و تمایلات نژاد پرستانه عربی،‌ در سایر ملت‌های مسلمان در چهار گوشه جهان به تجربه گذاشته شد و همان‌گونه که امویان بیشترین بهره را از این سیاست شیطانی در "مذهب سازی" بردند، سایر حکام مستبد در سرزمین‌های مسلمان‌نشین به بهره‌های وافر در تحکیم قدرت و سیطره خود رسیدند. در چنین شرایطی "استعمارگران خارجی" به این حربه و ابزار کارآمد روی آوردند و نقشه‌ها کشیدند و مطامع بسیار به دست آوردند و منافع فراوان در ابعاد فرهنگی و سیاسی و اقتصادی به غارت بردند و هنوز هم می‌برند!
استعمارگران خارجی برای تحقق این هدف، از استبدادگران داخلی در سرزمین‌های اسلامی بهره‌برداری کردند و آنان را به تقابل با اسلام ناب و اصیل واداشتند و پس از استفاده‌های لازم از این مهره‌ها، در شرایطی که به نتایج مورد نظر رسیدند و در ادامه بهره‌برداری‌ها به مشکل امتناع و خودداری آنان مواجه گشتند، به صورت "مهره‌های‌ سوخته" آنان را در دام طوفان‌های حوادث رها کردند و یا در صورت لزوم، خودشان به حذف و نابودی این جیره‌خواران پرداختند!
مصداق و نمونه بسیار روشن و نمایان این بهره‌برداری استعماری را باید در عملکرد آمریکا در تحریک صدام به تقابل با اسلام و انقلاب و نظام اسلامی ایران و تحمیل جنگ به منظور انهدام اساس و بنیان دین محمد(ص) و نهضت و حکومتی که بر اساس تعالیم و قوانین اسلامی به وجود آورد، به تعمق درآورد.
در سخنان آگاهی بخش امام خمینی دقت می‌کنیم:
"...و اینک ما شاهد آنیم که سبکبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تاخته‌اند...، که از همت بلندشان جمهوری اسلامی ایران پایدار و انقلاب ما در اوج قلة عزت و شرافت مشعلدار هدایت نسل‌های تشنه است، و قطرات خونشان سیلابی عظیم و طوفانی سهمناک را بر پا کرده است و ارکان کاخ‌های ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است، و آنان را در عزا و ماتم از دست دادن یاران و نوکرانی چون محمدرضاخان و سادات‌ها (7) و نمیری‌ها(8) و نیز اقتدارها و افتخارات شیطانی خود سیاهپوش کرده است. و هنوز این اول ماجرا است، و کابوس‌های دیگری دارند و باید خود را برای نابودی و مرگ جیره‌خوارانی چون صدام و دست نشاندگانی چون اسرائیل غاصب آماده کند... ملت عزیز ایران و خصوصاً شهرهای مورد تهاجم هوایی دشمن، به خوبی لمس کرده‌‌اند که دشمنان آنان راه پیشوایان و اعقاب شجرة خبیثة بنی‌امیه و یزیدیان - علیهم‌لعنه‌الله - را برگزیده‌اند و هدفی جز محو آثار رسالت و اثبات و تحکیم شعار پوسیدة "لاخبر جاء و لا وحی نزل" را دنبال نمی‌کنند، چرا که از یزیدیان انتظاری جز این نیست که به حریم کشور اسلامی ما... تجاوز نمایند. و از ملت دلاور مسلمان ایران هم انتظاری جز ادامه راه حسین علیه‌السلام و زینب سلام‌الله علیها نیست که این راه را انتخاب کرده‌اند. ملتی که سالار شهیدان را پیشوا و ایثار و فداکاری را سلاح و شهادت را سبب جاودانگی خود می‌‌داند از چه می‌ترسد و با چه کسی جز خدا معامله می‌کند؟"(9)
می‌بینیم که امام خمینی اولاً قدرت استکباری آمریکا را عامل اصلی تحریک صدام به تجاوز به حریم کشور اسلامی ایران معرفی می‌کند و حکومت استبدادی و ضد اسلامی این مهرة خودفروخته‌اش را بستر تحقق اهداف و مقاصد سیاسی خود برای انهدام و نابودی نظام جمهوری‌اسلامی ایران می‌داند.
