موضوع : پژوهش | مقاله

آشنایی با جنگ روانی (Psychological Warfare)


جنگ روانی پیشینه ای بسیار طولانی دارد؛ چرا که انسان‌ها برای تحت تأثیر قرار دادن طرف مقابل به شیوه‌ها و ترفندهایی متوسل می‌شدند و این فعالیت از ارتباط چهره به چهره دو فرد گرفته تا اجتماعات کوچک و بزرگ‌تر بوده است. همین نوع فعالیت‌ها و اقدامات در زمان‌های خاص همچون بحران‌ها، جنگ‌ها، نزاع‌های محلی به صورت مختلف و گوناگونی اتفاق افتاده است. دستکاری احساسات افراد، همواره در جنگ‌ها و نزاع‌ها، در شکل گیری و سقوط حکومت‌ها، عنصری تعیین کننده به شمار می‌آمده است، اما اصطلاح جنگ روانی در جنگ جهانی دوم در آمریکا رواج یافت. هرچند که در دهه بعد از جنگ جهانی دوم، این واژه در محافل علمی آمریکا و اروپا رواج گسترده ای داشت؛ با این حال معنای آن روشن نبوده و نگرش‌های مختلفی در مورد ماهیت و حدود و ثغور آن وجود داشته است. برخی، معنای آن را به فعالیت‌هایی که در قلمرو نیروهای مسلح قرار دارد، محدود می‌کنند، اما معنای گسترده تر و متفاوت دیگری نیز از جنگ روانی در مطبوعات علمی و عمومی مطرح شده است. در هر برهه‌ای، این واژه مترادف اصطلاحاتی نظیر تعلیم و تربیت یا جهت دهی سیاسی، ترغیب سیاسی، تهاجم غیر مستقیم، منازعه طولانی یا استراتژی براندازی به کار رفته است.
از آنجا که در مورد حوزه فعالیت‌های مربوط به جنگ روانی و حد و مرز آن، اتفاق نظر وجود ندارد، در ارائه تعریف روشن و مشخصی برای این نوع جنگ نیز اختلاف نظر دیده می‌شود. این اختلاف نظر حتی در سازمان‌های مختلف، در یک دولت واحد نیز وجود داشته و هر سازمان، این مفهوم را به شکل دیگری تعبیر و تفسیر می‌کند.
فولر (Fuller)، مورخ و تحلیلگر نظامی بریتانیایی، اولین کسی است که اصطلاح جنگ روانی را در سال 1920 به کاربرد؛ هرچند که اقدامات نهفته در دل این اصطلاح، سابقه ای باستانی دارد. فولر در بحث پیرامون نتایجی که می‌توان از پیشرفت‌های تکنولوژی نظامی در جنگ جهانی اول گرفت، ادعا می‌کند که وسایل سنتی جنگ ممکن است جای خود را به جنگ روانی به معنی واقعی کلمه بدهد که در آن از سلاح استفاده نمی‌شود و به جای آن، اقداماتی نظیر زایل کردن خرد انسانی، مغشوش کردن هوش انسانی و مضمحل کردن حیات معنوی و اخلاقی یک ملت، به وسیله نفوذ در اراده آنها انجام می‌شود. در آن زمان، استفاده فولر از واژه جنگ روانی در محافل نظامی و علمی بریتانیا و آمریکا، توجه چندانی را به خود جلب نکرد. در ژانویه 1940 با انتشار مقاله ای با عنوان «جنگ روانی و چگونگی به راه اندازی آن»، این اصطلاح برای اولین بار وارد ادبیات آمریکا شد» (داقرتی، 1377، ص13).
نصر از اولین تعریف‌هایی یاد می کند که برای جنگ روانی عنوان شد و مورد قبول نیروهای مسلح آمریکا قرارگرفت. او در مورد این تعریف می نویسد: «جنگ روانی یعنی استفاده از هر نوع وسیله ای به منظور تاثیر گذاری بر روحیه و رفتار یک گروه، با هدف نظامی مشخص». در پایان جنگ جهانی دوم، این اصطلاح در فرهنگ لغت وبستر وارد شد و بخشی از عبارت پردازی‌های سیاسی و نظامی آن زمان را تشکیل داد. نصر همچنین در مورد یک نسخه خطی می نویسد که تو.سط نیروی دریایی آمریکا در سال 1946چاپ شده و در سال 1950 در نگارش آن تجدید نظر شده است. در این کتاب، جنگ روانی به این شرح آمده است: «وظیفه عمده جنگ روانی، تحمیل اراده ما بر دشمن است، به منظور حاکم شدن بر اعمال آنان از راه‌هایی غیر از راه‌های نظامی و وسایلی غیر از وسایل اقتصادی» (نصر، 1380، ص85 ). همچنین در مارس 1955 وزارت جنگ آمریکا دست به انتشار کتابی با عنوان «در صحنه نبرد» زد که شامل جدیدترین دیدگاه های رسمی در خصوص مفاهیم جنگ و مبادی جنگ روانی بود. جنگ روانی در این کتاب چنین تعریف شده بود: «جنگ روانی، استفاده برنامه ریزی شده از تبلیغات و سایر اعمالی است که قبل از هر چیز، با هدف تاثیر بر نظرات، احساسات، مواضع و رفتار جوامع دشمن، بی طرف یا دوست و به شیوه ای خاص برای دستیابی به هدف ملی صورت می‌گیرد.» در این تعریف، استفاده از جنگ روانی به زمان جنگ یا زمان اعلام وضع فوق‌العاده محدود نمی‌شود و به استفاده‌ی برنامه ریزی شده و سایر فعالیت‌ها اشاره شده است. عملیات مربوط به جنگ روانی ممکن است کوتاه مدت یا دراز مدت باشد که انواع فعالیت‌های کوتاه مدت آن موارد زیر را شامل می شود:
- تبلیغات راهبردی
- تبلیغات جنگی
- نشر خبر
- فریب دشمن به روشی منظم ودقیق
- تبلیغات سری
جنگ روانی دراز مدت، شامل نشر خبر به روش مستمر و با استفاده از وسایل مختلف و با هدف کمک به سیاست خارجی دولت و بالابردن شهرت و اعتبار آن و دستیابی به دوستی و تایید است. شاید بهترین تعریف‌ها برای جنگ روانی و نظامی، تعریفی باشد که پل لاینبرگر (Paul Laeinberger) از نویسندگان پیشرو در این مبحث، به رشته تحریر درآورده است. او در کتاب مشهور خود به نام «جنگ روانی» که در سال 1954 به چاپ رسید، جنگ روانی را در معنای محدود آن تعریف می‌کند: «جنگ روانی استفاده ازتبلیغات برضد دشمن، همراه با اقدامات عملی است که دارای ماهیت نظامی، اقتصادی یا سیاسی است.» او سپس تبلیغات نظامی را به عنوان استفاده برنامه ریزی شده هریک از انواع ارتباطات، به منظور تاثیر بر افکار و عواطف یک گروه دشمن، بی طرف یا دوست، در جهت رسیدن به هدف استراتژیک یا تاکتیکی معین» تعریف می‌کند. اما لاینبرگر، جنگ روانی را در معنای وسیع آن، به عنوان کاربرد قسمت‌های روانشناسی به منظور کمک به کوشش‌هایی که در عرصه امور سیاسی، اقتصادی و نظامی صورت می‌گیرد، تعریف می‌کند و صاحبنظران در این موضوع، مانند هارولد لاسول (Lasswell) و ادوارد بارت (Barth) به بحث در مورد سلاح‌های چهارگانه ای که سیاست خارجی ایالات متحده در اختیار دارد، یعنی سلاح‌های دیپلماتیک، نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی پرداختند.
سرانجام جنگ روانی این معنی را یافت: «نزاعی برای دستیابی به افکار مردم و اراده آنها» این معنی را آیزنهاور هنگام سخنرانی مشهور خود در مبارزه انتخاباتی اش در اکتبر 1952 در سانفرانسیسکو بیان کرد و چنین توضیح داد: «لازم است که ما سیاست خارجی خود را به گونه ای شکل دهیم که با استراتژی واحد و منسجم جنگ سرد هماهنگ باشد... لازم است که در این جنگ سرد و در ضمیر و عزم خویش، جویای فرصتی باشیم که بدون خسارت‌های جانی، ما را به پیروزی رساند و در نبرد برای حفظ صلح پیروز گرداند.» (نصر، 1380، صص81-91). داقرتی از اجماعی می گوید که دو دهه پس از جنگ جهانی دوم بین دکترین‌های روانی(در مورد ماهیت، کاربرد و نقش آنها در روابط بین الملل مدرن) در آمریکا و اروپا بوجود آمد. به عقیده او، صاحبنظران پذیرفتند که مفهوم اساسی جنگ روانی، عبارت است از «دستکاری عقاید از طریق بکارگیری یک یا چند رسانه ارتباطی» (داقرتی، 1377).

