سیاست پست مدرنیته
سیاست اساساً امری چارچوبمند و آشکار است.پست مدرنیته و به طور کلی پست مدرنها همواره به دنبال گریز از چارچوبهای آشکار و هنجارساز هستند. برای اکثر این افراد همواره امور انضمامی، غیابی و هنجار گریز خوشآیند بوده و هست. در این شرایط چه بر سر سیاست خواهد آمد؟
مرکز مطالعات ملی وزارت ارشاد با همکاری" کتاب ماه علوم اجتماعی" و مجله" فرهنگ و پژوهش" روز سهشنبه 10 تیرماه اقدام به برگزاری نشستی درباره بررسی موضوع کتاب"سیاست پست مدرنیته" کرد که در این نشست منصور انصاری، دانشجوی دکتری علوم سیاسی دانشگاه تهران و مترجم کتاب، به تنبین آرای پست مدرنها درباره مقولاتی چون دولت, دموکراسی, جنبشهای اجتماعی و ... پرداخت.
کتاب"سیاست پست مدرنیته"، اثر جان. آر. گیبنز و بوریمر در هشت فصل به همراه مقدمه و پیگفتار تألیف شد و محور اصلی خود را بر این سؤال که در عصر پست مدرن چه اتفاقی برای سیاست افتاده؟ متمرکز کرده است.مؤلفان کتاب، پست مدرنیته را هم در معنای دورهای تاریخی و هم در روایتی گفتمانی مدنظر قرار داد و در فصل اول آن به تحلیل گفتمانهایی پست مدرنیته، پست مدرنیسم و پست مدرنیزاسیون پرداختهانکتاب با تأکید بر بافت و متن سیاست به حوزههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی اشاره میکند و در نهایت اینجمعبندی را به دست میدهد که همه این ساختارهای با یکدیگر، ساختار پست مدرنیته را شکل میدهناین سؤال که در عصر پست مدرنیته مردم چگونه زندگی روزمره را میفهمند؟ محوری است که میتواند مبنایی برای فهم سیاست به عنوان یک امر روزمزه در نگره پست مدرن باشد. در لایههای متنی پست مدرنیته، همواره سیاست امری انضمامی یا فراموش شده، تلقی میشود؛ اما ایاب با تأکید راهکارها و ابزار موجود به بازنمایی امر سیاسی در این دوران میپردازند و آن را تشریح میکنندمؤلفان کتاب با توجه به آراء ژان بودریار از واقعیت مجازی و مسأله رسانهها به نقش رسانهای در تلفیق و ایجاد پیوند بین حوزه عمومی و خصوصی اشاره میکنند و تأکید میکنند که عصر پست مدرن عصر فرا واقعیتهکتاب سیاست پست مدرنیته در پاییز سال 1381 توسط انتشارات گام نو منتشر شده است. این کتاب در شمارگان 1600 جلد و با قیمت 20000 ریال در کتاب فروشیها موجود است.
منصور انصاری سخنرانی خود درباره پستمدرنیته و کتابی که توسط وی با عنوان "سیاست پستمدرنیته" ترجمه شده است را با طرح یک سؤال اساسی آغاز کرد: در دوران پستمدرن برای سیاست چه اتفاقی میافتد؟ وی توضیح داد که پستمدرن یک پارادایم یا الگوی رو به رشد است و در همه حوزههای فرهنگی و نظری تأثیرات بسزایی برجای گذاشته است؛ خصوصاً پس از بحثهای میشل فوکو درباره تحلیل رابطه قدرت و دانش، بحثهای پستمدرن در حوزههای مختلف علوم اجتماعی وارد شد.
پستمدرنها سعی میکنند تمام مفاهیم جدید را دوباره تعریف کنند و به همین دلیل سعی میکنند سیاست را نیز دوباره تعریف کنند. حال این سؤال پیش میآید که پستمدرنها سیاست را چگونه تعریف میکنند؟
برای تعریف سیاست از بحث میشل فوکو که پدرخوانده سیاسی پستمدرنها به شمار میرود استفاده میشود.
