مختصات امروز برای آینده ای نامعلوم
مقدمه:
هر کشوری که بخواهد براساس برنامه ریزی منسجم حرکت کند و هر دولتی که بخواهد جامعه خود را به سمت و سوی توسعه هدایت نماید، اولین سئوال و یافتن پاسخ برای آن این است که منطقه پیرامونی آن کشور و فضای بین المللی در چه مختصاتی قرار دارد؟ در ثبات یا بی ثباتی ؟ امنیت یا عدم امنیت ؟ این پرسش اکنون در منطقه خاورمیانه که بیش از نیم قرن است آن را کانون بحران می نامند، همچنان از سئوالهای ضروری است و نیاز به یافتن پاسخ آن برای همه دولت های منطقه و جوامع آن فوری و حیاتی است.این مقا له با طرح چنین سئوال اساسی، به اختصار به نظرپردازی و تفسیری کوتاه درباره آن می پردازد.
جهان تا قبل از حادثه 11 سپتامبر در نیویورک که منجر به زنده شدن نظریه جنگ تمدن ها و بازآوری و طراحی ائتلاف برای جنگ از سوی هیئت حاکمه آمریکا شد، بلحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در آرامشی نسبی قرار داشت. واژگان حاکم در آغاز دوره هزاره جدید از سال 0002 میلادی در سطح بین المللی، و عناوین روز در آن شرایط، آن هم بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جهان دوقطبی و جنگ سرد بین بلوک شرق و غرب، عبارت بودند از کنکاش برای همکاریها و ائتلاف و تشکیل اتحادیه های منطقه ایی، تعامل سیاسی براساس تعریف منافع جمعی منطقه ای و حل اختلافات از طریق گفتگوی مسالمت آمیز، کاهش تسلیحات تخریبی و اتمی و کاستن از هزینه ها و سرمایه گذاریهای نظامی در سرانه تنظیم بودجه های ملی، رشد سرمایه گذاریهای خدماتی و عطش برنامه ریزی برای توسعه، باز شدن دریچه فرهنگ و اولویت آن بر جدال های سیاسی، رشد مرکزیت و قدرت تصمیم گیری جمعی در سازمان ملل، بعنوان مهم ترین و اصلی ترین سازمان و مجمع بین المللی و بالاخره، فراگیر شدن نظریه پردازی در سیاست، اقتصاد و فرهنگ از منظر مفهومی منشوروار، بنام جهانی شدن بود. گروه محافظه کاران جدید یا بنظر این نویسنده افراطیون راست به ریاست جرج دبلیوبوش از حزب جمهوری خواه آمریکا، که همواره نفت و اسلحه، پایه های اساسی نگاه به منافع را در این حزب شکل می دهد. پس از یک دوره پرالتهاب از نتایج مشکوک انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، خود را آماده ساختند تا در واشنگتن دوره جدیدی از ریاست جمهوری را آغاز کنند و سکان هدایت قدرت با تعاریف جدید را بدست گیرند. این دوره که اکنون به سالهای پایانی آن نزدیک است، بعد از هشت سال از دوره ریاست جمهوری بل کلینتون از حزب دمکرات، آغاز شد که در آن دوران هشت ساله از ریاست جمهوری کلینتون جهان در حالتی از انتظار نگهداشته شده بود و در دایره ای از ثبات و بی ثباتی نسبی دور می زد.
در انبوه نوشته های تحلیلگران در غرب و شرق عالم، از حادثه 11 سپتامبر به عنوان نقطه عطف یاد شده است که بطور مشخص، دولت های کنونی آمریکا و اسرائیل آن را یک فرصت طلایی برای ظهور مجدد قدرت فائقه برای تک ساحتی سازی مرکزیت تصمیم گیری های بین المللی و تمرکز تک قطبی آن در واشنگتن، می باید بکار گرفته شود.
همه کسانی که امید به جهان چندقطبی و مسابقه رقابتی اتحادیه های منطقه ای برای اداره جهان بسته بودند و از این پنجره به نقد و نظرپردازی می پرداختند، به یکباره خود را در مخمصه بحرانی و در گرداب طوفانی دیدند، که جنگ، آهنگ ناخوش آیند آن بود. با پژواک صدای شوم جنگ طلبی از واشنگتن، ابتدأ اتحادیه اروپا خود را در گرداب التهاب دید و سپس بسیاری از نویسندگان در شرق و غرب عالم نوشتند: تاریخ جهان بعد از حادثه 11 سپتامبر ورق خورده است. بوش که به بی صبری و عجول بودن شهرت دارد، دم، بدم، شعار انتقام سر می داد تا جامعه ملتهب آمریکا را آماده قدرت نمایی میلیتاریستی کند. بهانه هم مبارزه با تروریسم بعنوان خطرناک ترین پدیده برای صلح و ثبات »امنیت« و خطر سلاحهای کشتارجمعی و غیرمتعارف برای نابودی جوامع بشری شد، که در صدر اولویت های خبری قرار گرفت. بی آنکه تعریف روشن و جامعی از مفهوم تروریسم داده شود و پرونده آن بازگردد که تروریست ها را چه کسانی خلق کردند و کدام دولت ها ساختند و پرداختند و به جان ملت های مظلوم انداختند و بدون آن که فرصت دهند تا مردم جهان بفهمند، که کدام دولت ها سازندگان اصلی سلاحهای کشتارجمعی و غیرمتعارف و چه کمپانی هایی و از کدام کشورها تولیدکنندگان آن می باشند!!
