به سوى روان شناسى اسلامى
به عنوان زنى مسلمان که متولد, پرورش یافته و تحصیل کرده انگلستان است, گاهى اوقات هنگام استفاده از روان شناسى غربى در روان درمان گرى, کمى احساس ناراحتى مى کنم. بسیارى از اوقات بیمارانى را ملاقات مى کنم که معتقدم رویکردى کل گرایانه تر, که علاوه بر نیازهاى عاطفى و جسمانى به نیازهاى معنوى بیماران توجّه کند, برایشان سودمند خواهد بود. اما, گویا ترکیب و تلفیق ایمان و درمان ممنوع است; یعنى (پذیرفتنى نیست) یا (حرفه اى) تلقّى نمى گردد. در دوره آموزش روان شناسى ما, به معنویت اشاره نمى شود, و اگر هم اشاره اى شود, اغلب به شیوه اى بسیار منفى است. علاقه مند بودم که دلیل این شکاف میان روان شناسى و دین را و این که چرا در غرب به هر گونه ترکیب و تلفیق میان این دو به دیده بدگمانى نگریسته مى شود, تحلیل کنم. با پژوهشى مختصر و اندکى مداقه در آن, روشن شد که شکاف میان روان شناسى و دین, در حقیقت, بازتاب شکاف موجود میان علم و دین در غرب است. در واقع, ویژگى خاصّ تفکّر غربى, شکاف میان علم و دین است که به جدایى گفتمان دینى از غیر دینى مى انجامد.
شکاف میان علم غربى و دین
در حقیقت, دلایل این شکاف به دوره رنسانسِ تاریخ غرب, در قرن ها پیش, باز مى گردد, به زمانى که کلیسا را سدّ راه رشد و پیش رفت علمى مى دانستند. [در آن زمان] از انتشار اندیشه هاى فیلسوفان و دانشمندان و گفت وگو درباره آنها جلوگیرى به عمل مى آمد. براى نمونه, کلیسا گالیله را, که از طریق اختراع جدید آن زمان, تلسکوپ, مشاهده کرد که زمین به دور خورشید مى گردد, نه خورشید به دور زمین ـ چنان که در آن زمان تصور مى شد ـ بدعت گذار خواند و در خانه تحت بازداشت قرار گرفت. دیدگاه هاى او را با تعلیمات کلیسا مغایر مى دانستند. برونو1 که آشکارا این اندیشه ها را بیان مى داشت, در دادگاه تفتیش عقاید بازجویى شد و سپس به عنوان مجازات او را در آتش سوزاندند.
نتیجه این سرکوب و شکنجه به دست مراجع دینى, شکاف میان علم و کلیسا بود. اما سرانجام, علم در مقابل کلیسا پیروز شد, زیرا شواهد مربوط به مشاهدات و آزمایشات معقولانه آن, بسیار قاطع از آب درآمدند. نتیجه این شد که دین به طور کلى با عقب ماندگى, موهوم پرستى و واپس روى پیوند خورد و سکولاریزم ـ که [مداخله در امور دنیویِ] دین را انکار مى کرد ـ با عقلانیت, آزادى و پیش رفت ارتباط یافت. حتّى پس از گذشت صدها سال از تعارض میان کلیسا و علم, هنوز تأثیر آن بر روح و روان غربیان بسیار آشکار است. به همین دلیل, تنها گفتمان پذیرفتنى, گفتمان غیر دینى است. بررسى این جنبه تاریخى اهمیت دارد, زیرا درک این که چرا امروزه وارد کردن هرگونه قصد و غرض دینى و معنوى در علم (و البته در رشته خاصّ من, روان شناسى) بسیار مشکل است, به ما مدد مى رساند.
امتیاز این کنفرانس صرفاً به دلیل موضوع (زنان در عرصه علم) نیست, بلکه به دلیل موضوع زنان (مسلمان) در عرصه علم است. ضرورى است که ما این هویّت را با افتخار جشن بگیریم. هیچ تناقضى میان مسلمان بودن و طلب علم وجود ندارد.
