دیپلماتی کرهای که صدای سازمان ملل را خفه کرد
در حالی دوره اول پنجساله "بان کی مون" دبیرکل سازمان ملل به پایان رسیده و دوره دوم فعالیت خود را در این نهاد بینالمللی از چند ماه آینده آغاز خواهد کرد که وی در این دوره سازمان ملل را در ریل سیاستهای آمریکا قرار داده و صدایی از سازمان ملل در بحرانهای جهانی به گوش نمیرسد.
ارزیابی عملکرد "بان کی مون" دبیرکل سازمان ملل که از اول ژانویه سال 2007 میلادی (11 دی 85) کار خود را در سازمان ملل متحد آغاز نمود و تامل در تصمیمات گرفته شده توسط وی بیشک میتواند تصویری روشن از خطمشی رهبر عالیترین نهاد بینالمللی و آینده این سازمان ارائه دهد.
اولین تصمیم بان کیمون که جنبه حیثیتی برای خود سازمان ملل و حقوقدانان جامعه جهانی داشت، به ماجرای حملات ارتش رژیم اسرائیل به مقر این سازمان در جریان جنگ غزه مربوط میشود که طی آن جنگندهها و موشکهای هدایت شونده اسرائیل سقف ساختمانهای "آنروا" (آژانس امداد و اشتغال آوارگان فلسطینی) را بر سر زنان و کودکان پناه گرفته در آن و کارکنان این سازمان ویران کردند.
* نادیده گرفتن گزارش گروه حقیقتیاب و جنایات جنگی توسط رژیم صهیونیستی
این تصمیم بان کیمون ابعاد شگفت دیگری هم داشت؛ او برای نخستین بار با استفاده از اختیارات دبیرکلی، گزارش گروه حقیقتیاب این سازمان را که حاوی اسنادی قاطع درباره ارتکاب جنایات جنگی از سوی ارتش اسرائیل بود، کنار نهاد و رسماً دستور بایگانی شدن این پرونده را صادر کرد.
به فاصله اندکی از این تصمیم، بانکیمون دو بیانیه علیه دو جنبش مقاومت حزبالله لبنان صادر کرد که هر دو بیانیه در تاریخ 70ساله این سازمان بیسابقه بهشمار میآیند. البته بان کی مون پیش از این نیز در جریان تصویب قطعنامههای شورای امنیت درباره لبنان یا موضوع هستهای ایران آشکارا از خطمشی آمریکا و رژیم صهیونیستی و کشورهای غرب حمایت کرده بود، اما این بار گامی فراتر نهاد و در بیانیه خود از یک سو خواستار خلع سلاح حزبالله در لبنان شد و از سوی دیگر با سیاست ضدصهیونیستی کشورهای حامی مقاومت یعنی ایران و سوریه به مخالفت برخاست.
اقدامات بان کیمون به اینجا ختم نشد و نمونهها در این باره بسیارند که اگر بخواهیم به مهمترین آنها اشاره کنیم، باید از حمایت سازمان ملل متحد از تلآویو در جنگ علیه مردم بیگناه غزه و سکوت شخص کیمون در برابر این جنایات و نقض آشکار حقوق بشر در نوار غزه و سرزمینهای اشغالی و توطئههای نهفته در ورای پس گرفتن گزارش گلدستون که آشکارا رژیم صهیونیستی را به نقض حقوق بشر در نوار غزه متهم کرد یاد نمود.
* خاطرات "پطروس غالی" و "کوفی عنان"
موضع گیریهای بان کیمون ما را به یاد دو کتاب میاندازد که در تیراژی بسیار بالا نگاه افکار عمومی را به حقایق درون سازمان ملل معطوف کردند. کتاب اول نوشته " پطروس غالی" دبیرکل مصریتبار سازمان ملل با نام "فردای جهان" و کتاب دوم نوشته "کوفی عنان" دیگر دبیرکل سازمان ملل متحد است.
در کتاب اول پطروس غالی نظریهای جالب و غافلگیر کننده ارائه میکند، وی در کتاب خود نوشته است که جهان نیازمند نسلی جدید از سازمانهای بینالمللی برای مدیریت امور جهان با بازیکنان جدید است.
