غرب: حامی یا کنترل کننده قیامها!؟
هرگونه که محاسبه گردد واکنشهای دولتهای غربی (آمریکا و شرکاء اروپایی) او نشان میدهد که از قیامهای مردم در کشورهای عربی متعجب شدهاند. سطح گسترده خیزشهای مردمی در مهمترین کشورهای عربی و عمق شعارها که سقوط نظامهای حاکم، تدوین قانون اساسی براساس «میزان رای مردم» و چرخش قدرت براساس آزادی و عدالت را میخواهند. دولتهای غربی را واداشته است تا برای ارزیابی آن با سپر دمکراسیخواهی وارد ماجرا گردند. اگر به چند هفته قبل بازگردید و مواضع اغلب دولتهای غربی را مشاهده کنید، اغلب دولتهای غربی در انتظار بودند تا ببینند آمریکا و انگلیس از این حرکتها چه تحلیل و مواضعی را اعلام میکنند. آمریکائیها و انگلیسیها در شروع اعتراضهای مردمی، آن را در حد اعتراض و رفرم در مدیریت کشورها معرفی کردند و کمترین سخن از خواست اصلی مردم بخصوص جوانان عرب که موتور اعتراضها و خیزشها را با شعار سرنگونی نظامی مستبد وابسته به غرب روشن کردند، به میان آوردند. «اوباما» رئیس جمهور آمریکا در اولین سخنرانی و موضعگیری خود گفت، ما به دقت و از نزدیک تظاهرات اعتراضی مردم را رصد میکنیم و به خواستههای آنها برای اصلاح روشها از سوی دولتهایشان احترام میگذاریم. اندک اندک همین موضعگیری به تبیین دمکراسیخواهی از جانب مردم در کشورهای عربی تبدیل گردید و آمریکا و انگلیس همه اعتراض های مردمی را در مفهوم دمکراسی و حمایت آنها از دمکراسیطلبی مردم خلاصه کردند. الفبای دمکراسی که غرب خود را با آن حامی قیامها معرفی میکند از سوی کسانیکه در صحنه حضور دارند به تغییر بنیادین حاکمیتهای دیکتاتور و وابسته و برچیدن دیکتاتوریهای امنیتی نشان داده شده است. حسنی مبارک یک سمبل از این نظامهای حاکم بود که تغییر قانون اساسی و برچیده شدن مفهوم رئیس جمهوری مادامالعمر (حسنی مبارک) از آن، حد زمانی ریاست جمهوری به 4 سال آن هم فقط دوبار برای یک نفر (چرخش قدرت)، حک رعایت آزادیهای فردی و اجتماعی، حقوق شهروندی، عدالت اجتماعی، آزادی مطبوعات، آزادی زندانیان سیاسی و اصول اداره و مدیریت اقتصادی و مالی کشور و جامعه در قانون اساسی جدید... پرونده اعتراضهای مردمی را فراتر از شعارهای کنترلکننده غربیها باز کرد.
تا اینجا دولتهای غربی (آمریکا و اروپا) مشکلی ندارند و خود را حامی آن میخوانند، اما اگر دقت کنید در چند هفته گذشته به فوریت وزراء خارجه آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و چند کشور اروپایی دیگر، همچنین نخستوزیر انگلیس، وزراء دفاع و برخی از نمایندگان و سیاستمداران برجسته غرب به کشورهای عربی خاورمیانه و اسرائیل سفر کردند تا ضمن کسب اطلاعات از میدان و صحنه قیامها به ارزیابی موقعیت و آینده خیزشها و منطقه بپردازند. از اینجا به بعد واژه «کنترل» در ادبیات سیاسی سیاستمداران غربی ظاهر شد. در کنگره آمریکا و در پرسش و پاسخ نمایندگان و سناتورهای آمریکا از، وزیر خارجه اوباما خانم کلینتون و وزیر دفاع رابرت گیتس چندین بار در برابر این پرسش قرار گرفتند که آیا دولت اوباما کنترل اوضاع آشفته در کشورهای عربی خاورمیانه را در اختیار دارد یا نه؟ تفسیر کنترل قیامها را چنین میتوان ارزیابی کرد.
1ـ تداوم قیامها و شعارهای مردم به امواج ضد صهیونیستی و برچیده شدن خط سازش با اسرائیل با لغو معاهدههای «کمپ دیوید»، عبور خاورمیانه از خط تحقیر آمریکا ـ اسرائیل علیه اعراب و امتداد اشغال سرزمینهای اشغالی از سوی رژیم صهیونیستی؛ زلزلهای که از هماکنون برخی سیاستمداران اسرائیلی از آن یاد میکنند که محوریت آنها با تغییر حاکمیتها و مبارزات مردمی اعراب شکسته خواهد شد. غرب کنترل قیامها در حد حفظ تمکین اعراب را جستجو میکند.