رئیس جمهور آمریکا، شعار جنگ را تنها راه نجات بخش خواند و همه کشورها را به پیوستن ائتلاف برای جنگ فراخواند و در امتداد این درخواست بسیاری از نظرپردازان از محافظه کاران جدید میدان را برای نقد شرایط بین المللی براساس خطر تروریسم و توجیه تئوری جنگ برای امنیت آماده دیدند. مراکز دانشگاهی و رسانه ای آمریکا در التهاب وسعت چنین نظرپردازیها قرار گرفتند. افراطیون راست از واشنگتن دولت های جهان را مخاطب قرار دادند و گفتند، یا با ما و یا بر ما و راه انتخاب دیگری نیست. اولین پی آمد سیاسی بعد از حادثه 11 سپتامبر، آغاز دورانی از جنگ روانی بود که مرکزیت آن در واشنگتن و از سوی حاکمیت کنونی آمریکا رهبری و هدایت می گردد. قدرت خبرسازی و تبلیغاتی از سوی رسانه های بین المللی که سالهای سال است با سرمایه گذاریهای عظیم یهودیان اداره انحصاری می شود، همچون امواج سیلاب به راه افتاد. بن لادن و ملاعمر و سازمان القائده و طالبان که تا قبل از حادثه 11 سپتامبر محصور در سرزمین سوخته ای بنام افغانستان بودند، شهرت جهانی یافتند و در حد تعاریف اصلی ترین خطر بین المللی، آن هم برای همه جوامع بشری معرفی شدند. از این طریق، چه بسیار نوشتند و گفتند که ریشه اصلی عدم امنیت در جهان، اسلام رادیکال یا رادیکالیسم اسلامی و دینی است! حجم و وسعت تبلیغات و خبرسازی و نظرپردازی آن قدر فراگیر شد که در کشورهای اسلامی نیز برخی از روشنفکران و اصحاب قلم برای تشریح خطرات و پی آمدهای تخریبی رادیکالیسم اسلامی مقاله ها نوشتند و تفاسیر گوناگون ارائه دادند. فرصت این نوشته نقد مفهومی بنام رادیکالیسم اسلامی از منظر مثبت یا منفی، نیست، بلکه سیر جنگ روانی بعد از حادثه 11 سپتامبر و آماده سازی افکار عمومی و فشار بر دولت ها برای جنگی که جرج بوش و افراطیون راست از واشنگتن خواهان آن می باشند، مورد نطر و ارزیابی قرار داده می شود. در امتداد چنین جنگ روانی، آمریکا هر دولتی را که انتخاب می کند، غیردمکراتیک، سازنده سلاحهای میکروبی و شیمیائی، و پناه دهنده تروریست ها و یا طراح حرکت های تروریستی سازنده بمب اتم و خطرناک برای صلح و امنیت بین المللی می خواند. کشورها درحالتی از التهاب قرار گرفته اند و بسیاری از دولت ها، نگران از آینده خود شده اند. تمرکز و جهت گیری چنین جنگ روانی علیه جهان اسلام و با جملاتی نظیر اسلام دین تروریست پرور و تروریست ها مسلمانند می باشد. انبوهی از مصاحبه ها، سخنرانیها و مقالات و نوشته ها درباره کشورهای اسلامی و علی الخصوص درباره خاورمیانه رسانه های سراسر غرب را فراگرفته است. ریگان رئیس جمهور سابق آمریکا در آستانه ورود خود به کاخ سفید و در اولین مصاحبه مطبوعاتی بعنوان رئیس جمهور آمریکا، خاورمیانه را دیگ جوشان نامید. اینک در دوران جرج بوش رئیس جمهور دیگری از حزب جمهوریخواه آمریکا، نقطه جوش این دیگ جوشان در سراسر خاورمیانه و غرب آسیا به اوج خود رسیده است. واشنگتن و تل آویو، جرج بوش و شارون بطور مداوم زلزله های خبری تولید می کنند که لرزش های آن معطوف به کشورهای مسلمان و بطور خاص در شعاع دولت های خاورمیانه است. از پی این زلزله های خبری، بسیاری از دولت ها برای پیش گیری از تخریب فزاینده آن و هزینه هایی که باید پرداخت کنند و یا بلحاظ دوری از پس لرزه های بوجود آمده، به تکاپو و تلاش افتاده اند. همه هنر آنها خرج دور نگهداشتن خود از شعاع و دایره زلزله خیز می شود. با تمامی این تلاش ها، دو جنگ افغانستان و عراق شدیدترین تخریب ها را بر روابط دوجانبه و چند جانبه بسیاری از دولت ها وارد ساخته است. جوامع اسلامی، بخصوص در کشورهای عربی نگران آینده خود هستند و دولت های این کشورها قدرت مانور خود را بسیار محدود و شکننده می بینند. عمروموسی دبیرکل جامعه عرب در تشریح اثرات تخریبی دو جنگ در کمتر از دو سال و تداوم جنگ روانی آمریکا ـ اسرائیل علیه کشورهای منطقه و خطرات آن می گوید: ... دولت های عربی در حالتی از ناپایداری بسر می برند و جامعه عرب بسیار شکننده شده است. این جمله دبیرکل جامعه عرب، شرایط موجود در خاورمیانه را بازنمایی می کند. در حالیکه همه از تغییر و تحول می گویند، همه از گذشته فراری شده اند، اما نمی دانند به کجا؟ و چگونه؟ و با چه نتایجی؟ همه می نویسند، تئوریهای گذشته دیگر جوابگو نیست، اما تئوری همه جانبه و قوی نیز برای آینده معرفی نمی کنند و جایگزین ندارند. تیرها در تاریکی رها می شوند، هنوز کسی به یقین نمی داند به کجا خواهد خورد! یا به کجاها!! ویروس و میکروب جنگ روانی را آمریکا می سازد و انتشار می دهد. هزینه های آن را مردم جهان می پردازند و سودش را دولت آمریکا می برد. اکنون پس از جنگ در عراق، جبهه جنگ روانی همه کشورهای خاورمیانه و بخصوص چند کشور بزرگ آن، ایران، عربستان، مصر، سوریه و ترکیه را، هر یک با شباهت ها و تفاوت هایی در برگرفته است. دولت ها دراین کشورها خود را در محاصره چنین جنگی می بینند که بطور مداوم حالتی از ناپایداری از آنها در صحنه های خبری و رسانه ایی گزارش داده می شود. ملت های مسلمان در خاورمیانه، اکنون زیر بار هزینه های سنگین چنین جنگی برای آینده ای نامعلوم قرار گرفته اند. هیچ یک از این کشورها دیگر قادر به برنامه ریزی درازمدت و اجرای طرحهای توسعه ایی، بلحاظ شرایط ناپایدار و آینده ائی نامعلوم، نیستند و مهمتر از آن، هزینه هایی است که نسل آینده دراین کشورها از پی تداوم روش های تخریبی و فضای جنگی، بخصوص بلحاظ فرهنگی می پردازند. اغلب این کشورها دارای اکثریت قابل ملاحظه جمعیت جوان می باشند که در بی ثباتی و تاریکی آینده، امکان امید به رشد را نمی بینند. زیرا هیچ کس نمی داند، طول مدت این بی ثباتی تا چه زمانی به درازا خواهد کشید؟ و چند سال ادامه پیدا خواهد کرد؟ و یا فراگیری آن چگونه پیش خواهد رفت!! در همه این کشورها رشد سرسام آور تورم و نرخ بیکاری در مقیاس فاجعه اجتماعی ظهور و بروز پیدا کرده است. آمریکائی ها بعد ازجنگ افغانستان و عراق با سلطه نظامی که بدست آورده اند، به صراحت پیام خود را به مردم مسلمان خاورمیانه می دهند که طراز امنیت همه این کشورها، می بیاست با طراز امنیت اسرائیل بسته شود. بعبارت دیگر، اگر جرج بوش پس از 11 سپتامبر به جهانیان اعلام کرد، آمریکای ناامن مساوی با جهان ناامن خواهد بود. اکنون در خاورمیانه و خلیج فارس این شعار چنین بازگو می شود که اسرائیل ناامن مساوی با خاورمیانه ناامن است. جالب توجه اینکه از امنیت اسرائیل و رژیم آن نیز تعریف مشخص و روشنی ارائه داده نمی شود! رژیمی که هنوز هم خود را در مراحل تاسیس می بیند و با شعار توسعه ارضی و توسعه نفوذ در سراسر خاورمیانه، حد و مرزی برای خود نمی شناسد! رژیمی که به هیچ یک از مصوبات و قطعنامه های سازمان ملل و شورای امنیت آن تمکین نکرده است و هنوز به عضویت آژانس انرژی اتمی در نیامده و حتی یک مصوبه یا معاهده و قانونمندی بین المللی درباره انرژی هسته ای را امضأ نکرده است و تاکنون تن به هیچ بازرسی، حتی در کوچکترین مقیاس آن نداده است. آمریکا دریچه نگاه خود به همه کشورهای خاورمیانه را از پنجره اسرائیلی ها می بیند و بازکرده است. همراهان، معاونین و مشاورین جرج بوش به صراحت می گویند، هر کشوری که با اسرائیل رابطه داشته باشد و دوست باشد، با ما دوست است و دشمنی با اسرائیل مساوی با دشمنی با آمریکا و بالاتر جامعه بین المللی می باشد! کشورهای مسلمان خاورمیانه در چنین مختصات سیاسی و سلطه گری نظامی، قرار گرفته اند و تنفس می کنند.
