تروتسکی و استالینیسم (3)
40 سال بعد، ما هنوز فقط چند ساعتی از یک زندگانی را پشت سرگذاردهایم. آیا این ساعاتی که در واقع بسیار طولانی به نظر رسید دلایلی به دست میدهند که ما قضاوت اصلی تروتسکی را مورد سوال قرار دهیم؟ امروزه، چشمانداز کلی وی از استالینیسم را باید چگونه مورد ارزیابی قرار داد؟ میتوان گفت، مزیت تفسیر تروتسکی دارای سه جنبه است. اولا، از پدیده استالینیسم برای یک دوران گذرای تاریخی طولانی نظریهای به دست میدهد که با مقولات اساسی مارکسیسم کلاسیک منطبق است. تروتسکی در هر مرحله از بررسی ماهیت بوروکراسی شوروی سعی بر آن داشته است که منطق توالی وجوه تولید وگذار هر یک به دیگری و قدرتهای طبقاتی و رژیمهای سیاسی مترادف با آن را که از مارکس انگلس و لنین به ارث برده بود، در نظر بگیرد. ار اینرو، او اصرار بر آن داشت که برای تعیین رابطه بوروکراسی و طبقه کارگر بهترین مشاهده همانا مقایسه آن با رابطه مشابه و قدیمی بین حکومت مطلقه با اشراف، یا فاشیسم با بورژوازی است، همانطور که سرنگونی آتی بوروکراسی بیشتر مشابه انقلابات سیاسی 1830 و 1848 خواهد بود و نه یک 1789 جدید. و از آنجایی که وی توانست پیدایش و استحکام استالینیسم را در یک مقیاس تاریخی با این خصائل دورانی متصور شود، از تفسیرهای شتابزده روزنامهنگارانه و ملغمههای مندرآوردی نظیر طبقه جدید یا وجه تولیدی جدید بیپایه در ماتریالیسم تاریخی که واکنش بسیاری از معاصران او را نشانه میزد، اجتناب ورزید.
ثانیا غنای سوسیولوژیک و عمق بررسی تروتسکی از اتحاد شوروی تحت سلطه استالین در ادبیات چپ همتای دیگری ندارد. کتاب «روسیه به کدام سو میرود؟» تا به امروز، همچنان یک شاهکار در رابطه با این موضوع است که در کنار آن مجموعه نوشتههای کائوتسکی یا شاختمن، کتب بارنهایم، ریزی یا کلیف بهطرز کاملا مشهودی کممایه به نظر میآیند. بعد از مرگ تروتسکی، قدمهای مهم بعدی در تحلیل دقیق تجربی از جامعه شوروی عمدتا توسط محققان حرفهای که بعد از جنگ جهانی دوم در انستیتوهای شورویشناسی به تحقیق مشغول بودهاند، نظیر نوو، دگبی، کار، دیویس هاف، لین و دیگران انجام شده است. نتایج تحقیقات آنها نهتنها در تضاد با نظریه تروتسکی قرار نگرفتهاند، بلکه با ارائه اطلاعات بسیار غنیتری از ساختار درونی اقتصاد و بوروکراسی شوروی، بیآنکه نظیر تروتسکی نظریهای منسجم ارائه دهند، در اساس نظریه وی را بسط داده و غنیتر ساختهاند. عظیمترین کار تاریخی بر سر مسئله سرنوشت انقلاب، نوشتههای ایزاک دویچر هستند که آنها نیز عمیقا از تئوری تروتسکی الهام گرفتهاند.
ثالثا، تفسیر تروتسکی از استالینیسم، به خاطر تعادل سیاسی موضعاش- به خاطر گردن ننهادن نه به پرسش آن و نه به افکار کینهتوزانه آن، بلکه ارزیابی هشیارانه از ماهیت و دینامیسم متضاد رژیم بوروکراتیک در شوروی، درخشان بود. در عصر تروتسکی، در بحبوحه علاقه مستانه نه فقط احزاب کمونیست بلکه بسیاری از ناظران سیاسی برای نظام استالینیستی در روسیه شوروی، برخورد نوع اول در محیط چپ نامعمول بود. امروزه، در میان موج حملات سبکسرانه به تجربه مشخص شوروی توسط نه فقط بسیاری از ناظران چپ بلکه احزاب کمونیست، برخورد دوم نامعمول است. در اینکه پافشاری تروتسکی بر این نظریه که دولت شوروی در نهایت یک دولت کارگری است- عقیدهای که در سالهای بعد حتی در میان پیروان او غیر متداول شد- رمز این تعادل بود، کمتر جای تردید وجود دارد. آن کسانی که این تفسیر را به نفع نظریات «سرمایهداری دولتی» یا «کلکتیویسم بوروکراتیک» رد میکردند، کم و بیش همگی در تعیین موضع سیاسی خود نسبت به این پدیده با اشکال مواجه میشدند. چراکه نکتهای که در مورد «سرمایهداری دولتی» یا «کلکتیویسم بوروکراتیک» شوروی کاملا مشهود بود، فقدان کمترین نشانهای از آزادیهای دموکراتیک موجود در «سرمایهداری خصوصی» کشورهای غربی بود. بنابراین، مگر نه این است که سوسیالیستها در مناقشات بین غرب و شوروی، به خاطر آنکه غرب سرمایهداری «نامستبد» بوده و در نتیجه شیطان کوچکتری است، باید به حمایت از غرب در برابر شوروی بپردازیم؟ به بیان دیگر، منطق این گونه تفسیرها و برخوردها پیروان آن را همواره به راست متمایل میسازد (هر چند که موارد ناپیگیر استثنایی وجود دارد).