انواع جنگ روانی
1- جنگ روانی استراتژیک: این نوع جنگ شامل فعالیت‌های گسترده و بلند مدتی است که با توجه به نقاط آسیب پذیر سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی، علیه بخش عمده و یا تمامی مردم یک جامعه به کار گرفته می‌شود. این امر باعث سستی عقاید و آرمان‌ها می‌شود و ملت‌ها را نسبت به فرهنگ و تمدن خود، به شک و تردید می‌اندازد و به عبارتی، اراده و روحیه آنها را خدشه دار می‌کند. در سطح استراتژیک، اقدام‌های روانی و تبلیغات زیرکانه می‌تواند به متلاشی شدن اتحادها بیانجامد.
2- جنگ روانی تاکتیکی: جنگ روانی تاکتیکی علیه سربازان دشمن در میدان نبرد و همچنین علیه اتباع دولت مزبور صورت می‌گیرد. عملیات روانی در این حالت محلی بوده و هدف آن، ضعیف کردن مقاومت نیروهای دشمن و یا فرا خواندن مردم به همکاری با قوای در حال پیشرفت و همچنین ایجاد مانع در راه تلاش‌های جنگی دشمن است. هدف اصلی جنگ روانی تاکتیکی، در هم شکستن نیروهای نظامی شرکت کننده در جنگ و عناصر پشتیبانی کننده آنهاست.
3 - جنگ روانی تحکیمی: این نوع جنگ به منظور افزایش همکاری مردم غیر نظامی در سرزمین خودی صورت می‌پذیرد. هدف نهایی از طراحی و اجرای جنگ روانی تحکیمی، پیروزی در جنگ، برقراری صلح و حفظ پیروزی است. در این نوع جنگ روانی، مجریان فعالیت‌های خود را به جلب اعتماد و حمایت مردم و همچنین ارائه آموزش‌های لازم به آنان به منظور افزایش آگاهی و شناخت نسبت به دسیسه های دشمن و ایستادگی در برابر شایعات و اکاذیب معطوف می‌دارند. در این زمینه، رهبران و سیاستمداران محبوب می‌توانند نقش محوری را ایفا کنند.» (شیرازی، 1376، صص19-20).

پایه های جنگ روانی
جنگ روانی هم با تبعیت از اصول کلی جنگ دارای پایه‌ها و ارکانی است؛ هرچند میان جنگ نظامی و جنگ روانی از نظر ابزار و روش ها تفاوت‌های فاحشی وجود دارد. «محمد حسن زورق» در مقایسه جنگ‌های روانی و عملیات روانی و عملیات نظامی معتقد است: هدف از ارتباطات تخریبی و عملیات روانی و جنگ‌ها و عملیات نظامی، تحمیل اراده بر حریف است، اما عملیات روانی و تهاجم فرهنگی، نسبت به عملیات نظامی دارای مزیت‌هایی است. او این مزیت‌ها را چنین برمی شمارد:
1- عملیات روانی و ارتباطات تخریبی، «جنگ سپید» یا «جنگ تمیز» است که در آن مهاجم، به انفجار و قتل و خونریزی دست نمی‌زند و خود را در مقابل افکار عمومی، به صورت یک نیروی خشن وانمود نمی‌کند، ولی نتایجی که از عملیات خود می‌گیرد، مانند عملیات نظامی است؛ یعنی می‌تواند اراده خود را بر حریف مغلوب تحمیل کند و مغلوب نیز از همه نتایجی که بر هر عملیات نظامی دیگری مترتب است، رنج می برد و دچار ضعف قدرت ملی، کاهش قدرت تولید، افزایش فقر، سوءتغذیه و بهداشت و ضعف در تصمیم گیری و... می‌شود؛ در حالی که نمی‌داند و نمی‌تواند به درستی مسئول رنج‌های خود را بشناسد و او را متهم کند. بنابراین غالبا خود را متهم و مقصر فرض می‌کند.
2- عملیات روانی و ارتباطات تخریبی، بسیار ارزان‌تر از عملیات نظامی است.
3- در عملیات روانی، چون عامل دست به عملیات نظامی، نظیر تخریب و انفجار نمی‌زند و عموما بدون تابلو و علامت سیاسی حرکت می‌کند و فقط با کار فرهنگی اقدام به تخریب ارزش‌ها، هنجارها، منش‌ها و رفتارهای اجتماعی می‌کند، معمولا به آسانی قابل شناسایی نیست و حتی گاه، به عنوان یک نخبه مورد ستایش و تشویق نیز قرار می‌گیرد.
4- در عملیات نظامی، برنده و بازنده هر دو خسارت می‌بینند، ولی از آنجا که خسارت بازنده بیشتر از خسارت برنده است، برنده احساس پیروزی کرده و پیروز شناخته می‌شود ولی در عملیات روانی و ارتباطات تخریبی، بازی می‌تواند باخت- برد به نفع برنده باشد؛ بدین معنی که بازنده مقداری از توان خود را از دست می‌دهد، ولی این توان از دست رفته، به وسیله برنده جذب می‌شود و گروه هایی از مخاطبان به صورت طرفداران عامل مهاجم در‌می‌آیند و در صورتی که عملیات روانی با مهارت اجرا شود، جزء هواخواهان عامل مهاجم می شوند و به نفع آن عمل می‌کنند» (زورق، 1386، صص329-330).
با توجه به آنچه گفته شد، موفقیت در جنگ روانی با توجه به تعدادی از سر فصل‌های زیر که «داقرتی» برشمرده است، بیشتر خواهد بود.

