موضوع : پژوهش | مقاله

چرا غرب در جنگ ها پیروز مى شود

روزنامه شرق، شنبه 15 آذر 1382 

کیث ویند شاتل * - ترجمه :عزت الله فولادوند: کیث ویند شاتل نویسنده ای استرالیایی است که سال ها در دانشگاه های آن کشور تاریخ و سیاستگذاری اجتماعی تدریس می کرد. تاکنون شش کتاب و مقالات و تحقیقات متعدد از او انتشار یافته که معروف ترین آنها «کشتن تاریخ» است. هدف او در همه این نوشته ها ابطال نسبیت گرایی پست مدرنیست ها و کسانی است که معرفت و عینیت و حقیقت را در تاریخ و علوم اجتماعی انکار می کنند. به رغم مناقشاتی که بر سر نظریات او میان موافقان و مخالفان در گرفته،  نوشته های دل انگیزش طرفداران بسیار یافته است.

●●●

در اکتبر 2001 مفسران لیبرال در رسانه ها پیش بینی می کردندکه آمریکا و متحدانش در افغانستان نیز در باتلاق دیگری مانند ویتنام زمین گیر خواهند شد. اما بهتر بود قبل ازاین پیشگویی ها در آمار ویکتور دیویس هنسن از مخاصمات گذشته غرب با قدرت های اسلامی، قدری به تأمل می نگریستند.

هنسن در کتابش« کشتارو فرهنگ» یادآور می شود که روز 17 ژانویه 1991، آمریکا و متحدانش با ارتش کارکشته عراق روبه رو شدند. ارتش عراق شامل یک میلیون و 200هزار نفر نیروی زمینی، 3850 توپ، 5800 تانک و 5100 خودروی زرهی بود. عراقی ها در خاک خودشان سنگر گرفته بودند، از جاده از بغداد به آسانی تدارکات دریافت می کردند،  و به بهترین ساز و برگ جنگی، از گاز سمی گرفته تا تانک و مین، که امکان خرید آن با دلارهای نفتی وجود داشت، مجهز بودند؛ و با این همه. در ظرف چهار روز از متحدان غربی شکست خوردند و ده ها هزار کشته به جای گذاشتند، در مقابل 150 نفر کشته از نیروهای نظامی زن و مرد آمریکایی که اکثرشان با آتش خودی یا موشک های منحرف شده از هدف یا درنتیجه سایر تصادف ها جان باخته بودند. شکاکان رسانه ای همچنین خوب بود در نتایج یکی دیگر از نکات مورد نظر هنسن اندیشه می کردند. ارتش عراق در محلی نابود شد نه چندان دور از صحنه دو نبرد کوناکسا1 و گوگمل2 که در اولی نیروی ده هزار نفری کسنوفون در 401 ق م، و در دومی اسکندر مقدونی در 331 ق م، ارتش های بومی آسیایی را تار و مار کرده بودند.

هنسن عنوان فرعی کتاب خود را «نبردهای دوران ساز در ظهور قدرت مغرب» گذاشته است، و با ذکر جزئیات بسیار، 9 نبرد بزرگ را از 480 ق م تا 1968 توصیف می کند. کتاب دارای ساختاری مشابه اثر کلاسیک ادوارد کریسی« پانزده نبرد سرنوشت ساز جهان» است که در عصر ملکه ویکتوریا در 1851 به چاپ رسید و با اقبال عظیم روبه رو شد، و می توان گفت حقا جانشین شایسته ای برای آن است، هرچند اهمیتش به مراتب از آن در می گذرد. کشتار و فرهنگ روایت سلسله ای از نبردهاست، اما در واقع بحثی که در آن آمده درباره فرهنگی است که آن را «غرب» می نامیم، و وارد مناظره ای می شود که از پایان جنگ سرد به شدت در این زمینه جریان داشته که چه تصوری باید از غرب داشته باشیم و چرا غرب به چنین سیطره ای در جهان دست یافته است.

