امیر کبیر پیشگام نوسازی ایران
در این نوشتار ابتدا جایگاه صدراعظم در نظام سلطنتی مطرح شده و سپس پیشگامی امیرکبیر در امر نوسازی ایران بررسی و آمده است: امیرکبیر از جمله نوگرایانی بود که می خواست با تکیه براندیشه و منابع داخلی ایران را نوسازی کند. او بر خلاف روشنفکران غربزده استقلال ایران و هویت ایرانی را در امر نوسازی مدنظر داشت و به همین خاطر ارتباط امیر کبیر با روحانیت اصیل رابطه ای دوستانه و احترام آمیز بود، چنان که امیریکی از روحانیان را به امر قضاوت تهران منصوب کرد. نویسنده در ادامه با طرح اتهام نخبه کشی که گاه از سوی برخی غربزدگان به ملت ایران نسبت داده می شود، آن را بی اساس دانسته و قتل امیر کبیر را به عوامل انگلیس و دسیسه های آنان نسبت داده است. بیان اقدامات اصلاحی امیرکبیر و نقش او که دولتش مستعجل بود، در قوام نظم ملک و ملت دیگر بخش های این مقاله است.
جایگاه صدراعظم در نظام سلطنتی
پس از ظهور اسلام، ایرانیان اداره امور کشور را از نظر اداری و دیوانی در اختیار گرفتند. از دوره عباسیان سلسله زنجیره ای از وزرای ایرانی شکل گرفت که در حفظ فرهنگ و تمدن و قومیت ایرانی و تدوین و نشر علوم در تمدن اسلامی نقش عمده ای ایفا کردند.
دیوان سامانیان به دست ابوعلی محمد بلعمی و ابوعلی جیهانی و سایر وزرای عالیقدر ایرانی ترتیب یافت، این روند در دوره غزنویان و سلجوقیان ادامه یافت و وزرایی مانند عمیدالملک کندری خراسانی، خواجه نظام الملک طوسی آن را تداوم بخشیدند. راه یافتن وزرای با تدبیر به دستگاه های حکومتی باعث شد آنان به عنوان حلقه اتصالی بین مردم و حکومت عمل کنند. از آن جا که مردم ایران سلطه بیگانگان را با اکراه می پذیرفتند و اگر سال ها طول می کشید نیروهای سلطه گر در چشم مردم ایران به عنوان غاصب دیده می شدند، حاکمان بیگانه نیز از وجود وزرای ایرانی برای ایجاد رابطه با مردم و مشروعیت بخشیدن حکومت خود استفاده می کردند. وزرای ایرانی در این میان باعث تعدیل روحیه خشونت و سخت گیری نیروهای غالب با هم وطنان خود می شدند. خواجه رشیدالدین فضل ا... همدانی وزیر باکفایت چند تن از ایلخانان مغول توانست حتی مغولان مهاجم را از اسبان سرکش به زیر کشد و خوی وحشیانه آنان را تعدیل و رخت و لباس ایرانی بر تن آنان کند.
وزرای ایرانی در دوره های بعد نیز ماموریت حفظ جان و مال اتباع ایرانی را در مقابل حکومت های خودکامه به خوبی انجام دادند و بسیاری از آنان در راستای این ماموریت جان خویش را فدا کردند.
در دوره قاجار میرزاعیسی قائم مقام و میرزاابوالقاسم قائم مقام و میرزاتقی خان امیرکبیر از جمله وزرایی بودند که در راستای توسعه سیاسی و اداری و فرهنگی ایران گام برداشتند. در این بین امیرکبیر که یکی از برجسته ترین شخصیت های قرن نوزدهم میلادی در ایران می باشد و بانی تمدن جدید به شمار می رود، تلاش زیادی برای تنظیمات و اصلاحات در ایران کرد. وی در ۱۶۴ سال پیش (۱۲۶۸ ق) مقتول شد، بیستم دی ماه ۱۲۸۹ مصادف با قتل این رجل نامدار سیاسی ایران است که اساس پیشرفت و ترقی ایران را بنیاد گذاشت.
امیرکبیر، پیشگام نوسازی ایران با تکیه بر اندیشه و امکانات داخلی
در سال های اخیر تلاش های بسیاری شده که امیرکبیر به عنوان یکی از رهبران تجددخواه و روشنفکر در ایران معرفی شود و به این وسیله در صددند که پیشینه تجددطلبی را دارای سابقه تاریخی بیشتری نشان دهند.
