موضوع : پژوهش | مقاله

ایران در مدار مدارا


پس از پایان جنگ سرد، طرح نظریه برخورد تمدن‌ها از سوی ساموئل هانتینگتون، اندیشمندان دنیا را نگران کرده بود زیرا، هانتینگتون درگیری‌ها و رویارویی‌های آینده را در اختلاف‌های تمدنی و هویتی جست‌وجو کرده و نظریه خویش را بر آن استوار ساخته بود و به این ترتیب نقدهای فراوانی نیز از سوی اهالی فرهنگ و اندیشه در سراسر گیتی درباره این نظریه منتشر شد، اما در چنین شرایطی نیاز به اندیشه‌ای دیگر و هوایی تازه، ضروری‌تر به نظر می‌آمد تا سرانجام پیشنهاد ریاست جمهوری ایران و سخنرانی‌های مداراجویانه و خردمندانه وی فضایی پرشور در سپهر فرهنگ و سیاست به وجود آورد. سازمان ملل متحد پس از طرح موضوع گفت‌و‌گوی تمدن‌ها از سوی ایران، این پیشنهاد را با رای و نظر موافق جامعه جهانی به تصویب رساند و سال 2001، سال گفت‌و‌گوی تمدن‌ها نامگذاری شد، همچنین مجمع عمومی سازمان ملل متحد پشتیبانی خود را با قطعنامه‌های 23/53، 113/53 و 23/55 از پیشنهاد کارآمد ایران نشان داد و نخبگان، اندیشمندان و سیاستمداران جهان همچون کوفی عنان، کوئیچیرو ماتسوئورا (مدیرکل یونسکو)، خوزه ماریا ازنار، یوشکا فیشر، آنا لیندت، خاویر سولانا، کلاوس شواب (رئیس مجمع جهانی اقتصاد)، کاتپالی سری نی واسان (رئیس مرکز بین‌المللی فیزیک نظری)، آلفونس لینگیس (استاد دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا)، اگوستین برکه (استاد دانشگاه پاریس) و... در سخنرانی‌های خویش پیشنهاد ایران و طراح آن، محمد خاتمی را ستودند...
آنچه محمد خاتمی در موضوع گفت‌و‌گوی فرهنگ‌ها و‌ تمدن‌ها با جهانیان در میان گذاشت، اندیشه‌ای پویا و برآمده از فرهنگ و تمدن ایران بود، فرهنگ و روحیه‌ای که بر اساس مدارا شکل گرفته و خشونت را برنمی‌تابد. خاتمی «گفت‌و‌گو» را راه‌حلی واقع‌بینانه و سودمند در روابط میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها (انسان‌ها) برشمرد و بر این نکته مهم نیز تاکید می‌کرد که تلاش برای «شناخت دیگری» به شناخت بهتر از خود نیز می‌انجامد و به این شکل می‌افزود که «ستیز با دیگری» در دنیای جدید جایی نخواهد داشت. نیک می‌دانیم، استقرار چنین اندیشه‌ای آرامش، همزیستی مسالمت‌آمیز و صلح جهانی را به ارمغان خواهد آورد و ترویج و گسترش آن راه را بر اندیشه‌های کهنه و ناسودمند خواهد بست.
اما آنچه برای نگارنده موجب شگفتی و به عبارتی افسوس فراوان گردیده، این است که برخی افراد بی‌آنکه درک درستی از موضوع گفت‌و‌گوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها داشته باشند می‌کوشند تا دستاورد خاتمی در عرصه جهانی را با تعبیرهای غیرعلمی خویش همچون «طرح شعار گفت‌و‌گوی تمدن‌ها فریب‌خوردگی بود» یا «فرهنگ غرب، فرهنگ مجادله و ستیزه است» ناموفق نشان دهند، اما به نظر می‌رسد بیش از هر چیز، عمق ناآگاهی، ضعف اندیشگی و بی‌تدبیری خویش را برجسته می‌سازند، زیرا آشکار است که تقویت فرهنگ گفت‌و‌گو و موضوع گفت‌و‌گوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها می‌تواند پارادائم مناسب و جدیدی را در دنیای امروز شکل دهد، تا مجالی برای درنوردیدن مرزهای ناشناخته و مبهم در شناخت دیگری فراهم آید، مرزهایی که جز با گفت‌و‌گو از میان نخواهند رفت.