مورخان طرفدارغرب معمولا علت موفقیت آن را درچارچوب سنت 2500 ساله عقل و قانون بیان می کنند که از یونان و روم باستان به ارث رسید و زیر تأثیر ادیان یهودی- مسیحی تعدیل شد. عیبجویان و منتقدان (که البته غالبا یا غربی یا تحصیلکرده غرب اند) استدلال می کنند که آن سبب گویی افسانه ای خوش خیالانه و از اختراعات دانشوران اروپایی پس از رنسانس است که خواسته اند به فرهنگ خویش عمقی ناسزاوار بدهند. این دسته، قدرت اقتصادی و نظامی را بیشتر محل توجه می دانند، و ادعا دارند که اروپا ناحیه ای کوچک و پیرامون و واپس مانده در حاشیه قاره عظیم آسیا- اروپا بود که ناگهان در سده شانزدهم پای به صحنه گذاشت و به زور اسلحه و غصب ثروت های دیگران کم کم تا قرن نوزدهم به مقام مسلط رسید.هنسن این مناظره را گرفته و با افزودن بعد جدیدی که مورد سنجش جدی هیچ یک از دو طرف واقع نشده بود، به کلی آن را دگرگون کرده است. در نتیجه، کتاب او نه تنها یکی از مهمترین آثار عصر ما در زمینه تاریخ نظامی از کاردرآمده، بلکه همچنین مطالعه ای در تمدن غرب از چشم اندازی است روشنگرتر از هر نوشته دیگری در دهه اخیر.

•••

قبلا آن گروه از مورخان نظامی که به وادی فرهنگ گام می نهادند، معمولا از نظرگاهی محدود به آن می نگریستند، و در بیان علت وفاداری بسیاری از سربازان به همقطاران خویش در میدان نبرد، یا بعضی از رفتارهای عجیب و غریب نظامی مانند امپراتورپرستی خلبانان انتحاری ژاپنی در جنگ جهانی دوم، عمدتا به فرهنگ خود رزمندگان توجه می کردند. در مقابل، هنسن دیدگاهی تا حد ممکن پهناور اتخاذ می کند، و می گوید طرز عمل جنگجویان غربی را باید با توسل به فرهنگ مدنی غرب تبیین کرد.

در برابر کسانی که ادعا دارند چیرگی نظامی اروپا فقط از پانصد سال گذشته آغاز شده است، هنسن می گوید که اصول عمده جنگاوری در غرب از مدت ها پیشتر در عصر کلاسیک باستان استقرار یافته بود. به نوشته او، غرب از سده پنجم قبل از میلاد مسیح دارای فرهنگ سپاهیگری مدنی بوده است که در آن، مردم خویشتن را در برد یا باخت کشورشان سهیم می دانسته اند و آماده بوده اند در راه آن بجنگند. در میدان نبرد، این فرهنگ مدنی آمیزه ای بی مانند از انضباط گروهی و ابتکار در تصمیم به وجود آورده است. جنگاوران غربی آماده بوده اند در نبردهای سرنوشت ساز تا پای جان بجنگند و دشمن را نابود کنند. هر سرباز می دانسته است که حاکم بر خدمت سربازی او رژیمی حقوقی است که یکسان شامل او و فرماندهانش می شود. به این باید افزود سنت دراز اشاعه و افزایش دانش و معرفت را که به انقلاب علمی و انقلاب صنعتی انجامید و دستگاه نظامی غرب را به جنگ افزارهای بهتر مجهز کرد و تکنولوژی نظامی مبتکرانه ای در دسترس آن گذاشت برتر از آنچه در اختیار دشمنان بود. افزون بر اینها اقتصاد بازار بوده که توانسته است نیاز ارتش های غربی را به اسلحه و مهمات وتدارکات سریعتر و ارزانتر از اقتصادهای دستوری رقیبانش برطرف کند.

غرب همچنین از فرهنگی غیرنظامی بهره مند بودکه همواره برای انتقاد از استراتژی ها و بلندپروازی های نظامی و حتی، در صورت لزوم، تعویض فرماندهان لشکری آمادگی داشته است. در بعضی موارد، از جمله در ویتنام که از همه معروفتر است، این گونه انتقاد به دست شستن از برخی پیروزی های نظامی انجامیده که به زحمت بسیار به دست آمده بود. ولی در درازمدت، در تاریخ طولانی غرب، انتقاد به اتخاذ سیاست های نظامی منجر شده که مآلا غرب را برنده کرده است. از همه مهمتر، این فرهنگ، جمعیت غیرنظامی را تقریبا یکپارچه به پشتیبانی مساعی نظامی برانگیخته است. مختصر این که، بنا به استدلال هنسن، غلبه نظامی غرب از سنت دموکراسی و قانون وآزادی و بازارهای آزاد برخاسته است. همه چیز ناشی از این کیفیات فرهنگی بوده است.

