موضوع : پژوهش | مقاله

سیاست حقوق یا سیاست خیر همگانی؟


نقد سندل [از فردگرایی راولزی] عمدتاً مبتنی بر موضعی است که راولز در کتاب «نظریه‌ای درباره عدالت» از آن دفاع می‌کند، اما او در نقد خود تکامل بعدی تفکر راولز را لحاظ نمی‌کند؛ در پاره‌ای موارد، او در مقالات اخیرش برداشت خویش از سوژه را به شیوه‌ای بنیادی‌ حک و اصلاح می‌کند. با این‌حال، استدلالات سندل علیه سوژه بی‌شکل و نامتعینی که در فلسفه لیبرال یافت می‌شود هنوز هم واقعاً بجا و درخور توجه‌اند، در ضمن تناقضی آشکار است اگر بخواهیم نظریه عدالت توزیعی را برپایه اصول اولیه‌ فردگرایی لیبرال بنا کنیم. به این معنا، لیبرال‌هایی همچون نوزیک یا هایک که دقیقاً وجودِ چنین مفهومی را نادیده می‌گیرند، بی‌تردید نظریات منسجم‌تری دارند. وقتی سندل تصریح می‌‌کند که راولز نمی‌تواند اولویت عدالت و تقدم حق بر خیر را به شیوه‌‌‌ای متقاعدکننده توجیه کند، چاره‌ای جز موافقت با او نداریم. ولی وقتی او چنین نتیجه‌ می‌گیرد که این به معنای اثباتِ برتری سیاست خیر همگانی بر سیاستِ دفاع از حقوق است، نمی‌توان با او همدل بود. این واقعیت که استدلال‌ورزی راولز نارسا است بدان معنا نیست که باید هدف او را رد کرد. مسئله تقدم حق بر خیر تشکیل‌دهنده ذات این مناقشه است و به ما اجازه می‌دهد تا محدودیت‌های برداشت لیبرالی، و به همان اندازه ابهام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نقد جماعت‌گرایانه و خطراتش را نشان دهیم. چنان‌که سندل اشاره کرده است، از نظر لیبرال‌های کانتی‌ای همچون راولز، تقدم حق بر خیر نه تنها به معنای آن است که نمی‌توان حقوق فردی را در پای خیر عمومی قربانی کرد، بلکه در عین حال بدان معنا است که نمی‌توان اصول عدالت را از یک برداشت خاص از زندگی خیر استنتاج کرد. این همان اصل اساسی لیبرالیسم است که بنا بر آن امکان دستیابی به برداشتی واحد از سعادت که بتوان آن را به همگان تحمیل کرد وجود ندارد، بلکه طبق این اصل هر کسی باید از این امکان برخوردار باشد که سعادت خویش را، طبق درک خویش، کشف کند، به منظور آن که بتواند اهداف مناسب خویش را تعیین کند و برای محقق‌ساختن آن‌ها به شیوه خاص خود بکوشد. جماعت‌گرایان، به نوبه‌ خود، تصریح می‌کنند که نمی‌توان حق را مقدم بر خیر تعریف کرد، زیرا یگانه راهی که از طریق آن می‌توانیم به درکی از حق و به تصوری از عدالت برسیم، مشارکت ما در آن اجتماعی است که خیر را تعریف می‌کند. در اینجا ما با استدلالی بی‌عیب و نقص مواجه‌ایم، هرچند که این استدلال به معنای تایید این نتیجه‌گیری سندل نیست که ما باید از پذیرش تقدم عدالت به‌‌‌‌مثابه‌ فضیلت اساسی نهادهای اجتماعی و نیز از پذیرش دفاع از حقوق فردی و بازگشت به یک سیاست مبتنی بر نوعی نظم اخلاقی مشترک، امتناع کنیم. این نوع نتیجه‌گیری، عملاً، متکی است به یک‌نوع مغلطه درباره‌ خودِ مقوله‌ خیر