درباره موضوع گفت‌و‌گو، به خاطر داشتن سخن کی‌یرکگارد، درباره سقراط و گفت‌و‌گوهای وی با شاگردانش بسیار قابل اندیشیدن است، وی می‌گوید: «سقراط همواره به همان اندازه درد‌آشنای خویشتن است که هم‌درد با دیگران است»1 و بدون تردید چنین نگرشی است که سقراط را فراتر از تاریخ نشانده است. در گفت‌و‌گو، شنیدن سخن دیگری است که ضرورت می‌یابد و این نیازمند آن است که بدانیم و بپذیریم که همه حقیقت نزد ما نیست. اندیشمندان در دوران جدید دریافته‌اند که هر کس از نگاه خویش به دنیا و مسائل بشری می‌نگرد و با توجه به این نکته و با تکیه بر «گفت‌و‌گو» پنجره‌های بسته به روی ما باز می‌شود و راه خروج از چنگال اندیشه‌های کهنه و نادرست هموار می‌شود. اما هدف ما در گفت‌و‌گو، شناخت و حل مشکلات موجود، شناخت متقابل از یکدیگر و آگاهی از اندیشه‌ها و داشته‌های دیگران، رشد و بالندگی طرفین گفت‌و‌گو، دوری گزیدن از فضای بدگمانی، سوء‌تفاهم، باورهای نادرست، و در نتیجه ایجاد صلح، آرامش و از میان برداشتن خشونت است، گفت‌و‌گو، مکالمه‌ای هدفمند است و راهی‌ست در مسیر عقلانیت، و جست‌وجوی حقیقت، که آن را همواره باید در نظر داشته باشیم. اما آنچه موجب شده عده‌ای گفت‌‌و‌گوی فرهنگ‌ها و تمدن‌‌ها را فریب‌خوردگی یا ساده‌اندیشی بخوانند ریشه در اندیشه سنت‌گرایی تجدد‌ستیز دارد، که هدف اصلی از گفت‌وگوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها را تغییر در وضع موجود در جهان نمی‌داند‌ و آن را کوششی دسیسه‌آمیز برای استمرار بخشیدن به وضع موجود و شیوه‌ای دیگر برای تحکیم و گسترش قدرت غرب قلمداد می‌کند، که جای پرسش فراوان دارد. اگر نگاهی عمیق به آراء و اندیشه‌های ساموئل هانتینگتون یا برنارد لوئیس داشته باشیم درمی‌یابیم که آنان بر اساس مطالعات تاریخی و تجربه‌های پیشین بشر به روابط میان فرهنگ‌ها و تمدن‌ها می‌نگرند و آینده‌ای خطرناک ترسیم می‌کنند، اما موضوع گفت‌و‌گوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها کوششی اخلاقی است که همگان را به دگرگون ساختن آن روابط و مناسبات فرامی‌خواند و نظریه برخورد تمدن‌ها را قطعنامه‌ای برای آینده جهان در نظر نمی‌گیرد، پس بازنگری و بازاندیشی پیرامون اندیشه‌ها و روش‌های گذشته را که به ستیز و رویارویی انجامیده، ضروری دانسته و برای کاستن از مسائل و درگیری‌های امروز بشر، گفت‌و‌گو و حرکت در مسیر تفاهم را کارساز می‌داند. جالب است بدانیم که در گفت‌وگوی رامین جهانبگلو با هانتینگتون، طراح نظریه برخورد تمدن‌ها چنین می‌گوید: “مسلما جایی برای گفت‌و‌گو هست و باید این شیوه را تبلیغ کرد. یکی از انتقاداتی که به کتاب برخورد تمدن‌ها وارد کردند این بود که پیش‌بینی من در مورد برخورد تمدن‌ها تبلیغ و تشویق مردم به این سو است. اما این درست نیست، هیچ پیش‌بینی‌ای نه حتما به خودی خود به وقوع می‌پیوندد و نه لزوما به خودی خود واقع نخواهد شد. در واقع بستگی به این دارد که انسان‌ها چگونه در قبال آن عکس‌العمل نشان دهند... من خیلی خوشحال و تشویق شدم از این که می‌بینم در سال‌های اخیر از گفت‌و‌گوی تمدن‌ها صحبت می‌شود. آقای خاتمی فراخوانی در این زمینه داده است. هرتزوگ، رئیس‌جمهور آلمان هم همین کار را کرده است و نیز واسلاو هاول. سال گذشته من در دانشگاه هاروارد کنفرانس مهمی برگزار کردم و محققانی از تمدن‌های مختلف در آن شرکت کردند و ما درباره چشم‌انداز جهان آتی صحبت کردیم و سعی‌مان این بود که گفت‌و‌گوی تمدن‌ها را به نوبه خود به حرکت بیاوریم.” 2
