موضوع : پژوهش | مقاله

پیروزی عقل

 

آگاهی اروپایی با بحث و جدل آزاد در میدان‌ها و خیابان‌ها و شهادت سقراط در راه عقل، آغاز گشت. از آن پس فلاسفه دیگر نیز عقل ویژه آن زمان را راهنمای خویش قرار دادند عقلی که بیشتر معنای فهم و شعور داشت، خدایان اسطوره‌ای را نمی‌پذیرفت، جهل را عین پستی می‌دانست و خواهان شناخت ذات و کشف جهان شعور بود و انسان را در رأس همه قضایای خویش قرار می‌داد تا آغازگر عصر روشنایی باشد. پس از سقراط، ارسطو ماموریت راهبری عقل را به عهده گرفت و عقل را در طبیعت قرار داد. او تبلور موجودات را در صورت دید و مبحث ویژه‌ای را در منطق برای صورت، که والاترین فرآورده عقل است اختصاص داد. رواقیان نیز طبیعت را عاقل یافتند و حکیم را کسی دانستند که زندگی او با طبیعت یا عقل همخوانی داشته باشد. با پیدایش مسیحیت عقل برای تثبیت سلطه خویش در برابر اشراقیات نوین و آنچه را که سلطه موجود، خواهان مسلم شدن آنها بود، ایستادگی کرد و در طول سده نخست تا سده هفتم میلادی بیشتر جنبش‌های آزادی‌خواه درون کلیسا زیر پرچم عقل راه افتادند و به نام نامی عقل اعلام نمودند که راه دیگری هم، جدای از راه رسمی‌ای که ابهام و ساخت و پاخت بر آن غلبه دارد، وجود دارد.
در این راستا «آریوس» الوهیت مسیح را منکر شد و طبیعت یکسانی را که همان طبیعت انسانی است برای مسیح قائل گشت و پیلاژ اعلام نمود آزادی انسان در پرتو نعمتی به نام عقل نیاز به کمک فراتر از انسان ندارد. فراموش نکنیم که در این دوره از تاریخ، عقل، عقل نظری ناب نیست زیرا این یکی از دستاوردهای فلسفه نوین است. در این دوره عقل، فهم و شعور و رد تناقض و دوری از تقلید و گریز از پیروی از سلطه و اعلام حق، حتی اگر همه در پنهان ساختن و انکار آن دست به یکی کنند.
در این دوره عقل با رد اقانیم سه‌گانه و کرنش نکردن در برابر شمایل و تندیس‌ها سلطه خویش را بیشتر ساخت. از آن پس هیچ عصری از عصرهای نخستین مسیحی خالی از انقلاب علیه شیوه رسمی به اسم عقل علمی یا سیاسی یا اجتماعی نبود. ردکردن و نپذیرفتن به معنای خردورزی و آگاهی و ادراک، همه از نمودهای عقل بود.
پس از آنکه نیاکان مسیحی در سده‌های نخستین با به کار‌گیری فلسفه افلاطون و فرهنگ یونانی به ترویج مسیحیت پرداختند در سده‌های هشتم تا چهاردهم در پرتو شماری از عوامل وارداتی مانند کشف دگرباره ارسطو و کنار گذاشتن افلاطون پس از پایان ماموریتش در شکل‌گیری عقاید نخستین مسیحیت و شرح آثار ارسطو به وسیله یکی از اندیشمندان رویکرد عقل‌گرایانه درون جریان‌های مسیحی، جان تازه‌ای یافت و اندیشمندانی چون دینیز با پژوهش در مورد واژه و زبان، اندیشگی را تا مرز استدلال پیش بردند و آریژن به مقایسه فلسفه و دین پرداخت و این امکان را که عقل می‌تواند پشتوانه ایمان باشد، ترویج داد و اندیشمندان دیگر تلاش کردند تا ایمان، براساس عقل توجیه شود. در چنین شرایطی ترجمه فلسفه اسلامی ـ که نمونه‌ای از عقلانی ساختن ایمان بود ـ آغاز گشت و به رویکرد عقل‌گرایانه نیرو بخشید. آرام آرام ابن‌رشدی‌های لاتینی با باورهای ویژه خویش چون نظریه تأویل و قدیمی بودن جهان و انکار حشر اجساد و انکار علم خدا به جزئیات، وارد کارزار شدند و کلیسا را چنان ترسی فراگرفت که فلسفه اسلامی برای مسیحیان نمونه بارز کفر و الحاد قلمداد شد و هواداران این فلسفه به محاکم تفتیش عقاید احضار شدند.