به نظر می رسد امیرکبیر جزو رجال نواندیشی بود که بیشتر به نوسازی در ایران می اندیشید، چرا که امیرکبیر و همفکران قبل از وی به پیشرفت و ترقی ایران با تکیه بر اندیشه ها و منابع داخلی و بومی می اندیشیدند. عباس میرزا نایب السلطنه، میرزا عیسی و میرزا ابوالقاسم قائم مقام نیز از این گروه بودند. این حرکت پس از شکست ایران در جنگ های ایران و روس آغاز شده بود و در دوره امیرکبیر با اصلاحات وی موسوم به تنظیمات ادامه یافت و با کشته شدن امیرکبیر گرچه تنظیمات آسیب دید اما روند نوسازی آسیبی ندید و ادامه یافت.
میرزا تقی خان امیرکبیر جزو روشنفکران درباری است که حق حکومت پادشاه و مزایای استبداد سلطنتی و محافظه کاری سیاسی را قبول داشت.
ویژگی های روشنفکران
از این جهت با جریان روشنفکری به معنای جدید آن همفکر نبود چون جریان روشنفکری جدید، گروهی از افرادی بودند که از طریق ارتباط با غرب و مطالعه آرا و اندیشه های غربی دارای آرا و آرزوها و ارزش های دیگری شده بودند و جهان بینی آنان با جهان بینی امیرکبیر متفاوت بود، آنان به حق حکومت شاه پایبند نبودند بلکه از اصول لیبرالیسم، ناسیونالیزم و حتی سوسیالیزم دفاع می کردند به این خاطر قرار دادن امیرکبیر در این جریان از نظر تاریخی صحیح نمی باشد چون گروه جدید نه تاریخ را نمایش اراده خداوند می دانستند و آن گونه که وقایع نگاران درباری می نوشتند تاریخ را داستان ظهور و سقوط حکومت ها تلقی می کردند.
روشنفکران جدید به نوعی از خودباختگی در مقابل فرهنگ و تمدن غربی دچار شدند. این غرب زدگی باعث گردید افرادی از این گروه مانند میرزاحسین خان سپهسالار و میرزا ملکم خان ارمنی و میرزا فتحعلی آخوندزاده، اعتقاد پیدا کنند برای پیشرفت ایران باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی مآب شویم و میرزا ملکم خان در دفتر تنظیمات یا کتابچه غیبی خود در صدد بر آمد سازمان کشوری و لشکری به سبک غربی را تنها راه اصلاح و ترقی کشور معرفی کند و با بیان مغایرت های اصول حکومتی ایران با نظم فرنگی تلاش نمود سنگ بنای تغییرات در سیستم اداری را بر مبنای شکل غربی آن آغاز نماید در حالی که امیرکبیر حتی به اقرار اروپاییان از جمله نیکی کدی بر اهمیت توسعه استقلال ایران و قطع وابستگی کامل فکر می کرد.