1- اطلاعات (Information)
اطلاعات مهمترین منبع برای طراحی، راه اندازی و تداوم جنگ روانی می‌باشد و ارزش بسیار زیادی دارد. بدون داشتن اطلاعات کافی نمی‌توان جنگ روانی را آغاز کرد و یا به پایان رساند. بی‌شک بدون برخورداری از زیر ساختی مستحکم و مبتنی بر اطلاعاتی دقیق و سیستماتیک هیچ‌گونه جنگی چه تبلیغی و چه نظامی قادر به رسیدن به پیروزی نخواهد بود.

2- رسانه‌های ارتباطی (Communication Media)
انتخاب رسانه ارتباطی برای عملیات جنگ روانی، به عواملی همچون مخاطبی که مورد نظر است و زمانی که پیام باید آماده و ارسال شود، بستگی دارد. در جبهه، اعلامیه‌های چاپی و انتشار صوتی، رایج‌ترین رسانه‌ها مورد استفاده هستند و در عملیات دور از جبهه، برای مخاطبانی که از صحنه رزم دور هستند، از فرستنده‌های متحرک موج کوتاه و موج بلند به طور همزمان استفاده می‌شود. رسانه‌هایی که در عملیات استراتژیک یا ملی استفاده می‌شوند، به طور عموم دو نوع هستند: رسانه‌های کند و تند. رسانه‌های کند شامل مجله، کتاب، جزوه و سخنرانی. آنها را به این علت کند می‌گویند که تاخیر زمانی قابل توجهی میان ارسال پیام و دریافت آن وجود دارد. رسانه‌های تند، رسانه‌هایی که به طور عمده، بر‌ ارتباطات الکترونیکی متکی هستند. این گونه رسانه‌ها علاوه بر رادیو های موج کوتاه، وسایل دیگری نظیر ارسال فایل خبری روزانه توسط بی سیم، تشکیلات تبلیغاتی ماورای دریاها را برای انتشار محلی شامل می‌شوند.

3- پژوهش
نیاز جنگ روانی به تحلیل عمیق، تاثیر بسزایی برتحقیقات علوم اجتماعی امریکا در سال‌های جنگ کره داشت. از سال 1950 دانشمندان علوم اجتماعی در آمریکا، بیش از هر زمان دیگری، به مطالعه نخبگان، نخبگان بالقوه، ارتباطات و دیگر الگوهای رفتاری در جوامع خارجی پرداختند. در این سال، دولت فدرال از طریق امکانات وزارت خارجه، آژانس توسعه بین المللی و جانشین آن، آژانس اطلاعات امریکا و سه نیروی وزارت دفاع به افراد، گروه‌های دانشگاهی و سازمان‌های غیر انتفاعی کمک مالی کرد تا پروژه های تحقیقاتی خاصی را انجام دهند و یا پروژه های در دست اجرا را به سمت پاسخگویی به نیازهای جامعه جنگ روانی سوق دهند. در نتیجه این پژوهش‌ها و پژوهش‌های دیگر، درک روشن تری نسبت به نیازمندی‌های جنگ روانی در زمان بحران و صلح بوجود آمد. هرگاه رسانه‌های ارتباطی به کار گرفته شوند. جنگ روانی می تواند در کسب مقاصد ملی، نقش بازی کند؛ منتهی به شرط آنکه پیام ارسالی، معتبر باشد و به وضوح فهمیده شود و فقط در چارچوب ظرفیت مخاطب، در پی برانگیختن پاسخ بر آید. معتبر بودن، الزاما به معنای حقیقت داشتن نیست. برای هر مخاطب، چیزی معتبر است که او فکرمی‌کند حقیقت دارد. اعتبار، هدفی پیچیده است و به سادگی بدست نمی‌آید. بنابراین، در هر عملیات و جنگ روانی تقویت اعتبار باید به طور مداوم و با تاکید دنبال شود. بدون این عنصر مهم، بخش اعظم تلاش تبلیغاتچی به هدر خواهد رفت» (داقرتی، 1377، صص 8-10).
سلطانی فر در تدوین یک جریان خبری با استفاده از اصول جنگ روانی، بر اهداف جنگ روانی تاکید کرده است. او در مورد اهداف جنگ روانی می نویسد:
امید را نزد مخاطبان، کشور و یا جناح مقابل از بین ببرد
نسبت به رهبران کشور یا جناح مقابل، بی اعتمادی ایجاد کند
در بین جامعه مخاطب، شکاف ایجاد کند
جنگ روانی، در واقع جنگ علیه عقل دشمن است و نه به منظور در بند کشیدن بدن او» (سلطانی فر، 1382، ص126). «مهم‌ترین مخاطبان جنگ روانی نیز عبارتند از: مردم، احزاب، سیاستمداران، گروه‌ها، سازمان‌ها، نهادهای دولتی وغیر دولتی، دولت‌ها و سازمان‌های بین المللی.» (همان، ص136)

بخش‌های خبری بر روی موج کوتاه
بخش‌های خبری به عنوان برنامه های دولتی بر روی موج کوتاه، یکی از ابزارهای جنگ روانی به شمار می رود. جنگ روانی یعنی بازی کردن با کلمات، افکار مردم و واکنش‌های آنان؛ بطوری‌که در آنها واکنش‌هایی را به وجود آورد که با هدف مورد نظر هماهنگ باشد. به این سبب، جنگ روانی موفق یا تبلیغات درست برای اینکه موثر واقع شود، باید بر موارد زیر متکی باشد:
تعریف روشن هدف‌ها یا وحدت نظر مشخص در مورد واکنش‌هایی که قرار است به وجود آیند
درک عالمانه، همراه با همدردی از توده شنوندگان از نظر وضعیت اجتماعی آنها، حالت ذهنی، آمال و ترس‌های آنها و آنچه مورد علاقه یا مایه نفرت آنها می‌شود
استفاده ماهرانه از زبان و افکاری که می توان از طریق آنها توجه شنونده را جلب کرد و اطمینان وی را بدست آورد (نصر، 1380، ص255).

