موضوع : پژوهش | مقاله

تروتسکی و استالینیسم (1)

تفسیر تروتسکی از معنای تاریخی استالینیسم، طی یک دوران 20‌ساله مبارزه سیاسی عملی علیه آن تکامل یافت. این تفسیر، تا به امروز منسجم‌ترین و متکامل‌ترین نحوه نظریه‌پردازی در پیوند با پدیده استالینیسم در سنت مارکسیستی است. اندیشه و عقاید تروتسکی را که در جریان برخورد با رویدادها و تناقضات مهم و اساسی آن سال‌ها تکامل یافت، می‌توان برای سادگی به سه مرحله اساسی تقسیم‌بندی کرد. تاریخچه نوشته‌های اولیه تروتسکی درباره این موضوع به مبارزات درونی حزب کمونیست شوروی که پس از جنگ داخلی آغاز شد، برمی‌گردد. در آن نوشته‌ها ما به واژه استالینیسم برنمی‌خوریم. تمرکز بر واژه «بوروکراتیسم» است، که در آن ایام در حزب رایج بود. کتاب «مشی نوین» (1923)، کلیدی‌ترین نوشته این دوره است. در این کتاب، تروتسکی به ادامه کار لنین در اواخر عمرش می‌پردازد. بحث لنین این بود که بوروکراتیسم در دو عامل اساسی ریشه دارد: اولا، در فقدان فرهنگ توده‌های روسی، چه روستایی و چه شهری، که آنان را از استعدادهای لازم برای اداره صحیح کشور در دوره پس از جنگ محروم ساخته بود، ثانیا، در ماهیت خرده کالایی و معیشتی اقتصاد کشاورزی، با پراکندگی گسترده تولیدکنندگان اولیه، که تمرکز بیش از حد و اجتناب‌ناپذیر دستگاه دولتی را در روسیه موجب شده بود. تروتسکی عامل سومی هم افزود: تضاد اجتناب‌ناپذیر بین منافع فوری و درازمدت طبقه کارگر در بحبوحه کمبود‌ها و نیازهای مبرم دوران سازندگی بعد از جنگ.
اما، مهم‌تر اینکه او تاکید می‌ورزید، بورکراتیسم «نه فقط مجموعه عادات ناپسند صاحب‌منصبان»، بلکه، یک «پدیده اجتماعی- نظام معینی از اداره افراد و اشیا» است. جایگاه اصلی این پدیده دستگاه دولتی بود، لیکن این دستگاه با جذب «کمیت قابل ملاحظه‌ای از فعال‌ترین اعضای حزب» بر خود حزب بلشویک نیز اثر می‌گذاشت. نتیجه این آلودگی عبارت بود از تسلط فزاینده دستگاه مرکزی در داخل حزب که از طریق سیستم انتضابی عمل می‌کرد، مانع از مباحثات دموکراتیک می‌شد و گارد قدیمی حزب را از صفوف حزبی و اعضای جوان‌تر جدا می‌ساخت. این تحولات، خطر «انحطاط بوروکراتیک» خود گارد قدیمی را مطرح ساخت. بدین ترتیب، از نظر تروتسکی، بورکراتیسم صرفا «بقایای به جا مانده از رژیم پیشین، بقایایی در حال زوال، نبود بلکه برعکس، اساسا یک پدیده نوظهور است که از وظایف جدید، عملکردهای جدید، مشکلات جدید و اشتباهات جدید حزب ناشی می‌شود». در اینجا تروتسکی به روشنی از تحلیل لنین فراتر می‌رود.