اسلام و علم
در سنّت اسلامى هرگز شکاف و یا جدایى میان دین و علم, آن گونه که در غرب وجود دارد, نبوده است. در حقیقت, سرآغاز شکوفایى تمدّن اسلامى, در قرن هشتم میلادى بود. تمدّن هاى پارسى و رومى رو به افول بودند و اروپا هم چنان در دوران تاریک به سر مى برد. جالب این که پژوهش گران غربى تا عهد رنسانس (حول و حوش قرن پانزدهم) هنوز به آثار عربى دست رسى نداشتند. از آن پس بود که, بعد از گذشت قرن ها از تألیف آثار اولیه, دانشگاه ها به تدریس این آثار پرداختند. مسلمانان پیشاپیش, بسیارى از اصول و روش هاى علمى جدید را بنیان نهاده بودند. براى نمونه, استفاده از شک (doubt), به منزله مقدمه اى براى دست یابى به معرفت یقینى, به وسیله غزالى, پایه گذارى فلسفه تاریخ به دست ابن خلدون, پیش رفت هاى پزشکى و جراحى ـ حاصل تلاش هاى رازى, ابن سینا و ابوالقاسم ـ که طى چندین سده شالوده مطالعات پزشکى مؤسّسات غربى قرار داشت و مفاهیم ریاضى جبر و صفر ابجد که امثال خیام و بیرونى پیشنهاد کردند. هر چه بتوانید فکرش را بکنید, پژوهش گران مسلمان در آن سهمى داشتند. شایان توجّه است که غرب به ندرت دِین بزرگى را که به دانش اسلامى بده کار است, مى پذیرد. براى نمونه, در مراکز آموزش عالى انگلستان به ما درباره تمدّن رومى و یا مصر باستان آموزش مى دهند, اما هرگز درباره تمدّن اسلامى و کمک هاى آن به دانش, سخنى به میان نمى آید. اولین دانشگاه ها و بیمارستان ها (که ورود به هر دوى آنها بر مردان و زنان آزاد بود, که از جمله باید به بیمارستان قَرَویّین (Qarawiyyin) شهر فز (Fez) اشاره کرد) در خلال این دوره, یعنى قرن ها پیش تر از نخستین نمونه این قبیل مؤسّسات در غرب, ساخته شدند, علم و دین مکمّل یکدیگر تلقّى مى شدند نه مغایر یکدیگر. در حقیقت, دانشمندان وظیفه دینى خود مى دانستند که در پى این قبیل دانش ها باشند. جالب است اشاره کنیم که اولین کلمات وحى شده به پیامبر(ص), مربوط به اهمیت دانش است, اما دانشى نه صرفاً براى معدودى از سرآمدان [جامعه], بلکه براى همه مردم.
بخوان به نام پروردگارت که (جهان را) آفرید, (همان کس که) انسان را از خون بسته اى خلق کرد. بخوان که پروردگارت (از همه) بزرگوارتر است, همان کسى که به وسیله قلم تعلیم کرد, و به انسان آن چه را نمى دانست یاد داد. (قرآن, سوره 96: 1 ـ 5)
با افول تمدّن اسلامى بود که مسلمانان پیش گامى خود را در عرصه علم از دست دادند. اما, نباید فقط از روى احساس به افتخارات گذشته بنگریم, بلکه باید بینشى مشخص براى آینده داشته باشیم. اگر یک بار دیگر میراث بزرگ اسلامى خود را به دست آوریم, هیچ دلیلى وجود ندارد که نتوانیم مجدداً جایگاه خود را در صف مقدّم علم, به جاى عقب ماندگى به شکلى که امروزه دچار آن هستیم, بازیابیم. ما هم اکنون فن آورى را از غرب وارد مى کنیم, اما زمانى همین غرب فن آورى و دانش را از شرق وارد مى کرد. بیایید خودمان را از این واماندگى برهانیم و به جلو بکشانیم.2
انواع دانش
از دیدگاه اسلام دانش بر دو قسم است: دانش الهى (وحیانى)3 و دانش مادّى.4 دانش الهى, شهودى بوده, تجربه اى درونى است و باعث دگرگونى فرد مى گردد. دانش مادّى, آن چیزى است که عموماً (بیرونى) تلقى شده و اغلب به صورت فرآیند جمع آورى اطلاعات به دست مى آید. تفاوتى میان دگرگونى [درونى] و [انباشت] اطلاعات وجود دارد. براى نمونه, امروزه در دانشگاه ها اطلاعات در مغز انسان ها انباشته مى شود, اما چه بسا فردى که قدم به دانشگاه مى گذارد و از آن پاى بیرون مى نهد در حالى که فقط از لحاظ سنّى و کسب مقام و موقعیت تغییر کرده است نه از لحاظ انسانیت. با این حال, دانش الهى و دانش مادى ضرورتاً متباین نیستند. آنها بازتاب هم زیستى دو بُعد متفاوت (نه مخالف) معنوى و جسمانى اند.
اسلام و برداشت هاى از خود
جالب است اشاره کنیم که انسان نقطه تلاقى این دو بعد متفاوت دانسته مى شود. واژه عربى براى این نقطه تلاقى (برزخ) ـ فاصله میان دو چیز ـ است:
بعد جسمانى (برزخ)…… + بعد معنوى
در پرتو این دیدگاه اسلامى, هرگونه تلاش براى دست یابى به فهمى از خود (self) نیازمند بررسى جنبه معنوى خود است. اما امروزه شناخت خود و آن چه از آن به انسان بودن [انسانیّت] قصد مى شود, آن قدر که در قلمرو رشته روان شناسى است, در قلمرو دین نیست. رشته روان شناسى در عصر غیر دینى کنونى از جهتى الهیاتى جدید است و درمان گران و روان شناسان کشیشان [روحانیون] این عصر هستند. این گفته کنایه از این است که واژه (روان شناسى) از واژه یونانى (psyche)به معنى (نفس) یا (روح) اقتباس شده است. از این رو, منظور از روان شناسى, مطالعه نفس است. اما امروزه نه تنها چنین نیست, بلکه, در حقیقت, اندیشه وجود نفس یا وجود ماهیت روحانى حتّى در جریان غالب روان شناسى, مورد اعتنا قرار نمى گیرد و همان طور که پیش تر بحث کردم, رویکرد انکار معنویت را مى توان در فرضیات ضمنى روان شناسى غرب سراغ گرفت که ریشه در سکولاریزم دارد و ناشى از نفى تجربه دینى و معنوى است. در عوض, در روان شناسى غربى, دیدگاه جسته و گریخته اى درباره انسان مطرح است. نظریات روان شناسى غربى در مقام تلاش براى کسب درک عمیق تر از ماهیت انسان, ترجیح مى دهند تنها به یک جنبه از خود توجّه و تأکید کنند, مثلاً, روان کاوى بر ضمیر ناخودآگاه, روان شناسى شناختى بر افکار و روان شناسى رفتارى بر رفتار انگشت تأکید مى گذارند. بى تردید بینش هاى مهمى حاصل شده است, اما, در واقع, هیچ الگویى به تنهایى فراگیر و جامع الاطراف نیست. به عقیده من, اغلب روان درمانى هاى غربى محدود به دو انتهاى این طیف هستند: آنها به معنویت فردى اعتنا نمى کنند و اثرات عوامل اجتماعى ـ سیاسى را بر زندگى مراجعان نادیده مى انگارند. پرسش هایى بنیادى در رابطه با وجود انسان, مانند از کجا آمده ایم, هدف ما از زندگى چیست و پس از مرگمان چه رخ مى دهد, حتّى مورد توجّه و اهتمام رویکردهاى پیچیده تر در جریان فکرى روان شناسى نیست. پس واقعاً آنها چه قدر از خود شناخت دارند و عمق درکشان از روان شناسى انسان تا چه حد است؟ حتّى درمان هاى بسیار جدیدِ تلفیقى تر که سعى دارند بیش از یک بعد از خود را دربر گیرند, محدودیت دارند, از جمله این که به جنبه اى از خود که بسیارى از مردم آن را لازمه انسانیت مى دانند; یعنى به بعد معنوى, بیش از حد بى اعتنایى مى کنند.