تکنیک‌های جنگ روانی
در اینجا به برخی ازتعاریف تکنیک‌های جنگ روانی اشاره می‌شود. شایان ذکر است که تکنیک‌های جنگ روانی، شاید به بیش از 100 مورد برسد ولی در تحقیق حاضر، به تعاریف تکنیک‌هایی که از آنها استفاده شده است، بسنده می‌شود.

1-برچسب زدن
«براساس این تکنیک، رسانه‌ها واژه های مختلف را به صفات مثبت و منفی تبدیل می‌کنند و آنها را به آحاد و یا نهادهای مختلف نسبت می‌دهند. گاهی هدف از این عملکرد آن است که ایده، فکر و یا گروهی محکوم شوند؛ بی آنکه استدلالی در محکومیت آنها آورده شود» (مهرداد، 1380، ص190).
لی (Lee) در مقاله ای توضیح می دهد که چگونه اصحاب رسانه‌ها می‌کوشند تا با القاب مثبت و یا منفی، برداشت‌های اولیه ما را نسبت به موضوعات مورد نظر تحت تاثیر قرار دهند. او توضیح می دهد که بکارگیری بعضی عناوین مثبت، مانند دموکرات، آزادیخواه، نجات بخش و یا بعضی عناوین منفی مانند تروریست، متحجر، محور شرارت و... ممکن است ما را به نتیجه ای متفاوت سوق دهد و نوع برداشت ما را نسبت به یک فرد و یا مفهوم خاص متاثرسازد. برخی، برچسب زنی را اسم گذاری بر یک فکر یا یک عقیده خاص ویا گروهی مشخص می‌دانند که برای تحریک به رد فکر، عقیده و یا آن گروه مورد نظر بدون بررسی شواهد، مورداستفاده قرار می‌گیرد (لی، 1939). دو مثال از اسم گذاری یا برچسب زدن، تروریست و تروریسم است. «سورین و تانکارد» این مثال معروف را مطرح می کنند که تروریست از نظر یک نفر، ممکن است برای نفر دیگر مبارز آزادی باشد. معنی شناسان می‌گویند آنچه که ما شخصی را می‌خوانیم، بستگی به مقاصد، فرافکنی‌ها و ارزیابی‌های ما دارد. آنها توضیح می دهند که تروریست و تروریسم، کلیشه هایی برای رسیدن به معنی هستند و اجماع جهان شمولی راجع به اینکه چه کسی تروریست است، وجود ندارد، زیرا اهداف سیاسی و راهبردی، دولت‌های مختلف را به طرز متفاوتی تحت تاثیر قرار می‌‌دهد. تعریف فارغ از ارزش وجود ندارد (تانکارد، 1381).
از سوی دیگر، «پراتکانیس» معتقد است کلمات ارزشی، قدرت اقناع کنندگی بالایی دارند و می‌توانند به تعریف ما از واقعیت و قضایای اجتماعی جهت بدهند. او توضیح می دهد که نظام تبلیغاتی هیتلر با هدایت گوبلز، به اهمیت این امر به خوبی واقف بود؛ به گونه‌ای که آدولف هیتلر برای بسیج مردم در مواجهه با مشکلات اقتصادی آلمان، از واژه هایی مانند "تهدید سرخ‌ها" استفاده می‌کرد. نتیجه اینکه که پروپاگاندایست همواره موضوعات مطلوب خود را هنجار خوب و مقدس جلوه می‌دهد و خلاف آن را نابهنجار، زشت و شیطانی می‌شمارد (پراتکانیس، 1379).

2- توسل به ترس
شیرازی در مورد تکنیک توسل به ترس، معتقد است که در این تکنیک، از حربه تهدید و ایجاد رعب و وحشت میان نیروهای دشمن، به منظور تضعیف روحیه و سست کردن اراده آنها استفاده می‌شود. به نظر او، متخصصان جنگ روانی ضمن تهدید و ترساندن مخاطبان به طرق مختلف، به آنان چنین القا می‌کنند که خطرها و صدمه های احتمالی و حتی فراوانی بر سر راه آنان کمین کرده است و از این طریق، آینده ای مبهم و توام با سختی‌ها و مشکلات را برای افراد دشمن ترسیم می‌کنند (شیرازی، 1376). پراتکانیس از کاربردهای دیگر این تکنیک سخن گفته و معتقد است از تکنیک توسل به ترس، گاهی برای بسیج جبهه در مقابل یک تهدید خارجی نیز استفاده می‌شود. او جوزف گوبلز، مدیر نظام داخلی تبلیغاتی آلمان هیتلری را مثال می آورد که همواره از عبارت «تئودور کافمن» بهره می‌گرفت که گفته بود "آلمان باید نابود شود" و گوبلز از این طریق ادعا می‌کرد که متفقین در پی نابودی آلمان هستند. آدولف هیتلر در اشاره به تهدید کمونیسم، همواره پیوستن به حزب نازی را به عنوان راه حل ارائه می‌کرد. او توانست با علم کردن تهدید یهودیان و کمونیست‌ها و منسجم ساختن حزب نازی، تا حدی به اهداف توسعه طلبانه خود دست پیدا کند (پراتکانیس، 1380).
اما «الیاسی» مثال نردیک‌تری می زند. ااو جنگ روانی آمریکا علیه عراق را مطرح می کند و می نویسد: «پیش از وقوع حمله به عراق در مارس 2003 رسانه‌های آمریکایی تلاش تبلیغاتی وسیعی به عمل آوردند؛ ادعاهای مکرری همچون نزدیک شدن عراق به تولید جنگ افزارهای هسته‌ای، ارائه گزارش‌های متعدد از وجود سلاح کشتار جمعی در عراق، حمایت صدام حسین از تروریسم و... از جمله موضوعات عملیات روانی امریکا برای ترغیب افکار عمومی آن کشور و سایرکشورها برای حمایت از حمله به عراق بود» (الیاسی، 1382، ص246). در مورد جنگ عراق و جنگ روانی آن بسیار نوشته شده است؛ از جمله رانتاپکنر که معتقد است در جنگ عراق، برای تضعیف روحیه دشمن، استراتژی‌های گوناگونی به کارگرفته شد: «به شهروندان عراقی اطمینان داده شد که مسیر صلح از جنگ عبور می‌کند و این جنگ حمایت‌های سازمان ملل را نیز به همراه خواهد داشت. به نیروهای عراقی نیز هشدار داده شد که با بزرگ‌ترین بمب‌های متعارف جهان مورد هجوم قرارخواهند گرفت. این پیام‌ها ساده بودند و دشمن را به تسلیم ترغیب می‌کردند. چنین استدلال می شد که در هر صورت، نیروهای عراقی بازنده جنگ خواهند بود و آمریکا و نیروهای ائتلاف، دارای قدرت نظامی برترند» (رانتاپکنر، 2002، ص79).