غالی که در فاصله سالهای 1992 تا 1996 (71 تا 75ش) یعنی همزمان با فروپاشی نظام دوقطبی به دبیرکلی سازمان ملل متحد انتخاب شده بود، در این کتاب داستانی بلند از سرخوردگی خود از دیپلماسی آمریکا روایت میکند و بیپروا مدارک مربوط به بهرهبرداری و سوء استفادههای کاخ سفید از سازمان ملل را پیشِروی مخاطبان میگشاید.
غالی از بحرانهای عصر ریاست خویش ماجرای نسلکشی دلخراش "رواندا" را مثال میآورد و میگوید: "من اولین کسی بودم که سال 73 از پاکسازی نژادی در رواندا خبر دادم، ولی کاخ سفید دستور داد این واژه مورد استفاده قرار نگیرد و به این صورت راه ورود نیروهای بینالمللی برای جلوگیری از کشتار 800 هزار شهروند بیگناه را بست. "
کتاب دوم نوشته "کوفی عنان " است، وی نیز در این کتاب پرده جدیدی از مناسبات کاخ سفید با دبیرکل سازمان ملل متحد را برملا میسازد. عنان در کتابش سیر مناسبات خویش با آمریکا را از دوستی تا جدایی تشریح میکند.
عنان مینویسد که ابتدا طرح دوستی با جورج بوش را ریخته و بر این باور بوده که بوش از یاران و حامیان سازمان ملل و قدرتیابی این نهاد در عرصه جهانی خواهد بود، اما با حمله بزرگ ارتش آمریکا به عراق که بدون اطلاع سازمان ملل و به شکل غیرقانونی آغاز شد، او دریافته که چگونه واشنگتن سازمان ملل را دور زده و نه تنها منشور سازمان که حتی شورای امنیت را نیز به هیچ انگاشته است.
فصل خواندنی خاطرات کوفی عنان را جدالهای او با سفیر و نماینده جریان افراطی نومحافظهکاران یعنی "جان بولتون" تشکیل میدهد که میگفت یک طبقه از عمارت بلند سازمان - کنایه از طبقهای که دبیرکل در آن مینشیند - باید از بین برود.
حقوقدان غنایی (کوفی عنان) نیز مانند دیپلمات مصری (پطرس غالی) نطق خداحافظی خویش را به نقد تاریخی از ایالات متحده ختم میکند و اندیشه برتریطلبی آمریکا را بزرگترین مانع در راه مأموریت صلحطلبی این سازمان میخواند.
دفتر خاطرات دو دبیرکل سابق سازمان ملل متحد حاوی یک سخن مشترک درباره برخورد شریک خاورمیانهای آمریکا، رژیم صهیونیستی با سازمان ملل متحد است. کوفی عنان از بیاعتنایی و زیرپا گذاشتن بیانیههای سازمان ملل درباره تجاوزات ارتش اسرائیل به لبنان سخن به میان میآورد و تصریح میکند که سفیر و نمایندگان این رژیم در نیویورک بارها گزارشهای گروههای تحقیق مجامع حقوق بشر را درباره نقض حقوق فلسطینیها زیرپا گذاشتند. اما در این باره تجربه پطرس غالی آموزندهتر است. این دیپلمات مصری به صراحت از دوستی و ارتباط عمیق خویش با لابی یهودیان سخن میگوید.
* نمونهای از نفوذ لابی یهودیان در سازمان ملل
من برای آنان - لابی یهودیان - نامهای با این مضمون نوشتم که: "اگر به انتخاب من اعتراض نکنید من هم متعهد خواهم شد تا شرایط و موضع اسرائیل را در سازمان ملل بهبود بخشم". به همین دلیل من دو اسرائیلی را در سمتهای کلیدی سازمان ملل- اتفاقی که تا آن زمان نیفتاده بود- تعیین کردم.
اما پایان این حمایت و همراهی دبیرکل با رژیم صهیونیستی به همان نتیجهای منجر شد که کوفی عنان از آن داد اعتراض سر میدهد. ارتش صهیونیستی در واپسین روزهای ریاست غالی - سال 1376- مقر سازمان ملل واقع در نزدیکی روستای قانا در جنوب لبنان را که زنان و کودکان به آن پناه برده بودند، بمباران کرد و صدها تن را در عملیاتی که "شیمون پرز" نخستوزیر وقت اسرائیل آن را "خوشههای خشم" نامید، به قتل رساند.