اگرچه جنبش‌های اصلاح‌طلب دینی به اسم ایمان صورت گرفت و سلطه‌گری را به نام آزادی رد کرد و برخی مسیحیان، به خاطر پذیرش زندگی این دنیایی کشیشی و عزلت را رها ساختند و در پرتو وجود قومیت‌ها کتاب مقدس به زبان‌های گوناگون ترجمه شد اما آزادی تفسیر کتاب مقدس و ارائه تفسیرهای متفاوت از آن در پرتو عقل صورت پذیرفت و اگرچه رویکرد انسانی به اسم آزادی، انسان و عدالت اجتماعی پا گرفت اما عقل آن جوهر انسانی‌ای بود که انسان به وسیله آن می‌توانست جایگاه خود را در جهان درک کند و به جایی برسد که هر چه کهنه است به تبع نقد بسپارد و احساس کند گفته‌های پیشینیان نیازمند بازنگری است. پتروس راموس و مونتنی، آرای پیشینیان را با تکیه بر عقل رد کردند و شماری از فلاسفه به مخالفت با میراث کهن پرداختند که پیشاپیش همه آنها «جوردانو برونو» بود که روح عصر رنسانس را نمایندگی می‌کرد عصری که در آن علم جان گرفت تا فهم واقعیت‌ها را بر پایه‌های تئوریک نوین بنا سازد.
از آن پس تئوری از واقعیت‌ها برداشت می‌شد و با تجربه صحت و سقم آن تایید می‌گشت. پس از جوردانو، گالیله به کمک علم تازه جان گرفته، شتافت و طبیعت را به شکل ریاضی تحلیل کرد، طبیعت در سایه او و دیگر اندیشمندان به علمی نظری علیه جهان اشباح و اوهام و علل مجهول تبدیل گشت و بار دیگر میراث کهن به سبب اینکه بی‌چون و چرا پیروی می‌شد زیر سوال رفت، وضوح و تمییز دو شاخص درستی هر حقیقت گشت و عقل تنها چیزی قلمداد شد که «به شکل عادلانه بین مردم تقسیم شده است» و با نور فطری خویش بر تاریکی‌های اوهام و خرافه پرتو می‌افکند تا آنها را از جهان اندیشه بزداید. هندسه پیشین به هندسه تحلیلی و سطح و حجم به نشانه‌هایی تبدیل شدند و این بار انسان نه‌تنها حیوانی سخنگو بلکه، اندیشه‌ورزی سخنگو گشت که به شناخت و ساماندهی اطراف خویش می‌پردازد تا بر آنها سیطره یابد.
عقل پس از درنوردیدن حوزه ریاضیات و فیزیک این‌بار به شکل جدی‌تر از پیش وارد حوزه سیاست و جامعه و تاریخ گشت و ماموریت چنین کاری را اسپینوزا اندیشمند بزرگ عصر روشنگری به‌عهده گرفت. اسپینوزا تنها دکارتی‌ای بود که توانست شیوه دکارت را به شکل ریشه‌ای در حوزه‌هایی پیش ببرد که دکارت پیش نبرده بود. او این شیوه را تا دین رسمی کتب مقدس، کنیسه‌ها و عقاید و تاریخ بنی‌اسرائیل پیش نبرده بود. او آزادی اندیشه را که تبلور والای عقل است در تعارض با ایمان نمی‌دید. اسپینوزا ایمانی را که بر پایه بحث آزاد بنا شود به مراتب بهتر از ایمانی می‌دانست که براساس عادت و تقلید کورکورانه بنا شده است چراکه تنها در پرتو آزادی اندیشه است که خس و خاشاک ـ ناشی از منافع طبقاتی و شخصی ـ وارد شده به ایمان را، می‌توان زدود.
نبود آزادی اندیشه آرام‌آرام تقوا را از بین می‌برد و ایمان را به بت‌پرستی یا طاغوت‌پرستی مبدل می‌سازد تنها ابزار مبارزه با خرافه و اوهام این دو بازدارنده شکوفایی عقل، آزادی اندیشه است. خرافه و اوهام زاییده ترس و ضعف اراده‌اند و آزادی اندیشه این دو را از بین می‌برد و دین را که قربانی این دو شده است، نجات می‌دهد. حکومت‌ها نیز باید بپذیرند که آزادی اندیشه به سود آنهاست زیرا شرط تحقق امنیت داخلی است بنابراین آزادی اندیشه پشتوانه رأی همگانی و در واقع چشم و گوش دولت به ویژه در امور داخلی کشور است بدین وسیله اسپینوزا خواهان نفوذ عقل در همه حوزه‌ها شد و به باور او تنها در صورت‌پذیری چنین امری عقل به پیروزی کامل خواهد رسید.

* دکتر حسن الحنفی یکی از پژوهشگران و اندیشمندان معاصر مصری است که آثار فراوان بنامی در حوزه اندیشه دارد. کتاب «جستارهایی در اندیشه غربی» یکی از آثار اوست و مقاله حاضر برگرفته از این کتاب است.


منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۱۰/۰۲
مترجم : سید‌محمد آل‌مهدی
نویسنده : حسن الحنفی

نظر شما