اتهام نخبه کشی از سوی مورخان انگلیسی مطرح شده است
سوالی که در سال های اخیر در جامعه ما مطرح شده و برخی به دنبال پاسخگویی به آن بوده اند، متهم کردن جامعه ایران به نخبه کشی است، این بحث ضمن آن که اهانتی بزرگ به ملت ایران محسوب می شود، در سال های اخیر به دلایل سیاسی مطرح شده و این سخنی است که مورخان انگلیسی از جمله واتسن آن را ذکر کرده است. در تاریخ ایران وزرای نامداری جان خود را از دست داده اند اما هیچ کدام از این بزرگان را جامعه ایران مقتول نساخت بلکه اگر با دقت اوراق تاریخ را بررسی نماییم، علت مرگ مشکوک و مرموز بسیاری از رجال برجسته ایران آشکار خواهد شد. سوالاتی که شاید جوابی برای بسیاری از آن ها به دست نیاید از جمله آن که چه طور شد یک جاسوسه انگلیسی به نام ستاره در هندوستان در کنار نادرشاه افشار قرار گرفت و شب قتل نادر به روایتی همبستر نادر بود؟ چرا در آستانه فتح هرات عباس میرزا نایب السلطنه در سن ۴۸ سالگی در عین صحت و سلامتی به طرز مرموزی در شهر مشهد فوت می نماید؟ نقش دکتر کورمیک پزشک انگلیسی عباس میرزا چه بود؟ چه کسانی میرزا ابوالقاسم قائم مقام وزیر مدبر و با هوش و صدراعظم دانا و وطن دوست ایران را سد راه خود می دیدند و وی را از بین بردند؟ نقش انگلیسی ها در ماجرای قتل امیرکبیر چه بود؟ و عجیب است که واتسن مورخ و منشی سفارت انگلیس که معاصر با امیر کبیر بود و در تهران به سر می برد درباره مرگ امیر کبیر می نویسد: این برگزیده الهی موجودیت خود را وقف سعادت و ترقی آن ملت می کند ولی ملت قدر خدمات او را درک نمی کنند، فداکاری او را نمی فهمند او را گرفته و می کشند و خودشان را بیچاره و بدبخت می کنند و در ادامه می نویسد: اینک ملاحظه می کنید که با دست خود ایرانی مردی که برای احیاء ملت ایران آن همه تلاش می نمود به خون خود غلتید (واتسن- تاریخ قاجاریه) در این بیانات یک اشتباه وجود دارد و آن این که امیرکبیر را ایرانیان نکشتند بلکه دسایس اجنبی او را از پای درآورد (مکی، ۱۳۶۴: ۲۹ )
ملت حق شناس ایران همیشه قدردان ارزش و منزلت بزرگان خود بوده است و آنان را بزرگ داشته است، این که واتسن می خواهد ملت ایران را منحصرا مسئول قتل امیر جلوه دهد درست نیست بلکه عامل قوی در قتل این نخبه ایرانی سیاست خارجی ها بود که مقدمات زوال و سقوط وی را فراهم ساخت.
قتل امیرکبیر توطئه انگلیس بود
عزل امیرکبیر و قتل او یکی از رذیلانه ترین و نفرت انگیزترین جنایاتی بود که عاملان سرمایه های انگلیس در حق یکی از برجسته ترین رجال ملی ایران روا داشتند، علت این امر نیز روشن بود، امیر کبیر کلیه کوشش های عاملان بریتانیا را در ایران از نظر منافع ملت ایران ارزیابی می کرد... او بر این باور بود که ایران نباید بازار فروش کالاهای خارجی شود و اساس اقتصاد کشور باید آن چنان بنا گردد که تهیه این کالاها در داخل ایران مقدور باشد. او به روشنی دریافته بود که سرمایه گذاری خارجی و نفوذ سرمایه های بیگانه در اقتصاد کشور و دادن امتیازات به قدرت های بیگانه عواقب بسیار وحشتناکی برای جامعه ایران و نسل های آینده در بر خواهد داشت، لذا در مقابل توطئه های بریتانیا و عمال داخلی اش سرسختانه به مقاومت و مقابله پرداخت (وطن خواه، ۱۳۸۰: ۲۱۷ )
شکست امیر و قتل وی تلاش یک دولت مرد ارزنده ملی در آخرین مراحل امکان پذیری و واپسین فرصت تاریخی به منظور نیل به یک جامعه متحول و پویا را عقیم ساخت و نیز جنایتی فراموش نشدنی بر کتاب جنایات بریتانیا افزود (مهدی بهار، ۱۳۴۴: ۴۵۹ )
با این تفاسیر چگونه ممکن است نظر واتسن و پیروان او را پذیرفت که امیر کبیر با حمایت وسیعی که مردم از صدراعظم خود به عمل آوردند توسط هم میهنان خود به قتل برسد؟
دولت های استعمارگر آن زمان (روس و انگلیس) اهدافی را در ایران دنبال می کردند، انگلیس می خواست ایران ضعیف باشد تا هندوستان در تصرف آنان به خطر نیفتد و روسیه می خواست ایران فقیر و گرسنه باشد تا بتواند آن را ضمیمه مستعمرات خود کند، روی کارآمدن مردانی کاردان مانند امیرکبیر که ایران را از مرز ترکیه تا سرحد هندوستان تحت نظم درآورده بود می توانست ایران را از وضع فلاکت بار آن زمان نجات دهد تا برای زندگی در جهان جدید خود را مجهز سازد به همین جهت امیر کبیر به نهضت اصلاحات اجتماعی و علمی و فرهنگی روی آورد که بانی و باعث تحولات مهمی در زمان خود و روزگار بعد از خویش گردید.