عبارت مشهوری از مارکس وجود دارد که می‌گوید زمان آن فرارسیده تا فلاسفه بیندیشند که چگونه می‌توان جهان را تغییر داد، با توجه به این نکته است که می‌توان گفت، طرح گفت‌و‌گوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها به تبیین نظریه‌های گوناگون درباره روابط میان تمدن‌ها و برخورد میان آنها نمی‌پردازد و موضوع اصلی آن، این است که چگونه می‌توان آنها را دگرگون ساخت تا از میزان برخوردها کاسته شود. اما اینکه برخی فرهنگ و تمدن نوین غرب را فرهنگ مجادله و ستیزه می‌نامند، ادعایی‌ست که پایه و اساس درستی ندارد. اگر دقت کنیم، به عبارتی گفت‌و‌گو‌ستیزی، ادامه جریان تجددستیزی است، و ما نیازمند کار پژوهشی و مطالعاتی دقیق (با نگاهی جامعه‌شناختی و روانشناختی) هستیم تا دریابیم چه شرایطی زمینه‌ساز و بستر‌ساز شکل‌گیری اندیشه‌ای شده که آزادی، مدارا و گفت‌و‌گو را تاب نمی‌آورد، به خشونت‌ورزی گرایش دارد، عقلانیت را کنار می‌نهد و دستاوردهای ارزشمند دنیای نو همچون حقوق بشر، آزادی بیان، قانون‌گرایی و... را مزاحم می‌خواند. جریان سنت‌گرایی تجددستیز در ایران تمام کوشش‌های هراس‌آلود و بی‌نتیجه خود را به کار می‌بندد تا از مسیر گفت‌و‌گو فاصله بگیرد، زیرا جهان مدرن و اندیشه‌های نو را خطری برای جهان استدلال‌گریز خود می‌شمارد و در مواجهه با آن، اندیشه‌های خود را رو به نابودی می‌بیند، و به همین خاطر است که سنت‌گرایی تجددستیز تعریفی که از رابطه خود با دنیای امروز ارائه می‌دهد، بر رابطه‌ای خصمانه استوار گشته است. اگر هم گفت‌و‌گو را نمی‌پذیرند، نخست اینکه با اصل پذیرفتن دیگری (و شنیدن سخن دیگری) موافقتی ندارند، که اصل ضروری در شکل‌گیری گفت‌و‌گوست و دوم، استدلال‌گریزی آنان مجالی برای ایجاد بحث عقلانی باقی نمی‌گذارد. البته پرداختن به چنین موضوعی در این مجال کوتاه ممکن نیست و برای بررسی بهتر موضوع، بدون مطالعه درباره تاریخ ایران در دوران جدید و فراز و نشیب‌های جریان روشنفکری در ایران، نمی‌توانیم به نتیجه‌ای سودمند دست یابیم. به هر ترتیب از مشروطه تاکنون این پرسش همچنان وجود دارد که غرب چیست؟ چگونه و چطور باید با غرب و اندیشه‌های جدید روبه‌رو شد؟ پس از آشنایی با دنیای مدرن و ورود به آن، بر سر سنت چه خواهد آمد؟ و... شوربختانه اگر بر پیچیدگی‌های این موضوع افزوده شده به دلیل گرفتار آمدن ما در دایره‌های هراس و سرگردانی، غرب‌ستیزی و غرب‌ستایی بوده، که کار را دشوار ساخته و نیاز به تفصیل ندارد که در گفتار و نوشتار اندیشمندان و روشنفکران ایرانی، نگاه پژوهشگرانه و به دور از پیش داوری به دنیای مدرن کمتر دیده می‌شود، و این نقص اساسی ما از آغاز دوره تجدد در ایران تا به امروز است. و از همه مهم‌تر تزریق نوعی بیماری به نام «هراس از دیگری» به فضای اندیشگی و پیکره جامعه، که با عنوان‌هایی مانند غرب‌زدگی، روزگاری سخت را برای جامعه ما و بویژه جامعه روشنفکری ما پدید آورد و اینک هنگام آن رسیده تا ببینیم دور ماندن از دنیای جدید و انزواگزینی چه چیزی برای ما به ارمغان آورده است؟
... موضوع گفت‌و‌گوی فرهنگ‌ها و تمدن‌ها و طرح آن از سوی ایران در جامعه جهانی، جدای از آنکه با استقبال جهانیان روبه‌رو شد، پیام صلح و دوستی ملتی است که از روزگاران کهن تا به امروز با مدارا روزگار سپری کرده است و نشان‌دهنده فرهنگ و تمدنی است که همواره بر اندیشه عدم‌خشونت تکیه داشته و دارد، هرچند گاه دنیای سیاست در دریافت چنین پیامی تردید روا می‌دارد! پس شایسته است که فرهنگ‌مداران فارغ از سیاست‌های دولت‌ها در پیگیری این موضوع و تلاش برای تقویت فرهنگ گفت‌و‌گو در سراسر گیتی بیش از هر زمان کوشش کنند و راه را بر ترویج اندیشه‌های خشن و دیگر‌ستیز که می‌توانند دنیا را به نابودی بکشانند، ببندند.

پی‌نوشت‌ها:
1- برن، ژان، سقراط، ترجمه‌ ابوالقاسم ‌پورحسینی، تهران، شرکت ‌انتشارات‌علمی ‌و ‌فرهنگی، 1374، ص57
2- جهانبگلو، رامین، تفاوت و تساهل، تهران، نشر مرکز، 1380، صص 151-150

 

منبع: / روزنامه / کارگزاران ۱۳۸۷/۰۶/۲۶
نویسنده : محمد صادقی

نظر شما