چهار کشور بزرگ
در خاورمیانه همواره چهار کشور بزرگ، عراق، مصر، ترکیه و ایران تعیین کننده و جهت دهنده بودند. امروزه از عراق اخبار متفاوت می رسد. امنیت و عدم امنیت عمومی و تهیه نیازهای اولیه مردم عراق، موضوع روز برای کشوری شده است که روزگاری دارای یکی از قوی ترین ارتش های منطقه خاورمیانه و دارای ذخیره ارزی بالاتر از پانزده میلیارد دلار بود. عراق با حدود 211 میلیارد بشکه ذخیره نفت، به عنوان دومین کشور بزرگ نفت خیز جهان شناخته شده است. در دهه 0991 روزانه نزدیک به 5/3 تا 4 میلیون بشکه نفت در بازار نفتی اوپک به فروش می رساند و در توازن نیرو در خاورمیانه اهرم قوی بحساب می آمد و محوریت تعیین کننده داشت. امروز آنهایی که می گویند، وضع عراق خوب است از دسترس بودن حداقل ها، آب و برق، ارزاق عمومی و. . . خبر می دهند و آنهایی که خبر می آورند، شرایط این کشور بد و نامطلوب است، از عدم امنیت، نبودن حاکمیت ملی و دولتی مرکزی، اشغالگری نظامی، قطع آب و برق و گاز و نبودن وسایل ارتباط جمعی و مهم تر، آینده نامعلوم، نگرانند. بهر صورت، عراق در اشغال نظامی و در طوفانی سهمگین افتاده است.
آینده این کشور به هرگونه رقم بخورد و شکل گیرد، تاثیرات مستقیم خود را بر اغلب کشورهای حوزه خلیج فارس و خاورمیانه بر جای خواهد گذاشت. آمریکا و انگلیس برای عراق تعیین تکلیف می کنند، زیرا این کشور را در اشغال نظامی دارند، مختصات امروز مردم عراق، ماتم و هراس است. ماتم زده از گذشته و کارنامه دولتی دیکتاتور که پس از سقوط صدام، کشف گورهای دسته جمعی از عراقی ها، میراث آن رژیم است و ویرانیهای ناشی از جنگ و تخریب زیرساخت های عمده در کشور و هراسناک از آینده ای نامعلوم و مجهول!! آمریکائیها تاکنون به وعده هایی که درباره افغانستان و عراق دادند که دست آوردهای اولیه سلطه آنها بر این دو کشور، دموکراسی و امنیت و رفاه خواهد بود، عمل نکرده اند و چنین وانمود می سازند که بیشتر خود و نیروهای نظامی آنها در مخمصه اند تا مردم محروم افغانستان و اهالی ماتم زده عراق دراین دو کشور جنگ زده!! اگرچه از درآمد نفتی عراق که بنا به تصویب قطعنامه ائی در شورای امنیت سازمان ملل در اختیار آمریکا قرار داده شده است، کالا و مایحتاج عمومی باید در اختیار مردم قرار گیرد و یا آنچه که آمریکائی ها می گویند از عراق می خواهند یک بازار تجاری آزاد بسازند. این کشور تا سالها از معادله هدایت گری و داشتن نقش تعیین کننده درخاورمیانه خارج شده است و عراق پس از جنگ حداقل بیش از یک دهه باید از رودخانه ایی پرتلاطم و از سیلاب های بحران ساز عبور کند.
