پادشاهان چگونه عوام را هدایت می کنند؟
یکی از متکلمان برجسته شیعه در نیمه اول قرن هشتم، شخصی به نام تاج الدین عبدالله «ابن معمار بغدادی» است که آثاری از وی برجای مانده است. یکی از شناخته شده ترین آنها کتاب الکشکول فیما جری علی آل الرسول (تألیف در 735 در بغداد) است که زمانی به نام علامه حلی و بیشتر و باز هم به اشتباه منسوب به سید حیدر آملی بوده و حتی به نام عالم اخیر چاپ هم شده است. اکنون به یُمن اشاره میرزا عبدالله افندی شاگرد مجلسی، و نیز کوشش دوست ما آقای صدرایی نیا می دانیم که این اثر از ابن معمار است.
ابن معمار، در یکی از مباحث کوتاه این کتاب، تحت عنوان هیجان عوام به «رفتار شناسی شاهان و حاکمان» می پردازد. البته که هنر هانا آرنت را در بازنمایی رفتارهای دولت های توتالیتر و استبدادی را ندارد، اما در حد و زمان خویش تلاش می کند نشان دهد پادشاهان چگونه با عوام رفتار کرده و نقش فقیهان و زاهدان و پیران و مشایخ، کسانی که تیغ شاهان را تیز می کنند، در این میانه چگونه است. در اصل او می خواهد پرده از سیاست امویان در ترویج بغض علی و آل او بردارد و نشان دهد که معاویه اذناب وی چگونه و به تدریج مردم را به ضدیت با اهل بیت کشاندند. برای این کار، می کوشد تا یک قاعده کلی و ابن خلدونی از رفتار پادشاهان بدهد و این در نوع خود تحلیلی بدیع و جالب است.
بغداد خطاب به کسی که متن را برای او نگاشته است (شاید فخر المحققین پسر علامه) می گوید:
هیجان (هواهای) عوام در زمان های مختلف، امری نیست که از چشم شما پنهان باشد. سلاطین و ملوک و ابلیس ها و شیاطین، در هر زمان و مکانی وجود دارند، کسانی که قدرت پیروی از انبیاء و موافقت با اوصیاء را در گرفتن و بخشیدن و خوردن و نوشیدن و خواب و بیداری و عبادت و ورع و ایثار و زهد و دیانت و حسن خلق و تواضع و مهربانی و دینداری ندارند، چرا که هر شاهی، در قیاس با اموالی که دارد نمی تواند همان مقدار صاحب حلم و علم و سخاوت و کرم و شجاعت و قدرت چنان که عوام در ملت اسلام بر این باورند. عوام گمان دارند ابوبکر بهتر از عمر است، و عمر بهتر از عثمان، و عثمان بهتر از معاویه، و معاویه بهتر از یزید، و یزید بهتر از عبدالملک مروان تا برسد به مروان حمار که کوچکترین و ذلیل ترین خلیفه اموی است و این دولت با او پایان می یابد. سپس دولت به عباسیان رسید. باز عوام بر این باورند که سفاح و منصور و رشید و مامون و واثق، بهتر از مستنجد و مستضیء و ناصر و مستنصر و مستعصم هستند؛ مستعصم که ذلیل ترین و کوچک ترین است و دولت عباسی به او ختم می شود.
بر شما پنهان نیست که اگر حاکمی در حرکات و سکناتش از پیامبر (ص) پیروی نکند، ملتزم به ضد آن می شود؛ پس در این کار، نیاز به معاون و معاضد و مشیر و مساعد در رسیدن به اهداف و مقاصد و خواسته ها و شهواتش دارد، در این که مرتکب محرّمات شود، شراب خواری کند، رقص کنیزکان را ببیند، بکار امردان بپردازد و هتک زنان کند، مال حرام گرد آورد، و رعیّت را تحت فشار قرار داده و آنان را خوار گرداند.
در این شرایط پادشاه، نیاز به شیطانی دارد تا او را راه ببرد، فقیهی که او را یاری رساند، قاضی ای که با تدلیس او را حفظ کند، دهن دریده ای که با دروغ گویی دولتش را تقویت کند، رئیسی که اوضاع را آرام کند، طمع کاری که شهادت به دروغ دهد، پیرانی که خود را گریان نشان دهند، و جوانانی که خود را به پاکی بزنند، فرد موجّهی که که اوضاع و احوال را آرام نشان دهد و اشتهای او را در دوست مال زیاد کند، زاهدی که سختی ها را آسان گرداند، فاسقی که ندیم او در شراب خواری باشد، چشم هایی که (این اوضاع را) ببینند، و زبان هایی که به فجور باز باشند، و ندیمی خلیفه مست را کنند و یارانی برای فسق و فجور او دست و پا کنند تا ندیم امیر المومنین خلیفه در مستی او باشند، و در فسق و فسوق او یاریش کنند. روشن است که هیچ مملکت ستمگری باقی نمی ماند مگر آن که مملکت عادلی از بین برود. (رسول جعفریان)
(الکشکول، ص 18 ـ 19 چاپ نجف، و نسخه خطی الهیات مشهد، فریم 7 ـ 8)
نظر شما