موضوع : پژوهش | مقاله

ریشه‌یابی تاریخی نهضت عاشورا


در ریشه‌یابی تاریخی نهضت عاشورا، به دوره حکومت خلیفه سوم و تقسیم قدرت بین بنی‌امیه و دست به دست شدن منصب‌ها و ریاست‌ها و رشد روحیه قدرت‌طلبی و دیکتاتوری می‌رسیم. در این دوره از خلافت اسلامی، ارزش والای وارستگی در برابر قدرت و ریاست و نگاه الهی به آن برای تدبیر و اداره کشور اسلامی و خدمت به جامعه رنگ باخت و تبدیل به "ضدارزش" شد و از "ابزار خدمت" به "هدف سیاسی و حزبی" تغییر ماهیت داد.
در این دوره از خلافت، به مرور و در اثر عملکردهای سیاسی نامنطبق با سیره و روش پیامبراکرم(ص) در اداره کشور اسلامی، روحیه تمایل به "قدرت" و بهره‌برداری از این اهرم نیرومند برای دست‌یابی به اهداف سیاسی رشد کرد و استمرار آن، برای حکومت حضرت علی(ع) مشکل آفرید و "دوستان" در اثر تمایل به قدرت و ریاست و امتناع و خودداری امیرمومنان(ع) از باج دادن‌های سیاسی و تقسیم مناصب به عناصر قدرت‌طلب، در لباس "دشمنان" درآمدند و تا آنجا پیش رفتند که برای جاه و مقام،‌"دین" به "دنیا" فروختند و در برابر حضرت امام علی‌بن ابیطالب(ع) صف‌آرایی کردند و در حالی که به حقانیت آن حضرت اعتقاد قلبی داشتند، تیغ به روی او کشیدند و جنگ و نبرد نظامی به راه انداختند!
طلحه و زبیر که بعد از عثمان با امیر مومنان(ع) بیعت کردند، پس از گذشتن چند روز، در محضر امام(ع) آمدند و طمع خود به قدرت و مقام را این گونه بیان داشتند:
ای امیرالمومنین، به خوبی می‌دانید که عثمان به بنی‌امیه توجه داشت و اکنون که خداوند خلافت را به تو سپرده است، خواسته ما این است که برخی از امور حکومتی (استانداری بصره و کوفه) را به ما واگذاری.
حضرت امیر(ع) در پاسخ به درخواست این طالبان قدرت و منصب فرمود:
"به همان بهره‌ای که خداوند برای شما تعیین کرده خشنود باشید تا من درباره خواسته شما بیندیشم"
و حضرت در ادامه کلام خویش فرمود:
"بدانید که در این امانت (مسئولیت حکومت) که به من سپرده است، جز انسان‌هایی که از دین آنان راضی هستم و از امانت‌داری‌شان خرسندم و لیاقت و شایستگی آنها را احراز کرده باشم، کسی را شریک نمی‌سازم."(1)
اعلام موضع حضرت امیر(ع) طلحه و زبیر را به این نتیجه رساند که او کسی نیست که از مبانی و ضوابط نظام سیاسی و حکومتی اسلام کناره گیرد و تابع هوای نفس قدرت‌طلبان شود. همین نتیجه‌گیری آنان را از بیعت با امیرمومنان(ع) خارج کرد و به شورش علیه پیشوای معصوم(ع) واداشت و جنگ جمل را به امام(ع) تحمیل کرد.
دیدگاه حضرت امیر(ع) دارای خاستگاهی قرآنی بود،‌زیرا در نگاه آیات الهی اهل برتری و قدرت‌طلبی اگرچه ظاهر دیانت یابند هرگز از اهل بهشت نخواهند بود و خداوند این جایگاه جاودان را از وجود این عناصر ناسالم تهی می‌دارد(2) و نیز در نگاه آیات قرآن قدرت‌طلبان و منصب‌پرستان به استکبار می‌گرایند و به انکار حق می‌پردازند(3) و در زمین فساد می‌کنند(4) و به استخفاف عقول مردم و اجبار در اطاعت و پیروی از خود می‌کشانند(5)
بنابر آنچه مطرح کردیم در بررسی نهضت حضرت امام حسین(ع) تصاحب قدرت و مناصب سیاسی در دوره خلیفه سوم توسط بنی‌امیه، یکی از عوامل و ریشه‌های تاریخی واقعه کربلا می‌باشد. در این نگرش دقیق،‌علاوه بر اعتراض اهل حق همچون ابوذر و عمار بر قدرت‌طلبی‌ها و تصاحب مناصب سیاسی در دوره عثمان، با اعتراض اهل باطل همچون "عمروعاص" نیز مواجه می‌شویم. لکن باید توجه داشت که اعتراض اهل حق بر آن اوضاع نابسامان، خاستگاه الهی داشت و از سوز درون و احساس مسئولیت و تعهد دینی سرچشمه می‌گرفت،‌ لکن اعتراض اهل باطل همچون عمروعاص، خاستگاهی نفسانی داشت و امثال او برای اینکه خود به قدرت و منصب نرسیده بودند، خشمگین بودند و همین نفسانیت سیاسی بود که آنان را علیه عثمان به فعالیت واداشت تا در نهایت و با حذف او، بتوانند مقام و منصبی بیابند و قدرتی به هم زنند و اهداف سیاسی و نفسانی خود را جامه عمل بپوشانند.