3- تکرار
همچنانکه از نام تکرار بر می آید، برای زنده نگه داشتن موضوع با تکرار زمان بندی شده، سعی می‌کنند این موضوع تا زمانی که نیاز هست، زنده بماند. سلطانی فر معتقد است در این روش، با تکرار پیام، سعی در القای مقصودی معین و جا انداختن پیامی در ذهن مخاطب دارند (سلطانی‌فر، 1382). «تکرار از لحاظ روان شناسی در تشکیل عادت بسیار مفید است؛ به ویژه اگر با دقت توام باشد. بدون تکرار، تثبیت وتقویت دقیق‌تر عادت میسر نخواهد شد. روش تکرار، از قواعد خاصی پیروی می‌کند زیرا فاصله های تکرار فعل نباید چندان دراز باشد که سبب محو شدن آثار قبلی شود و نه چندان کوتاه باشد که ملال انگیز و خسته کننده شود» (دادگران، 1382، ص128). به عبارت دیگر، تکرار مثل ضربه های پیاپی چکش است که سرانجام میخ را به داخل می‌راند. بنابراین فرستنده پیام امیدوار است که این شکل از ضربه زدن مداوم، باعث دریافت نکات پیام شود. «لئونارد دوب» (Leonard Doob) به بهترین وجه، تمرکز بر روی تکنیک تکرار را توصیف کرده است. «بسیاری از مردم درباره تبلیغ می‌اندیشند، ویا در محراب، عبادت را تکرار می‌کنند. آنها مشاهده کرده اند که ظاهرا تکرار می‌تواند معجزه های روانشناسانه‌ای انجام دهد. البته تکرار در حقیقت مهم است، اما نباید در این اهمیت مبالغه کرد و یا درباره آن به خطا رفت.» (لربینگر، 1376، ص95).

4- تظاهر به بی طرفی
بسیاری از رسانه‌های خبری برای القای بی طرفی خود به مخاطبان و در نتیجه جلب اعتماد آنان، از تاکتیک تظاهر به بی طرفی استفاده می‌کنند. در این تاکتیک، سخنان و دیدگاه‌های مخالفان به اشکال مختلف نظیر گزارش، مصاحبه و خبر منعکس می‌شود. رسانه به دلیل اتخاذ یک موضع بی طرف، اعتبار بیشتری در میان مخاطبان خود کسب می‌کند. همچنین رسانه با حفظ پوشش بی طرفی، می‌تواند پیام‌های خود را به آسانی به مخاطب القا کند و اهداف مورد نظر خود را تامین سازد. در این اصل، ضمن اظهار بی طرفی وحفظ احترام مخالفان، اقدام به پخش سخنان و نظرات مخالفان می‌کنند و به دنبال آن، مطالب خود را القا می‌کنند. در واقع با پوشش خبری به شکل بی‌طرفانه و به طور مودبانه، سعی می‌شود حمایت‌های لازم و یا تخریب‌هایی در راستای اهداف مورد نظر اعمال شود.
«گاهی برای تخریب سوژه مورد نظر، در ابتدا مواضع بی‌طرفانه‌ای نسبت به آن اتخاذ می‌شود؛ به طوری که دیگران تصور می‌کنند در این جریان نوعی حفظ احترام برای مخالفان و نوعی بی طرفی وجود دارد؛ در حالی که با پوشش بی طرفی به طور مودبانه، مطالب مورد نظر خود را القا می‌کنند. در یک انگاره کلی، سعی می‌شود یک دیدگاه از دو جنبه مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و نظرات مثبت و منفی در خصوص آن مطرح شود. در یک برخورد کلان، موضع گیری از قبل مشخص شده، زمان‌های طلایی و نکاتی که مد نظر تهیه کننده است، در اختیار جریانی خاص قرار می گیرد. نقطه آغاز و یا تیتر و مقدمه یک موضوع، نقطه پایانی و جمع بندی و نتیجه گیری موضوع و همچنین نکاتی که توسط گوینده مورد تاکید قرار می‌گیرد، از جمله زمان‌های طلایی هستند که جایگاه ویژه ای بر تاثیر گذاری در ذهن مخاطب ایجاد می کند» (سلطانی فر، 1382، ص46).

