احترام به نقش پنهان خواننده
موضوع : فرهنگ | هنر و ادبیات

احترام به نقش پنهان خواننده

روزنامه شرق، چهارشنبه ۲۶ آذر ۱۳۸۲ - ۲۲ شوال ۱۴۲۴ - ۱۷ دسامبر ۲۰۰۳

پدرام رضایی زاده:شاید سال ها پیش و در روزهای آغازین تولد ادبیات داستانی مدرن در کشورمان و زمانی که آخوندزاده «سرگرم کنندگی» را به عنوان یکی از مهمترین ویژگی های یک رمان خوب بر می شمرد هرگز تصور نمی کرد که تعریف هر چند ساده و ابتدایی اما صحیح او، امروز به عنوان ملاک تشخیص آثار «پاورقی» از آثار متعالی ادبیات به کار  رود. البته به نظر می رسد شباهت هایی میان آنچه آخوندزاده سعی داشت به آن اشاره کند و مفاهیمی که در دو دهه اخیر در قالب نقد «خواننده محور» ارائه می شود وجود دارد و توجه به خواننده نمی تواند به عنوان تلاش در جهت خلق اثری بازاری قلمداد شود. در واقع آنچه در تمامی این دوران و در پس ظهور و افول جریان های ادبی گوناگون در کشورمان به چشم آمده است عدم باور خواننده به عنوان یکی از عناصر مؤثر در تحولات ادبی بوده است. مسئله ای که وقتی با گسیختگی میان نویسندگان و منتقدین ادبی همراه می شود، کلاف سردرگمی را پدید می آورد که باز کردن گره های کور آن شاید سال ها و بلکه دهه ها به طول انجامد.

محمد محمدعلی اما از معدود نویسندگانی است که همواره بیش از آنکه به خود بیندیشد به خواننده اندیشیده است. او در تمامی این سال ها پا به پای خوانندگان جدی ادبیات پیش آمده است و هرگز خود را در جایگاهی بالاتر از آن ندیده است. از همین رو است که در داستان هایش تلاش نمی کند تا نقش مصلح اجتماعی را به عهده گیرد و از این طریق تعهد اجتماعی خود را به عنوان نویسنده به رخ خواننده بکشاند. بی توجه به هیاهوهای در گرفته بر سر رد یا تأیید نظریه های ادبی و بی آنکه سعی در ایجاد تحولی ناگهانی در آثارش داشته باشد، اندک اندک جهان داستانی خویش را گسترش داده است و برخی مولفه های آثار مدرن را وارد دنیای داستان های خویش کرده است؛ اما برخلاف برخی از نویسندگان هم نسلش که پذیرفتن فرم های ادبی نو را در گرو به فراموشی سپردن آثار گذشته خود می دانند، همچنان به ذهنیت سنتی خویش مبنی بر محوریت روایت در داستان و همچنین رویکرد اجتماعی داستان هایش _ البته نه از نوع تصنعی و عاریتی آن _ وفادار مانده است.

محمدعلی در سال ۱۳۲۹ در تهران متولد شده است، هر چند که در صفحات شناسنامه _ که در حقیقت به برادر بزرگتر و درگذشته او تعلق داشته است _ تاریخ هفتم اردیبهشت سال ۱۳۲۷ را به عنوان روز تولدش ثبت کرده باشند. دوران کودکی و نوجوانی خود را در پایتخت می گذراند و در جوانی مدتی به فعالیت های مطبوعاتی می پردازد، تا آنجا که در سال ۱۳۵۹ به سردبیری فصلنامه «برج» می رسد. شاید این مسئله یکی از دلایلی باشد که به محمدعلی اجازه داده است تا در برخورد با دیدگاه های انتقادی اهالی ادبیات رفتاری متفاوت با دیگر نویسندگان در پیش گیرد و رابطه حرفه ای نزدیک و غالباً به دور از تنشی را با منتقدین برقرار سازد. اولین مجموعه محمدعلی در سال ۱۳۵۴ منتشر می شود. «دره هندآباد گرگ داره» مجموعه داستانی است که هرگز با آثار بعدی این نویسنده پرکار قابل مقایسه نیست، تا آنجا که نویسنده خود نیز از این مجموعه به عنوان «اولین سیاه مشق هایش» یاد می کند. آنچه در این مجموعه به چشم می آید عدم وجود ذهنیتی صحیح و پایدار در نویسنده نسبت به منطق داستان کوتاه است. نوع شخصیت پردازی نویسنده در داستان های این مجموعه و پرداخت حوادث متعدد یک زندگی آن هم در صفحاتی محدود از ویژگی هایی است که بیش از آنکه با منطق داستان کوتاه همخوانی داشته باشد با برخی از عناصر رمان برابری می کند. زبان نه چندان سلیس و گاه گنگ روایت که اغلب با ساختار و محتوای داستان ها در تقابل است و استفاده افراط گرایانه از اصطلاحات محلی، می توانند از عواملی برشمرده شوند که اولین اثر محمدعلی را به مجموعه ای نه چندان قابل قبول تبدیل می نمایند. با وجود تمامی این موارد محمدعلی در همین مجموعه شیوه ای دگرگون شده از رئالیسم رایج در آثار نویسندگان هم دوره خویش را به نمایش می گذارد و داستان های مجموعه «دره هندآباد گرگ داره» را با وجود تمام ضعف هایی که دارند می توان از این منظر گامی روبه جلو به حساب  آورد.

