باکینگهام کاخ بى دفاع
روزنامه شرق، چهارشنبه 12 آذر 1382
ترجمه آزاده افتخارى: رایان پری خبرنگار دیلی میرر (Daily Mirror) با ورود به کاخ باکینگهام در لباس پیشخدمت، توانست گزارشات و عکس های جالبی را از زندگی خصوصی خاندان سلطنتی، به ویژه ملکه منتشر کند.
ورود او به کاخ با هویت جعلی نشان دهنده پایین بودن ضریب امنیتی و سهل انگاری نگهبانان و محافظان است. او بارها به این نکته اشاره می کند که اگر یک تروریست در موقعیت او بود می توانست به راحتی فاجعه ای پدید آورد. آنچه می خوانید قسمتی از نوشته های اوست:
گزارش اول: باکینگهام و ملکه
یک رومیزی سفید حریر و بسیار زیبا و چیدمان ظروف و قاشق های نقره و گلدان های پر از گل منظره دل انگیزی برای صرف صبحانه است. یک رادیو و روزنامه های صبح نیز در کنار میز قرار دارد. من به عنوان پیشخدمت وظیفه دارم در بشقاب ملکه مقداری میوه بگذارم و در فنجانش چای بریزم. دوک نیز برای صبحانه، غذای پخته شده را ترجیح می دهد.
ملکه صبح ها نان تست و مربا می خورد البته بیشتر آن را به سگ خود که در زیر میز به پاهایش چسبیده است می دهد. اگر یک تروریست در موقعیت من بود می توانست به سادگی غذای ملکه را مسموم کند. اولین بار که یک نگاه سریع به ملکه انداختم 9 اکتبر بود وقتی که سر پست خود در ورودی کاخ بودم و مراسم اعطای نشان به راجر مورد استبگ توسط ملکه انجام می شد.
سرود ملی در پشت سرم خوانده می شد و ملکه در راس هیاتی از افسران و صاحب منصبان حرکت می کرد. من به او نگاه می کردم و او را می دیدم که مستقیما به من خیره شده است. در هر لحظه ای می توانم به او آسیب برسانم.با وجود این که تمامی کدها و رمزها برای عبور و مرور به من داده شده بود ولی در اصل این لباس مخصوص من بود که نقش گذرنامه را بازی می کرد. یک پیشخدمت مدت کوتاهی پس از ورودم به کاخ به من گفت: «لباس اصلی ترین شاخص برای شناسایی به شمار می رود. وقتی که اعضای سلطنتی یا پلیس تو را ببینند متوجه می شوند که برای انجام کاری آنجا هستی.»
ما (پیشخدمت ها) نسبت به دیگر پرسنل از اختیارات بیشتری برخوردار بودیم. در حالی که بیشتر آنها حتی نیمی از اتاق ها را ندیده بودند من تمامی قسمت ها را دیده بودم. می توانستم به قصر ویندسور، کاخ جیمز و کنسینگتن و اقامتگاه اختصاصی ملکه در سند رینگهام، بروم.به من گفته شده بود که برای ملاقات با ملکه حتی نیازی به وقت ملاقات ندارم.
در پانزدهم اکتبر وقتی که به من ماموریت داده شد تا یک پاکت را به دست ملکه برسانم متوجه شدم که حتی گاهی اوقات ملکه بدون محافظ رها می شود. من به سمت اتاق ملکه رفتم سگ او بیرون از اتاق خوابیده بود، در نیمه باز بود و ملکه در حال صحبت با تلفن. هیچ نگهبان یا محافظی بیرون از اتاق نبود و من اگر می خواستم می توانستم با ملکه تنها باشم. ولی به جای این کار پاکت را پشت در گذاشتم و از راهی که آمده بودم بازگشتم. من حتی از فکر این که یک تروریست می توانست در موقعیت من باشد، مشمئز می شدم.
یکی دیگر از اختیارات من حضور در هنگام تعویض پست در اختصاصی کاخ بود. بسیاری از اعضای خانواده و یا مهمانان آنها از این در برای ورود و خروج استفاده می کردند. ولی حیرت انگیز است که گاهی شما حتی یک نگهبان در آنجا نمی دیدید زیرا آنها برای صرف چای یا نوشیدن یک لیوان آب رفته بودند.