از سوى دیگر, همه مسلمانان باید روان شناسان فوق العاده اى باشند. کل زندگى ما بر دانستن پاسخ این پرسش هاى بنیادى استوار است. به هر کجا که قدم بگذارید, از روستاهاى دور گرفته تا شهرهاى امروزى, مسلمانان وظیفه شناس مى توانند بگویند که ما در سفریم:
پیش از تولّد نزد خدا بودیم و همه نفوس شهادت دادند که خدا پروردگار آنها است (سوره 7: 172) هدف ما در این زندگى پرستش [عبادت] خدا است (سوره 51: 56) و پس از مرگ زنده خواهیم گشت و بر حسب اعمال و رفتارمان در این دنیا, پاداش یا کیفر خواهیم دید (سوره 101: 5 ـ 8).
اهمیت شکل گیرى روان شناسى اسلامى
از دیدگاه اسلامى, شکل گیرى روان شناسى واقعاً فراگیر, تنها از طریق مجموعه اى از فرضیات بسیار متفاوت میسّر است. در واقع, براى انجام دادن (مطالعه اى حقیقى در باب نفس) و ظهور یک (روان شناسى حقیقى) (به یاد داشته باشید که واژه روان شناسى به معنى مطالعه نفس است), که به همه جنبه هاى خود بپردازد, به الگوى معرفتى متفاوتى نیاز است. به همین دلیل, به اعتقاد من, بسیار حائز اهمیت است که مسلمانان روان شناسى اسلامى را بر مبناى قرآن, که آن را معتبرترین منبع دانشِ ممکن مى دانند, تعریف و توسعه دهند, زیرا قرآن از جانب خدایى که ما را خلق کرده و از این رو از همه چیز ما کاملاً آگاه است, به دست ما رسیده است. سایر دانش ها هم چنان که پژوهش گران پیوسته آن چه را که خدا خلق کرده است, کشف مى کنند ممکن است فقط شمّه اى از حقایق [وجود] خودمان را بازگویند. اما نظریه هاى مربوط به انسان, از آن جا که فاقد تصویرى جامع هستند, محدود باقى مى مانند: این نظریه ها بسترى بسیار تنگ [محدود] دارند, زیرا هر قدر هم که دانشمندان زیرک باشند, همواره محدود, خطاپذیر و دست خوش [محدودیت] زمان و فرهنگى هستند که در آن زندگى مى کنند و هرچند ممکن است تلاش کنند تا به ریزه کارى هاى مسائل خاص بپردازند, اما براى اساسى ترین پرسش هایى که مردم در خصوص معنا و هدف زندگى دارند, به طور حتم پاسخى ندارند.
من الگویى از خود (self) را پیشنهاد کردم که خطوط کلّى جنبه هاى مختلف آن را به همراه تأثیرات متفاوتش (هم درونى و هم بیرونى) ترسیم مى کند. سعى من بر این بود که نشان دهم بینش هاى حاصل از یافته هاى علمى جدید تا چه حد مى توانند با برداشت هاى از خود, که بر اصول اسلامى مبتنى هستند, تلفیق شده, آمیزه اى خلاّق از دو بعد متفاوت دانش فراهم آورند. این الگو به لوازم مداخلات درمانى نیز اشاره دارد. جنبه هاى شناختى, رفتارى و عاطفیِ خود مورد توجّه و قبول قرار گرفته است, همان گونه که اعتبار استفاده از شیوه هاى گوناگونِ حاصل از رویکردهاى روان شناسى غربى (که در تقابل با متافیزیکِ کاملاً عقلى یا تلویحى قرار دارد) مورد قبول واقع شده است. این الگو بر وحدت بخشى و یک پارچگى و ابعاد مختلف خود از طریق بعد معنوى, تأکید دارد. در این الگو, معنویت, شالوده همه ابعاد خود و قادر به تأثیرگذارى بر همه آنها است. بنابراین, هدف و روش روان شناسى اسلامى, تجزیه کردن و پراکنده سازى نیست, بلکه وحدت بخشى و یک پارچه سازى است که براساس آن به تمامیت اولیه انسان توجّه شده, او را به آن بازگشت مى دهند.