2ـ با این قیامها، تضادهای فرعی و القایی از سوی غرب در جوامع اسلامی و در کشورهای خاورمیانه بر مبنای قومی، طایفهای، مذهبی، و حتی اختلافهای مرزی حداقل تخفیف پیدا خواهد کرد و بهرهگیری غربیها از اینگونه تضادها و اختلاف های فرعی و در مواردی ساختگی بسیار سخت خواهد شد. همه به تضاد اصلی، یعنی سلطه استکباری غرب بر خاورمیانه و افزون طلبی رژیم وابسته به آنها (اسرائیل) توجه و متحد خواهند شد. مناقشه اعراب ـ اسرائیل بر سر فلسطین وارد مرحله جدید میگردد. خطر جدی برای غرب همین است کنترل آن از مهمترین نقشها و نقشههای آمریکا و انگلیس در این مرحله است.
3ـ بازگشت به هویت دینی در شعاع آزادیهای ملی، «اسلامگرایی» یکی دیگر از چراغ قرمزهایی است که اکنون با قیامها در خاورمیانه قوی و محکم روشن شده است.
غربیها در وحشت از آن که سالهای سال «اسلامهراسی» را تبیین و تبلیغ کردهاند، اکنون در پی آنند که چگونه آن را به کنترل درآورند.
4ـ نفت و آینده آن، خاورمیانه مرکز انرژی غرب است. با استقرار دولتهای مستقل و تحقق چرخش قدرت براساس و پایه آزادی و عدالت، آینده صدور نفت و بهرهگیری از ذخایر معدنی و موقعیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیکی خاورمیانه چگونه خواهد شد؟ آمریکا و شرکاء اروپایی او در تلاشند تا از یک طرف خود را حامی تحول و تغییر در نظام حاکمیتها در خاورمیانه نشان دهند و از سوی دیگر و مهمتر آنکه هرگز نمیخواهند سیطره و کنترل خود را در این منطقه حساس که مرکز انرژی دنیا خوانده میشود و شریان حیاتی نفت در آن جریان دارد، از دست بدهند.
5ـ کنترل حرکتها از سوی دولتهای غربی (آمریکا و اروپا) به گذر قیامها نظر ندارد که از آن حمایت نیز میکند اما به آینده مینگرند و به نتایج برآمده از این خیزشها و مدار حرکت کنترلی دولتهای غربی برآن نظر دارند. اولاً در جایگزینی دولتهای جدید با تعریف دولتهای مدرن تاثیرگذار باشند. ثانیاً مدرن بودن دولتهای آینده را با حضور در تعریف نظام بینالمللی با پذیرش قدرت فائقه آمریکا و غرب میبینند. اصلاحات در خاورمیانه اجتناب ناپذیر است. این اصلاحات در ابعاد و برنامههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و فرهنگی لاجرم و باید تحقق یابد، اما فلسفه این اصلاحات در کنترل تعاریف غرب از نظام بینالمللی و استحاله دولتها در چرخش همهجانبه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار دارد.
6ـ در جای جای خاورمیانه، از افغانستان، ترکیه تا خلیج فارس و تا شمال آفریقا، آمریکا دارای پایگاههای نظامی است. پرسش امروز سیاستمداران غربی آینده پایگاههای نظامی و اطلاعاتی آنها در این منطقه است، کنترل در این بخش از مسیر حمایت چنان باید اجرا شود که خدشهای به آن وارد نشود و حضور نظامی و اطلاعاتی غرب (آمریکا ـ اروپا) در این منطقه بصورت یک سیستم همچنان محفوظ بماند.
این بخشها که به اختصار نوشته شد، بستر تحولات در خاورمیانه امروز را نشان میدهد. در یک کلام غرب درحدود تعاریف خود از دمکراسی با مرزهای مشخص از قیامهای کنونی در جوامع عربی حمایت میکند، اما این حمایت دارای ضرایب کنترلی خاص و تعریف شدهای است که آمریکا و شرکاء اروپایی او از منافع استراتژیکی خود در خاورمیانه دنبال میکنند و در یک کلام هم حامی و هم کنترلکننده آن شدهاند.
منبع: / روزنامه / اطلاعات ۱۳۸۹/۱۲/۱۴
نویسنده : ابوالقاسم قاسم زاده
نظر شما