انتشار مجموعه داستان «از ما بهتران» در سال ۱۳۵۷ در واقع پایانی است بر یک دوره کوتاه اما قابل تامل و متفاوت از حرکت روبه جلو محمدعلی جهت دستیابی به جهان داستانی منحصر به خود. داستان های این مجموعه و مجموعه پیش از آن را شاید بتوان حاصل یک سال و اندی زندگی محمدعلی در روستا و آشنایی او با باورها و عقاید سنتی و گاه خرافی روستاییان دانست. با وجود این داستان های مجموعه از ما بهتران را نمی توان _ و شاید هم نمی بایست _ درچارچوب ادبیات داستانی اقلیمی و روستایی مورد بررسی قرار داد. محمدعلی آنچنان که خود می گوید با به کارگیری باورهای عامی _ و نه بومی و منحصر به موقعیت جغرافیایی خاص _ سعی در به نمایش گذاردن «فضاهای جن زده یک کشور» داشته است و از همین مجموعه داستان است که دلبستگی های خود را با عنوان نویسنده ای که دغدغه مسایل اجتماعی را دارد به صورت جدی دنبال می کند و حوادث سیاسی و اجتماعی زمان خویش را به شکلی نامحسوس، دستمایه خلق داستان های این مجموعه می گرداند. محمدعلی در «از ما بهتران» نشان می دهد که در مقایسه با اثر پیشین خود به درکی متفاوت از داستان کوتاه دست یافته است و در تطبیق فرم و محتوای داستان های این مجموعه موفق بوده است. زبان سلیس و به دور از ناپختگی و یا گسیختگی که در پررنگ تر کردن نقش روایت در داستان اثر غیرقابل انکاری دارد. اصول داستان نویسی محمدعلی در دوری گزیدن از بازی های زبانی و قایل بودن نقش محوری برای روایت، که در آثار بعدی محمدعلی نیز رعایت می شوند، در این مجموعه به وضوح به چشم می آید.

محمدعلی از آنجا که از همان ابتدا نیز به روایت های عامیانه و فضای روستا به چشم ابزاری در جهت بازگویی دلمشغولی های شهری خود می نگریست و بسیار زود دریافته بود که مناسبات و رفتارهای پیچیده شخصیت های شهری و تاملات جوامع بزرگتر را نمی توان در قالب ادبیات روستایی یا بهره گیری از فرمی شبیه به آن نمایش داد، تصمیم به ایجاد دگرگونی در ساختار داستان هایش می گیرد. محمدعلی با شناختی که از روابط و ضوابط حاکم بر شهرهای بزرگ دارد به درستی در جهت درونی کردن مفهوم نگاه اجتماعی در داستان هایش، بدون دچار شدن به شعارزدگی، حرکت می کند. تنهایی، طغیان، جداافتادگی، توهم و از همه مهمتر به تصویر کشیدن کابوس های تکراری و ناتمام، مفاهیمی هستند که محمدعلی از آنها به عنوان شاخصه های زندگی شهری یاد می کند و البته در داستان هایش آنها را به کار می گیرد.