کشور بزرگ عربی دیگر، مصر است. مصری که زمانی همه نویسندگان و سیاستمداران معتقد بودند، شاهین ترازوی خاورمیانه بر سنگینی دو کفه آن مصر و ایران، اندازه گیری می شود و مرکز فرهنگ این منطقه را قاهره و تهران می دانستند. دو شهری که اکنون بیش از یک دهه، ارتباطات چندانی با یکدیگر ندارند. مصری که در کمپ دیوید به عقد آمریکا درآمد و از سادات تا حسنی مبارک دولت های آن، بقول دکتر حسنین هیکل ، گمان داشتند با چنین پیوندی همه مشکلات خود را حل خواهند کرد و درهای بهشت بسوی آنها از پس امضأ پیمان کمپ دیوید، گشوده خواهد شد. اکنون دریافته اند که آمریکایی ها شرایط عقد کمپ دیوید را موقتی و هر روز تغییر می دهند و این تغییرات بستگی کامل به موقعیت اسرائیل و جایگاه رژیم صهیونیستی دارد، شرایط آن پیوند کمپ دیویدی از تمکین به تسلیم بدون قید و شرط سوق داده می شود، رئیس سابق سازمان سیا در کنفرانسی در آکسفورد انگلیس در سخنرانی خود گفته است، بعد از عراق، نوبت مصر و حسنی مبارک است، زیرا همه وام ها و دلارهای اهدایی آمریکا را بجای خرج برای ملت مصر در جهت تحکیم دیکتاتوری خود مصرف کرده است؟ ناپایداری امنیتی، اقتصادی و مالی و تلاطم های اجتماعی پس از جنگ عراق، گریبان دولت کنونی مصر را گرفته و می فشارد. مردم مصر از شرایط کشورهای عربی منطقه و بخصوص کشتارها در فلسطین اشغالی و بازگذاشتن میدان مانور قدرت برای آمریکا و اسرائیل، سخت عصبانی و نگرانند.
و اما ترکیه کشوری که هنوز آرزوی پیوستن به اتحادیه اروپا را بر همه خواسته های دیگرش ترجیح می دهد ولی همچنان گاهی خود را بخش ناگسستنی از قاره اروپا و کشوری اروپائی می داند و معرفی می کند و زمانی یک کشور خاورمیانه ای و با هویت کاملاً اسلامی ظاهر می شود، ترکیه امروز با دو واژگان تورم و بدهکاری به کشورهای اروپائی و آمریکا، صندوق بین المللی پول، با رقمی بالاتر از یکصد و پنجاه میلیارد دلار ـ آنهم اعلام غیررسمی ـ و دیگری اقتصاد تجاری از کالاهای خدماتی که رونق بازار آن حداقل در خاورمیانه و غرب آسیای جنگ زده، به شدت شکسته شده است، شناخته می شود. قرار گرفتن پایگاه نظامی آمریکا در خاک ترکیه و در اختیار قرار دادن امکانات از سوی دولت این کشور برای استقرار ارتش آمریکا و دنباله ناتو بودن ترکیه، همچنین داشتن روابط با اسرائیل و هماهنگی اطلاعاتی سازمان های امنیتی رژیم صهیونیستی و دولت ترکیه، همگی موجب فاصله ترکیه از مردم خاورمیانه شده است. در جنگ عراق اگرچه دولت کنونی ترکیه بازیگری ماهر بود و فاصله خود را از قرار گرفتن در قلب بحران حفظ کرد، اما دو مساله کُردها و نفت عراق محوری ترین نگاه ترکیه به عراق و جنگ آمریکا و انگلیس است. این کشور با تجزیه عراق در تبیین منافع ملی خود، مخالفت کرد. خواهان بازسازی حکومتی مرکزی در عراق و حل مشکل کُردها و تلاطم های مرزی می باشد. بازار عراق همواره برای کالاهای ترکیه، بازاری مطلوب بوده است و آشفتگی در آن به زیان اقتصادی این کشور است. ناآرامی در ترکیه، هم جنبه سیاسی از نگاه قدرتمند ارتش آن به بازار سیاست و احزاب تا اختلافات احزاب و طیف مذهبی، ضدمذهب و بی تفاوت در جامعه و در ساختار احزاب سیاسی دارد. سیاستمداران این کشور مایلند تا به سیاست های داخلی و بازسازی درون کشور بپردازند تا خود را در شعاع پیرامونی مسایل منطقه و یا فرامنطقه ایی درگیر کنند. آنها می گویند ما در درون آنقدر مشکلات پیچیده و تو در تو از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی داریم و با آنها دست بگریبان هستیم که چندان فرصتی برای نگاه به بحران های خاورمیانه، آن هم در حد اقدام های عملی نداریم. این نگاه و همچنین سابقه تاریخی نفرت از دوران عثمانی در جوامع عربی خاورمیانه، موجب شده است تا ترکیه بعنوان کشوری بیگانه و یا حداقل با فاصله قابل ملاحظه و منفک از این حوزه دیده شود و ارزیابی گردد. بهر حال اگر مختصات امروز ترکیه از جنبه های گوناگون، از سیاست های داخلی و خارجی آن نقد و ارزیابی شود این کشور اسلامی که زمانی جایگاه رفیع در منحنی اداره خاورمیانه داشت، اکنون سمت و سوی آینده آن نامعلوم است.