اصلاحات امیرکبیر
امیر کبیر در زمینه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و نظامی اصلاحاتی را انجام داد که می توان آن ها را از نظر سیاست داخلی و خارجی تقسیم بندی نمود، در زمینه سیاست داخلی، به وجود آوردن تمرکز و ایجاد دولت متمرکز و از بین بردن ملوک الطوایفی و حکومت های محلی در ایران، تنظیم بودجه و ایجاد تعادل بین درآمدها و هزینه دولت، تشکیل سپاه منظم، بسط معارف و علوم جدید از طریق تشکیل دارالفنون، کوتاه کردن دست درباریان از امور حکومتی و در زمینه سیاست خارجی این اصلاحات صورت گرفت: برقراری روابط دوستی و احترام آمیز با دولت ها، از بین بردن قراردادهایی که بر دولت ایران تحمیل شده بود، جلوگیری از نفوذ سفارتخانه ها و کشورهای دیگر در ایران، برانداختن بیگانه پرستی و خدمتگزاری به بیگانه در دستگاه حکومتی ایران که هرکدام از این اقدامات به ویژه نقشه تقویت قشون ایران و استرداد اراضی از دست رفته زنگ خطری برای دولت های استعماری روس و انگلیس بود و کوشید تا اصلاحاتی را در جهت خوداتکایی انجام دهد و اصلاحات را از بالا آغاز کند. وی درصدد بود با خردمندانه نمودن کانون کشور، پیشرفت ها را تشویق کند اما اصلاحات وی همراه با یک موج اجتماعی و یا حرکتی در ابعاد مختلف اجتماع نبود بلکه بیشتر براساس تشخیص یک زمامدار از موقعیت اجتماعی خویش بود. بنابراین موفقیت آمیز نبود، اصلاحات چون از بالا صورت گرفت توده های مردم را کمتر در برگرفت.
اهداف و اصلاحات امیر کبیر
به نظر می رسد اصلاحات امیرکبیر بیشتر به این منظور بود که کار سازمان های موجود را بهتر کند نه این که وظایف آن ها را تغییر دهد و یا سازمان های جدیدی پدید آورد و حتی تنها هدف امیرکبیر از اصلاحات پیشبرد دولت را به پایه ای که بتواند زندگی ملت را به نحو موثری زیر نظارت بگیرد می دانند (ورهرام، ۱۳۶۹: ۱۶۶) حتی برخی اعتقاد دارند اصلاحات امیر کبیر کوتاه مدت بود چون وی سه سال بیشتر وزارت نکرد و با فوت وی از بین رفت (آدمیت ۱۳۶۳: ۳۸۸) اقدامات اصلاحی امیرکبیر چون با تکیه بر نوع حکومت استبداد منور بود. با موفقیت همراه نشد او نتوانست قدرت را کاملا به دست آورد چون تصمیم گیری نهایی با شاه بود، نیکی کدی می نویسد: امیر کبیر اهمیت توسعه استقلال ایران و قطع وابستگی آن به انگلستان و روسیه را دریافته بود و در این راستا عمل می کرد. (کمبریج، ۱۳۸۷: ۲۳۸) سرانجام نیروی مخالفان که بر نیروی خارجی متکی بود و بر نیروی امیر برتری داشت وی را از پای درآورد و چون ناصرالدین شاه ترجیح می داد که ایران خراب شود ولی جلوی عیاشی و خوشگذرانی های وی گرفته نشود، نمی توانست محدودیت هایی را که صدراعظم برای وی به وجود آورده بود تحمل کند درصدد قتل امیر برآمد و باید گفت: کسانی که برای خود زندگی می کنند می میرند و آ ن ها که در راه وطن جان می سپارند زنده و جاوید می باشند.