همگانی، مغلطه‌ای که بیش از همه خود راولز‌‌‌‌ عامل آن است. تا همین اواخر، او بر این نکته پافشاری می‌کرد که نظریه عدالت او در ردیف فلسفه اخلاقی جای دارد. البته، فلسفه‌ اخلاقی نه به اخلاق بلکه به امر سیاسی اشاره دارد، و لازمه آن متمایزساختن «خیر اخلاقی همگانی» از «خیر سیاسی همگانی» است. به مجرد اینکه چنین تمایزی برقرار شد نتایجی که سندل از معرفت‌شناسی نامنسجم راولز می‌گیرد نیز نامعقول می‌نماید.
اجازه دهید این مسئله را قدری دقیق‌تر بررسی کنیم. راولز می‌خواهد از تکثرگرایی لیبرالی دفاع کند، که نیازی به تحمیل یک برداشت واحد از رفاه و سعادت یا برنامه‌ای خاص به زندگی بشر ندارد. اخلاق فردی برای لیبرال‌ها یک مسئله‌ شخصی و خصوصی است و هر کسی باید قادر به ساماندهی زندگی خویش، مطابق میل‌اش، باشد. اهمیت حقوق و این واقعیت که بر اساس اصول عدالت نمی‌توان اولویتی برای یک برداشت خاص از رفاه یا سعادت قائل شد، از همین امر ناشی می‌شود. اما آشکار است که این تقدم حق بر خیر فقط در نوع خاصی از جامعه با نهادهایی معین امکان‌پذیر است، و اساساً تقدم مطلقِ حق بر خیر محال است، زیرا- همان‌طور که جماعت‌گرایان با ادله نشان می‌دهند ــ فقط در بطن یک اجتماع خاص است که امکان دارد فردی برخوردار از حقوق وجود داشته باشد، اجتماعی که خود را بر اساس خیری تعریف می‌کند که آن را پیش‌فرض قرار می‌دهد. اما لازم است مشخص کنیم که این مسئله‌ برمی‌گردد به اجتماع سیاسی، یا به عبارتی، به یک رژیم (به معنای یونانی کلمه (politeia که حدود آن را خیر سیاسی‌ِ برآمده از این رژیم تعیین می‌کند. برخی رژیم‌‌‌‌‌ها خود را با این واقعیت توصیف و مشخص می‌کنند که به هیچ ‌نوع تمایزی میان خیر بشر و خیر شهر قایل نیستند، اما جدایی این دو حوزه توسط مدرنیته و ردکردن یک برداشت واحد از خیر اخلاقی نباید موجب نادیده‌گرفتنِ وجود «خیر سیاسی» شود، خیری که هم‌گروهی (association) سیاسی را به طور کلی تعریف می‌کند. بنابراین اگر یک رژیم لیبرال دموکراتیک را برحسب اخلاقْ رژیمی آگنوستی بدانیم، نمی‌توانیم آن را برحسب خیر سیاسی نیز آگنوستی بدانیم، زیرا خیر سیاسی اصول سیاسی آزادی و برابری را تایید می‌کند. تقدم حقوق با توجه به برداشت‌های مختلف از خیر اخلاقی، فقط در بطن چنین رژیمی و فقط در مقام کارکردی از خیر سیاسی مشخص‌کننده آن امکان‌پذیر است. بنابراین اگر جماعت‌گرایان حق داشته باشند که تقدم حق بر خیر (به شکلی که در آثار راولز می‌بینیم) را به چالش کشند، ولی طرح این دعوی از سوی آنان ناموجه است (چنانکه سندل ادعا می‌کند) که وجود این تقدم نیازمند وانهادن پلورالیسم لیبرال و سیاست مبتنی بر حقوق است، زیرا چنین تقدمی دقیقاً همان‌چیزی است که یک رژیم لیبرال دموکراتیک را مشخص می‌سازد.


منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۰۶/۲۴

مترجم : جواد گنجى
نویسنده : شانتال موفه

نظر شما