از نظرگاه اسلامى, انسان ها صرفاً موجوداتى مادى یا حیوانات پیچیده نیستند. آنها بعد دیگرى به نام معنویت دارند که رابط آنها با خدا است. قرآن درباره خلقت توضیح مى دهد که خداوند پس از دمیدن روح خود در آدم, به فرشتگان فرمان داد که در مقابل آدم به خاک افتند:
پس به فرشتگان فرمان دادیم بر آدم سجده کنید و ایشان سجده کردند. (سوره 7: 11)
در واقع, فرشتگان در مقابل سرّ الهیِ وجود آدم به خاک افتادند و اذعان کردند که او جانشین (خلیفه) خداست, مقام و منزلتى که به آنها اعطا نشده بود, با این که موجوداتى معصوم بودند.
مفهوم فطرت
مفهوم مهمى که از دیدگاه اسلامى با مفهوم سرشت انسان در ارتباط است, فطرت نام دارد. فطرت به حالت اولیه انسان, یعنى وضع و خلق و خوى طبیعى او, اشاره دارد. دیدگاه خوش بینانه سرشت انسانى از این مفهوم ریشه مى گیرد. فرض اسلام بر این است که سرشت انسان, سرشتى مثبت و خوب و, به عبارتى, داراى طبیعتى مطیع خداوند است. این فرض با این اندیشه که همه ارواح پیش از وجود زمینى شان با خدا پیمان بستند که او را پروردگار خویش بدانند (قرآن, سوره 7: 172), مرتبط است. حتّى روح ما پیش از تولد یا انعقاد نطفه, با خدا ملاقات مى کند. از این رو بعد معنوى همه انسان ها, پیشاپیش امر الهى را تجربه کرده است. بنابراین, از دیدگاه اسلامى, ویژگى متمایز انسان, بعد معنوى او است نه بعد جسمانى او. بعد معنوى انسان همان چیزى است که قرآن و سایر سنّت هاى معنوى خواستار آن هستند. اگر, همان طور که فروید اظهارنظر کرد, تجارب اوائل کودکى (حتى اگر صرفاً ناخودآگاهانه باشند) اثرى قوى بر زندگى فرد مى گذارند, تأثیر این قبیل تجارب [معنوى] حتّى به زمانى پیش تر از این باز مى گردد که بى تردید [اثرى] بنیادى خواهد بود. براساس نظرگاه اسلامى, این [مطلب] غریزه نیک و بد [صواب و خطا] را که در همه افراد وجود دارد, تبیین مى کند (هرچند ممکن است در برخى افراد در عمق بیشترى نهفته باشد).
بنابراین, تجربه معنوى یا دینى, بیشتر نوعى بازشناسى (recognition) است تا کشف. قرآن (سوره 7: 157) نمونه اى را بیان مى کند که بر این نکته دلالت دارد:
پیامبر, ایشان را به چیزهایى امر مى کند که خودشان درستى آن را درک مى کنند و از چیزهایى منعشان مى کند که خودشان خطا بودن آن را احساس مى کنند.
از این رو, دین بیش از تجارب بیرونى تحمیل شده [بر فرد], بر تجارب درونى تأکید دارد; یعنى بر آن بخشى از انسان که پیش از این با حقیقت آشنا بوده است. بر اثر تجربه اولیه اتحاد با خدا, بخشى از فرد مجدداً در طلب آن اتحاد است. این طلب اغلب با جست وجوى معناى زندگى آغاز مى شود. براساس قرآن, بُعد جاودانه هر فرد, یعنى روح, در حال سفر است و در طول زندگى از مراحل مختلفى عبور مى کند. اما نقطه پایانى این سفر, مانند شروعش, خدا است. خداوند در قرآن (سوره 6: 94) به ما مى فرماید:
هر آینه همان گونه که شما را بار نخست آفریدیم تنها نزد ما آمدید و آن چه به شما داده بودیم پشت سر خویش [در دنیا] واگذاشتید.
قرآن مبناى هر دیدگاه اسلامى است.
