موضوع : پژوهش | مقاله

خاستگاه خشونت


خشونت و پرخاشگری جامعه امروز را به شدت آسیب‌پذیر کرده است. وجود پنداره‌ها، عواطف و انگیزه‌های رفتاری عوامل اصلی بروز و تشدید چنین رفتارهایی در عرصه‌های فردی و اجتماعی است. در احوال کنونی؛ حتی با نگاهی سطحی به جامعه اطراف خود مصادیق آشکار پرخاشگری و عصبانیت قابل مشاهده است. همانگونه که در یادداشت هفته گذشته سردبیر روزنامه اطلاعات به درستی آمده بود ما سخت ناشکیبا و کم طاقت هستیم و عصبیتی که در همه سطوح جامعه از خرد و کلان دیده می‌شود نشان از یک بحران است.
اما واقعاً ریشه اصلی این رفتارها در جامعه ما چیست؟ ریشه اصلی عصبانیت و پرخاشگری، تفکرات ماست؛ تفکراتی که هر لحظه رفتارهای ما را می‌سازند و ما بازیگر و فرمانبردار این تفکرات هستیم، بنابراین به نظر می‌رسد که در گام نخست باید تفکراتی را که خشم، عصبانیت و خشونت را می‌سازند به درستی بشناسیم. از دیدگاه روانشناسی، شاخص اصلی تفکرات پرخاشگرانه «تک‌بعدی» بودن است. تفکر «تک بعدی» مصداقی از رشد نیافتگی فردی و اجتماعی است، تفکر یک بعدی مانع از امکان اندیشیدن انسانها به مسائل پیرامونشان از همه ابعاد و زوایا می‌شود بنابراین دریچه نگاه صاحب این تفکر، تنگ و یک سویه می‌شود و جهل او نسبت به سایر ابعاد و زوایای پدیده‌ها، باعث می‌شود او گمان برد آنچه او می‌بیند و می‌پندارد عین حقیقت است و چیزی جز آن نیست و نباید هم باشد! این تفکر ذاتاً «عدم مشارکت» را به همراه دارد و اینچنین است که «حق» و تعبیر آن نیز، صرفاً و انحصاراً همان است که از دریچه دید آدم «یکسویه‌نگر» دیده و فهمیده می‌شود.
به همین دلیل اگر راننده‌ای حتی خیابان یکطرفه را خلاف جهت می‌آید چون «درست» را صرفاً از دیدگاه خود تعبیر می‌کند در مقابل کسی که به او حتی مودبانه اعتراض می‌کند رفتاری پرخاشگرانه و توام با عصبانیت نشان می‌دهد! او بواقع «نمی‌تواند» حق را دوجانبه و یا چندجانبه ببیند.
کسانی رفتارهای خشونت‌گرایانه و پرخاشگونه از خود نشان می‌دهند که می‌اندیشند همه چیز را می‌دانند، بنابراین لزومی برای شنیدن سخنان دیگران نمی‌بینند و به همین دلیل حقی برای سخن گفتن، به دیگران نمی‌دهند. مصداق آن معلم و یا استادی است که چون دانش خود را تمام و کمال می‌انگارد، حق سخن گفتن و اظهارنظر را به دانش‌آموزان یا دانشجویان نمی‌دهد و اینگونه است که راه خلاقیت و پیشرفت علمی مسدود می‌شود. اما این تنها بعد اول داستان است. چرا که همین نگاه یکسویه در نسل بعد ـ دانش‌آموزان و دانشجویان ـ بازتولید می‌شود و به صورت تفکر غالب درمی‌آید.
پرخاشگری چه از نوع ابزاری و چه از نوع خصمانه، نشان از این دارد که فرد پرخاشگر احترامی برای مقام انسانی فرد مقابل قائل نیست و خود را در جایگاهی می‌بیند که به طور آشکار و نهان دیگری را مورد حملات فیزیکی و یا کلامی قرار دهد. در پرخاشگری ابزاری رفتارهای پرخاشگرانه با هدف دست‌یابی به اهداف فرد پرخاشجو انجام می‌گیرد و در پرخاشگری خصمانه رفتارهای پرخاشگرانه با هدف به آرامش رسیدن فرد پرخاشجو انجام می‌گیرد به هر حال در هر دو صورت فردی که مورد پرخاشگری و خشونت قرار می‌گیرد قربانی اهداف ابزاری و یا خصمانه فرد مقابل است که این نقطه اوج خودخواهی و ندیدن کرامت و شایستگی انسانی دیگران است.
