موضوع : پژوهش | مقاله

نقش طبقه متوسط در آینده سیاسی ایران


احتمالاً این ادعای نادرستی نیست که آرایش نیروهای سیاسی در ایران طی سالهای آینده بستگی فراوانی به تعامل دولت و نیروهای سیاسی با طبقه متوسط دارد. البته با فرض درست بودن این ادعا، پذیرفتن این گزارش که طبقه متوسط ایران وضعیت تعیین کنندگی نسبت به محیط سیاست خواهد داشت، چندان غیرمنطقی نخواهد بود. پس با توجه به این مفروضات، منطقی است آرایش آینده نیروهای سیاسی در ایران را با توجه به مابه ازای طبقاتی تحلیل کنیم.

طبقات اجتماعی در ایران
این جمله را زیاد شنیده ایم که سیاست های اقتصادی دولت از جمله هدفمند کردن یارانه ها، طبقه متوسط شهری را نحیف می کند یا اینکه طبقه متوسط شهری در حال از بین رفتن است. بهترین تعریف از طبقه متوسط شهری، تعریفی است که جدا از خصلت های اجتماعی و فرهنگی این طبقه، ویژگی های سیاسی آن را تعیین کند، طبقه ای که در میانه طبقه بالا و پایین جامعه وجود دارد. گرچه مارکس در جامعه شناسی خود رفتارهای این طبقه را در جهت اهداف طبقه بالا و مسلط تفسیر می کند و دیالکتیک طبقه مسلط و طبقه پرولتاریا را پیش برنده تاریخ به سوی کمون ثانویه می داند، اما جامعه شناسی مدرن بدون شناسایی نقش طبقه متوسط، عقیم و ناکارآمد است.
طبقه متوسط ریشه در مشروطه دارد. روشنفکران بازگشته از فرنگ و آشناشده با مفاهیم دایرة المعارف فرانسه و اندیشمندانی مثل روسو و کندورسه که آزادی، عدالت، پارلمان و دموکراسی را به عنوان سوغات برای ایرانیان آورده بودند، اولین چراغ را روشن کردند. باز شدن چاههای نفت به سوی دولت و بروکراسی و تکنوکراسی در دولت ایران به فربه شدن طبقه متوسط انجامید، طبقه ای که در واکنش به دولت، به دولت تمامیت ها و استبدادی محمدرضا پهلوی در اتحاد با طبقه پایین و تحت رهبری مذهبی در انقلاب اسلامی حاضر شد و حضور سیاسی خود را اعلام کرد. اواخر دهه 60 اما آبستن حوادث جدیدی برای شکافهای طبقاتی ایران شد. سیاست های لیبرالی دولت اکبر هاشمی رفسنجانی و اولویت یافتن توسعه اقتصادی بر توسعه فرهنگی و سیاسی در کنار ترجیح آزادی اقتصادی بر عدالت اقتصادی، توازن طبقاتی را به هم ریخت و از پی دولت سازندگی طبقه جدیدی شکل گرفت.
طبقه پایین جامعه در فشار قرار گرفت و طبقه متوسط در حوزه فرهنگ و سیاست خاموش شد، اما برخی دگرگونی ها طبقه متوسط جدید اقتصادی را ساخت و از همه مهمتر طبقه جدیدی شکل گرفت به جای طبقه بالا را در جامعه ایران پر کرد.
اگر قبل از انقلاب اسلامی، اشراف زمین دار، سناتورها، وزرا و مدیران عصر پهلوی در جایگاه طبقه بالا قرار داشتند، در فاصله آغاز انقلاب اسلامی تا پایان جنگ بازاریان به رغم سیاست های تمرکزگرایانه دولت میرحسین موسوی در اقتصاد همچنان در جایگاه طبقه بالای جامعه ماندند. بورژوازی سنتی اما رقیب بزرگی پیدا کرد؛ بورژوازی صنعتی منتسب به دولت هاشمی رفسنجانی اواخر همین دولت نشسته بر جایگاه طبقه بالا به مصاف بازاریان- بورژوازی سنتی- رفت و در اتحاد طبقه متوسط و بخشی از طبقه پایین موجبات پیروزی سیدمحمد خاتمی را فراهم آورد. در فاصله سالهای 76-84، این طبقه متوسط شهری ایران بود که میدان داری می کرد. از روشنفکران گرفته تا احزاب متعلق به طبقه متوسط و از روزنامه نگاران تا تکنوکرات های مستقر در وزارت خانه ها و ادارات، قدرت در اختیار طبقه متوسط ایران بود.
در انتخابات سال 1384، اما طبقه پایین جامعه با حدود 11 میلیون رأی در دور اول انتخابات حضور خود را در صحنه سیاست ایران این بار بدون اتحاد با طبقه متوسط نمایان کرد. اگر در انتخابات 76، طبقه پایین و طبقه جدید- به عنوان بخشی از طبقه بالا- به سوی سیدمحمد خاتمی میل کردند. در انتخابات 84، راه طبقه متوسط از طبقه پایین جدا شد. طبقه متوسط بنا به گرایش های سیاسی و مذهبی رأی خود را به سبد 4 نامزد ریخت، همان گونه که طبقه پایین شعار عدالت اجتماعی را در گفتمان 2 نامزد انتخاباتی دید.
در دور دوم انتخابات 1384، مصافی میان طبقه بالا و متوسط در مقابل طبقه پایین جامعه بود. این بار طبقه متوسط به طبقه بالا پیوست برعکس سال 1376، جانب طبقه پایین را نگرفت. نتیجه اما نمایانگر اهمیت نقش طبقه پایین بود و حاوی درس بزرگی برای طبقه متوسط. انگار فقط وحدت طبقه پایین و متوسط است که می تواند آرایش سیاست ایران را متحول کند.
در انتخابات 84، شکاف اقتصادی مبنای رقابت انتخاباتی قرار گرفت و طبیعی بود که طبقه متوسط فربه شده در هشت سال چندان علاقه ای به منافع اقتصادی به طبقه پایین جامعه نخواهد داشت.
سال 1376 اما شکاف سیاسی/اقتصادی بود و زمانی برای اتحاد این دو طبقه برای اعتراض به وضع موجود به تعبیر دیگر، طبقه متوسط انقلابی سال 76 تبدیل به طبقه متوسط محافظه کار درسال 84 شد. در فاصله انقلابی گری تا محافظه کاری، فاصله ای است بین طبقه بالا و پایین جامعه. اگر طبقه بالای جامعه را طرفدار حفظ وضع موجود و طبقه پایین را مخالف حفظ وضع موجود بدانیم، طبقه متوسط در این میانه به صورت پاندولی در نوسان است؛ هنگام نحیف شدن به سراغ طبقه پایین می رود تا قدرت اجتماعی این گروه به قدرت راه یابد و هنگام فربه شدن جانب طبقه بالا را می گیرد تا به حیات سیاسی- اقتصادی اش ادامه دهد. این مرام طبقه متوسط شهری است.