دیدگاه اسلامى درباره سفر (خود)
ارواح نزد خدا
در رحم
زندگى زمینى
برزخ
زندگى جاودانه
سفر (خود)
وقتى زندگیمان را از این منظر نگاه کنیم, روشن مى شود که زندگى فعلى ما بر روى زمین, در حقیقت, فقط بخش مختصرى از سرنوشت نهایى ماست. پیامبر(ص) این زندگى را به قطره آبى در مقابل اقیانوس تشبیه فرمودند. با این وصف, اغلب ما بیشتر نیرو و وقت خود را معطوف به چیزهایى مى کنیم که فقط مربوط به این زندگى هستند, خواه تحصیلمان, شغلمان, هدفمان براى رسیدن به یک مقام و موقعیت خاص, داشتن حساب هاى بانکى قابل توجه, پوشیدن لباس مناسب باشد یا غیره. ما به ندرت به عقب گام برمى داریم و درباره این که از کجا آمده ایم و سرانجام, همگى ما به کجا مى رویم, مى اندیشیم. آن چه هر فردى بر روى این کره خاکى با دیگران سهیم است, خواه غنى باشد خواه فقیر, سفید باشد یا سیاه, از طبقه بالا باشد یا پایین, این است که همه ما لحظه به لحظه به مرگمان نزدیک تر مى شویم. اما, ما فقط مرگ جسمانى را تجربه مى کنیم. هر فرد در درون خود بخشى را جاى داده که وراى این [جسم] است. یادآورى این نکته شگفت آور است که همه ما در درون خود, در قالب روح خود واجد امر لایتناهى هستیم. واقعیت خود ما همین است, بخشى که نابود نمى شود. نحوه مراقبت ما از این بخش موقعیتمان را در این جهان و در جهان آخرت معیّن مى کند. این واقعیتى بسیار ساده است, اما اغلب به دست فراموشى سپرده مى شود. وظیفه تک تک ما است که به پرورش این بُعد درونى و روحانى خود توجّه و اهتمام داشته باشیم و نهایت تلاشمان را در این خصوص انجام دهیم. دقیقاً همان طور که مردم ضرورت ورزش منظم را براى حفظ تناسب و نیرومندى بدن تشخیص مى دهند, حواسّ درونى نیز به تمرین نیاز دارند. مى دانیم که کمترین بى توجّهى به بدن, به رکود آن و سرانجام به بیمارى منجر مى شود. به همین ترتیب, بى توجّهى به خودِ درونى, به رکود و بیمارى مى انجامد. بیمارى هاى درونى بیمارى هایى از قبیل تکبّر, خودخواهى, حرص, ناشکیبایى و غیره هستند. همه این بیمارى ها, قلب باطنى ما را تحت تأثیر قرار مى دهند, این بیمارى ها مانند لایه هایى از (زنگار) هستند که ممکن است باعث کورى باطنى در ما شوند. گاهى اوقات وقتى مردم از [وضعیت] قلب باطنى خود آگاه مى شوند, مى گویند (چشمانم باز شد) و آرزو مى کنند که دیگران آن چه را که آنها قادر به دیدنش هستند, بتوانند ببینند و افسوس مى خورند که چرا زودتر آن را ندیده اند. مسلماً, بینایى آنها هیچ مشکلى نداشت, بلکه قلب باطنى شان نابینا بوده است. نمودار ساده اى که گفته شد, حاوى رویکرد روشن اسلام به اهداف و مقاصد انسان ها است.
اسلام از پیش رفت, تعریف منحصر به فردى دارد که هم پیش رفت معنوى انسان را, که حالات روانى و اجتماعى او را تحت تأثیر قرار مى دهد, و هم پیش رفت مادى او را, که به آماده سازى منابع و مهارت هاى رشد مى پردازد و اسلام به آن نیز بسیار ترغیب کرده است, دربر مى گیرد. آن چه تذکّر آن در این جا ضرورى است این است که, در چند دهه اخیر, تعریف غرب از پیش رفت حقیقتاً فقط به پیش رفت مادّى و فنّى اطلاق شده است. تنها در حال حاضر است که حتّى حلقه هاى دانشگاهى و علمى غربى تصدیق مى کنند که غرب در قبال کسب موفقیّت مادى کنونى, از نظر اجتماعى متحمّل هزینه گزافى شده است. پى بردن به این که پیش رفت مادى به خودى خود نمى تواند پیش رفت اجتماعى را تضمین کند, به شکلى کُند و دردناک صورت گرفته است. پیش رفت مادى ممکن است به کاهش برخى مشکلات کمک کند, اما امکان ندارد آنها را به طور کامل رفع کند. رشد فن آورى اگر به نحوى محتاطانه و هشیارانه پى گیرى نشود, ممکن است خود منبع مشکلات اجتماعى شود. من به عنوان یک روان درمان گر, در درجه اول, باید به بسیارى از مشکلات اجتماعى و روانى پیش روى مردم انگلستان, که در زمره یکى از پیش رفته و (مترقى)ترین کشورهاى جهان است, بپردازم. پیوند اجتماعى از میان رفته و واحد خانواده از هم فرو پاشیده است. موارد اضطراب و افسردگى در حدّ نگران کننده اى افزایش یافته است. جالب آن که, جریان کلى خدمات روانى در انگلستان, در واقع, در حال حاضر وارد گفت وگو با من شده است تا حتّى در داخل [سازمان] خدمات درمانى رایگان5 نوعى معنویت درمانى تدارک ببینم. این [نکته] محدودیت هاى موجود در درمان هاى روان شناختى استاندارد را نشان مى دهد: این درمان ها به هیچ وجه براى رفع مشکلات وخیمى که جامعه با آنها روبه رو است, مناسب نیستند. اما پیام من این نیست که ما نباید به لحاظ مادّى ترقى کنیم, البته که باید ترقى کنیم, زیرا سطح زندگى مناسب6 حقّ مردم است. تنها چیزى که ما در پیش روى خود مى بینیم, آثار و پیامدهاى یک تجربه علمى در غرب است. بى خردى خواهد بود اگر از این آثار و پیامدها درس عبرت نگیریم, زیرا, در غیر این صورت, تاریخ مجدداً در کشورهاى در حال توسعه تکرار خواهد شد. بیایید بهترین و سودمندترین ابعاد فن آورى غرب را, البته براساس شالوده و دیدگاه اسلامى استوارى, در نظر بگیریم. بدین ترتیب, لازم است از تکرار برخى از اشتباهات غرب, یعنى پیش رفت مادّى به بهاى پیش رفت اجتماعى, بپرهیزیم. دلیلى وجود ندارد بر این که ما نتوانیم به بهترین نوع پیش رفت در این دو [مقوله] برسیم.
