آیر در چالش با فلسفه و اخلاقیات متعارف
«سر آلفرد جونز آیر» در سال 1910 در لندن به دنیا آمد. وی در سال 1963 هنگامی که تنها بیست و شش سال داشت، کتاب معروف خود تحت عنوان «زبان، حقیقت و منطق» را به طبع رساند. نشر این کتاب و مطالب آن موجب رواج ناخرسندی در زعم بسیاری از فلاسفه اخلاق گردید. چرا که آیر در این کتاب یک نظریه نوینی به دنیای انگلیسی زبان معرفی نموده بود که بسیاری از مباحث عمیق فلسفی را که چندین سده مخیله فلاسفه را به خود مشغول داشته بود را به یک باره کنار نهاده و فاقد معنا تلقی نمود.
وی «زبان» را در مرکز ثقل توجه و تحلیل خود قرار می دهد. چرا که وی معتقد است که زبان انسان را به گمراهی می کشاند. هنگامی که انسان گمان می برد کلماتش معنا دار است ولی در واقع فاقد معنا است او به گمراهی کشیده می شود. این تمرکز بر «زبان» ویژگی بارز اغلب کتب فلسفی در نیمه نخست قرن بیستم در انگلستان و آمریکا می باشد. از این رو آن را «چرخش زبانی در فلسفه» نام می برند.
وی در کتاب «زبان، حقیقت و منطق» آزمونی به دست می دهد که به زعم خودش به طرزی خطا ناپذیر سخنان بی معنا را آشکار می سازد. آزمونی دوشاخه در خصوص معنا داری که آیر آن را «اصل تحقیق پذیری» می خواند.
او به استناد این اصل استدلال می نماید که بخش عظیمی از متون فلسفی اصلاً درخور آن نیستند که به عنوان فلسفه شناخته شوند. چرا که به کلی فاقد معنا می باشند. وی توصیه می نماید که بهتر است این مباحث به کنارگذاشته شده و به رسالت اصلی فلسفه که روشن ساختن معنای مفاهیم است پرداخته شود. البته باید گفت وی اغلب دیدگاه های خود را از دیوید هیوم الهام گرفته است.
وی در تلاش بود تا مباحثی مقدم بر صحت و بطلان گزاره های اخلاقی را مطرح نماید. به اعتقاد وی بحث در معناداری قضایای اخلاقی بر بحث در باره صدق و کذب آنها مقدم بوده و در اولویت است. وی در پی آن بود تا یک نظریه معرفت شناسی تازه ای را در فلسفه نسق و نضج دهد، با این گرایش که وی قضایای غیر تجربی و غیر تحلیلی را فاقد معنا تلقی نموده و در نتیجه گزاره های اخلاقی را قضایای بی معنا عنوان می کرد.
وی در باب معناداری از رویکردهای «برتراند راسل» و «وینگنشتاین» تأسی فراوان جسته است. وی همانند «هیوم» قضایای واقعی را به دو دسته تقسیم می نماید: 1- قضایای مطرح شده در منطق و ریاضیات با عنوان «نسب بین تصورات». وی این قضایا را تحلیلی، قطعی و ضروری تلقی می نماید. 2- قضایای مربوط به امور تجربی با عنوان «امور واقع». وی معتقد است امور واقع تجربی، قطعیت ندارد و محتمل است و به تجربه می توان خلاف آن را اثبات نمود.
آیر معتقد است که فلسفه رشته ای است که نقش بسیار محدودی دارد. کارکرد فلسفه از منظر وی روشن ساختن استلزامات یا معانی ضمنی تعاریف مفاهیم است. و فلسفه اساساً شاخه ای از منطق بوده و لذا با «زبان» سروکار دارد. مشغله های آیر در روشن ساختن برداشت انسان از معناداری و دنبال کردن استلزامات آن نمونه های اعلای فعالیت فلسفی است.