5- اهریمن سازی
«در تکنیک اهریمن سازی، مبلغ تلاش می کند تا تنفر و دشمنی جمعیت مخاطب را نسبت به عقیده گروه و یا کشورهای خاص برانگیزد؛ به نحوی که اگر گروهی (از دیدگاه رسانه) سیاست خارجی را پشتیبانی کند، صرف نظر از درست و یا نادرست بودن آن، وجهه منفی گروه حامی این سیاست را بزرگنمایی می‌کند و از این طریق، بر مواضع جمعیت مخاطب اثر می‌گذارد» (محمدی نجم، 1384، ص50). «پراتکانیس» در این خصوص، نکته جالب توجهی را مطرح می کند. او معتقد است یکی از زیانبارترین پیامدهای تبلیغات جنگی، تسهیل نابودی افراد یک ملت به وسیله افراد ملت دیگر بدون عذاب وجدان است. جنگ، نابودی و آسیب‌های فراوانی به بار می آورد. در چنین وضعیتی، مُبلغ برای کاهش ناهماهنگی شناختی احتمالی در جبهه خودی، سعی در به حداقل رساندن ماهیت انسانی قربانیان اعمال خود و یا به حداکثر رساندن استحقاق آنان در آنچه نصیبشان شده است، خواهد داشت.
نزدیک به پایان جنگ جهانی دوم، هواپیماهای آمریکایی در هیروشیما و ناکازاکی با انداختن بمب‌های اتمی، بیش از 150 هزار نفر غیر نظامی از جمله زنان و کودکان را به قتل رساندند. اما یک هفته پس از آن، یک نظر خواهی عمومی نشان داد که کمتر از 5 درصد از جمعیت آمریکا، مخالفت خود با آن سلاح را نشان دادند. حیرت انگیزتر آنکه، 23 درصد اعتقاد داشتند باید پیش از آنکه اجازه تسلیم به ژاپنی‌ها داده می شد، بمب‌های بیشتری ریخته می شد و این به دلیل همان عملکرد رسانه در اهریمن سازی از ژاپنی‌ها بود. پیش از جنگ خلیج فارس در سال 1991، اغلب اعضای کنگره آمریکا، صدام حسین را هیتلر جدیدی وصف می‌کردند. آنان بر مشابهت میان بمب‌های شیمیایی کردها بوسیله صدام و قتل عام یهودیان توسط هیتلر، تهاجم عراق به کویت و تهاجم آلمان به چکسلواکی و لهستان تاکید می کردند (پراتکانیس، 1380). در این زمینه، تانکارد معتقد است یکی از موثرترین فنون در تحریک به خصومت علیه دشمن، استفاده از داستان‌هایی در مورد قساوت و بی‌رحمی طرف مقابل است. در جریان جنگ دوم جهانی، متحدین با انتشار گسترده این داستان که سربازان آلمانی در بلژیک، دستان کودکان را قطع می کردند، در برانگیختن خصومت علیه آلمان‌ها بسیار موفق بودند (تانکارد، 1381).
از این رو کارشناسان جنگ روانی، با ترسیم چهره دردمند و سختی کشیده قربانیان، خشم و غضب مردم خودی و احساس همدردی با قربانیان را بر می‌انگیزند. تافلر مثالی را مطرح می کند. او می نویسد: «زمانی که یک دختر پانزده ساله کویتی، در برابر کنگره آمریکا شهادت داد که سربازان عراقی در کویت، نوزادان را می‌کشتند و دستگاه‌های نگهداری نوزدان را به عراق منتقل می کردند، دل خیلی از مردم جهان به درد آمد؛ در حالیکه به جهانیان گفته نشد که وی دختر سفیر کویت در واشینگتن و عضو خانواده سلطنتی است و شهادت او کاملا صحنه سازی شده است» (تافلر، 1374، ص225).

6- ایجاد تفرقه و تضاد
«از جمله اموری که در فرایند جنگ روانی مورد توجه قرار می گیرد، تضعیف دشمن بویژه به لحاظ روانی است. دشمن باید به شکست خوردن انس بگیرد. آنچه در این زمینه می‌تواند موثر باشد، ایجاد و یا تلقین تضادهای مختلف در جبهه دشمن است. رسانه می تواند با ایجاد و یا تلقین درگیری میان اقلیت‌ها، قومیت‌ها، نخبگان و حاکمیت، وحدت را بین نیروهای دشمن متزلزل سازد» (سپال، 2002، ص6). لطفیان معتقد است در فرایند سقوط دولت صدام حسین و اشغال عراق، پیش زمینه های رسانه‌ای و تبلیغی نقش مهمی را ایفا کرده اند. او توضیح می دهد که چگونه فشار و اختناق 23 ساله دیکتاتوری صدام در عراق، موجبات نارضایتی عمومی در بخش‌های وسیعی از کشور فراهم کرده بود و رسانه‌های تبلیغی آمریکا با استفاده از این نقاط ضعف دولت او، اقدام به پخش شایعات وسیعی در مورد صدام و وابستگان حزب بعث کردند. این امر به افزایش شکاف بین حاکمیت و مردم منجرشد و زمینه مساعدی برای اضمحلال و سقوط نظام بعث در عراق فراهم آورد (لطفیان، 1383).

7-ترور شخصیت
در شیوه های جدید، ترور فیزیکی جای خود را به ترور شخصیت داده است. در زمانه ای که نتوان فردی را ترور فیزیکی کرد و یا نباید افراد مورد ترور فیزیکی قرار گیرند، سعی می‌کنند از طریق عوامل تبلیغاتی جنگ روانی و با استفاده از وسایل ارتباط جمعی شخصیت‌های مطرح و موثر در جناح مقابل را به زیر ذره بین کشیده و با بزرگ نمایی نقاط ضعف، آنان را ترور شخصیت کنند. هدف آن، ترور شخصیت‌های سیاسی و مهم از طریق به تصویر کشیدن نقاط ضعف و حرکات نادرست آنهاست. این عوامل باعث می‌شود رهبران ذی نفوذ نزد مخاطبان، دچار بی منزلتی و تخریب چهره شوند.

8- دروغ
تاکتیک قدیمی دروغ که هنوز هم رسانه‌ها به طور فراوان استفاده می‌کنند، عمدتا برای مرعوب کردن حریف و یا حتی برای مرعوب کردن افکار عمومی مورد استفاده قرار می‌گیرد. بدین معنی که پیامی را که به هیچ وجه واقعیت ندارد، بیان می‌کنند. معروف‌ترین استفاده این تاکتیک، در زمان هیتلر وتوسط گوبلز بوده است. «گوبلز می‌گوید: دروغ هر چه بزرگتر باشد، باور آن برای مردم راحت تر است» ( سلطانی فر، 1382، ص25).

9- شایعه
شایعه در جایی مطرح می‌شود که زمینه دسترسی به اخبار موثق امکان پذیر نباشد. «شایعه انتقال شفاهی پیامی است که برای برانگیختن باور مخاطبان و همچنین تاثیر در روحیه آنان ایجاد می‌شود. مطالب کلی شایعه باید حول محورهای اساسی و مهمی ‌باشد که مخاطب نسبت به آن حساسیت بالایی دارد» (همان، ص136). «بهترین شیوه برای القای پیام مورد نظر فرستنده پیام، در زمان‌هایی که پخش پیام به طور شفاف و روشن امکان پذیر نیست و یا در مواقعی که فکر می‌کنند با مشکلات قانونی روبرو می شوند، استفاده از کنایه و اشاره است» (همان، ص56). کنایه به دلیل غیر صریح بودن آن، معمولا تاثیرات عمیقی برشنونده دارد. استفاده از حربه کنایه، به وفور در تبلیغات به چشم می‌خورد. برای نمونه، گفته می‌شود «می‌گویند فلانی با تروریست‌ها ارتباط دارد» ویا «شنیده می‌شود فلان گروه در حمایت از تروریست‌ها فعالیت می‌کنند» و یا «به نقل از شاهدان عینی، حقوق بشر در فلان کشور مراعات نمی‌شود» که به هر صورت، ارتباط با تروریسم و نقض حقوق بشر را به افکار عمومی القا می‌کند.