طبق نظر فوکو سیاست چیزی نیست که به یک یا چند نهاد خاص محدود شود، بلکه سیاست و روابط ناشی از قدرت همچون اکسیژن در همهجا وجود دارد و هیچ مناسبتی نیست که سیاست در آن نباشد.
ما روابط قدرت را در همه سطوح و مناسبات میتوانیم مشاهده کنیم، حتی در پایینترین سطح آن که میشل فوکو درباره آن از اصطلاح "قدرت مشرف بر حیات" صحبت میکند. فوکو برای توضیح این اصطلاح میگوید که هر فرد دو جزء دارد؛ "من" و "خود" که به نظر میشل فوکو حتی در رابطه بین این دو جز نیز رابطه سلطه وجود دارد؛ "خود" بخش واقعی و اصلی هر شخص است و "من" بیشتر به بیرون اجتماع معطوف است. مثلاً رعایت شکل خاصی از ظاهر، علیرغم میل باطنی به منظور جلوگیری از مجازات، نشاندهنده رابطه سلطه بین این دو جزء است. فوکو معتقد است ما در مناسباتمان با دیگران همان که واقعا هستیم، نیستیم؛ بلکه خود سانسورشده ماست که تبلور مییابد و این پایینترین سطح تأثیر قدرت است که فوکو از آن تحت عنوان قدرت مشرف بر حیات یاد میکند. فوکو همچنین وارد سطوح دیگری از تحلیل شد و این رابطه سلطه را حتی به زبان نیز تسری داد، بنا بر نظر فوکو حتی خشونت مفهومی و زبانی نیز وجود دارد. در بعضی موارد فرد با مخاطبش بهگونهای صحبت میکندیا از واژههایی استفاده میکند که مخاطب مرعوب میشود و سلطه را میپذیرد. همچنین رابطه سلطه و قدرت در روابط جنسی نیز قابل بررسی است. نتیجه منطقی بحثهای فوکو این بود که ما همه جا شاهد رابطه سلطه هستیم و سلطه بخشی از زندگانی ما به شمار میرود. اما در کنار این بحث فوکو به عنصر مقاومت قایل بود. به قول او هرجا قدرت هست، مقاومت هم وجود دارد؛ یعنی هرجا قرار است چیزی تحمیل شود، مقاومت هم از جانب افراد به وجود
میآید. اما در نهایت میشل فوکو و پستمدرنها به سمتی حرکت میکردند که هابرماس آنها را "محافظهکاران جوان" نامید. زیرا پستمدرنها به تبعیت از فوکو با تسری دادن روابط سلطه به تمامی روابط، هیچگونه راه نهایی برای انسان قابلتصور نمیدانستند و معتقد بودند که اصولاً در مقابل روابط سلطه هیچ کاری از دست ما برنمیآید و این باعث شده است که پستمدرنها به نوعی محافظهکاری، پوچگرایی و یأس روی میآورند که حتی در زندگی خصوصی آنها هم این مسائل دیده میشود.
انصاری توضیح داد که این گرایش کلی پستمدرنهاست و نمیشود انکار کرد پستمدرنیزم با نفی و انکار سروکار دارد و همه چیز را نفی میکند، اما با اینکه پستمدرنها تا یک دهه قبل قادر نبودند در حوزه قدرت راهحل مناسبی ارایه کنند، اما چندی است سعی میکنند به وجه ایجابی تفکر هم نظر داشته باشند و کتاب "سیاست پستمدرنیته" حاصل این تلاش است. او سپس توضیح داد: روایتی که در این کتاب از پستمدرن ارایه شده است، پستمدرن به مفهوم اول نیست، بلکه فکر میکنم اگر به آرای نویسندگان این کتاب به عنوان مدرنیته متأخر نگریسته شود، صحیحتر است. آنها بحث قدرت فوکو درباره وجود رابطه سلطه را میپذیرند، اما راهکارهایی برای رهایی پیشنهاد میکنند. بحث آنها این است که ما چگونه میتوانیم در دوران پستمدرن با پذیرفتن تمام مقدمات ارایه شده به صورت مثبت راهکاری برای رهایی از این دام پیدا کنیم؟
منبع: / خبرگزاری / ایلنا ۱۳۸۲/۰۳/۱۳
نظر شما