همه دبیران کل سازمان ملل با آگاهی از نظام تقسیم قدرت در سلسله مراتب این سازمان در کرسی ریاست این سازمان مینشینند، اما تفاوت اینجاست که رهبران سابق این سازمان از داگ هامرشولد گرفته تا دکوئیار و عنان شخصیتهای آرمانگرا و نه بوروکرات بودند.
* دیکته شدن سیاستهای قدرتهای بزرگ در قطعنامههای سازمان ملل
آنها یک ویژگی مشترک داشتند؛ تلاش جهت ایجاد تطابق و سازگاری میان منشور سازمان ملل که چکیده آرمان ملتها است با تصمیمهای باشگاه قدرتها در شورای امنیت. براین اساس درب اتاقهای رؤسای سازمان ملل به روی همه ملتها باز بود. این توازن بهویژه در بیانیههای رهبران سازمان ملل تبلور مییافت که در آن صدای ملتها همراه با مصالح قدرتها یکجا شنیده و کمتر دیده میشد و موجب میشد دبیران کل سازمان ملل در بیانیههای تاریخی خود به بازخوانی یا بازنویسی دیکته سیاست خارجی یکی از قدرتهای بزرگ در بیانیهشان مبادرت کنند.
شواهد گویای آن است که در دوره دبیرکلی دیپلمات کرهای که نیمه دوم دوره دبیرکلیاش در سازمان ملل متحد را آغاز کرده، همه چیز در مقر مشترک ملتها تغییر کرده، از جمله مناسبات این سازمان با قدرتهای بزرگ بهویژه آمریکا و متحد نخست آن در خاورمیانه (رژیم صهیونیستی). بان کیمون نه در جایگاه صاحب عالیترین منصب حقوقی که در حد یک بوروکرات سیاسی ظاهر شد و صدای رسای سازمان ملل در بحرانهای جهانی را هرروز ضعیف و ضعیفتر کرد.
* نفوذ بیش از پیش آمریکا در سازمان ملل
در دوره اول دبیرکلی او فاصله اتاق دبیرکل با وزارت خارجه آمریکا به حداقل رسید. برای اثبات این ادعا کافی است تصمیمات و بیانیههای او بهویژه در عرصه مناقشات خاورمیانه با مواضع دیپلماسی آمریکا مقایسه شود.
درحالی که بهخلاف دوران دبیرکلی غالی، عنان و حتی دکوئیار، بان کیمون از این شانس برخوردار بود که با پایان دوران یکجانبه گرایی امریکا و به منصه ظهور رسیدن قدرتهای جدید در عرصه بینالمللی مواجه بود.
در این دوره با آنکه بحرانها و مناقشات مختلف 5 قاره جهان را احاطه کرده، اما چند عامل نیرومند میدان مانور آمریکا و قدرتهای مزاحم سازمان ملل را محدود میکند، اول ظهور قطبهای رقیب مانند چین و روسیه که در چند مناقشه مهم جهانی از جمله موضوع هستهای ایران، بحرانهای کوزوو، گرجستان، سودان و... راه یکجانبهگرایی آمریکا در شورای امنیت را بستند و عامل دوم پدیده افکار عمومی است که در سایه قدرت رسانهها و عصر ارتباطات به مقابله با همه مصادیق تجاوز و نقض حقوق ملتها پرداخت و نمونه عینی این اتفاق جنبش حمایت از غزه بود که تا مرحله گشودن پرونده جنایات جنگی علیه رژیم صهیونیستی در دادگاههای بینالمللی پیش رفت.
علاوه بر دو مورد فوق باید به بحران اقتصادی آمریکا و غرب نیز اشاره کرد که به طور همزمان استیلای بلوک سرمایهداری بر نظام مالی جهان را به شدت متزلزل کرد.
همچنین باید به این نکته مهم نیز توجه کرد که سازمان ملل متحد تاکنون هیچ اقدامی در حمایت از انقلابهای عربی که چند صباحی است منطقه خاورمیانه را درمینوردد، بهعمل نیاورده و در برابر سرکوب شدید و خشونتبار ملل مظلوم و بیدفاع بحرین و یمن و لیبی سکوت اختیار کرده است یا از کناره آن با بیتفاوتی گذشته یا اینکه تنها به ابراز نگرانی بسنده کرده و هیچ اقدام عملی در حمایت از مردم علیه دیکتاتورها انجام نداده است.