10- کلی‌گویی
«محتوای واقعی بسیاری از مفاهیمی که از سوی رسانه‌های غربی مصادره و در جامعه منتشر می‌شود، مورد کنکاش قرار نمی‌گیرد. تولیدات رسانه‌های غربی در دو حوزه سیاست داخلی و خارجی، مملو از ارزش‌ها و مفاهیمی مانند جهانی‌شدن، لیبرالیسم، اقتصاد باز، امنیت ملی، پلورالیسم، نظام نوین جهانی، حقوق بشر، دموکراسی، تروریسم و... است. اینها مفاهیمی هستند که بدون تعریف مشخص، در جهت اقناع مخاطبان در زمینه ای مشخص بکارگرفته می‌شوند» (محمدی نجم، 1384، ص47). در واقع، کلی‌گویی عبارتست از مرتبط ساختن عقیده یا سیاستی خاص با مفهومی ویژه، تا مخاطب بدون بررسی شواهد و دلایل عقیده و یا سیاست مورد نظر را بپذیرد. از این رو «استاتس» (Stats) از نظریه شرطی شدن کلاسیک در یادگیری نگرش استفاده کرده است. او که بر کاربرد نظریه شرطی شدن کلاسیک در یادگیری معنی احساسی زبان تاکید دارد، یادآوری می‌کند که در تجربه روزمره افراد، کلمات خاصی به طور منظم با تجربه های احساسی ویژه ای جفت می‌شود به عنوان مثال، واژه‌هایی مانند دموکراسی، آزادی و حقوق بشر با احساسات مثبت افراد جفت می‌شوند؛ در حالیکه واژه هایی مانند تروریسم، محور شرارت و تحجر، با احساسات منفی افراد جفت می‌شوند. استاتس اعتقاد دارد که هنگامی که کلمه به صورت یک محرک شرطی شده در آید، واکنش احساسی خاص خود را استخراج می‌کند (استاتس،1962)
جنایات آمریکا در دورترین نقاط دنیا که تحت پوشش برخورد با تروریسم، دفاع از آزادی و حقوق بشر صورت می‌گیرد، از پشتیبانی رسانه‌ای کمال بهره برداری را به عمل آورد. مولانا معتقد است در جریان حمله به افغانستان و عراق، سیاست جنگ طلبانه دولت آمریکا مورد حمایت بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی قرار گرفت. شبکه تلویزیونی "فاکس نیوز" حتی از ژنرال‌ها و کاخ سفید جلوتر افتاد؛ به نحوی که در طول حمله به عراق، عبارت "عملیات برای آزادی عراق" برصفحه تلویزیونی شبکه فاکس نیوز حک شده بود (مولانا، 1382). طراحان نظام تبلیغاتی کاخ سفید، همواره از تکنیک کلی‌گویی به منظور مواجهه با کشورهای ناهمساز بهره می‌گیرند. به‌عنوان مثال، «بوش در جریان سخنرانی خود در کنگره آمریکا در ژانویه 2002، ایران، عراق و کره شمالی را به عنوان محور شرارت اعلام کرد؛ واژه ای که تعریف مشخصی از آن وجود ندارد، اما هدف جورج بوش از الصاق این عبارت کلی به این سه کشور، آن بود که دامنه نزاع علیه تروریسم مورد نظر آمریکا را تعریف مجددی کند؛ به‌نحوی که جنگ ادعایی آمریکایی علیه تروریسم تنها شامل طالبان و القاعده نیست، بلکه کشورهای دیگری نیز به عنوان هدف در سیاست خارجی امریکا در نظرگرفته شده‌اند» (امام زاده فرد، 1382، ص9).

11- گواهی
«گواهی و یا شهادت، نقل قول‌هایی در داخل و خارج از پیام است که برای حمایت از یک سیاست، عقیده، برنامه و یا شخصیتی خاص آورده می‌شود. در این تکنیک، آوازه شهرت و یا جایگاه فرد (کارشناس، مسئول حکومتی و...) بکار گرفته می‌شود که از این طریق شهادت، گواهی، تایید و یا نفی فرد یا افراد محترم بر روی پیام تبلیغاتی قرار می‌گیرد. در تکنیک استناد یا گواهی، هدف آن است که مخاطب، خود را با فرد مورد استناد یکسان بداند و باورها و ایده های آنان را به منزله باورها و عقاید خود بپذیرد. به‌عبارت دیگر، تکنیک گواهی یا استناد، عبارت از آن است که یک شخص مورد احترام و یا منفور، فکر، برنامه و یا سیاست معینی را تایید یا نفی کند» (لی، 1934، ص74). از تکنیک گواهی، به طرق مختلف در جهت اقناع مخاطب استفاده می‌شود، از جمله زمانی که مبلغ با مخاطب فرهیخته سر و کار داشته باشد. الیاسی معتقد است در این حالت، پیام رسان بطور مستمر به منابع و مراجعی استناد می‌کند که او آنها را متقن تلقی می‌کند. حال آنکه قابلیت اعتبار و استناد آن منابع، جای بحث دارد (الیاسی،1381). «از جمله کارکردهای دیگر تکنیک گواهی، ترفندی است که در فرایند اقناع از آن با عنوان "عرفی سازی" یاد می‌شود. در این حالت، از طریق جمعی و همگانی نشان دادن سیاست و یا عقیده‌ای خاص، جمعیت مخاطب را به اتخاذ آن قانع می‌سازند. در این ترفند، رغبت طبیعی مردم به سمت مورد نظر مبلغ هدایت می‌شود و این گونه به مخاطب القا می‌شود که برنامه، سیاست و یا عقیده مربوطه، تجلی خواست اجتناب ناپذیر توده مردم است. بنابراین به‌سود مخاطبان است که به توده مردم ملحق می‌شوند» (محمدی نجم، 1384، ص50).

