یادداشتى بر مجموعه داستان باغ بارون نوشته شاهرخ تندروصالح، فریاد مرا بشنو
سیدحسن فرامرزى
روزنامه شرق، یکشنبه ۱۱ دى ۱۳۸۴ - - ۱ ژانویه ۲۰۰۶
مهتاب گفت: خودت را تلخ نکن
گفتم: مرا تلخ زاییده اند
آنچه بیش از هرچیز ذهن مخاطب را در خوانش متن هاى شاهرخ تندروصالح به عکس العمل وامى دارد (گذشته از موضوع ها و فرم روایى خاص نویسنده) جهان بینى حاکم برمتن ها به خصوص بینش و موضع گیرى راوى ها و آدم هاى اول آنها در تقابل با «بیرون» است. یعنى نحوه عملکرد و شیوه رفتارى و گفتارى آدم ها به گونه اى غریب و اغراق شده شکل گرفته است که مخاطب شوکه مى شود. اعمال و رفتارها در چارچوبى خاص، اغراق یافته اند به گونه اى که به خصوص مخاطب امروزى در هضم این اعمال و رفتارها در ذهن خود گرفتار چالشى خاص و غریب مى شود که شاید بخشى از این رفتار و چالش ذهنى مخاطب برخاسته از سال نگارش متن ها و فاصله زیاد این زمان تا زمان چاپ اثر باشد، چرا که زمان نگارش هر کدام از متن ها به نحوى است که حدود ده سال و یا بیشتر میان نوشتن و چاپ متن ها فاصله افتاده است و چه بسا این مسئله در نوع برخورد مخاطب امروزى با آثارى این گونه موثر باشد. به هر حال نوع نگاه نویسنده در آن سال ها و نیز جنس شرایطى که در آن دوران بر او تحمیل و متقابلاً بر متن ها حاکم شده است مى تواند براى مخاطب امروزى غریب و خاص باشد. در ابتداى این یادداشت برشى از یک دیالوگ آورده شده است تنها به این منظور که بتوانیم با همین برش کلیتى از بینش نویسنده- یا راوى ها و آدم هاى اول متن ها- را منتقل کنیم. آدم هاى شاهرخ تندروصالح و به خصوص راوى ها با حالتى میان شیدایى و سردرگمى، روایتى بسیار «تلخ» را در مرور گذشته و یا حال ارائه مى دهند و این «تلخ» بودن دقیقاً همان مفهومى است که در متن ها برجسته شده است و مى تواند براى مخاطب امروزى خاص باشد. این «اغراق» یافتگى و این «تلخ» بودن بیش از حد نمى تواند یک ایراد به حساب آید- دقیقاً به خاطر همان شرایط تحمیل شده بر ذهنیت نویسنده و نیز متن ها- و اصلاً مى توانیم آن را به عنوان یک شاخصه معنایى مورد توجه قرار دهیم. این مفهوم با فاصله گرفتن از تبلور در قالب «تصویر» و «اتفاق» و «روایت» (روایت به معناى «تعریف کردن» یک ماجرا) تنها در نوع نگرش آدم ها، اتفاق مى افتد و به خصوص در رفتار آدم ها گفتار آنها و نیز امکانات نثرى و زبانى متن ها. «تصویر»، «اتفاق» و «تعریف» کردن یک ماجرا اغلب در آثار نویسنده به حاشیه مى روند و خلأ به وجود آمده بیشتر به وسیله نوع «زبان» و نوع «آدم »ها در رفتار و گفتارشان پیدا مى شود. یعنى موضع گیرى راوى و رفتار و تک گویى ها و حدیث نفس هاى او در تقابل با یک لحظه، یک موقعیت و... چالش اصلى میان ذهن مخاطب و متن ها را باعث مى شوند. داستان هاى باغ بارون بیشتر مرور گذشته هستند و در برخى نمونه ها مرور حال. راوى یا آدم هاى اول داستان ها با نگرشى به شدت تلخ، انتقادى و گزنده این «مرور» را عهده دار مى شوند، آنقدر که مفهومى مثل نوستالژى در مرور گذشته ها به هیچ وجه اجازه ورود به متن ها را پیدا نمى کند و در برخى موارد که متن ها چنین تمایلى را از خود بروز مى دهند، نویسنده، راوى و یا نیروى حاکم بر متن از این «تمایل» در راستاى بهبود هر چه بیشتر و مناسب تر آن چالش «تلخ» میان مخاطب و متن ها سود مى برد.
