نگاهی به اجرای نمایش«آخرین رقص» نوشته مارشا نورمن
روزنامه شرق، دوشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۲ - ۱۴ شوال ۱۴۲۴ - ۸ دسامبر ۲۰۰۳
میریام کالین : مدت ها پیش «شب بخیر مادر» مارشا نورمن را دیده بودم و هنوز به یاد دارم که چه تاثیر عمیقی بر من گذاشت. متاسفانه «آخرین رقص» نشان داد که خانم نورمن تمام تلاشش را معطوف به نوشتن برای تلویزیون، تدریس و نصیحت می کند، به جای اینکه نمایش به یادماندنی دیگری بنویسد.رقاصان در اجرای نود دقیقه ای «آخرین رقص» شعر مبتذلی از یک کمدی رمانتیک قدیمی را زمزمه می کنند. به جای اینکه در کل نمایش با طرحی قائم به ذات روبه رو باشیم می بینیم که گفت وگوهای تصنعی بین شخصیت ها نقش اصلی را در نمایش بر عهده دارند. گفت وگوهایی که غیرعادی و شاعرانه است تا حدی که به طرز خجالت آوری بد است.شخصیت اصلی نمایش، رمان نویسی چهل ساله به نام شارلوت است. صحنه آرایی یادآور نمایش بسیار جذاب «آوریل سرمست» است. خانه ای که شارلوت در آن زندگی می کند به او ارث رسیده است. آنجا لندن نیست، جایی است پر از گل های مگنولیا و شارلوت می خواهد زندگی زیباتری را تجربه کند و خودش را وقف کتاب و شعر کند، بدون پریشانی ذهن ناشی از راندن راندل (لورنزو پیزونی) معشوق جوان، مطمئن و پولدارش (دیگر چه می خواهد؟) او با یک ماهیگیر محلی ارتباط عاشقانه دارد. برای شتاب بخشیدن به این ارتباط او به گرتاگارتو، دلال مهر و محبت روی می آورد تا او را از نظر روانی به خواهر خوانده اش جورجین (گلدن هرش) نزدیک کند. جورجین شاعر جوانی است که در یک کلیسا زندگی می کند. شارلوت برای گریز از راندل و پناه بردن به کتاب و شعر گرفتار ارتباط حسی با ماهیگیر مسن می شود.بعضی بازی های جذاب از سوی بازیگران باسابقه باعث نمی شود که این نمایش بسیار ضعیف نوشته مارشا نورمن، نمایشنامه نویسی که شاهکاری مثل شب بخیر مادر را در کارنامه دارد مورد قبول واقع شود. گلدن هرش همانی است که همیشه هست، ستایش برانگیز و جذاب. پیزونی در نقش جوانی عاشق بازی قابل قبولی ارائه می دهد و راش از پس نقش یک خواستگار مسن تر برمی آید (اگر نورمن می خواست اسم بهتری برای این نمایش عشقی ضعیف بگذارد من «خواستگار» را پیشنهاد می کردم.)
نظر شما