•••

این استدلال جسورانه را هنسن نخست در 1989 در کتابی به نام «شیوه غربی جنگ» به میان آورد. بحث او این بود که مفهوم غربی «جنگ سرنوشت ساز» از فرهنگ دولتشهرهای کلاسیک یونان سرچشمه می گیرد. دولتشهرها، خسته از درگیری ها و زدوخوردهای طولانی و محدود با دشمنانشان در شرق، دست به تشکیل پیاده نظامی سنگین اسلحه hoplite troops)) زدند و افراد آن رادر صفوف به هم فشرده و رخنه ناپذیری موسوم به «فالانکس»(phalanx) در مصاف با رقیب آرایش دادند. سربازانشان کشاورزان غیرنظامی بسیار منضبطی بودند که آب و زمینی از خود داشتند و در تصمیمات شهرشان از حق رأی به شیوه دموکراتیک بهره می بردند و حاضر بودند در یک نبرد بزرگ تا پای جان بجنگند. اگر می بردند، دشمن شکست کامل می خورد و به کلی تار و مار می شد، و برندگان می توانستند به سر آب و ملک خود بازگردند و از یک دوره آرامش طولانی برخوردار شوند. نظامیان سنگین اسلحه یونانی اتباع دولت هایی بودند کوچکتر از رقیبانشان با امکاناتی فقیرتر از آنها، اما بر سربازان دشمن چیره شدند- سربازانی که برد و باخت رژیم های متبوعشان تفاوتی برای آنها نمی کرد، و یا مزدبگیر بودند یا می بایست به زور تازیانه به نبرد بروند، و چون نظام مدنی پایداری نبود که حافظ ارزش ها و یاد جانبازی هایشان باشد، بیشتر به قبیله و دوستانشان احساس وفاداری می کردند.

اما کتاب پیشین هنسن می بایست به تعبیردرست تر «شیوه یونانی جنگ» نام بگیرد، زیرا گرچه سرشار از پژوهش های دامنه دار و گزارش های واقعگرایانه فجیع از روش های جنگی پیاده نظام سنگین اسلحه یونانی است، تحلیلی از هیچ شکل دیگر معارضات غرب در بر ندارد. هنسن به هنگام نگارش آن، استاد زبان و ادبیات یونانی و لاتین در دانشگاه ایالتی کالیفرنیا در شهر فرزنو بود و در محدوده تخصصی خود کار می کرد. ولی در دهه اخیر با رشد بیشتر به پایه ای رسیده که به عنوان مورخ نظامی بر سراسر تمدن غرب تا امروز احاطه قاطع پیدا کرده است. حاصل کار او کتابی است که از نظر وسعت و عمق به هیچ وجه از بررسی استادانه جان کیگان« تاریخ جنگ» کمتر نیست.

هنسن کشتار و فرهنگ را به نحوی سازمان داده است که هر یک از 9 نبرد شاهدی بر یکی از کیفیات فرهنگ غربی باشد- کیفیاتی که اساس دفاع او از مدعای کتاب است. برخی از این نبردها در تعیین سرنوشت آینده تمدن غرب تأثیر دوران ساز داشتند، مانند نبرد دریایی سالامیس در 480 ق .م که در آن آتن و اسپارت در اتحاد با یکدیگر بحریه ایرانی، قدرتمندترین فرمانروای آن روز جهان، یعنی خشایارشا را شکست دادند و این خطر را مرتفع ساختند که پادشاه ایران دولتشهرهای یونان را به ساتراپی های آسیایی خود تبدیل کند و نهاد آزادی سیاسی آنها را براندازد. همین طور بود نبرد پوآتیه ،شهری در غرب فرانسه، در 732 میلادی که در آن شارل مارتل سپاهیان پیاده خود را به شیوه کلاسیک باستان در ستون ها و صفوف منضبط آرایش داد و به سوار نظام عبدالرحمان که تا آن روز طعم شکست نچشیده بودند شکستی وارد ساخت که برای همیشه جلو پیشرفت بیشتر اسلام را در اروپا گرفت.

