موضوع : پژوهش | مقاله

معنای حقیقی حقوق بشر


حقوق بشر، آزادی، انسانیت و.. شعارهایی‌است که در دهه های اخیر بارها از سوی غربی ها مطرح شده است. اما امروز حقوق بشر دیگر از داخل کتاب ها و مجله ها بیرون آمده است و نمود عملی خود را نشان داده است. اوضاعی که کشورهای اروپایی در منطقه خاورمیانه با دو جنگ خونبار عراق و افغانستان پدید آورده اند و یا آماری از وضعیت زنان و کودکان در غرب و یا نگاهی بر موارد نقض حقوق اولیه افراد در بازداشتگاه‌های مخفی کشورهای غربی بیانگر این نکته است که حقوق بشر غربی در واقع همان جنایت علیه بشریت است که به زور تبلیغات رسانه ای غرب در گوش جهانیان پیچیده است. غرب همواره خود را مظهرآزادی و حقوق بشر معرفی کرده است که دیگران می بایست با عبور از راه های غربی به این آزادی و حقوق بشر دست یابند. در واقع غرب به دنبال جهانشمول کردن فرهنگ لیبرالی و اومانیستی بود. اما شواهد و قرائن متعدد حاکی از آن است که دیگر وقت عبور از حقوق بشر به سبک غرب فرا رسیده است. امروز همه صاحب نظران و اندیشه وران حتی در غرب به این اعتقاد رسیده اند که فرهنگ غربی نمی تواند موجد پیشرفت و تکامل انسانی شود چرا که این فرهنگ اصالتی نفس محور و لذت گرا دارد. از این رو در این فرهنگ نیزنمی توان از حقوق بشر انتظار زیادی داشت. در حقوق بشر به سبک غرب اساس حفظ حالت موجود برای کسب بیشترین نفع و لذت نفسانی است. به واقع هر فرد می تواند بیشترین لذت را کسب کند تا جایی که به لذت دیگری صدمه ای وارد نسازد. اما باید دانست که چنین فرهنگی اصالتا نمی تواند به حقوق بشر احترام بگذارد. زمانی که شهوانیت، قدرت پرستی و سایر خصایص رذیله در انسان آزاد می شود دیگر هیچ قید و قیودی نمی تواند آن را تحدید کند. گو اینکه هم اکنون در غرب وضعیت خشونت علیه زنان،وضعیت حقوق کودکان و.... بحرانی شده است و از سوی دیگر سران غربی با لشکر کشی به کشورهایی همچون عراق و افغانستان و ریختن خون هزاران زن و کودک بی گناه و صدمه زدن به زندگی میلیون ها نفر ماهیت حقیقی و اساسی حقوق بشر غربی را مشخص کردند. حقیقت این است که اومانیسم و فردگرایی در فلسفه غرب، به جای احترام، باعث فروکاهی شخصیت انسان شده است؛ چنان که استاد شهید مطهری می‌فرماید:در فلسفه غرب سال هاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده... و تا حد یک ماشین تنزل کرده، روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است... از نظر برخی فلسفه های نیرومند غربی، انسان شیئی است که محرک او جز منافع اقتصادی نیست، دین و اخلاق و فلسفه و علم و ادبیات و هنر هم روبناهایی هستند که زیربنای آنها طرز تولید و پخش و تقسیم ثروت است.
اما باید دانست که حقوق بشر حقیقی که به معنای کرامت انسانی است تنها در ذیل تعهد انسان در برابر خداوند شکل می گیرد. در اسلام، آزادی بدون مسئولیت و در واقع حقوق بشر بدون الزامات و تکالیف وجود ندارد... این تفکر که انسان قطع نظر از پذیرفتن خداوند و عمل کردن به وظایف و مسئولیت های خلیفة اللهی بر روی زمین، از حقوق طبیعی یا ذاتی برخوردار باشد، به کلی با نگرش اسلامی بیگانه است.به این ترتیب، حقوق طبیعی در قرائت اومانیسم دوران مدرن، بر اساس مبانی اسلامی توجیه پذیر نیست همچنین این مبنا که فقط قرارداد اجتماعی موجد حق باشد نیز پذیرفته نیست؛ چون از دیدگاه اسلام حقوق فطری بشر بر اساس حکمت الهی از سوی خداوند به انسان عنایت شده و هدف آن تحقق کمال انسانی است.
برخلاف رویکرد اومانیسم، از دیدگاه اسلام، خدامحوری مورد قبول است و خرد بشر در عرصه شناخت خودکفا نیست، بلکه محتاج هدایت الهی است همچنین انسان فطرتاً هم محِق است و هم مکلّف و مکلّف بودنش با فردیت انسانی وی تنافی ندارد. منابع استنباط حقوق بشر در اسلام، قرآن، سنت و عقل است نه قرارداد اجتماعی؛ زیرا قرارداد اجتماعی حق‌‌آفرین نیست و ایجاد استحقاق نمی کند. بشر در اصل وجود و تداوم حیاتش نیازمند وجودی مطلق و برتر است؛ کسی که خالق جهان و انسان است، حقیقت انسان، سعه وجودی، استعدادها و نیازها و مسیر سعادت و کمال او را می شناسد و می تواند او را به سوی سعادت هدایت کند بنابراین، دیگران نه حق جعل حقوق برای انسان را دارند و نه می توانند حقوق متناسب با هویت انسان را بشناسند.

 

منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۹/۵
نویسنده : هادی فلاح

نظر شما