مفهوم نفس
مفهوم حائز اهمیت و مورد توجّه در الگوى خود (self), نفس 'Nafs' است ـ واژه اى عربى که در قرآن استفاده شده و به (خود) یا (روح) نیز ترجمه مى شود. با توجّه به حالات مختلفى که براى خود متصوّر است, قرآن انواع گوناگون نفس را توصیف مى کند. از نظرگاه اسلام, نفس ممکن است خیر [نیک] باشد یا شر [بد], هم چنان که ممکن است به سوى بالاترین یا پایین ترین مراتب [استعدادهاى بالقوّه] خود کشیده شود (قرآن, سوره 95: 4 ـ 6). زندگى زمینى با یک گزینش روبه رو است: از کدام راه باید برویم؟ باز در این جا اندیشه سفر (خود) اهمیت مى یابد. ما مى توانیم طرق گوناگونى را برگزینیم, برخى با هدف اسلام از زیستن; یعنى اتحاد با خالق, سازگارند و برخى دیگر سازگار نیستند. نکته این است که (خود) همواره در سَیَلانى پویا است; یک شخص در اوقات مختلف, حالات متفاوتى را در درونش تجربه مى کند. سه حالت مهم نفس که در قرآن ذکر شده عبارتند از:
نفس امّاره (نفس امرکننده یا نفس دانى), (قرآن,سوره 12: 53). این نفس مستعدّ ابعاد فرو مرتبه (دانى) خود است و معرّف سائق هاى7 منفى انسان است. مى توان آن را با مفهوم فرویدى نهاد (id) قابل قیاس دانست, براى مثال (من مى خواهم همین حالا این کار را انجام دهم… به صواب یا خطا بودن آن هم کارى ندارم).
نفس لوّامه (نفس سرزنش گر), (قرآن,سوره 75: 2). این حالت زمانى به (خود) اطلاق مى شود که از خطا آگاه مى شود و احساس ندامت مى کند. مى توان مفهوم فرویدى فرامن (superego) را بر نفس لوامه منطبق کرد, مانند احساس (نباید این کار را انجام مى دادم) یا (چرا این کار را مرتکب شدم, کاش مرتکب نشده بودم…).
نفس مطمئنّه (نفس آرامش یافته), (قرآن, سوره 89: 27 ـ 28). در این حالت که حالت آرامش و ابتهاج است, فرد در خویش احساس رضایت و خشنودى مى کند و این همان حالتى است که نیل به آن را قصد مى کنیم. براى دست یابى به حالت آرامش و صلح و صفا باید (خودِ) نادم را (مثلاً در طریق توبه واقعى) فعال کرد و (خودِ) فرمان دهنده پست را (از طریق خویشتن دارى) به ضبط و مهار درآورد.
اهمیت تعادل و حدود و ثغور در اسلام
از نظر اسلام, مفهوم متعادل ساختن ابعاد مختلف (خود) ـ جسمانى و روحانى ـ بسیار اهمیت دارد. نباید به بهاى یکى از ابعاد (خود), به تأکید افراطى بعد دیگر پرداخت. ترغیب به تعادل جویى در ارضاء بدن و روح را در قرآن مى توان سراغ گرفت:
و در آن چه خدا به تو داده است سراى واپسین را بجوى و بهره خویش را از دنیا فراموش مکن و نیکى [بخشش] کن چنان که خدا به تو نیکى کرده و در زمین تباه کارى مجوی…. (سوره 28: 77)
جایگاه نگرش اسلام به امیال جسمانى را مى توان روى پیوستارى نشان داد که [نگرش اسلام] بین افراط در سرکوبى8 و عنان گسیختگى9قرار دارد.
عنان گسیختگى حد وسط/ تعادل(اسلام) سرکوبى
پیوستار نگرش ها به غرایز جسمانى
افراط در سرکوبى نکوهیده است:
بگو چه کسى آرایشى را که خدا بر بندگان خود پدید آورده و روزى هاى پاکیزه را حرام کرده است؟ (قرآن, سوره 7: 32)
براى نمونه, ارتباط عاشقانه میان مردان و زنان, مقدس شمرده شده است و به آن [فقط] به عنوان یک توافق اخلاقى نگریسته نمى شود, بلکه موهبتى تلقى مى شود که تا مرتبه آیات خداوند ارتقاء مى یابد:
و از نشانه هاى او این است که براى شما از [جنس] خودتان همسرانى بیافرید تا بدیشان آرام گیرید و میان شما دوستى و مهربانى نهاد; هرآینه در این کار براى مردمى که بیندیشند نشانه ها و عبرت هاست. (قرآن, سوره 30: 21)
اوست که هر چه در زمین است همه را براى شما آفرید. (قرآن, سوره2: 29)
اسلام نه تنها ابعاد جسمانى انسان را مشروع مى شمرد, بلکه انسان را به لذّت بردن از آنها ترغیب مى کند. در پرتو این نظرگاه, دیدگاه هاى غیر دینى, مانند دیدگاه فروید درباره دین که آن را سرکوب گر غرایز طبیعى مى داند, مسلماً در همه موارد صادق نیست. اما از افراط در عنان گسیختگى نیز تحذیر شده است:
بخورید و بیاشامید اما اسراف نکنید, همانا که او اسراف کاران را دوست ندارد. (قرآن, سوره 7: 37)
از این جهت, حدّ و مرزها, براى تضمین اعتدال تعیین شده اند. تعدّى از حدود و ثغور و تساهل بى حدّ و حصر, ممکن است در ابتدا جذاب به نظر رسد, اما ناگزیر منجر به عدم تعادلى مى شوند که نتیجه آن حالت بیمارگون, به جاى سلامتى و احساس رضایت, است.