شکست اپوزیسیون چپ
قبل از پیروزی دارودسته استالین در درون حزب کمونیست شوروی، «مشی نوین»، خطر بوروکراتیسم را هشدار داده بود. پس از این پیروزی و در اواخر دهه 1920، نوشته‌های تروتسکی معرف کوششی است در جهت ارائه یک بیان همه جانبه‌تر و کامل‌تر از پدیده مزبور. احتمالا کتاب «بین‌الملل سوم پس از لنین» (1928)، مهم‌ترین نوشته تروتسکی در ارائه نظریاتش در مرحله دوم تکامل اندیشه او است. در این نوشته، وی شکست اپوزیسیون چپ در داخل روسیه را که پیروزی داخلی رژیم بوروکراتیک را محرز کرد، ناشی از افول مبارزات طبقاتی در سطح جهانی می‌داند. مهم‌ترین آنها، فاجعه شکست انقلاب‌های آلمان در سال 1923 و چین در سال 1927 در مرزهای غربی و شرقی اتحاد شوروی بود. ترجمان تغییر در موازنه نیروهای طبقاتی در سطح جهانی به نفع سرمایه همانا افزایش اجتناب‌ناپذیر فشارهای طبقات غیرپرولتری در درون خود حزب بلشویک در روسیه را موجب گردید. ناتوانی جناح استالین در اجرای یک سیاست صنعتی کردن سریع در شوروی، که می‌توانست به تقویت وزنه پرولتاریای شوروی بینجامد، به نوبه خود این مشکل را تشدید کرد.
پس از آنکه نتایج نخستین برنامه پنج‌ساله ظاهر شد، تروتسکی نظریه خود را بدین صورت تعدیل کرد که «اشرافیت کارگری» جدیدی که توسط استخانویسم ایجاد شده و بر فراز توده‌های کارگر قرار گرفته، به‌طور عینی به مثابه پایگاه حمایت رژیم بوروکراتیک در درون حزب عمل می‌کند. جناح استالین، که پیروزیش را مدیون شعار سوسیال- پاتریوتیک «سوسیالیسم در یک کشور» بود، هنوز توسط تروتسکی به منزله جناح مرکز- مابین جناح راست (بوخارین، رایکف، و تومسکی) و جناح چپ و مخلوق دستگاه دائمی حزب کمونیست شوروی ارزیابی می‌شد. تروتسکی در اتوبیوگرافی خود به‌نام «زندگی من» (1929)، مکانیسم‌های اجتماعی- روانی‌ای را که باعث تبدیل بسیاری از انقلابیان 1917 به کارگزاران این رژیم شده ترسیم می‌کند- «رها شدن بی‌فرهنگان درون بلشویک‌ها».
او نشان می‌دهد که به دنبال فروکش شور انقلابی توده‌های قیام‌کننده پس از پایان جنگ داخلی و بروز خستگی، فرسودگی و بی‌تفاوتی، دوره‌ای از یک «ارتجاع اجتماعی» تعمیم یافته در اتحاد شوروی ایجاد می‌گردد. تروتسکی در مقالات بعدی که در رابطه با سیاست صنعتی کردن استالین نوشت، واژه «جناح مرکز» را به مقوله گسترده سنتریسم استالینستی تعمیم داد. وی چنین استدلال می‌کرد که هر چند سنتریسم در درون جنبش کارگری در کشورهای سرمایه‌داری پدیده‌ای است ذاتا ناپایدار، در نیمه راه اصلاحات و انقلاب که در اثر فشار توده‌ها از راست به چپ یا برعکس در نوسان است، لیکن در روسیه می‌تواند پایه‌های مادی با دوامی در درون بوروکراسی دولت نوین کارگری کسب کند. زیگزاک‌های سیاست‌های استالین چه در داخل و چه در خارج، از خوشنود ساختن کولاک‌ها گرفته تا جنگ همه جانبه علیه آنها، از سازش طبقاتی تا سیاست‌های ماورای چپ بین‌الملل سوم، همگی بیان منطقی این خصلت سنتریستی رژیم او بودند، رژیمی که دستخوش فشارهای طبقاتی متضاد و سنجیده‌ای بود اما در هر حال، عرصه عملکرد تعیین‌کننده این فشارها نه حیطه ملی، بلکه صحنه بین‌المللی بود.

چهار تز اساسی
تفسیر تروتسکی از استالینیسم، که تا این زمان هنوز از بسیاری جهات پراکنده و تجربی بود، از سال 1932 به بعد منسجم و قطعی گردید. دلیل آن، البته، پیروزی نازیسم در آلمان بود. این رویداد تاریخی تروتسکی را متقاعد ساخت که کمینترن – که او برای تصحیح مشی سیاسی آن تا آخرین لحظه و با تمام قوا مبارزه کرده بود- و همراه با آن، حزب کمونیست استالینیستی شده شوروی، دیگر غیرقابل اصلاح‌اند. بدین ترتیب، تصمیم به بنیاد یک بین‌الملل جدید انگیزه مستقیم رویارویی وی با مسئله ماهیت استالینیسم بود، که اکنون نه چون در گذشته به مثابه مسئله‌ای در میان بسیاری مسائل دیگر مورد بحث، بلکه برای نخستین بار خود به موضوع مستقیم تفسیر تئوریک گسترده‌ای تبدیل شده بود. نوشته بسیار حائز اهمیت «ماهیت طبقاتی دولت شوروی» (1933)، که تقریبا تمام مواضع اساسی اندیشه بالغ تروتسکی در رابطه با استالینیسم را در بر دارد، طی چند ماه پس از به قدرت رسیدن هیتلر به رشته تحریر درآمد. در این نوشته وی چهار تز اساسی را مطرح می‌سازد که تا آخرین روزهای حیاتش ارکان مواضع وی را تشکیل می‌دادند.

ادامه دارد ...


منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۱۰/۰۲
نویسنده : پری اندرسن
مترجم : خسرو امینی

نظر شما