محدودیتهای تحلیل تروتسکی
در عین حال، تئوری استالینیسم تروتسکی، همچون تمام داوریهای تاریخی، پس از مرگ بانی آن که محدودیتهای مسلمی را از خود نشان داد. آنها چه بودند؟ این محدودیتها، بر خلاف تصور، در ارزیابی ترازنامه استالینیسم، در زمینه داخلی کمتر از سیاست خارجی بودند. پیشبینیهای تروتسکی درباره عوامل محرک و بازدارنده انکشاف اقتصاد شوروی تحت سلطه حکومت بوروکراتیک به گونهای فوقالعاده دقیق از کار در آمد. طی 40 سالی که از مرگ تروتسکی میگذرد، اتحاد شوروی به پیشرفتهای مادی عظیمی نائل آمده است. همان گونه که تروتسکی پیشبینی کرده بود، بازدهی نیروی کار هر چه بیشتر به منزله پاشنه آشیل اقتصاد شوروی درآمده است. به مجرد آنکه دوران رشد همهجانبه به پایان رسید، روشن شد که برنامهریزی مستبدانه و بیش از حد متمرکز، توانایی تحقق انتقال به رشد کیفی و عمیق را ندارد و چنانچه این مسئله حل نشود خطر رکود و بحران درونی برای رژیم به وجود خواهد آورد. البته عمر بوروکراسی، که پس از استالین نیز به حیات خود ادامه داد، از آنچه که تروتسکی در برخی از نوشتههای لحظهای خود قائل شده بود، طولانیتر گردید، هر چند که از لحاظ دوران تاریخی که او در اواخر عمرش از آن یاد کرده بود، واقعا «طولانی» نشده است.
ارتقای مقام بخشهایی از طبقه کارگر شوروی از مجراهای خود رژیم بوروکراتیک احتمالا از دلایل حیات بوروکراسی است. بسیاری از محققان (نوو، ریکبی و دیگران) به عضوگیری رژیم از صفوف پرولتاریا و تبدیل آنها به کادرهای بوروکراسی اشاره کردهاند. البته، دلیل دیگر این امر را میتوان در اتمیزه شدن سیاسی و گیجی فرهنگی طبقه کارگر دانست که در دهه 1930 از لحاظ کمی بسیار گسترش یافت. این طبقه کارگر، خاطراتش از اوضاع پیشااستالینی تهی است- مسئلهای که تروتسکی به آن کم بها داده بود - ولیکن بههرحال، تصویری که تقریبا نیم قرن پیش تروتسکی از سیمای جامعه روسیه شوروی ترسیم نمود، امروزه نیز به نحو اعجابانگیزی دقیق و معاصر باقی مانده است.
ولیکن، آیندهنگری تروتسکی از استالینیسم در خارج شوروی کمتر درست از کار درآمد. دو دلیل برای این ناهماهنگی در ارزیابی او از استالینیسم وجود داشت. اول آنکه، در مورد نقش خارج بوروکراسی شوروی که وی آن را بهطور صرفا یکجانبه ضدانقلابی ارزیابی میکرد، در اشتباه بود- در حالی که وقایع نشان دادند که نقش خارجی بوروکراسی شوروی نیز به همان اندازه نقش داخلیاش هم در عمل و هم در پیامدهایش عمیقا متضاد بوده است. دوم آنکه، نظریه تروتسکی دال بر اینکه استالینیسم صرفا مبین یک انحراف «استثنایی» از قوانین عامگذار از سرمایهداری به سوسیالیسم و منحصر به شوروی است، نیز اشتباه از کار در آمد. ثابت شد که ساختارهای قدرت و بسیج بوروکراتیک که استالین در آن پیشقدم بود، در سطح بینالمللی پدیدهای عامتر و پویاتر از آن بود که تروتسکی تصور میکرد. او در آخرین روزهای حیاتش پیشبینی کرده بود که اتحاد شوروی در یک جنگ با امپریالیسم شکست خواهد خود، مگر آنکه انقلاب در غرب شعلهور شود.
منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۱۰/۰۳
نویسنده : پری اندرسن
مترجم : خسرو امینی
نظر شما