بنابراین اگر کارنامه عملکرد رئیس کرهای سازمان ملل متحد تا این اندازه در نگاه روشنفکران و آزادیخواهان جهان زیر سوال میرود، به این دلیل است که وی در تمام طول مدت فعالیت خود هیچگاه از جایگاه و امتیازات خود به عنوان دبیرکل سازمان ملل متحد بهرهای نبرده و در مقاطعی سازمان ملل را در مسیر سیاستهای خاورمیانهای آمریکا قرارداده است.
* اعتراف رسانههای جهان به عملکرد ضعیف بان کیمون
به گزارش خبرگزاری فارس بان کیمون ثابت کرد هیچ اقدامی برای تغییر ساختار سازمان ملل و ایجاد اصلاحات در آن نکرد و این واقعیتی است که مطبوعات و رسانههای آمریکایی بیش از همه به آن اعتراف میکنند، چنان که "نیوزویک" در یکی از گزارشهای خود تأکید میکند که بان کیمون در برابر ساختار اداری سازمان ملل آرامتر و سر به زیرتر از دیگر دبیران کل سابق این سازمان به نظر میرسد. درحالی که دبیرکل سازمان ملل برای دفاع از جایگاه بلندی که بر آن تکیه زده است، میبایست به تجدید نظر جدی در مناسباتش میپرداخت و این موضوعی بود که کارشناسان روابط بین الملل بر آن تأکید داشته و دارند.
بان کیمون باید به این نکته مهم توجه داشته باشد که دبیرکل سازمان ملل بودن، قرار گرفتن میان دو نیرو است. از یک سو قدرتهای بزرگ که حاضر نیستند تغییری در وضعیت و ساختار سازمان بهوجود آید و از سویی دیگر قدرتهای کوچک که این سازمان را کارآمد نمیدانند.
درحالی که دبیران سابق سازمان ملل سعی میکردند میان دو این دو قدرت توازن نسبی و حداقلی برقرار کنند، در دوره دبیرکلی بان کیمون این توازن کاملاً به هم ریخت. این روزها هیچ کشوری نیست که سازمان ملل را به بیمسئولیتی متهم نکند و این مسئله در مجمع عمومی سازمان ملل امری کاملاً مشهود است.
* پنهان نکردن گرایش به آمریکا
مشکل بزرگ بان کیمون این است که گرایش خویش به آمریکا را پنهان نمیکند و مناسبات نیویورک (مقر سازمان ملل) با کاخ سفید حالا بسیار بیشتر از گذشته توسعه یافته که این به معنای نفوذ رژیم صهیونیستی بر تصمیمات این سازمان است.
درست است که در دوره دبیرکلی بان کیمون جهان و بهویژه جهان عرب و منطقه خاورمیانه با بحرانها و انقلابهای مردمی بیشماری مواجه و مدیریت این بحرانهای بینالمللی سختتر شده، اما همانطور که گفته شد، تمایل کشورها نیز برای یاری کردن سازمان ملل بیشتر شده، به شرط آنکه این نهاد از ریل دیپلماسی آمریکا و کشورهای غرب خارج شود که چنین نشد.
* تغییر ساختار سازمان ملل خواستهای جهانی
درحالی که مدتهاست اصلاح سازمان ملل به یک خواسته جهانی تبدیل شده است، اکنون ملل سراسر جهان انتظار دارند رهبری سازمان ملل به کسی سپرده شود که شجاعانه به خواستههای بهحق ملل مظلوم پاسخ گوید.
اکنون جهانیان به این باور رسیدهاند ساختاری که بر سازمان ملل حاکم است، بازتابی از دنیای زمان تشکیل این سازمان است، به همین دلیل اصلاح در ساختار سازمان ملل به امری لاجرم تبدیل شده، اما در این میان باید کسی یافت شود که به نفوذ آمریکا و رژیم صهیونیستی و کشورهای غربی در این سازمان "نه" بگوید و راه اصلاحات در آن را پیش گیرد.
منبع: / روزنامه / جمهوری اسلامی ۱۳۹۰/۴/۱۱
نظر شما