توجه به دیدگاه متفکر شهید علامه مرتضی مطهری واقعیتی که به آن پرداختیم را بیشتر نمایان می‌سازد:
"دست به دست کردن مناصب به وسیله اموی‌ها در عهد عثمان موجب نارضایتی عمومی شد، چه آنها که اهل دنیا بودند و چه آنها که اهل دین بودند. اهل دنیا بر دنیای خود نگران بودند و نمی‌توانستند ببینند که می‌خورند حریفان و آنها نظاره کنند، و اهل دین هم که می‌دیدند اصول اجتماعی اسلام دارد از بین می‌رود. این است که می‌بینیم مثلا هم عمروعاص و زبیر مخالف بودند و هم ابوذر و عمار. عمروعاص گفت: "من بر هیچ چوپانی نگذشتم مگر آنکه او را بر قتل عثمان تحریک کردم." و وقتی خبر قتل عثمان را شنید گفت: "ان ابوعبدالله ما حککت قرحه الا ادمیتها"[من ابوعبدالله هستم. هیچ زخمی را نخراشیدم، مگر اینکه خونش انداختم]
علی(ع) به "زبیر" در "جمل" فرمود: "لعن‌الله اولا نابقتل عثمان" [خدا لعنت کند کسی را که به قتل عثمان اولویت داد]
علی علیه‌السلام همان‌طور که با سایر خلفا رفتار می‌کرد با عثمان رفتار می‌کرد. از نصیحت و خیرخواهی عموم دریغ نمی‌کرد. در وقتی که عثمان محصور بود هم راه اصلاح را به او نشان داد و هم به او آب و آذوقه رساند. ولی معاویه با نیروی عظیم خودش در شام بود و از فتنه و مقدمات و نتایج فتنه هم آگاه بود و عثمان هم از او استمداد کرد و او قادر بود انقلابیون را تارومار کند(6) ولی فکر کرد از کشته عثمان بیش از زنده عثمان می‌تواند بهره‌برداری کند، نشست تا خبر قتل عثمان رسید، آن وقت فریاد "واعثماناه" را بلند کرد، پیراهن عثمان را بر چوب کرد و بر منبر گریه کرد و اشک‌ها از مردم گرفت."(7)
"عمروعاص" که این گونه علیه دست به دست شدن مناصب و مقام‌های سیاسی و انتقال آن به بنی‌امیه برآشفته است و چون خود نصیبی نبرده شورش بر عثمان را ضروری می‌داند و به تحریک این و آن می‌پردازد و از عوامل موثر در قتل عثمان است و سپس مکارانه و فریبکارانه این حادثه را به نام حضرت علی(ع) تمام می‌کند و با پیراهن خونین عثمان مردم را علیه حضرت امیر(ع) به قیام وامی‌دارد، در اثر زدوبند با معاویه و معامله سیاسی با او در فعالیت مخرب علیه امام علی(ع)، حکومت مصر را مطالبه می‌کند و با هم به موافقت می‌رسند.
درباره این معامله بر سر قدرت سیاسی، معاویه به عمروعاص می‌گوید:
"بیا با من برای تحریک مردم علیه علی(ع) بیعت کن."
عمروعاص در پاسخ می‌گوید:
"من دین خود را تسلیم تو نمی‌کنم، مگر اینکه از دنیای تو بهره‌مند شوم."
معاویه می‌گوید:
"بخواه تا ببخشم"
عمروعاص، بسیار صریح و نمایان پاسخ می‌دهد:
"حکومت مصر، پاداش کوچکی برای دین‌فروشی من است."