یک روز شخصی برای ملاقات با منشی اختصاصی ملکه آمده بود من او را به داخل سالن انتظار دعوت کردم و از او خواستم که اجازه دهد که کیفش را بازرسی کنم در حالی که این در حیطه وظایف من نبود. عبور و مرور باید توسط پلیس در اصلی کنترل می شد. ولی یکی از نگهبانان به من گفت: «اشخاص معمولا بدون بازرسی وارد می شوند. در صورتی که چهره آنها شناخته نشود یک بازرسی اجمالی انجام می شود.»در نهایت حیرت باید بگویم که حتی تعداد زیادی از افراد بدون بازرسی کیف هایشان وارد می شدند.
روزی یک فروشنده دوره گرد با یک چمدان بزرگ و سیاه وارد می شود و پیشنهاد می کند، که کیفش را برای بازرسی باز کند، ولی پلیس می گوید: من مطمئن هستم که این کیف زیبایی است. آنها فقط برای این که با او شوخی کرده باشند کیف او را با سرعت و بی دقت بازرسی می کنند.
من نگرانی های خود را با خود به خانه آورده ام نگرانی از عملکرد اشتباه زنگ های خطر و نبودن نگهبانان بر پشت شان. اکنون کاخ نسبت به قبل امن تر شده است ولی همچنان مورد تهدید است. تنها چند روز قبل 13 نوامبر یک پاکت به دفتر ملکه می رسد که روی آن نوشته شده جورج بوش. وقتی که در آن را باز می کنند داخل آن چای های کیسه ای بوده است.در مقابل این سهل انگاری ها باید به شدت رعایت نکات امنیتی توسط سردمداران آمریکایی توجه کرد.ماموران امنیتی خیلی سریع به من اعتماد کردند. یک پلیس اسم رمز پرنس اندرو برای باز کردن در را به من گفت.
چندی بعد یک مامور دیگر مکان قرارگیری دوربین های مخفی را به من نشان داد.من با اعلام نظر شخصی ملکه در مورد «تونی بلر» توانستم نشان دهم که عوامل امنیتی کاخ چقدر آسیب پذیرند.به درخواست ملکه اخبار مربوط به انتقال «تونی بلر» به بیمارستان به دنبال حمله قبلی فیلتر گذاری شد. ولی من شنیدم که ملکه برای بلر بسیار نگران بود و حتی ناهار را 15 دقیقه دیرتر از وقت معمول صرف کرد. گفت: امیدوار است که مشکل بلر خیلی جدی نباشد. زیرا در گذشته نیز چنین اتفاقی برای او افتاده است.
گزارش دوم: ویندسور و ملکه
میزان امنیت در قصر ویندسور جایی که ملکه آخر هفته ها را در آن به استراحت می پردازد به مراتب پایین تر از کاخ باکینگهام است. در این قصر من به شکل غیرقابل باوری به ملکه نزدیک بودم. آنجا حتی یک محافظ هم بیرون از اتاق نبود. طی چهار روز اقامتم در قصر ویندسور برای ملکه غذا، نوشیدنی و روزنامه می بردم. فقط تعدادی از پرسنل مورد نیاز با ملکه به قصر آمده بودند و ملکه در بیشتر اوقات تنها بود.
من هر شب میز شام او را جلوی تلویزیون می چیدم و کنترل تلویزیون را سمت چپ او قرار می دادم.
و او در حال صرف شام به دنبال برنامه های مورد علاقه خود می گشت.
موضوعی که من را شگفت زده کرد میزان علاقه ملکه به تماشای برنامه های تلویزیونی بود. شام جمعه شب دیرتر سرو شد زیرا ملکه اصرار داشت که پایان سریال East Enders را ببیند. او شنبه ها ویدئوهای خانگی را تماشا می کند.من بیشتر اوقاتم را در اتاقی می گذراندم که به صرف صبحانه ، ناهار و شام همراه با دیگر پیشخدمت های ملکه اختصاص داشت. خیاط، پیشخدمت، پادو، شوفر و محافظ شخصی همه با من دور یک میز نشسته بودیم و غذا می خوردیم.
آنها بسیار به ملکه نزدیک بودند و من با یک هویت جعلی با آنها کار می کردم.
ما در مورد ملکه، کارهایش، لباسش و حتی زمان رسیدن دوک صحبت می کردیم. شوفر می گفت: «امروز که او را به کلیسا می رساندم خیلی سر حال بود.» هر روز بعد از ظهر میز چای همراه با بیسکویت، کیک و کلوچه چیده می شد. البته ملکه به ندرت کلوچه می خورد و بیشتر آنها سهم غذای سگ هایی می شد که در زیر میز به پای ملکه چسبیده بودند.
