تحلیل مشروطه با کدام رویکرد؟
عمده تحلیل هایی که از انقلاب مشروطیت صورت می گیرد، یا روشنفکر محور است و یا روحانیت محور. در این میان اغلب و حتی قریب به اتفاق تحلیل های تاریخی از مشروطه که از سوی صاحب نظران دانشگاهی مطرح می شود روشنفکرمحور است و نقش کمتری را برای عالمان دینی درنظر می گیرد. بر این مبنا تحلیل دکتر سلیم در مقاله «پیش زمینه های مشروطه خواهی» که تحلیلی دقیق و مختصر از علل برپایی مشروطه و عوامل موثر در آن است، روشنفکرمحور است. این ادعا از این جمله مقاله به خوبی آشکار است آن جا که می نویسد: «بی تردید روشنفکران و اندیشمندان دوران قاجار نقش تعیین کننده ای در بسترسازی جنبش مشروطه داشته اند».
این درحالی است که وقتی می خواهد از نقش روحانیت و علمای دینی در مشروطه یاد کند، این گونه می نویسد : «روحانیان از اولین روزها در کنار مشروطه خواهان قرار گرفتند و کوشیدند نظارتی تام بر این روند داشته باشند». چنان که از این جمله پیداست، نویسنده برای علمای دینی اساسا نقشی در بسترسازی مشروطه قائل نیست و کلمه مشروطه خواهان را بیشتر برای صنف منورالفکران و روشنفکران به کار می برد. به همین خاطر می گوید: «روحانیان از اولین روزها در کنار مشروطه خواهان قرار گرفتند». تفاوت این دو رویکرد آن است که در رویکرد روشنفکرمحور، انقلاب مشروطه که حرکتی اصلاحی و گامی برای تحول و روزآمدی ایران تلقی می شود، هم سرچشمه فکری و الگوهای آن خارج از ایران است و هم اهداف و آرمان هایی را که دنبال می کند از غرب اخذ شده است. در این نگرش انقلاب مشروطه در حقیقت حرکتی برای هم گون و هماهنگ شدن با جهان پیشرفته و تمدن غرب است که نه تنها توجهی به میراث تمدنی اسلامی ایرانی ندارد بلکه با نگاهی منفی به این میراث عظیم و گرانقدر می نگرد و حتی علت عقب ماندگی را در همین عقبه فکری جست و جو می کند. در یک کلام مشروطه در این نگاه، اصلاحاتی خارج مدار است. طبیعی است که این رویکرد، محلی برای نقش آفرینی عالمان دینی مستقر در ایران و عراق قایل نباشد و نقش آنان را در آگاه سازی، هدایت و بسیج مردم کمرنگ ببیند. متاسفانه همین نگاه و تحلیل آن گاه هم که به تبیین انقلاب اسلامی می پردازد، به بیراهه می رود و نقش دین و عالمان دینی را در آن کم رنگ می پندارد. این در حالی است که گرچه ایران عصر قاجار از لحاظ تکنیک و فن عقب افتاده بود و لذا در جنگ هایی چون جنگ با روسیه تکنیک آنان را نداشت، اما از نظر دانش دینی و سلسله فقها و علوم اسلامی، در موقعیتی قابل قبول و حتی برجسته قرار داشت. ظهور شخصیت های کم نظیری در این دوران چون شیخ انصاری، صاحب جواهر، میرزای شیرازی، سید جمال اسدآبادی، آخوند خراسانی، سید کاظم یزدی، مرحوم کمپانی، میرزای نائینی، آقاضیاء عراقی، ابوالحسن اصفهانی و.. . ، رونق حوزه های علمیه نجف و سامرا و سپس قم و تربیت ده ها عالمان بزرگ دینی و تولید آثار گرانقدر اسلامی، شاهدهایی بر این ادعاست. وجود مجتهدان متعدد در شهرهای ایران خود گواه دیگری از رونق بازار علوم اسلامی در این عصر است. حال در چنین شرایطی آیا می توان از تحلیل تحول اصلاحی بزرگی چون مشروطه سخن گفت و از علما و مراجع دینی تنها در حد همراهی و همکاری با مشروطه خواهان صحبت کرد؟! آیا در زمانی که دانش دینی و سنت فکری اسلامی در چنین مرحله ای از پویایی است، درست است که منشاء و سرچشمه اصلاح را خارج از اندیشه دینی به حساب آورد و اهداف و آرمان های آن را از بیرون گرفت؟! البته شکی نیست که بیداری و خودآگاهی ایرانیان و نارضایتی آنان از وضع خود، تحت تاثیر آشنایی و رفت و آمد آن ها با جهان غرب صورت گرفته است. اما باید این تاثیرپذیری را تنها در حد ایجاد انگیزه و حرکت قلمداد کرد و نه درحدخاستگاه فکری فرهنگی مشروطه. شکی نیست که نمی توان نقش پررنگ روشنفکران را نادیده گرفت اما باید توجه داشت که حرکت مشروطه در آغاز رنگ و بوی دینی (عدالت خواهی) داشت که با دسیسه های انگلیس و انگلوفیل ها سرنوشتی دیگر پیدا کرد.
منبع: / روزنامه / خراسان ۱۳۹۰/۵/۱۷
نویسنده : محمد علی ندائی
نظر شما