تحول خود
مفهوم تعادل10 در اسلام استلزاماتى براى حوزه مهمّ تحول خود (خودشکوفایى11) دارد.
روان شناسى غربى, مفهوم آسان گرفتن بر نفس12 را رفع محدودیت هاى اخلاقى از مردم براى جلوگیرى از سرکوب آنها مى داند. به زعم فروید, اعتقاد دینى یک نشانگان بیمارى و نشانه توقف و تعلیق در تحول است که به روان رنجورى13 مى انجامد. از این جهت, به حذف و از میان بردن یا (شکستن) آن مرزهایى که ارضاء آزادانه سائق هاى جسمانى را محدود مى سازند, ترغیب مى کند, اما هیچ مفهوم درستى براى یک آرمان (محکم و استوار) پیشنهاد نمى کند. این رویکرد فرویدى که سلامت روانى را (عدم بیمارى) مى داند, کاملاً بازتاب سنت پزشکى غرب است. اما این رویکرد را باید رویکردى نسبتاً محدودکننده دانست. الگویى که در بهترین شرایط, هدفش (عدم بیمارى) است, هیچ اهمیتى به حوزه تحول (خود) نمى دهد, زیرا قادر نیست سلامت روانى قاطع را به روشنى تعیین کند. اما الگوى اسلام از تلاش براى برقرارسازى تعادل (equilibrium) در ابعاد جسمانى حمایت مى کند, به گونه اى که این ابعاد جسمانى نه پشت پا زده مى شوند و نه به آنها بیش از حد میدان داده مى شود. مفهوم میانه روى در دیدگاه اسلامى با مفاهیم ناظر به حالات آرمانى14, تعادل, اتخاذ طریق وسط و عدالت اسلامى ارتباط بسیار زیادى دارد:
این گونه شما را نیز امت میانه اى قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر هم بر شما گواه باشد. (قرآن, سوره 2: 143)
در حقیقت واژه عربى (وسطاً) که در قرآن (سوره 2: 143) آمده و در این مقاله به middle (وسط) ترجمه شده است, ترجمه هاى مختلفى به زبان انگلیسى دارد, مانند just and best (درست و بهترین; ترجمه هلالى و خان) وgolden mean (حد اعتدال; اکبر در ترجمه تفسیر مودودى15). به این ترتیب, یک واژه بیانگر چندین مفهومِ به هم مرتبط است. عدالت, اثر و پیامد تبعیت از طریق وسط و یکى از ویژگى هاى اصلى آن است. از این رو, از دیدگاه اسلام اتّخاذ طریق وسط, هم وسیله و هم هدفِ تحول و تحقّق (خود) است. با اختیار کردن راه میانه, به حالت آرمانى خواهیم رسید. حالت آرمانى همان حالت میانه یا متعادل است. از این جهت, مرزها (یى که خدا تعیین کرده) صرفاً محدودکننده (خودِ) انسان تلقى نمى شوند, بلکه فراهم کننده ویژگى هایى در نظر گرفته مى شوند که در چارچوب آنها تعادل و تحول درونى امکان پذیر مى شود. سزاوار است ما مسلمانان قدر تعادل کامل و محدودیت هایى را که خدا در خلقت قرار داده, بدانیم. اگر زمین حتّى اندکى به خورشید نزدیک تر مى بود, همه چیز مى سوخت و اگر حتّى ذرّه اى دورتر از خورشید مى بود, آن قدر سرد مى شد که ادامه زندگى امکان نداشت. اما خدا آن را در جایى قرار داده است که دقیقاً مناسب رشد و تکوین موجودات زنده است. هنگامى که آن زیبایى, ظرافت و هماهنگى اى را که خدا در نظام طبیعى ـ از کیهان شناسى گرفته تا زیست شناسى و فیزیک ـ قرار داده, کشف مى کنیم شگفت زده مى شویم. به همین ترتیب, عقاید و تکالیف دینى اسلام باعث تعادل کامل انسان ها مى شوند. اسلام زمینه اى مناسب براى رشد و تحول مطلوب مهیّا مى کند; این رشد و تحول از ناحیه خدایى است که چنین زیبایى و نظمى را در همه چیزهاى دیگر نیز قرار داده است. خداوند این [موهبت] را در درون ما, یعنى در فطرتمان, نهاده است. وقتى پا را از مرزهاى صحیح فراتر مى گذاریم, مرتکب بى عدالتى مى شویم که سرانجام آن, بى عدالتى در حق خودمان است ـ ما در نهایت فقط به خودمان خیانت مى کنیم:
اى مردم, ستم و سرکشى شما تنها به زیان خودتان است! (قرآن, سوره10: 23)
اما از آن جا که مختار هستیم, مى توانیم این زندگى کاملاً متعادل را براى خودمان و در کنار سایر مخلوقات برنگزینیم.