ولی بعضی دیگر از آن نبردها حتی در منطقه محل وقوع نتوانستند سیر رویدادها را تغییر دهند. چنین بود نبرد کانای در 216 ق.م که هانیبال سردار بزرگ کارتاژی ارتش روم را که از فرماندهی شایسته بی بهره بود، در هم شکست. اما نکته شایان توجه درباره کانای این نبود که، به گفته هنسن، هزاران رومی به آن آسانی در میدان جنگ قتل عام شدند، بلکه این بود که آن کشتار هیچ اثر استراتژیک مهمی نداشت. در ظرف یک سال، روم با بسیج عمومی، هر شهروندی را که توان جسمانی داشت به خدمت گرفت و لژیون های جدیدی به همان خوبی سپاهیان قبلی به جبهه فرستاد.

هنسن می نویسد کامیابی هانیبال در کانای شبیه حمله غافلگیرانه ژاپن به پرل هاربر بود: پیروزی تاکتیکی درخشانی که هیچ نتیجه استراتژیک به دنبال نیاورد و فقط طرف مغلوب را برانگیخت و به جنبش واداشت. «مجلس های روم و آمریکا پس از تحمل آن خفت، ارتش های عظیم بسیج کردند، در حالی که امپراتوری های جنگی کارتاژ و ژاپن سرشار از لذت پیروزی در نبرد، از رشد بازماندند.»

کتاب هنسن صرفا بحثی آکادمیک درباره فرهنگ نظامی غرب نیست. او هر یک از فصل ها را با وصف مفصل خود عملیات و تاکتیک های جنگی طرفین و چگونگی اجرای آنها آغاز می کند و «چهره نبرد»، یعنی احساس جنگیدن و مردن در آن هنگامه را می نمایاند. در نوشته او برخی از بی پرده ترین اوصافی که هرگز تاکنون از آن رویدادها به نگارش در آمده به چشم می خورد، به ویژه در گزارش غرق شدن چهل هزار ملوان ایرانی در سالامیس، نابودی چهار هزار تن نیروی زولو به دست تنها 139 نفر سرباز انگلیسی در 1879 و اینکه بمب افکن های آمریکایی در نبرد دریایی میدوی3 در 1942 چگونه ناوهای هواپیمابر ژاپنی را به جهنم های شناور تبدیل کردند.

•••

ناشران انگلیسی کتاب هنسن، عنوان آن را تغییر داده اند و گذاشته اند «چرا غرب پیروز شده»؛ ولی مدعای او این نیست که غرب همواره دشمنان را شکست داده است. از آن 9 نبرد، برخی، مانند کانای در ایتالیا وتت4 در ویتنام، به شکست ها و عقب نشینی های خیره کننده غرب منجر شدند.

هنسن همچنین اذعان دارد که در دوره ای یکهزار ساله، از سده پنجم تا پانزدهم میلادی، قدرت غرب پس از سقوط امپراتوری روم غربی روبه افول نهاد. ولی استدلال او این است که بیشتر دولت ها اروپایی توانستند در سراسر این مدت سنت های فرهنگی دوره کلاسیک باستان را حفظ کنند و بدین ترتیب دارای قدرتی شدند بیش از آنچه جمعیت و منابع و وسعت سرزمین هر یک اجازه دستیابی به آن را می داد.

•••

با این همه، تصور می کنم بسیاری از خوانندگان می خواستند از جزئیات بیشتری درباره چگونگی انطباق مدعای نویسنده با جریان آن انحطاط، به ویژه هنگام مصاف جدی مسلمین با بخش اعظم اروپای شرقی، آگاه شوند.

در آن دوره، اروپا به لحاظ جنگ افزار از برتری بی بهره بود. سواران برخاسته از استپ های آسیا دارای مهارت تیراندازی از پشت اسب بودند و قواعد نبرد سوارنظام را دگرگون ساختند. دلایل هنسن درباره نقش محوری انضباط پیاده نظام غربی قانع کننده است.