علاوه بر "عمروعاص" که برای دست‌یابی به قدرت و حکومت،‌ دین خود را قربانی نفسانیت و مطامع خود و معاویه می‌کند، "مغیره" نیز به همین شیوه شیطانی برای دست‌یابی به قدرت سیاسی متمایل می‌شود. او برای رسیدن به حکومت عراق، معاویه را به تعیین ولایتعهدی یزید وامی‌دارد و عنصر فاسد و شرابخواره‌ای چون یزید را بر حضرت امام حسین(ع) رجحان می‌دهد و سرانجام در اثر معامله سیاسی با معاویه، بزرگ‌ترین خیانت را در حق امت اسلامی روا می‌دارد.
"عمربن سعد" نیز در گیر و دار وسوسه شیطان نفس برای پذیرش حکومت ری در قبال مبارزه با امام‌حسین(ع) و ریختن خون پاک و مطهر او، و تشویق عقل به پرهیز از این جنایت بزرگ، سرانجام تسلیم وسوسة شیطان نفس می‌شود و پیشنهاد حکومت ری را می‌پذیرد!
این‌ها، نمونه‌هایی از "قدرت و حکومت مذموم و ناشایست" و هدف قرار دادن مقام و منصب سیاسی و دین به دنیافروشی می‌باشد. در نقطة مقابل، این حضرت‌امام حسین(ع) است که اصل و قانون"قدرت و منصب ممدوح و شایسته" و مورد نظراسلام را مطرح می‌کند و آن را "ابزار" برای اجرای احکام و قوانین الهی و گسترش عدالت و آبادانی در سرزمین اسلامی می‌داند و به این وسیله هرگونه بهره‌برداری ناصواب و ناشایست از قدرت سیاسی را محکوم می‌کند. به سخنان حضرت امام حسین(ع) دراین باره دقیق شویم:
"خداوندا، تو می‌دانی که عملکرد ما برای آن نیست که به ریاست و سلطنت برسیم، یا از روی دشمنی و کینه‌توزی سخن بگوئیم، بلکه جهاد و نبرد ما برای این است که پرچم دین تو را برافراشته داریم، و بلاد بندگان تورا آباد سازیم، و به ستمدیدگان از بندگان تو امنیت بخشیم، و احکام و سنن و فرایض تو را مستقر گردانیم."(8)
ببینیم که فاصله ازکجاست تا کجا! و بیندیشیم که چگونه معاویه و یزید نظام سیاسی و حکومتی اسلام را از "راه" به "بیراهه" انداختند و فلسفه قدرت و حکومت در اسلام را واژگونه ساختند و همه چیز را قربانی منافع سیاسی خود کردند و به این وسیله بزرگ‌ترین خیانت را نسبت به امت اسلامی روا داشتند و تا آنجا برای حفظ قدرت و حکومت غاصبانه و نامشروع خویش کوشیدند و اصرار داشتند که حضرت امیرالمؤمنین(ع)، حضرت امام حسن مجتبی(ع) و حضرت امام حسین(ع)و شیعیان خالص و راستین آن پیشوایان عدل و آزادی را به خاک و خون کشیدند و اوراق تاریخ رااز جنایات خود خونین کردند.
نظام سیاسی اسلام، قدرت و منصب سیاسی صحیح و سالم برای اداره جامعه و کشور را "قدرت ممدوح و شایسته" می‌داند و آن را در همه اعصار و زمان‌ها و به صورت اصول و راهکارهای تثبیت شده، برای همه رهبران و زمامداران اسلام ضروری و لازم می‌داند.
در نظام سیاسی و حکومتی اسلام، قدرت و ریاست ممدوح و صحیح، سهل و آسان تحقق نمی‌یابد، بلکه زمامداران باید به گونه‌ای ساخته و پرورده شوند که بتوانند دردها و رنج‌های ناشی از مدیریت کارآمد و همه جانبه را پذیرا شوند(9) و به ویژه خصلت فراخی سینه را با رفتار و عملکردهای خود به هم آمیزند(10) تا به این وسیله اصل "سیاست" به مفهوم اسلامی و الهی آن که تدبیر صحیح و سالم امور جامعه و کشور است تحقق یابد(11)
این قدرت و ریاست که در نظام مدیریت اسلامی تثبیت شده است، همان قدرت و ریاست "علوی" است که در حضرت امام علی(ع) و فرزندانش حضرت امام‌حسن(ع) و حضرت امام حسین(ع) به تجلی عینی درآمد.