داستان های مجموعه «بازنشستگی» (سال ۱۳۶۶) قرار است حاصل دستیابی نویسنده به جهان داستانی تازه ای باشد. مشکلات کارمندان و روشنفکرانی که با مشکلات زندگی شهری به شکلی تمام عیار درگیر شده اند، فروریزی دیوارهای اعتمادی که در جامعه پراضطراب شهری دیگر معنایی ندارند و توهم و وحشت خودساخته ای که شخصیت ها به آن دچارند به داستان های محمدعلی جلوه تازه ای می بخشند. ضمن آنکه نویسنده از این مجموعه تلاش خود را در جهت گذر از قالب رئالیسم و دستیابی به ساختاری متناسب با داستان هایی با کیفیت نمادگرایانه آغاز می کند. این حرکت در داستان بلند «رعد و برق بی باران» (سال ۱۳۷۰) نیز ادامه می یابد با این تفاوت که نویسنده این بار تهران قدیم را با تمامی ویژگی هایش از محله ها و کوچه پس کوچه های قدیمی و شخصیت های تیپ شده اش تا تقابل سنت و مدرنیته به تصویر می کشد. شاید بتوان این دو اثر را پیش درآمد و مقدمه یکی از آثار قابل تامل محمدعلی یعنی «نقش پنهان» دانست.

رمان «نقش پنهان» اولین بار در سال ۱۳۷۰ منتشر شد اما به دلایلی آنچنان که باید مجال آن را نیافت تا مورد توجه منتقدین قرار گیرد. محمدعلی در سال ۱۳۸۰ این رمان را با اندکی ویرایش مجدداً منتشر کرد که این بار و پس از ده سال از انتشار نخست آن، آرا و نظرات گوناگون را برانگیخت. رمان نقش پنهان که نام یکی از داستان های کوتاه محمدعلی را که در سال ۱۳۶۵ در دنیای سخن چاپ شده است _ و بعدها به «خورشیدهای سنگی» تغییر نام داد _ برخود دارد، نگاهی گذرا به تاریخ معاصر کشورمان که در برگیرنده سال های پایانی حکومت پهلوی، وقوع انقلاب و آغاز جنگ است، دارد. مفهوم عدم قطعیت که پس از این اثر در رمان های «باورهای خیس یک مرده» و «برهنه در باد» نیز به کار گرفته می شود، در این اثر به شکلی کاملاً درونی شده و نه سطحی، به چشم می آید. اگر تا پیش از انقلاب به دلیل شرایط خاص اجتماعی نویسنده با قطعیت می  توانست از آرمان ها و ایده آل ها سخن بگوید و حوادث اطرافش را به شکلی مطلق مورد بررسی قرار دهد، وقوع انقلاب و آغاز جنگ و شرایط اجتماعی و سیاسی جدیدی که پدید می آید آن قطعیت پیشین را، که غالباً از نویسنده مصلحی اجتماعی، سیاسی و... می ساخت، در نگاه نویسنده از میان می برد. در «نقش پنهان» نیز پدر راوی به قتل می رسد؛ قاتل مشخص است و تمامی شواهد لازم نیز موجود، اما دادگاه به دلایلی از صدور حکم سرباز می زند. راوی نیز در این میان در باورهای پیشین خویش دچار شک و تردید می شود، درصدد کشف حقایق و روابط پنهان برمی آید و خواننده را نیز همراه با خویش با تعلیق حاضر در ساختار داستان درگیر می سازد. روایت محمدعلی در «نقش پنهان» شرحی بر تمامی این عدم قطعیت ها است.محمدعلی برخلاف بسیاری از نویسندگان که در دهه شصت به خلق آثار داستانی دست می زنند، خود و خواننده اش را در گذشته غرق نمی کند. روایتی که محمدعلی برمی گزیند روایتی سیال است که غالباً از گذشته آغاز می شود و به امروز می رسد. این حرکت و پویایی در ساختار داستان نیز به گونه ای دیگر به چشم می آید، یعنی نویسنده که در ابتدا قالبی واقع گرایانه را برگزیده است به تدریج و با بهره گیری از کابوس های راوی، خواننده را به جهان نمادین و سرشار از اوهام رهنمون می سازد. محمدعلی در این اثر بار دیگر ویژگی های خود را، به عنوان نویسنده ای که در جهت تطبیق جهان داستانی خود با روش های نوگرایانه حرکت می کند اما در عین حال همچنان اصول گرا به شمار می رود، به تصویر می کشد.