در عین حال، ممکن است در پشت پرخاشگری ابزاری و یا خصمانه، ناتوانی فرد پرخاشگر در درک فرد قربانی باشد یا فرد پرخاشگر آنقدر انباشته از عقده‌های روانی باشد که با شکستن دیگری در پی یافتن آرامش برای خود باشد. فراموش نکنیم، این تجمع عقده‌های روانی حاصل شرایط بسته و منجمدی است که در دوران پیشین زندگی فرد وجود داشته و اکنون همان فرد در تجدید آن دوران نقش آفرینی می‌کند.
در مجموع خشونت و پرخاشگری نتیجه جزم اندیشی و نداشتن انعطاف است. جزم اندیشی و تحجر، شخص را در جایگاه توهم‌آمیز انسان کامل می‌گذارد و براین اساس هر فرد یا گروهی که نقدی بر رفتارها و عملکردش وارد کند، نادان، دشمن و یا خائن می‌انگارد و مستحق رفتار تند و خشونت‌آمیز. فقط رفع چنین توهمی می‌تواند به صاحب این تفکر کمک کند تا به گفت‌وگو و تعامل با دیگرانی که متفاوت از او می‌اندیشند، وارد شود.
پرخاشگری و خشونت گاه در یک جامعه به دلیل تعبیر و برداشت ناصحیح از معنا و مفهوم «قدرت» رخ می‌دهد. به عنوان مثال بسیاری از قتل‌های ناموسی در جامعه ما ناشی از تعبیر اشتباه از «قدرت و تعصب» است. کسی که قدرت جذب و اقناع دیگرانی را ندارد که عملکردی متفاوت از او دارند، در دایره‌ای تنگ و بسته تنها امکان اعمال قدرت خود را حمله و حذف فیزیکی می‌بیند. غمگنانه باید گفت در بسیاری موارد، اساساً خشونت فیزیکی و حتی قتل، در پی برداشت‌های متوهمانه و غیرواقعی از رفتار و عملکرد افراد است. به عبارتی، فرد متعصب و پرخاشجو، در نگرشی یکسویه و کلیشه‌ای، شکلی از رفتار را در ذهن خود تصور می‌کند و آنگاه در ذهن خود آن «تصور» را به عنوان رفتار فرد دیگری به او «نسبت» می‌دهد و خود نیز آن را باور می‌کند و چون پیشاپیش راه گفت‌وگو و جستار عقلایی را درباب واقعی بودن یا توهمی بودن آن تصور، بسته است دست به رفتاری خشن و کینه‌جویانه می‌زند که اصطلاحاً‌پرخاشگری نام دارد.
کوتاه سخن، پرخاشگری و خشونت، چه در سطح خرد ـ خانه ـ و چه در سطح میانه ـ مدرسه یا دانشگاه ـ و چه در سطح کلان ـ ‌جامعه ـ تابع لاینفکی است از میزان «جزم اندیشی» و «خودمحوری» افراد. به عبارت دیگر، هرچه جامعه بازتر باشد و امکان تکثر فکری و آزاداندیشی و تضارب آرا فراهم باشد، میزان خشونت و پرخاشگری کاهش می‌یابد و هرچه جامعه بسته‌تر باشد و امکان گفت‌وگوی آزاد و تعاطی افکار فراهم نباشد، عرصه و مجال برای اعمال خشونت مهیا می‌شود. اکنون معلوم است برای کاستن از میزان فزاینده و نگران‌کننده انواع خشونت، چه باید کرد...

 

منبع: / روزنامه / اطلاعات ۱۳۸۹/۱۲/۱۵
نویسنده : غنچه راهب

نظر شما