این حالت مثلاً در داستان «بهار در پله تنهایى» به خوبى مشاهده مى شود. در این داستان ما با یک «بازخوانى» از گذشته روبه رو هستیم و به خوبى مى بینیم جهان بینى حاکم بر متن ها و تلخ اندیشى راوى مانع ورود هرگونه مفهوم و اتفاق نوستالژیک به متن ها مى شود. مى توانیم اینگونه فرض کنیم که اغلب آدم هاى اول و راوى ها با پشت سر گذاشتن یک «تجربه» به شکلى دفعى تغییر نگرش داده و اینگونه تلخ اندیش شده اند. این تجربه مى تواند جنگ باشد و یا نوعى شرایط اجتماعى تحمیل شده، در هر حال این تجربه عامل اصلى فروپاشى ذهنى راوى و در نتیجه شکل گیرى نوعى نگاه تلخ و لحن گزنده در گویش و رفتار آدم ها شده است. تواتر و نیز رک گویى نویسنده و راوى ها در بیان این حالت منجر به اغراق یافتگى و نیز شوکه شدن مخاطب امروزى مى شود، چرا که همان طور که گفته شد _ با توجه به سال نگارش متن ها _ نویسنده فضاها و روایت هاى بیش از یک دهه قبل را با این عملکرد در ذهن مخاطب امروزى تداعى و در عین حال او را غافلگیر کرده است. در واقع با کنار هم قرار دادن برخى مولفه ها مى توان کلیتى از متن هاى تندروصالح را متصور شد: فاصله گرفتن از تصاویر و اتفاق ها و ماجراپردازى و نیز فرم روایى خاصى که مى تواند برخاسته از شیدایى و سرگشتگى راوى ها و آدم ها باشد. جهان بینى بسیار تلخ راوى ها _ نویسنده؟ - و نیز شکل زبانى (به شکل خاص تر جنس نثر) متن ها که بسیار تمایل به رک گویى و صراحت بیان دارد. در مورد آخر مى توانیم بگوییم که متن ها با فاصله گرفتن از هرگونه بیان استعارى و تمثیل و تشبیه و... بسیار به صراحت بیان تمایل دارند و این مسئله _ در راستاى همان اغراق یافتگى برخى مولفه ها _ گاه به نوعى قصارگویى منجر مى شود، راوى و جهان بینى راوى و تاثیر این ابزار بر سایر امکانات متنى تندروصالح (به خصوص نثر متن ها) مى تواند بهترین و ابتدایى ترین لحظه در تحلیل متن هاى نویسنده باشد. گفته شد که اغلب راوى ها به شیدایى و سردرگمى تمایل دارند، آنچه که تا به حال بیان شد، مى تواند وصفى باشد در «سردرگمى» راوى ها و شاید بهتر باشد که در مورد «شیدایى» آنها نیز اشاره شود. در اغلب متن ها راوى همواره «روایت» مى کند براى «عنصرى» اقرار نیوش که بیشتر زنى است اثیرى و یا اساساً «وجودى» است _ که مى تواند به روایت راوى گوش داده و پناهگاه او باشد، یعنى راوى ترجیح مى دهد «وجودى» مشخص و اثیرى (از دیدگاه خودش) را براى بیان نگاه تلخ و گزنده اش داشته باشد و شیدایى او همین جا اتفاق مى افتد، بیان «نمایشنامه»اى و نیز تا حدى «شاعرانه» (نه در زبان که بیشتر در لحن) او مى تواند علاوه بر جوشش از آن سردرگمى نیز برخاسته از این شرایط باشد. این وجود اثیرى نه ابزارى انتزاعى است و نه بر وجود راوى حاکم و مسلط است که همان طور که گفته شد، تنها «حضورى» است که نیاز به گفتار راوى را منجر مى شود، این حالت به خصوص در متنى مثل مدام تا کابوس ملموس است. مجموعه داستان «باغ بارون» توسط نشر ورجاوند در سال ۱۳۸۳ منتشر شده است.
نظر شما