12- مبالغه
سلطانی فر معتقد است، مبالغه یکی از روش‌هایی است که با اغراق کردن و بزرگ نمایی یک موضوع، سعی در اثبات یک واقعیت دارد. کارشناسان تبلیغات از این فن در مواقع خاص و وقایع مشخص استفاده می‌کنند. بزرگ جلوه دادن توان وقدرتمندی کشور خودی و مبالغه در انعکاس نقاط ضعف دشمن، از این مقوله است. این فن به ویژه هنگامی که دشمن دچار شکست و هزیمت شده و یا در زمان بحران و اغتشاش، موثر است (سلطانی‌فر، 1382).

13- خشونت گرایی
بسیاری از رسانه‌ها با شیوه‌های روانی و تبلیغاتی، جنگی را به راه می‌اندازند که هیچ لشگر و سپاه نظامی نمی‌تواند آنچنان خاک وخون به پا کند. «استفاده از تعابیر تحریک آمیز و تند در برابر جناح مقابل، از شیوه های رایج این گونه رسانه‌هاست. شیوه نگارش مطالب به گونه ای است که اشخاص و جریان‌های مخالف را به بدترین شیوه زخمی، ترور و ناکار می‌کنند.» این در حالی است که این نوع رسانه‌ها با ظاهری آراسته می‌توانند خود را مخالف سرسخت خشونت‌های اجتماعی قلمداد کنند. هتاکی و پرده دری، تعابیر تند و غیراخلاقی، حرف‌های نیشدار و دوپهلو، سوء ظن نگاری، حمله به حریم‌های مورد تائید جامعه و حرمت شکنی از اشخاص صاحب نام و بانفوذ و موثق، افشاگری و انتشار اسرار و مطالب محرمانه، تمسخر و تحقیر و ایجاد التهاب و هیجان در تعابیر خبری از این نوع خشونت‌هاست. استفاده از کلماتی نظیر سرمایه داران خونخوار، مرفهین بی‌درد، غربگرا، خوباخته، تروریست، جنگ طلب و خشونت طلب از این جمله اند» (سلطانی فر، 1382، ص48).

14-‌‌‌ پاره حقیقت گویی
«گاهی خبر یا سخنی مطرح می‌شود که از نظر منبع، محتوای پیام، مجموعه ای به هم پیوسته و مرتب است که اگر بخشی از آن نقل و بخشی نقل نشود، جهت و نتیجه پیام منحرف خواهد شد. این رویه رایج رسانه‌هاست که معمولا متناسب با جایگاه و جناح سیاسی که به آن متمایل هستند، بخشی از خبر نقل و بخشی را نقل نمی‌کنند. خبر هنگامی کامل است که عناصر خبری در آن، به شکل کلی مطرح شوند. اما چنانچه یکی از عناصر خبری شش گانه (که، کجا، کی، چه، چرا، چگونه) در خبر بیان نشود، خبر ناقص است. در تاکتیک پاره حقیقت گویی، حذف یکی از عناصر به عمد صورت می‌گیرد و بیشتر اوقات، عنصر چرا حذف می‌شود » (سلطانی‌فر، 1382، ص47).

منابع:
1. امام زاده فرد، پرویز (1383). رهیافت روانی در سیاست آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران، فصلنامه عملیات روانی، سال دوم، شماره7.
2. الیاسی، محمدحسین (1382). افکار عمومی آمریکا وعملیات روانی دستگاه حکومتی وتبلیغاتی آن کشور برای مجاب سازی؛ فصلنامه عملیات روانی، سال اول، شماره2.
3. الیاسی، محمدحسین (1384). عملیات روانی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران ؛تحلیل محتوای رادیو فردا ورادیو صدای آمریکا؛ فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره 10.
4. تافلر، الوین (1374). جنگ وضد جنگ، ترجمه مهدی بشارت، تهران: انتشارات اطلاعات.
5. تانکارد جیمز و سورین ورنر (1381). نظریه های ارتباطات، ترجمه علیرضا دهقان، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
6. پراتکانیس، آنتونی و الیوت آرنسون (1379). عصر تبلیغات استفاده وسوء استفاده روزمره از اقناع، ترجمه کاووس سیدامامی و محمدصادق عباسی، تهران: انتشارات سروش.
7. دادگران، محمد (1382). افکارعمومی و معیار سنجش آن، تهران: مروارید.
8. داقرتی، ویلیام (1377). جنگ روانی، تبلیغات وجنگ روانی، ترجمه حسین حسینی،چاپ دوم، تهران: انتشارات دانشگاه امام حسین (ع).
9. رفیعی، عبدالله (1382). دولتها وافکارعمومی (جنگ روانی)، تهران: نشر دادار.
10. زورق، محمد حسین (1386). ارتباطات و آگاهی، تهران: انتشرات دانشکده صدا وسیمای جمهوری اسلامی ایران.
11. سلطانی‌فر، محمد وشهناز هاشمی (1382). پوشش خبری، تهران: انتشارات سیمای شرق.
12. شیرازی، محمد (1376). جنگ روانی وتبلیغات مفاهیم و کارکردها، تهران: انتشارات نمایندگی ولی فقیه در سپاه.
13. لربینگر، اتو (1376). ارتباطات اقناعی، ترجمه علی رستمی، تهران: مرکز تحقیقات، مطالعات وسنجش برنامه ای صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران.
14. لطفیان، ابراهیم(1383). عملیات روانی در نبرد سلطه، فصلنامه عملیات روانی، سال دوم، شماره7 .
15. محمدی نجم، سیدحسین (1384). فصلنامه عملیات روانی، سال سوم، شماره 9.
16. مولانا، حمید (1382). جنگ روانی وفریبکاری رسانه ای، فصلنامه پژوهش وسنجش، سال دهم، شماره 34.
17. نصر، صلاح (1380). جنگ روانی، ترجمه محمودحقیقت کاشانی، چاپ دوم، تهران: سروش.
19- Lee A.M, and E.B Lee (1939). The Fine Art of Propaganda: A Studyof Father Coughlins Speeches. New york; Harcourt, Brace, and copany.
20- Stats A.W.C.K, Staats and H.L. Crawoford (1962). Order Conditioning of Meaning and the Parallel Conditioning of a GSR, Journal of General Psychology.
21- Rantpelkoner, Jary (2002). Psychological Operation, University of Helsinki and Finnish Deence Foeces. Finland.
22- Sepal. Tina (2002). New Warsand Old Strategies: From Traditional Propaganda to Information Warfare and Psychological Operation, Finland


منبع: / سایت / مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه ای همشهری ۱۳۸۸/۰۳/۳۰
نویسنده : مریم کلانتری

نظر شما