از آن چهار کشور بزرگ عراق، مصر، ترکیه و ایران، اگر دفتر ایران خوانده شود و از بیست و پنج سال گذشته تاکنون، یعنی اواخر دوران نظام شاهی تا پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل جمهوری اسلامی و تا امروز، مورد نقد و ارزیابی قرار گیرد، خود کتابی مستقل خواهد شد. در این نوشته کوتاه از انقلابی یاد می کنیم که موشه دایان از سران صهیونیست ها، آن را زلزله ای عظیم خواند و بیش از دو دهه است که اسرائیل و آمریکا ستیزی آن محوریت اصلی و عمده دارد. در مختصات کنونی، بعد از دو جنگ در افغانستان و عراق، از سوی آمریکا، ایران بعنوان محور اصلی برای جنگ روانی انتخاب گردیده است. ایران امروز، مرکز و مدار اخبار منفی و خبرسازیهای بحران آفرین شده است. کوتاه سخن از مسایل داخلی ایران این است که این کشور از دوران انقلاب و تحمیل جنگ هشت ساله و سپس پتانسیل قوی آزاد شده از حماسه دوم خرداد 6731 هجری ـ شمسی با عنوان اصلاحات اگرچه هنوز هم سنگر بزرگ و بزرگترین جبهه مقاومت علیه صهیونیسم و استکبارستیزی است و امید اصلی جوامع اسلامی در خاورمیانه می باشد. اما دو سر طیف چپ لوچ و راست لنگ در تاریخ سیاسی ایران آنچنان توان انقلاب و اصلاحات را هرز دادند که امروز اقتصاد و سیاست و فرهنگ را در این کشور در حالتی از عدم پایداری کشانیده اند و از این مختصات به آینده ای نامعلوم سوق داده می شود.
ایرانی که از درآمدهای نفتی ـ بخصوص در سالهای اخیر ـ و ایجاد ذخیره ارزی مناسب و بدهکاری خارجی متعادل و جایگاه مورد قبول اقتصادی و مالی در نظام بین المللی برخوردار است و در سیاست و فرهنگ حرفی برای گفتن و طرح و راه حل های مقبول برای مشکلات دارد و از اعتماد جوامع اسلامی برخوردار است و از استحکام نظامی که دارای قانون اساسی، ساختار مجلس و قوای مجریه و قضائیه، براساس میزان رای مردم است سازمان و سامان یافته است. با اینهمه شدت بخشیدن به جنگ روانی علیه جمهوری اسلامی ایران و قرار دادن آن در مدار تهدید و مرکز مستمر اخبار منفی و تنش های گوناگون از سوی آمریکا، اسرائیل و برخی دیگر از کشورهای غربی مختصات کنونی از بازار سیاسی درباره ایران است. موضوع بهره گیری ایران از انرژی هسته ایی و توان یا عدم توان ساختن بمب اتم و یا تولید موشک های دوربرد، عدم تمکین به پذیرش رژیم صهیونیستی و حمایت از مبارزه فلسطینیان و مخالفت با طرحهای تحمیلی برای سازش و دهها عنوان دیگر، مرزهای متفاوت و متضاد با غرب و منافع آمریکا و اسرائیل در منطقه خاورمیانه ارزیابی شده است و لذا امروز ایران در صحنه سازیهای خبری بین المللی و از طریق رسانه های اسرائیلی و غربی و سرمایه گذاریهای صدها میلیون دلاری که از سوی کنگره آمریکا برای استمرار جنگ روانی و خبرسازیهای تبلیغی علیه ایران امروز تصویب گردیده است، همگی نمادسازی عدم آرامش و ترسیم آینده ای نامعلوم از مختصات امروز آن شده است.
واقعیت این است که از آن چهار کشور تعیین کننده، سه کشور عراق، مصر و ترکیه را آمریکا و اسرائیل از مدار مقابله با اسرائیل و یا قدرت خارج کرده اند و امروز ایران را به سوی دایره محاصره کامل سوق می دهند.