خلاصه
اجمالاً بیان کردیم که رویکرد اسلام به (خود) را مى توان در دو نکته اساسى خلاصه نمود: جدّ و جهد براى اتحاد (خود) با خدا و تلاش براى (خود) با ایجاد تعادل در غرایز جسمانى. در نتیجه, دو بعد معنوى و جسمانى بهینه مى شوند.
* هدف از بعد معنوى (آسمانى) اتحاد است.
* هدف از بعد جسمانى (زمینى) تعادل است.
نتیجه
نمى توانم آن چنان که باید و شاید بر اهمیت بسط و گسترش روان شناسى اسلامى پافشارى کنم, زیرا فرضیات روان شناختى در باب ماهیت خود و ارتباط آن با انسان نه تنها مبناى درمان هاى روانى, بلکه مبناى رویکرد دولت ها به رفاه اجتماعى و آموزش نیز هست. به این ترتیب, الگوهاى روان شناختى, در حقیقت, به طرح ریزى برنامه ها و اولویت هایى, همانند آن چه سیاست گذاران با نفوذ انجام مى دهند, اقدام مى کنند که همه ملت ها را تحت تأثیر قرار مى دهد. براى نمونه, سیاست آموزش ملّى انگلستان در مورد برنامه هاى درسى مدارس تصریح مى کند که سه موضوع محورى ریاضیات, زبان انگلیسى و علوم باید تدریس شوند. هیچ یک از این موضوعات, اندیشه هاى تحول (خود) و رشد درونى دانش آموزان را در بر ندارد. از این رو, یک نسل کامل از کودکان را آموزش جسته و گریخته اى شکل مى دهد که آنها را از لحاظ فنى متبحّر مى گرداند, اما امکان کندوکاو و کشف استعدادهاى (خود) را به عنوان انسان هاى کامل در اختیارشان نمى گذارد.16 حاصل این که, از دیرباز سهم اسلام در معرفى (خود) و کاربرد و یا استلزامات آن براى رشد سلامت روانى مثبت, به طور کامل شناخته یا بررسى نشده است. به اعتقاد من, کسب علم درباره (خود) مبناى همه علوم است. همان گونه که پیامبر(ص) مى فرمایند: (هر که خود را شناخت, پروردگارش را شناخت). واژه science (علم) از واژه هاى یونانى به معناى دانش یا دانستن اقتباس شده است. این حقیقت بدیهى است که خدا فقط حقیقت فرجامین (حقیقة الحقایق) نیست, بلکه منبع و سرچشمه همه دانش ها است. به گمان من, زمان, زمان آگاهى ما از میراث ارزش مندمان و حمل و سپردن مشعل دانش اسلامى به آیندگان است. براى این [هدف] ضرورى است که در زمینه روان شناسى دو گام برداشته شود: 1) بسط نظریه (نظریه سازى) و 2) کاربرد عملى. ما باید هشیارانه شاخه اى جدید در پژوهش, به نام روان شناسى اسلامى پدید آوریم که متضمّن تلفیق نظرى مفاهیم اسلام درباره (خود) و الگوهاى [صحیح] روان شناسى غربى امروزى باشد. این چارچوب نظرى باید در تحقق یک رویکرد عملى به نام (مشاوره اسلامى) که فرایندها و اسلوب هاى خاص خود را دارد, به کار برده شود. مطمئنم که این پژوهش نه تنها براى مسلمانان, بلکه براى همه مردم مفید خواهد بود, زیرا اسلام رحمة للعالمین است. ما دانشمندان و فعّالان مسلمان باید پیش تاز باشیم نه دنباله رو. باید هم
اکنون بذر بنیادى محکم و استوار را بیفشانیم تا ان شاءالله [در آینده] به ثمر بنشیند, حتّى اگر عمر خودمان کفاف ندهد و در نسل هاى آینده محقق شود.
پى نوشت ها:
* مشخصات مقاله شناختى این مقاله به شرح زیر است:
Yaqoob, Salma, "Towards Islamic Psychology", Presented At International Conference on "Muslim Women in Science: A Better Future", Fez, Morocco, 22-24 March, 2000.
این مقاله, توسط نویسنده در کنفرانس بین المللى (زنان مسلمان در عرصه علم: آینده اى بهتر) ارائه شده است.م.
1. Bruno
2. متن اصلى نویسنده این گونه است: (بیایید به جاى صندلى عقب, بر جاى راننده تکیه زنیم).م.
3. revealed Divine Knowledge
4. material knowledge
5. National Health Service
6. good living standards
7. drive
8. suppression
9. overindulgence
10. balance
11. self development
12. self indulgence
13. neurosis
14. ideal states
15. Maududi
16. نویسنده در این قسمت برخلاف بخش هاى پیشین, روى صحبت خود را محدود به برخى جوامع غربى کرده که گرایش به دین گریزى در آنها کاملاً نمایان است. در بسیارى از کشورها از جمله ایران مباحث و معارف دینى در دروس دانش آموزان و حتّى در سطوح عالى گنجانده شده است و تربیت دینى را یکى از اصول مسلم خود مى دانند.م.
منبع: فصلنامه نقد و نظر / 1383 / شماره 35 و 36، پاییز و زمستان ۱۳۸۳/۱۱/۰۰
مترجم : مبین صالحى
نویسنده : سلما یعقوب
نظر شما