رابطه نیروهای سیاسی با طبقات اجتماعی
تا قبل از سال 84 راه ورود به قدرت از ائتلاف با طبقه بالا یا بخشی از طبقه بالا می گذشت. با بسته شدن «کاست های اجتماعی» اما احمدی نژاد برای ورود به عرصه قدرت روبه دیالکتیک طبقاتی آورد. معنای دیگر این جمله شاید این باشد که تبدیل عرصه انتخابات به منازعه طبقاتی نیازمند حذف طبقه متوسط از معادلات سیاسی است. این حذف نه به معنای بی اهمیتی طبقه متوسط که به معنای «اولویت ثانویه» این طبقه است. ائتلاف این طبقه با دو طبقه دیگر مهم است، اما طبقه متوسط هیچ یک از دو طرف اصلی جدال نیست.
صورت بندی طبقات اجتماعی بعد از انتخاب 22 خرداد 88، اما به یک باره برهم ریخت. طبقه متوسط به خواسته های سیاسی اش نرسید و برای بار دوم هم ائتلافش با طبقه بالا در مقابل طبقه پایین به شکست انجامید. در عین حال، اما خواسته های مشترک این طبقه منجر به انسجام آنها بعد از انتخابات شد. در صورت بندی جدید اما طبقه متوسط را در سه دسته تقسیم بندی کرد:
1- طبقه متوسط مایل به بالا: این طبقه سعی در نزدیک کردن خود به طبقه بالا دارد و برای خود هویت طبقه متوسط قائل نیست.
2- طبقه متوسط مایل به پایین: معدل درآمد این طبقه با معدل درآمد طبقه متوسط همخوانی ندارد و میل به طبقه پایین جامعه دارد.
3- طبقه متوسط واقعی: این طبقه از لحاظ درآمد، مرام های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، نرم های طبقه متوسط شهری را دارد و هویت این طبقه را داراست.
با این تفاسیر، عمده نیروی گروههای سیاسی طی سالهای آینده مصروف سرمایه گذاری روی طبقه متوسط برای کسب آرای این گروه خواهد بود. اهمیت ائتلاف این طبقه با دو طبقه دیگر و در عین حال خاصیت پاندولی این طبقه در بالانس قدرت اجتماعی، نیروهای سیاسی از دولت گرفته تا احزاب و نهادهای خواهان قدرت را به تعامل مناسب و شناخت دقیق این طبقه می کشاند. در غیاب اصلاح طلبان به عنوان نیروهای سیاسی مورد اعتماد طبقه متوسط اما اصولگرایان به عنوان نیروهای سیاسی موجود در عرصه قدرت عینی در آستانه تعریف نسبت خود با این طبقه هستند.
اگر اصلاح طلبان در قالب جبهه مشارکت به دنبال کسب رأی طبقه متوسط بودند و حزب کارگزارن مأمور جذب رأی طبقه بالا و بخش دیگری از طبقه متوسط بود، در میان اصولگرایان داستان متفاوت است. احزابی مثل مؤتلفه، آرای طبقه بالا را طی سالیان گذشته در این اردوگاه جذب کرده اند. اما برای جذب طبقه متوسط رقابت سختی میان اصولگرایان جریان گرفته است.
از سویی، اصولگرایان معتدل برقراری ارتباط و تعامل با طبقه متوسط را در دستور کار خود قرار داده اند و چهره هایی مثل محمدباقر قالیباف و علی لاریجانی، یکی با توسعه تهران و ارتقای کیفیت زندگی شهری تا حدود زیادی اعتماد این طبقه را بدست آورده و دیگری با اتخاذ مواضع میانه در سیاست داخلی و خارجی به بهبود اوضاع نزد این طبقه می اندیشد.