ثانیاً صدام را ادامه دهنده راه پیشوایان و حاکمان برخاسته از شجرة خبیثه بنی‌امیه معرفی می‌کند که همچون آنان تفکر نژادگرایانه عربیت را در برابر اسلامیت قرار می‌دهد و با مطرح کردن اسلام عربی و پس ا‌ز آن مکتب عربی، برای اضمحلال اسلام ناب محمدی(ص) و انقلاب و نظام حکومتی برخاسته از آن حاضر می‌شود دست در دست ابرقدرت آمریکا گذارد و در تحقق اهداف استعماری شیطان بزرگ میثاق و پیمان وفاداری ببندد.
ثالثاً از جلوه‌ها و نشانه‌های بارز تفکر نژادگرایانه عربیت که در صدام به ظهور و بروز درآمد یاد می‌کند و او را در تلاش برای تحکیم شعار پوسیده"لاخبر جاء و لا وحی نزل" می‌داند. یعنی همان شعاری که "یزید" به هنگام میگساری و مستی و در حال اشتغال به لهو و لعب به صورت بیت ذیل از اشعار کفرآمیزش چنین سرود:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحی نزل
یعنی: "بنی‌هاشم (محمد) با ملک و حکومت بازی کرد(و هدفش چنین بود). نه وحی بر او نازل شده بود و نه از آسمان خبری به او رسید."
رابعاً از ملت مسلمان ایران با اکرام و احترام یاد می‌شود و آنان را ادامه دهندگان راه حضرت امام‌حسین(ع) و حضرت زینب(س) معرفی می‌کند و تعقیب اهداف والای سالار شهیدان و ایثار و فداکاری‌های شگفت‌انگیز و تاریخساز آنان را "سلاح" کارآمد و "شهادت" را سبب جاودانگی و دست‌یابی به حیات عزتمند و ابدی آنان می‌داند.
خامساً در رهنمودهای امام خمینی، این تنها "صدام" نیست که عامل نشر تفکر نژادگرایانه بنی‌امیه معرفی می‌شود و عامل آمریکا برای ترویج اسلام آمریکایی با تکیه بر قومیت‌گرایی افراطی نام می‌گیرد، بلکه محمدرضا پهلوی، سادات، جعفر نمیری نیز هر کدام در حوزه حکومت خویش با تمایلات نژادگرایی عربی و ایرانی، در تقابل با اسلام ناب محمدی(ص) معرفی می‌شوند. همچنان که در کنار اینان و در رهنمودهایی از این پیشوای الهی از عناصر دیگری همچون ملک حسین (پادشاه اردن)، ملک حسن (پادشاه مراکش) و حسنی مبارک (رئیس جمهور مصر) به عنوان ترویج‌گران تفکر نژادگرایانه در ادامه سیاست‌های بنی‌امیه نام برده می‌شود(10)
و این گونه است که یکی از اهداف آمریکا و کشورهای حامی او در منطقه، تبلیغ و ترویج مکتب عربی، مکتب ترکی، مکتب هندویی و مکتب ایرانی برای جلوگیری از نشر اسلام ناب محمدی(ص) می‌باشد و آگاهان جهان اسلام می‌دانند که این "جاهلیت مدرن ونوین" با عناوین و ظواهر فریبنده، همان جاهلیت قدیم و اولیه است که در حکومت امویان به اوج رسید و از دیروز تا امروز امتداد یافته است.

پاورقی:
1- سوره حجرات، آیه 13
2- سوره حمد، آیه 1
3- مراجعه شود به آیات 213 و 420 از سوره بقره، آیه 25 از سوره حدید، آیه 122 از سوره انعام
4- "مغیره" عامل اصلی و زمینه‌ساز اولیه برای ولایتعهدی یزید و تبدیل خلافت به سلطنت بود. او با وسوسه‌های شیطان نفس، معاویه را به این عمل راغب ساخت و پول و کیسه‌های زر فراوان گرفت و در میان قبایل رفت و سران آنها را خرید و برای انجام این خیانت بزرگ فریفت.
5- شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ص 347، ج2، ص 429
6- "الکامل" ابن اثیر، و "مروج‌الذهب" مسعودی از جمله منابع مزبور می‌باشند.
7- انورسادات، رئیس جمهور معدوم مصر
8- جعفر نمیری، رئیس جمهور سودان
9- صحیفه امام، ج20، ص 198-196
10- همان مدرک،ج18، ص 330

 

منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۹۰/۹/۸

نظر شما