برخورد آیر با اخلاق از مناقشه انگیزترین مباحث در نظریه وی می باشد. وی بر این باور است که احکام ناظر به حسن و قبح اعمال عمدتاً بیان عواطف است. وی در بررسی فلسفه اخلاق چهار نوع حکم ارائه میدهد. 1- تعاریف اصطلاحات اخلاقی همانند مفهوم وظیفه. 2- توصیفات پدیده های اخلاقی و اسباب و علل آنها مانند توصیف عذاب وجدان و نحوه شکلگیری آن در تربیت اخلاقی انسان. 3- نصایح ناظر به فضیلت اخلاقی از قبیل درخواست درست کار بودن از طرف کارفرما به کارگر. 4- احکام اخلاقی ناظر به واقع مانند اینکه تهمت شرّی اخلاقی است.
آیر معتقد است که تعاریف اخلاقی را می توان به عنوان فلسفه اخلاق پذیرفت. این اصطلاحات مرکب است از احکامی که بنا به تعریف خودشان صادقند و بدین قرار آزمون معناداری آیر را با موفقیت پشتسر نهاده است. توصیفات پدیده های اخلاقی با آن که معنادار می باشند ولی در حوزه فلسفه نمی باشند. اینها با تجربه تحقیق پذیرند و به بررسی شاخه ای از علم مربوط می شود که یا روان شناسی است یا جامعه شناسی.
نصایح ناظر به فضیلت اخلاقی فاقد صدق و کذب بوده و بدون معنا می باشد و نه به علم مربوط می شوند نه به فلسفه. امّا احکام اخلاقی ناظر به واقع معمولاً تصور می گردد که جزء فلسفه اخلاق اند و معمولاً معنادار فرض می شوند. ولی آیر استدلال می کند که این احکام نه با تجربه تحقیق پذیرند و نه صادق میباشند و لذا فاقد معنا می باشند. این احکام صرفاً بیان یا اظهار برخوردی عاطفی می باشند. این تلقی از احکام اخلاقی به عاطفه انگاری مشهور است. و این نتیجه را به دست می دهد که وجود اختلاف نظری حقیقی درباره حسن و قبح اعمال ناممکن است. لذا این احکام اساساً بیانگر گزاره های واقعی نیستند.
برخورد آیر با حکم «خدا وجود دارد» به همان اندازه چالش برانگیز است که از دور خارج شدن بخش اعظم فلسفه اخلاق به دست او. وی ادعا می کند که این حکم نه بنا به تعریف خودش صادق است و نه حتی به تجربه تحقیق پذیر است. چرا که تعاریف تنها به کاربرد کلمات اشاره دارند و لذا نمی توانند وجود امری را اثبات نمایند. وی معتقد است که نمی توان برای اثبات وجود خدا برهانی تجربی اقامه نمود.
وی در نتیجه اظهار می دارد که این حکم به معنای حقیقی کلمه، فاقد معنا بوده و نه ممکن است صادق باشد و نه کاذب. این دیدگاه آیر با اندیشه های سنتی کاملاً متفاوت است. چرا که فلاسفه اخلاق یا قائل به وجود خداوند بوده و یا این اعتقاد را نداشتند. ولی همگی آنها معتقد بودند که حکم فوق دارای معنا بوده و گروه اول یعنی قائلان به وجود خداوند آن را صادق و گروه دوم آن را کذب تلقی می نمودند. ولی آیر آن را نه فقط بی معنا تلقی نموده بلکه فاقد صدق و کذب می خواند.
آیر در رویکرد خود در زمینه مابعد الطبیعه ساکت است و تمایلی به بحث در باب آن ندارد. وی واژه مابعد الطبیعه را قولی می داند که ادعا می کند مطلبی حقیقی و معنادار بیان می نماید. ولی از آنجایی که نه بنا به تعریف خودش صادق است و نه با تجربه تحقیق پذیر می باشد عملاً بی فایده بر می شمارد.