ولی او از بحث تفصیلی درباره شیوه جنگ های حصاری و محاصره که کمابیش در سراسر دوره مورد بحث جریان داشت، خودداری می کند.در سده های میانه،مسلمین دو نیروی نظامی به وجود آورند، یکی مملوک های مصر و دیگری ینی چری های عثمانی، که نشان دادند وقتی ارتشی بر پایه اقتدار مافوق و اصول بوروکراتیک سازمان یابد، می تواند بر نظم سپاهیگری قرون وسطایی غرب چیره شود.

مسلمانان در این دوره بر مسیحیان در ارض مقدس و بیزانس فائق آمدند و آنان را از خاورمیانه بیرون راندند و سرزمین هایی را تا قلب دو امپراتوری هاپسبورگ و روس تسخیر کردند. یکی از فصل های بسیار خوب کتاب هنسن درباره نبرد لپانتو5 در 1571 است که به این جریان پایان داد واز آن پس سلطان عثمانی را به «مرد بیمار اروپا» تبدیل کرد.

ولی تز او می توانست کوبنده تر شود اگر بحثی نیز درباره معارضه اسلام و اروپای سده های میانه در روزگاری که اروپا موضعی بسیار تدافعی داشت، به میان آمده بود.بعضی از منتقدان اسلامگرا ممکن است مدعی شوند که حذف این موضوع خلأیی بزرگ در استدلال های هنسن بر جای می گذارد.

ولی پرکردن این خلأ در واقع آسان است. در 2500 سال گذشته، چندبار غرب اصول بنیادی خود، یعنی آزادی و دموکراسی و حکومت قانون، را رها کرده و به حکومت مطلقه روی آورده است. به اعتقاد من، این خردپسندترین دلیلی است که چرا رومیان، چه در غرب و چه در شرق، روحیه نظامی را از دست دادند و امپراتوری های خود را تسلیم قبایل جنگلی آلمان و استپ های آسیا کردند.

حاصل حکومت مطلقه در غرب، انحطاط غرب بود. اما از رنسانس به بعد که غرب فرهنگ سیاسی اصلی یونان و روم را از نو زنده کرده، همه را از سر راه خود برداشته است. این امر بزرگتر از آن است که تصادف صرف محسوب شود و تأیید دیگری است بر تز دلیرانه و مفتون کننده هنسن.

پی نوشت ها:

* Keith Windschuttle, زWhy the West Wins Wars?س, The New Criterion, Vol. 20, No. 8.. April 2002

1. Cunaxa. شهری کوچک در بابل قدیم، نزدیک فرات، صحنه نبرد کورش کوچک با اردشیر دوم هخامنشی بر سر تاج و تخت ایران، که در آن سربازان مزدور یونانی که به خدمت کورش کوچک درآمده بودند سپاهیان ایرانی را درهم شکستند، ولی چون کورش کشته شده بود، در گروهی ده هزار نفری به فرماندهی کسنوفون به وطن بازگشتند.

2. Gaugamela. در شمال موصل و نزدیک آربلا. صحنه سومین جنگ داریوش سوم هخامنشی و اسکندر که به شکست قطعی ایرانیان انجامید.

3. Midway. در این نبرد دریایی در اقیانوس آرام، هواپیماهای آمریکایی هفت ناو هواپیمابر و یک رزمناو ژاپنی را غرق کردند.

.4 روز 31 ژانویه 1968 در تعطیلات محلی تت که نفرات ارتش ویتنام جنوبی اغلب در مرخصی بودند، 84 هزار نیروی ویت کنگ به فرمان ژنرال جیاپ به شهرهای ویتنام جنوبی حمله بردند و گرچه متحمل تلفات سنگین شدند، به تأسیسات دولتی دشمن آسیب فراوان وارد کردند. جانسن رئیس جمهوری آمریکا که ضربه روانی سختی خورده بود دستور توقف بمباران ها و شروع مذاکرات صلح با ویتنام شمالی را داد.

5. Lepanto در یونان نزدیک صحنه نبرد دریایی بحریه ونیز و پاپ پیوس پنجم و فیلیپ دوم پادشاه اسپانیا با نیروی دریایی سلطان سلیم دوم که به شکست عثمانی انجامید.

نظر شما