اسرائیل محوری و شرایط امنیتی:
مسیری که آمریکائی ها و انگلیسی ها در خاورمیانه طی می کنند، مسیری است که باهدف اسرائیل محوری سراسر منطقه دنبال می گردد. تعریف امنیت برای حوزه خلیج فارس و خاورمیانه نیز از این دیدگاه و شرایط امنیت اسرائیل و مقبولیت آن در کشورهای منطقه دیده شده است. بعبارت دیگر آمریکائی ها از یکسو کشورهای عربی و اسلامی منطقه را بسوی شرایط خاص امنیتی سوق می دهند و هرگونه تعامل سیاسی برای بیرون آمدن آنها از شرایط امنیتی که همراه با تحریم ها نیز خواهد بود، منوط به تمکین به پذیرش رژیم صهیونیستی می سازند. و از سوی دیگرمختصات کنونی خاورمیانه بار دیگر اسرائیل محور شده است در حالیکه تجربه نشان داده است که قرار دادن منافع اسرائیل و تعمیم آن بر منافع سراسر منطقه، همواره آینده ایی نامعلوم را برای خاورمیانه رقم زده است. زیرا صهیونیست ها اندکی از تئوری توسعه ارضی و توسعه نفوذ عقب نشینی نکرده اند و برتری خود را در ذلت بسیاری از جوامع و دولت ها جستجو می کنند. متاسفانه نه تنها نظریه پردازان در غرب، در کشورهای اسلامی نیز، برخی از نویسندگان و صاحبان ا ندیشه با ارائه تئوری تمکین راه نجات کشورهای اسلامی اعم از عرب و غیرعرب را در پذیرش چنین محوریتی تجویز می نمایند، بدون اینکه مقیاس ها و محاسبه زیان های آن و یا دورنمای آینده نامعلوم از پذیرش تحمیلی چنین مختصاتی را بیان نمایند و یا در نوشته های خود باز آورند. اولین پی آمد اینگونه نوشته ها و برداشت ها، دوری جستن و انفکاک دولت ها در حوزه خاورمیانه و در کشورهای اسلامی از یکدیگر است. کسی به منافع جمعی و یا منطقه ایی چندان نمی اندیشد و هر روز دایره تحلیلی منافع ملی در هر یک از کشورها تنگ تر و ساده تر می گردد. تنگ تر بلحاظ تعاریف مشخص مرزهای محدود کشوری و نه حوزه پیرامونی، و ساده تر از نقد و نگاه به قدرت و مسیر تمکین به آن بعنوان حل مشکلات و سیلاب سرازیر شده است. خارج از مدار آمریکا و اسرائیل، اتحادیه اروپا ، چین، ژاپن و روسیه نیز به چنین نگاه تحلیلی و عبور از مسیر آن نه تنها اعلام عدم رضایت نمی کنند، بلکه مشوق دولت ها و کشورها به طی این مسیر نیز هستند. پس از جنگ عراق، دگرگونی در مختصات بین المللی بطور عمده به ضرر کشورهای کوچک تر در مقیاس اقتصادی، سیاسی و جایگاه جغرافیایی شده است و در این میان اغلب کشورهای حوزه خلیج فارس و خاورمیانه بخصوص شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس و جزایر این منطقه و کشورهایی که قبل از حمله به عراق در دایره امنیتی و نظامی آمریکا خود را جای داده بودند، از آینده نامعلوم خویش در هراس می باشند و لذا، به هر نگرش و نگاهی که مجوز و نسخه تمکین را تجویز نماید، چشم داشت مثبت دارند.
سازمان ملل:
در هر دوره ایی از تغییرات بین المللی، جایگاه و قدرت سازمان ملل متحد بعنوان بزرگترین سازمان بین المللی نقش محوری داشته است. با فروپاشی جهان دوقطبی و فراگیر شدن مناظره آینده جهان با ساختار تک قطبی ـ مرکزیت آمریکا ـ و یا چند قطبی ـ چند جانبه گرایی ـ محوریت سازمان ملل در سالهای پایانی دهه 0991 و آغاز سال 0002 اغلب نظرپردازیها را در مجامع علمی و دانشگاهی و در سطوح دولت ها و سیاستمداران بخصوص در اروپا، چین، روسیه و ژاپن، بخود اختصاص داده بود. حادثه 11 سپتامبر و از پی آن دو جنگ افغانستان و عراق چرخش عمده ایی در این مباحث ایجاد کرد. یکباره از سوی آمریکا ساختار سازمان ملل بعنوان مانع اداره مطلوب جهان مورد نقد منفی قرار گرفت و اولین ضربه و خسارت از شوک سیاسی حادثه 11 سپتامبر به عدم توانایی این سازمان وارد گردید. تا جائیکه ریچارد پرل ، رئیس مشاوران پنتاگون گفت: سازمان ملل مرده است. و از آن پس رئیس جمهوری آمریکا و اغلب سیاستمداران این کشور و حتی برخی از دولتمردان اروپائی خواهان تغییر ساختار این سازمان یا انحلال آن شدند. در جنگ عراق، همه جهانیان یا شاهد برخورد دوگانه این سازمان با بحران عراق و یا در کنار قرار گرفتن و سقوط آن تا حد یک تماشاگر بودند. چرخش حوادث و نتایج جنگ عراق موجب شده است تا بسیاری از صاحبان اندیشه سیاسی در دانشگاه ها و سیاستمداران نظرپرداز، بحران در نظام سیاسی بین المللی و تأثیر آن بر سازمان ملل متحد را اینگونه تفسیر کنند که . . . می توان عملکرد سازمان ملل در خصوص عراق را از سه جنبه بررسی کرد. اول آنکه به حمله به عراق به عنوان یک حادثه استثنایی نگاه کنیم و امیدوار باشیم که دیگر رخ ندهد، راه دوم آن است که یکجانبه گرایی را بپذیریم و به سازمان ملل نقش برقراری نظم را بدهیم و سوم آنکه در قوانین این سازمان تجدیدنظر کنیم که راه سوم عملی تر به نظر می رسد. . . بنظر می رسد که کشورهای اروپایی، روسیه، چین و ژاپن با ارزیابی حرکت نظامی آمریکا و جنگ عراق، ادغام پیشنهاد دوم و سوم را پذیرفته اند و درپی تفسیری از جهان تک قطبی با نسبت سهم و یا بصورت شرکت سهامی از مفهوم و تعریف دو جهان، جهان اول و جهان دوم می باشند.