امیرکبیر و روحانیت
اکثر کتاب هایی که در دوره پهلوی و سال های اخیر چاپ و منتشر شده اند به گونه ای تلاش دارند که اصلاحات امیرکبیر را در راستای گم کردن نفوذ روحانیت توجیه نمایند و از این وجود اختلاف بین روحانیت و امیرکبیر را نشان دهند، درحالی که منابع و اسناد تاریخی نشان می دهند که امیر ذاتا هیچ گونه مخالفتی با علما نداشت و نسبت به علمای مذهبی احترام کامل و لازم را مبذول می کرد، اختلاف ایشان با سیدابوالقاسم امام جمعه به خاطر وابستگی هایی بود که امام جمعه با دربار داشت روحانیون مستقل و قشرهای بالای روحانیت که اکثر آنان را تشکیل می دادند در همکاری و همگامی با امیرکبیر قرار داشتند، چرا که روحانیت با نفوذ فرهنگ غربی و منافع اقتصادی و سیاسی بیگانگان در ایران مخالف بودند و از این جهت با امیرکبیر هم فکر و هم عقیده بودند امیرکبیر با علمای عامل که راه شرع را می شناختند و به وظیفه شان می پرداختند نظر ارادت داشت (جابر اصفهانی، ۱۳۷۷: ۵۷۱) رابطه ایشان با روحانیت اصیل و راستین بسیار خوب و حسنه بود و روحانی مورد اعتماد ایشان در تهران مرحوم شیخ عبدالحسین تهرانی بود که امیر منصب قضا را در پایتخت به ایشان سپرد (موسی نجفی، ۱۳۸۱: ۱۲۴) شیخ عبدالحسین از علما و فضلای عالم بود که امیرکبیر شخصا به منزل محقرانه ایشان وارد شد و ایشان را به عنوان مشاور و وکیل و وصی خود انتخاب کرد.
حسرت ناصرالدین از قتل امیر
چهره امیرکبیر در تاریخ ایران آن قدر برجسته است که حتی ناصرالدین شاه قاجار بارها اظهار پشیمانی کرد. وی وقتی به فرزندش سفارش امیر نظام گروسی را نوشت خاطرنشان ساخت «قدر نوکر خوب را بدان من چهل سال است بعد از امیر، خواستم از چوب آدم بتراشم و نتوانستم، شاه به تحسر قتل او دوشنبه ها را تعطیل قرار داد(جابری اصفهانی، ۱۳۷۷: ۵۷۳) میرزا حسن خان اعتمادالسلطنه مولف صدرالتواریخ و فرزند حاج علی خان قاتل امیرکبیر می نویسد: در عهد امیر چنان نظمی به کار بود که گرگان را از گوسفندان هراس بود و جمیع رعایا به بودن امیر راضی بودند ولی اعیان مملکت چون مجال تعدی و خودسری نداشتند به عزل او کوشش نمودند و به مقصد رسیدند و آخر همه پشیمان شده قدر و مرتبه امیر را شناختند که بقا و دوام او باعث نظام ملک و ملت بود (اعتمادالسلطنه، ۱۳۴۹: ۲۳۰)
منابع و مآخذ:
۱- اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان: صدرالتواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، انتشارات وحید، ۱۳۴۹
۲- مکی، حسین، زندگانی میرزا تقی خان امیرکبیر، چاپ هفتم، انتشارات ایران، ۱۳۶۴
۳- موسی نجفی و موسی فقیه حقانی: تاریخ تحولات سیاسی ایران، انتشارات تاریخ معاصر، ۱۳۸۱، تهران
۴- مهدی بهار، میراث خوار استعمار، ۱۳۴۴، تهران
۵- آدمیت، فریدون، امیرکبیر و ایران، تهران، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۳
۶- پیترآوری: تاریخ قاجار، کمبریج، مقاله نیکی کدی، ترجمه مرتضی، ثاقب فر، ۱۳۸۷
۷- ورهرام، غلامرضا: تاریخ سیاسی و سازمان های اجتماعی ایران در عصر قاجار انتشارات معین ۱۳۶۹
۸- جابری اصفهانی: میرزا حسن خان: آگهی شهان از کار جهان، به کوشش رسول جعفریان، نشریه میراث اسلامی ایران، دفتر هفتم، کتابخانه آیت ا... مرعشی، قم
9- وطن خواه، مصطفی: موانع تاریخی توسعه نیافتگی در ایران، انتشارات وزارت فرهنگ وارشاداسلامی1380
منبع: / روزنامه / خراسان ۱۳۸۹/۱۰/۲۰
هانویسنده : عباس سرافرازی
نظر شما