هنر مفهومی در ایران
موضوع : پژوهش | مقاله

هنر مفهومی در ایران

در اواخر دهه 60 میلادی و پس از دوران تفکرات خردگرایانه مینیمالیستی (هنر کمینه)، قالب و رویکردی در هنر غرب پدیدار شد که آن را کانسپچوال ارت یا هنر مفهومی می‌شناسیم. هنر مفهومی سر آاز پیدایش پست مدرنیسم و اندیشه‌های رویکرده به گذشته و تجدید‌نظر طلبانه فلسفه‌های هنری پیشین بود و اولین‌بار سل لویت این واژه را در مورد آثار خودش به کار برد.
کانسپت conseptدر لغت به معنای مفهوم و تصور عمومی است. در معنایی گسترده، این واژه برای مفاهیمی استفاده می‌شود که در ذهنیت عمومی نمادهایی فراتر از شکل و ساختار ظاهری را دارا بوده و حامل پیام و روایتی درون خود هستند. وقتی ذهن با مفهوم و منظور نهفته در درون پدیده‌ای روبه‌رو می‌شود ناخوداگاه شروع به واکاوی آن با استفاده از دانسته‌ها و آموخته‌های قبلی خویش می‌کند و ضمن تلاش برای درک مفهوم اصلی پدیده به دریافتی جداگانه و کاملا شخصی دست می‌یابد. این نوع برخورد ارگانیک ذهن در تمامی انسان‌ها مشترک است و در مواجه با پدیده‌های گوناگون ناخوداگاه عمل کرده و شروع به نتیجه‌گیری می‌کند که گاه حاصل این نتیجه‌گیری‌های فکری مفاهیمی نو و دستاوردهای جدیدی است.
هنر مفهومی هنری است زاییده ذهن پدید اورنده اثر و تلاش می‌کند بیش از آنکه چشم و عواطف بیننده در مورد فضای کار قضاوت نماید با به‌کار‌گیری و مشارکت تفکر و ذهنیات تماشاگر نیروی نتیجه‌گیری او را درگیر حرف‌های نهفته در هنر به اجرا درآمده کند. اجرای یک اثر کانسپت به معنای پدید آوردن فضایی است تا به واسطه آن مخاطب را در روایت گفتار اثر حل کند و او را به سوی مفهوم (بیان تفسیری کلی از موارد خاص) پیش براند که در این میان چگونگی اجرا و ارائه اثر در درجه دوم اهمیت قرار می‌گیرد و این منظور و فکر هنرمند است که مهم است. داستانی که هنرمند برای تعریف آن دست به اجرای یک اثر مفهومی می‌زند و در لا‌به‌لای اجزا و عناصر چیدمان‌اش تفکر اصلی خود را ارائه می‌کند و به شیوه‌ای هوشمندانه (یک ویژگی مهم اجراهای هنر مفهومی) مخاطب را با ورود به فضای اجرایی اثر جزئی از چیدمان قرار می‌دهد که خواه ناخواه هر بیننده‌ای را درگیر مفهوم روایت اثر می‌نماید و در نتیجه کارکرد‌های قالب‌های هنری متداول در آن امری غیرلازم جلوه می‌کند، و در نتیجه اثر هنری پدید آمده روایتی شخصی از آن چیزی نیست که در آثار هنری دیگر به چشم می‌آید بلکه درس‌گفتارهایی می‌شود که دست به تحلیل و تفسیر کلیت و ماهیت وجود هستی خود می‌زند.
هنر مفهومی در ایران تنها با جنبه‌های ساختارشکن تجسمی‌اش متولد شد و در پرداختن به واژه‌های فکری نو و پدید آوردن نگاهی نقادانه و فیلسوفانه در بدنه هنری کشور عقیم ماند. هر چند که هنرمند ایرانی در گام اول فیلسوفی درونی جلوه می‌کند اما ابزار بیان او برای گفتن مبانی فکری‌اش کارآمد نیست. این نا‌کار‌آمدی از ناتوانی هنرمند ایرانی در اجرای اثرش نیست بلکه محدودیت حوزه فعالیتش در عرصه اندیشه و نقد است که کارایی هنری‌اش را کاهش می‌دهد و هنرمند را ناچار می‌سازد در برخورد با معنی و موضوعی که برای خلق اثر انتخاب کرده درونی‌تر برخورد کند و مقصود مورد نظرش را در لایه‌های شماری از نمادها و استعاره‌ها جا دهد که باعث شده در مواردی کیفیت اثر هنری تحت تاثیر این محدوده‌ها قرار بگیرد.
هرچند که پرداختن به مفهوم و بیان تفکرات در هنر ایرانی ریشه‌دار و عمیق است و عمری طولانی دارد اما در بیان جنبه‌های رشد ذهنی و همراهی با تفکراتی که در گذر روزها متولد می‌شود دچار محدویت است و در مواقعی باید زمانی از پیدایش آن تئوری بگذرد تا در حیطه نظارت به تصویب رسیده و مورد قبول واقع شود. این در حالی است که نگارنده معتقد است زبان هنر خود گونه‌ای نظارت است بر رخداد‌ها و تحولات فکری‌ای که به وجود می‌آید و در گام اول این هنر و تفکر هنری است که در کنار تحلیل‌های مرسوم دست به بیان و تعریف پدیده‌ها می‌زند. آثار هنری امروزه، پدیده‌ای است که در عین اینکه جزئی از اثر خلق شده بوده و آن را همراهی می‌کند، اهمیتی بیشتر و مهمتر از خود اثر داشته و در شرح هر اثر هنری هویت و ارزشی جدا را دارا می‌باشد که می‌توان با تکیه بر آن به نقد رویدادهای مرتبط با مجموعه کانسپچوال ارت به اجرا درآمده نشست.


منبع: / روزنامه / اعتماد ملی ۱۳۸۸/۰۵/۰۳
نویسنده : علیرضا چلیپا
 

نظر شما