لحظههایی با امام پارسایان
آدم وقتی به کسی ایمان دارد، وقتی کسی را خیلی دوست دارد، معمولاً حس خوبی از شنیدن و خواندن درباره او پیدا میکند و میشود گفت که از وصف خوبیها و زیباییهای او خسته نمیشود
گاهی حتی مهم نیست که حرف تازهای درباره او نشنود، همین که حرف او در میان باشد، مرور آنچه میدانیم و خواندهایم و شنیدهایم هم خوب است. همین که آدم احساس کند از زبانهای گوناگون و با نگاههای متفاوت، اوست که دیده و وصف میشود، جذاب و لذتبخش است.
یاد کردن از انسانهای بزرگی که عزیز و مورد علاقهاند، گاهی بهانهای هم هست برای فرونشاندن التهاب و تشنگی عشق و محبتی که در وجود آدمی زبانه میکشد. امام علیع یکی از معدود چهرههای تاریخ بشریت است که دوستداران متنوعی دارد. در آستانه عید غدیر، میخواهیم از چشم یکی از دوستداران او به شخصیت و امتیازاتش نگاه کنیم؛ دوستداری که هم کشورش از نظر جغرافیایی قدری از ما دور است و هم نگاهش تا حدودی با نگاه ما متفاوت.
این بار سراغ اثری از یک نویسنده مسلمان مصری میرویم؛ عبدالرحمن الشرقاوی. این شاعر، نویسنده، منتقد ادبی و روزنامهنگار، 10 نوامبر 1920 میلادی (19 آبان 1299 شمسی) در یکی از روستاهای مصر به دنیا آمد. در آن روستا به مدرسه رفت و بعد تحصیلات خود را در رشته حقوق ادامه داد؛ اما آنطور که خودش در متن اهدای کتاب “علی امامالمتقین “خطاب به برادرش دکتر عبدالغفار مینویسد، ترجیح داد به جای پذیرش مقامها و سمتهای رسمی، زندگیاش را در راه دانش و ادب و هنر صرف کند. عبدالرحمن الشرقاوی از شاعران بزرگ و نوآور و از سرآمدان نقد ادبی مصر در دهه 40 میلادی بهشمار میآید و بیش از 20 کتاب شعر، نمایشنامه شعری، مجموعه داستان، رمان، سرگذشت تاریخی و... منتشر کرد. او در سال 1974 میلادی (1353 شمسی) نشان درجه یک ادب و هنر مصر را از رئیسجمهور وقت این کشور دریافت کرد و سرانجام 01نوامبر 1987 (19 آبان 1366) از دنیا رفت.
رمانی به نام “زمین مدافع حق و عدل و آزادی”، مجموعه داستانی به نام “خوابهای کوچک”، “محمد، رسول آزادی”، “خون خدا - حسین انقلابی”، “خون خدا - حسین شهید “و “علی، امام پارسایان “از جمله آثار اوست. او کتاب اخیرش (علی، امام پارسایان) را به پاس زحمتها و رنجهایی که برادرش به خاطر او کشیده، به برادرش اهدا میکند و در متن اهدایی خود مینویسد: “این صفحه ها درباره انسان بزرگی است که از کودکی یاد گرفتیم دوستش بداریم و بسیاری از سخنان او را حفظ کردیم و هنوز هم دلهایمان به عشق او میتپد؛ نه فقط از آنرو که پدرانمان به ما آموختند که ما از نسل حسینع فرزند او هستیم؛ بلکه بهخاطر اینکه وقتی با او آشنا شدیم، بزرگی و عظمت کسی را درک کردیم که از فضیلتهای ارزندهای برخوردار است که به انسان این توانایی را میبخشد که هر چهقدر باطل قدرت داشته باشد و هجوم بیاورد یا هر چه این کار با سختی و رنج همراه باشد، باز هم از حق و آزادی و عدالت دفاع کند.”
برگردان قسمتی کوتاه از جلد اول این کتاب را میخوانید. البته ناگفته نماند ممکن است همهجا، نگاه و زبان این نویسنده سنیمذهب، با آنچه میان ما شیعیان متداول است، منطبق نباشد.
او برادر من است
پیامبر خدا (ص) وقتی که میخواست حس تنهایی و غربت را از جان مهاجران دور کند و کاری کند که دوری از خاندان و قوم و قبیله را فراموش کنند و به جای اندوه و تنهایی، الفت و دوستی بین آنها برقرار کند، میان آنان دو به دو پیوند برادری برقرار کرد.
پیامبرص به آنان گفت: “در راه خدا، دو به دو با هم برادر باشید. “بعد دست علی را گرفت و گفت: “این برادر من در دنیا و آخرت است. “و حقا که برادر و پسر و یار و یاورش بود.
او از آغاز چنان بود؛ از روزی که پیامبر خاندانش را به اسلام دعوت کرد و آنها دعوتش را نپذیرفتند و با تمسخر با او رویارو شدند. پیامبر خداص دعوتش را تکرار کرد و به او توجه نکردند مگر علیبنابیطالب که پسربچهای نابالغ بود. او از نوجوانی یار و همراه پیامبر بود و تا آخر عمر پیامبرص بر همان راه و روش ماند.
من یار توام!