از سوی دیگر، محمود احمدی نژاد علاوه بر ریشه داشتن در طبقه پایین جامعه، با کمک نزدیکان خود مثل آقای مشایی به دنبال اعتمادسازی میان این طبقه حرکت می کند. اولین سؤال در این میان این است که دولت دوم احمدی نژاد را باید نماینده چه طبقه ای دانست؟پاسخ اما شاید کلیدی ترین نکته در آرایش نیروهای سیاسی باشد. باید فرضیه جدیدی را درنظر بگیریم که طبق آن، طرفداران دولت به دنبال تحقق مدل وحدت طبقه متوسط با طبقه پایین جامعه هستند؛ شبیه بازسازی مدل انتخاباتی سال 76، در این فرضیه، انتخاب از میان طبقه متوسط مایل به پایین و طبقه متوسط واقعی صورت می گیرد. نتیجه اما شکل گیری طبقه جدیدی است که خواست مشترک دارد. مهمترین نکته در شکل گیری طبقه جدید، توجه به خواست مشترک است. شاید در این میان نحیف شدن طبقه متوسط و فربه شدن طبقه پایین، مرام مشترکی را میان آنها پدید بیاورد، اما چه تضمینی هست که طبقه ای در طبقه دیگر مستحیل نشود؟
پدید آوردن این تعادل طبقاتی البته عوارضی هم دارد. چگونه می توان مطمئن بود بروز رفتارهای دلخواه طبقه متوسط از جانب دولت موجب دوری طبقه پایین جامعه و نارضایتی این طبقه از دولت نشود؟نکته دیگر از این میان اما، رابطه دولت در طبقه متوسط است. این رابطه یا براساس مدل پیوند شخصی شکل می گیرد یا پیوند سیاسی یا پیوند ساختاری. به گمان چپ گرایان دولت رابطه صمیمانه ای با دولت مسلط دارد و این رابطه می تواند به یکی از سه شکل مورد اشاره مستحکم شود.
در نمونه دولت دهم، پیوند ساختاری شاید مهمترین عامل هم سویی طبقه بالا با دولت باشد، پیوندی که دولت ناگزیر از آن است و در تمام جوامع خود را به صورت نمایان می کند. تا زمانی که طبقه پایین نسبت به پیوند ساختاری واکنشی نشان ندهد دولت می تواند امیدوار به حمایت این طبقه باشد، اما عیان شدن این پیوند به عنوان واقعیت سیاسی کار را برای ترکیب طبقاتی سخت می کند و شاید هنر دولت نیفتادن در دام پیوند ساختاری باشد. در این میان تفاوت نزدیکان دولت دهم با سایر اصولگرایان در نوع نگرش به طبقات اجتماعی است. اصولگرایان معتدل به دنبال یارگیری از طبقه متوسط هستند، اما به گمان نزدیکان دولت پروژه ترکیب طبقاتی را پیش می برند. در این پروژه وجود طبقه بالا به عنوان نماد حفظ وضع موجود اهمیت می یابد. دگر، دو طبقه متوسط و پایین، طبقه بالاست. تا زمانی که این «دگر» زنده است، می توان به دیالکیتیک طبقاتی امیدوار بود. آرایش نیروهای سیاسی مخصوصاً میان اصولگرایان را نه فقط باید در برقراری ارتباط با طبقه متوسط جستجو کرد که پروژه هایی مثل ترکیب طبقاتی را هم نمی توان نادیده گرفت. پروژه ها هرچه باشند اما طبقه متوسط ویژگی دلبری و فریبکاری، هر دو با هم دارد. دلبری بدون وفاداری مرام طبقه متوسط است.

 

منبع: / خبرگزاری / آریا ۱۳۸۸/۱۲/۲۴

نظر شما