وی اظهار می دارد: «مدعی هستیم که هیچ قضیه یا خبری که مربوط به یک حقیقت متعالی یعنی ماوراء حدود کل تجربه حسی ممکن باشد دارای معنی حقیقی نیست و از این رو به ضرورت لازم می آید که زحمات کسانی را که در راه وصف چنین حقیقتی کوشیده اند مصروف حصول مهملات بوده باشد».
آیر در کهولت سن بر نظریه خود که در سن بیست و شش سالگی ابراز نموده بود خرده گرفته و مبنای خود در کتاب زبان، حقیقت و منطق را دور ا ز خرد و کتاب مذکور را عاری از حقیقت بر شمرد. ولی با این وجود نظریه خود در زمینه فلسفه اخلاق را درست و صحیح قلمداد نمود. وی در سال 1989 در لندن دیده از جهان فروبست.
نقد و بررسی آرای فلسفی و اخلاقی آیر:
1- آن گونه که خود آیر هم در سالخوردگی اش به بطلان نظریه خود رأی داد، نظریه و ادعاهای وی مخدوش بوده و درخور توجه نمی باشد.
2- مبتنی نمودن معرفت بشری بر حواس ظاهری که بیش ترین خطا را دارند و کنار نهادن علم حضوری و بدیهیات عقل بشری چیزی جز رفتن به سوی شکاکیتی که هیوم قدم در آن مسیر گذاشته بود، نیست.
3- دیدگاههای آیر از لحاظ منطقی و استدلالی بسیار سست و ضعیف بوده و از توجیه ساده ترین استلزامات اخلاقی نیز ناتوان است. وی بسیاری از آموزه های فلسفی که پشتوانه چندین سده ای دارد را بدون توجیه و استدلال کافی مورد تخطئه قرار
میدهد؛ امری که در باب نظریه پردازی مطلوب نبوده و فاقد بار علمی است.
4- این ادعا که هر قضیه ای که تجربی و تحلیلی نباشد بی معناست بر خلاف وجدان می باشد. چرا که قضایای فلسفی، منطقی و ریاضی نه تجربی هستند و نه تمامی آن تحلیل می باشند امّا با این وجود قابل درک بوده و معتبر می باشند.
5- روشن گشتن برخی مطالب در مباحثات دیگر متفکران، سستی رویکرد آیر را اثبات نمود. به عنوان نمونه مشخص گردید که مفاد باید و نباید، ضرورت واقعی بین افعال و نتایج یعنی رابطه بین علت معلول است و لذا قواعد اخلاقی قابل استنتاج از واقعیتها میباشد. حاصل آنکه پس از تبیین مفاد باید و نبایدهای اخلاقی و مهم، این مطلب که باید و نباید های اخلاقی بیانگر رابطه علی و معلولی بین افعال آدمی و نتایج مترتب بر آنهاست از آن جهت که مطلوب انسان هستند، روشن می گردد که گزاره های اخلاقی بیانگر اموری واقعی و حقیقی بوده و صرف ابراز احساسات و هیجانات درونی نیستند و در نتیجه نیازی نیست که به نظریه عاری از حقیقت آیر مستلزم شد.
منابع:
1-آثار کلاسیک فلسفه، مترجم مسعود علیا، تهران: ققنوس، 1382
2-تاریخ فلسفه اخلاق غرب، لارنس سی. بکر، قم: موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، 1378
3-مبانی اخلاق در فلسفه غرب و در فلسفه اسلامی، حسن معلمی، تهران: موسسه فرهنگی دانش
4-کلیات تاریخ فلسفه به زبان ساده، دکتر ملیحه صابری نجف آبادی، تهران: انتشارات سمت: 1389.
5-اندیشه های سیاسی در قرن بیستم، دکتر حاتم قادری، تهران: انتشارات سمت، چاپ یازدهم 1389.
6-سیر اندیشه فلسفی در غرب، دکتر فاطمه زیباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1385.
منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۰۷/۱۴
نویسنده : لیلا نعمتی
نظر شما