قدرت و ریاست ممدوح و سالم، در نقطه مقابل خود، قدرت و ریاست مذموم و ناسالم را دارد. این نوع قدرت و ریاست، در نظام سیاسی و حکومتی اسلام مطرود است و گرایش فکری و عملی به آن، حرام و نامشروع و هر عنصرو حاکم متمایل و متعامل به آن، خائن و جنایتکار است و به طور طبیعی عملکرد‌هایش تباه و ضد اسلامی و باعث ضربه خوردن به دین و ملت و جامعه و کشور خواهد بود. قدرت و ریاست مذموم و ناپسند، همان چیزی است که در نظام سیاسی اسلام از آن به عنوان"مستی قدرت" یاد می‌شود و حضرت امیرالمؤمنین(ع) صریحاً آن را نفی می‌کند و در تضاد و تعارض با عقلانیت صحیح می‌داند. چنان که در این باره می‌فرماید:
"ینبغی للعاقل ان یحترس من سکرالقدره"
"برای انسان عاقل شایسته است که خود را از مستی قدرت و حکومت محفوظ دارد."(12)
"مستی قدرت و حکومت"، آفت و آسیبی بزرگ و تهدید و خطری عظیم برای زمامداران و کارگزاران حکومتی در همه اعصار و زمان‌ها می‌باشد. در واقع باید دقت کنیم و صادقانه بپذیریم که "تفکر اموی" دربارة قدرت و حکومت و ریاست، همچنان که در عصر امامت و رهبری حضرت علی(ع) و فرزندش حضرت حسین‌بن علی‌(ع)، در مقابل تفکر اصیل اسلامی درباره قدرت و حکومت ایستاد و ضربه زد و فاجعه‌ آفرید، می‌تواند در تمام اعصار جوامع و سرزمین‌های اسلامی را تهدید کند و از جمله در عصر و زمان ما، این خطر به صورت پنهان و بالقوه وجود دارد و ممکن است در هر عصر در برخی از عناصر به صورت قدرت طلبی و زورمداری و دیکتاتوری به ظهور و بروز برسد.
این سخن عمیق از متفکر شهید آیت‌الله مطهری، واقعیت خطر تداوم تفکر اموی دربارة قدرت و حکومت را به خوبی می‌نمایاند و هشدار می‌دهد:
"برای ما تحقیق در امر حادثة"حکومت اموی" تنها جنبة تعجب‌آمیز ندارد. این یک امر سطحی نبوده که فقط مربوط به سیزده قرن پیش باشد که بگوییم آمد و رفت. این، خطری بود برای اسلام از آن روز تا روزی که خدا می‌داند. حتماً اگر ما بخواهیم به تاریخ روحیة خودمان رسیدگی کنیم، باید به تاریخ اموی رسیدگی کنیم."(13)
در ریشه‌یابی تاریخی از نهضت کربلا،رفتار و عمل امویان نسبت به "قدرت سیاسی"، درس و پیامی بزرگ برای امروز جوامع و کشورهای اسلامی می‌باشد که اگر پند بگیریم و به راه آئیم و بر مبنا و محور نظام سیاسی اسلام همة نگرش‌های فکری و گرایشات عملی خود را در مدیریت‌های کلان به رفتار و عمل در آوریم، می‌توانیم امیدوار باشیم که نهضت امام حسین(ع) را شناخته‌ایم و در مسیر پاکی که آن پیشوای الهی گشود، گام برمی‌‌داریم و هرگز از قدرت و حکومت"مست" نمی‌شویم و به واژگون‌سازی حقایق اسلامی نمی‌پردازیم و برای استحکام پایه‌های قدرت و منصب، به"زور" و "مکر" متوسل نمی‌شویم.

پاورقی:
1- شرح نهج‌‌البلاغه، ابن ابی‌‌الحدید، ج1، ص 231
2- قرآن کریم، سوره قصص، آیه 83
3- سوره نحل، آیه22
4- سوره نمل، آیه34
5- سوره زخرف، آیه 54
6- حضرت علی(ع) در نامه‌ای به معاویه ماهیت و مواجهه دوگانه او را با عثمان این گونه به رخ می‌کشد:
"تو عثمان را هنگامی یاری کردی که به نفع خودت بود، و هنگامی که برای او سودمند بود، او را یاری نکردی!"
7- حماسه حسینی، اثر متفکر شهید آیت‌الله‌مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، ج3، ص22 و 23
8- فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص271
9- غررالحکم، تنظیم موضوعی، ج6، باب‌الریاسه، ص 452، روایت 5
10- همان مدرک، روایت 2
11- همان مدرک، باب‌السیاسه، ص 452، روایت 4
12- همان مدرک، ج2،ص 460، روایت 96
13- حماسه حسینی، متفکر شهید آیت‌الله مرتضی مطهری، ج3، ص 25


منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۹۰/۹/۹

نظر شما