موضوع : پژوهش | مقاله

شالوده های فلسفه نوافلاطونی


در اواخر دوره امپراتوری روم و فلسفه اروپای مسیحی تا قرن سیزدهم میلادی، فلسفه ای مطرح گشت که اخت شدن و درک آن نیازمند تقلای قوای ذهنی است، این فلسفه حاصل جو عمومی و اوضاع خاصی که به دلایل سیاسی بر جامعه غرب حاکم گشته بود و هم اکنون به فلسفه نوافلاطونی مشهور است، آمیزه ای از نظام های فلسفی پیش از خود، جز فلسفه اپیکوری است، از این رو فلسفه جدیدی به حساب نمی آید، بلکه ترکیبی از آموزه های فلسفه باستان جز نظریات مکتب اپیکوری است.
کهن ترین اثری که بیان فلسفه نوافلاطونی است، مجموعه رساله هایی است که فلوطین نوشته و شاگردش آن را تدوین کرده است. نام این مجموعه نه گانه ها است. با خواندن این کتاب در می یابیم که چرا فلوطین یکی از پر تاثیرترین فیلسوفان بوده است. قرن سوم میلادی عصر ویرانی کامل امپراتوری روم است. تفکر عمومی جامعه، که آشوب و انحطاط آن را فرا گرفته بود، چیزی جز نا امیدی و بیزاری نبود. چاره رهایی از این اوضاع و اندیشه های پوچ گرا، فلسفه‌ای بود که عالم حقیقی را قلمرو زیبایی و نظم نشان می داد که انسان با تلاش اخلاقی و کوشش فکری می توانست به این عالم حقیقی دست یابد. این چکیده فلسفه مابعد‌الطبیعی فلوطین و علت تاثیر گسترده آن بود.
برداشت مسیحی از چیستی واقعیت تا اندازه زیادی برگرفته از فلسفه نوافلاطونی است. بویژه مفهوم عالم حقیقی در این فلسفه، همان ملکوت آسمان مسیحی و نقطه مقابل دنیای مادی است. این دنیا خانه غم و ناامیدی است ولی عالم حقیقی منزل امید و شادی است. این دیدگاه مستقیماً از فلسفه فلوطین گرفته شده است.‏ فلسفه فلوطین به پرسش اساسی مابعد الطبیعی در باب چیستی هستی پرداخته است. و به چنین تعریفی پرداخته است: فراسوی همه چیز و جهان مادی، "احد" است و تمام هستی از او صادر می شود، معرفت احد معرفت به خود است. عقل، نفس و انسان از او صادر
می‌شود و شر حاصل کم و کاستی هایی است که در دنیای مادی وجود دارد. از دید مردم غرب فلوطین یگانه و بارزی از آمیختگی مابعد الطبیعه و عرفان است.
فلسفه فلوطین در عمق نظام فلسفی بس زیبایش روی از این جهان نتافته است، بلکه درصد ستردن ظلمت و آلودگی از آن بوده است. اما در خصوص برتری جهان دیگر آن قدر اصرار ورزیده است که زیبایی و نکویی اش را با چنان شور و اغراقی تعریف می نماید که به نظر پیروانش موضوعی را که در عرصه تفکر طرح کرده که آنها را به عالمی ورای ظلمت و فساد وجود دنیاییشان برکشیده است.
فلسفه نوافلاطونی که به عنوان مکتبی که در میان مردم از نفوذ برخوردار بود، همه عناصر دین را داشت، جز خدا. و آن گاه که مسیحت این کاستی را جبران کرد، پیوند این دو، تومار همه فلسفه های باستان را پیچید و نزدیک به هزار سال به عنوان تنها حقیقت بر اندیشه انسان غربی حکم راند. در حقیقت فلسفه نوافلاطونی از بخش بزرگی از آنچه به نظر ما در فلسفه یونان و بویژه در فلسفه افلاطون ارزشمند است، یعنی از فلسفه ای که نوافلاطونیان به زعم خود در اصل به زنده ساختن آن اهتمام کرده بودند، غفلت ورزیده است. نظریه مثل افلاطون و گرایش او به عرفان تقریباً تنها چیزی است که نوافلاطونیان از افلاطون گرفتند. دیالکتیک افلاطون، بحث او درباره چیستی فضیلت و تحلیلش از مفاهیم، در فلسفه نوافلاطونی نادیده گرفته شده است.
شکاکیت فلسفه یونانی که پیشینه اش به کسنوفانس باز می‌گردد و گاه ارزشمند ترین بنیاد فلسفه جلوه می کند، همچنان که به یقین امروزی ترین رهاورد فکری یونانیان است، هیچ جایی در فلسفه نو افلاطونی ندارد. با توجه به این واقعیت‌‌ها می توان دید که واپسین فلسفه دوره باستان در اصل چیزی جز تعلق خاطرهای آن جهانی افلاطون و پافشاری در رسیدن به بی نیازی در دنیای آکنده از شر نیست. و این دو از ویژگی های جنبش های فلسفی پس از ارسطو است که در فلسفه نوافلاطونی به حد افراط رسیده است.‏

منابع:‏
کلیات تاریخ فلسفه به زبان ساده، دکتر ملیحه صابری نجف آبادی، تهران: انتشارات سمت: 1389.
سیر تاریخی اندیشه های سیاسی در غرب (از افلاطون تا نیچه)، دکتر احمد بخشایشی اردستانی، تهران: انتشارات آوای نور، چاپ چهارم 1388.
سیر اندیشه فلسفی در غرب، دکتر فاطمه زیباکلام، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم 1385.
تاریخ فلسفه سیاسی غرب (از آغاز تا پایان سده های میانه)، دکتر عبدالرحمن عالم، تهران: وزارت امور خارجه، موسسه چاپ و انتشارات، چاپ دوم 1378.
سرگذشت فلسفه، برایان مگی، مترجم: حسن کامشاد، تهران: نشر نی.
تاریخ فلسفه غرب، برتراند راسل، مترجم: نجف دریابندری، تهران: پرواز، 1365.‏.‏

 

منبع: / روزنامه / رسالت ۱۳۹۰/۸/۳۰
نویسنده : نسترن میرزایی

نظر شما