محمدعلی تا زمان انتشار رمان «برهنه در باد» (۱۳۷۹) دو مجموعه داستان به نام های «چشم دوم» و «دریغ از روبه رو» و رمان «باورهای خیس یک مرده» را منتشر می سازد که هر چند نسبت به آثار قبلی از عناصر نو و مثبتی بهره می برند اما بیشتر در جهت تکمیل ذهنیت داستانی محمدعلی و کمرنگ ساختن ضعف های ساختاری مستتر در جهان داستانی محمدعلی خلق می گردند تا پدید آوردن تحول بزرگ در ساختار، نوع روایت نویسنده از داستان و تکنیک های داستانی به کار گرفته شده توسط نویسنده. برآیند این سه اثر را می توان در رمان «برهنه در باد» محمدعلی مشاهده کرد. نویسنده با پرهیز از اضافه گویی، هر آنچه را که خواننده باید بداند در داستان شرح می دهد و از این طریق بخشی از تعلق همراه با آگاهی خود را به ادبیات داستانی مدرن بروز می دهد. برهنه در باد چه از منظر فضاسازی و یا شخصیت پردازی و چه از دیدگاه پایبندی به اصول آثار مدرن و عمق بخشیدن به این اصول در اثر (مثل به کارگیری طنزی نه چندان آشکار، برون فکنی شخصیت ها و یا عدم قطعیت که دیگر از خصوصیات همیشگی آثار محمدعلی شده است)، از جمله رمان های قابل تامل و موفق چند سال اخیر به شمار می رود. در «برهنه در باد» ما با نویسنده ای سرزنده سروکار داریم که هر چند ضرباهنگی سریع را برای پیشبرد داستانش انتخاب کرده است اما با روایت داستان های تودرتو، تغییر راوی و زاویه دید و پرداخت مناسب شخصیت های داستان خواننده سختگیر امروز را تا پایان با خویش همراه می سازد. «برهنه در باد» پایان فصل دیگری در داستان نویسی محمدعلی است، فصلی که بیش از هر چیز نمایانگر دغدغه های اجتماعی و شهری نویسنده و علاقه او در ترسیم سیمای تهران و حوادثی که او در تمامی این سال ها شاهدشان بوده است دارد.رمان آدم و حوا (۱۳۸۱) اما آخرین اثر منتشر شده محمدعلی است که مورد توجه برخی منتقدین نیز قرار گرفته است. آدم و حوا که بخش اول از سه گانه روز اول عشق است که غیر از این کتاب در برگیرنده «مشی و مشیانه» و «جمشید و جمک» است. محمدعلی داستان خلقت و عشق آدم و حوا را در قالب مجموعه ای از داستان های کوتاه به هم پیوسته و از زبان «اقلیما» (دختر حوا) روایت می کند. محمدعلی از آنجا که به خوبی از تکراری بودن داستان برای مخاطبش آگاهی دارد تلاش می کند با بهره گیری از اصلی ترین ویژگی نویسنده یعنی خلاقیت، روایتی نو از داستان کهنه ارائه دهد. از همین رو است که تمامی شخصیت ها را از نو می سازد و جلوه ای تازه به آنها می بخشد و آنها را به عنوان شخصیتی داستانی و نه مقدس و آسمانی در مقابل خواننده قرار می دهد که رفتارهایی مشابه رفتارهای انسان های امروزی دارند. رمان آدم و حوا که نویسنده اش برای خلق آن از آثار و منابع بسیاری وام گرفته است از ساختاری خطی بهره می برد که به خواننده این اجازه را می دهد تا به سادگی پیش برود و با مفهوم اسطوره در قالبی مدرن و امروزی همراه شود. محمدعلی علی رغم بهره گیری از زبانی که میان نثر کتاب های مقدس و نثر ساده امروز قرار دارد، همچنان بر روایت بیش از دیگر عناصر داستانی تأکید دارد، مسئله ای که سال هاست از اصول داستان نویسی او به شمار می رود و می  تواند در عین آنکه به آثار او تشخص می بخشد، او را در پذیرش برخی شیوه های ادبی نو دچار مشکل سازد.نوع نگرش محمدعلی به داستان نویسی و ادبیات و رفتار حرفه ای و قابل احترامش با نظرات انتقادی دیگران ظرفیت های او را برای حرکت به سوی افق های تازه بالا می برد. حرکت رو به جلو آرام اما مداوم محمدعلی که گاه با پرش های بلندی همراه بوده است حاصل همین دیدگاه ویژه او است. مسئله ای که به نظر می رسد محمدعلی در تمامی این سال ها سعی داشته است به شاگردانش در کلاس های داستان نویسی خود منتقل کند.
 

نظر شما