گاهی اوقات این سگ ها غذاهایی بهتر از ما می خوردند. در یک اقدام غیرمنتظره وقتی که من در ویندسور بودم کتاب مستخدم شخصی پرنسس دایانا «پرل بارل» منتشر شد. در صفحه اول آن نامه ای چاپ شده است که دایانا نگرانی های خود را از این که ممکن است در یک حادثه رانندگی کشته شود،شرح داده است.
وقتی از پادوی شخصی ملکه سئوال کردم که اگر مطالبی در خصوص زندگی خصوصی خاندان سلطنتی منتشر شود آنها چه عکس العملی خواهند داشت گفت: «آنها بسیار خشمگین می شوند و روز بدی را شروع خواهند کرد و من هم با شکل روبه رو می شوم.»
من امیدوارم که ملکه مطالبی را که من منتشر می کنم بخواند زیرا برایش لازم است که بداند اطرافیانش چقدر در محافظت از او و خانواده اش سهل انگارند.
زمین بازی پرنس ها
وقتی که در کاخ ویندسور بودم متوجه در کوچکی کنار اتاق لباسشویی شدم.در را باز کردم و از پله های زیادی پایین رفتم منظره ای که پس از باز کردن در دوم می دیدم حیرت انگیز بود. یک خانه مستطیل شکل تابستانی بزرگ که دیوارهایش به سبک ویکتوریا دکور شده بود. یک فیل سنگی بزرگ و گیاهان عجیب و غریب. دو گلدان بزرگ و براق که در اطراف یک میز شطرنج قرار داشتند و یک اسب مخصوص تمرین چوگان.
اگر یک تروریست به جای من بود به اندازه کافی وقت داشت تا یک بمب را درون این اتاق جاسازی کند.در محوطه باغ نیز یک زمین تنیس و بدمینتون و یک استخر زیبا و بزرگ مختص استفاده پرنس چارلز ویلیام و هری بود. پرنس چارلز و هری از وقت گذرانی کنار استخر و تمرینات چوگان لذت می برند.هیچ کس نمی دانست که من آنجا هستم می توانستم مدت زیادی به عکسبرداری از این مناظر بپردازم.
اقامتگاه اندرو
تمامی طرز فکر و شخصیتش در اتاقش خلاصه بود. یک میز که با عکس های همسر سابقش پوشیده شده بود و یک پتو که کلمه پدر روی آن نوشته شده بود. عکس بزرگی از الیزابت دوم در حالی که اندرو را که پسر بچه کوچکی است بغل کرده روی دیوار خودنمایی می کند.دوک تا بعدازظهر به آپارتمانش باز نمی گشت و من کاملا وقت داشتم تا به اطراف سرک بکشم.و حتی نقشه یک بمب گذاری را طرح ریزی کنم. هیچ نگهبان یا ماموری من را نمی دید.
از وظایف پیشخدمت ها بود تا صبح دوک را از خواب بیدار کنند پرده ها را کنار بزنند و بگویند صبحانه آماده است. پیشخدمتی که برای بیدار کردن او می رفت باید چهره خواب آلود و غرولندهای او را تحمل می کرد.دوک بیشتر وقتش را در آپارتمان اختصاصی اش می گذراند و ما باید مراقب می بودیم تا همه چیز مرتب باشد غذا، نوشیدنی و روزنامه.
فقدان امنیت
حیرت انگیز است که تنها سه روز پس از شروع کارم جای نگهداری کلیدها به من نشان داده شد و این برای پیشخدمتی با سابقه من و هویت جعلی خیلی زیاد بود.
شاید جالب باشد که بدانید افراد موقع ورود به کاخ به ندرت مورد بازرسی قرار می گیرند و در صورت بازرسی احتمالی مطمئنا زیاد معطل نخواهند شد.درهای محافظت نشده، کیف های بازرسی نشده و حتی مینی بوسی که بدون هیچ بازرسی وارد می شود شگفت آور است. در اولین روز ورودم به کاخ ویندسور مینی بوس حامل ما اصلا بازرسی نشد. یک پیشخدمت با سابقه تر به من گفت که آن ها نمی خواهند برای دیگران با بازرسی مزاحمت ایجاد کنند. حتی من یک بار در ورودی و اصلی کاخ را بدون نگهبان مشاهده کردم موضوعی که حتی قابل باور نیست.
منبع: Daily Mirror
نظر شما