او با اینکه پسربچهای کمسن و سال بود وقتی شنید که پیامبرص به مردان خاندانش میگوید: “هیچ کس را نمیشناسم که بهتر از آنچه من برای شما آوردهام برای قوم خود آورده باشد، حال کدام یک از شما حاضر است در این راه یاری ام کند؟ “و دید که مردان فامیل میلی به یاری پیامبرص ندارند، از جای خود بلند شد تا دست یاری به پیامبرص بدهد. او که اسلام را از پیامبرص پذیرفته و جان خود را از سرچشمه ایمان سیراب کرده بود، با صدایی نوجوانانه فریاد زد: “من یا رسولاللهص یار توام و با هر که تو بجنگی همراه تو هستم. “افراد قبیله خندیدند. اما خندهشان دیری نپایید.
چند سالی بیشتر نگذشت که علیع جوانمرد بنیهاشم شد و پرچم لشکر رسول خداص را در همه غزوهها، به جز غزوه تبوک، به دست گرفت. در آن غزوه نیز چون پیامبرص او را به جانشینی خود در مدینه برگزیده بود، حضور نداشت.
خانوادة من
وقتی آیه معروف تطهیر بر پیامبر خداص نازل شد که میگفت: “ای اهل بیت، خدا میخواهد پلیدی را از شما دور کند و شما را پاک دارد.”1 پیامبرص علیع و فاطمهس و حسنع و حسینع را فراخواند و عبایی را بر سر آنان کشید و گفت: “خدایا، اینها اعضای خانواده (اهل بیت) من هستند.”
هنگامی که آیه مباهله وحی شد که: “بگو: بیایید تا حاضر آوریم فرزندان خود را و شما فرزندان خود را، ما زنان خود را و شما زنان خود را، ما برادران خود را و شما برادران خود را. آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم.”2
پیامبرص علیع و فاطمهس و دو پسرشان را گردآورد و گفت: “خداوندا، اینها فرزندان مناند.”
تو مولای مایی!
و روز غدیر خم نیز، پیامبر خداصدر جمع یارانش دست علیع را گرفت و بلند کرد و گفت: “هر که من مولای اویم، علیع هم مولای اوست. خداوندا، یارانش را یاری کن و دشمنانش را دشمن بدار.”
آن روز عمربن خطاب که از جمله دوستان علیع بود که با هم شوخی داشتند رو به او کرد و گفت: “ای پسر ابوطالب مبارک باشد که مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمنی شدی.”
سرداری که پیروزی میآورد در غزوه خیبر هم پیامبرص گفت: “فردا پرچم را به دست مردی میدهم که خدا و پیامبرش را دوست دارد و خدا و پیامبرش هم او را دوست دارند. او اهل فرار نیست و خدا فتح و پیروزی را به دست او به ما خواهد داد.”
یاران پیامبرص این را شنیدند و هر یک از سرداران و مردان میدان آرزو کرد که فردا پیامبرص پرچم را به دست او بدهد، عمر گفته است: “جز آن شب هیچوقت آرزوی فرماندهی و امیری نکرده بود. “و صبح پیامبرص جوانترین سردار لشکر خدا را، علیع را صدا زد و پرچم را به دست او داد و خدا به دست او مسلمانان را پیروز کرد.
دعایی بینظیر
رسول خدا وقتی دخترش فاطمه زهرا (س) را به عقد علی (ع) در میآورد به او گفت: “همسرت در دنیا و آخرت سید و سرور است. “و برای آنها چنان دعا کرد که برای هیچ کس دیگر خدا را چنان نخوانده بود.
آن دو در سال دوم هجرت با اثاثیهای اندک و ساده، با هم ازدواج کردند. فاطمه (س) جو و گندم را در خانه با آسیای دستی آرد میکرد و نان میپخت و علی (ع) هم به پیروی از رسول خدا (ص) در کارهای خانه کمک میکرد و یار و شریک همسرش بود.
زاهد و عادل
امیر مؤمنان (ع)، وقتی بعد از عثمان به خلافت رسید و کوفه را بهعنوان مرکز حکومت برگزید، خانهای از سادهترین خانههای مسلمانان را برای زندگی در کوفه انتخاب کرد و خودش با آسیای دستی جو و گندم را آرد میکرد تا خانوادهاش نان بپزند.
او هنگامی که حاکم بزرگترین و ثروتمندترین کشور زمان خود شد، هیچ تغییری نکرد و همان روحیه و حس و حال قبلی خود را داشت. او زاهدانه زندگی میکرد و ویژگیهایی داشت که صفات امامت بودند؛ نشانههای پادشاهی و سلطنت.
صفات برجسته و تواناییها و امتیازات ویژه او چنان است که برشمردن همه آنها کاری دشوار مینماید؛ هر چند بسیاری از قدما تلاش کردهاند حسنها و ویژگیهای برجستهاش را برشمارند.
... کوتاهترین چیزی که در وصف فضیلتهای علی (ع) میتوان گفت این است که او همه صفات نیک و پسندیده را از پیامبر خداص آموخت. شخصیت او در خانه پیامبرص شکل گرفت و در دامان نبوت بزرگ شد و قد کشید. رسول خدا (ص) نام و کنیه او را انتخاب کرد و وقتی دانش و صفات پسندیدهاش به حد کمال رسید او را “امام پارسایان “لقب داد.
پی نوشت:
1. بخشی از آیه 23 سوره احزاب
2. بخشی از آیه 61 سوره آلعمران
منبع: / سایت خبری / همشهری آنلاین ۱۳۸۸/۰۹/۲۹
مترجم : مناف یحیی پور
نظر شما