این برداشت را در نتیجه مصوبه شورای امنیت بعنوان اولین مصوبه بعد از جنگ عراق درباره رفع تحریم از عراق، واگذاری اختیارات مالی و مدیریتی این کشور، بخصوص درباره نفت عراق به آمریکا بعنوان کشوری که عراق را در اشغال نظامی دارد، می توان بخوبی مشاهده کرد. نماینده ایران در هیأت عامل اوپک، در مصاحبه ای به خوبی منظر جدید از جایگاه سازمان ملل را نشان می دهد و می گوید:
. . . در ارتباط با لغو تحریم های عراق، به نظر می رسد، به مصوبه شورای امنیت سازمان ملل برمی گردد که یک مصوبه طولانی با بحث های مختلف سیاسی، حقوقی، مالی، نفتی و اجرایی. . . است که ابعاد مختلف این قضیه را در بر می گیرد. حتی تداوم بازپرداخت خسارات به کویت را هم شامل می شود و زوایای مختلف این قطعنامه را می توان جداگانه ارزیابی کرد. به نظر من این یکی از بدترین نوع سندهای شورای امنیت سازمان ملل هست که قیمومیت کامل را به قوای اشغالگر در غالب شئونات اقتصادی، مالی، نظامی و. . . عراق می دهد و با کمال تأسف اعضای دائمی شورای امنیت »که قبلاً مخالفت خودشان را با حمله ابراز کرده بودند« گویی در این قطعنامه بدنبال جبران مافات بودند و با موافقت با خواسته های قوای اشغالگر عملاً عذرخواهی برای مخالفت های اولیه شان را در این سند جای دادند به شمول روسیه و فرانسه و سکوت تلویحی یا حمایتی چین... !!
پذیرش یکجانبه گرایی نسبی با تعریف دو جهان، جهان اول کشورهای دارای تکنولوژی برتر و جهان دوم کشورهای خریدار تکنولوژی محدود و مصرفی، جهان سرمایه و جهان چرخش سرمایه، جهان تولیدکننده و جهان مصرف کننده ! منجر به نقش سازمان ملل بعنوان واسطه برای برقراری نظم تعریف شده با تغییرات در ساختار و تجدیدنظر در قوانین آن خواهد شد. مختصات بین المللی را در عبور از بحران ها برای آینده ایی نامعلوم در چنین نماد از واقعیت های در جریان، در سطوح بین المللی می بایست جستجو کرد. در حالیکه همه چشم به انتخابات آینده آمریکا و آغاز دوران جدید از ریاست جمهوری آن از سال 4002 میلادی دارند. انتخاباتی که از دی ماه سال جاری بطور رسمی آغاز خواهد شد و پیش بینی آن که آیا جرج بوش چهار سال دیگر در کاخ سفید خواهد بود و یا تغییرات در دولت های اروپایی، بخصوص در انگلیس و گشودن پرونده عراق، منجر به تغییر در آمریکا نیز خواهد شد؟! نشانه مختصات دیگری از دوران بحران بین المللی برای آینده ای نامعلوم می باشد. آینده ایی که نه صلح و نه جنگ را در آن پایدار و یا بعنوان یک استراتژی مستمر و مداوم نمی توان دید و باور داشت.
منبع: / روزنامه / اطلاعات بین المللی ۱۳۸۲/۰۵/۰۶
نویسنده : ابوالقاسم قاسم زاده
نظر شما